
سیدمحمدصادق خرازی
افزایش توان ترکیبی قدرت هوشمند از مولفههای ضروری امروز سیاست ایدئولوژیک جهان محسوب میشود. توان ترکیبی قدرت هوشمند در امتزاج و آمیختگی قدرت نرم و قدرت سخت به دست میآید. البته افزایش کیفی در بالابردن توان ذهنی کارگزاران و حرفهای عمل کردن آنان مهمترین عامل تعیین کننده در این فرایند به حساب میآید و ذهنهای خلاق و پردازش گر مهمترین کانونهای اساسی در تبیین استراتژی قدرت هوشمند، اعم از نرم و سخت در آن شکل میگیرد. اگر خوب به درک و فهم نهادهای مولد استراتژی قدرت هوشمند توجه کنیم، استراتژی قدرتهای ایدئولوژیک جهان با هدف تأثیرگذاری و نقشآفرینی حداکثری در جهان پیرامون خود هویت پیدا میکند و در یافتن منابع و تشخیص همگرایی و شناخت ابزارها از مهمترین مؤلفههای قدرت هوشمند ترکیب مییابند. در یک چنین فرآیندی وابستگی محیط بینالمللی به قدرت هوشمند برتر به درک واقعیتهای ایدئولوژی برتر در مناسبات جهانی عمق پیدا میکنند و در کالبد آن ایدئولوژیِ قدرتِ هوشمند عمیقاً معنا و مفهوم پیدا میکند. رویکرد قدرت هوشمند مستلزم انعطاف در ماهیت تغییر است. من باب مثال در باب هویت امنیت جدید جهان، قدرت هوشمند و قدرت نرم محیط تهدید و فرصت را با نگاهی برتری جویانه ارزیابی میکنند.
همانگونه که در مطلع این وجیزه گفتم، قدرت هوشمند پاسخی است به ناکامیهایی که در مؤلفه قدرت نرم و قدرت سخت در گذار و گذر زمان تجربه شده است. در تامین نگاه حداکثری به منافع ملی، قدرت هوشمند با اهدافی وسیعتر و گامهایی عمیقتر به ژرفای استراتژی ارائه شده و دامنه نفوذ و تاثیرگذاری جهان پیرامون خود توجه و تلاش میکند تا عملکرد و راهبرد خود را با منطقی که قدرت هوشمند میپسندد، توجیه کند. در برخی باورها، قدرت مطلق تلقی میشود. آن هنگام که قدرت توان تاثیر و تاثر را داشته باشد و بتواند رفتار دیگران را بر حسب امیال و منویات ایدئولوژیک تواناییهای خود تغییر دهد، اگرچه با فریب و عملیات روانی، قدرت هوشمند را به مثابه عنصری اعجازگر میتوان تعبیر کرد. قدرت هوشمند میتواند با محاسبات دقیق، حوزه عمل خود را اعم از برداشت عینی از منابع، توان اقتصادی و ظرفیت اجتماعی و ثبات امنیتی به حیات خود و منافعی که برای آن تلاش میکند، اعتبار و ثبات ببخشد. بی تردید تاثیر و موفقیت قدرت هوشمند در فرایند یک سلسله عملیات وابسته به آگاهی و دانایی محیط پیرامونی آن معنی پیدا میکند. همانگونه که میدانید دکترینهای متفاوتی در ساختار قدرت جهانی وجود دارد یا تجربه شده اند. به ویژه در جهان پس از جنگ سرد، تجارب ناموفقی که قدرتهای جهانی داشتند، به ویژه با وجود پیشرفتهای تکنولوژیک بشر و بهرهگیری او از دانش فنی به همراه جنگ افزارهای ویژه در راستای تأمین منافع ملی توجیه شده است ناکارآمدیهای زیادی در ذات قدرت مشاهده شدهاند، اما ضرورت تغییر در تفکر، اهداف، استراتژی و تاکتیک مستلزم شناخت استراتژی قدرت هوشمند است که در چالش با اقتدار سنتی قدرتهای موجود پدیدار گشته است. ماجرای جنگ و صلح در تحقق مفهوم قدرت هوشمند با تکنیک و مهارتهای جوامع مدرن و دانش فنی امکان دسترسی به موفقیت در عرضه چالشهای موجود ایجابی یا سلبی اعم از جنگ و صلح را روانتر میکند؛ اما با همین میزان تغییر در ساختار قدرت جهانی، هوشیاری و دانایی سیاسی مردم به گونه فزایندهای افزایش یافته است.
استراتژی قدرت هوشمند با به کارگیری اهداف مشخص، سلطه و هژمونی مورد نظر خود در درک عامل تغییر در بهرهگیری از آن را برای خود و هم پیمانان و متحدان و بهرهگیری از منابع طبیعی و انسانی باز تعریف میکند. جهان با پدیده آگاهی و رشد دانش و دانایی روبروست. نقش انقلاب انفورماتیک در زمانه انفجار اطلاعات توانسته است آگاهی خود بنیادی برای تجلی بلوغ افکار عمومی به همراه داشته باشد. لذا میتوان مدعی بود که تاثیر و نفوذ قدرت هوشمند یا قدرت نرم با توپ و تانک و جنگ افزارهای پیشرفته الزاماً به دست نمیآید. اینجاست که مشروعیت قدرت به توانمندی حرفهای و تاثیرگذاری حداکثری بدون توسل به زور پدیدار میگردد. افکار عمومی زمانی میتواند شکل بگیرد که قدرت هوشمند در ایجاد منطق آگاهی عمومی مردم در ترسیم اولویتها و درک منافع ملی و سره از ناسره را کاملاً از دل و جان بتواند بدون کمترین هزینه جا بیندازد. مشروعیت قدرت هوشمند از این خود انگیزگیها و خود آگاهیها به دست میآید و حتی مشروعیت در مدیریت هزینهها هم کارسازی میشود. استراتژی نظامی صرف، نه تنها کارآیی ندارد، بلکه در قدرت هوشمند نیز کاربرد هم نخواهد داشت. اگر وقوع جنگها را با توجیه قدرت فزاینده نظامی طی دو دهه گذشته به مثابه یک صحنه تئاتر ارزیابی کنیم حتی قدرت سخت بهرغم برتری نظامی الزاماً نتوانسته است به همه اهداف خود دسترسی پیدا کند و اهداف صد در صدی خود را تأمین کند و صحنه این تئاتر و نتیجه این درام جز نتیجهای تراژیک نبوده است. بایست پذیرفت دینامیزم افکار عمومی و شکل دهی بدان و مشروعیتسازی یک هدف با استراتژی مشخص، دغدغه و کارکرد اصلی قدرت هوشمند است.
امنیت پدیده جهانی شدهای است و در ادبیات جهانیسازی به عنوان فرض مسلم تعریف میشود. قدرت هوشمند با بازتعریفی روشنگرانه برای درک متقابل مشروعیت امنیت شهروند، امنیت را ضرورت قدرت میداند و برای آن مشروعیت بینالمللی و جهانی قائل است.
قدرت هوشمند در توجیه و مشروعیت استراتژی خود طی یک دهه گذشته جهان با به کارگیری جنگ روانی از ماهیت قدرت نرم برای اهداف خود بهره میگیرد و به صورت شفاف به ابنای بشر هشدار میدهد که جهان دوران تجربههای تلخ و سخت را سپری میکند. قدرت هوشمند در راستای سرکوب تروریزم و خشونت سخن از یک دفاع و جنگ مقدس به میان میآورد. مشروعیت قدرت هوشمند در این است که میخواهد نتیجه عملکرد خود را منطقی و طبیعی توجیه کند؛ ولی از بررسی پدیدهها و علتها با هوشیاری کامل طفره میرود. با یک چنین بازتعریفی از تامین مشروعیت امنیت، قدرت هوشمند به تفهیم استراتژی و اهداف میپردازد. قدرت هوشمند میدان عمل خود را با منافع و ارزشهای جهانی هماهنگ میبیند. اگر در باب قدرت هوشمند به عنوان مطالعه موردی به نقش سیستم خارجی ایالات متحده بنگریم، موانعی را به صورت سنتی در مقابله با قدرت هوشمند و کاربری آن میتوانیم مشاهده کنیم. سیاست خارجی آمریکا متاثر از قدرت سخت است. قدرت سخت قابل شناخت و ارزیابی است. پنتاگون، سیا و وزارت خارجه با بهرهگیری از آموزههای سنتی در معرفی مولفههای قدرت نرم و سخت و نقشآفرینی و پس از برتریهای نظامی بهتر نشان میدهند.
گرفتاری اصلی سیستم خارجی ایالات متحده این است که ابزار دیپلماتیک به عنوان بهرهگیری قدرت نرم در نظر گرفته میشود. آنچه مهم است این که چالش رقابتی میان سیستم سیاست خارجی-اصلاحات خارجی و پنتاگون گهگاه به دلیل عدم درک قدرت هوشمند به دولت فدرال تحمیل میکنند. وقتی که سیاست خارجی وابسته به قدرت سخت باشد، مسلماً در درک قدرت هوشمند عاجز است، لذا نمیتوان خوشبین بود که ترکیب منابع قدرت نرم و سخت و شکل دهی به قدرت هوشمند به عنوان یک ضرورت، اجتناب ناپذیر هستند.
استراتژیستهای شورای امنیت ملی و کاخ سفید هم اینک در پی تحلیل این نظر هستند که پنتاگون و وزارت خارجه که فقط با نگاهی ابزاری به مفهوم قدرت سخت میاندیشند و مینگرند، باید خود را از قید و بند تجارب و آموزههای سنتی رها سازند و نگاهی جامع تربه پیرامون خود داشته باشند و آگاهی و دانش خود را فقط از یک وظیفه حرفهای جدا سازند و آگاهی و دانش اجتماعی و اطلاعاتی و تحلیل سیستم خود را با ذهن کنشگر به ابعاد آن واقعه بپردازند. حرف مدعیان و نظریهپردازان قدرت هوشمند مثل «جوزف نای» این است که ایالات متحده برای نجات یک ملت در منطقهای مثل افغانستان حضور پیدا میکند، خون میدهد و هزینه میکند، هدفی جز سرکوب تروریزم ندارد و برای نجات ملتهای سرکوب شده عمل میکند، اما از نتیجه آن که نه تروریزم سرکوب شده و نه آن ملت از این حضور راضی به نظر میرسند و نه متحدان از عملکرد ایالات متحده خوشنودند، یک ضعف سیاسی تلقی میشود. قدرت هوشمند فقدان استراتژی ملی در بحران افغانستان را عدم همراهی قدرتهای بومی در منطقه و عدم درک متحدان واقعی و توجیه اساسی میپندارد. او این سرخوردگی و ناامیدی را ضعف شناخت کانونهای خودیها نسبت به واقعیتهای متقابل... میبیند. قدرت هوشمند مهمترین عنصر را در یک چنین بحرانی اینگونه میبیند که نتوانسته است اعتماد افکار عمومی و مشروعیت به کارگیری قدرت هوشمند را کسب کند. قدرت هوشمند بزرگترین تهدید امنیتی جهان را در بی تفاوتی پدید آمده از تجربه تلخ جنگ آمریکا در افغانستان و عراق در مبارزه با تروریزم ارزیابی میکند. قدرت هوشمند باورش این است که حتی دیپلماسی حرفهای در عراق و افغانستان به کار گرفته نشده و همه سیاستها ماهیت نظامی صرف داشته است. قدرت چانه زنی و جنگ نرم و توجیه سازی افکار عمومی و بهرهگیری از ارکان توان بومی، از واقعیتهای قدرت هوشمند بوده است.
قدرت هوشمند اینگونه میاندیشد که ارزشهای مشترک انسان و جهان نتیجه تلاش و جهاد و تکاپوی عظیمی است که بشریت برای تحقق آن چند جنگ و صدها بحران و میلیونها انسان را قربانی کرده است. چیستی و چرایی بحران مقبولیت ارزشهای جهانی بیتوجهی به افکار عمومی و در نتیجه بیاعتمادی جانکاهی است که پدید آمده است. مهمترین دغدغه قدرتهای امروز جهان بحران امنیت، بحران محیط زیست، بحران آب، بحران انرژی، بحران توسعهنیافتگی، بحران آموزش و بهداشت و بحران مواد مخدر است. آیا میتوان از قدرت هوشمند بهره گرفت و این دغدغههای موجود را به عنوان بحران آحاد بشریت قلمداد و برای حل مسائل جهان راه حلهای جهانی ارائه کرد.
سخن متفکرانی مثل آقای نای در این بهرهگیری از منابع به همراه توان ملی و قدرت نرم و قدرت سخت بدون پشتوانه با ارتباط با دیگر ملتها نتوانسته است ضریب امنیت جهانی را افزایش دهد و با کاهش خطرات محیط امنیتی، در مدیریت بحران مشروعیت برای استراتژیهای کارآمد بدان تعریفی کارآمدتر ارائه کند.
اینک ایالات متحده با سه گرایش و تفکر محافظه کاران، نومحافظه کاران و دموکراتها روبروست. استراتژی هرکدام در راستای افزایش توان نظامی و تسلط بر محیط پیرامونی و تاثیرگذاری و کسب حداکثری موفقیتها همراه است. آیا میتوان با تاثیرگذاری حداکثری در جامعه مدنی خود ایالات متحده امیدوار بود؟ اینک قدرت هوشمند از اتاق فکر آمریکای دموکرات بیرون آمده است و ذات قدرت هوشمند را ترکیبی از امتزاج قدرت نرم و قدرت سخت میداند و به عنوان تنها استراتژی همگرا و ظرفیت سنج در شناخت و یافتن و ایجاد ظرفیتهای جدید و یافتن مکانیزمهای نوین با هدف استقرار دینامیزم جدیدی که مبتنی بر افزایش توان دفاعی و امنیتی برای ایالات متحده و متحدان و همپیمانان باشد، اقدام میکند.