محمد قبادی
جریان بیمار روشنفکری در ایران از دوران قبل از انقلاب اسلامی تا 2 دهه پس از آن، فراز و نشیبهای سیاسیاش را تنها در ظرفی شکلی و با تز و پز ظاهری و ادا و اطوار روشنفکری گذراند و در اذهان شهروندان و نخبگان جامعه هالهای از شک و تردید را نسبت به خود ایجاد کرد طوری که تا یک دهه پیش در قشر توده و عامه اجتماع، روشنفکری تنها به عینک و پیپ و شلوار دوبنده و گاهی شعر و گاهی موسیقی غربی و گاهی هم قلمفرسایی و... تعبیر میشد و جامعه هم انتظاری از این جریان نداشت . به عبارتی روشنفکران خود را در مواجهه با مواخذه نخبگان و مطالبه توده نمیدیدند و تنها هر آنچه آنان میدیدند روشنفکری بود و بس! اکنون گرچه به برکت حضور و بروز روشنگرانه اندیشمندان و دلسوزان نظام جمهوری اسلامی جریان روشنفکری در ایران در مسیر اصلی خویش قرار گرفته اما پسماندهای از همان جریان بیمار روشنفکری در عرصه تئاتر، سینما، ادبیات و موسیقی در چنبره جریانات رادیکال و فتنهجو قرار گرفته است. در حقیقت به جرات میتوان گفت روشنفکری رادیکالی مبتنی بر همان ویژگیهای فوق، این جریان را به سمت و سوی «روشنفکرنمایی» و «روشنفکری توتالیتری» سوق داده به حدی که در عرصه علم، هنر و... اینان چون پلنگی زخمی میغرند و با ایراد افاضات غیرمنطقی و سیاسیکارانه، روشنفکری واقعی را برنمیتابند. شاید 2 مورد زیر مدلولی بر این ادعا باشد:
1- همایش روز جهانی فلسفه که در سال 88 در ایران برگزار شد، میتواند مصداقی از «روشنفکرنمایی» در عرصه علمی باشد. بنا بر تصمیم یونسکو، ایران به عنوان برگزارکننده اصلی همایش روز جهانی فلسفه در سال 2010 مشخص شده بود، لذا رئیسجمهور نیز دکتر حدادعادل (از اعضای گروه فلسفه دانشگاه تهران) را به عنوان رئیس همایش منصوب کرده بود. مسؤولان ذیربط و انجمن حکمت و فلسفه هم سعی داشتند مراسم در شأن نام ایران و فلسفه غنی اسلامی برگزار شود و بدین وسیله فلسفه فیلسوفان ایران و اسلام بیش از گذشته در جهان مطرح شود. اما مدت زیادی به زمان برگزاری همایش نمانده بود که همان جریان بیمار روشنفکری با همکاری برخی ورشکستگان سیاسی و بنیادهای جاسوسی چون سوروس و عملههای امپریالیسم، دورهگردی و جمعآوری امضا را برای تحریم همایش در پیش گرفتند و بدین ترتیب چندین امضا با ضمیمه امضای برخی فیلسوفنماها جمع شد تا اینکه یونسکو نیز به بهانه واهی اعلام کرد همایشی که در ایران برگزار میشود ربطی به ما ندارد! اما عجیب و تاسفآورتر آنکه برخی از اساتید ایرانی و غالبا جامعهشناس که پیش از این مقالههایی را برای ارائه در همایش ارسال کردند، وقتی فهمیدند چه کسی رئیس همایش است و ایشان از جانب چه کسی منصوب شده، برای حمایت از دورهگردها از حضور در همایش خودداری و سیاسی شدن همایش و وضع بد علوم انسانی در ایران را بهانه کردند!
2- اتفاق دیگری که در اینجا مدنظر است مربوط به حواشی 2 فیلم «اخراجیها -3» و «جدایی نادر از سیمین» است. در اقدامی عجیب فیلم اخراجیها به دلیل اینکه فرهنگ فرقه فتنه را نشانه گرفته است از سوی همان جریان روشنفکری رضاخانی تحریم و قاچاق شد. سایت بالاترین هم که تریبون معاندان نظام جمهوری اسلامی است، نخستین سایتی بود که آدرس لینک دانلود فیلم اخراجیها را با ذوقزدگی تبلیغ کرد. آقای فرهادی، کارگردان جدایی نادر از سیمین نیز نهتنها خم به ابرو نیاورد و حاضر نشد این اقدام غیرقانونی را حتی زبانی محکوم کند بلکه پس از آنکه فیلمش را نماینده جنبش سبز خواندند در تایید جریان معاند نظام، خودش و فیلمی که به کارگردانی او در سینمای ایران اکران شده بود را حقیرتر از آن دانست که بتواند نماینده جنبش سبز باشد و اعلام کرد او به جنبش سبز نیاز دارد! و این در حالی بود که فیلم جدایی نادر از سیمین در همان زمان در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تبلیغ میشد!
در حقیقت استبداد روشنفکرنمایان و همدستی آنان با دشمنان ملت نخستینبار نیست که آشکار شده و آخرین بار هم نخواهد بود. اینان که در طرفداری از دموکراسی و آزادی بیان همیشه جامه را از گریبان تا به دامن چاک میکنند در عمل نشان دادهاند خوی رضاخانی در افکارشان ریشهای عمیق دوانده و اگر امکانی برایشان مهیا باشد در لگدمال کردن رقیب فروگذار نخواهند کرد. چنین اتفاقاتی تذکراتی چندباره به ملت آگاه ایران است تا بیش از پیش بدانند که این جماعت چگونهاند و در موقع خود چگونه عمل میکنند!