حامد رشیدی
مقامات سعودی بارها مسئله اصلاحات در این کشور را مطرح کرده اند اما شهروندان این کشور به خوبی می دانند که سخن گفتن ملک عبدالله از اصلاحات ترفندی بیش نیست.این روزها مقامهای عربستانی با دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر، ژست دموکراسیخواهانه گرفتهاند و سعی دارند با نظر دادن درخصوص کشورهایی چون بحرین و سوریه و مداخله در امور این کشورها توجه افکار عمومی را از وضعیت داخلی عربستان منحرف کنند.
روزنامه القدس العربی - چاپ لندن - در تحلیلی تحت عنوان"اصلاحات در عربستان و سئوالات فرا روی جوانان" به قلم دکتر "مضاوی الرشید" این موضوع را به چالش کشیده و مینویسد:
« از زمان مطرح شدن برخی اصلاحات در عربستان در ذهن جوانان کشور سئوالاتی مطرح است که پاسخ به برخی از آنها واقعا مشکل است. سئوالاتی درباره طرح بزرگ اصلاحات در عربستان، طرحی که قرار است به اصطلاح مانع فساد و هدر رفتن اموال عمومی در این کشور شود و به یک نظام سیاسی جدید بینجامد. همان طرحی که قرار است هیبت خانواده سلطنتی را که همواره خواستهای ملی و حق ملت را در تصمیمگیریها زیر پا گذاشته است، درهم بکوبد. طرحی که ما را به توزیع عادلانه ثروتهای نفتی بین مردم و پایان یافتن نظام پادشاهی و گدایی درکنار کاخهای سلطنتی بشارت میدهد. برنامهای که قرار است درها را به روی آزادیهای اجتماعی و سیاسی که سالهاست بسیاری از عربستانیها خواستار آن هستند، بگشاید!
خاندان آل سعود از سال 1932 میلادی بر عربستان حکمرانی می کنند. ملک عبدالعزیز اولین پادشاه عربستان منشوری دارد که به نام منشور عبدالعزیز مشهور است و در آن نوشته است ” تا زمانی که پسران من زنده اند، قدرت به نوه هایم نخواهد رسید”. از این حیث بر خلاف نظامهای سلطنتی دیگر که قدرت از پدر به پسر می رسد، در عربستان قدرت به برادران پادشاه انتقال می یابد و به همین علت است که در این کشور قبیله ای، شاهزاده ها با پادشاهان اختلاف سنی زیادی ندارند.در چنین فضایی معمولاپادشاهان با “سنت شکنی”میانه خوبی ندارند مگر آنکه سنت شکنی مذکور در بطن “حفظ قدرت سیاسی حداقلی سعودیها”تعریف شود.تغیرات اخیر انجام شده نیز چنین ماهیتی دارد.در هر حال،اصلاحات انجام شده توسط ملک عبدالله نه تنها اثبات کننده اشتهای وی به اصلاحات و تغییر نیست،بلکه در راستای همان سرسپردگی ملک فهد به سران کاخ سفید تعریف می شود.بنا بر این هرگز نمی توانیم از “اصلاحات ملک عبدالله”به عنوان یک “سنت شکنی”تعبیر نماییم. اصلاحات سعودیها ماهیتی جبری داشته و اتفاقا نشانه یگانگی مسلک ملک عبدالله و ملک فهد پادشاه قبلی عربستان سعودی است.
در اینجا لازم است به سئوالی که توسط روزنامه القدس العربی مطرح شده است پاسخ دهیم. نخستین سئوالی که درباره این اصلاحات مطرح است این است که چگونه باید به پرسش جوانان باتوجه به خفقان موجود پاسخ داده شود؟ آن هم در فضایی که هرگاه کسی از اصلاحات صحبت میکند، دولت آن را بر سرش میکوبد.
باید گفت جواب به این سئوال از طریق توجه به ماهیت وجودی انسان ممکن است. انسان نمیتواند در یک غار تاریک و متروکه زندگی کند، بلکه لااقل به یک روزنه نور و مساحتی که در آن بتواند، نفس بکشد، نیازمند است. با توجه به این ماهیت، انسان چگونه یک زندان بزرگ را قبول کند که از تجاوز و دستدرازی زندانبان بزرگ این زندان به ابتداییترین حقوق شخصی خود در امان نیست؟سئوال دوم این است که چرا ما اصلاحات سیاسی را در دیگر کشورها خواستار میشویم در حالی که ما خود از دیگران مستحقتریم؟ آیا با توجه آمار تعداد بیکاران در کشورمان آماری که نشان میدهد در کشورهای عربی، عربستان بعد از نوار غزه و عراق از لحاظ بیکاری در ردیف سوم قرار دارد؛ مستحقتر نیستیم؟ آیا ما مستحقتر از بقیه نیستیم در حالی که بیش از
70 درصد از مردم عربستان خانه شخصی ندارند که در آن سکونت کنند؟ آیا ما بهتر از دیگرانیم در حالی که از لحاظ فساد سیاسی و اداری و نیز پایین بودن سطح حقوق بشر رتبه نخست را در بین کشورهای عربی داریم؟ آیا عربستان بهترین است در حالی که با وجود بیکاری گسترده در کشور شش میلیون کارگر خارجی در کشور مشغول به کارند؟
واماسئوالی بیپاسخ در ذهن جوانان عربستان القای تفکر توطئه گروههایی است که به لائیکها و لیبرالها مشهور شدهاند. این ایده و حتی این گروهها در حقیقت ساخته رسانههای سلطنتی عربستان هستند و اگر ریشههای واقعی آن را بررسی کنیم خواهیم دید که خاستگاه اصلی این فکر خود دولت است. تفکری که به موجب آن هر کس را که بخواهد به افراطی بودن متهم میکند. امروز جامعه ما به دو دسته تقسیم شده است، یک دسته گروههای افراطی و دسته دیگر که در مقابل این طیف قرار داده شدهاند، لیبرالها و لائیکها هستند گویی که ما همچنان در عصر جاهلیت زندگی میکنیم و جنگهای قبیلهای کماکان میان ما ادامه دارد. نظام حاکم نیز هیزم بر آتش این اختلافها میریزد و به آن دامن میزند. عربستان سعودی در ابتدای هزاره سوم فرصت داشت تا خود را از جریان سلطه آمریکا و رژیم صهیونیستی جدا سازد اما ملک عبدالله این فرصت را از دست داد و حتی با ارائه طرح صلح بااسرائیل بر همگان اثبات نمود که “آل سعود همواره می خواهد خود را به عنوان متغیری وابسته به ایالات متحده تعریف نماید. در هر حال این جابه جایی قدرت در ایالات متحده آمریکاست که رفتار سران آل سعود را شکل می دهد. بنابر این سخن گفتن از آل سعود به عنوان متغیری مستقل در مناسبات خاورمیانه و نظام بین الملل خطایی محض محسوب می شود.از سوی دیگر،فراموش نکنیم که بحران فعلی بر سر جانشینی ملک عبدالله،با توجه به بیماری همزمان ولیعهد و پادشاه می تواند ریاض را دستخوش توفانهایی سیاسی نماید.این ناآرامی و بی ثباتی داخلی موقعیت فعلی سعودیها را بیش از پیش تضعیف خواهد نمود. فراموش نکنیم که در صورت وقوع بحران پادشاهی در عربستان سعودی،دربار سعودی به عنوان اصلی ترین کانون بحران ساز در خاورمیانه تسلط خود را بر ریاض از دست خواهد داد و در آن صورت دموکراتها و جمهوریخواهان مدل و الگوی راهبردی متفاوتی را در قبال عربستان ترسیم خواهند نمود.