تاریخ انتشار : ۱۸ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۴:۰۶  ، 
کد خبر : ۲۲۵۶۸۶

انقلاب اسلامی، جنگ نرم بیست‌ساله و فتنه 88 (بخش پنجم)


دکتر منوچهر محمدی
3-2- استراتژی «برد در دور دوم» با وجود تعدیل پروژه‌«نه خاتمی نه احمدی‌نژاد» و قرار گرفتن پشت سر خاتمی، هاشمی با طراحی یک پروژه جدید تا زمانی که خاتمی در صحنه بود از انجام عملیات سیاسی درون جریان اصولگرا غافل نشد. خلاصه داستان از این قرار است که آقای هاشمی با علم به این‌که آرای خاتمی اگر چه از همه حریفان بالفعل و بالقوه احمدی‌نژاد بیش‌تر است اما برای شکست قطعی احمدی‌نژاد کافی نیست، پروژه‌ای را درون جریان اصولگرا تعریف کرد تا با به میدان آوردن یک یا چند کاندیدای اصولگرا در مقابل احمدی‌نژاد، از ایجاد اجماع درون جریان اصولگرا جلوگیری شود و آن بخش از آرای اصولگرایان را که نه به سبد خاتمی می‌رود و نه به سبد احمدی‌نژاد، در سبد یک کاندیدای سوم متمرکز کند. تفاوت این پروژه با پروژه «راست صالح» این بود که این پروژه با وجود حضور خاتمی در صحنه انجام می‌شد و لذا هدف از آن نمی‌توانست پیروزی کاندیدای سوم باشد بلکه هدف، شکستن رأی احمدی‌نژاد در مقابل خاتمی، جلوگیری از پیروزی او در دور اول و کشاندن انتخابات به دور دوم بوده است. در واقع هاشمی می‌خواست یک قطب سوم به دو قطبی خاتمی- احمدی‌نژاد اضافه کند تا امکان پیروزی احمدی‌نژاد در دور اول منتفی شود و انتخابات به دور دوم برود. تحلیل طیف نزدیک به هاشمی این بود که امکان شکست دادن احمدی‌نژاد در دور اول وجود ندارد و در دور اول به همین هدفگذاری باید اکتفا کرد که با استفاده از تاکتیک«شلوغ کردن صحنه» آرای احمدی‌نژاد شکسته شود و انتخابات به دور دوم برود. در این صورت می‌توان امیدوار بود که احمدی‌نژاد با ضربه‌ای که در دور اول خورده، در دور دوم به طور کامل از صحنه حذف شود. این پروژه از زمان سفر رئیس جمهور به یزد و استقبال وسیع مردمی از او عمیق‌تر شد. هاشمی پس از آن سفر با جدی‌تر شدن این نگرانی که ممکن است انتخابات به دور دوم نرود، بر شدت رایزنی‌های خود با چهره‌های مختلف درون جریان اصولگرا افزود تا بلکه، بتوان از میان آن‌ها کسی را متقاعد به کاندیداتوری نماید.
در واقع پروژه موسوم به «وحدت ملی» در اثنای همین رایزنی‌ها کلید خورد. پیش فرض وحدت ملی این بود که برای به میدان آوردن یک کاندیدای به اصطلاح اصولگرا در مقابل احمدی‌نژاد باید ابتدا قبح همکاری سیاسی و ائتلاف با چهره‌های اصلاح‌طلب را ریخت و وضعیتی به وجود آورد که همه مخالفان احمدی‌نژاد، اعم از اصولگرا و اصلاح‌طلب، نوعی اتحاد و همگرایی در خود به نمایش بگذارند. به همین دلیل بود که هاشمی به علی لاریجانی پیشنهاد کرد به بهانه جشن 30 سالگی انقلاب اسلامی، جمع بزرگی از چهره‌های سیاسی اصولگرا و اصلاح‌طلب را که فصل مشترک همه آن‌ها مخالفت با دولت نهم است، درصحن پارلمان جمع کند تا نوعی مانور وحدت ملی- بخوانید وحدت در مقابل دولت- پیش چشم موافقان احمدی‌نژاد صورت گیرد. لاریجانی این پیشنهاد را پذیرفت و با استفاده از امکانات مجلس، جمعی از سیاسیون از نهضت آزادی و محمد خاتمی گرفته تا چهره‌هایی چون کروبی و ناطق نوری را در همایشی تحت عنوان«30 سال قانونگذاری» گرد هم آورد و مجلسی ترتیب داده شد که فصل مشترک سخنان حاضران در آن، حمله به دولت بود.
بر مبنای مجموعه اخبار و اطلاعاتی که وجود دارد، پروژه‌های آقای هاشمی بعد از این شرایط که دیگر حتی خاتمی هم در صحنه نبود، به شکل زیر قابل خلاصه‌ سازی است.
1-3-2- شلوغ کردن صحنه انتخابات تا حداکثر مقدار ممکن.
این اقدام از تشویق چهره‌های مختلف به کاندیداتوری با هدف کشاندن انتخابات به دور دوم آغاز شد. تمرکز هاشمی در این پروژه روی اصولگرایان بود؛ زیرا عقیده داشت فقط آن‌ها هستند که می‌توانند رأی احمدی‌نژاد را بشکنند و انتخابات را به دو دوم بکشانند.
پس از شکست پروژه وحدت ملی، هاشمی اصل هدف خود را تعطیل نکرد و فاز دوم این پروژه را تحت عنوان«دولت ائتلافی» کلید زد. تفاوت پروژه«دولت ائتلافی» با پروژه «وحدت ملی» در این بود که اولی بر کلیات و مباحث نظری در مورد بحرانی بودن شرایط کشور و لزوم وحدت همه نیروهای سیاسی تکیه می‌کرد اما پروژه دوم به طور خاص و واضح بر مفهوم«سهم خواهی» متمرکز بود و به دولت به‌عنوان یک شرکت سهامی می‌نگریست که می‌توان بخش‌های مختلف آن را به افراد مختلفی که مشارکت در یک دولت ائتلافی را می‌پذیرند، هبه کرد.
«گزینه‌یابی» برای پروژه دولت وحدت ملی همچنان یک اقدام در جریان بود و نمی‌شد آن را پایان یافته تلقی کرد. هاشمی همان‌طور که خود در یک جلسه نیمه خصوصی گفته بود، علاقه داشت یک نفر از میان لاریجانی، ناطق نوری، ولایتی و روحانی ریاست دولت ائتلافی را بپذیرد و بقیه به نفع او کنار رفته، قبل از انتخابات در کابینه و بعد از انتخابات در دولت او مشارکت کنند.
با وجود همه تلاش‌هایی که هاشمی و اطرافیان وی انجام دادند، هیچ یک از این افراد حاضر به پذیرش نقش اول در این پروژه نشد و تنها کسی که پذیرفت لیدر پروژه دولت ائتلافی باشد محسن رضایی بود. مجموعه اخبار موجود نشان می‌داد بقیه چهره‌هایی که پیشنهاد جلو بردن این پروژه از جانب هاشمی به آن‌ها داده شده بود، به دو دلیل آن را نپذیرفتند: 1- اطمینان به نداشتن رأی کافی برای رقابت با احمدی‌نژاد و 2- علم به نارضایتی رهبری از تکثر در اصولگرایان. اطلاعات موجود نشان می‌داد محسن رضایی البته خود به این موضوع واقف بود که نمی‌تواند پروژه دولت ائتلافی را که در واقع هدف اصلی آن ورود به رقابت با احمد‌ی‌نژاد، شکستن آرای درون اصولگرایان و کشاندن انتخابات به دو دورن است، به سرانجام برساند و لذا به شدت در پی آن بود که بتواند فرد دیگری از جمع مذکور را به حضور در صحنه متقاعد نماید. علت ناچیزی که در اعلام کاندیداتوری رضای رخ داد هم همین بود.
2-3-2- صبر کردن تا حدود اواخر اردیبهشت‌ماه و تصمیم‌گیری در آن مقاطع.
تئوری هاشمی این بود که آن زمان برای تصمیم‌گیری بسیار زود است؛ زیرا فضای انتخاباتی هنوز اساسا شکل نگرفته و نظرسنجی‌ها واقع‌نمایی پایینی داشت. از دید وی در اردیبهشت ماه اگر نظرسنجی‌ها نشان داد که یکی از حاضران در صحنه انتخابات چنان محبوبیتی پیدا کرده که می‌تواند در دور اول با احمدی‌نژاد رقابت کند، آن وقت باید صحنه را به نفع وی خلوت کرد(او البته احتمال وقوع چنین اتفاقی را بسیار ضعیف ارزیابی می‌کرد) و اگر چنین فردی وجود نداشت آن وقت باید شلوغی صحنه را حفظ کرد تا به دور دوم کشیده شدن انتخابات تضمین شود. نحوه رفتار هاشمی با میرحسین موسوی تابع همین تئوری بود.         ادامه دارد...

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات