دکتر احسانالله محمدی
دکتر محمدحسین جمشیدی
پیامبر خدا(ص) در مورد ضرورت وحدت و نفی تفرقه فرموده است: "ایها الناس علیکم بالجماعه و ایاکم والفرقه" (متقی هندی، 1405، ح 1031)؛ هان ای مردم بر شما باد به جماعت و بپرهیزید از اختلاف و تفرقه.
انسان موجودی است مدنی که تکامل و توسعه ابعاد وجودی او جز در درون جمع صورت نمیگیرد. تعبیر ارسطو در این مورد، "انسان سیاسی" (ارسطو، 1365، ص 5) و تعبیر حکیمان مسلمان "والانسان من الانواع التی لایمکن ان یتهم لها الضروری من امورها ولا تنال الافضل من احوالها الا باجتماع..." (فارابی، 1376، ص 145)؛ (انسان گونهای است که به آنچه بدان نیازمند است دست نخواهد یافت و به شایستگیای که در خور اوست نخواهد رسید مگر به اجتماع...)، است.
عرصه زیست مدنی با عواملی چند، تقویت و با موانعی چند، تضعیف میشود. یکی از مهمترین موانع استمرار حیات مدنی انسان که مانع توسعه و تعالی اوست، اختلاف و تفرقه است. پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) در بهمن 1357، هم ارمغان توجه به وحدت را به دنبال خود آورد و هم خود حاصل وحدت اقشار گوناگون مردم ایران در عرصه مبارزه بود (امام خمینی، 1378، ج 14، ص 156-154). اگر جوهره اصلی انقلاب را برخاسته از جنبه اسلامی و مردمی بودنش بدانیم، قوام این دو عنصر، تنها و تنها در سایه اتحاد و وحدت کلمه همه گروههای جامعه اعم از حوزوی و دانشگاهی دستیافتنی است.
بر همین مبنا، یکی از ارکان محوری اندیشه سیاسی امام خمینی(ره)، تأکید بر "وحدت" و "اتحاد" است. مهمتر اینکه در مکتب امام خمینی(ره)، وحدت یک تاکتیک یا ابزار مصلحتی و مقطعی برای پیشبرد اهداف سیاسی نیست، بلکه جوهره عزت و اقتدار مسلمین و اصل بنیادین اسلام است. در نتیجه، وحدت نه تنها برای حصول به موفقیت در تمام عرصهها الزامی و ضروری است، بلکه انسان شدن و قرب الیالله نیز جز در سایه وحدت و همدلی و با هم بودن به دست نمیآید. (همان، ج 2، ص 143-142)
اگر "اختلاف کلمه و تفرقه، رأس همه فسادهاست" (همان) و وحدت و همدلی رأس همه صلاحها، آنگاه این دو در عرصه علم و دانش و معرفت اهمیت بیشتری مییابد و نقش آن، هم به دلیل نقش علم و دانش در جامعه و هم بهدلیل جایگاه حساس عالمان، بسیار کارسازتر و بااهمیتتر خواهد بود. این است که امام خمینی(ره) بر وحدت و اتحاد اهل دانش در جامعه که شامل دو بخش کلی حوزوی و دانشگاهی یا عالمان دانشهای قدیم و دانشهای جدید است تأکید داشتند. وحدت حوزه و دانشگاه یکی از آرمانهای مطرحشده از سوی امام راحل(ره) بود تا مگر دستاندرکاران نظام طرحی بریزند و آن را جامه عمل بپوشانند. ولی واقعیت حکایت از آن دارد که با وجود تلاشهای صورتگرفته، تاکنون گام موثر و ماندگاری در راستای این مهم برداشته نشده و این آرمان همچنان در حوزه اذهان باقی مانده است.
چیستی وحدت دانشگاه و حوزه
در لغتنامه دهخدا ذیل واژه "وحدت"، این معانی آمده است: "یگانه شدن، یکتایی، یگانگی، انفراد، تنهایی، یکی، عینیت، اتحاد". مولوی در مورد بنیان وحدتگرای مثنوی میگوید:
مثنوی ما دکان وحدت است
غیر وحدت هر چه بینی آن بت است
وحدت اندر وحدت است این مثنوی
از سمک رو تا سماک معنوی
(مولوی، 1363، دفتر ششم، بیت 1528)
بنابر این، وحدت در لغت به معنای یگانگی و یکی شدن است. اما در اصطلاحات علوم گوناگون، معانی دیگری نیز به خود میگیرد. (لغتنامه دهخدا)
خواجه نصیرالدین در فصل ششم "اوصاف الاشراف" در باب وحدت میگوید: "وحدت، یگانگی است و این بالای اتحاد است؛ چه از اتحاد که به معنی یکی شدن است، بوی کثرت آید و در وحدت آن شائبه نباشد و آنجا سکون و حرکت و فکر و ذکر و سیر و سلوک و طلب و طالب و مطلوب و نقصان و کمال هم منعدم شود... در وحدت، سالک و سلوک و سیر و مقصد و طلب و طالب و مطلوب نباشد...". (طوسی، 1382، ص 68-67)
مبانی و اصول بنیادین وحدت حوزه و دانشگاه
منظور از مبانی و اصول تحقق وحدت و اتحاد حوزه و دانشگاه، امکانات بینشی، نگرشی و معرفتی لازم برای تحقق هدف است که اعم از مبانی معرفتی و دانشی؛ یعنی شناختها و آگاهیها در مورد اهداف، راه، مبانی، امکانات، عوامل، موانع، ابزارها و مبانی نگرشی و اعتقادی چون: ایمان به خدای واحد و مبانی ارزشی، اخلاقی و سیاسی و نیز مبانی فرهنگی میباشد. بنابراین، برای تحقق وحدت بین دو نهاد و اجزای متشکله آنها، نیازمند اصول و مبانیای هستیم که میتوان آنها را به شرح ذیل دستهبندی کرد:
1. مبانی معرفتی: دشمنشناسی، خودشناسی، شناخت راه و امکانات و . . .؛
2. مبانی نگرشی: اعتقادات، آرمانها و . . .؛
3. مبانی ارزشی و اخلاقی: رسالتمندی، هدفداری، اهداف و . . .؛
4. مبانی فرهنگی- اجتماعی: ارتباط با جامعه، تعلیم و تربیت و . . .؛
5. مبانی سیاسی: مردمداری، استقلال و . . .؛
با توجه به حصر فوق، مبانی و اصول تحقق وحدت زیاد هستند اما چون بنا بر اختصار است، به برخی از مهمترین آنها میپردازیم.
1. شناخت و آگاهی
رکن اساسی و اولیه تحقق هر عمل و کنشی، آگاهی است. بدون آگاهی قدم گذاشتن در هر راهی، یا ما را به مقصد نمیرساند یا برای رسیدن به مقصد با مشکلات پیشبینی نشده و گاه غیرقابل حل مواجه خواهد کرد. امیرمومنان در این باره به کمیل میفرمایند: "ما من حر که الا و ا نت محتاج فیها الی معرفه" (حرانی، 1363، ص 171، مجلسی، بیتا، ج 74، ص 268). این آگاهیها شامل شناخت مقصد، راه، موانع، نیروهای وحدت (خودی) و دشمن است. در واقع حوزههای علمی و دانشگاهی با سه عنصر محوری معلوم، علم و عالم سروکار دارند. "معلوم"، هستی است که خداوند درباره آن میفرماید: همه چیز عالم سر جای خودش است و اختلاف و بینظمی در آنها نیست: "لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا" (انبیاء، آیه 22) و نیز میفرماید: "ما تری فیخلق الرحمن من تفاوت" (ملک، آیه 3)؛ در آفرینش پروردگار هیچ چیز را جز بر جای خویش نمیبینی. بنابر این، "معلوم" مظهر وحدت و همبستگی است.
در مورد علم نیز چون نفس آگاهی است، اختلاف و دوگانگی معنا ندارد. به بیان آیتالله آملی: "خداوند جوری تنظیم فرموده که هیچ علمی، علم دیگر را نفی نمیکند؛ بعضی در خدمت بعضی هستند؛ بعضیها خدمتگزار بعضیاند؛ بعضی فایده بعض دیگرند". (جوادی آملی، 1384، ص 17)
عنصر سوم شناخت، شناسندگانند؛ یعنی عالمان و جویندگان علم در حوزه و دانشگاه که تحت تأثیر عوامل گوناگون میتوانند هم عامل دودستگی شوند و هم عامل وحدت، به تعبیر قرآن: "ظهر الفساد فیالبر و البحر بما کسبت ایدی الناس" (روم، آیه 41). این آیه با توجه به سایر آیات قرآن بیانگر دو نکته است:
1. نظام هستی هماهنگ و مبتنی بر وحدت و یکپارچگی بوده نه بینظمی و افتراق؛
2. عوامل منفی و بیگانه نفوذ کرده و این نظام را به هم زدهاند.
این عوامل زیاد هستند و شناخت آنها برای بازگشت به وحدت در عوامل هستی و نهادهای انسانی، اساسی است؛ برای مثال کبر و غرور علمی، تکبر، عجب و خودبینی و شبهه و غیره. این است که امام خمینی(ره) میفرمایند: روحانیون با دانشگاهیها یک مسیر دارند و مسئولیت این دو طایفه از همه طوایف دیگر بیشتر است. چنانچه شغلشان شریفتر است. شغل شریفتر است برای اینکه با شغل دانشگاهی و روحانی اگر چنانچه به شرایط عمل بشود، انسان درست میشود و این است که این شغل، شغل انبیا بوده است". (امام خمینی، 1378، ج 7، ص 467)
2. بینش و بصیرت
بصیرت به معنی دانایی، بینایی، بینایی دل، هوشیاری، زیرکی و یقین است. (فرهنگ فارسی معین). اما در نزد اهل معنا، نیرویی نهانی و قوهای قلبی است که در شناخت حقایق تا عمق وجود و باطن ذات آن رسوخ میکند (جمعی از محققان، 1382، ج 3، ص 271). برخی از اهل معرفت نیز میگویند: "بصیرت قوه قلبی یا نیرویی باطنی است که به نور قدس روشن گردیده و از پرتو آن، صاحب بصیرت، حقایق و بواطن اشیا را درمییابد. بصیرت به مثابه بَصَر (چشم) است برای نفس". (جوادیآملی، 1382، ج 14، ص 132)
منظور از بینش و بصیرت، برخورداری از دید و نگرش صحیح، منطقی و عقلانی همراه با معنویت و پاکی است. بصیرت به معنای نگاه دقیق و روشن به امور است. خیلی از انسانها را در اطراف خود میبینیم که از کنار هر سخن یا پدیدهای که به آن برمیخورند، با سطحینگری و سادهاندیشی میگذرند یا برای آن علتهایی نادرست و گاه واهی و پوچ میترشاند. اما بصیرت، روندی عقلی و متعالی است که انسان در سایه آن بهتر میتواند راه را از چاه تشخیص دهد. علم و معرفت و تعقل در افزایش بصیرت و بینش انسان نقش دارند. این است که مقام معظم رهبری در اینباره توصیه اکید دارند: "اگر من بخواهم یک توصیه به شما بکنم، آن توصیه این خواهد بود که بصیرت خودتان را زیاد کنید؛ بصیرت. بلاهایی که بر ملتها وارد میشود، در بسیاری از موارد بر اثر بیبصیرتی است". (5/5/1389)
عوامل متعددی در ایجاد بصیرت نقش دارند؛ همچون: علم، تعقل، تقوا، مجاهده با نفس، یاد خدا و . . . امیرالمومنین(ع) میفرمایند: "مَنْ ذکر الله استبصر" (محدث ارموی، 1373، ج 5، ص 166)؛ هرکس به یاد خدا باشد، بینایی و بصیرت یابد. در اینجا نیز بصیرت و بینش متوجه اهل دانش در دو نهاد مورد بحث است. اگر دانشگاهیان و حوزویان بخواهند متحد باشند، ابتدا نیاز به بینش و بصیرت متعالی و عقلانی دارند. در غیر این صورت دچار انحراف از حق و عدل و باعث انحراف جامعه میشوند. فقدان بصیرت و بینش، آنها را در دام دنیاپرستی افکنده و حقیقت را درنمییابند.
حضرت امام(ره) میفرمایند:
"یک فرد دانشگاهی که انحراف پیدا بکند غیر از یک فرد بازاری است. غیر از یک فرد کشاورز است... انحراف یک روحانی انحراف خودش تنها نیست، انحراف یک ملت است. بنابراین، این دو طایفه هستند که میتوانند خدمت بکنند و کشور را نجات بدهند و ممکن است که مسیرشان مسیر حق نباشد و کشور را به تباهی بکشند". (امام خمینی، 1361، ج 7، ص 468)
در بیانی دیگر نیز میفرمایند:
"خداوند- عزوجل- برای بیداری علما آیه شریفه "مثل الذین حملوا التوراه" را آورده تا بدانند انباشتن علوم- گرچه علم شرایع و توحید باشد- از حجب نمیکاهد، بلکه افزایش دهد و از حجب صغار او را به حجب کبار میکشاند". (همان، ص 33-32)
3. توحید و اسلام
محور وحدت در دیدگاه قرآنی به لحاظ اعتقادی و نگرشی، "توحید" و در مرتبه دیگر، "دین اسلام" است. پس منشأ حقیقی وحدت اسلامی، همانا دین اسلام است که ریشه خود را از فطرت سالم انسانها گرفته و خداوند آن را در نهاد مردم به ودیعت گذاشته است. "فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرهالله التی فطر الناس علیها" (روم، آیه 30). نهادینه کردن این فطرت در هر زمان جزء وظایف انبیا و امامان بوده است. آنان تمام ظرفیتهای بالقوه و انرژیهای بالفعل خود را مصروف کرده تا این فطرت بهصورت حقیقی رشد کرده و تحقق یابد.
پیامبر اکرم(ص) در اولین واکنش نسبت به یهود و نصاری در مدینه، آنان را به سوی مشترکات دعوت کرد و در آیه 64 سوره آلعمران فرمود: "بشتابید به سوی کلمه مشترک در میان ما و شما که توحید و عدم اتخاذ راهبان و احبار به عنوان ارباب من دونالله است." قرآن کریم پیامبر(ص) را به سوی اهل کتاب میفرستد و از آنان برای پیوستن به شعار توحید و جدایی از غیر او دعوت میکند: "ای پیامبر(ص)! به اهل کتاب بگو، بیایید بر اساس کلمهای که بین ما و شما مشترک است، غیر از خدا را نپرستیم و یکدیگر را در برابر خداوند بهعنوان رب و پروردگار نگیریم. پس اگر رو برگرداندند، بگو شاهد باشید که ما اهل تسلیم در برابر حق هستیم" (آلعمران/ 64). این آیه نشان میدهد که مبنا و معیار مهم اتحاد، "توحید" است و مشرکان و کافران که بر محور غیرتوحید حرکت میکنند، نمیتوانند به سوی وحدت و اتحاد حقیقی راه یابند. در سوره آلعمران آمده است: "واعتصموا بحبلالله جمیعا ولا تفرقوا" (آلعمران/ 103)؛ همگی به ریسمان الهی چنگ زنید و متفرق نشوید.
امام علی(ع) در یکی از خطبههای اوایل دوره حکومت خود میفرمایند:
"قسم به خداوند که اگر ترس از اختلاف و جدایی مسلمانان نبود و اگر ترس از آن نبود که کفر بازگردد و دین فانی شود، هر آینه در غیر از موضعی که نسبت به آنها نفع داشتیم، قرار میگرفتیم". (ابن ابیالحدید، 1367، ج 1، ص 307)
محمدحسین کاشفالغطا در تعریف اسلام سخن مختصری دارد و میگوید: "اسلام عبارت است از کلمه توحید و توحید کلمه؛ یعنی اعتقاد به یگانگی خداوند و جمع شدن به دور کلمه توحید. (حکیم، 1377)
در قرآن همچنین بر "امت واحده" تأکید شده و حتی در بعضی از آیات، از جمله سوره انبیا و مومنون، وحدت را قبل از توحید بیان فرموده است: "ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون" (انبیا، آیه 92)؛ "ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاتقون". (مومنون، آیه 52)
بنابر این، توحید و تعالیم دینی که تمسک به آنها موجب رفع اختلاف در میان مردم خواهد شد، یکی از مهمترین مبانی اعتقادی وحدت است؛ البته با این شرط که درست شناخته شود و بدان پایبندی حقیقی به وجود آید. در سورههای آلعمران و بقره، آدم و نوح و ابراهیم و عمران را فرزندانی از نسل یکدیگر دانسته و با تعابیر "لا نفرق بین احدهم" و "لا نفرق بین احد من رسله و نحن له مسلمون" از انبیای الهی یاد کرده و بر اشتراک و وحدت تعالیم آسمانی در ایمان به خدا، فرشتگان، کتب آسمانی، نبوت و رسالت انبیا تأکید کرده و حتی پیامبر اسلام(ص) را به پیروی از دین حنیف ابراهیمی فراخوانده است. (حکیم، 1377)
سایر ارکان اسلام نیز همچون: ولایت خدا، رسول(ص) و اولیالامر، اعتقاد به معاد و روز قیامت، قسط و عدل، کرامت انسان، اعتصام به حبلالله و صراط مستقیم، از مبانی اعتقادی و کلامی تحقق وحدت و اتحاد در این عرصه محسوب میشوند.
خلاصه اینکه، "توحید" بهعنوان بنیادیترین اصل اعتقادی پیروان ادیان الهی، سرچشمه گرایش به وحدت و اتحاد در عرصه همه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی است. جمله مبارک "قولوا لا اله الاالله، تفلحوا"، ترجمان همین حقیقت است. تعبیر به "وحدت کلمه" و "توحید کلمه" در بسیاری از پیامهای امام خمینی(ره)، در مقام دعوت مسلمانان و جامعه بشری به اتحاد و وحدت، به همین حقیقت اشاره دارد که اساس رویکرد پیروان ادیان الهی و آهنگ تلاش و فعالیت سیاسی و اجتماعی موحدان بر وحدت کلمه استوار است.
4. رسالت مشترک
در نگاه امام خمینی(ره) اهداف کلی و اساسی حوزه و دانشگاه بویژه در حوزه علوم انسانی، یکسان است. در نتیجه، دانشگاه و حوزه از منظر علوم انسانی رسالت واحدی دارند. رسالت هر دو، ایجاد معنویت در جامعه، تأمین نیازهای علمی و معرفتی آن و ساختن انسان متعالی است. اگر رسالت دو نهاد یکی باشد، طبعاً این دو نهاد نیاز به نزدیکی، همکاری و هماهنگی و وحدت برای تحقق آن دارند. در نگاه حضرت امام(ره) رسالت حوزه و اجتهاد به شرح کلی ذیل تبیین شده است:
"حوزهها و روحانیت، نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند، چه بسا شیوههای رایج اداره امور مردم در سالهای آینده تغییر کند و جوامع بشری برای حل مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کنند. علمای بزرگوار اسلام از هماکنون برای این موضوع فکری کنند". (امام خمینی(ره)، 1361، ج 1، ص 100)"دانشگاهها و حوزههای علمیه میتوانند دو مرکز باشند برای تمام ترقیات و تمام پیشرفتهای کشور و میتوانند دو مرکز باشند برای تمام انحرافات و تمام انحطاطها. از دانشگاه هست که اشخاص متفکر و متعهد بیرون میآید. اگر دانشگاه، دانشگاه باشد، تعهد هم باشد، یک کشوری را اینها میتوانند به سعادت برسانند و اگر حوزههای علمیه مهذب باشند و متحد باشند، یک کشور را میتوانند نجات بدهند". (همان، ج 13، ص 206)بنابر این، تحقق چنین رسالت مشترکی نیاز به همکاری، همگامی و با هم بودن دارد. چنانچه هر کدام از این دو نهاد، جداگانه بخواهد در اهداف و رسالت مشترک بکوشد، هیچکدام به نتیجه اساسی نخواهند رسید.
5. استقلال
استقلال بهمعنای رها بودن در بعد خارجی از سلطه و نفوذ بیگانگان است و در نتیجه، گاه با خوداتکایی و عدم تکیه بر بیگانگان و عدم وابستگی به آنان مترادف است. استقلال در سه زمینه تعریف میشود. نخست، عدم تکیه بر بیگانگان و قدرتهای خارجی؛ دوم، نفی نفوذ و سلطه آنها بر جامعه و سوم که اهمیت بیشتری دارد، چیزی جز عدم وابستگی نیست و وابستگی غیر از تکیه و اتکاست. امام خمینی(ره)، استقلال را بهعنوان یکی از معیارها و اصول وحدت در عرصه علم و دانش و نهادهای علمی جامعه؛ یعنی دانشگاهها و حوزههای علمیه میدانند. ایشان با بیانی واضح، استقلال کلی جامعه را مبتنی بر استقلال نهادهای علمی میدانند و استقلال نهادها را در گرو وحدت آنها:
"استقلال کشور ما منوط به استقلال همین دانشگاهها و فیضیههاست. دانشگاهیان و جوانان برومند عزیز هر چه بیشتر با روحانیان و طلاب علوم انسانی پیوند دوستی و تفاهم را محکمتر و استوارتر سازند و از نقشهها و توطئههای دشمن غدار غافل نباشند". (امام خمینی، 1378، ج 14، ص 433-432)
حوزه و دانشگاه بهعنوان دو مغز متفکر و قلب تپنده در جامعه اسلامی، نقش سرنوشتسازی در تعالی و شکوفایی جامعه بهعهده دارند. همدلی و وحدت این دو قشر فرهیخته، سرمایه گرانبهایی است که زیربنای همه دگرگونیهای اساسی، بویژه تحول فرهنگی را که زیرساخت سایر تحولهاست، فراهم میکند.
حضرت امام(ره) به ریشهیابی ایجاد عداوت و خصومت بین روحانی و دانشگاهی عنایتی خاص دارند و آن را پدیدهای برنامهریزی شده، از زمان رضاخان میدانند؛ پدیدهای که وابستگی فرهنگی و فکری را در دستور کار خود قرار داده بود و با هدف دینزدایی و روحانیتستیزی از یکسو و غربگرایی و هویتگریزی از سوی دیگر، در جهت تعمیق عقبماندگی و وابستگی بیشتر کشور تلاش داشته است. لذا هر جا از اصلاح فرهنگ یاد میکنند، منظورشان اصلاح فکر وابستهای است که از زمان رضاخان و با ترفندهای گسترده تبلیغاتی در قالب نهادهای فکرساز از جمله دانشگاه اعمال شده و به موفقیتهایی نیز دست یافته است. به تعبیر ایشان، قسمت عمده قراردادهای خانهخرابکن، باز شدن پای مستشاران خارجی، غارت ذخایر ایران و طلای سیاه که در نیم قرن اخیر به ایران و اسلام ضربه مهلک زده، توسط دانشگاهها صورت گرفته است. (امام خمینی، 1368، ص 23)
6. معنویتگرایی
امام خمینی(ره) در تبیین و ریشهیابی علل جدایی و افتراق میان این حوزه و دانشگاه، علاوه بر دشمنی و دخالتهای بیگانگان، به هوسپرستی و آلودگی دستاندرکاران این دو نهاد نیز اشاره کردهاند. ایشان این دو را عامل اصلی جدایی و اختلاف میدانند و اضافه میکنند که سعی بر این بوده تا کسانی را که در آتیه، حکومت را به دست میگیرند از کودکی تا جوانی بهگونهای تربیت کنند که از ادیان بهطور مطلق و اسلام بهطور خاص و از وابستگان به ادیان بویژه روحانیان و مبلغان متنفر باشند. از طرف دیگر با تبلیغات سوء، روحانیان و مبلغان و متدینان را از دانشگاه و دانشگاهیان ترسانده و همه را به بیدینی و بیبندوباری و مخالفت با مظاهر اسلام و ادیان متهم میکردند. (امام خمینی، 1368، ص 14)
حضرت امام(ره) در خصوص معنویتگرایی و تزکیه و تقدم آن بر آموزش و پژوهش و تعلیم، بیانات عدیدهای دارند و بهطور کلی، بنیان اساسی ساخت انسان و جامعه را در معنویتگرایی میدانند: "علمِ تنها فایده ندارد، علم با معنویات علم است..." (امام خمینی، 1378، ج 7، ص 534) و بدتر اینکه:
"اشخاصی که در علم به مرتبه اعلا رسیدهاند، لکن تربیت انسانی ندارند، یک همچو اشخاصی ضررشان بر کشور، ضررشان بر ملت، ضررشان بر اعلام، از دیگران زیادتر است. آن کسی که دانش دارد، لکن دانشش توأم با یک تهذیب اخلاق و یک تربیت روحی نیست، این دانش موجب میشود که ضررش بر ملت و کشور زیادتر باشد از آنهایی که دانش ندارند..." (همان، ج 8، ص 310)
بنابر این، یکی از مهمترین ارکان اندیشه و تأکیدهای حضرت امام(ره)، توجه به معنویتگرایی است. حتی در جایی میفرمایند: "شما از دانشگاه مومن بیرون بدهید و ما از مدرسهها مومن بیرون بدهیم" (امام خمینی، 1361، ج 11، ص 19). البته در نگاه ایشان، توجه به معنویت، تنها به حوزه و دانشگاهیان و متولیان رسمی دین و علم اختصاص ندارد، بلکه امری است که همگان باید متوجه آن باشند. بر همین اساس از نظر ایشان، توجه به معنویات و بنیان اخلاقی و انسانی، تحقق وحدت و اتحاد میان حوزه و دانشگاه محسوب میشود.
7. مردمگرایی
مردمگرایی، مرکب از ارتباط دانشگاه و حوزه با مردم و جامعه است و چهار بعد تعیینکننده و سرنوشتساز دارد که عبارتند از:
الف) مردمشناسی؛ بهمعنای شناخت مردم، آرا و افکار عمومی، خواستهها و نیازهای عمومی و استعدادها و امکانات آنها. خدمت به مردم یکی از رسالتهای نهادهای علمی در جامعه ماست. اما این خدمت نیاز به آگاهی از مردم دارد؛ زیرا تا مردم شناخته نشوند و از خواستهها و افکار و آرای آنها باخبر نباشیم، امکان خدمت به آنها ممکن نخواهد بود.
ب) ایمان و باور به مردم یا مردمباوری؛ توجه به مردم و شناخت آنها، باور و اعتقاد به آنان و نقش آنان را بهدنبال دارد. بهعلاوه خدمت به مردم، نیازمند باور داشتن آنان و دیدگاهها و آرای آنان است و بنیان نظام جمهوری اسلامی نیز در ارتباط با مردم همین است. این است که میتوان ادعا کرد آنچه بین اسلامیت و جمهوریت مطرح است و آنها را با هم قرین ساخته، حوزه و دانشگاه را نیز به هم نزدیک میکند. ترکیب اسلامیت و جمهوریت یک ترکیب انضمامی نیست؛ بلکه تمام مظاهر اسلامی در این نظام مبتنی بر جمهوریت و آرای مردم است و آرای مردم در تحقق آنها نقش دارد. لذا مردم و آرا و افکار آنها، در وجود دانشگاه و حوزه و نقش آنها و اتحاد بین آنها نقش اساسی دارد.
ج) ایجاد ارتباط با مردم و خدمت به آنان؛ این مورد حاصل آن دو تای اولی است. حضرت امام(ره) میفرمایند: "... بدآموزیهای دانشگاهی زمان شاه، روشنفکر دانشگاهی را طوری بار آورد که اصولاً ارزشی برای خلق مستضعف قائل نبوده و متأسفانه هماکنون هم نیست". (همان، ج 7، ص 141)
8. دشمنشناسی
شناخت نیروهای متقابل وحدت؛ یعنی دشمنان وحدت، از مهمترین مبانی و اصول تحقق وحدت و اتحاد است. در واقع؛ "تا انسان دشمن و راه نفوذ او را نشناسد، نمیتواند وحدت را برقرار و حفظ کند". امیرالمومنین علی(ع) فرمودند: "من نام لاینام عنه" (جوادیآملی، 1384، ص 16)؛ کسی که در سنگر است نباید بخوابد. نباید از دشمن و شناخت او غافل بود؛ زیرا دشمن نمیخوابد و بیدار است و برای جداییافکنی و بهره بردن از آن تلاش میکند. بنابراین، اگر کسی نداند دشمن او کیست و کالای او چیست، چه میخواهد و از چه راهی وارد میشود، بیشک سرمایه خود را میبازد، از همین رو، امام خمینی(ره) بر اصل بیداری و شناخت دشمن و نقشههای او تأکید زیادی دارد:
"توصیه اینجانب آن است که نسل حاضر و آینده غفلت نکنند و دانشگاهیان و جوانان برومند عزیز هر چه بیشتر با روحانیان و طلاب علوم انسانی پیوند دوستی و تفاهم را محکمتر و استوارتر سازند و از نقشهها و توطئههای دشمن غذار غافل نباشند و به مجرد آنکه فرد یا افرادی را دیدند که با گفتار و رفتار خود درصدد است بذر نفاق بین آنان افکند، او را ارشاد و نصیحت نمایند و اگر تأثیر نکرد از او روگردان شوند و او را به انزوا کشانند و نگذارنند توطئه ریشه دواند که سرچشمه را به آسانی میتوان گرفت. بخصوص اگر در بین اساتید کسی پیدا شود که بخواهد انحراف ایجاد کند، او را ارشاد و اگر نشد، از خود و کلاس خود طرد کنند. این توصیه بیشتر متوجه روحانیون و محصلین علوم دینی است و توطئهها در دانشگاهها از عمق ویژهای برخوردار است و هر دو قشر محترم که مغز متفکر جامعه هستند، باید متوجه توطئهها باشند".
(امام خمینی، 1368، ص 14)
نتیجهگیری
امام خمینی(ره) با تأکید بر نقش بنیادین دو نهاد علمی و معرفتی جامعه، ضرورت وحدت و اتحاد همهجانبه و منطقی را بین آنها مطرح ساختند. وحدت مورد نظر ایشان، وحدت منطقی مرکب از عناصر معنوی- اخلاقی، اجتماعی- فرهنگی، سیاسی، عقیدتی، آرمانی و روشی است؛ یعنی این دو نهاد در آرمان و رسالت، در بنیانهای اعتقادی، اخلاقی، معنوی، سیاسی و نیز در روشهای آموزش و پژوهش میتوانند با هم یکی شوند و همین شش عامل برای اتحاد و یکرنگی و با هم بودن آنها کافی است.
امام خمینی(ره) از وحدت مورد نظر خویش با نام "وحدت فکری و عملی" یاد میکنند که بیانگر تحقق وحدت در عرصه اندیشه و نگرش (عقیدتی و معنوی) و رفتار و کنش (سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و روشی) است.
ایشان ضمن آنکه نهادهای روحانی و دانشگاهی را مکمل یکدیگر توصیف کردهاند، بر هویت مستقل هر یک تأکید داشته، آن را زیربنای استقلال جامعه میدانند.
بنابراین، منظور از وحدت در اینجا پیوستگی و انسجام، با هم بودن و در یک جبهه قرار گرفتن، مکمل هم بودن، برخورداری از رسالت واحد، ابتنا بر مکتب اسلام و معنویت است و مبانی مهم و ارزشمند رسیدن به این وحدت را شناخت و آگاهی، بینش و بصیرت، تکیه و باور به اسلام و توحید، استقلال، مردمگرایی، معنویتگرایی و دشمنشناسی تشکیل میدهد.
حضرت امام(ره) از تعارض میان منادیان وحدت و دشمنان آن، بهعنوان جنگی نابرابر یاد کردهاند؛ جنگی که یک طرف آن را جمود و تحجر و تعصب موجود در میان اهل علم تشکیل میدهد و طرف دیگرش را روشنبینی و روشننگری و بصیرت. برخی از شاخصهای این نبرد نرم و نابرابر عبارتند از: ایمان در برابر کفر، معرفت در برابر خرافه، روشنفکری در برابر تحجر و ارتجاع، کهنهپرستی در برابر نوگرایی، تحول در برابر جمود و جازدگی، کینه در برابر انصاف، تعصب در برابرآزاداندیشی و...