
علی حجتی کرمانی
در زندگی سراسر نور و شکوه پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمدبن عبدالله(ص)، از آنگاه که به نبوت برانگیخته شد تا آن روز که حیات فانی مادی را وداع گفت، فرازهای زیبا، تکاندهنده و شکوهمندی را از «صراحت» مشاهده میکنیم که آن حضرت در مقام رسالت و نیز در پست رهبری اجتماعی ـ سیاسی، انجام داد که با معیارهای «رهبریها»ی بسیاری از زعماء و پیشوایان دیروز و امروز سازگار نبود!...
«صراحتهای قاطع» رسول اکرم(ص) در برابر دوست و دشمن، آنهم در مقاطع حساس و سرنوشتساز دوران رسالتش، در آنچنان مستوای بلند و درخشندهای قرار دارد که دوستان و دشمنان بیطرف و بینظر و بدون غرض را وادار به این اعتراف میکند که: پیامبر عالیمقام اسلام(ص)، «صراحت» را بعنوان یک ارزش متعالی در ارشادات و ابلاغات پیامبرانه خویش بکار میگرفته و آنرا بعنوان یک «اصل اصیل» عنصری بنیادین از عناصر سازنده «ارکان رهبری» تلقی فرموده است...
و هیچگاه و در هیچ زمان در مقام ابلاغ رسالت و تبلیغ دین خدا، ملاحظات و مجاملههای شرکآلود را نکرد، هر چند که دشمنان را دشمنتر سازد و دوستان و مریدان خود را از کف بدهد، او حتی برای وصول به «هدف حق» خود و متدین ساختن مردم به آئین یکتاپرستی حاضر نبود دست از صراحت و صداقت و درستکاری بردارد، تا چه رسد که بخواهد دین خدا و معتقدات و احساسات مردم را وسیله تثبیت مقام و موقعیت خود سازد رسول خدا(ص) قولاً و عملاً با تز ماکیاولی «هدف توجیهگر وسیله است» به مخالفت برخاست و در هیچ موردی برای رسیدن به هدف مشروع و اسلامی خویش از وسایل نامشروع بهره نبرد!
«تزی» که سیاستمداران حرفهای جهان در طول تاریخ در راه پیشبرد اهداف خویش، آنرا مورد استفاده قرار داده و جدا بر این باورند که برای پیشرفت هدف میتوان از هر وسیله مشروع و نامشروع بهره جست! اخلاق و انسانیت، صراحت و صداقت، عدالت و حقیقت آنگاه میتوانند اصیل باشند که ما را در راه وصول به «اهداف» خود! یاری کنند.
صراحت در برابر دوست!
کسانیکه کم و بیش از نزدیک دستی بر آتش دارند میدانند که صراحت در برابر دوستان و مریدان! بمراتب دشوارتر و پردردسرتر از صریح بودن در مقابل دشمنان و معاندان است! و شجاعت و جسارتی بیشتر و عمیقتر لازم دارد، و اگر به «فتاوی جدید امام خمینی» از این بعد بنگریم به درستی آن در مییابیم که از چه مستوای بلندی از شهامت و شجاعت و صراحت برخوردار است و مفهوم این جمله که «اسلام قربانی میخواهد» یعنی چه؟!
ما در «شیوههای رهبری» رهبر بزرگ اسلام، حضرت محمدبن عبدالله(ص)، در زمینه ارشاد و راهنمایی جامعه اسلامی بسوی اهداف عالیه الهی ـ انسانی، به نمونههای درخشان و شکوهمندی بر میخوردیم که نمایشگر صراحت قاطع و بینظیر آنحضرت در رهبری روشن و بدون ابهام «امت اسلامی» میباشد و فرسنگها با شیوه رهبری بسیاری از رهبرانی که پس از او و بنام او، زمام امر خطیر ارشاد و راهنمایی مسلمانان را بعهده گرفتند، فاصله دارد!
در مقایسه این «دو شیوه رهبری» است که ما میتوانیم به یکی از بنیادیترین عوامل انحطاط، ذلت و عقبماندگی جوامع اسلامی در طول تاریخ 14 قرنه اسلام، واقف گردیم:
1- امضاء پیماننامه «صلح حدیبیه» در سال ششم هجری که بنا به فرموده امام صادق(ع): (هیچ واقعهای در تاریخ اسلام، با برکتتر و سودمندتر از صلح حدیبیه نبود)(4)، برخی از یاران نزدیک، قدرتمند و متنفذ رسول خدا(ص) را بشدت متأثر ساخت، و آنها مایل نبودند پیامبر اکرم(ص) این قرارداد را که بگمان آنها تحقیر مسلمانان را بدنبال دارد، بپذیرد، ولی رسول اکرم(ص) علیرغم سخنان تندی که مریدانش به زبان آوردند، و علیرغم موضعگیری شدیدی که برخی از صحابه در قبال تصمیم رهبری گرفتند، با کمال صراحت و قاطعیت و بدون ملاحظه ناراحتی و رنجش یارانش، پیماننامه مزبور را مورد موافقت و امضاء خویش قرار داد و بدینوسیله توانست عملاً طرز تفکر خود را در نحوه تبلیغ اسلام و نیز احترام وصفناپذیرش را نسبت به اصول آزادی انسانی به جهانیان اعلام دارد... و حوادث آینده هم نشان داد که جهتگیری رهبر بزرگوار اسلام(ص) با اصول عقل و موازین منطق همراه بوده است.
2- پیامبر اکرم(ص) برای ریشهکن ساختن اندیشههای موهوم جاهلی و بهم ریختن مرزهای نژادی و طبقاتی و افتخار به حسب و نسب، و عادات و باورهای موروثی کهن، شخصاً وارد عمل میگردد و از خانواده و فامیل خویش آغاز میکند و دختر عمه خود، یعنی «زینب دختر جحش» و نوه عبدالمطلب بزرگ عرب را به ازدواج «زید بن حارثه» غلام آزاد شده خود در میآورد، و بدین ترتیب عملاً و صریحاً و برای نخستین بار و در برابر دیدگان خیره شده و چهرههای شگفتزده اکثریت مردم، اشرافزادهای به عقد ازدواج بردهای در میآید! و باز برای اینکه عملاً یکی از باورهای موروثی و موهوم آنروز جامعه عرب را که «پسرخوانده» را پسر واقعی فرض میکردند، بکوبد و این شیوه ناستوده را با عمل صریح خود (که بمراتب اثر آن بیش از گفتن و جعل قانون است) از میان بردارد، با پشتوانه وحی به فرمان خدا با «زینب» (که به دلیل پارهای از اختلافات از زید طلاق گرفته بود)، ازدواج کرد.
ازدواج با همسر پسرخوانده در آن روز به اندازهای زشت، غریب و قبیح بود که تنها قدرت و جرات و جسارت و بالاخره صراحت شخصیتی چون نبیاکرم (آنهم با پشتیبانی وحی) میتوانست قبح آنرا بشکند و در برابر موج اعتراضات و خردهگیریهای کوتاهفکران و سطحیاندیشان و منافقان (که به سبک شایعهپردازان آگاه یا ناآگاه! عصر خودمان) در اطراف و اکناف بعنوان یک امر مستنکر و زشت شایع کرده بودند «محمد(ص) با همسر پسرخوانده خود ازدواج کرده است»! استقامت ورزد و کوچکترین تزلزلی در اراده خللناپذیرش بوجود نیاید.
3- در سال دهم هجرت «ابراهیم» فرزند 18 ماهه رسول خدا(ص) درگذشت و اتفاقاً همان روز رویداد طبیعی کسوف و گرفتگی آفتاب رخ نمود، گروهی از پیروان حضرت محمد(ص)، بیخبر از نوامیس آفرینش، چنین پنداشتند که مرگ ابراهیم و بدنبال آن اندوه و تأثر پیامبر اکرم(ص)، باعث کسوف شده است؟! این اندیشه باطل میخواست معجزهای برای رسول خدا(ص) بتراشد و بر عظمت وی بیفزاید و اگر پیامبر اسلام(ص) از پیشوایان عادی تاریخ بود و میخواست از هر وسیلهای بهره بگیرد، خوب بود از این زمینه روانی حداکثر استفاده را برای پیشبرد هدف حق خود بکند، امام پیشوای راستین انسانها و سفیر برگزیده خداوندگار، برخلاف این پندار، بر فراز منبر صعود فرمود و بدور از هرگونه مجامله و کتمان واقعیتی، حقیقت امر را با مردم در میان گذارد او با این «موضعگیری انسانی و شکوهمند»ش، برخلاف بسیاری از رهبران فرصتطلب جهان (که نه تنها حقایق و واقعیتها را حتیالمقدور به نفع خود مورد توجیه و تفسیر قرار میدهند که از نادانی و بیخبری، از خرافه و افسانهپرستی تودهها حداکثر بهره را میبرند)، هرگز روی واقعیتها پرده نیافکند و از جهل و نادانی مردم بهره نجست، که با ارشادات صریح و رهنمودهای آگاهانه خویش بر سطح معلومات و آگاهی و رشد عقلی آنها بیافزود، و خطاب به آنها چنین فرمود:
«هان! ای مردم بدانید که آفتاب و ماه دو نشانه از نشانههای (قدرت) خداوندگارند و مطابق سنتها و نوامیس آفرینش که خدا مقرر داشته است، بدون هیچگونه نافرمانی، در جریانند، و هیچگاه برای مرگ و تولد کسی نمیگریند...»