بارها شنیدهایم که منتقدین برخوردهای انتظامی و یا حتی حساسیت به بیحجابی یا بدحجابی از این گزاره استفاده میکنند که «حجاب، پدیدهای فرهنگی است و بدحجابی معضلی فرهنگی» بعدش هم باید منتظر این جمله بود که «نباید با مقولات فرهنگی مواجههای امنیتی داشت»!
این جا سؤالی اساسی در ذهن شکل میگیرد و آن این است که آیا اساساً حجاب در حوزه مقولات مرتبط با مسأله امنیت جای میگیرد یا خیر؟ برای پاسخ به این سؤال باید از چند منظر گوناگون به این مسأله نگریست:
نخست آن که؛ باید امنیت تعریف گردد. چرا که باید گفت امروز تعاریف مربوط به امنیت چه به لحاظ مفهوم و چه از نظر گستره، تغییر یافته است. در گذشته تعریف امنیت به مسایلی که با جان و مال بشر رابطه مستقیمی داشت معطوف میشد و حوزه نگاه امنیتی تنها در گستره تهدیدات سخت و نیمه سخت، جای میگرفت اما امروز حوزه تعریف امنیت، گسترش یافته و به حوزههایی همچون امنیت فرهنگی، امنیت اجتماعی و امنیت سیاسی و... تسری یافته است. به مجموع این حوزهها «امنیت نرم» اطلاق میگردد. هرچند با توجه با تفاوتهای اساسی امنیت نرم با «امنیت سخت» (تعریف سنتی از مفهوم امنیت) راهبردها، راهکارها و تاکتیکهای جدید و متناسب با امنیت نرم مورد توجه است.
با توجه به ماهیت مکتبی ایدئولوژیک نظام اسلامی، مسأله امنیت نرم در نظام جمهوری اسلامی ایران از جایگاهی ویژه و بالاتر برخوردار است. در بسیاری از نظامهای دنیا شاید چنان بیهویتی بر تار و پود نظام اجتماعی حاکم شده باشد که تغییرات اندیشه، ذائقه و رفتار جامعه در رویکرد نظام سیاسی بیاثر یا کم اثر باشد اما در نظام اسلامی تضعیف شاخصههای دینی جامعه با تضعیف اساس نظام رابطهای مستقیم دارد. هرچند در نظامهای سکولار مسأله امنیت نرم مورد توجه ویژه است. دقیقاً به همین علت است که در غرب و به ویژه اروپا با مظاهر تدین همچون «حجاب» برخورد جدی میشود!با توجه به این نکته باید گفت به نظر میرسد حجاب و پوشش از شاخصههای اصلی امنیت نرم در جمهوری اسلامی ایران است. چرا که ماهیت دینی نظام ایجاب میکند تا زیرساختهای ایدئولوژیک جامعه استمرار یابد. از سویی پایه اصلی دین مبین اسلام، شریعت است. حجاب و پوشش یکی از مصادیق بارز و عینی شرع مقدس است. (در توضیح این نکته باید گفت جدا از اهمیت مسأله حجاب در احکام شریعت میتوان از بیرون به این مسأله نگاه کرد. به این مفهوم که حجاب بهعنوان نمادی از شریعت اسلام در میان جهانیان شناخته شده است و در افکار عمومی دنیا رعایت آن از سوی یک فرد مسلمان، میزانی برای پایبندی او به دین شمرده میشود.) از توضیحات ارایه شده در مجموع میتوان چنین برداشت کرد که بیحجابی تهدیدی جدی برای امنیت نرم نظام اسلامی و بخشی از سناریوی جنگ نرم دشمن به شمار میآید.
از سویی باید اشاره نمود که این تهدیدها تنها به حوزه امنیت فرهنگی محدود نمیگردد بلکه نتایج آن تأثیرات مخربی در حوزههای سیاسی و اجتماعی دارد. برای مثال روشن است که در جامعهای که بر اساس پایههای سنتی و دینی تاکنون حجاب امری مرسوم بوده، وقتی پدیده بدحجابی به یک بیماری واگیردار بدل میگردد چه اثری بر روابط اجتماعی افراد و تعاملات آنان میگذارد. از اولین نتایج روشن آن تزلزل در بنیان خانواده (رکن اساسی اجتماع) است.
به نظر میرسد این به هم پیوستگی تا حدی روشن است که توضیح بیشتری را نیاز نباشد، اما برای توضیح بیشتر میتوان به سناریوی استعمارگران در ترویج بی حجابی و بی عفتی اشاره نمود. از آنجایی که نحوه پوشاک و نوع لباس مردم یک جامعه یکی از مرزهای فرهنگی آن با جوامع دیگر است، استثمارگران و استعمارگران در نخستین اقدام، مرزهای فرهنگی بومی یک جامعه را بر میدارند و چون کیفیت لباس و پوشش بارزترین و اولین مرز فرهنگ بومی یک ملت است، استعمار گران تلاش میکنند آن را به نفع فرهنگ استعماری خود تغییر دهند. بر همین اساس در خاطرات منسوب به مستر «همفر»، جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی، چنین آمده است: «باید زنان مسلمان را فریب داد و از زیر چادر و عبا بیرون کشید... پس از آن که زنان را از چادر و عبا بیرون آوردیم، باید جوانان را تحریک کنیم که دنبال آنها بیفتند تا در میان مسلمانان فساد رواج یابد و برای پیشبرد این نقشه لازم است اول زنان غیر مسلمان را از حجاب بیرون آوریم تا زنان مسلمان از آنان یاد بگیرند.»
در همین راستا، کشف حجاب در کشور ما که در زمان پهلوی اول اجرا گردید و بخش قابل توجهی از پایبند نبودن برخی اقشار به حجاب ناشی از قبح زدایی این سناریو بود، یک حرکت استبدادی و قلدرمآبانه علیه فرهنگ و ارزشهای اسلامی و دینی کشور بود. استعمارگران میدانستند که زن نقش اصلی را در جوامع، دارد و به طور حتم با تزلزل و خلل در جایگاه او، تزلزل در دیگر ارکان جامعه امکان پذیر است.
متأسفانه رژیم پهلوی با کشف حجاب بهعنوان یکی از مؤلفههای مدرنیسم به اولین سنگر مقاومت یعنی زنان، آسیبهای فراوانی وارد آورد و افراد لاابالی نظیر وابستگان رژیم پهلوی و گروههای بی بند و بار و روشنفکران که تحت تأثیر غرب بودند از این مسأله سود میبردند... به طور کلی در این ماجرا، عوض شدن مدل زندگی افراد، مصرف کردن کالاهای غربی، تبدیل شدن ایران به بازار بزرگی برای مصرف کالای غربی و سرازیر شدن سود سرشار به سوی کمپانیهای غربی... بیشترین بهرهبرداری، نصیب استعمار غرب شد. استعمارگران علاوه بر تغییر در پوشش افراد، فرهنگ را نیز تغییر دادند و زمینه وابستگی اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را به غرب فراهم کردند.
«هانری لابوچر»، نماینده مجلس انگلیس، به این حقیقت اعتراف کرده، میگوید: «ما بدون استثنا بزرگترین راهزنان و غارتگرانی هستیم که تا به حال کره زمین به خود دیده است؛ ما از این جهت بدتر از سایر جهانیان هستیم زیرا علاوه بر آن صفات، موذی و منافق نیز میباشیم. ما به چپاول میبریم و همیشه آن غارت را به خیر و صلاح جهانیان وانمود مینماییم.» (تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، ص 43)
در واقع پروژههای بی حجاب سازی در جامعه امروز، ادامه همان پروژه کشف حجاب استعماری است. در طی بیش از سه دهه که از انقلاب اسلامی میگذرد، دشمنان، این ملت را به حال خود نگذاشتهاند و با تمام قوا به صورت فرهنگی، نظامی، اقتصادی و سیاسی ما را مورد هجوم قرار دادهاند و ما هنوز نتوانستهایم به صورت ریشهای و بنیادی بر روی مسأله حجاب و پوشش کار کنیم. اگر با دیدی باز و جستوجوگر به فرهنگ حجاب گریزی زمانه خود بنگریم، همان دستان استعمار و سرمایه داری را در توطئهها و تهاجمهای فرهنگی میبینیم. تنها فرقش این است که این بار غرب از سلاحهای متنوعتر جنگ نرم بهره میگیرد.
هم چنین این مسأله در رویدادهای سیاسی روزمره کشور نیز تأثیراتی دارد. برای مثال در حوادث فتنه88 دیدیم که پیش از انتخابات برخی کاندیداها با سوء استفاده از شرایط تبلیغاتی به «گشت ارشاد» حمله کردند و تلاش نمودند که از این راه آرای افراد لاابالی و بیقید را در سبد خود بریزند! بر همین اساس بود که احساس میشد تعدادی از افرادی که در درگیریهای پس از انتخابات حضور مییافتند چندان به نتایج انتخابات اعتراض نداشتند بلکه با برخی مناسبات و محدودیتهای اجتماعی کشور عناد داشتند. نمونه بارز این رفتار را در برخی حرمت شکنیها و بخصوص تلاشهای نافرجام برای کشف حجاب عمومی میشد دید.
حال باید دید که اگر بدحجابی تهدیدی برای حوزه امنیت نرم است، چگونه باید با آن مواجه شد؟ عدهای معتقدند که با توجه به پیچیدگیهای این حوزه و دیگر بهانههای مشابه، اساساً باید از پرداختن به این مقوله خودداری شود. این پیشنهاد به طور معمول در لفافههای زیبا همچون «لزوم کار فرهنگی»، «توجه به علل به جای معلولها» طرح میگردد اما به نظر میرسد که این جملات زیبا بیشتر بهانههایی برای استمرار نگاه لیبرال به این مسأله است؛ نگاهی که گویا امیدوار نیست این مسأله قابل حل باشد و یا شاید هم چندان موافق با حل آن نیست. مع الأسف در تجربه گذشتن سه دهه از عمر نظام اسلامی اندک نشانهای از آن کار فرهنگی وعده داده شده (! ) در کارنامه نهادهای مسؤول دیده نمیشود. باید پرسید این کار فرهنگی چیست و توسط چه کسی انجام گرفته یا انجام خواهد شد؟
در مقابل آن تجربهای از برخوردهای قهریه صرف با معضلاتی همچون بدحجابی در کارنامهی نظام به ثبت رسیده است که علاوه بر آن که چندان زیبنده نبوده است، در خصوص اثربخش بودن آن در واقع تردیدهای جدی وجود دارد. موضوع ارایه راه حل برای مواجهه با این معضل، موضوعی است که بایستی در مجالی فراختر بدان پرداخت اما نکتهای که ذکر آن ضرورت دارد، مدارای کجدار و مریض و بیتوجهی به درمان این بیماری واگیردار، ممکن است روزی جامعه و نظام را به نقطهای بیبازگشت مواجه سازد که خدای ناکرده در آن روز ایستادگی بر ارزشهای اسلامی به بهای گزافی تمام گردد!