
مرجان نوری، کارشناس ارشد جامعهشناسی
زمانی که سخن از گفتگوی تمدنها به میان میآید، مسئله شناخت فرهنگها و آشنائی با عناصر و اجزای تشکیلدهنده آنها به یک امر الزامی تبدیل میشود. فرهنگ علاوه بر اینکه به افراد هویت میبخشد و وابستگی قوی و مذهبی آنان را مشخص میسازد، از آنجا که اقلیم طبیعی و جغرافیائی، ویژگیهای قوی و مذهبی سوابق تاریخی و ساختار نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تغییر و تحولات مربوط به آنها، نقش اساسی را در شکل بخشیدن به فرهنگ دارند، شیوه معیشت و زیست انسانها و چگونگی رفتار و کردار و پندار آنها را نیز منعکس مینماید. در این معنا و مفهوم باید فرهنگ را درونمایه تمدن دانست.
در هر جامعهای انسانها الگوهای عینی و مذهبی مربوط به رفتار اجتماعی را از عناصر و اجزای فرهنگ خود دریافت میدارند و همسو و هماهنگ با آنها به برقراری روابط متقابل اجتماعی بین خود و واقعیات اساسی و مکرر زندگی اجتماعی و همچنین با دیگر همنوعان در سایر جوامع مبادرت مینمایند.
پرواضح است که تنوع ویژگیها و خصایص اقلیمی، قوی، مذهبی و سابقه تاریخی و درجه تحول و تکامل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جوامع به تنوع فرهنگها و نتیجتاً به تفاوت الگوهای عینی و مذهبی مردم آن، منتهی میگردد.
بدین ترتیب هویت و ویژگیهای فردی، علایق و ارزشها و هنجارهای افراد یک جامعه متفاوت از هویت و ویژگیهای سایر افراد دیگر جوامع شکل میگیرد. این امر ممکن است در درون یک جامعه از طریق تنوع فرد، فرهنگهای قوی و مذهبی ناشی شود و یا در سطح جهانی بدلیل تمایزات و تفاوتهای ناشی از عناصر و اجزای فرهنگی جوامع بوجود آید.
با این وصف از این امر نباید غافل بود که برخی از جوامع توانستهاند با سهولت و سرعت بیشتری به نقل و انتقال و اشاعه آثار تمدن و عناصر و اجزای فرهنگی خود مبادرت کنند، از آنجا که تکنولوژیها و الگوهای عینی و ذهنی فرهنگ آنان در اکثر جوامع به درجاتی به کار گرفته میشوند، هر روزه به میزان تشابهات فرهنگی جوامع در راستای جهانی شدن فرهنگ آن جوامع افزوده میشود، اما این تحول آنچنان عمیق و ریشهای نبوده که بتواند به یکسانی فرهنگی در اکثر جوامع و زدودن هویتهای ملی و مذهبی بیانجامد.
از سوی دیگر پراکندگی گروههای انسانی و شکلگیری آنها در قالب ملیتها، ملت، کشور و یا جامعه موجب گردد تا هر قومی و ملتی به فرهنگ و عناصر و اجزای فرهنگی خود خو بگیرد و به آنان علاقمند شود و در قضاوت و ارزیابی سایر فرهنگها، فرهنگ خود و یا عناصر و اجزای آنرا ملاک و معیار قرار دهد. این امر باعث شده است که در میان افراد پیرو یک فرهنگ خاصی نسبت به افراد پیرو سایر فرهنگها با شکلگیری قوممداری نوعی پیشداوری، تبعیض و تفکر قالبی ایجاد گردد که رشد و گسترش آن میتواند به رویاروئی افراد و فرهنگها منتهی شود.
در قرن بیستم تلاشها و تمهیدات بسیاری صورت گرفت تا در درون جوامع و فرهنگها و تمدنها، اقوام و ملل موجود به یک فرهنگ و یا خرده فرهنگ خاصی تمایل یابند و الگوهای عینی و ذهنی مشابهی را انتخاب نمایند. اما از آنجا که برخی از خردهفرهنگها و یا فرهنگها، بعضی از الگوهای عینی و ذهنی دیگر خردهفرهنگها و یا فرهنگها را برنمیتابند.
لذا مشاهده شده که اعلام هویت و استقلال ملی و محلی تحت عناوین همچون نژاد، مذهب و قومیت میتواند مبنی قرار بگیرد و یک امر طبیعی قلمداد شود و در نهایت به یک مانع عمده در ایجاد و استمرار روابط اجتماعی متقابل بین افراد و فرهنگها تبدیل شود، عدم برقراری روابط اجتماعی متقابل بین خردهفرهنگها و فرهنگهای متفاوت، نقش مهمی را در شکلگیری عدم تحمل و تقبل طبیعی بودن تفاوت و تمایز بین الگوهای عینی و ذهنی فرهنگها و خردهفرهنگها دارد و از سوی دیگر این امر موجب میگردد تا افراد با خردهفرهنگها و فرهنگهای متفاوت به شناخت و شناسائی مطلوب از عناصر و اجزای فرهنگی یکدیگر مبادرت نکنند و بدین ترتیب بر فاصله و شکاف بین خود و دیگران بیفزایند، بطوریکه کوچکترین محرکی ممکن است روند مذکور را به رویاروئی فرهنگها مبدل سازد، در حالیکه همزیستی مسالمتآمیز و صلح و دوستی بین انسانها و ملتها و فرهنگها و تمدنها، آرمان و آرزوی دیرینهای است که بشر همواره در اندیشه دستیابی به آنها بوده و در همین راستا از طرق مختلف چه عینی و چه مذهبی به تلاش پرداخته است، که از جمله نخستین و اساسیترین آن برقراری روابط اجتماعی متقابل بوده است.
روابط اجتماعی متقابل بین انسانها با خردهفرهنگها و فرهنگهای متفاوت، مایه و پایه اصولی و اساسی گفتگوی فرهنگها و تمدنها محسوب میگردد، اما روابط اجتماعی متقابل اصولی و مثمرثمر، منوط به شناخت و آگاهی بهتر و بیشتر از عناصر و اجزای فرهنگهاست که خود نقش عمده را در شکلگیری الگوهای رفتاری افراد دارد. هرچه میزان چنین شناختی بیشتر و عمیقتر باشد. با قابل پیشبینی ساختن واکنشها و عکسالعملها روابط اجتماعی متقابل در محیطی امن و فضائی سالم و انسانی به بهترین وجه ممکن تحقق خواهد یافت.
افراد و گروههای انسانی در هر جامعهای با پذیرش تفاوتها و احترام به آنها در جهت نیل به صلح، صفا و همزیستی مسالمتآمیز و نهایتاً به اتحاد در انسجام گامهای استوار و مطمئن برخواهند داشت و در ساختن و پرداختن یک فرهنگ و تمدن انسانی و در ضمن جهانی صمیمانه به مشارکت خواهند پرداخت.
در این راستا جهت نیل به چنین آرمانی ضرورت دارد تا نخست با خرده فرهنگهای درون یک فرهنگ و سپس با هنجارها، ارزشها، ایستارهای فرهنگهای دیگر جوامع آشنائی یافته و شناخت و آگاهی لازم و کافی را در عینیت بخشیدن به برقراری روابط اجتماعی متقابل کسب نمائیم و به درک مطلوب و مناسب متقابل از رفتار و الگوهای عینی و ذهنی نایل گردیم و در نهایت بتوانیم به آرمانها و آرزوهای دیرینه انسانها در دستیابی به صلح و دوستی مستمر و به دور از ستیز و جنگ و گریز، جامه عمل بپوشانیم.
خرده فرهنگ
گروهها، اقوام و ملیتها و نژادهایی در درون اکثر جوامع یافت میشوند که ضمن برخورداری از فرهنگ عمومی جامعه با ویژگیهای خاصی در الگوهای عینی و ذهنی رفتار خود را از دیگر افراد پیرو خرده فرهنگهای دیگر و حتی فرهنگ عمومی جامعه متفاوت و متمایز میدانند این ویژگیهای متفاوت خردهفرهنگهای گروهها، اقوام و ملیتها و یا نژادهای خاصی را تشکیل میدهند.
سابقه تاریخی زیست و معیشت در یک منطقه خاص و همچنین وجود اعتقادات و باورهای ویژه و ارزشها و هنجارهای موجود در نظام اجتماعی آنان از جمله عوامل عمومی در شکلگیری خردهفرهنگها محسوب میشوند که غالباً در درون اکثر فرهنگهای عمومی جوامع وجود دارند، بنابراین خردهفرهنگ فرهنگی در درون فرهنگ دیگر است، یعنی گروهی با عقاید، اخلاق، رسوم و فعالیتهای ویژه که با آنچه در کل جامعه معمول است و گروههای اصلی جامعه به آن عمل میکنند تفاوت دارد.1
خرده فرهنگها ممکن است یک گروه کوچک یا یک قوم و اقلیت میلیونی را شامل گردند، هر چه خرده فرهنگ گسترده و از حوزه نفوذ بیشتری برخوردار باشد ضمن اهمیت بسیار از قوام و دوام بیشتری نیز برخوردار خواهد بود.
خرده فرهنگهائی که هنجارها و ارزشهای متمایز دارند میتوانند تصمیمات و تلاشهای مدیریت جامعه را در ایجاد و برقراری اتحاد و انسجام اجتماعی متزلزل و بیثمر سازند و نتیجتاً به مانع عمدهای در توسعه روابط اجتماعی متقابل تبدیل شوند. در حالیکه اطلاع و آگاهی از خرده فرهنگها و شناخت بهتر ویژگیهای عناصر و اجزای تشکیل دهنده آنها میتواند به مدیریت جامعه و گروههای اجتماعی در تعیین و انتخاب الگوها و سیاستهای مناسب در ایجاد و گسترش انسجام اجتماعی کمک چشمگیری را بنماید و از سوی دیگر چنین شناختی با افزایش میزان پیشبینی پذیرش کنش و واکنش افراد و گروههای پیرو خرده فرهنگها و فرهنگ عمومی بر دوام روابط اجتماعی متقابل آنها خواهد افزود.
این امر در سطح جهانی نیز بین جوامع مختلف با فرهنگهای متفاوت قابل تعمیم میباشد، شناخت هنجارها و ارزشها و بطور کلی خلقیات سایر فرهنگها میتواند به تسهیل روند روابط اجتماعی متقابل و نهایتاً به صلح و دوستی انسانها کمک شایان توجهی را بنماید.
هنجارها
تمامی جامعهشناسان بر این اعتقادند که هنجارها در هر جامعهای معیار و ملاک ارزیابی رفتارها محسوب میگردند، در این معنا که رفتارهای بهنجار، رفتارهای منطبق با هنجارهای اجتماعی تلقی میشوند و اعمال و رفتاری که با هنجارهای جامعه همسو و هماهنگ نباشند، ناهنجارها ارزیابی میگردند، الگوهای رفتاری در صورت انطباق با هنجارهای جامعه اموری به قاعده و استاندارد شده تلقی میگردند.
هنجارهای اجتماعی در دو شکل عمده قابل تصورند: نخست هنجارهای آشکار و سپس هنجارهای پنهان. هنجارهای آشکار بیشتر در قالب قوانین و مقررات و مصوبات و همچنین شرعی و اخلاقی صریح و ... نمود مییابند و افراد جامعه خود را ملزم به رعایت آنها میدانند و خواهان هماهنگ و همسو ساختن رفتار خود با چنین قواعدی میباشند. هنجارهای آشکار در دو دسته طبقهبندی میشوند:
ابتدا هنجارهای قانونی که معمولا قوانین موضوعه و مدون اجرای رسمی چنین رفتارهائی را از مردم تقاضا دارند. نفض و عدم رعایت هنجارهای قانونی معمولاً با مجازات و تنبیهات خاصی همراه است، اما هنجارهای اخلاقی که عمدتاً شرعی و مذهبی نیز محسوب میگردند، معمولا فرد در جامعه الزامی درونی نسبت به رعایت آنها در خود احساس میکند، گاهی برخی رفتارهای غیرمذهبی از سوی مراجع دینی و مذهبی و گاهاً از سوی نهادهای قانونی نیز مورد پیگرد قرار میگیرند.2
هنجارهای پنهان از جمله هنجارهائی هستند که مردم یک جامعه ناخودآگاه آنها را پذیرفتهاند و مجبور به رعایت آنها در رفتار اجتماعی میباشند، هر چند چنین هنجارهائی بصورتی مدون و ملموس در جامعه قابل مشاهده نیست. اما هنجارهای پنهان در قالب آداب و رسوم در جامعه وجود دارند و عدم رعایت و توجه به آنها موجب وارد شدن فشار اجتماعی بر فرد میشود.3
میزان و نوع چنین فشارها معمولا بستگی به میزان عدم رعایت و نوع هنجار و نوع جامعه دارد، بطوریکه ممکن است فردی در قبال عدم رعایت یک هنجار پنهان از جامعهای طرد شود ولی در جامعهای دیگر چنین فردی مورد توجه و اعتناء قرار نگیرد. بدین ترتیب میتوان گفت که هنجارها با توجه به نوع جامعه و فرهنگ و خرده فرهنگ، متنوع و متفاوت میباشند، در این راستا جامعهشناسان معمولا هنجارهای اجتماعی را در دو گروه عمده طبقهبندی مینمایند.
شیوههای قومی و رسوم اخلاقی شیوههای قومی
نخستین بار جامعهشناسی آمریکائی «گراهام سامنر» اصطلاح شیوههای قومی را وارد جامعه شناختی ساخت و آنرا چنین تعریف نمود:
«شیوههای قومی، روش انجام کارهائی است که درست و عادی شناخته شود و به هیچ وجه مورد سؤال قرار نمیگیرد.»4
مانند خوردن غذا در سه وعده، شیوهها و آداب خوردن و شستن دندانها و ... که در هر جامعهای متفاوت بوده و هیچ نوع ضمانت اجرائی در نقض و پذیرش ندارند.
بطور کلی میتوان شیوههای قومی را راههای عادی و مرسوم رفتار در جامعه دانست که فرد معمولا در اجتماع و یا جامعه سعی میکند خود را با دیگران هماهنگ نشان دهند. وجود شیوههای قومی خاصی در هر فرهنگ و خردهفرهنگی امری طبیعی است لذا آشنائی و آگاهی از آنها میتواند عامل مهمی در پذیرش اجتماعی فرد محسوب گردد و بدین ترتیب فرد بتواند با سهولت بیشتری به برقراری روابط اجتماعی متقابل مبادرت نماید. شیوههای قومی معمولا بصورتهای رسوم و مد در جوامع قابل مشاهده است.
رسوم
برخی رسوم را از شیوههای قومی رایج و نسبتا دائمی در هر جامعهای میدانند که در طی جریانی طولانی و مستمر به عنوان رفتارهای مناسب و مطلوب از سوی مردم شناخته شده و اکثرا نیز آن را پذیرفته و به آن عمل میکنند.
رسوم ممکن است در دو قالب مذهبی و اخلاقی و یا اجتماعی در جوامع مصداق عینی بیابند.
معمولا رسوم مذهب و اخلاقی از عمدهترین و قدرتمندترین رسوم در اکثر جوامع محسوب میگردند که نقش مهم و اساسی را در شکلگیری هنجارهای اجتماعی و تعیین الگوهای رفتاری دارا میباشند. گاهی برخی از رسوم به دنبال تغییر و تحولات جامعه به عرف تبدیل میشود که در این صورت میزان علاقمندی مردم به آنها بسیار کم شود و درجه انعطافپذیری آن بیشتر میگردد.5
مد
هر چند که مد از جمله الگوهای رفتار اجتماعی تلقی میشود اما به میزان رسوم در برخی از جوامع تثبیت نشده است. مد بیشتر در میان نسل جوان یک جامعه قابل مشاهده است. مد با توجه به تغییر و تحولات و شرایط و موقعیتهای اجتماعی تغییر میکند و لذا همچون رسوم اجتماعی دارای دوام نیست. اگر چنانچه بسیار زودگذر باشد به عنوان هوس اجتماعی قابل شناسائی است.6
مد بیشتر در جوامع صنعتی در حال توسعه (مناطق شهری آن) مشاهده میگردد که عمدتا در ارتباط با البسه و پوشاک و امور هنری میباشد. در جوامع سنتی ممکن است پدیدهای جدید مد شود و سپس بعد از یک دوره طولانی به رسم اجتماعی تبدیل شود.
همچنانکه که پوشیدن کت و شلوار در دوره قاجاریه در کشورمان مد شد اما اینک به یک رسم اجتماعی تبدیل شده است.
رسوم اخلاقی
رسوم اخلاقی نیز اولین بار از سوی سامنر در جامعه شناسی وارد گردید وی در تعریف رسوم اخلاقی میگوید:
«رسوم اخلاقی، گروهی از هنجارها میباشند که افراد جامعه نسبت به آنها بسیار حساس هستند و آنها را برای بهزیستی گروه لازم میشمارند.7
تعریف میکند و میزان اهمیت و نقش رسوم اخلاقی را در جوامع مشخص میسازد. عدم رعایت و نقض آن از سوی جامعه سخت ناپسند تلقی میگردد و لذا کلمه «باید» همراه با آن همیشه وجود دارد. بنابراین میتوان رسوم اخلاقی را هسته اصلی هنجارهای جامعه دانست، بطوریکه بدنبال تغییر رسوم اخلاقی، هنجارها نیز تغییر خواهند یافت. معمولاً رسوم اخلاقی در میان خردهفرهنگها و یا اقلیتها و قومیتها عامل مهمی در بین تفاوتها و تمایزات موجود در جوامع و فرهنگ عمومی جوامع میباشد. آنچنان که عدم توجه متقابل به رسوم اخلاقی خردهفرهنگها میتواند انسجام و یگانگی جامعه را زیر سوال ببرد. رسوم اخلاقی را در هر جامعهای میتوان در دو شکل میثاق اجتماعی و قانون مشاهده و از هر تشخیص داد.
میثاق اجتماعی
معمولاً میثاق اجتماعی با توافق بخشی و یا اکثریتی از جامعه شکل میگیرد و آنان خود را ملزم به رعایت آن میدانند، میثاقهای اجتماعی از جمله قواعدی در رفتار محسوب میشوند که از درجه انعطافپذیری بالائی برخوردارند و میتوانند برخی از روابط اجتماعی را تنظیم و کنترل نمایند و لذا از ضمانتهای اجرائی چه بصورت قانونی و چه رسمی برخوردار نیستند، فقط در برخی موارد نقض آنها میتواند با تحریم اجتماعی از سوی گروهها و یا بخشی از جامعه و گاهاً کل جامعه روبرو و همراه باشد. تفاوت میثاق اجتماعی در ضمانت اجرائی آن و عکسالعمل در مقابل ناقضین آن است. از میثاقهای اجتماعی بسیار مهم در سطح بینالمللی میتوان به اعلامیه حقوق بشر اشاره نمود.
قانون
از جمله اجزاء آشکار هنجارهای اجتماعی که در تعیین و کنترل رفتار اجتماعی افراد و گروهها نقش اساسی را دارد، قانون است، معمولاًٍ قانون با اکثر رسوم اجتماعی گذشته یک جامعه همخوانی دارد زیرا که عمدتاً بسیاری از قوانین از گروههای اجتماعی گذشته جوامع که در طی سالیان متمادی نهادی شدهاند، برگرفته شده است، اما در برخی شرایط قانون در جهت تغییر و تحول رفتارهای افراد و گروهها که با شرایط جدید هماهنگی ندارد، تدوین و تنظیم شده است.8
آنچه که قانون را از سایر تعهدات و رسوم و میثاقها مجزا میسازد، جنبه آگاهانه و عقلانی بودن آن در تهیه و تدوین است که غالباً به عنوان اصول قواعدی برای تنظیم رفتار اجتماعی و حفظ نظم اجتماعی تهیه و ابلاغ میشود.
امروزه کمتر جامعهای را میتوان یافت که دارای قوانین مدون نباشد و برای افراد خاطی و ناقضی، قانون مجازاتهایی را تهیه و تدارک دیده نشده باشد. نکته قابل ذکر در ارتباط با تنبیهات و مجازاتهای قانونی، جنبه رسمی و غیراخلاقی بودن آنهاست.
ارزشها
در تمامی فرهنگها، ارزشها معیارهای اساسی در معنا بخشیدن به فرهنگ عمومی و کل جامعه محسوب میگردد، هر چند که ارزشها از جمله معیارهای کلی و عمومی و دائمی جوامع تلقی میشوند و از شرایط و موقعیتهای آن مستقل میباشند، اما برخی از این ارزشها مقید به زمان و مکان خاص خود هستند.9
بطور کلی ارزشها شامل انواع گوناگونی از واقعیات و اموری میباشند که نیازهای انسانی را در زمینههای مختلف برآورده میسازند و بعبارتی دیگر ارزشها واقعیات مرجع میباشند.
افراد و گروهها در هر فرهنگ جامعهای به سنتهای مختلف در جستجوی برخی از ارزشها و یا کلیه آنها میباشند و لذا تلاش دارند تا به آنها دست یابند. هر چند فرهنگ جامعه غنیتر باشد و نظام سیاسی مردمسالار باشد، افراد بیشتر از مردم جامعه به تعداد بیشتری از ارزشها دست خواهند یافت.10
اما در اکثر اوقات این ارزشها به عنوان معیارها و الگوهای رفتار قرار میگیرند و هر قوم، ملیت، نژاد و مذهب و خرده فرهنگی، ارزشهای خود را برتر و بالاتر از دیگری میداند، خصوصاً هر چه در جوامع تفاوت و تقابل ارزشها بیشتر باشد این امر بیشتر میگردد. تا حدی که گاها افراد گروهها در جهت برخورداری از ارزشها و یا اثبات برتری ارزشهای خود دچار قومداری، پیشداوری، تعصب و تبعیض و تفکرات قالبی نسبت به یکدیگر میشوند که در نهایت با کاهش انسجام اجتماعی و گسترش عدم سازگاری در جامعه موجبات کشمکش و آشوب و حتی جنگهای محلی و ملی را فراهم مینمایند. بسیاری از جنگهای داخلی و محلی را در جوامع میتوان حاصل چنین مواردی دانست.
ایستارها (نگرشها)
آلپورت در تعریف از نگرش و یا ایستار(Attitude) میگوید:
«نگرش حالتی ذهنی یا عصبی حاکی از تمایل که از طریق تجربه سازمان یافته، بر پاسخهای فرد به تمامی موضوعات و موقعیتهایی که با آن در ارتباط است تاثیری جهتدار یا پویا دارد.
صناعی در یک تعریف ساده اما بسیار روشن از نگرش بیان میدارد که:
«ترکیب شناختها، احساسها و آمادگی برای عمل نسبت به یک چیز معین را نگرش شخص نسبت به آن چیز میگویند.»
با توجه به تعاریف فوق نگرشها یا ایستارها را باید فعالیتی روانشناختی دانست که رابط بین شخص با خود و آراء و عقایدش و اشخاص و گروهها و اشیای دیگر است. هر چند که نگرشها اموری ذهنی و پایدارند و از ارزشها و هنجارهای اجتماعی ناشی شدهاند، اما نمود عینی خود را در رفتارها نشان میدهند و همین امر نیز اثبات و پایداری آن را در مقابل تغییر نشان میدهد.
از آنجا که بین ارزشها و نگرشها رابطه تنگاتنگی وجود دارد و ارزشها نقش اصلی در ایجاد و برقراری نگرشها دارند، لذا نگرشها در زمینهسازی و شکلدهی به رفتارها، ایجاد انگیزهها، ارضای نیازها و جهتدهی به گرایشات و تمایلات تاثیری جدی دارند. نگرشها از طریق جامعهپذیری منتقل و همچنین تثبیت میشوند و نقش مهمی را در ایجاد هماهنگی با محیط دارند. با این وصف و با توجه به اینکه نگرشها در توصیف و تشریح شخصیت افراد نقش عمدهای دارند و از سوی دیگر شخصیت افراد در رفتار آنها متجلی میشود. بنابراین میتوان با شناخت نگرشها به پیشبینی رفتار افراد مبادرت کرد و همچنین قادر به تشخیص اصولی پیشداوریهای گروهی و طبقاتی موجود در جامعه گردید.
نتیجتاً باید گفت که با افزایش میزان روابط اجتماعی متقابل بین افراد و گروههای وابسته به خردهفرهنگها و ارتقای شناخت کلی جامعه در یک پروسه طولانی از شدت وحدت تعصبات و پیشداوریها بین فرهنگها و خرده فرهنگها در حد چشمگیری کاست و زمینه مناسب برای گفتگو و نیل به صلح و دوستی فراهم ساخت.
نکته دیگر اینکه چون نگرشها و یا ایستارها تمایل و آمادگی انجام رفتار و عمل خاصی را میرسانند و ارزشها درون مایه آنها را تشکیل میدهند. با نوعی ارزیابی همراهند که این ارزیابی میتواند در شکلهای مثبت و منفی نمود یابند. لذا این ویژگی نگرشها باعث میشود تا در اکثر مواقع بین خرده فرهنگهای اقلیتهای دینی و نژادی و یا ملیتهای مختلف نگرشهایی مبتنی بر حسد و کینه برقرار گردد که نتیجه آن عملاً در قالب تعارض، کشمکش و حتی آشوب و جنگ تجلی یافته است.
گاهی نیز اوهام و خرافات و دیگر انواع تعصبات بر اندیشه و رفتار یک خرده فرهنگ غالب میشوند و در سطح و حوزه آن گسترش مییابند و به عامل مهمی در شکلگیری مسائل و مشکلات و حتی درگیری و ستیز در جامعه تبدیل میشوند که در نهایت انسجام و یگانگی جامعه را مختل میسازند.
در جمعبندی نهایی باید گفت که ایستارها و نگرشها در صورتیکه به ابزار، ایجاد و گسترش حسد و کینه و دشمنی بین فرهنگها و یا خردهفرهنگها تبدیل شود میتواند، خطرات زیانباری را بر جامعه بشری در برداشته باشد، تنها راه و روش مناسب در کاهش ایستارها و نگرشهای منفی، افزایش میزان روابط اجتماعی متقابل بین فرهنگها و خرده فرهنگها همراه با شناخت و آگاهی مناسب است در این رابطه نقش وسایل ارتباط جمعی بسیار عظیم است، رسانههای جمعی، باید تلاش گستردهای را در نزدیکی فرهنگها و خردهفرهنگها و زدودن نگرشهای منفی بین آنها صرف کنند، تا نیل به صلح بین ملتها و فرهنگها هر چه زودتر محقق یابد.
اما از آنجا که در هر حال نمیتوان تفاوت موجود در ارزشها، هنجارها و ایستارهای فرهنگها و خردهفرهنگهای متعدد جوامع را نادیده گرفت، ضرورت دارد تا ضمن افزایش میزان آگاهی و شناخت مردم هر جامعه نسبت به فرهنگها و خرده فرهنگها، با پذیرش متقابل تفاوتها و تمایزات و احترام متقابل به آنها، باب گفتگو بین آنان را از طریق روابط اجتماعی متقابل فراهم و زمینهسازی نمود.