
4- نحوه مواجهه آمریکا با کشورهای اصلی صاحب ذخایر نفت
4-1- عربستان:
ارزیابی ظرفیت بالقوه منابع نفتی عربستان سعودی و در واقع کلیه مناطقی که در حاشیه خلیجفارس قرار داشتند، با نگرانی مجدد ایالات متحده در مورد ناکافیبودن ذخایر نفت آن کشور که در پایان جنگ جهانی دوم موجب مشکلات فراوانی برای آمریکا شده بود، همراه گردید. با افزایش فوقالعاده سریع تقاضا در داخل ایالات متحده آمریکا و فزونی آن بر تولید نفت داخلی، در اواسط جنگ جهانی دوم این نگرانی که ممکن است یک بار دیگر دچار کمبود نفت شود، ذهن مقامات آمریکایی را به خود مشغول نموده بود، در نتیجه تئوری ذخیرهسازی مطرح شد. براساس این تئوری ایالات متحده برای اینکه بتواند ذخایر داخلی را برای آینده و جنگ احتمالی دیگرحفظ کند، باید از خارج نفت وارد کند و آنرا ذخیره نماید. واضح است آن ذخایر نفتی باید از خاورمیانه وارد شود.
اولین گام جهت دستیابی به نفت خلیجفارس توسط دولت آمریکا در سال 1945 میلادی با دیدار روزولت و ملک عبدالعزیز پادشاه عربستان سعودی بر عرشه یک ناو جنگی در کانال سوئز برداشته شد. روزولت پیشنهاد حمایت نظامی برای مقابله با هر تهاجم خارجی به عربستان سعودی و نیز سرکوب هر شورش و قیام داخلی، که حکومت عبدالعزیز را به مخاطره اندازد، ارائه نمود. در مقابل خواهان امتیاز دسترسی به منبع عظیم نفتی پادشاهی شد. در ادامه در سال 1946 میلادی، اعطای وامی به مبلغ 10 میلیون دلار به عربستان مورد تصویب قرار گرفت.
در سال 1947 میلادی شرکت آرامکو به وجود آمد. این شرکت متشکل از چهار شرکت شورون، تگراکو، اکسون و موبیل بود. وزارت امور خارجه آمریکا این ترکیب را روش خوبی میدانست که از طریق بخش خصوصی، کنترل ایالات متحده بر امتیاز نفتی عربستان سعودی تضمین گردد. به جای آنکه ایالات متحده مستقیما در امور نفتی دخالت نماید، باید این جو را در صحنه بینالمللی به وجود آورد که شرکتهای نفتی ایالات متحده بتوانند با اطمینان و سوددهی به کار خود ادامه دهند.
تمام اسناد ناظر بر سیاست دولت ایالات متحده آمریکا از 1948 میلادی به این سو، اولویت منافع نفتی را یادآور شده است. اگر منابع نفتی منطقه خلیجفارس، که برای ایالات متحده آمریکا اساسا به معنای منابع نفتی عربستان است، وجود نداشت؛ برای نزدیکی سیاسی میان دو طرفی که از لحاظ فرهنگی بسیار از هم فاصله دارند، دلایل چندانی وجود نداشت. طی چهل سال گذشته روابط دوجانبه ایالات متحده آمریکا و عربستان سعودی حول سه محور سیاسی عمده، مجزا و به طور کلی موازی با هم یعنی مسئله اعراب و اسرائیل، امور نفتی و ملاحظات امنیتی شکل گرفته است.
از 1949 میلادی عربستان سعودی، برای تامین حمایت امنیتی در مقابل خطرها، عمدتا به آمریکاییها چشم دوخته است. کمک ایالات متحده آمریکا به عربستان به شکل فروش تجهیزات نظامی، اعزام هیئتهای آموزشدهنده نظامی و استقرار موقت و کوتاهمدت واحدهای هوایی و دریایی در تاسیسات نظامی آن کشور به منظور دفع دشمنان خارجی انجام میشود(غفرانی).
عربستان تاثیرگذارترین کشوردر بازار جهانی نفت است. عربستان دومین صادرکننده نفت به ایالات متحده آمریکا است و 20 درصد از نفت خود را در سال2008 میلادی به آمریکا صادر کرده است. در نتیجه امنیت عربستان برای آمریکا مهم است، در همین راستا آمریکا قراردادهای نظامی با عربستان امضاء کرده است و مخالفان خاندان حکومتی را سرکوب میکند. علاوه بر این با ایجاد پایگاههای نظامی در خلیجفارس در مقابل تهدیدات خارجی علیه عربستان به مقابله خواهد پرداخت و در صورت وجود جنگ نیز امنیت سکوهای نفتی عربستان را تامین خواهد کرد. به طوریکه در عرض دو ساعت قادر به تصرف مناطق استراتژیک عربستان است. به عبارت دیگرامنیت عرضه انرژی را تامین خواهد کرد.
هرگاه تهدیدی بروز کند،آمریکا از هروسیلهای که لازم باشد برای استمرار جریان نفت استفاده خواهد کرد، این اصل به دکترین کارتر معروف است. کارتر اعلام کرد: "منطقهای که اکنون در معرض تهدید و خطر نیروهای شوروی مستقر در افغانستان قرار گرفته، دارای اهمیت استراتژیک زیادی است. بدین معنی که دو سوم ذخایر نفتی قابل صدور به جهان را در خود دارد." براساس دکترین کارتر هرگونه حرکتی از جانب نیروهای متخاصم برای کنترل منطقه خلیج فارس،تجاوز به منافع حیاتی ایالات متحده آمریکا تلقی میگردد که برای دفع آن از هر وسیله از جمله نیروی نظامی استفاده خواهد گردید.
آمریکا در عربستان با مشکلاتی روبرو است، ازجمله اینکه: مخالفان خاندان سعود، خانواده سلطنتی را سرسپرده آمریکا میدانند؛ جوانان این کشور به خاطر رابطه آمریکا با اسرائیل از آمریکا نفرت دارند؛ بسیاری از مردم در نهضت بنیادگرایان اعتقاد دارند که رژیم عربستان سعودی کاملا فاسد است، چون آن رژیم نفت را به غرب میفروشد و غرب رژیم را مسلح میکند و حکومت این سلاحها را علیه مردم خودش به کار میگیرد. یافتن راهی جهت ریشهکنی این مخالفتها و متقاعدکردن خانواده سلطنتی برای افزایش تولید نفت ازجمله بزرگترین چالش هایی است که دولتمردان آمریکایی با آن روبرو هستند.
از طرف دیگر کشور عربستان مشکلات داخلی دارد که این مشکلات موجب بیثباتی آن در آینده خواهد شد. به عنوان مثال جمعیت بسیار جوانی دارد و آنها در جستجوی کار هستند، ولی شغلی برای آنها وجود ندارد. نرخ بیکاری عربستان بر طبق آمار رسمی 8/11 درصد است که برخی از آمارهای غیررسمی تا 25 درصد را نیز بیان کردهاند. زمانی که به عربستان به عنوان مهمترین کشور صادرکننده نفت بنگریم، اگر اساس حکومت عربستان از هم بپاشد، خیلی بعید است که آمریکا وارد عمل نشود و کنار بایستد. در حالیکه، مقامات آمریکایی ممکن است ترجیح دهند از بکارگیری نیروی نظامی اجتناب کنند، اما ممکن است به این نتیجه برسند که تنها راه تضمین انتقال انرژی به آمریکا محافظت از میادین و خطوط لوله با استفاده از نیروی نظامی است. مشکلات واشنگتن به همین جا خاتمه پیدا نمیکند، صفآرایی سربازان در مناطق تولیدکننده نفت، احتمالا سبب ایجاد نفرت در اهالی مناطق میشود که از شکلگیری مجدد استعمار میترسند یا از برخی مواضع ایالات متحده، مانند حمایت از اسرائیل ناراحتند.
نفع اساسی و مشترکی که بین بزرگترین صادرکننده نفت جهان و بزرگترین واردکننده نفت جهان وجود دارد، دفاع از ذخایر عظیم نفت پادشاهی سعودی است. از نظر ایالات متحده آمریکا این دارایی هرگز نباید به چنگ قدرت بالقوه متخاصمی بیافتد. برای آلسعود نیز این ذخایر برای بقای خاندان اهمیت حیاتی دارد. با این همه، سعودیها باید بیش از هر زمان دیگر مراقب باشند تا به عنوان مخالف سیاستهای ایالت متحده آمریکا در خاورمیانه شناخته نشوند.
4-2- عراق:
عراق با در اختیار داشتن حدود 10 درصد از ذخایر اثباتشده نفت دنیا از جایگاه ویژهای برخوردار است. نفت عراق غول بزرگی است که سالها خفته نگه داشته شده است و در مورد این نفت کمترین تحقیقات انجام شده است. عراق تحولات بسیاری را به خود دیده است و سه جنگ را تجربه کرده است که به نظر ما فقط برای نفت بوده است.
صدامدر تجاوز به ایران دنبال جداسازی جنوب ایران بود که اگر این اتفاق میافتاد، حدود 10 درصد دیگر به منافع نفتی عراق افزوده میشد. صدام با تجاوز به کویت نیز در صدد مالکیت بر منابع نفتی آنها بود که درصورت پیروزی، عراق با در اختیار داشتن حدود 28 درصد از منابع نفتی جهان، بزرگترین قدرت نفتی جهان شناخته میشد. اما برای غرب خوشایند نبود که عراق برکویت حاکمیت پیدا کند و صدام غول نفتی جهان شود. لذا آمریکا به حمایت از کویت پرداخت، در یازده سپتامبر 1990 پنج هفته پس از اینکه نیروهای عراق کویت را اشغال کردند، چنی، وزیر دفاع به کمیته نیروهای مسلح سنا گفت: "من فکر میکنم، منافع استراتژیک در منطقه خلیجفارس، به اندازه کافی روشن است. افزون برمسایل امنیتی عراق و همسایگانش، ما به علت اتکای انرژی به خلیجفارس منافع قابل ملاحظهای در این منطقه داریم."
روزنامه نیویورک تایمز در تاریخ 15 اوت 1990 نوشت در سخنرانی که جرج بوش برای کارکنان وزارت دفاع ایراد نمود، گفت: "اگر کنترل ذخایر بزرگ نفتی به دست صدام حسین بیافتد شغل و کار ما و نحوه زندگی ما، آزادی ما و آزادی دوستان ما در سراسر جهان به مخاطره خواهد افتاد." بنابراین، عملا این نفت و امنیت آن بود که واکنش ایالات متحده آمریکا، کشورهای عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی و نهایتا سازمان ملل متحد را برانگیخت. این واکنش در حوادثی که به عملیات توفان صحرا منجر شد، تبلور یافت. در حقیقت نگرانی ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه که سبب مداخله نظامی شد، از نگرانی دیرینه ایالات متحده آمریکا در مورد امنیت عرضه نفت و امنیت عربستان سعودی نشات میگرفت. چون این گمان وجود داشت که صدام در صورت اشغال کویت به اشغال عربستان دست خواهد زد. در همین زمینه در سال1990 میلادی در جلسه شورای امنیت، بوش گفت که پای منافع حیاتی ایالات متحده در همچنین قوانین بینالمللی در میان است. عراق با کنترل بر نفت کویت اکنون به 20 درصد کل ذخایر اثبات شده نفت جهان دسترسی دارد و اگر به خاک عربستان سعودی که نیروهای مسلح ضعیفی دارد حمله کند، این رقم به دو برابر خواهد رسید. اکنون وقت آن رسیده است که ایالات متحده تعهد خود را در مورد دفاع از خاندان آل سعود و چاههای نفت آن عملی سازد (غفرانی).
از نظر ژئوپلیتیکی، با پایان جنگ خلیجفارس، موضعگیری ایالات متحده آمریکا در قبال این منطقه نیز تغییر آشکاری کرده است. از اواخر دهه 1960 میلادی، ایالات متحده آمریکا استراتژی حمایت از ایران و عربستان سعودی را موسوم به استراژی دوستونی برای سدبندی در برابر خطر تصوری یا واقعی توسعهطلبی اتحاد شوروی در منطقه خلیجفارس پیریزی کرد. در 1980 میلادی هنگام فروپاشی ستون ایران بر اثر انقلاب اسلامی، ستون عربستان برای منافع ایالات متحده آمریکا اهمیت حیاتیتری یافت. زمانی که نیروهای عراق از کویت رانده شدند، ایالات متحده برای تضعیف رژیم صدام و ممانعت از حمله مجدد به کویت یا عربستان یک سیاست بازدارنده علیه عراق در پیش گرفت. تحریمهای شدید اقتصادی وضع کرد، منطقه پرواز ممنوع در شمال غرب عراق تعیین کرد، واشنگتن همزمان پایگاهها و نیروی نظامی خود را برای تسهیل عملیات نظامی در منطقه تقویت کرد، از همه مهمتر وزارت دفاع مقدار زیادی مهمات به کویت و قطر فرستاد تا از این پس دیگر بدون تاخیر چند هفته یا ماه برای رسیدن تجهیزات سنگین، توان عملیات نظامی داشته باشند.
میتوان گفت که آمریکا به خوبی نفت عراق را برای روزهایی نگه داشت که تولید در حوزههای دیگر کاهش مییابد و حساب شده دست به تحریم عراق زد. امروزه برخی کارشناسان معتقدند که عراق تنها کشوری است که در آینده از لحاظ تولید میتواند با عربستان رقابت کند. چون سالها میادین نفتی این کشور دست نخورده باقی مانده است. قراردادهای جدید عراق دلیلی بر این امر است، به طوریکه دولت عراق پیشبینی میکند که باتوسعه این میدانهای نفتی، میزان ظرفیت تولید نفت عراق تا شش سال دیگر به دوازده میلیون بشکه در روز برسد (سایت خبری اکونیوز، 22/9/1388). آمریکا برای حفظ منافعش به عراق حمله کرد و متحدانش نیز به جهت نیاز به نفت، آمریکا را در این امر یاری کردند. در این بخش به بررسی جنگ عراق میپردازیم و چگونگی راهبرد آمریکا در عراق را بیان خواهیم کرد.
مسئولان آمریکا به مردم میگفتند که نفت هیچ نقشی در انگیزه اشغال عراق درمارس 2003 میلادی نداشته است. سخنگوی کاخ سفید آری فیشر، در اواخر سال 2002 میلادی گفت: "تنها نفع ایالات متحده از حضور در منطقه، کمککردن به ایجاد صلح و پایداری است، نه توانایی عراق در افزایش تولید نفت". اما با نگاهی دقیقتر به طراحی جنگ، تصویر کاملا متفاوتی دیده میشود. در ژانویه همان سال یک مقام ارشد وزارت دفاع از طرحهای ایالات متحده برای حفاظت از میدانهای نفتی عراق در مقابل جنگ گفت: "مسئولان پنتاگون ترجیح دادند ژنرال تامی فرانک و افراد وی استراتژیهای ماهرانهای طراحی کنند که ما را قادر میسازد امنیت میادین را به سرعت تامین کنیم و از تخریب آنها جلوگیری کنیم." این مقام ارشد به این موضوع اشاره کرد که دولت بوش در نظر داشت میادین نفتی عراق را بدون هیچ آسیبی اشغال کند تا منابع درآمدی کافی جهت بازسازی عراق در اختیار داشته باشد و در صورت حمله احتمالی به ایران و آسیبدیدن سکوهای نفتی ایران به سرعت بتواند عراق را جایگزین ایران کند و امنیت عرضه را حفظ نماید. اما آنچه مشاهده میکنیم از جنگ در افغانستان، عراق و... همه و همه در راستای تامین امنیت عرضه انرژی آمریکا است. هنری کیسینجر بیان کرده است که: "جمعیتزدایی باید نخستین اولویت سیاست آمریکا در قبال جهان سوم باشد. زیرا که اقتصاد آمریکا به مقدار بیشتری از مواد اولیه موجود در کشورهای ماوراء بحار و بیش از همه، کشورهای کمتر توسعهیافته، نیازمند است.
جنگ با این هدف است که انسانها در کشورهای دیگر کشته شوند تا یک شهروند آمریکایی بتواند از زندگیاش لذت ببرد و رفاه بالاتری داشته باشد، از ماشینهای لوکس استفاده کند و این چیزی جز خوی پلید سرمایهداری نیست که کرامت انسانی را به فراموشی گرفته است.
در بین مسئولان آمریکایی کسی نیست که قائل به تاثیر مهم نفت در جنگ عراق نباشد. استلرز یکی از کارشناسان سازمان حسابرسی دولتی آمریکا میگوید: "ما گزینههای کمی در مقابل خود داریم، چند سال پیش از من سئوال شد سیاست انرژی ما چیست؟ پاسخ دادم ناوهای هواپیمابر". در نقل قولی دیگر سارا لمرسون از موسسه مطالعات تحلیلی امنیت انرژی در سال2002 میلادی بیان میکند: "مشکل متنوعسازی منابع نفتی خارج از خاورمیانه،... این نیست که ما نمیدانیم نفت در کجاست، یکی از بهترین اقدامات برای تضمین امنیت انرژی این است که عراق آزاد شود."
اما آنچه در مورد عراق حائز اهمیت است، سناریوی برنامهریزی شده آمریکا است. جلساتی در مورد عراق با عنوان پروژه "آینده عراق" تشکیل میشد که در آن همکاران ارشد چنی، نمایندگان عالی رتبه اکسون موبیل، شورون تکزاکو، کوناکو فیلیپین، هالیبرتون به همراه رهبر کنگره ملی عراق احمد چلبی (فرد مورد نظر پنتاگون برای ریاست دولت در دوره بعد از صدام) شرکت میکردند. ترکیب فوق نشاندهنده اهمیت سهم نفت در تجاوز به عراق میباشد. مدیر شرکت کوناکو فیلیپین با صراحت اعلام کرد که "ما میدانیم بهترین ذخایر نفت در کجا قرار دارند و ما آرزو میکنیم روزی فرصت پیدا کنیم تا به آن ذخایر دست پابیم".علاوه بر آمریکاییها و شرکتهای نفتی، عراقیهای تبعیدی نیز درصدد دستیابی به میادین نفتی بودند به طوریکه تمامی غولهای نفتی با عراقیهای تبعیدی در پاریس، لندن و سایر شهرهای بزرگ اروپا ملاقات کردند. در جلسات پروژه عراق در آینده سه موضوع عمده مورد بحث بود.
1) ایالات متحده پس از حمله به عراق چگونه در مورد صنعت فعلی نفت آن کشور باید عمل کند، با توجه به اینکه انتظار میرفت نیروهای عراقی دست به خرابکاری وسیع در این صنعت بزنند؟
2) مالکیت صنعت نفت چگونه باید تجدید ساختار شود و شرایط لازم برای شرکتهای آمریکایی فراهم گردد؟
3) پس از تهاجم آمریکا به عراق، رابطه صنعت نفت این کشور با "اپک" چگونه باشد؟
اولین وظیفه نیروهای اشغالگر حفظ ظرفیت موجود تولید بود. به این منظور نیروهای ائتلافی ایالات متحده - بریتانیا باید در مراحل اولیه تهاجم، میادین نفتی را تصرف نمایند. در وزارت نفت عراق، اطلاعات ارزشمندی وجود داشت که مورد نیاز شرکتهای نفتی بود تا پس از آرامش عراق برای بالا بردن ظرفیت تولید به وظیفه خود عمل کنند. پس از اشغال عراق وزارت نفت تنها ساختمانی بود که ارتش آمریکا در روزهای پر هرج و مرج بعد از تصرف عراق شدیداً از آن محافظت مینمود.
دو شرکت کلوگ براون و روت، که از شعب شرکت هالیبرتون و یا به عبارت بهتر از شرکتهای کمک کننده و معین هالیبرتون بودند با پیشبینی حمله قریبالوقوع آمریکا به عراق قراردادی با وزارت دفاع آمریکا تحت عنوان "برنامه پشتیبانی بازسازی غیرنظامی" امضا کردند که به موجب آن این دو شرکت موظف میشدند حریق چاههای نفت را اطفاء کنند، نشتی چاههای نفت را از بین ببرند و... که به گفته واکسمن نماینده دموکرات مجلس نمایندگان، آمریکا به موجب این قرارداد به هالیبرتون اجازه داد که عملاً از مرحله جنگ، سود و منفعت ببرد. ارزش این قرارداد در ابتدا یک میلیارد دلار بود که تا سال 2003 میلادی عملاً تا میزان 7/1 میلیارد دلار افزایش یافت.
دو هفته بعد از جنگ عراق دونالد رامسفلد وزیر دفاع آمریکا اعلام کرد که تمام نیروهای ایالات متحده مستقر در عربستان تا پایان تابستان از آن کشور خارج خواهند شد. روزنامه فاینشیال تایمز در آن موقع نوشت که "این حرکت نشان دهنده کاهش اتکای ایالات متحده به عربستان سعودی است، آن هم در زمانی که عراق به عنوان دومین منبع بزرگ ذخایر نفتی جهان تحت کنترل آمریکا میباشد."
دولت عراق چه موافق آمریکا باشد چه مخالف آمریکا برای سازندگی به سرمایه گذاریهای بسیاری نیاز دارد که این سرمایه جز از بخش نفت تأمین نخواهد شد. طبیعتاً اولویت دولت، توسعه بخش نفت خواهد بود، این امر سبب ورود سرمایههای خارجی به عراق میشود و تولید نفت این کشور در آینده افزایش خواهد یافت. این افزایش تولید قیمتهای نفت را به سمت پایین سوق خواهد داد. همانطور که در بالا ذکر شد درصورتی که عراق بتواند ظرفیت تولید خود را به 12 میلیون بشکه در روز برساند، قطعاً انتظارات در بازار به سمت افزایش عرضه در آینده شکل خواهد گرفت و این امر سبب خواهد شد که قیمتها به شدت کاهش یابد.
نکته دیگر این است که باید دید اپک چه نقشی را ایفا خواهد کرد. چون که عراق برای تأمین هزینهها و بودجههای خود، نیازمند تولید بیشتر است و این بدین معناست که باید بیش از سهمیه خود تولید کند که سبب کاهش قیمت خواهد شد. به نظر میرسد چالشی بین اعضای اوپک به وجود آید. این احتمال وجود دارد که از آنجا که عراق تحت اختیار آمریکا است، از اوپک خارج شده و به جرگه غیر اوپک بپیوندد.
تولید عراق در سال 2007 میلادی نسبت به 2006، 3/7 درصد رشد داشته است، حال آنکه تولید ایران تنها 4/0 درصد رشد داشته است و عربستان 1/4- درصد کاهش داشته است. لازم به ذکر است که رشد تولید عربستان از سال 2005 میلادی به بعد منفی بوده است.
نکات مهمی نیز وجود دارد که باید به آنها اشاره کرد. در مناقصههای اخیر عراق، چین با چهار شرکت حضور فعالی داشته است. حضور چین این پیام را برای عراق دارد که چین برای تأمین امنیت عرضه خود در آینده حساب ویژهای بر عراق باز کرده است و میتوانند روابط استراتژیکی با یکدیگر پایهگذاری کنند. میتوان حضور پررنگ چین را اینگونه تفسیر کرد که در پشت پرده تقسیم بندی بر این مبنا صورت گرفته است که آمریکا کنترل اصلی عرضه را دردست دارد و نمیخواهد طوری رفتار کند که چین از سال 1997 میلادی حضور خود را در عراق دنبال میکرده است و قراردادی با عراق در مورد توسعه میدان نفتی احداب، امضا کرده و اکنون به آن شدت بخشیده است. واضح است که امنیت عرضه علاوه بر آمریکا و اروپا امروز به دغدغه بزرگ چین تبدیل شده است.
4-3- ایران:
ایران دارای مزیتهای بیشتری از دو کشور دیگر است. علاوه بر دارا بودن منابع عظیم نفتی، دومین کشور از لحاظ حجم ذخایر گازی نیز است. گاز نقش تعیین کنندهای در آینده انرژی جهان دارد و ایران نقش مهم و تأثیرگذاری در آینده خواهد داشت. همچنین در گزارش چنی به سه منطقه خزر، خلیج فارس و آفریقا به عنوان تأمین کنندگان انرژی اشاره شده است که ایران در دو منطقه به صورت مستقیم تأثیر دارد و در آفریقا نیز به دنبال نزدیکی با کشورهای آفریقایی و تأثیرگذاری در آن منطقه است.
در ایران راهبرد آمریکا با دو کشور دیگر متفاوت است که اجمالاً بررسی میکنیم. آمریکا در ایران به دنبال یک جنگ نرم و براندازی اقتصادی و سپس حاکمیت بر ایران است. به عنوان مثال وزیر اسبق نفت چنین میگوید: "جمهوری اسلامی ایران، به عنوان دومین تولید کننده نفت در مجموعه کشورهای عضو اوپک، میبایست حدود 12درصد از کل افزایش تقاضای جهانی نفت را طی 20 سال آینده تأمین کند. از این رو لازم است در تنظیم سیاستهای داخلی، اولویتی ویژه به توسعه سرمایهگذاری در بخش نفت داده شود." آنچه که از سخنان ایشان برداشت میشود، تأمین امنیت عرضه کشورهای مصرف کننده است، درحالیکه هدف ما باید حداکثر کردن منافع ملی باشد.
براساس مطالعات صورت گرفته در مورد آینده صادرات نفت ایران، خالص صادرات نفت ایران در افق 1404 منفی است و ایران باید حدود 500 هزار بشکه روزانه نفت وارد کند و تنها راه جلوگیری از این کاهش تولید و به تبع آن کاهش صادرات نفت، تزریق گاز به میادین نفتی است. اگر این چنین باشد، حکومت ایران بسیار آسیب پذیر از آن خواهد بود که درحال حاضر به نظر میرسد. بر اثر کاهش درآمدهای نفتی، اقتصاد نفتی ایران آسیبهای جبران ناپذیری را متحمل خواهد شد. بحران نفتی ایران یک فرصت استراتژیک است. بدون افزایش قیمت، ممکن است به دلیل افت صادرات، جریان رانت انحصاری رژیم کاهش یابد. در چنین وضعیتی اتخاذ سیاستهای مناسب به نظر میرسد که بتواند مشکلات داخلی رژیم را همزمان ترکیب کند. یک حمله اقتصادی به قیمت انحصاری، بدون خشونت، از این نوع سیاستها است.
سیاست صادرات گاز که در دستور کار قرار گرفته در ادامه پازل براندازی نرم قرار میگیرد که مسئولین ناآگاهانه به دنبال آن هستند. تنها راه جلوگیری از کاهش صادرات نفت و افزایش تولید نفت، تزریق گاز به میادین نفتی است. ویژگی مخازن ما به گونهای است که با تزریق گاز، ضریب بازیافت بیشتر افزایش مییابد. همچنین ایران میتواند به عنوان اولین قدرت دنیا در مجموع ذخایر قابل استحصال نفت و گاز قرار گیرد.
ایران میتواند اکنون که قیمت گاز پایین است گاز همسایگان را خریداری نماید و جریان مدیریت گاز طیبعی را برعهده گیرد و در سالیان آتی که قیمت گاز افزایش مییابد، هم گاز را با قیمت بالاتر به فروش برساند و هم نفت بیشتری استحصال نماید چرا که درصورت پیش گرفتن روند موجود، میلیاردها بشکه نفت از دست خواهد رفت.
اگر تزریق روزانه 22 میلیارد پای مکعب گاز طبیعی به مخازن نفتی از سال 1390 شمسی به مرحله اجرا درآید، آنگاه با ترزیق انباشتی 230 تریلیون پای مکعب گاز طبیعی در خلال یک دوره 30 ساله، و بهرهبرداری از ازدیاد برداشت در خلال یک دوره 50 ساله، میتوان تولید نفت خام در کشور را بعد از 10 سال از شروع تزریق به میزان حدود 5/5 میلیون بشکه در روز افزایش داد. این حجم تزریق ازدیاد برداشتی حدود 70 میلیارد بشکه خواهد داشت، گاز نیز از مخازن مشترک به داخل انتقال داده شده است و در زمانی که نیاز دنیا به انرژیهای هیدروکربوری افزایش یافته است و قیمت نیز افزایش یافته است جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت تأثیرگذار در عرصه جهانی مطرح میشود.
تدوین طرح جامع انرژی کشور از اولویتهای کشور است که به منظور جلوگیری از بحران باید به سرعت در دستور کار قوا قرار گیرد تا بتوان با استراتژیهای لازم، حضور مؤثری در عرصه بینالمللی در بخش انرژی داشته باشیم.
نتیجه
از مقاله حاضر اینگونه برداشت میشود که نفت حداقل در میان مدت مهمترین منبع تأمین کننده انرژی جهان است و دستیابی به آن سبب سرعت بخشیدن به چرخهای توسعه میشود. در این بین وابستگی کشورها به این منبع متفاوت است که سبب میشود متناسب با نیاز به تأمین امنیت عرضه اقدام مؤثرتری انجام دهند.
وابستگی آمریکا به نفت از زمان کشف نفت تاکنون سبب شده است که این کشور استراتژیهای مختلفی جهت سلطه خود بر نفت جهان تدوین کند و در شرایط کنونی و با توجه به نیاز جهانی به نفت، توانسته کشورهای دیگر را نیز با خود همراه کند.
سیاست تنوع بخشی به منابع عرضه، اولین سیاست و یکی از مؤثرترین سیاستهایی بود که در دستور کار غرب قرار گرفت. اما هزینه در حوزههای جدید بالا است و هیچ کدام مانند حوزه خلیج فارس، ذخیرههای فراوانی ندارند در نتیجه در بلند مدت تنها این کشورهای خلیج فارس هستند که میتوانند نیازهای انرژی جهان را برآورده کنند. در این راه برای این کشورها، استراتژیهای مختلفی تدوین شده و میتوان گفت غرب از تمام توان خود اعم از سازمانها و نهادهای بین المللی، شرکتهای نفتی، مسائل نظامی، برروی کار آوردن دولتهای دست نشانده حامی غرب و... برای سلطه بر نفت این کشورها استفاده کرد.
در این بین ایران وضعیت ویژهای دارد چرا که علاوه بر نفت در گاز هم پتانسیل قابل توجهی دارد، اما نظام حاکم بر ایران با غرب چالش مبنایی دارد. نسخه غرب برای ایران براندازی نرم از طریق حوزه اقتصادی است. اگر ایران به روند موجود در بخش انرژی خود ادامه دهد، قبل از سال 1404 به یک وارد کننده نفت تبدیل خواهد شد و درحالیکه وابستگی اقتصاد ایران به درآمد نفت بالا است، نبود این درآمدها سبب فروپاشی اقتصادی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران خواهد شد.
در نتیجه ایران باید استراتژی جامع انرژی خود را هرچه سریعتر تدوین کند، در بخش مصرف انرژی صرفه جویی انجام دهد و سپس به دنبال برنامه ریزی بهینه برای استفاده از این منابع باشد تا بتواند به عنوان یک برگ برنده در مواجهه با نظام جهانی از این پتانسیل خود استفاده کند و به جای تبدیل شدن به یک بازیگر منفعل در سناریوی غرب، در این بخش به یک بازیگر فعال تبدیل شود.