محمدسعید ذاکری
طی هفته گذشته و به مناسبت سالگرد قیام تاریخی مردم انقلابی قم در 19 دیماه 1356 سایت آقای هاشمی رفسنجانی یادداشتی منسوب به وی منتشر کرد که بازتاب مختلفی در فضای سیاسی کشور، حتی برخی رسانه های خارجی و مغرض همچون رسانه دولت انگلیس (بی بی سی) یافت. در این یادداشت نکات مختلفی حائز اهمیت است که در این زمینه نکاتی قابل طرح می باشد.
بخش اول که شاید اصلی ترین بخش این یادداشت را نیز تشکیل می دهد نقبی بر تاریخ اوج گیری انقلاب اسلامی ملت ایران در 9 دیماه سال 56 است. نویسنده یادداشت مذکور در این رابطه آورده است: «مردم همه شهرهای ایران، به خصوص مردم شهر قم که امام(ره) را با همه سوابق می شناختند، چون آتشفشانی به خروش آمدند و اگرچه در 19دی در خیابان های قم در خون خویش غلتیدند، اما گدازه های خشم و نفرت خویش را بر کاخ پوشالی و «سست بنیاد پهلوی ریختند.»
نویسنده در این بخش به درستی از پیوند عمیق میان مردم مؤمن و متدین ایران اسلامی و رهبری کبیر انقلاب اسلامی سخن گفته و این پیوند ناگسستنی را که حتی منجر به شهادت جمع زیادی از مردم ایران شد مورد بغض و کینه دشمن جلاد و ستمگر مردم- پهلوی خائن- دانسته است. رمزی که نه تنها در 19دیماه 56 که در طول دوران اوج گیری، به ثمر نشستن، باروری و نیز شکوفایی آن، همواره مورد کینه بدخواهان و حقد بداندیشان بوده است.
نگارنده این سطور با نویسنده یادداشت منسوب به آقای هاشمی رفسنجانی هم عقیده است که اگر نبود این هم راستایی ناگسستنی و جدایی ناپذیر، اساساً چیزی به نام انقلاب اسلامی شکل نمی گرفت و اگر بعدها نیز این پیوند از بین می رفت، شدت دشمنی ها و فتنه ها علیه نظام و انقلاب اسلامی، به سرعت موجودیت و هستی انقلاب و نظام را تحت تأثیر خود قرار داده و آن را به افول می کشید. همچنانکه نویسنده یادداشت منتسب به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در ادامه آورده است: «همراهی پیر و جوان و زن و مرد قم با طلبه ها، فضلا، علمای بیدار ومراجع بزرگوار برای دفاع از حقانیت وجود یک سید جلیل القدر از سلاله پاکان، ثابت کرد که تقدیر الهی در قراردادن مضجع شریف حضرت معصومه(س) در قم و بعدها تأسیس حوزه علمیه در این خطه از جغرافیای وسیع ایران بی حکمت نبوده است.»
آری؛ بصیرت، هوشیاری و بیداری تمام اقشار جامعه ایران و مردم قم در طول دوران انقلاب اسلامی و زمان سی ساله پس از آن بوده است که فلسفه تلالو امروزین انقلاب اسلامی در سراسر عالم را تشکیل داده و امروز نام بلند ایران اسلامی را به عنوان برترین مردم تاریخ عصر معاصر مبدل ساخته است. و این نه یک بار و دوبار و ده بار که هر روزه و همه ماهه و همه ساله در حال تجدید حیات و نوبه نو شدن بوده است.
این قلم حتی پا را فراتر نهاده و معتقد است که- بنابر شواهد متقن و اسناد معتبر- حتی امروزه این بصیرت، بسی عمیق تر و مفهومی تر از بصیرت مردم ایران و قم در دیماه 56 شده است.
شاهد سخن آنکه دشمن قدار در دیماه 56 با لباس کفر، شمشیر بر حلق مظلومین و محرومین از ملت ایران کشید و علناً با علم کفر و عصیان، رهبری فرزند پیامبر و «سیدجلیل القدر سلاله پاکان» را به تمسخر نشست و طلاب، مرجعیت و مردم قم را به غیرت دینی و انقلابی واداشت اما سی و سه پس از آن حقیقت بصیرت بخش، همان دشمن اما با لباس نفاق و نیرنگ به میان آمد و انقلاب اسلامی و رهبری فرزانه و تیزبین آن را با ابزار فریب مورد هجمه قرار داد. همان دشمن در اوج فتنه ای که با سردمداری سران فتنه ترتیب داد، علاوه بر ترویج شایعات خودساخته دست کشیدن مردم از انقلاب، امام(ره) و رهبری، به ترویج گسترده و فزاینده اختلاف، درگیری و حتی دشمنی علما، طلاب، روحانیت و مرجعیت با نظام و انقلاب پرداخت و قم و مردن آن را جدای از رهبری و نظام اسلامی تعریف کرد.
نگارنده و خوانندگان و جیزه او از یاد نبرده اند شایعاتی را که هر روزه نسبت به جدایی پایگاه اصلی انقلاب اسلامی- قم- از نهاد والای رهبری انقلاب ساخته و دهان به دهان، سایت به سایت و محفل به محفل می گرداندند تا در آن به نحوی از انحاء نظام اسلامی، نظامی بر خلاف موازین اسلامی و انقلابی ترسیم شده و مردم و مراجع را ناخشنود از آن نشان دهند.
این شایعات به شدت دروغ و نفاق آلود اما با بصیرت همان مردم، مراجع، روحانیت و علمای قم در بیعت تاریخی آنان با مقام معظم رهبری در سفر اخیر معظم له به قم به دیوار بی اعتمادی برخورد کرد و بر زمین نقش بست. هم از این رو بود که تابناکی و نورافشانی این سفر و اوج پیوند مردم، مراجع و علما با رهبری معظم انقلاب و نظام شکوهمند اسلامی، چشمان همان دشمنان کینه جو و فتنه گران دنباله رو آنان را نیز خیره ساخته و به اعتراف نسبت به ناکامی تلاش ها در دورانگاری این حقایق با یکدیگر واداشت.
نویسنده یادداشت منتسب به آقای هاشمی رفسنجانی در ادامه مطلب به بخش دیگری پرداخته و برخلاف درست نگاری پیشین، با قلب واقعیت موجود در گذر سی ساله اخیر تاکنون، گویی فضای فعلی را فضایی پائیزی و دوران ابتدایی انقلاب اسلامی را فضایی بهاری ترسیم نموده است.
در این بخش از یادداشت مذکور ضمن آنکه ترجیع بند تکراری و مبهم «تهمت و توهین» به کسانی که جایگاهی در قلوب مردم دارند را ضمیمه یادداشت کرده، آورده است: «اینک سی سال از پیروزی انقلاب اسلامی می گذرد و بقایای فکری دین زدایی و روحانیت ستیزی که در بهار هوشیاری مردم ایران، چون مارهای افسرده سر در خاک انتقام فرو برده بودند در پائیز بداخلاقی های سیاسی و اختلافات سلیقه ای، پوست اندازی کرده و سربرآورده اند و خاکریز به خاکریز جلو می آیند و شاهدیم که پس از توهین و تهمت به سران روحانی عرصه سیاست در 30 سال گذشته به فضلا، علما و مراجع قم رسیده اند.»
نگارنده معتقد است که این بخش از مطلب، گسست نوشتاری و ادبی با بخش ابتدایی پیش گفته داشته و از لحاظ مفهومی نیز دارای تناقضاتی چند است. شاهد بر این مدعا آنکه در تحلیلی که شبکه سخن پراکنی متعلق به رژیم استعمارگر و اشغالگر پیر از یادداشت منتسب به آقای هاشمی رفسنجانی انجام داده، به این بخش از سخن توجه خاص و عمده ای روا داشته و اساساً از بخش ابتدایی آن که منطقی بوده و براساس واقعیات بیرونی نیز قابل رصد بود- به عمد- غفلت نموده است. از بی بی سی فارسی انتظاری جز این نباید داشت که شخصیت انقلابی آقای هاشمی رفسنجانی را در کنار شیخ ساده لوح- مرحوم آقای منتظری- نشانده و سعی کند همتایی برای آن فقید دست و پا کند. اما حقیقت آن است که فرسنگ ها فاصله میان عقاید و افکار این دو شخصیت وجود دارد و اتفاقا آقای هاشمی رفسنجانی- بنابر اسناد و مدارک متقن و قابل ارائه- انتقادات جدی به عملکرد مرحوم منتظری- چه در دوران امام راحل(ره) که منجر به عزل او از قائم مقامی رهبری شد و چه پس از رحلت امام راحل(ره)- داشته، فلذا تیر شبکه خبری استعماری انگلستان نمی تواند اساسا در چله قرار گیرد تا مورد هدف واقع شود.
به یقین شخص آقای هاشمی رفسنجانی نیز در صورت شنیدن قرار گرفتن نام وی در کنار حسینعلی منتظری آن هم در شبکه خبری استعمار پیر قاعدتا نگران شده و حتی شاید نویسندگان یادداشت مذکور را نیز نسبت به چنین ایهامی که از یادداشت برداشت شده، بازخواست کرده باشد. نگارنده یا نویسنده یادداشت منتسب به آقای هاشمی رفسنجانی هم عقیده است که بهار انقلاب اسلامی، همان پیروزی شکوهمند آن در بهمن 57 بوده است. اما این سوال خودنمایی می کند که چرا به زمان «حال حاضر» در یادداشت مذکور بی توجهی شده و از آن به عنوان پائیز نام برده شده است؟
البته اگر نویسنده یادداشت مذکور به فراخور مقتضای توصیه اکید رهبری معظم انقلاب اسلامی- دام ظله- در فضای فتنه سال 88 مبنی بر شفاف نمودن مواضع، قدری از ایهام، ابهام و مغلق گویی یادداشت منتسب به آقای هاشمی رفسنجانی می کاست و مقصود خود از «پائیز»، «تهمت و توهین»، «سنگر به سنگر» و... را روشن می ساخت، نگارنده مجبور به بررسی احتمالات آتی نمی شد اما به ناچار بایستی به تفصیل مطلب را شکافت.
اگر مقصود نویسنده از گلایه نسبت به «توهین ها و تهمت ها به کسانی که جایگاهی در قلوب مردم سرزمین دارند»، سیل شایعات و اتهامات ناروا و بی اساس به مسئولین، دلسوزان و معتقدین به پایه های انقلاب و نظام اسلامی است که هر روزه از سوی دشمنان ملت و نظام روا داشته می شود، این گلایه ها را به حق دانسته و از شکوه نسبت به آنها ابراز خرسندی می نمائیم. چرا که بالاخره بنابر تصریح امام راحل- ره- و رهبری معظم انقلاب اسلامی- دام ظله- در هیچ مقطعی از تاریخ- حتی تاریخ صدر اسلام- چنین امتی پای بند به اصول و ارزش ها و دلبسته به نظام اسلامی مشاهده نشده و مسئولین نیز که برآیند خواست، اراده و عصاره فضلیت های ملت اند نیز تاکنون چنین دلبستگی به موازین انقلاب و نظام برخاسته از ارزش های اسلامی نداشته اند.
نمونه عالی و اعلای آن جسارت ها و هتاکی هایی است که از سوی دشمنان کینه توز انقلاب امروزه نسبت به شخصیت فرزانه، عالیقدر، جامع و مجسمه تقوا و فضلیت و هدایت کننده راس هرم و کشتی انقلاب اسلامی صورت می گیرد. شخصیت بی بدیلی که جناب هاشمی رفسنجانی نیز بارها در سخنان و مواضع خود، ضمن تصدیق فضایل و ویژگی های برجسته ایشان عنوان نموده که تبعیت از مقام معظم رهبری را برای خود فرض می داند. هم از این رو است که نگرانی نویسنده یادداشت منتسب به آقای هاشمی رفسنجانی از توهین و تهمت ها، اگر نگرانی نسبت به توهین هایی است که امروزه بیش از همه به سمت رهبری معظم انقلاب یعنی رکن اصلی انقلاب اسلامی که بیش از هر کس دیگر نیز در قلوب ملت ایران دارای جایگاه است، نشانه رفته و از سوی فتنه گران داخلی و دشمنان خارجی بر آن دمیده می شود، نگرانی بس به جا و لازم است.
البته احتمال دیگری هم از مقصود نویسنده یادداشت مذکور قابل برداشت است که به دلیل پرابهام بودن متن باید بدان پرداخت. این احتمال، همان برداشتی است که تحلیل گر بی بی سی فارسی از این بخش استفاده کرده و سعی نموده تا خزان موردنظر نویسنده یاد شده را فضای کنونی انقلاب، برداشت و از آن افول انقلاب اسلامی را برداشت نماید.
نگارنده این سطور از عمق جان خواستار تکذیب چنین- سوء-برداشتی از این یادداشت بوده و معتقد است نمی توان به آقای هاشمی رفسنجانی که خود از مبارزین انقلابی و زجرکشیده در راه پیروزی و تداوم انقلاب اسلامی است، یادداشتی منسوب نمود که همزمان، وی و تحلیلگر دشمن دیرینه ملت از آن برداشتی واحد اخذ و واقعیات چندی را همزمان مورد انکار قرار دهند. این واقعیات اما به گونه ای درخشان و متعالی است که جز تحلیلگر مغرض و خائن بی بی سی نمی تواند آن را به انکار بنشیند.
کیست که نداند اگر در بهار پیروزی انقلاب اسلامی مردم به صورت یکپارچه به میدان آمده و از «سلاله پاک و سید جلیل القدر» انقلاب حمایت کردند، امروز همان مردم به همراه نخبگان و دانشمندان حوزوی و دانشگاهی، این پیروی از مقتدای بصیرشان را جهانی ساخته و بهاری پربارتر برای انقلاب اسلامی به ارمغان آوردند؟ همه می دانند که امروز، حوزه، روحانیت و مراجع عظام تقلید نه تنها نظام و رهبری انقلاب اسلامی - دام ظله- را از آن خود دانسته و متقابلا نیز خود را مدیون حوزه برمی شمرد که به فرموده رهبری معظم انقلاب- دام ظله- رابطه حوزه و نظام اسلامی، رابطه مادر و فرزندی بوده و این رابطه، با هیچ خدشه ای قابل محو نیست.
مگر حمایت های مکرر، صریح و علنی مراجع عظام تقلید از نظام و رهبری به فراموشی سپرده شده و می شود تبعیت ایشان در قول و عمل از رهبری معظم انقلاب- که خود فرزند حوزه و صاحب کرسی متعالی و پرشأن مرجعیت عام است- را نادیده انگاشت؟ و دراین صورت آیا می توان صفت خزان بر این رابطه متعالی و پرجاذبه نواخت؟
آیا بهاری تر از واقعه پربصیرت 9 دی 88 در طول تاریخ انقلاب اسلامی حتی در 19 دیماه 56 می توان جستجو نمود؟ چه وصفی از شئونات بهار طبیعت را می توان برشمرد که درحرکت توفنده ملت مسلمان و غیور ایران اسلامی در دفاع از کیان رهبری، عاشورا، انقلاب، ولایت فقیه و دولت برخاسته از آرای عمومی ملت ایران در طول یکسال و نیم گذشته وجود نداشته باشد؟ آیا شاداب تر ازحماسه مردم قم در استقبال و جانفشانی نسبت به قدوم مبارک رهبری معظم انقلاب اسلامی- مدظله- درطول سالیان حیات قم می توان یافت؟ و آیا ظلم و جفا نیست که بر این هوشیاری همگانی که در آن ابعاد بیشتر و عمیق تری نسبت به سالیان قبل و دوران مبارزه علیه طاغوت یافته است، وصف خود خوانده «خزان» نهاده شود؟
آیا در طول دوران انقلاب اسلامی می توان زمانی را یافت که همچون حال حاضر، عموم مردم از خواص پرمدعا، جلوتر بوده و آنان را به محاکمه علنی و عمومی در عدم دفاع جانانه ایشان از انقلاب، امام و رهبری فراخوانند و آیا برای این، جز وصف بهار انقلاب، عنوان دیگری می توان لقب داد؟
آیا امروز که رئیس جمهور ملت مسلمان ایران با پشتوانه بیشترین رأی مأخوذه درطول دوران حیات انقلاب اسلامی، شجاعانه همان فریاد خمینی کبیر(ره) در نفی استکبارطلبی دشمنان را در محافل جهانی صلا زده و مورد استقبال بی نظیر از سوی ملت ها- همچون ملت لبنان و...، واقع می شود، بهار انقلاب اسلامی نیست؟
اما امروز که دشمن کینه جو در پشت درب های بسته، بارها و بارها به التماس، خواستار مذاکره با مقام رسمی جمهوری اسلامی شده و اجازه به او داده نمی شود نشان دهنده پاییز انقلاب اسلامی است؟ اگر امروز صلابت و ثبات داخلی در جمهوری اسلامی ایران به حد بالا و عیان است که بزرگترین طرح اقتصادی کشور از ابتدا تاکنون با کمترین هزینه امنیتی، سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی عملیاتی شده و هوش بالای ایرانیان درپیگیری اهداف متعالی انقلاب به رخ دشمنان کشیده می شود، بهار انقلاب اسلامی نیست؟
امروز که اقتدار امنیتی - اطلاعاتی نظام جمهوری اسلامی به حدی است که تا عمق سرویس های بیگانگان و دشمنان دیرینه - که خود را صاحب همه اطلاعات بر می شمرند - را درنوردیده و سناریوهای آنان، یکی پس از دیگری خنثی می شود، نشان دهنده بهاری بودن فضاست و یا خزان نمایی از فضای کنونی واقعیت دارد؟
امروز که مردم ایران به حدی از هوشیاری رسیده اند که به محض لب گشودن مقام یا مسئول و نخبه ای، می توانند عمق مقصود او را در دفاع و یا هدم انقلاب اسلامی بازشناخته و در صورت اخیر، به شدت او را طرد می نمایند، امروز که مردم، تمامی اهداف منافقانه حتی در پس پرده لایه های به ظاهر دینی و مذهبی را باز می شناسند، بهار هوشیاری مردم نیست؟ آیا گذراندن فتنه ای عمیق که قصد براندازی نظام و اسلام و بازگشت به حاکمیت طاغوت و آمریکا را در عناوین انقلابی گری و طرفداری از امام راحل - ره - تعقیب می کرد، نشان پائیز انقلاب اسلامی است؟
پرواضح است که اگر مقصود نویسنده یادداشت منتسب به آقای هاشمی رفسنجانی چنین بوده باشد، نه وضعیت کنونی را شناخته و نه چیزی از بهارو پائیز می داند. آیا امروز که به فرموده رهبری معظم انقلاب اسلامی - دام ظله - دولت برخواسته از آرای میلیونی ملت، کمر به خدمت به خلق الناس بسته و مشکلات عدیده را بازیابی و اصلاح نموده، دولت را به متن ملت و در میان توده ها و آحاد عمومی کشانده است، تجلی بارز بهار انقلاب اسلامی نیست؟
نگارنده این سطور علیرغم اطلاع از فضای سیاسی و رسانه ای کشور، در جستجو از عنوان موهوم «روحانیت ستیزی» که در یادداشت منسوب به آقای هاشمی رفسنجانی از آن گله شده بود پرداخت اما جز یک گروه «روحانیت ستیز»، شخص یا گروه دیگری را که درصدد هدم روحانیت باشد نیافت. این گروه نیز اتفاقاً همان جریان برانداز و فتنه جویی است که در دوران حاکمیت خود، همین شخص آقای هاشمی رفسنجانی را «عالیجناب سرخ پوش» لقب داده و با تاخت و تاز به سوابق انقلابی و حزب الهی وی، او را مورد تخطئه قرار داد.
سؤال اینجاست که آیا روزی که مرجعیت شیعه مورد تمسخر قرار گرفت و تقلید، حرکتی «میمون وار» لقب داده شد، چرا عده ای درصدد پائیزنمایی برای انقلاب و روحانیت برنیامدند؟ آیا پائیز یاد شده علیه روحانیت، زمانی نبود که کاریکاتورهای توهین آمیز در مطبوعات علیه شخصیت بصیر و انقلابی و استوانه حوزه علمیه حضرت آیت الله مصباح یزدی - دامه برکاته - یکی پس از دیگری منتشر و از سوی دولت وقت و رئیس آن حمایت می شد؟
آیا زمانی که به طور سازماندهی شده، هجمه علیه دین و مقدسات در مطبوعات زنجیره ای به راه افتاد و بارها و بارها سخنان ائمه جمعه و مراجع عظام تقلید، سوژه طنز صفحات آخر روزنامه هایی همچون صبح امروز، عصر آزادگان، نشاط، جامعه، توس، خرداد، بیان و... می شد پائیز نبود؟ آیا هنگامی که همین ابوذرهای امروزی فتنه گر لجوج حال حاضر، مقاله هتاکانه «خون به خون شستن محال آمد محال» را در روزنامه متعلق به مشاور رئیس جمهور دولت اصلاحات به چاپ رسانیده و در آن، کربلا و شهادت حسین بن علی (ع) را ماحصل خشونت پیامبر اکرم (ص) در جنگ بدر نامید، پائیز عدم توجه و توهین و تهمت به روحانیت شیعه نبود؟
آیا زمانی که سخن از به موزه تاریخ فرستادن افکار خمینی کبیر - رحمه الله علیه - شد و یا هنگامی که در معرض دید یک به ظاهر روحانی در کنفرانس صهیونیستی ننگین برلین، با بدنی لخت و عور به رقص و پایکوبی و عربده کشی پرداخته و شخص ملبس به لباس پیامبر (ص) نیز با تشویق خود، سخن از پایان دوران دین مداری و انقلابی گری می زد، پائیزی برای روحانیت نبود؟
چرا دست دادن رئیس جمهور سابق - که اتفاقا ملبس به لباس روحانیت نیز بود- با زنان ایتالیایی وحتی دخترکان جوان ایرانی- در همایش ها و محافل موسوم به عبای شکلاتی و... - و یا نشست و برخاست و التماس های او با جرج سوروس صهیونیست برای براندازی ایران، از سوی نویسنده یادداشت مذکور توهین به مقام روحانیت و حوزه و علما تلقی نشد و مرثیه ای برای پائیز خوانی برپا نگشت؟
چرا آن هنگامی که اصل و اساس فرهنگ ناب شیعی و روحانیت که همان وجود مقدس حضرت بقیه الله الاعظم- ارواحنا فداه- و فلسفه انتظار است، در نشریات دانشجویی دوران باصطلاح اصلاحات مورد هجمه واقع شد و این حرکت از سوی دولتمردان با بهانه «آزادی بیان»، «تحمل صدای مخالف» و «تبدیل معاند به مخالف» به گرمی استقبال شده و در پس پرده نیز با اختصاص بودجه ها، حمایت های سیاسی، صنفی، اعطای تسهیلات اقتصادی و بورسیه های تحصیلی مورد تشویق قرارگرفتند، عده ای به یادداشت نویسی و مرثیه خوانی اینچنین برای اساس روحانیت نپرداختند؟
چرا آن هنگام که مراجع عظام تقلیدی همچون حضرات آیات فاضل لنکرانی- ره- مشکینی- ره- ، مصباح یزدی، جوادی آملی، مکارم شیرازی- نوری همدانی و .. به علت دفاع قاطعانه از ولایت و ولی فقیه مورد هجو و تمسخر رسانه ای پایگاه های دشمن در داخل قرار گرفته و مطبوعات زنجیره ای، وقیحانه به تهدید آنان مبادرت ورزیده و اعلام نمودند که حتی علیه خدا نیز می توان راهپیمایی کرد، کسی به این مظلومیت ها نگریست و عنوانی پائیزگون لقب نداد؟
چرا هنگامی که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که متشکل از مراجع و علمایی صاحب نام و با نفوذ همچون مرحوم آیت الله مشکینی- اعلی الله مقامه الشریف- بوده و رسماً و علناً با صدور بیانیه، تشکل مخفی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را غیرمشروع اعلام نمود و رسانه های جریان موسوم به اصلاحات، خواستار محاکمه ایشان و سایر مراجع و علمای این جامعه به دلیل صدور این حکم بصیرت آفرین شدند، پائیزی برای توهین و تهمت به ساحت روحانیت تلقی نشد؟
و چنانچه مقصود نویسنده یادداشت منتسب به آقای هاشمی رفسنجانی، انتقادات عمومی ملت به عدم موضع گیری و یا موضع گیری نابخردانه چند چهره خاص جامعه- که شاید ملبس به لباس روحانیت هم باشند- به نفع جریان نفاق جدید و فتنه گران مورد حمایت و تأیید صهیونیست ها، «تهمت و توهین» لقب یافته و آن انتقادات به خزانی برای کل روحانیت تعمیم یافته، خود خطایی واضح تر و فاحش تر از خطای گذشته است.
انتظار عمومی مردم در این زمان، شفافیت مواضع، موضع گیری قاطع علیه فتنه گران، دفاع از ارزش ها و آرمان های اسلامی و انقلابی، پاسداشت حرمت ولایت فقیه و مرزبندی با دشمنان از سوی خواص است. معیار دوستی و محبت مردم، میزان پای بندی به دستاوردها و ارزشهای انقلاب اسلامی است و آنکه درصدد کسب حمایت عمومی و یا نگران از دست دادن وجاهت سابق خود در نزد مردم است باید رابطه خود با انقلاب اسلامی و رهبری را مستحکم تر نماید و العاقبه للمتقین.