فردا جمعه دوازدهم ماه مه، مصادف با سالروز برقراری روابط سیاسی میان آلمان و رژیم صهیونیستی است. 35 سال پیش در چنین روزی در 12 مه 1965 برابر با 22 اردیبهشت 1344 در پی انتشار اعلامیه مشترکی که همزمان از رادیوهای تلآویو و بن پخش شد، روابط سیاسی میان آلمان و رژیم صهیونیستی برقرار گردید. این رویداد 20 سال پیش از پایان جنگ دوم جهانی، 17 سال پس از تأسیس دولت اسرائیل و 11 سال پس از تأسیس جمهوری فدرال آلمان به وقوع پیوست.
دولت اسرائیل به دلیل آنکه از دل تبلیغات صهیونیسم جهانی در مورد «کشتار یهودیان در آلمان طی سالهای جنگ دوم جهانی» سر برآورده، از بدو تأسیس خود همواره مترصد راههائی برای نفوذ در ارکان حیاتی آلمان بوده است.
یکی از دستاویزهائی که صهیونیستها همواره از آن در جهت توسعه منافع خود در آلمان استفاده کردهاند، بهرهبرداری از همین جعل تاریخی است. آنان سالهای طولانی است که از موضوع دروغین کشتار یهودیان بعنوان یک برگ برنده در روابط با آلمانیها استفاده کرده و از این طریق مقامات بن را تحت فشار قرار دادهاند. از جمله اهداف این فشارها، دستیابی مقامات صهیونیستی به تکنولوژی نظامی آلمانیها بوده است.
امتیازی که طی این سه دهه، مسئولان نظامی ارتش اسرائیل توانستهاند از آن برخوردار شوند. در این میان عواملی مانند اختلافات اعراب و رژیم صهیونیستی و جنگهای ادواری آنان با یکدیگر که خودبخود حمایت غرب از صهیونیستها را برمیانگیخت، عامل قوت در روابط تلآویو با آلمان بوده است. بطوریکه صهیونیستها تا قبل از برقراری روابط رسمی با آلمان در سال 1344، تنها طی دو سال یعنی از 1338 تا 1340 توانسته بودند بیش از 20 میلیون مارک قطعات یدکی جنگافزار نظامی تنها از آلمان دریافت کنند.
در پی دیدار معروف آدنائر صدراعظم وقت آلمان و دیوید بن گوریون نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی در سال 1339 در نیویورک، این حمایتها و ارسال قطعات یدکی مورد نیاز زرادخانه صهیونیستها از سوی آلمان شتاب بیشتری به خود گرفت. در این دیدار که در هتل «والدروف آستوریا»ی نیویورک صورت گرفت علیرغم نارضائی شدید مردم آلمان و ملتهای خاورمیانه، آدنائر توافقنامهای را با بنگوریون امضاء کرد که طی آن متعهد شد خسارات سنگین قربانیان یهودی جنگ دوم جهانی را به اسرائیل پرداخت نماید. خساراتی که به اعتراف گزارشهای بعدی مطبوعات آلمان، بهای سنگین آن را شهروندان آلمانی با مالیاتهای گزافی که الزاماً میپرداختند، متقبل شدند.
در خلال بیش از سه دهه روابط آلمانیها با صهیونیستها، مقامات آلمانی همواره منفعل و تحتتأثیر سیاستهای رژیم صهیونیستی بوده و برعکس، صهیونیستها همواره صاحب موضعی طلبکارانه، متوقعانه و تحقیر کننده آلمانیها بودهاند.
روابط آلمان با صهیونیستها در سالهای دهه 1340 در شرائطی برقرار شد که اغلب کشورهای عربی تهدید کرده بودند چنانچه «بن» رژیم صهیونیستی را به رسمیت بشناسد، دولتهای عرب نیز جمهوری دمکراتیک آلمان (آلمان شرقی) را که بن همواره در جهت انزوای بینالمللی آن میکوشید، به رسمیت خواهند شناخت.
دولت وقت آلمان به قیمت از دست دادن روابط سالم خود با دولتهای عربی بویژه دولتهای درگیر در جنگهای دورهای با اسرائیل، رژیمی را به رسمیت شناخت که همواره برای برقراری رابطه با بن، از موضع قدرت شرط تعیین میکرد!
در سالهای بعد، صهیونیستها کوشیدند از یکسو در نظام سیاسی، قضائی، فرهنگی و اجتماعی آلمان نفوذ کنند و از سوی دیگر از همین طریق تا سر حد امکان در جهت تخریب روابط آلمان با دولت عرب بویژه مصر و سوریه که خط اول جبهه نبرد علیه صهیونیسم بودند، گام بردارند.
حاصل این سیاست اکنون که بیش از 3 دهه از تاریخچه روابط آلمان با رژیم صهیونیستی میگذرد، گرم نبودن روابط آلمان با همه دولتهای مخالف صهیونیستها و وابسته بودند ارکان سیاسی و قضائی و قانونی آلمان به شبکههای اختاپوسی صهیونیسم میباشد.
در حال حاضر صهیونیستها نه تنها در آلمان حافظ منافع اسرائیل هستند، بلکه تلاش میکنند تا به روابط و سیاستهای مقامات بن در عرصه بینالمللی خط دهند و لذا بسیاری از مواضع برون مرزی آلمان به ویژه در بحرانهائی که صهیونیستها در آن ذینفع هستند، از اعمال نفوذ شبکههای اختاپوسی صهیونیسم شکل میگیرد.
حزب سبزها طی 20 سال فعالیت سیاسی خود و تحت رهبری چهرههائی مانند دکتر «مانون گریسباخ»، «رینو ترامپرت» و «ویلهم کناپ» بلندترین گامها را برای فراهم آوردن زمینه لازم برای توسعه نفوذ فرهنگی و سیاسی صهیونیستها در آلمان ایفا کرده است. حزب سبزها تنها حزبی است که در آلمان دارای گرایشهای متمایل به صهیونیسم میباشد.
و لذا شاخههائی از نئونازیهای فعال طرفدار مشی هیتلر در آلمان با فعالیتهای سیاسی این حزب مخالفند. حزب سبزها با شعار «صلح» و محیط زیست حتی در دوران حکومت 16 ساله هلموت کهل رهبر حزب دمکرات مسیحی آلمان نیز مدافع اندیشه توسعه همگرائی با صهیونیسم بوده است.
نگاهی به نفوذ صهیونیستها در کشورهای اروپائی
جایگاه صهیونیستها در آلمان و نوع روابط آنان با این دولت جلوهای از نگرش و شکل رابطه آنان با سایر کشورها و دولتهای اروپائی است. متأسفانه پدیده صهیونیسم، امروزه فصل مشترک منافع دولت اسرائیل با دولتهای غربی به وجود آورنده آن شده است به طوری که منافع هر یک را مکمل منافع دیگری ساخته است. صهیونیسم در سیاست خارجی و حتی داخلی دولتهای غربی به عنوان یک معیار و شاخص شناخته شده، به گونهای که اکثر این دولتها هنگام موضعگیری در سیاستهای خود از این معیار و میزان نتوانستهاند چشمپوشی کنند.
رعایت این اصل در سیاستهای داخلی و خارجی دولتهای غربی نه تنها از یک همپیمانی میان صهیونیستها دولتهای غربی حکایت دارد، بلکه بسیاری از یهودیان و صهیونیستها در ارکان تصمیمگیری و کلیدی آمریکا و اروپا، اساساً مجری و یا ناظر بر اجرای این همآهنگی و همپیمانی هستند. علاوه بر این نفوذ سرمایهداران صهیونیستی در مجامع پولی و سیاسی بینالمللی و گرایش شدید آنها به آرمان صهیونیسم، خودبخود سبب ایجاد پیوند در شبکه اختاپوسی صهیونیسم جهانی شده است.
شبکهای که تارهای خود را در دولتهای غربی، سازمانهای بینالمللی، موسسات پولی و مجامع مختلف جهانی تنیده است. هر کجا حضور این عناصر چشمگیرتر و تعیینکنندهتر بوده، تعلق خاطر آنجا به صهیونیسم و به کارگزار آن یعنی اسرائیل بیشتر بوده است.
فقدان آزادی قلم و بیان برای افشاء چهره صهیونیسم در اروپا و وجود قوانین حاد قضائی علیه اینگونه افشاگران یکی از ابعاد حاکمیت پدیده صهیونیسم بر ارکان سیاسی و قضائی کشورهای اروپائی است. در فروردین گذشته یک روزنامهنگار کهنسال سوئیسی که با درج مقالاتی وقوع کشتار یهودیان در سالهای جنگ دوم جهانی را تکذیب کرده و وجود کورههای آدمسوزی نازیها و هلاکت 6 میلیون یهودی در آن زمان را مورد تردید و سوال قرار داده بود، دستگیر و به یک سال زندان محکوم شد.
این نویسنده 79 ساله به خاطر چاپ نظراتش در 3 مقاله و در مجلهای که متعلق به خودش بوده و تیراژ آن از 400 نسخه تجاوز نمیکرد، محکوم شناخته شد. در خرداد سال گذشته نیز یک آموزگار سوئیسی 48 ساله که مقالهای در زمینه دروغ بودن شایعه کشتار یهودیان در سالهای جنگ دوم جهانی به چاپ رسانده بود، دستگیر شد و به 15 ماه زندان محکوم گردید.
وابستگی به صهیونیسم پدیدهای است که امروزه نظام قضائی بسیاری از کشورهای اروپائی را آلوده کرده است و دولتهائی که در قاره اروپا، خود را منادی آزادی بیان و مهد دمکراسی مینامند، در زمینه شکستن قلم نویسندگان متعهد و به بند کشیدن کسانی که پرده از ماهیت پلید صهیونیسم برمیدارند، سابقه زیادی دارند. این پدیده شوم هیچ مفهومی جز سلطه صهیونیسم بر نظامی قضائی و امنیتی کشورهای اروپائی ندارد.
این سلطه صهیونیسم است که در فرانسه سیاستمدار کهنسالی مانند روژه گارودی را به دلیل بیان اعتقادات و باورهایش راجع به صهیونیسم سیاسی، به بند میکشند و محاکمه و محکومش میسازند. گارودی در کتاب خود با ارائه اسناد متین و محکهپسند و شواهد متقن تاریخی، پرده از ماهیت دروغین بسیاری از بافتههای تبلیغاتی صهیونیستها برداشته است.
گارودی 85 ساله نه تنها با استناد به ادله غیرقابل انکار تاریخی، دروغ بودن شایعه کشتار یهودیان اروپا در اتاقهای گاز یا سوزاندن آنان در سالهای وقوع جنگ دوم جهانی را مورد تأکید قرار داد، بلکه ثابت کرد که اسرائیل مجموعهای است که با نیرنگ و زور و تطمیع و جوسازیهای دروغین سیاسی در منطقه به وجود آمده و شعارهای صهیونیستها در توجیه تأسیس اسرائیل غاصب، ادعاهائی عوامفریبانه بیش نیست. گارودی به خاطر این افشاگری در سال 1377 دستگیر شد. در دادگاه اول به 120 هزار فرانک و در دادگاه دوم به 160 هزار فرانک به علاوه یک سال زندان تعلیقی محکوم شد.
محاکمه گارودی موجی از اعتراض را در جهان اسلام برانگیخت. در بین معترضان به دادگاه گارودی برخی از وکلای دادگستری، شخصیتهای سیاسی، روزنامهنگاران و نویسندگان لبنانی و مصری و دبیرخانه دایمی اتحادیه نویسندگان و روزنامهنگاران عرب نیز به چشم میخوردند.
رویداد قابل ملاحظهای که در جریان دادگاه گارودی بوقوع پیوست ضرب و شتم سه تن از خبرنگاران مصری، سعودی و ایرانی بود. مسئولیت این حملات را یک گروه افراطی یهودی بنام «بتار» برعهده گرفت.
علاوه بر روژه گارودی، ژان ماری لوپن رهبر جبهه ملی راستگرای فرانسه نیز از دیگر شخصیتهای فرانسوی بود که بخاطر یک اظهار عقیده ساده، دچار مشکلات قضائی شد. لوپن 70 ساله در یک مورد تنها بخاطر اینکه در مصاحبهای اطاقهای گاز اردوگاههای آلمان نازی را در جنگ دوم جهانی بخش کوچک و ناچیز تاریخ این جنگ عنوان کرده بود، محکوم شد و مصونیت خود را در پارلمان اروپا از دست داد.
وی در توضیح بیشتر راجع به این اظهارنظر گفته بود چرچیل، آیزنهاور و دوگل که رهبران اصلی کشورهای غربی درگیر در جنگ دوم جهانی بودهاند، هیچیک در خاطرات خود به کشتار یهودیان آنهم در اتاقهای گاز، اشارهای نداشته و از کتابی با یکهزار صفحه راجع به فجایع جنگ که در اروپا منتشر شده تنها چند صفحه به یهودیان اختصاص داده شده است.
طبعاً محاکمه و محکومیت چنین نویسندگانی در اروپا، جائی که مهر دمکراسی و آزادی بر پیشانی خود زده است، به منزله محاکمه دمکراسی و آزادی ادعائی غرب است. در هلند، بلژیک، لوکزامبورگ، چک، انگلستان و نقاط دیگر اروپا نیز وضع از این بهتر نیست.
در نروژ نفوذ صهیونیستها به حدی است که اکنون نزدیک به یک دهه است که «اسلو» مرکز عقد پیمانهای سازش ساف با رژیم صهیونیستی است. نروژ از حامیان اصلی اسرائیل غاصب در عرصه بینالمللی و از پایگاههای اصلی صهیونیستها در شمال اروپا و منطقه اسکاندیناوی است. در انگلستان سلطه صهیونیسم بر منابع دولتی به حدی است که هیچ کتاب یا مقاله ضدصهیونیستی اجازه انتشار نمییابد.
این در حالی است که در این کشور کتب ضداسلامی به وفور به چاپ میرسد و مامن و خاستگاه چهرههائی مانند سلمان رشدی مرتد است. در اتریش نفوذ صهیونیستها تا بدان حد است که رژیم اشغالگر قدس با تهدید به قطع رابطه موجب تضعیف یا کنار رفتن بعضی احزاب سیاسی پرنفوذ این کشور میگردد.
نفوذ صهیونیستها در آمریکا
در میان کشورهای غربی حضور و نفوذ صهیونیستها در آمریکا به مراتب پررنگتر از سایر نقاط جهان است. این واقعیتی است که تا قبل از دهه اخیر پنهانتر بوده و فقط از عملکرد کاخ سفید امکان پی بردن به آن وجود داشت ولی در دهه اخیر بخصوص در سالهای حکومت بیل کلینتون در آمریکا کاملاً محسوس شده است. تاکنون به دفعات مقامات وزارت خارجه آمریکا و یا سیاستمداران دولتی اسبق این کشور به وجود یهودیان هوادار اسرائیل در نظام مدیریتی آمریکا و به تأثیرات فکری آنان در تصمیمگیریهای کاخ سفید اشاره کردهاند.
دامنه قدرت و نفوذ صهیونیستها در کنگره و سنای آمریکا بسیار قابل توجه است. مهمترین عاملی که صهیونیستها برای اعمال نفوذ در آراء و تصمیمات کنگره آمریکا بکار میگیرند، تسلط آنها بر وسائل ارتباط جمعی است. در حدود 80 درصد وسائل ارتباط جمعی آمریکا که سه شبکه عمده تلویزیونی و نیز روزنامههای اصلی و پرتیراژ کشور را دربرمیگیرد، در اختیار صهیونیستها قرار دارد و آنان هر زمان که اراده کنند میتوانند یک مقام برجسته دولتی یا هر یک از اعضای کنگره را که در جهت منافع آنها کار نمیکنند با توجه به نقاط ضعفی که از هر یک میدانند، رسوا و بیاعتبار سازند.
به همین دلیل تعجبآور نیست اگر تصمیمات و سیاستهای متخذه در این کشور به ویژه در عرصه سیاست خارجی بیشتر منطبق بر مواضع اسرائیلیها باشد. معالوصف این انطباق و هماهنگی میان آمریکا و رژیم صهیونیستی ظاهراً در روابط خصمانه آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران به صورت دستور گرفتن آمریکا از اسرائیل درآمده و صهیونیستها را به «طراح اصلی نقشهها و توطئههای آمریکا علیه ایران اسلامی» تبدیل کرده است.
به طوری که مقام برجسته و پرنفوذی مانند «ریچارد مورفی» معاوت وزارت خارجه آمریکا چندی پیش گفته بود «سیاستهای ضدایرانی آمریکا تابعی بیچون و چرا از سیاست خارجی رژیم صهیونیستی است. وی که از او به عنوان یکی از تئوریسینهای سیاست خارجی آمریکا یاد میشود گفته بود روابط ایران و آمریکا زمانی بهبود خواهد یافت که اسرائیل با آن موافق شد.
وی که اظهاراتش در هفتهنامه «انرژی کامپس» چاپ لندن منعکس شده بود گفت اسرائیل نفوذ زیادی در سیاست آمریکا در قبال ایران دارد و روزی که این کشور سیاست خود را در مورد ایران تغییر دهد، بلافاصله واشنگتن نیز قادر به تغییر سیاست خود خواهد بود.
سخنان مورفی اولین اظهارنظر یک مقام پرنفوذ آمریکائی راجع به نفوذ صهیونیسم در هیأت حاکمه آمریکا نیست. قبلاً نیز اعترافات مشابهی از سوی چند مقام دیگر در دولتهای پیشین آمریکا ابراز گردیده است ولی شاید این اولین بار بود که یک مقام متنفذ آمریکائی در تشریح نوع روابط حکومت آن کشور با رژیم صهیونیستی، کاخ سفید را تا سر حد یک «فرمانبردار» و «سرسپرده سیاسی» در برابر اسرائیل تنزل داده است. گوئی آمریکا مستعمره اسرائیل و کشوری است که در عرصه سیاسی و نظامی توسط حکام اسرائیلی اداره میشود و از آنها دستور میگیرد.
موارد فوق تنها مثالهائی برای نشان دادن میزان نفوذ و سلطه سیاسی صهیونیسم بر آمریکا و اروپاست. صهیونیستها امروز سایه شیطانی خود را بر آمریکا و اروپا همچون اختاپوسی موحش، گستراندهاند. اختاپوسی که به بلیهای در نظام اجتماعی و فرهنگی این کشور تبدیل شده است.
یقیناً اگر سایۀ اختناق صهیونیستی از سر نظام فرهنگی کشورهای اروپائی برداشته میشد و نویسندگان اروپائی میتوانستند آزادانه به نشر عقاید و یافتهها و تحقیقات خود راجع به پدیده جعلی و استعماری صهیونیسم بپردازند، ملل جهان و میلیونها انسانی که در اروپا و در سایه نظام سانسور قلم زندگی میکنند بهتر میتوانستند بفهمند که این پدیده چرا در دنیای قرن بیستم میلادی شکل گرفت و چرا نمیگذارند مردم اروپا از اسرار این تفکر شیطانی مطلع گردند.
واقعیت این است که صهیونیسم، برآمده از تبلیغات دروغینی است که در اروپا راجع به یهودیان به راه افتاد و واضح است که چرا مردم اروپا بیش از سایر نقاط جهان نسبت به این پدیده در بیخبری محض نگاه داشته شدهاند. سالروز گشایش روابط سیاسی آلمان و رژیم صهیونیستی فرصتی بود تا به بهانه آن گوشههائی از اختاپوس هزار سر صهیونیسم را بنمایانیم و پلشتی و زشتی سیمای آن را در کشورهائی که مرعوب این پدیده متعفن معاصر شدهاند به تصویر بکشیم.