محمد ایمانی
خداوند رحمت کند آیتالله شهید سیدحسن مدرس را. زمانی که از او پرسیده بودند چرا با قرارداد 1919- که با میانداری وثوقالدوله، رسما ایران را تحتالحمایه و مستعمره انگلیس قرار میداد ـ مخالفت کردی،نقل به مضمون گفته بود؛ به خاطر همان بندهای اول قرارداد که اعلام میکرد ارتش و دولت انگلیس، از دولت ایران حمایت میکند. همین که قرارداد انگلیس و ارتش آن، دولت ایران را تحت حمایت خود درآورد، برای من کافی بود تا در ماهیت این قرارداد به شک و تردید بیافتم.
نامگذاری سال 1386 به عنوان سال «اتحاد ملی و انسجام اسلامی»، همان گونه که پیشبینی میشد مورد استقبال عمومی و به ویژه صاحبنظران و چهرههای مشرف به عرصه سیاست داخلی و بینالمللی قرار گرفت. اما در این میان، آنچه در کنار جذابیت و هوشمندی نهفته در این نامگذاری به چشم آمد و جلب توجه کرد، واکنش دستگاه تبلیغاتی جبهه دشمن به ویژه آمریکا و انگلیس بود. نفس واکنش پرحجم رادیوها، سایتها و مطبوعات وابسته یا همسو با این جبهه، قبل از هر چیز اهمیت موضوع را نشان میداد و الا رادیوهایی نظیر بیبیسی و آمریکا و فردا و اسرائیل به تجربه سالها و دههها آموختهاند موارد مهم خلاف منافع خود را مورد سانسور قرار دهند و با اهمیت ندادن و نقطه مقابل ایجاد نکردن، به حساسیت موضوع دامن نزنند و مشمول مرور زمان کنند. بنابراین نفس بیتابی و واکنش آنها برای مخدوش کردن شعار اتحاد ملی و انسجام اسلامی، حاکی از اهمیت فوقالعاده موضوع برای آنهاست و به قول معروف نشان میدهد رهبر فرزانه انقلاب این بار هم، در روشنگری، راهبردی، سیاستگذاری و تاکید، به نقطه محوری و قلب استراتژی دشمن زده است. به عبارتی این بار هم کک در لباس دشمنان افتاده است.
اتفاق دوم، تلاش گسترده و سامان یافته این جبهه تبلیغاتی برای تحریف و لوث موضوع است. ضمن اینکه این واکنش هماهنگ و سامان یافته داخلی و خارجی، معلوم میکرد که برخی گاردهای مخالفخوانانه، تصادفی و خودجوش و طبیعی نیست و در فرآیندی تعریف شده و عملیاتی صورت میگیرد، در عین حال عزم جزم مضاعفی را به افکار عمومی و نخبگان در ایران میبخشد و وادارشان میسازد تأمل جدیتری در اینباره کنند که چرا انگلیسیها و آمریکاییها تا این اندازه نگران ملت و منافع ملی ایران شدهاند و از زبان برخی گروهکها و احزاب یا قلم به دستان داخلی مکرراً القای نگرانی میکنند مبنی بر اینکه «قرار است به نام اتحاد ملی بگیر و ببند راه بیاندازند و عرصه نقد را به ویژه در زمینه بحران هستهای ببندند و افراطیگری شدت یابد.»
درباره این موضوع خطیر اگر چه بحث فراوان است و ابعاد مسئله را باید به تدریج و تأنی مورد تأمل قرار داد، اما به اجمال چند نکته مورد اشاره قرار میگیرد.
1- اولین نکته همان استدلال نغز شهید مدرس است که از کی تا به حال انگلیسیها - و آمریکاییها - با سوابق روشن و ممتد خیانت و دشمنی، دلسوز و خیرخواه ما شدهاند. مروری گذرا به حجم مطالب سایتها و رادیوهای رسمی این دولتها در کنار برخی سایتها و روزنامههای همسو در این باره نشان میدهد که به دنبال نامگذاری امسال به «اتحاد ملی و انسجام اسلامی» تلاش گستردهای برای تخطئه، تردیدافکنی، ایجاد نگرانی و سیاهنمایی آینده آغاز شده است. اگرچه فهرست این واکنشها مفصل است اما اشارهای به یکی از نمونهها در این مجال اندک میتواند روشنگر باشد.
رادیو و سایت رسمی دولت انگلیس (بیبیسی) طی چند هفته گذشته، هم با پوشش پررنگ موضع یکی دو محفل سیاسی داخلی و هم طی تحلیلهای مستقل ادعا کردهاند نامگذاری امسال در جهت سرکوب منتقدان به دست مراجع امنیتی و قضایی به بهانه جاسوسی و تضعیف وحدت ملی است. این رسانهها متفقاً در این میان انگشت بر پرونده هستهای گذاشته و با مسلم تلقی کردن ادعای قبلی، با لحنی دلسوزانه مدعی شدهاند «روی سخن در زمینه تضعیفکنندگان اتحاد ملی، افرادی هستند که از اصرار دولت بر ادامه طرح غنیسازی اورانیوم به بهای افزایش تحریمها یا احتمال بروز جنگ انتقاد میکنند و خواهان نرمش جمهوری اسلامی در جهت دستیابی به تفاهم با جامعه بینالمللی هستند. ... برخورد با منتقدان در سطح بینالمللی کارنامه حقوق بشر جمهوری اسلامی را کاملا تیره خواهد کرد و راه هرگونه فشار اقتصادی، سیاسی و نظامی را از سوی قدرتهای بزرگ جهانی علیه ایران هموارتر خواهد کرد.» بار دیگر به عبارتها و جملهبندیها توجه کنید. سایت رسمی دولت انگلیس- طرف مخاصمه و عداوت در پرونده هستهای ایران- دایه دلسوزتر از مادر شده و نگران است که کارنامه حقوق بشر ایران تیره شود و نرمش و تفاهم ایران با جامعه بینالمللی (؟!) فراهم نیاید و سرانجام راه فشار همه جانبه را هموار کند! از کی تا به حال دولت انگلیس، دلسوز و نگران منافع ملی ایران شده است. مگر نه اینکه آقای بلر رسماً اعلام کرد دولتش به خاطر دوستی و پیوند دیرینه با رژیم اسرائیل، هرگز اجازه نمیدهد ایران از حق استفاده از انرژی و فناوری صلحآمیز اتمی بهرهمند شود؟! چگونه است که همین سایت انگلیسی در بررسی پنجاه سالگی اولین قرارداد اتمی ایران با خارج (1957 میلادی) ضمن اینکه تصریح میکند «آمریکا و آلمان و فرانسه واگذاری فناوری اتمی را به رژیم پهلوی آغاز کرده بودند»، در بررسی فصل پس از انقلاب با این گزاره وارد میشود که «صنعت هستهای ایران، یک بحران بزرگ بینالمللی است.» آیا رسانهای که صنعت فوق مدرن یک ملت را بحران بزرگ بینالمللی و شایسته نرمش و دست کشیدن میشمارد، حق دارد دلسوزی برای آن ملت کند؟ و اگر ندارد که قطعا ندارد، باید پرسید که چگونه رادیوها و سایتهای بدنامی از این دست، با خط کمرونق داخلی- اما پررونق به لحاظ حمایت خارجی- همسو و همزبان شدهاند که ادعا میکند منافع ملی در خطر است و باید از حق فناوری هستهای گذشت. و اگر دولت و نظام برآمده از آراء مردم تصمیم به ایستادگی بر سر حق آنان گرفت، متهم میشود به اینکه به بهانه اتحاد ملی دنبال خفقان و بگیر و ببند است و افراطگری میکند.
آیا نمیشود به عنوان یک فرضیه جدی این گونه گفت که چون استراتژی آمریکا و انگلیس درباره ارعاب و تهدید، با مقاومت ایران به بنبست خورده و جز سرافکندگی و شکست غرور ابرقدرتی آنها نتیجهای در برنداشته و در عین حال غلط بودن فرضیات محفل داخلی را به اثبات رسانده و باعث شده امروز دیگر کمتر کسی خریدار تحلیلهای ذهنی و خیالی آنها باشد، در عمل منجر به همدردی شده و نوعی سنخیت و تجانس را به همراه آورده است (حکایت معروف همراهی لکلک و روباه که لنگیدن باعث همراهیشان شده بود.)
2- در جمهوری اسلامی کسی بنای بر این نداشته که جماعتی– ولو انگشت شمار- که همواره در جهت خلاف حرکت ملت و نظام برآمده از رأی آنها طی طریق کردهاند، با داغ و درفش و زندان برخورد کند اگر چه برخی از آن مخالفان به قصد خیانت عمل کردهاند. اگرچه پرونده هستهای، پروندهای حساس و حیاتی برای کشور است اما هرگز در این کشور حالت «فوقالعاده» و حکومت نظامی اعلام نشده و کسی متعرض جماعت معارض نشده است هر چند در جبهه مخالف نظام، برخی از آنها همواره کوشیدهاند شرایط کشور را «فوقالعاده» و «اضطراری» جلوه دهند و طبیعی است که اگر نظام حرف آنان را سند قرار میداد، طبیعتاً حق اعمال محدودیتهای جدی را در این عرصه نداشت اما مسئولان ارشد نظام به اعتبار تحلیل دقیق از واقعیات موجود، اساساً قائل به چنین وضعیتی نیستند تا بخواهند به آن محدودیتها روی بیاورند. نمونهاش نیز همین که دشمنترین دشمنان ملت در جبهه مقابل، تحلیل همین خطرات را سند وجود نگرانی و آشفتگی و اختلاف و ترس در میان ملت ایران جا میزنند بیآنکه کسی در حلقوم آنان سرب بریزد و با داغ و درفش و زندان برخورد کند.
3- اما اینکه حضرات توقع دارند رطب و یابس را به هم ببافند تا به خیال خود گروه فرو افتاده در کار خویش و دشمن را بگشایند و به خیال خود دل ملت را خالی یا ذهن او را دچار بدفهمی حقایق کنند و در مقابل، کسی حق روشنگری و هوشیاری بخشیدن درباره این عملکرد را نداشته باشد، کور خواندهاند و اساساً اقتضای این دنیای آفریده از سوی خدا جز این نیست که منافق، خوار و رسوا شود آنها اگر گله از وضعیت خویش دارند نه باید گله از بخت و مردم و جمهوری اسلامی و هوشیاری رهبری و مسئولان نظام کنند بلکه مصداق ورشکستگان به تقصیرند اگر قاطبه ملت به سخنان آنها به دیده سوء ورشکستگان به تقصیرند اگر قاطبه ملت به سخنان آنها به دیده سوءظن و شگفتی مینگرد و از جمله در چندین انتخابات گذشته، کمترین اعتمادی به آنها نکرده است.
به قول معروف:
بزنم تهمت و بهتان و چو گوینده مزن
بکشم جیغ و زنم داد که آزادی نیست
بله انتقاد و خیرخواهی خیلی وقتها با سوءنیت، خیانت، کینهتوزی و لجاجت آمیخته میشود و شاید نتوان جلو اظهارنظرهای غیرمنصفانه و خلاف واقع را گرفت اما این به آن معنا نیست که کسانی ادعا کنند چون حاکمیت به مواضع ما ترتیب اثر نمیدهد و از ما پیروی نمیکند پس افراطی، بحرانساز و دردسرآفرین است! نه خیر، این کشور انقلابی قانون اساسی دارد و به آرای آزاد مردم اداره میشود و حاکمیت برآمده از این رأی و مدیون و متعهد به همین آرا، حق ندارد جز خواست و اراده عزتمندانه و پیشرفتطلبانه همین ملت رفتار کند.
حقیقت این است که یکی دو سه حزب و گروهک کذایی با عقبه مطبوعاتی و روشنفکری و پشتیبانی خارجی نهایت زور خود را زدند تا بلکه وزنی در انتخابات چند سال اخیر پیدا کنند اما شد آنچه در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و شورای شهر دوم و سوم و مجلس خبرگان شد. و اساساً جمهوری اسلامی با چنان ظرفیتی طراحی شده که مخالفان کینهتوز در آن نتوانند ادعا کنند پایگاهی در میان ملت دارند اما «نمیگذارند» سخن ملت پیش برود.
واقعیت این است که جبهه نفاق جدید- افراطی در عرصه داخلی و در قبال مردم، و منفعل و تفریط کار در عرصه سیاست خارجی- تمام هنر خویش را طی دهه گذشته نشان داد و به درستی از سوی مردم، متهم به تندروی، افراطیگری و نفاقورزی شد. اگرچه طی چند سال اخیر تلاشهای سازمان یافتهای به کار بسته شده تا عنوان نچسب «اعتدال» را به این جبهه افراطی الصاق کنند اما حقیقت این است که چنین کاری، قصه درهم آمیختن آب و روغن است یا به عبارتی رنگ کردن کلاغ و از او طاووس و قناری ساختن!
این ملت چگونه باور کنند محفلی مشی اعتدالی، مستقل و ملی دارد در حالی که تابعالنعل بالنعل دیپلماسی رسمی آمریکا و انگلیس میگوید «ایران فناوری هستهای میخواهد چه کار»، «چرا باید به کام جنگ و تحریم رفت» «چرا باید ملت ایران در حوزه دفاع از حقوق خود به اتحاد برسد» و ...
این جریان اگرچه دنبال مرمت گفتمان قبلی (توسعه سیاسی- اقتصادی کذایی) و تزیین نقش ایوان است اما واقعیت آن است که این بنا از بنیان فرسوده است و نمیتوان با مظلومنمایی و ادعای دلسوزی و نگرانی برای سرنوشت کشور، دل مردم آزرده خاطر را به دست آورد همچنان که سیاست مضحک «عسس مرا بگیر» در برابر نظام قدرتمند، مردمی و مطمئن جمهوری اسلامی که سطح سیاستهایش تا مرز زمینگیر کردن آمریکا و انگلیس و اسرائیل در خاورمیانه اسلامی پیش رفته کارایی ندارد و طبیعتاً این نظام کسر شأن خود میداند که سطح چالشهای خود را در حد چند عنصر ورشکسته به تقصیر پایین بیاورد و دغدغهاش، بستن زبان الکن افرادی باشد که بزرگترهایشان در دنیا اقتدار جمهوری اسلامی را شهادت میدهند و رسانههای بزرگشان امروز در استخدام اجباری جمهوری اسلامی برای اعتراف به توانمندی این نظام رو به جلو درآمده است. این جماعت یا حقیقتاً- مانند دونکیشوت- خیال کردهاند که وزنی دارند یا آخرین تیر تدبیر را به کار گرفتهاند و آن اینکه از طریق جا زدن خود به عنوان مخالف جمهوری اسلامی، به اعتبار عظمت نظام و رهبری، آدمهای مهمی محسوب شوند! اما حقیقت مهم این است که اگر این جماعت از سوی بیگانگان به بازی گرفته میشوند، صرفاً به خاطر عظمت جمهوری اسلامی و برای عقدهگشایی علیه آن است نه اینکه کسی در دنیا باورش شده باشد اینها اپوزیسیون و جایگزین هم وزن و هم قد جمهوری اسلامیاند.
4- اگرچه اسناد و استدلالهای بسیار متنوعی درباره موضوع بحث این یادداشت وجود دارد اما به عنوان آخرین فراز از این نوشتار باید پرسید آیا شما مسئله جاسوسی و توطئه و دشمنی از سوی برخی قدرتها علیه ایران را باور دارید یا نه؟ اگر ذاتاً قائل به تئوری توهم توطئه هستید، پس معنی ندارد در حالی که از سوابق و عملکرد امروز قدرتهای جنایتکار و بدنامی چون آمریکا و انگلیس چشم میپوشید، نظام مردمی جمهوری اسلامی را متهم به توطئه برای ایجاد خفقان کنید الان اینکه در آغوش دشمن باشید و جز به لهجه و زبان همو نتوانید سخن بگویید. اما اگر میپذیرید- که جاسوسی و توطئه و دشمنی و سنگاندازی قدرتها واقعیت دارد، چه حق دارید و با کدام انگیزه به انکار آن میپردازید؟ آیا موضوع تشکیل جبهه ناتوی فرهنگی از سوی امپریالیسم آمریکا که مکرراً از سوی مطبوعات و روشنفکران غربی- از جمله آخرین بار به طور مستند از سوی پژوهشگر انگلیسی خانم فرانسیس ساندرس تحت عنوان سیا و جنگ سرد فرهنگی منتشر شد- مورد تأیید قرار گرفته و بر استخدام روشنفکران کشورهای مستقل و مقابل آمریکا و انعکاس دادن موضع و آثار و نوشتههای آنها دلالت دارد، انکار میکنید؟ با کدام انگیزه؟ اظهارات آزادانه و داوطلبانه آقای رامین جهانبگلو که از متن خود شما و از تئوریسینهایتان بود چطور که اعلام میکند «من در سایتهایی درباره ایران و خاورمیانه مطلب مینوشتم که مربوط به ماموران امنیتی و اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل بود. ... موسسهای که با آن کار میکردم. وابسته به کنگره آمریکا بود. ... به یک سری سمینارها دعوت میشدم که از وزارت خارجه آمریکا و به ویژه ماموران اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل در آنجا حضور داشتند، بخشی از عناصر جامعه مدنی ما در معرض این خطر هستند. ... به این نتیجه رسیدم پولهایی که آنها خرج میکنند و تماسهایی که با برخی نخبگان ما میگیرند به خاطر بحث امپراطوریسازی و سیاست آمریکا در خاورمیانه است.»