تهیه شده در گروه سیاسی صبح آزادگان
ضرورت انتخاب
بسماللهالرحمنالرحیم
با وقوع انقلاب اسلامی ایران، و تجدید حیات سیاسی اسلام، دستگاه رهبری کلیسای مسیحی در سراسر جهان تکان خورد. در جریان گروگانگیری، هنگامی که امام راه کلیه فرستادگان ریز و درشت دولتها را به ایران بستند، فقط نماینده پاپ اعظم، رهبر دستگاه کلیسایی مسیحیت کاتولیک را به حضور پذیرفتند تا تذکراتی درباره وظیفه دخالت دین در سیاست به او بدهند و سخنان رسمی ایشان خطاب به نماینده پاپ و خود پاپ اعظم در جهان طنین افکند.
پس از انقلاب اسلامی ایران بود که رهبران مذهبی در نیکاراگوئه، برزیل، آرژانتین، فیلیپین و حتی آمریکا و انگلیس و لهستان به حرکت افتادند اسقفها به خود آمدند و در زیر فشار صندلیهای خالی کلیساها و کلاسهای خالی صومعههای تربیت کشیش مجبور شدند از فریب کهنه و فرسوده «جدایی دین از سیاست» دست بردارند. اسقف السالوادور یکی از نخستین قربانیان این راه بود که قتل او از مهمترین عوامل شعلهور شدن انقلاب درآن کشور بود.
گزارشی که در زیر میخوانید، از مجله «ساوت» اقتباس شده است. پیداست که در این گزارش همه خبرهای مربوط به نیرومند شدن واقعی مذهب و مسئولیتهای جدید کلیسا نیامده است. لازم بود گزارشنویسانی از ایران اسلامی در کشورهای مختلف جهان با دید سالم خود دیدنیها را ببینند. اما تا آن روز که امکانات چنین مشاهداتی فراهم شود، از همان معلوماتی که خبرنگاران این مجله چاپ انگلیس در اختیارمان میگذارند، استفاده میکنیم تا گوشهای از واقعیت را ببینیم. در این گزارش فقط به سراغ اسقفها رفتهاند و از آنها نقل قول شده است، نه از کشیشان سادهتری که هر روز در نقاط دورافتاده، فریادهای مردم را میشنوند و گاه خود نیز با آنها هم آواز میشوند.
زمانی کشیشان و راهبان مسیحی راهگشای استعمار غرب در قارههای غیراروپایی جهانی بودند. امروز هم معلوم نیست سرانجام از تکاپوی جدید آنها در میان مردم چه استفادهای بشود. آنچه انگیزه ما در انتخاب این گزارش برای ترجمه بود، ارائه یک خبر مهم است و آن اینکه کلیسای امروز مردم جهان را راضی نمیکند و اسقفها و کاردینالها به فکر چارهای افتادهاند تا موجودیت خود را موجه بنمایند. قدم اول آنها تسلیم شدن به شعار «دین از سیاست جدا نیست» است.
از هشتصد سال پیش که یک پادشاه انگلیس با کلیسا درافتاده و کشیشی را گردن زد و سپس مجبور شد به رم برود و در برابر پاپ اعظم توبه کند، تاکنون هرگز کلیسا تا این حد با حکومتها در تعارض آشکار نبوده است.
کلیسا برای ورود مجدد به جهان سیاست شتاب دارد. یک کشیش آفریقای جنوبی که در آن رژیم نژادپرست ممنوعالمنبر شده است میگوید: «حوادث زمانه چنان تند و عمیق شده که کلیسا دیگر نمیتواند آنرا نادیده بگیرد.» او میگوید: «موضوع اصلی فقط مسائلی چون بمب اتمی نیست. مهمتر از آن تکبر غیرعادی رهبران جهان است که میپندارند فقط خودشان درست میگویند و فقط آنها میدانند چه چیزی برای مردم خوب است، و حکومت بر مردم را موضوعی فقط مربوط به رهبران که مردم نباید در آن مداخله کنند، تلقی میکنند.»
در کتابی درباره مسیحیت در آفریقای جنوبی چنین آمده است: «یا کلیسای مسیحی با نیازهای امروز مردم رابطه برقرار میکند، یا میمیرد.»
در کلیسای مسیحی تلاشی به چشم میخورد تا جدایی طولانی آن با مسائل این جهانی پایان یابد. در چند ماه اخیر در بسیاری از نقاط جهان، از نیویورک تا برلین و از آمریکای لاتین تا فیلیپین، کلیسا فعالیت خود را تشدید کرده است. حتی اسقفها که از مقامات بالای کلیسا هستند، به دهها سال حکومت خود پایان دادهاند و نظر کلیسا را درباره مسائل روز بیان میکنند، هر چند که برخوردهایی با دولتها پیدا کنند.
بعهده گرفتن نقش سیاسی در درون کلیسا تفرقه و بحران ایجاد کرده است. دولت آمریکا علنا کلیسا را زیر فشارگذاشته بود که در مورد سیاست دفاعی دولت نرمش بیشتری نشان دهد. اسقفها زیر بار آنچه ریگان میخواست نرفتند و اعلامیهای در محکومیت سلاحهای اتمی صادر کردند. در انگلیس وقتی کلیسای آن کشور فعالانهتر در امور سیاسی مداخله کرد، اتهام «مارکسیست»، «کمونیست» و «خرابکار» به عناصر معترض زده شد.
در آفریقای جنوبی، یکی از کلیساها که فعالیت سیاسی علیه نژادپرستی میکرد، از طرف کلیه کلیساهای دیگر «مرتد» خوانده شده است.
کلیسا امروز آن سنگ یکپارچه و متحدی که تصور میرفت، نیست. امروز کمتر موضوعی پیدا میشود که کلیساها درباره آن نظر واحدی داشته باشند. سالها مسیحیان فقط برای نجات معنوی خود تلاش میکردند، میکوشیدند همسایه خوبی باشند و بطور منظم به کسانی که بدبختتر از خودشان مییافتند اعانه میدادند و وجدانشان را راحت میکردند.
اما امروز یک مسیحی معمولی کارش به این سادگی نمیگذرد و باید انتخاب کند. دیگر موضوع فقط این نیست که اعانه خود را بطور منظم به کلیسا بپردازد، بلکه باید انتخاب کند که کدام کلیسا؟ بعضی از کلیساهای امروز علم عدالتخواهی بلند کردهاند و میکوشند خود را نیروئی توانا برای تغییر جهان و تمام مردم آن نشان دهند. در عصر ارتباطات همه مردم جهان امروز همسایه هم شدهاند.
اما کلیسای قدیمی که هنوز حاکمیت دارد، اعانه و خیرات را به تغییر وضع ترجیح میدهد. میکوشد نظم موجود را حفظ کند و مذهب را فقط «عامل جلوگیری از پیشرفت کمونیستهای خدانشناس» میداند، نه بیش.
مسیحیان گرفتار این دوگانگی شدهاند: تغییر وضع یا مقاومت در مقابل تغییر وضع؟ مذهب تهیدستان یا مذهب سیاستمداران؟ عدالت با تمام ضروریات و مسئولیتها و وظایف آن، یا اعانه و خیرات، ولو با حفظ تمام بیعدالتیها و نابرابریهای جهان؟
هشتصد سال پیش کشیشی در انگلیس بنام «توماس بکت» با شاهی بنام «هنری دوم»، بر سر آنکه بین حکومت و کلیسا کدام باید قدرت بیشتری داشته باشند، درافتاد و سرانجام شاه رای به کشتن کشیش داد.
امروز اسقفهای معترض و سیاسی میگویند خیال ندارند حکومتی موازی حکومتهای موجود بوجود آورند، اما در عین حال میگویند چشم آنها شاهد وقوع جنایات و مفاسد قدرت است و موظفند از ابزارها و تریبونهای سیاسی برای بلند کردن صدای خود استفاده کنند.
امروز با توجه به بحران اقتصادی شدید جهان، کلیسا نمیتواند خود را برکنار نگهدارد. مردان کلیسا مجبور شدهاند رهبران جهان را مواخذه کنند تا کلیسا تطهیر شود.
بخش دوم*
تهیه شده در گروه سیاسی صبح آزادگان
دخالت یا سکوت
آنها حس میکنند باید بار وظیفهای را که دیرباز بر عهدهشان بود، واقعا به دوش بکشند: پوشاندن برهنگان، خوراندن گرسنگان، دیدار زندانیان، پناه دادن بیخانمانان، مبارزه در راه برقراری عدالت و تلاش در راه برقراری حکومت الهی در کره زمین. چگونگی تلاش کلیسا در راه برقراری حکومت الهی بر زمین از مهمترین مسائلی است که بر سر آن در کلیسای کاتولیک بحث درگرفته است.
آیا کلیسا میباید مستقیما در سیاست مداخله کند؟ در مبارزه با رژیمهای بیدادگر و مستبد تا کجا میتواند پیش برود؟ آیا کلیسا در تلاش خود برای ایجاد یک دنیای بهتر میتواند مبارزه خشونتآمیز را هم تبلیغ کند؟
آنها که طرفدار کلیسای فقرا هستند (درآمریکای لاتین)، و آنها که خود را به کلیسای سیاه وابسته میدانند (در آفریقای جنوبی)، و آنها که با استفاده از سلاحهای اتمی به هر شکل مخالفت میورزند (در اروپا و آمریکا)، استدلال میکنند که مادام که دامنه مبارزه گسترش نیابد و تا مراکز قدرت ـ یعنی همان مراکزی که قوانین غیرعادلانه و سیستمهای ستمگرانه و سرکوب را عنوان میکنند و تقویت میکنند ـ پیش نرود، هیچ تغییری در جهان حاصل نخواهد شد. دستهای از آنها میگویند با قدرت دولتها و رژیمها تنها با یک ابزار و از یک راه میتوان مبارزه کرد و آن راه توسل به زور است. و ممکن است این راه به معنی حمایت و حتی تشویق خشونت در راه آرمان برحق باشد. خشونت هر روزی و منظم و سازمانیافته حکومتها علیه مردم، هیچ راهی برای اعتراض و مخالفت قانونی و آرام باز نمیگذارد. بنابراین به زبان زور به جنگ زورگویان رفتن، تنها راهی است که باز میماند.
کشیشها و راهبههایی که از سرزمینهای آمریکای مرکزی دیدن کردهاند، میگویند دیدن حبس و شکنجه و قتل مردم روحیه آنها را عوض کرده است.
هنگامی که یکی از اسقفهای انگلیسی از آفریقای جنوبی بازگشت، از او سئوال شد که نظرش درباره خشونتی که مخالفان تبعیض نژادی در پیش گرفتهاند چیست. او با بیانی دوپهلو مجبور به گفتن این سخنان شد: «هر چه درباره خشونت یا عدم خشونت بگوییم، برای ما که مسیحی هستیم ایجاد مسئولیت میکند. اگر به آفریقائیها بگوییم تندروی نکنید و یک انقلاب خشونتبار برای شما رنج وحشتناکی ببار خواهد آورد، در واقع در حکم آنست که به آنها بگوییم رنجهای وحشتناک امروزشان را تحمل کنند و بپذیرند. و فقط در صورتی میتوانیم این را بگوییم که خودمان هم در رنجهای آنها شریک باشیم. از طرف دیگر، اگر بگوییم چرا مبارزه نمیکنید، در واقع ممکن است جنگی بزرگ و وسیع را به آنها پیشنهاد کرده باشیم که عواقب وخیمی خواهد داشت.»
او اضافه کرد: «اگر مقاومت آفریقائیها در مقابل یک رژیم ستمگر استبدادی ما را به حیرت بیندازد، پس چگونه میتوانیم اروپائیانی را که با استبداد هیتلری میجنگیدند تحسین کنیم؟ ما که در دامنه تاریخ خودمان خشونت را تجویز میکنیم، چگونه میتوانیم برای نژادهای دیگر خشونت را ممنوع بدانیم؟»
گروهی از کشیشها هستند که میگویند جنگ اتمی در مواردی عادلانه و برحق است و باید از آن دفاع کرد. اما همین اشخاص حاضر نیستند بگویند که شورش خشونتبار و انقلاب علیه ظالمان هم برحق است. هدف اینها خدمت به هر کسی است که حکومت در دست او باشد. آنها هدفشان حفظ نظم موجود است، خواه در دولت، خواه در کلیسا. مردان کلیسای معترض و سیاسی که خواستار بازگشت به صحنه سیاست هستند، استدلال میکنند که به یک اعتبار، هر کاری سیاسی است و بنابراین اگر کلیسا بخواهد از سیاست برکنار بماند، باید دست به هیچ کاری نزند.
کلیسای انگلیس در گزارش اخیر خود به دولت توصیه کرده است که خود را به کلی از سلاحهای اتمی جدا کند یکی از نویسندگان این گزارش بنام «بل اوستریشر»، که از صلحطلبان دوآتشه است میگوید: «غیرسیاسی ماندن کلیسا دور از واقعبینی است.»
جانفورستر، نخستوزیر پیشین آفریقای جنوبی، زمانی با لحن خشنی به کشیشهایی که به قوانین تبعیض نژادی رژیم او اعتراض داشتند، میگفت: «شما به همان منبرتان بچسبید و مردم را به من بسپارید.» امروز همین نظریه را از زبان بسیاری از رهبران حکومتهای جهان میتوان شنید. نظر آنها اینست که کلیسا تا وقتی که زبان به اعتراض از حکومت نگشوده، هر کاری کند مجاز است. فقط اگر اعتراض کند، کار سیاسی کرده و نباید بکند. نکته اینجاست که اگر کلیسا سکوتی بکند که به حمایت از قدرتمندان تعبیر شود، آنرا کار سیاسی نمیدانند. و حتی اگر کلیسا از رژیمی صریحا حمایت کند، نمیگویند این حمایت کار سیاسی است.
بطور خلاصه هر کاری کلیسا بکند که مورد پسند حکومت نباشد، دولتها میگویند آن کار عمل سیاسی بوده است. و توقع اینست که کلیسا با کسانی که قدرت را بدست دارند باید مخالفت نکند. وضع موجود را بپذیرد. امروز کسانی که در کلیسا چماق «دخالت در سیاست» را رد میکنند و علنا میگویند: «در سیاست دخالت میکنیم.»
کسانی چون کاردینال آرنز، طرفدار کلیسای فقرا در برزیل، عالیجناب رومرو اسقف اعظم سانسالوادور که در داخل کلیسای خود به قتل رسید، با بیشتر سلسله مراتب رسمی کلیسایی در آمریکای جنوبی اختلاف دارند. کشیشهای نیکاراگوئه دست به دست حکومت ساندینیستها دادهاند. از آن سو پاپ اعظم که لهستانی است خواستار جدایی خشک کلیسا از حکومت است، اما در عین حال ایجاد جبهه متحدی برای جلوگیری از پیشروی کمونیسم را تبلیغ میکند.
امروز مسیحیان جهان در لحظه انتخاب قرار گرفتهاند. آیا کلیسا به کلیسای فقرا و اغنیا تقسیم خواهد شد؟ کلیسا امروز به مسائلی چون اختلاف سطح زندگی مردمان، ملتها، فقر، ظلم، شبح بمب اتمی روبروست. کلیسا خود را نماینده و سخنگوی معنوی بیش از یک میلیارد نفر معرفی میکند که بیشتر آنها از جمله محرومترین و فقیرترین مردم جهانند. اگر کلیسا نتواند از طرف آنها حرف بزند، بسیار چیزها را از دست خواهد داد.
کلیسا تجربهای 2000 ساله برای بقا دارد و دوباره میکوشد برای ادامه حیات، خود را با اوضاع تطبیق دهد. در آمریکای لاتین انقلابی بودن برای کلیسا به مثابه پیروزی از نظام مسلط و ملحق شدن به طرف برنده است. در آنجا به محض اینکه کلیسا با حکومت نزدیک میشود در واقع نسل آینده را از دست داده است، چون حکومتها در آنجا طرف بازندهاند.
بخش سوم*
برزیل
با وقوع انقلاب اسلامی ایران، دستگاه رهبری کلیسای مسیحی در سراسر جهان تکان خورد. مجله «ساوت» چاپ انگلیس در گزارشی تحت عنوان «بحران وجدان»، گرایشهای چند کلیسای جهان را در جهت سیاسی شدن شرح میدهد که 2 بخش از آن چاپ شد.
نویسندگان این گزارش فقط به سراغ اسقفها رفتهاند که مستقیما از واتیکان دستور میگیرند. از کشیشان سادهتری که هر روز در نقاط دورافتاده فریادهای مردم را میشنوند و با آنها همصدا شدهاند در این گزارش اثری نیست. و همچنین از مردم ستمدیدهای که برای نجات خود به تشکیلات کلیسایی امید بستهاند و در عین حال به کلیساها فشار میآورند، نقل قولی نیست.
اهمیت این گزارش فقط در آنست که نشان میدهد شعار فریبکارانه «جدایی دین از سیاست» در جهان مسیحی دچار بحران جدی شده است. و اینجا و آنجا بعضی از کلیساها با موقعشناسی میکوشند خود را از آن خلاص کنند.
گزارش امروز درباره بزرگترین کلیسای آمریکای لاتین است. اسقف این کلیسا هر چند تا حدودی خشم و اعتراض مردم را منعکس میکند، آنها را از توسل به هر خشونتی بازمیدارد.
آیا این بازگذاشتن دست حکومت برای خشونت نیست؟ و آیا زورگویان را جز به زبان زور میتوان دعوت به شنیدن حرف ستمدیدگان کرد؟
پائولو اورایستوآرنز، معروف به «دم پائولو»، اسقف اعظم کلیسای سائوپولو، بزرگترین کلیسای آمریکای جنوبی است و 12 میلیون پیرو دارد. او از فقرا و کارگران اعتصابی حمایت میکند و در نتیجه نفرت و خصومت نظامیان حاکم بر برزیل را متوجه خود کرده است.
ژنرالها عقیده دارند که جای کشیش در جایگاه وعظ کلیسا است، نه در تظاهرات. وقتی این اسقف 62 ساله از صنایع تسلیحاتی پر رونق برزیل انتقاد کرد، ژنرالها او را «این برزیلی بد» خواندند.
دمپائولو در محل کارش که ساختمان خاکستری بزرگی در نزدیکی مرز سهراست، صفی بیانتها از کسانی را که برای دیدار او نوبت گرفتهاند، میپذیرد. در میان این افراد دیپلماتها، اعتصابکنندگان، مادران زندانیان گمشده آرژانتین و اوروگوئه، شکنجهگران توبه کار، روسای شرکتهای چندملیتی، سیاستمداران، رهبران کلیسای پروتستان، روزنامهنگاران، زاغهنشینان و راهبهها هستند. اخیرا وقتی خبرنگاران تلویزیون و مطبوعات برای تهیه گزارشی از انتخابات برزیل به آن کشور رفتند، برای دیدار با او بر یکدیگر سبقت میگرفتند.
در این اواخر، هنگامی که برزیل بدترین دوران خفقان و سرکوب را میگذراند، دم پائولو اصرار داشت که برای محکوم کردن موارد نقض حقوق بشر از کلیسا استفاده کند.
او امروز خود را صدا و امید هزاران خانواده مفقودشدگان سیاسی درکشورهای همسایه کشورهایی که کلیسا در آنجا خاموش مانده است تلقی میکند.
آرنز در مصاحبهای توضیح داد که چرا کلیسای برزیل، در مقایسه با کلیساهای دیگر آمریکای جنوبی «مترقی» محسوب میشود.
وی میگوید: «کلیسای برزیل همراهی با فقرا و دفاع از حقوق آنها را انتخاب کرده است. و برای این کار باید از سیستم اقتصادی و سیاسی خود انتقاد کنیم وضعی که فقرا با آن دست به گریبانند، معیوب بودن و بیعدالتی سیستم تولید ما را نشان میدهد. نشان میدهد که سیستم اقتصادی ما حتی قادر به دفاع از حیات و اساسیترین حقوق اجتماعی مردم نیست. گرسنگی، بیماری، انزوا و بیاعتنایی دامنگیر مردم شده است. اقلیتی کوچک منافع کلان میبرد و بر ثروتی که به قیمت فقیر کردن و بدبختی اکثریت گرد آورده، میافزاید. در این اوضاع و احوال کلیسا جایی است که فقرا در آنجا آزادی دارند و امکان دارند که برای تغییر اوضاع خود را سازمان بدهند.»
آرنز ادامه میدهد: «در ابتدا قرار بود نقش کلیسا نشان دادن ریا و بیعدالتی باشد. و امروز کشوری داریم چون برزیل که دارای ثروتهای زیاد است، اما فقط عده معدودی از این ثروت استفاده میکنند. زندگی نمیتواند امتیازی باشد که فقط عده معدودی حق برخورداری از آنرا دارند. اما از چشم سیستمهای اقتصادی و سیاسی ما، فقط دفاع از حق حیات در آمریکای لاتین، عمل براندازی تلقی میشود.»
درباره وظیفه کلیسا برای دخالت در سیاست، این اسقف میگوید: «برای کلیسا سیاست تمامی آن چیزهائی است که با رفاه اکثریت مردم سروکار دارد. سیاست به این معنی است که فقرا باید بتوانند گروه خود را سازمان دهند تا از حقوق خود دفاع کنند. باید بتوانند واکنش جمعی نشان دهند. مردم عادی مسیحی باید در راه دفاع از حقوق اکثریت در سیاست مداخله کنند.
«شالوده علوم الهی احترام به منزلتهای انسانی است. حکومت باید در خدمت مردم باشد، نه برعکس. قدرت سیاسی باید چنان تقسیم شده باشد که نتواند به دیکتاتوری منجر شود. مردم باید در قدرت سیاسی مشارکت داشته باشند تا بتوانند آنرا کنترل کنند. باید برنامههای خود را ارائه کنند که از معاش و آزادی آنها دفاع کند.»
دم پائولو چیزی را تبلیغ میکند که آنرا «الهیات آزادیبخش» نام نهاده است.
او میگوید الهیات آزادیبخش مسئولیت دارد که مسائل افراد عادی، یعنی فقرا و فراموششدگان را منعکس کند. باید نشان دهد که وظیفه آن امید برای فقرا و بازخواست از ثروتمندان است.
الهیات آزادیبخش به نظر دم پائولو، «فریبی را که جامعه بر مبنای آن ساخته شده برملا میکند. نشان میدهد که قدرتمندان حتی از خدا و مذهب برای موجه نمایاندن نفعطلبی و ثروتاندوزی خود، استثمار کارگران و فقیرتر کردن مردم استفاده میکنند. و نشان میدهد که سیاست انحصاری نخبگان، مانع هرگونه تغییر و تحول واقعی یا مشارکت مردم است.
کلیسا باید به فقرا امید و ایمان دهد تا از قدرت خود مطلع گردند. آنها میتوانند متحد شوند و خود را سازمان دهند و در راه تغییر وضع غیرعادلانه خود تلاش کنند. اتحاد فقرا هرگز نمیتواند خطری برای کلیسا باشد.» اما در جامعهای که خشونت سیاسی همهجا گیر است، کلیسای مسیحی با انتخابی دشوار روبرو است. آیا میتواند خشونت را به عنوان حربهای در مبارزه با خشونتی که باید برطرف شود بکار برد؟
آرنز تردید ندارد که حکومت حقوق مردم را نقض میکند. او قبول دارد که کلیسای برزیل میکوشد نشان دهد که «ما هم اکنون در وضع خشونت اجتماعی و اقتصادی بسر میبریم.»
مردم از گرسنگی، بیماری و کار شاق میمیرند. من مطمئنم که در جهان سوم مردم از این چیزها بیشتر میمیرند، تا از جنگ. ما کوشیدهایم این وضع را محکوم کنیم. ما کوشیدهایم سازمانهائی برای جلوگیری از این وضع ایجاد کنیم. کمیسیونهایی برای دفاع از حقوق بشر، و عدالت و صلح ساختهایم.»
اما این اسقف اعظم بر این نکته تاکید دارد که خشونت، حتی در صورتی که در راه نیت صحیح بکار رود، پاسخ مساله نیست. او میگوید: «ما همیشه مخالف خشونت بودهایم، زیرا سرانجام هر خشونتی منجر به خشونت دیگر میشود.»
آیا تبلیغ عدم خشونت همان چیزی نیست که به خشونت سازمانیافته حکومتهای نظامی آمریکای لاتین زمینه ادامه حیات میدهد؟
بخش چهارم*
آفریقای جنوبی
یک کشیش سیاهپوست آفریقای جنوبی بنام دکتر «آلان بوساک»، که در نظام نژادپرستانه آن کشور حق رای ندارد و از حقوق اساسی محروم است، به ریاست «اتحادیه جهانی کلیساهای اصلاح شده» انتخاب شده است. به این ترتیب او در واقع پدر روحانی «پیتربوتا»، نخستوزیر نژادپرست آفریقای جنوبی محسوب میشود. «اتحادیه جهانی ....» علاوه بر این ضربه دیگری نیز بر رژیم تبعیض نژادی آفریقای جنوبی وارد کرده و آن اینکه تبعیض نژادی را «کفر» دانسته و عضویت «کلیسای اصلاح شده هلندی آفریقای جنوبی» را که منحصر به سفیدپوستان است، تا روزی که این کلیسا توبه کند، معلق کرده است.
تبعیض نژادی حتی در کلیسای رسمی آفریقای جنوبی تفرقه ایجاد کرده است. بطوری که بوساک میگوید تبعیض نژادی فقط یک فلسفه سیاسی نیست. در آفریقای جنوبی تبعیض نژادی خود به یک «شبه مذهب» تبدیل شده است. در 100 سال گذشته کلیسای اصلاح شده هلندی آفریقای جنوبی از لحاظ نژادی به سه بخش تقسیم شده است: کلیسای سیاهان،کلیسای هندیان و کلیسای سفیدپوستان که مقام سرپرستی بر دو کلیسای دیگر را برای خود حفظ کرده است.
بوساک در مصاحبهای تلویزیونی که در خارج از آفریقای جنوبی پخش شد، گفته است: «من در تمام زندگی خود اجازه نداشتهام، در یک کلیسای سفیدپوستان وعظ کنم. حتی اجازه ندارم به یکی از کلیساهای سفیدپوستان آفریقای جنوبی قدم بگذارم، مگر با اجازه مخصوص یک شورای کلیسایی محلی، و آن هم فقط در موارد مخصوص».
بسیاری از مفسران انتخاب بوساک به ریاست «اتحادیه جهانی....» را تحقیر کلیسای رسمی آفریقای جنوبی تلقی کردند. اما بوساک میگوید: «اگر کلیسایی هست که حاضر است مسئولیت از هم پاشیدن خانوادهها را بعهده بگیرد، اگر کلیسایی هست که به قانون ازدواج در آفریقای جنوبی گردن مینهد، همان قانونی که ازدواج افراد را در صورتی که از یک نژاد نباشند ممنوع میکند ـ هر چند که بین آنها عشق باشد و هر چند که کلیسا میگوید عشق زاییده خداست ـ اگر کلیسا میخواهد با حکومتی متحد شود که کودکان را در خیابانها فقط به علت اینکه جرات اعتراض به خود میدهند آیندهای بهتر میخواهند، به گلوله میبندد. و اگر محکوم کردن این سیاستها تحقیر کلیسا است، پس من میگویم کلیسا را تحقیر کنیم.»
بوساک خطاب به کسانی که وعدههای دولت را در مورد تغییر دادن وضع باور میکنند و از او میخواهند که کار را خراب نکند، میگوید: «در میان سیاهپوستان هیچکس نیست که واقعا وعدههای رژیم آپارتاید را درباره تغییر وضع باور کند. تغییر وضعی که در ذهن گردانندگان رژیم هست، چیزی بیشتر از امروزی کردن تبعیض نژادی نیست. هر چه هست ادامه همین سیاست فعلی است.»
نزاع بین کلیسا و حکومت از زمانهای قدیم، هنگامی که اروپائیان استعمارگر این سرزمین را به تصرف خود درآوردند و سیاهان را به بردگی گرفتند وجود داشته است. در آن روزها هلندیهای استعمارگر به دخالت مبلغان مسیحی که خواستار «تعدیل» رفتار با کارگران سیاه بودند، اعتراض میکردند. عدهای از هلندیهای آن زمان (که اجداد نژادپرستان سفیدپوست امروزی آفریقای جنوبی بودند) از برابری بردگان سیاه آزاد شده مینالیدند. از یکی از آنها نامهای به این مضمون در دست است: «آزادی آنها آنقدر مرا آزار نمیدهد که برابر شدن آنها با مسیحیان مرا رنج میدهد. این مخالف قانون خدا و قانون طبیعی تفاوت نژادهاست.»
وقتی رژیم فعلی آفریقای جنوبی از سال 1948 تشکیل شد، برخورد شدیدتر شد. پارلمان پشت سرهم قوانین نژادپرستانه وضع میکرد، اما فقط معدودی از کشیشان اعتراض میکردند، دو تن از آنان، پدر «تروورهادلستون» و عالیجناب «مایکل اسکات» در منازعهای دائمی با مقامات حکومت بودند و سرانجام مجبور به ترک کشور شدند.
به سال 1957 اسقف اعظم شهر «کاپ» بنام «جفری گلایتون» نامهای به نخستوزیر وقت آفریقای جنوبی نوشت و اعلام کرد که اگر لایحه پیشنهادی دولت مبنی بر ممنوع شدن عبادت سیاهان در کلیساهای محلههای سفیدپوستنشین به تصویب برسد، کلیسا آنرا محکوم خواهد کرد. اندکی پس از امضای آن نامه، اسقف مرد.
در زمان جانشین او، منازعه ادامه یافت و چند تن از کشیشان به انواع مختلف زیر فشار پلیس بودند، بجای ماندن و ادامه مبارزه، آفریقای جنوبی را ترک گفتند. در اوایل سالهای دهه 1960 دکتر «بیرنود» از کلیسای رسمی آفریقای جنوبی کناره گرفت، چون میگفت قوانین تبعیض نژادی با تعالیم انجیل در تعارض است. او از کسانی بود که مدتها کوشیده بود بین قوانین تبعیض نژادی و کلیسا سازشی ایجاد کند. اما سرانجام کارش به بن بست رسید.
مبلغان تبعیض نژادی او را خائن لقب دادند. سازمان تحت سرپرستی او غیرقانونی اعلام شد و هرگونه فعالیت او را ممنوع کردند. در چند سال اخیر در میان کشیشان سیاه روحیه مبارزه شدت گرفته است. بوساک یکی از این کشیشان سیاه مبارز است. او نیز مانند سایر همنژادان خود در فقر و فاقه بزرگ شد و تجربههای دست اولی از شقاوتهای تبعیض نژادی دارد.
یکی دیگر از کسانی که در این سالهای اخیر به فعالیت سیاسی پرداخته، اسقف دزموندتوتو، رئیس شورای کلیساهای آفریقای جنوبی است. دولت فعالیت او را نیز محدود کرده است. در زمان ریاست او شورای کلیساهای آفریقای جنوبی میلیونها دلار پول خرج دفاع از افرادی که به «جرم» مبارزه با تبعیض نژادی محاکمه میشوند کرده است. از مدتی پیش این شورا آماج حملات «قانونی» دولت آفریقای جنوبی شده است. یک کمیسیون تحقیق (یا در واقع کمیسیون تفتیش عقاید سیاسی) تشکیل و مامور رسیدگی به کار او شده است.
اسقف توتو میگوید «مسیحیت غربی میخواهد مدعی یک جامعیت جهانی شود، و حال آنکه چنین جامعیتی ندارد. مساله بغرنجی که امروز در برابر مسیحیان خودنمایی میکند، اینست: «اگر رنج کشیدن فضیلتی است، چرا باید منحصر به سیاهپوستان باشد، و چرا باید این رنج بدست همکیشان مسیحی آنها که با هم یک خدا را میپرستند، بر آنها تحمیل شود، نه بدست کفار و خدانشناسان؟»
پس از قیام تاریخی سیاهان در سوونو که با خشونت خونینی سرکوب شد، توتو گفت: «امروز خشم سیاهان بیشتر شده و از آن سو کنار راندن سیاهان بیش از پیش صورت میگیرد. کوشش میشود که سیاهان از نظرها و از ذهنها دورتر شوند. سیاهان در کشوری که به صدور غذا به کشورهای دیگر میبالد، گرسنگی میکشند و این گرسنگی بخشی از راهحل بحران سیاسی آفریقای جنوبی پنداشته میشود، یعنی آفریقای جنوبی را از سیاهان زدودن.»
درباره هشدار «بوتا» نخستوزیر آفریقای جنوبی، مبنی بر آنکه سیاهپوستان اگر خود را با اوضاع وفق ندهند، این به معنی مرگ آنها خواهد بود، توتو میگوید: «این وفق دادن فقط باید به برچیدن کل نظام تبعیض نژادی منجر شود. با ساکنان آفریقای جنوبی باید یکسان رفتار شود، بطوری که جدائی و تفاوتی بین سیاه و سفید نباشد، و گرنه امکان جاری شدن سیل خون در آفریقای جنوبی بطرز وحشتناکی واقعی است. اگر مجالی برای جلوگیری از خونریزی باشد، مجال بسیار کوتاهی است.»
امروز یک کشیش و یک راهبه در آفریقای جنوبی به جرم آنکه در قوانین تبعیض نژادی شک کردهاند و به سیاهان مبارز کمک رساندهاند، محاکمه میشوند.
بخش پنجم*
فیلیپین
گزارش امروز درباره کشور فیلیپین است که کلیسای آنجا از سالها پیش با رژیم دیکتاتوری مارکوس همکاری داشته و استقرار رژیم را تسهیل کرده است. امروز هم که این کلیسا ناچار از موضعگیری در مقابل رژیم شده، میکوشد مبارزه را در ملایمترین سطح نگهدارد و از «همکاری توام با انتقاد» دم میزند.
مسیحیت کلیسایی فیلیپین از دیرباز در مقابل تبعیض بیرحمانهای که علیه مسلمانان آن کشور روا داشته میشد، با سکوت رضایت خود را نشان داده و امروز هم کلمهای در حمایت از مسلمانان ستمدیده نمیگوید. اما اگر برخی از کشیشان تازه به این واقعیت رسیدهاند که صلحجویی در مقابل ظالمان بجایی نمیرسد، مسلمانان فیلیپین از مدتها پیش دریافتهاند و از اینروست که در مقابل زورگویان زبان زور را برگزیدهاند.
از چند ماه پیش کلیساهای کاتولیک در سراسر فیلیپین صدای خود را علیه خشونت دولت و بیعدالتی و فقر بلند کرده و از 40 میلیون مسیحی کاتولیک این کشور (که 80 درصد جمعیت را تشکیل میدهند) دعوت کردهاند که در راه محافظت از حقوق خداداد خود مراقب و هوشیار باشند.
اعلامیه کشیشان فیلیپین سختترین قدرتنمایی کلیسای این کشور علیه رژیم دیکتاتوری فردیناند مارکوس بود. ماه بعد کاردینال «خائیمسین»، مقام اول کلیسای فیلیپین اختلاف کلیسا و حکومت را عمیقتر کرد. او صریحا خواستار متوقف شدن ارسال اسلحه آمریکا به فیلیپین شد و گفت این سلاحها غالبا به مصرف کشتا ر مردم خودمان میرسد.»
بحران روابط کلیسا با حکومت از اوخر پاییز گذشته با دستگیری چند تن از کشیشان مبارز شروع شد و اعلامیه کشیشان و سخنان سین بحران را تشدید کرد.
در اعلامیه کشیشان تصریح شده بود که مسایل سیاسی در حوزه ماموریت مذهبی کلیسا قرار می گیرد، «مخصوصا در کشوری که نبودن صلح در آنجا آشکار است.» عنوانی که کشیشان برای اعلامیه پرسروصدای خود انتخاب کردند، چنین بود: «گفت و شنود در راه صلح». در این اعلامیه ازدولت خواسته شده بود که «بجای وعدهها و تبلیغات توخالی، ریشههای آشوبهای اجتماعی را جستجو کند و درمانهای واقعی برای آنها بیابد.» از جمله مسائل دیگری که مورد حمله کشیشان قرار گرفته بود، وابستگی شدید دولت به شرکتهای چندملیتی و ارجحیت دادن به رفع نیازهای این شرکتها بجای رفع نیازهای مردم بود. فساد نیز یکی دیگر از عواملی دانسته شد که فقر عمومی را گسترش داده است.
در ضمن کشیشان در اعلامیه خود خواستند که راههایی قانونی برای فعالیت مخالفان بازگذاشته شود. و هشدار دادند: «ما مجبور خواهیم شد با هر اقدام یا برنامهای که برخلاف ارزشهای اساسی تعالیم خداوند باشد، مقابله کنیم.»
در اعلامیه به این نکات دیگر نیز اشاره شده بود: «شکنجه و قتل مردم، فقط به این علت که طرفدار نظری سیاسی غیر از نظر قدرتمندان بالفعل یا بالقوه امروزی هستند، خفه کردن مردم، اختناق مطبوعاتی فقط به این علت که واقعیت را درباره وضع امروزیها میخواهند بنویسند، استفاده روزافزون از اسلحه و خشونت از طرف نیروهای چپ و راست.»
این اعلامیه نشانه پایان یک دوران طولانی مدت بین کلیسا و حکومت بود. کلیسا دیر زمانی از پیروان خود دعوت کرده بود که سیاست صبر و انتظار را در مقابل سیاستهای دولت در پیش گیرند. به این ترتیب کلیسا کار دولت را در تحکیم قدرت خود تسهیل کرده بود.
اما امروز وضع فرق کرده است. کنفرانس اسقفهای کاتولیک فیلیپین از ادامه گفت و شنود با نظامیان خودداری کرده و کمیتهای را که از مدتی پیش برای ارتباط با دولت داشت منحل کرده است. از طرفی کشیشان دعوت مارکوس را برای اجرای برنامههای اجتماعی که از آنها کمک خواسته بود، مؤدبانه رد کردند. زیرا به قول بعضی از کشیشان این برنامهها بیشتر به منظور تقویت موقعیت سیاسی خود مارکوس و برخلاف تعالیم کلیسا است.
کاردینال سین امروز خواستار تشکیل یک «شورای مشورتی» با شرکت بازرگانان است و از آنها، که اخیرا روبطشان با دولت تیره شده، دعوت کرده که در مخالفت با دولت با کلیسا همصدا گردند.
پس از 9 سال حکومت نظامی و وضع فوقالعاده، بنظر میرسد که رهبران مذهبی و رژیم فردیناند مارکوس بسوی یک برخورد پیش میروند.
اندکی پس از آنکه رژیم مارکوس حمله به بعضی ازکشیشان را آغاز کرد، سین گفت: «من با سیاستهایی که در بالاترین شوراهای حکومت طرحریزی میشود، همراه نیستم... با توجه به شواهدی که در دست داریم بنظر میرسد که اگر بگوییم تمام اقداماتی که دولت علیه کشیشان و راهبهها انجام داده، تصادفی همزمان شدهاند، از عقل بدور است.»
وی به کنایه هشدار داد: «من میدانم که رهبران دولت ما خود آگاهند که زیر فشار گذاشتن کلیسا موجب نابودی کلیسا نمیشود... کلیسا هر چه بیشتر زیر فشار قرار گیرد، قویتر میشود. آنها که به کلیسا آزار میرسانند، خود قربانی خواهند شد و کلیسا در تشییع جنازه آنها آواز خواهد خواند.»
مردان کلیسا روزبروز بیشتر از تقاضاهای کارگران در مورد حق اعتصاب، درخواست کسانی که خانهها را تصرف عدوانی کرده و مسکن مناسب میخواهند، درخواستهای زندانیان سیاسی که خواستار محاکمه و آزادی هستند، حمایت نشان میدهد. چندی پیش عدهای از کشیشان و راهبهها جلو دفتر اداره مرکزی نظامی فیلیپین جمع شدند تا به آزار و تعقیب خدمتگزاران کلیسا اعتراض کنند.
واقعه مهمی که باید از آن یاد کرد، در پائیز گذشته اتفاق افتاد. در اوایل پاییز یک کشیش 45 ساله بنام «زاکاریاس آگاپت» در ایالت ایلوکوس در شمال فیلیپین طی برخوردی که بین نیروهای دولتی و چریکهای ضد دولتی درگرفت کشته شد. وی نخستین کشیش چریکی بود که در ضمن جنگ کشته میشد و این نخستین نشانه روحیه تند مبارزه در کلیسا بود.
کاردینال سین از کشیشان جوان پرشور خود دفاع کرده و از نظامیان خواست که این کشیشان را همچون کارکنان صلیب سرخ بنگرند.
وی گفت: «این کشیشان به عقیده من بر سر دوراهی قرار گرفتهاند. یا باید ارتش جدید خلق که کمونیستها آنرا میگردانند کنار بیایند و یا منطقه محل ماموریت خود را ترک کنند. اما اگر منطقه را ترک گویند و از کوشش برای تاباندن نور خدا به قلب مردم دست بردارند، پس وظیفه مقدس خود را که تبلیغ و گسترش پیام انجیل باشد، زیرپا گذاشتهاند.» در عین حال او آن چند کشیشی را که خودشان به چریکها پیوستند، «خطاکار» یا «مغزشویی شده» توصیف میکند.
حکومت نظامی علاوه بر اینکه روابط دولت و کلیسا را تیره کرده، در داخل کلیسا هم مسائلی را پیش آورده است. کلیسا به دو گرایش دست راستی و دست چپی تقسیم شده و طرفداران دو گروه با یکدیگر به ستیز پرداختهاند.
چندی پیش وقتی کاردینال «سین» گفت کلیسا با دولت «همکاری توام با انتقاد» خواهد داشت، کشیشان جوان گفتند در مواردی که او از دولت «انتقاد» کند، با او «همکاری» خواهند داشت، اما در مواردی که با دولت «همکاری» کند، از او «انتقاد» خواهند کرد.
وقتی «انجمن بزرگان مذهبی فیلیپین» همکاری با دولت را تحریم کرد، نه تنها دولت از آنها انتقاد کرد، بلکه انتقاد واتیکان هم برانگیخته شد. یکی از کاردینالهای رم بنام «آرتوروتابرا»، در نامهای این انجمن را متهم کرد که دخالت در امور صرفا اجتماعی و سیاسی را بجایی رسانده که ایدهآل معنوی زندگی مذهبی خود را تحتالشعاع قرار داده است.
کشیشان مبارز به دخالت رم واکنش سختی نشان دادند. اسقف کلاور، که محل خدمت او در جنوب فیلیپین است چنین نوشت: «چطور است که وقتی یکی از مردان کلیسا از حکومت نظامی طرفداری میکند، دخالت در سیاست نیست، اما وقتی یکی دیگر از مردان کلیسا از حکومت نظامی انتقاد میکند و آنرا عملی برخلاف حقوق بشر اعلام میکند، آنوقت این امر دخالت در سیاست هست؟ چطور است که وقتی پاپ سال پیش به ایتالیائیها گفت در یک رفراندوم عمومی علیه آزاد شدن حق طلاق رای بدهند، دخالت در سیاست نیست، اما وقتی بعضی از اسقفها در اینجا، در فیلیپین، از مردم دعوت میکنند که رفراندوم دولتی را تحریم کنند، این عمل دخالت در سیاست هست ؟»
در حالی که دولت فشار شدیدی برای پامال کردن حقوق مدنی مردم وارد میآورد، کارکنان کلیسا نیز خود را در زیر فشار احساس میکنند. پس از برقراری حکومت نظامی و وضع فوقالعاده کلیسا تنها نهادی بود که صدا به اعتراض بلند نکرد، و نفس همان سکوت آن روزها، امروز کلیسا را مجبور میکند که برای حفظ موقعیت اجتماعی خود، نقش فعالتری بعهده بگیرد. روحیه سیاسی در مردم فیلیپین امروز دائم قوت میگیرد، و کلیسا مجبور است خود را با این روحیه سازگار کند.
شدت گرفتن فعالیتهای مسلحانه در فیلیپین فعالان کلیسا را به حرکات تندتری واداشته است. آنها اکنون دریافتهاند که راهحل صلحآمیز برای وضع فعلی وجود ندارد.
دولت ادعا میکند که 16 نفر از کشیشان اصولا هرگونه پیوند خود را با کلیسا بریده و به کمونیستها ملحق شدهاند. اما واقعیت اینست که غیر از کمونیستها گروه زیرزمینی دیگری هم هست که هر چند مبارزه مسلحانه با دولت را تبلیغ میکند اما خود را از کمونیستهای خدانشناس هم برکنار نگهداشته است. گفته میشود که رهبری این گروه را یک کشیش ژزوئیت، بنام رومئواینتنگان بعهده دارد.
پدر «اوـ دلاـ ئوره» که در فروردین ماه گذشته برای دومین بار دستگیر شد و متهم به رابطه داشتن با عوامل زیرزمینی مسلح است، پیشبینی میکند که کلیسا روزبروز مبارزتر خواهد شد. زیرا که از یک طرف ناآرامی در میان مردان کلیسا شدت میگیرد و از طرف دیگر در میان دولتیها نیز لاجرم سوءاستفاده از قدرت روزبروز بیشتر میشود.
بخش ششم*
فرصتی که در لهستان از دست رفت
مقدمه:
پاپژان پل دوم، رهبر کلیسای کاتولیک، اخیرا سفری به کشور زادگاهش لهستان کرد استقبال کمنظیری که مردم لهستان در شهرهای مختلف از او کردند، بیشتر از آنکه نشانه امید آنها به کلیسا باشد، نشانه توقع آنها و فشار شدید مردم برای سیاسی شدن کلیسا بود.
پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، و نقش رهبری روحانیت در آن، کلیساها در سراسر جهان زیر فشار مردمی قرار گرفتند که شعار کهنه و فریبکارانه «جدائی دین از سیاست» را نمیپذیرفتند در گزارشهای پیشین وضع برزیل و فیلیپین که در دو سر دور از هم کره زمین واقعند و همچنین وضع آفریقای جنوبی که در وسط آن دو کشور قرار گرفته، تا حدودی که اطلاع در دست بود بررسی شد. بدیهی است گزارشی از آنچه در روح معنوی مردم این کشورها میگذرد، نیاز به تحقیقی در اعماق جامعه آنها دارد.
اما در عین حال تکاپوی اسقفهای کاردینالها بیش از آنکه نتیجه اراده خودشان باشد، واکنشی است در مقابل انتظارات مردم. حتی هنوز در مواردی کلیسا میکوشد در حرکات مردم ترمز ایجاد کند.
این نکته قابل توجه است که سیاسی شدن، بعضی از رهبران کلیسا اندکی پس از سخنان تاریخی دو سال و نیم پیش رهبر انقلاب اسلامی خطاب به نماینده پاپ آغاز شده است.
گزارش امروز به نتایج سفر پاپ به لهستان اختصاص دارد. در لهستان در چند شهر تعداد کسانی که در شرایط حکومت نظامی برای شنیدن سخنان پاپ گردآمدند به یک میلیون نفر نزدیک میشد. با این استقبال عظیم، کلیسا میتوانست قدرتی برای بعهده گرفتن وظایف اصلی دینی خود نشان دهد. اما همانطور که گزارش مجله آمریکایی «تایم» نشان میدهد، در این سفر رژیم حاکم بر لهستان بیشتر بهرهبرداری کرد و کلیسا بجای آنکه حرکتی در مردم ایجاد کند، صرفا به تحکیم وضع اداری کلیسا در لهستان و بهبود روابط آن با دولت علاقه نشان داد. و در همین سفر بود که پاپ در ضمن یکی از سخنرانیهایش از حکومت لهستان درخواست کرد که روابط خود را با آمریکا بهبود بخشد.!!
پاپ، رهبر کلیسای کاتولیک جهان در ضمن سفر به لهستان در سخنرانیهایش خطاب به تودههای عظیم چندصدهزار نفری مکرر لغت «همبستگی» را هنگام اشاره به لزوم وحدت مردم بکار برد. و همبستگی نام بزرگترین اتحادیه کارگری لهستان است که مستقل از دولت تشکیل شده بود، فعالیت آن از حدود یک سال پیش ممنوع شده است.
پاپ در این سفر هم با یاروزلسکی، رئیس حکومت لهستان ملاقات کرد و هم با «لخ والسا»، رهبر سابق اتحادیه همبستگی. بدنبال این دو ملاقات که مضمون مسائل مطروحه آنها اعلام نشد، لخ والسا اعلام کرد رهبری اتحادیه را میتوان به دست کسی دیگر سپرد. و ناظران سیاسی گمان میکنند که پاپ به سازش با رئیس حکومت لهستان رسیده که بخشی از آن کنار گذاشته شدن والسا از رهبری «همبستگی» بوده است.
در واقع رهبران حکومت لهستان تمام تشریفات رسمی لازم را برای پذیرایی از پاپ هر چند که به داشتن عقاید ضد کمونیستی مشهوراست، مراعات کردند و از چیزی فروگذار نکردند.
دربار واتیکان برای زدودن آثار سوء شایعات، خبر هرگونه توافق رسمی بین پاپ و دولت لهستان را درباره تغییر رهبری «همبستگی» تکذیب کرد.
در اینکه رهبران شوروی و سایر کشورهای کمونیست اروپای شرقی از افزایش نقش مذهب در امور سیاسی ناراحتند تردید نیست. اما در عین حال این نکته نیز گفتنی است که پاپ بلافاصله پس از بازگشت از سفر هشت روزه پرفعالیت خود از لهستان بجای اینکه مطابق معمول به اقامتگاه تابستانی خود در قلعه گاندولفو برود، با حرارت به امور روزانه خود پرداخت و واتیکان را ترک نکرد.
از ملاقات پاپ با رهبران کلیسای کاتولیک لهستان هنوز یک هفته نگذشته بود که او پس از بازگشت به واتیکان، با عجله هیاتی از آنها را به ریاست کاردینال «جوزف گلمپ» به ایتالیا دعوت کرد تا در کنفرانسی شرکت کنند.
این دعوت به شایعههای پیشین دامن زده است که پاپ در دو ملاقات طولانی و خصوصی خود با ژنرال یاروزلسکی زمینه را برای همکاری بیشتر کلیسا و دولت در لهستان فراهم کرده و احتمالا نتیجه فوری آن کاهش نفوذ «لخ والسا» در میان کارگران لهستانی خواهد بود.
در واقع اندکی پس از خروج پاپ از لهستان، کاردینال گلمپ تصدیق کرد که کلیسا و مقامات حاکم بر لهستان در یک موضوع بسیار مهم به توافق رسیدهاند. پس از یکسال مذاکره، سرانجام دولت لهستان در اصول اجازه داد که برنامهای تحت سرپرستی کلیسا برای رساندن کمکهایی معادل 2 میلیارد دلار به افراد نیازمند با مرحله اجرا درآید. نکته جالب توجه اینست که بیشتر این پول از کشورهای غربی میرسد و قرار براینست که به کشاورزان خصوصی لهستان که تعداد آنها به 4 میلیون نفر میرسد، داده شود.
البته گلمپ معامله کلیسا و دولت بر سر «والسا» را تکذیب کرد. اما یکی از کاردینالهایی که همراه او به رم رفت با این عبارات دو پهلو توضیح داد: «البته لخ والسا هنوز در لهستان اهمیت دارد. اما نه به آن شکلی که در گذشته داشت. شاید به نوع دیگری بازخواهد گشت.»
البته بعید نیست که در بخشی از این «تفاهم» بین پاپ و دولت لهستان، بعضی از 200 نفری که به تصدیق دولت لهستان پس از برقراری حکومت نظامی در زندان هستند، آزاد شدند. در ضمن بدنبال این سفر بود که دولت لهستان سرانجام لغو حکومت نظامی را اعلام کرد.
مسلم اینست که دولت لهستان خواهد کوشید از سفر پاپ و ملاقات او با یاروزلسکی بهرهبرداری کند. هر چند که بعضی از لحظات سفر او، از جمله حمایتی که از اتحادیه «همبستگی» کرد، به یقین موجب ناراحتی دولت شده است.
مقامات واتیکان حتی میگویند پاپ و یاروزلسکی در ملاقات خود به توافقهایی هم رسیدند و موضوع رفع تحریمهای اقتصادی غرب علیه لهستان هم مطرح شده بود.
روز پس از بازگشت پاپ به رم، روزنامه «اسرواتوررومانو»، که در واتیکان چاپ میشود گزارش داد که والسا جنگ را باخته و بزودی از صحنه کنار خواهد رفت.
گفته شد پاپ آنقدر از این گزارش عصبانی شده بود که خواستار استعفای فوری نویسنده این مقاله و پدر «ویرجیلیولوی» شد.
پاپ در ملاقات خصوصی خود با والسا از «احتیاط» و «خویشتنداری» والسا ستایش کرد و او را به ادامه همین رفتار ترغیب کرد.
مقامات واتیکان میگویند پاپ از والسا نخواست که کنار برود، اما در عین حال وعدهای به او نداد که کلیسا از فعالیت زیرزمینی و مخفی اتحادیه «همبستگی» حمایت خواهد کرد.
والسا پس از ملاقات با پاپ به خویشاوندان خود گفت که نقش او در آینده کاهش خواهد یافت.
این امر غیرقابل اجتناب به نظر میرسد. هر چند والسا یک شبه از صحنه سیاسی لهستان محو نخواهد شد، اما دیگر بعید است که این اتحادیه کارگری بتواند آن قدرت پیشین خود را در مقابل رژیم نظامی لهستان بدست آورد. یکی از دیپلماتهای غربی میگوید: «همبستگی» امروز یک قدرت احساساتی است، نه قدرتی برای چانه زدن.»
کلیسا نیز این واقعیت را درک میکند و برای خروج از گرفتاری لهستان تلاش میکند. رهبران کلیسای لهستان یاد گرفتهاند که واقعگرایی سیاسی را با میزان معقولی از امید درهم آمیزند. خود پاپ ژان پل دوم هم لهستانی است و از این قاعده مستثنی نیست. او در ضمن سفر در کشور زادگاه خویش، از بکار بردن واژههایی چون «همبستگی» که از لحاظ سیاسی تحریکآمیز است واهمه نداشت. اما در عین حال این لغات را به شیوهای ادا میکرد که معلوم بود منظورش به یاد ماندن آن از خاطرههاست، نه ایجاد حرکتی فوری. و همچنین امیدوار است که مدتها پس از سپری شدن بحران، روزی بکار آید.
صرفنظر از آنکه حکومت لهستان از سفر پاپ چه استفادهای بکند، خود او و کلیسای کاتولیک اکنون به آیندهای دور امید بسته است.
بخش هفتم*
اسقفهای آمریکا از دخالت در سیاست میترسند
کلیسای آمریکا در چند سال اخیر با بحران شدیدی مواجه شده است روزبروز از داوطلبان شغل کشیشی کاسته میشود و بسیاری از کشیشان کار خود را ترک کرده و زندگی عادی را در پیش میگیرند.
کلیسا میکوشد با تبلیغات جوانان را به خود جلب کند. اما کلیساها و کلاسها خالی هستند و کلیسا خود میداند که بیعلاقگی مردم از کجا آب میخورد. آداب و مراسم و آئینهای تشریفاتی دیگر کافی نیست. مردم میخواهند کلیسا در مقابل فساد و زورگویی و بیلیاقتی و ظلم حکومتها موضع بگیرد.
در اوایل بهار گذشته اسقفهای آمریکا در یک زمینهی سیاسی موضعگیری کردند. آنها بیانیهای در مخالفت با بمب اتمی منتشر کردند. بیانیهی 155 صفحهای آنها، البته چندان لهجه تندی نداشت اما در مقایسه با گذشتهی رام و سربزیر کلیسا در مقابل دولتهای جبار، برای سیاستمداران تکاندهنده بود. زیرا آنها به اطاعت اسقفها و کاردینالهای سفیدپوست آن کشور عادت کرده بودند.
بیش از دو سال برای نوشتن و به تصویب رساندن این سند تاریخی کار شده بود.
ابتدا پیشنویس ملایمتری در نظر گرفته شده بود. اما از آنجا که دولت ریگان کوشیده بود آن متن راطوری تعبیر کند که حمایت از سیاست اتمی او تلقی شود، اسقفها مجبور شدند به لحن بیانیه خود صراحت بیشتری بدهند. آنها از همگام شناخته شدن با دولت ریگان وحشت دارند، زیرا مایه بدنامی آنها میشود.
جلسهی نهایی اسقفها برای بررسی و بحث دربارهی بیانیه در یکی از هتلهای مجلل شهر شیکاگو دو روز طول کشید. از همان ابتدا معلوم شد که اسقفهای طرفدار حکومت در اقلیتند. هیاتی که مامور نوشتن متن نهایی شده بود، واژه «محدود کردن» آزمایش، تولید و استقرار سلاحهای اتمی را بکار برده بود. اما اکثریت اسقفها پیشنهادی را برای بکار بردن «ممنوعیت» بجای «محدود کردن» تصویب کردند. یعنی در واقع اسقفها صریحا خواستار منع فوری استفاده از سلاحهای اتمی شدند.
جو مخالفت با سلاحهای اتمی در آمریکا قوی است. تظاهرات وسیع و مکرری علیه سیاست ریگان در گوشه و کنار آمریکا برپا میشود، حتی نمایندگان کنگرهی آمریکا هم برای اینکه در حوزههای انتخابی خود رای از دست ندهند، از تصویب بودجهی برنامهی پرخرج موشکهای «امـایکس» سرباز میزنند. کلیسا بیش از آنها نگران آیندهی نقش اجتماعی خویش است.
در بیانیهی پر سر و صدای اسقفها نه تنها پیشقدم شدن در استفاده از سلاح اتمی در هر شرایطی مردود شناخته شده، بلکه با استفاده تلافیجویانه ازسلاح اتمی علیه شهرهای دشمن مخالفت شده است، حتی در صورتی که طرف مقابل آمریکا با سلاح اتمی به شهرهای پرجمعیت آمریکا حمله کند.
در حالی که در سیاست فعلی آمریکا هم پیشقدم شدن در حملهی اتمی منظور شده، هم حمله تلافیجویانه.
اسقفها برای تهیه این گزارش، تحقیقات فنی زیادی کرده و با بسیاری از کارشناسان مشورت کرده بودند. در بیانیه تصریح شده بود که «بعید است» بتوان یک جنگ اتمی «محدود» را در حالت «محدود» حفظ کرد. و بنابراین اعلام کردند که «هیچ توجیه اخلاقی برای در خطر قرار دادن جوامع بشری وجود ندارد.»
آنها کوشیده بودند از لابهلای کتابهای دینی خود یک روش استدلالی برای غیراخلاقی جلوه دادن استعمال سلاحهای اتمی بیابند و واقعا هم بررسی دقیقی کرده بودند. اما همین روش آنها نقطهی ضعف اصلی بیانیه آنها بود. نتیجه این کوششها آن شد که بیانیهای در 44000 لغت، با متن بسیار پیچیده ارائه کردند، بطوری که این بیانیه فاقد قدرت ایجاد انگیزه در میان جمعیت کاتولیکهای مومن میشود، آیا انتخاب این نثر و مضمون پر پیچ و خم عمدی بود؟ خوانندهی عادی آمریکایی با خواندن این عبارات نمیتواند به صراحت دریابد که تکلیف مذهبی او مبارزهی علنی با دولت است.
بخشی از بیانیه طوری نوشته شده که برای کاتولیکهایی که نخواهند در مبارزه شرکت کنند، راه باز میماند. اگر اسقفها واقعا از متون مذهبی اینطور نتیجهگیری کردهاند که باید با این سیاست دولت ریگان جنگید، میتوانستند برآن زبان سنگین و مطنطن خود، یک جملهی ساده را هم اضافه کنند که «وظیفه مذهبی مسیحیان است که به هر قیمتی شده مانع اجرای سیاست اتمی دولت شوند.» اما آنها از این جمله دریغ کردند.
نهضت نیرومند مبارزه با سلاح اتمی در آمریکا، به فعالیت خود ادامه خواهد داد. اما بیانیه اسقفها چندان چیزی به قدرت این نهضت اضافه نمیکند.
پس باید منتظر بود که اسقفها پس از انتشار این بیانیه با آن چه خواهند کرد. در این سه ماه گذشته کاری نشده است. بیانیهای صادر کردهاند و ظاهرا رفع تکلیف کردهاند. حتی میتوان گفت فشاری را که مسیحیان بر آنها وارد میآوردند، تا حدودی از خود رد کردهاند. از یک طرف تا حدودی در مقابل توقعات پیروان کلیسا قدمی به سوی «سیاسی شدن» برداشتهاند. اما همانجا ماندهاند و ترمز کردهاند و از پیگیری طفره رفتهاند. بیانیهی آنها اگر در همان حد «صدور» باقی بماند، چیزی جز چند صفحه کاغذ سیاه شده نیست.
حتی بطوری که برخی از خردهگیران میگویند نکتهای به عنوان ایراد به این بیانیه وارد است و آن اینکه مالکیت سلاحهای اتمی به منظور یک ابزار «رادع و بازدارنده» موجه شناخته شده است. این موضعگیری متناقض خود سبب دو دلی در پیروان کلیسا خواهد شد. اگر اسقفها واقعا حتی استفادهی تلافیجویانه از اسلحه اتمی را ممنوع میدانند، «داشتن» این سلاحها به چه معنی است؟
آیا «سیاسی شدن» فقط به معنی مخالفت با سلاحهای اتمی است؟ فقر و محرومیت و خفقان سیاسی حاکم بر اقلیتهای قومی و نژادی و مذهبی آمریکا ارتباطی به کلیسا ندارد. زورگویی نهادهای نظامی صنعتی آمریکا که دولت نماینده آنهاست و در ایجاد انواع تضییقات برای ملتهای استقلاللب مسئول است وجدان معنوی اسقفها را نمیآزارد؟
در همان روزها دولت آمریکا صریحا برای تصویب بودجهی عملیات مخفی «سیا» در نیکاراگوئه و السالوادور با کنگره با کلنجار میرفت. هنوز از اسقفها شنیده نشده که در اجلاسی اینگونه عملیات را بباد انتقاد بگیرند. موضوعی را گرفتهاند که میتوان به آیندهی درازمدت حواله داد.
تمام شواهد حکم میکند که کلیسای آمریکا از بعهده گرفتن نقش واقعی خود طفره میرود. اما در عین حال میتوان به جرات گفت که پیروان کلیسا با امثال این بیانیهها راضی نخواهند شد و قدمهای واقعیتری را طلب خواهند کرد. اگر کلیسا شهامت روبرو شدن با الزامات زمان را نداشته باشد، به یکی از بنیادهای عتیقهی تاریخی تبدیل خواهد شد.
صدور بیانیه اسقفها این را نشان میدهد که اسقفها دست کم عمق بحران را درک میکنند و یک دید کلی از «دخالت در سیاست» بدست آوردهاند.
بخش هشتم*
کلیسا در دریای پرخروش آمریکای مرکزی
سالهاست که بعضی از کشیشان کاتولیک آمریکای لاتین، برخلاف دستور واتیکان، در مبارزه با زورگویی استعمار آمریکا و حکومتهای تحتالحمایهی آمریکا شرکت فعال داشتهاند. بسیاری از این کشیشان مجبور شدند در این راه رابطهی خود را با کلیسای واتیکانی از بین ببرند.
در پیروزی انقلاب نیکاراگوئه کشیشان نقش تعیینکننده داشتند و امروز در حکومت مسئولیتهایی پذیرفتهاند. در السالوادور قتل «اسکار رومرو»، اسقف اعظم آن کشور، در واقع از عوامل برافروخته شدن شعلههای انقلاب بود.
پاپ، رهبر کلیسای کاتولیک جهان در آخرین روزهای اسفند گذشته به آمریکای مرکزی سفر کرد. آمریکای مرکزی امروز از پرآشوبترین مناطق قاره آمریکا و یکی از کانونهای مبارزه با ظلم در آنجا شده است. هدف واتیکان از ترتیب دادن این سفر بنظم درآوردن نقش کشیشان در این دوران پر التهاب و برقراری مجدد رابطهی اداری بین واتیکان و کلیساها بود.
در نیکاراگوئه پاپ با حکومت انقلابی روبرو شد. دانیل اورتگا، از رهبران شورای دولتی نیکاراگوئه، پیش از سخنرانی پاپ، در حضور او حملات شدیدی به سیاست تجاوزکارانهی آمریکا کرد. در جایگاه سخنرانی صلیبی نگذاشته بودند. در عوض پاپ مجبور بود در زیر عکسهای رهبران مبارزات انقلابی، از جمله تصویری عظیم از مالکلمایکس، رهبر مبارز سیاهان مسلمان آمریکا که چند سال پیش کشته شد، نطق کند. جمعیت انقلابی که برای شنیدن سخنان او گردآمده بودند تا بلکه حرفی تازه و حرکتبرانگیز بگوید، شعارهای سیاسی میدادند و به فریادهای او که به سکوت دعوتشان میکرد، توجه نمیکردند.
این سفر نشان داد که مذهب و سیاست در آمریکای مرکزی غیرقابل تفکیک شده است.
واتیکان کوشید هر طور شده عقیدهی مردم را به تشکیلات کلیسای کاتولیک حفظ کند، بیآنکه تمام آن چیزهایی را که مردم از کلیسا توقع دارند، برآورد. روشن شد که در این منطقهای که در آتش میسوزد، کلیسای کاتولیک بدون دخالت در سیاست، در خط دفاع از مظلومان ومبارزه با استکبار، نخواهد توانست مقام خود را حفظ کند.
پاپ از لحظهای که در فرودگاه سانخوزه از هواپیما پیاده شد و زمین را بوسید، کوشید آمیزهای دقیق و کنترل شده از سیاست و مذهب را تبلیغ کند. در واقع او خود در سیاست مداخله کرد، منتها آنچه گفت این بود که تنها از راه «آشتیجویی و اعتدال و عدالت میتوان به صلح دست یافت. به این ترتیب او شیوهی مبارزهی قهرآمیز را در مقابل هر کس و در هر شرایطی مردود شمرد. اما مخاطب او در این سخنان مردم بودند، نه رژیمهای سرکوبگر.
رهبران نیکاراگوئه در ملاقاتی خصوصی با پاپ شکایت کردند که آمریکا از گفت و شنود صمیمانه با آنها خودداری میورزد و میکوشد از لحاظ اقتصادی انقلاب نیکاراگوئه را خفه کند، و برای مداخلهی نظامی در آمریکای مرکزی خود را آماده میکند. آنها از پاپ خواهش کردند در راه پایان دادن به مداخلات آمریکا در نیکاراگوئه و السالوادور بکوشد. چهار ماه از آن روز گذشته و هنوز کسی نشنیده است که رهبران واتیکان دولت آمریکا را به «آشتی، اعتدال و عدالت» دعوت کرده باشد، گویی آنها از این نصیحت بینیازند. آنچه پاپ در جواب رهبران نیکاراگوئه گفت، این بود که «مخالف جنگ وطرفدار صلح و خواستار گفت و شنود صمیمانه»ست و «راهحل سیاسی» را به «شیوههای جنگی» ترجیح میدهد. و امروز آیا واتیکان بیخبر است که آمریکا صریحا به کمک نظامی به ضد انقلابیون مسلح نیکاراگوئه اعتراف میکند و آشکارا دولت هندوراس را برای حملهی نظامی به نیکاراگوئه آماده میکند؟
همراهان پاپ جزئیات مذاکرات او را با رهبران نیکاراگوئه منتشر کردند. اگر این اقدام برای تشویق آمریکا به خودداری از راهحل نظامی بوده، نشنیده گرفته شده است.
در عوض پاپ در سفر اخیر خود به لهستان، رهبران ستمگر حکومت نظامی این کشور را به برقراری روابط دوستانهتر با آمریکا تشویق کرد.
در السالوادور کشیشان با امید بیشتری منتظر موضعگیری روشن پاپ بودند. در اینجا بود که اسقف اعظم «اسکاررومرو» ، در داخل کلیسا، در محراب کلیسا، در حین انجام مراسم مذهبی، بدست ایادی دولت کشته شد. عدهای از کشیشان اندکی پیش از ورود پاپ به موارد نقض حقوق بشر از طرف رژیم نظامی دست راستی و تحتالحمایه آمریکا حمله کردند. یکی از این کشیشان اسقف «آرتور ریورا ای داماس» بود. پاپ این اسقف را، که از منتقدان «خشونت سازمانیافته» حکومت است، اسقف اعظم السالوادور کرد و به جانشینی «اسکار رومرو» منصوب کرد. اما از سوی دیگر ازگفتن آنچه رهبران رژیم میخواستند نیز مضایقه نکرد و هنگام دیدار از آرامگاه اسکار رومرو، مردم را به آشتی و صلح دعوت کرد. بعلاوه رئیس حکومت السالوادور نیز از ملاقاتی که پاپ با او کرد، بهرهبرداری سیاسی نمود.
در آمریکای مرکزی همه جا مردم استقبال بزرگی از پاپ کردند تا او را برای موضعگیری صریح و قاطع سیاسی زیر فشار بگذارند. در کشور کوچکی چون کاستاریکا، تقریبا یک چهارم تمام جمعیت کشور برای شرکت در مراسم مذهبی که او انجام میداد، گرد آمدند. اما او به دعوت مردم به «حل کردن مشکلات، بدون توسل به شیوههای خشونتآمیز، یا شیوههای اشتراکی، که میتواند به اندازه سرمایهداری مطلق منزلتهای انسانی را سرکوب کند»، اکتفا کرد. این بود نصیحت پاپ به مردم. اما او لازم ندید که رژیمهای سرکوبگر تحتالحمایه آمریکا را هم نصیحتی کند. در پاناما پاپ به کشاورزان نصیحت کرد که «برای بهبود وضع زندگی خود نباید خشونت، جنگ چریکی و مبارزه طبقاتی خودخواهانه را در پیش گیرند، از آنکه این راه، راه عیسی مسیح(ع) نیست.»
در گواتمالا به پاپ توهین شد. رژیم دست راستی آن کشور سه روز پیش از ورود پاپ شش نفر از زندانیان سیاسی را اعدام کرد. واتیکان به تلاش شدیدی دست زده بود تا آنها را از مرگ نجات دهد. اما رهبران رژیم گواتمالا، دست کم این اعدامها را تا پایان سفر پاپ هم به تعویق نینداختند. پاپ پس از شنیدن خبر اعدامها، و پیش از سفر به گواتمالا، در تلگرامی ابراز امیدواری کرد که سفر او در «پیشرفت احترام به حقوق انسانها» موثر افتد.
در عین حال پاپ از این سفرها استفاده کرد تا نظم و ترتیبی به امور اداری کلیساها بدهد. هر چند تصدیق کرد که «کلیسا از ما میخواهد تا خود را به تلاش در راه رفع بیعدالتیها متعهد کنیم، و نه تنها در امور معنوی، بلکه در واقعیتهای این جهان نیز بذل مساعی کنیم»، از آن سو به کشیشان هشدار داد که «نقش کلیسا جستجوی صلح است و فعالیت مردان کلیسا باید متعادل باشد». صلح بین ظالم و مظلوم؟ حتی در روایاتی که در انجیل به حضرت عیسی(ع) نسبت داده شده، نیز چنین دعوتی نیست.
پاپ برای اینکه تردیدی در موضعگیری او نماند، خطاب به کشیشان آمریکای مرکزی که بسیاری از آنها فعالانه در امور سیاسی مداخله میکنند، صریحا باید گفت نباید اقدام سیاسی انجام دهند. در کاستاریکا خطاب به گروهی از راهبهها گفت: «به وسوسههایی نلغزید که ممکنست روزی سبب شود ما هم آزادیهای خود را از دست بدهیم.»
از میان همه این کشورها، پاپ اخم خود را منحصرا نثار نیکاراگوئه کرد. در آنجا عدهای از کاتولیکهای مبارز که از سلسله مراتب تشریفاتی کلیسا ناراضی هستند، در پی ایجاد یک «کلیسای مردمی» برآمدهاند، پاپ در اشاره به اینگونه فعالیتها گفت: «وحدت کلیسا را تعهدات غیرقابل قبول ایدئولوژیکی و راههای احساساتی به خطر افکنده است.»
پاپ پیش از سفر به نیکاراگوئه از پنج تن از کشیشان که شغل دولتی قبول کردهاند، صریحا خواست که بین کلیسا و دولت یکی را انتخاب کنند. اما آنها نپذیرفتند. یکی از آنها «ارنستوکاردنال»، کشیش یسوعی است که وزیر فرهنگ نیکاراگوئه است. پاپ هنگام عبور از برابر صف مستقبلین با این کشیش روبرو شد. ارنستو کاردنال، هنگام نزدیک شده پاپ خم شد تا بر دست او بوسه زند. اما پاپ دستش را پس کشید و انگشتش را به حال اخطار بطرف او تکان داد و گفت: «شما باید وضع خود را با کلیسا روشن کنید.»
ارنستو کاردنال چند روز پیش در مراسم دویستمین سالگرد تولد سیمون بولیوار، آزادیخواه مبارز ونزوئلایی، گفت: «واتیکان کشیشان را از دخالت در امور سیاسی و شرکت در دولت منع کرده است. اما انقلاب نیکاراگوئه نخستین انقلاب مسیحی به نفع محرومین بوده و ظیفه کلیسا حکم میکند که در آن حضور داشته باشد.
در کاستاریکا پاپ خطاب به گروهی از جوانان گفت: «شما، فرزندان من، وظیفه خطیری دارید که زنجیرهای کهنه را بگسلید... باید جهانی بسازید بهتر از آنچه نیاکان شما در آن میزیستند. اگر این کار را نکنید، خونریزی ادامه خواهد یافت و فردا با اشک شاهد اندوه فرزندانتان خواهید بود.»
اما مردان کلیسا در آمریکای مرکزی تشخیصشان بهتر است و از اوضاع منطقه مطلعترند. میدانند که صلحشان با ظالمان بنیاد کلیسا را خواهد لرزاند. و حال آنکه انقلاب اسلامی ایران یکبار دیگر نشان داد که تکلیف مردان روحانی به گفته رهبر انقلاب دو جنبه دارد: تقویت معنویات و نجات مظلومان.
دربار با شکوه واتیکان در سرزمین آرام و بیصدایی که در دل ایتالیا برای خود برگزیده با کشیشانی که رنجها و شکنجههای انسانی را در محرومترین نقاط دنیا شاهدند، مکالمه میکند. کشیشان جزء، هر چند که دستور حرفشنوی دارند، میخواهند از دنیای پرخروش پیرامون خود حرفشان را به گوش کاردینالهایی که در تالارهای پرتجمل واتیکان جز به حرکت آهسته راه نمیروند، برسانند. کشیشان میدانند که مقایسهای درکار است. روحانیونی در ایران هستند که دیروز در مقابل رژیم شاه و امروز در مقابل رژیم جبار عراق و سلاحهایی که از همه جا برایش میرسد، سینه سپر کردهاند. در این مقایسه ناگزیر، کشیشان ساده آمریکای مرکزی میدانند که تشکیلات آنها قابل مواخذه است.
بخش نهم و پایانی*
کلیسا بر سر دو راهی
در هشت گزارش پیشین روشن شد که بدنبال وقوع انقلاب اسلامی ایران و پیروزی آن در زمینههای متعدد، کلیسای کاتولیک در بسیاری از کشورهای جهان جنب و جوش تازهای را در عرصه سیاسی آغاز کرده است.
جزئیات گزارشهائی که درباره این موضوع در این صفحه چاپ شد، موردنظر نیست، بلکه کل آن اهمیت داشت. اهمیت مطلب در آن بود که از این گزارشها هر چند که ترجمه از منابع غربی بود، اعتراف میشد که کلیسای امروز، مردم جهان را راضی نمیکند و اسقفها و کاردینالها زیر فشار پیروان خود ناچار از حرکتهایی سیاسی شدهاند. پیروان کلیسا به چشم خود شاهد بودند که شعارهای مذهبی چهها میکند، دیدند که وقتی ملتی تحت رهبری روحانیتی متعهد به تکلیف الهی و سازشناپذیر بپاخاست، هیچ قدرتی در جهان قادر به مقابله با آن نیست.
سخنان تازه اسقفها و کاردینالها هنوز به معنای آن نیست که آنها واقعا بیدار شدهاند و اراده مبارزه با ظلم کردهاند، یا قصد هدایت تودههای ستمدیده را در این راه دارند همانطور که در مقدمه نخستین گزارش هشدار داده شد «زمانی کشیشان وراهبان مسیحی راهگشای استعمار اروپائی در قارههای دیگر جهان بودند.» اما مسلم اینست که پس از چند قرن سکوت، دوباره نیاز «سیاسی شدن» کلیسا پیدا شده است.
امروز کلیسا دیگر نمیتواند در مقابل واقعیتهای دردناک ستم و ستیز استکباری خود را به ندیدن بزند. نویسندگان گزارشها خود اعتراف دارند که «کلیسا برای ورود مجدد به جهان سیاست شتاب دارد.»
گزارشهای «تاثیر انقلاب اسلامی بر کلیسا» منطقهای وسیع از آمریکای جنوبی و آمریکای مرکزی گرفته تا فیلیپین را در بر میگرفت. این گزارشها از روحیه پیروان کلیسا و حتی کشیشان ساده که تماس نزدیکتری با مردم عادی دارند چیزی نمیگفتند، بلکه تغییر حالت اسقفها و کاردینالها و خود پاپ را شرح میدادند، اما جز این تغییر حالتها، خود مهم بود.
یک اسقف سیاهپوست آفریقای جنوبی میگوید:
«موضوع مهم تکبر غیرعادی رهبران جهان است که میپندارند فقط خودشان درست میبینند و درست میگویند و میدانند چه چیزی برای مردم خوب است.
واقعا خیال میکنند حکومت بر مردم امریست فقط مربوط به حکام و مردم نباید در آن دخالت کنند.»
یک اظهارنظر دیگر که در این گزارشها آمده بود چنین است: «کلیسای مسیحی یا با نیازهای امروز مردم رابطه برقرار میکند، یا میمیرد.»
کلیسا خود این را درک میکند و بهمین دلیل است که خطرهای تعارض آشکار با دولتها را پذیرفته تا از خطر بزرگتر، یعنی خطر مرگ، خود را برهاند.
مردان کلیسا برای تطهیر خود مجبور شدهاند با رهبران حکومتها درافتند، چون میدانند که اگر این کار را نکند، در واقع شریک فساد حکومتها خواهند بود.
کلیسا، شاید در بسیار موارد برخلاف میل بسیاری از رهبران آن، محکوم به مبارزه در راه اقامه عدل و برقراری حکومت الهی در کره زمین شده است.
بسیاری از اسقفها همانطور که در گزارشها نشان داده شد، میکوشند در دخالت کلیسا در سیاست حد نگهدارند. اما در مقابل آنها کسانی هستند که میگویند: «مادام که دامنه مبارزه گسترش نیابد و تا مراکز قدرت ـ یعنی همان مراکزی که قوانین غیرعادلانه و سیستمهای ستمگرانه و سرکوب را به اجرا میگذارند پیش نرود، هیچ تغییری در جها ن حاصل نخواهد شد» این دسته میگویند با زورگویی دولتها و رژیمها فقط با یک ابزار و از یک راه میتوان مبارزه کرد و آن توسل به زور است، زیرا زورگویان هیچ راه دیگری را باز نگذاشتهاند.
یکی از محافظهکارترین اسقفهای انگلیس پس از سفری که به آفریقای جنوبی کرد چنان تغییر روحیه داده بود که وقتی درباره مبارزه خشونتآمیز سیاهپوستان از او سئوال شد گفت: «اگر مقاومت آفریقائیان در مقابل یک رژیم ستمگر را موجه ندانیم، چگونه میتوانیم اروپائیانی را که با استبداد هیتلری جنگیدند، تحسین کنیم؟ ما که در دامنه تاریخ خودمان خشونت را تجویز میکنیم، چگونه میتوانیم برای نژادهای دیگر خشونت را ممنوع بدانیم؟»
امروز مسیحیان جهان در لحظه انتخاب قرار گرفتهاند. آیا کلیسا به کلیسای فقرا و کلیسای اغنیا تقسیم خواهد شد؟ کلیسا مدعی است که نماینده معنوی بیش از یک میلیارد نفر از مردم کره زمین است که بیشتر آنها از جمله محرومترین مردم جهانند.
کلیسا با موقعشناسی تشخیص داده است که در جنگی ناگزیر که در پیش است، حکومتهای ظالم بازنده خواهند شد. از اینرو با تجربهای طولانی که دارد میکوشد در طرف برنده باشد.
همچنین در گزارشهای پیشین مقاومت ماهرانه بعضی از اسقفها برملا شد که با چهره خشمگین و مبارز، مردم را به مبارزه نکردن و اعتدال و همزیستی با حکومتها و اکتفا به اصلاحات سطحی دعوت میکنند. کوشش آنها معطوف به ایجاد کمیسیونهای دفاع از حقوق بشر و عدالت و صلح است. یکی از آنها میگوید مبارزه قهرآمیز را «حتی در صورتی که تنها راه و در راه نیت صحیح باشد»، محکوم میکند.
کاردینال سین، رهبر کلیسای کاتولیک فیلیپین، کشوری که یکی از ستمکارترین حکومتهای تحتالحمایه آمریکا در آنجا بر سر کار است، از «همکاری توام با انتقاد» در مقابل دولت دم میزند. در همین کشور وحشیانهترین رفتارها با مسلمانان مورو میشود و کلیسا همیشه در این زمینه ساکت بوده است.
این کاردینال رژیم فردیناند مرکوس، دیکتاتور فیلیپین را به اصلاحات و رفع نیازهای مردم و مبارزه با فساد دعوت میکند اما کشیشان پائینتر از او که با مردم نزدیکترند میدانند اینگونه «دعوتها» کافی نیست آنها میگویند در زمینههایی که کاردینال سین از دولت انتقاد کند، با او همکاری خواهند داشت و در زمینههایی که با دولت همکاری کند، از او انتقاد خواهند کرد.
تردید نیست که کلیسای فیلیپین روز بروز مبارزتر و آشتیناپذیرتر خواهد شد.
از سوی دیگر در کشوری چون لهستان که در جریان مقابله با حکومت نظامی و قدرت استبدادی و ستمکارانه حزب کمونیست، کلیسا ابتدا نقش تکیهگاه داشت، با سفر اخیر پاپ، ظاهرا سازشی بین کلیسا و دولت حاصل شده است. پاپ در ضمن سفر خود به این کشور چندین بار به نشانه مخالفت با دولت، لغت «همبستگی» را که نام یک اتحادیه کارگری غیرقانونی است بکار برد. اما در عین حال سخنانی که حرکتی در میان مردم ایجاد کند بر زبان نیاورد. و نکته اینکه در همین سفر او رهبران لهستان را به نزدیک شدن با آمریکا دعوت کرد.
اسقفهای آمریکا مبارزه با سیاست دولت را به مخالفت با بمب اتمی محدود کردهاند. البته بیانیه آنها برای سیاستمدارانی که به اطاعت و همکاری کلیسا و سکوت آن در مسائل سیاسی عادت کردهاند تکاندهنده بود. اما شرو فساد دولت آمریکا بسی فراتر از اسلحهسازی است. سلاح برای آمریکا ابزاری برای ظلم است. اسقفها فقط به ابزار حمله کردند و از ظلم چیزی نگفتند. در همسایگی آمریکا، درکشورهای آمریکای مرکزی، هر روز خون بیگناهان بزمین میریزد و آمریکا برای خونریزی وسیعتر در نیکاراگوئه و السالوادور تدارک میبیند. اما اسقفها هنوز ساکت ماندهاند.
کلیسا از چهار قرن پیش همزمان با از دست دادن «قدرت سیاسی و نظامی»، «فعالیت سیاسی» را نیز بتدریج کنار نهاد. فعالیت سیاسی کلیسا در آخرین مراحل قدرت سیاسی آن، منحصر به دسیسه، خرید و فروش مشاغل و مقامهای کلیسایی، غرق شدن در تجمل و گرفتن پول در عوض وعده کاهش عقوبت در آخرت بود. سرانجام تفرقه عظیمی پیشآمد. به مدت 70 سال کاتولیکهای دو پاپ داشتند: یکی دو آوینیون فرانسه بود و دیگری در رم. در آن دوره تازه کلیسا شکست جنگهای صلیبی و دوران تفتیش عقاید را پشت سر گذاشته بود.
از آن دوران سیاه مارتین لوتر زائیده شد که نهضت اصلاح دینی و آئین پروتستان را بنا نهاد و پس از آن دورانی طولانی از جنگهای مذهبی بین کاتولیکها و پروتستانها پیش آمد. در کشتار معروف «سن بارتلومی» هزاران نفر از پروتستانها جان خود را از دست دادند. حتی امروز هم جنگ کاتولیک و پروتستان در ایرلند هنوز هم ادامه دارد.
سرانجام واتیکان که خود را حاکم سیاسی تمام اروپا میدانست، قدرت سیاسی آشکار خود را از دست داد. از جمله عوارض این عقبنشینی، کنار نهادن «فعالیت سیاسی» هم بود. شعار تفکیک دین از سیاست بدنبال انقلاب فرانسه و آمریکا، بدنبال فجایع بزرگی که بنام دین و بنام عیسی مسیح(ع) انجام میگرفت به کرسی نشانده شد.کلیسا با آن گذشتهی خونین قدرت مقاومت در برابر این شعار را نداشت و گردن نهاد.
در واقع این شعار «انشقاق کبیر» بین مسیحیت و کلیسا بود، زیرا محکومیت حضرت عیسی(ع)، حتی بنا به روایات انجیل، به علت فعالیت سیاسی بود. و اعتراض او به کاهنان معبد یهود، به علت دوری جستن آنها از فعالیت سیاسی بود.
امروز واتیکان به یک تعبیر فعالیت سیاسی دارد، منتها بدون استقلال سیاسی. در نتیجه برای نجات چند ده جاسوس آمریکایی در ایران مداخله سیاسی مطابق دستور میکند، اما برای نجات مردمی که هزار هزار گروگان مستکبران هستند، قدمی برنمیدارد.
تعالیم موجود کتب مقدس مسیحیان، از زبور تا داود گرفته تا عهد جدید، درباره مظلومان هیچ سایه تردیدی باقی نمیگذارد. مسیحیان دستور دارند که به نجات مظلومان برخیزند. اما کلیسا این وظیفه را به اعانه دادن به مظلومان تعبیر کرده است، نه کمک به احقاق حقوق آنها. امروز کلیسا به مظلومان کمک معنوی و مادی میکند فقط برای اینکه دردهای ناشی از ظلم را سهلتر تحمل کنند و جانشان به لب نرسد.
چند قرن توطئه سکوت و تحریف سبب شده بود که عده زیادی از مردم جهان از اسلام بیخبر بمانند. این بود که آنها به چیزی که از آن خبر داشتند، یعنی مسیحیت کلیسایی، دل میبستند. تا اینکه پیامی سهمگین از ایران طنین افکند: «ای اقیانوس انسانها بپاخیزید.» این پیام میگوید فقط به اعانات نباید دلخوش بود. ناامید نباید بود. دست خدا با مظلومان است. مرعوب تکنولوژی تخریبی نباید بود. باید قوی بود، و قوی بودن فقط به پول و تکنولوژی نیست، ایمان هم هست. اقیانوس انسانها بپاخیزد تا تجلی معجزه را به چشم ببیند. برای آنها که اراده بپاخاستن کردهاند، پیام ایران است که به دل مینشیند.
کلیسا باید در مقابل کسانی که گوش خود را به ندای ایران اسلامی تیز کردهاند پاسخگو باشد. ستمدیدگان مسیحی روحانیت بیدار ایران را میبینند و میپرسند، اگر آنها روحانی هستند پس اینها چیستند.
چکیده این گزارشها آن بود که کلیسای کاتولیک میداند پیام انقلاب اسلامی ایران در سراسر جهان شنیده شده است اما بجای آنکه به این پیام عمل کند، دو دل مانده است. گروهی از کشیشان بمنظور مقاومت ایجاد تعلل میکنند. و گروهی دیگر شهامت عمل ندارند. خبر اینست که جنب و جوش آغاز شده است.
در نیکاراگوئه، السالوادور، فیلیپین، آفریقای جنوبی و بسیار نقاط دیگر بعضی از کشیشان با قبول خطرهای نافرمانی از تشکیلات نخستین گامها را، هر چند بسیار کوچک برداشتهاند.
والسلام