تاریخ انتشار : ۰۳ آبان ۱۳۹۱ - ۱۱:۳۹  ، 
کد خبر : ۲۲۷۵۰۵

ولایت فقیه؛ از دیدگاه سیداحمد خمینی (بخش اول)

مقدمه: حجت‌الا‌سلام حاج ‌سیداحمد خمینی فرزند امام، در یک مصاحبه مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی نقطه‌نظرهای خود را پیرامون مسائل مهم مملکتی از جمله «ولایت فقیه»، مجلس خبرگان و نحوه اداره کشور مشروحا بیان داشت. حجت‌الاسلام خمینی در بخش اول مصاحبه خود به لزوم «اداره کشور توسط شورا» تاکید فراوان داشت و با این اعتقاد که: «نباید زیر بار رئیس‌جمهوری و نخست‌وزیر برویم» وظایفی را که بر عهده «ولایت فقیه» است به روشنی تشریح کرد. دیروز، بخشی از این مصاحبه را چاپ کردیم و بخاطر اهمیت مطالبی که در آن آمده است. امروز قسمت اول مصاحبه را که درباره «ولایت فقیه» است بطور کامل چاپ می‌کنیم. قسمت دوم این مصاحبه را که مربوط به «مجلس خبرگان» است در شماره بعد، خواهید خواند. متن مصاحبه بشرح زیر است:

* نظر شما راجع به ولایت فقیه چیست؟
** بسم‌‌‌الله‌‌‌الرحمن‌‌‌الرحیم: ولایت فقیه از اصول مسلمه اسلامی است مسئله‌‌‌ای را که راجع به این موضوع می‌‌‌گویم میتواند درست باشد و یا غلط.
دین مجموعه‌‌‌ایست از مسائل عبادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، نظامی و اقتصادی و غیره، دروس قدیم و جدید ندارد یک سری از دروس را مدارس ساخت قدیم میخوانند یک سری از مسائل اسلامی را در مدارس ساخت جدید. یعنی روی نیمکت و میز می‌‌‌نشینند. دروس جدید و قدم نیست مدارس قدیم و جدید است. مجتهد کسی است که در شبهات حکمیه تخصص پیدا می‌‌‌کند حال یکی در شبهات حکمیه مسائل عبادی مجتهد می‌‌‌شود یکی در مسائل سیاسی، یکی در مسائل اجتماعی و یکی در مسائل اقتصادی.
حال اگر کسی در مسائل سیاسی بهمان صورت که گفتم یعنی توانست در احکام متردده سیاسی استنباط کند و موضع سیاسی اسلام را مشخص کند و حکم بدهد و در دروس دیگر تخصص نداشته باشد این آدم حق ندارد در امور عبادی که مجتهد دیگری در آن تخصص دارد، دخالت کند و همینطور برعکس. و همینطور اگر کسی در مسائل اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی مجتهد شد حق ندارد در مسائل سیاسی و عبادی که مجتهد نیست دخالت کند و این چون تجزیه در اجتهاد است به آن آدم‌‌‌ها متجزی می‌‌‌گویند.
امام علی‌‌‌الظاهر تقلید از متجزی را جایز میدانند یعنی شخصی میـتواند در مسائل عبادی از کسی که بدرجه اجتهاد رسیده تقلید کند و در مسائل سیاسی از دیگری و در مسائل اجتماعی از شخص سوم، حال اگر کسی در مسائل کلی عبادی و یا غیرعبادی تخصص پیدا کند چگونه بتواند در مسائل جزئی و موضوعات دخالت کند. مثلا این متخصص در شبهات حکمیه حق دارد بگوید نوشیدن شراب حرام است اما این مایه‌‌‌ای که جلو من است آیا این شراب است یا نه، این به او هیچ ربطی ندارد یعنی او و یکنفر نظامی در اینجا یکی هستند هیچ فرقی با هم نمی‌‌‌کنند باید یک شراب خورده بیابد و بگوید این شراب است و یا اینکه شیمیست.
و یا مثلا این فقیه نمیتواند در موضع‌گیری جنگی دخالت کند این احتیاج دارد به اینکه یک نظامی کارکشته و کوه و دشت گشته بیاید و بگوید از اینجا باید رفت و چه باید کرد. فقیه در مسائل نظامی فقط میتواند بگوید اگر آمریکا یا هر کافری به ایران حمله کرد باید از مرزهای مملکت اسلامی در صورتی که صلاح مسلمین باشد چون ممکن است صلاح نباشد لازم باشد یک مقداری دشمن را اجازه بدهیم بیاید تو تا بتوانیم بهتر به او بتازیم، اگر صلاح باش باید دفاع کرد و افرادی که کشته میشوند شهیدند و حکم شهید را دارند، و حکم شهید هم چه چیز است.
اما چه موضع‌گیری‌‌‌ای مصلحت مردم است و چگونه باید دفاع کرد در این مسئله فقیه با بقال یکی است. نظامیون و سیاسیون متعهد میخواهد که باین فقیه یا باین مسئله بطور کلی رسیدگی کند، فقیه می‌‌‌گوید نظامی و سیاسی باید خائن نباشد، حالا نصیری خائن است یا نه، هویدا خائن است یا نه این را خبرگان میدانند، به فقیه مربوط نیست فقیه هم ممکن است بداند اما این مربوط به فقاهتش نیست.
فقیه بنا به قانون خدا باید خبره‌‌‌ترین و متعهدترین و متدین‌‌‌ترین افراد را انتخاب کند برای اینکه اینها بدرد مسلمین بهتر می‌‌‌خورند و اگر غیر از این کرد از ولایت ساقط می‌‌‌شود و مردم میتوانند تمرد کنند یکی از بهترین سیاسیون را برای مسائل سیاسی بگذارد یکی از بهترین علماء اجتماع را برای مسائل اجتماعی می‌‌‌گذارد و همینطور. حال در راس این شورا که اداره مملکت بدست شوراست یکنفر باشد که اگر شخصی از این شورا خواست خیانت کند و آمریکائی بشود بتواند کنارش بگذارد این دیگر یک مسئله‌‌‌ایست که اشکالی ندارد.
تازه آمریکائی بودن و خیانت کردنش هم بعهده فقیه نیست بلکه اهل خبره و متخصص و ملیون‌‌‌اند که می‌‌‌فهمند این خائن است یا خائن نیست. فقیه فقط می‌‌‌گوید خائن نباید باشد، آمریکائی نباید باشد، حال اگر در راس این شورا یکنفر باشد که این فردی که در راس واقع میشود دارای یک شرایطی هم هست که من در آینده شرح میدهم بهتر است؟ و اصولا شورا مملکت را اداره کند بهتر است یا بصورت طاغوتی قدیم؟
فقط شاه را برداشتی و جایش را رئیس‌‌‌جمهور گذاشتی، همان کاخ نخست‌‌‌وزیری و همان دستگاه و همان عرض و طول ادارات و وزارت‌‌‌خانه‌‌‌ها و همان باندبازی‌‌‌های قدیم در قالب جمهوری اسلامی است و حاکم بر همه دلار آمریکائی است. ما میخواهیم مملکت شورائی باشد و یک فقیه که شرایطش را خدا معین کرده (بعدا ذکر می‌‌‌کنم شرایطش را) دلار آمریکا این هم در راسش باشد. دلار آمریکائی چیست؟ یک دروغ اگر این فقیه بگوید ولایتش سلب می‌‌‌شود وقتی ولایتش سلب شد خود خبرگان عدول اداره می‌‌‌کنند، دیگر این فقیه را هم نمیخواهند البته یک فقیه دیگری ممکن است که دروغ‌‌‌گو نباشد بیاید جای این.
اما اگر او هم دروغ گفت باز می‌‌‌رود کنار اصولا اگر این کار را نکنی پس چه تغییر بنیادی داده‌‌‌ای، نظام اقتصادی که مثل قدیم، نظام حکومتی هم که همانجور مثل قدیم، سایر نظامها هم که مثل قدیم تا ابدالدهر خوب مثل زمان شاهنشاهی هستیم که حال تا دیروز رئیس کلانتری شاهنشاهی میگرفت و می‌‌‌زد امروز رئیس کلانتری جمهوری اسلامی می‌‌‌گیرد و می‌‌‌زند. دو تا چیز دیگر هم اضافه شده یکی پاسدار یکی هم کمیته. بابا مردم کفری شده‌‌‌اند آخر یک تغییری باید بدهی! بریم سر مطلب.
فقیه انتخاب نمی‌‌‌کند
بهترین متخصص را هم که فقیه باید حتما بگمارد. تازه بهترین متخصص را هم گماردنش با فقیه نیست بلکه قبولش با فقیه است، ‌‌‌ببینید فقیه خودش انتخاب نمی‌‌‌کند و خودش نمی‌‌‌گذارد چون متخصص نیست، پس از گماشتن متخصصین یکنفر را بر آن بالا آنوقت تازه فقیه می‌‌‌آید این را قبول می‌‌‌کند، اگر این بهترین متخصص بود اینجوری است مطلب تازه ما بعداً باید چکار کنیم که این بهترین متخصص است یا نیست؟ این هم باز به فقیه مربوط نیست، چون از متخصصین در هر فن باید بپرسیم، گفتم این کار فقیه نیست این کار متخصصین است.
فقیه می‌‌‌گوید فقط بهترین متخصص امور سیاسی باید باشد حال این بهترین متخصص حسین است یا حسن کار فقیه نیست مربوط به فقیه نیست، فقیه در این مرحله با سایر مردم یکی است و این به خود متخصصین مربوط است متخصصین خودشان باید بنشینند و بهترین خود را انتخاب کنند یکی را برگزینند و در راس قرار دهند. بهترین متخصص در مسائل اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و نظامی اینها را بیایند در راس قرار بدهند و تمام کارها را انجام اینها بدهند. فقیه هم حق ندارد غیر از اینها را انتخاب کند، خوب حالا فقیه که حق ندارد غیر از بهترین افراد را در هر رشته و متعهدترین و مسئولترین و متدین‌ترین افراد را در هر رشته انتخاب کند، بهتر است یا یک چکمه‌پوش آمریکائی که خود را در مقابل خدا هم مسئول نمیداند؟
حالا اسمش را میخواهید نخست‌وزیر بگذارید و یا میخواهید رئیس‌‌‌جمهور بگذارید آن فرق نمی‌‌‌کند. درست است که اگر نظام را بهمین صورتی که هست ما نگه‌ ‌‌داریم و تغییر ندهیم دوگانگی قدرت بوجود می‌‌‌آید یعنی اگر شورایی نکنیم و بصورت فعلی باشد اما در همین صورت هم دوگانگی است که همیشه طرف حق فقیه است و طرف باطل نخست‌‌‌وزیر و رئیس‌جمهور، چرا؟ برای اینکه فقیه که بغیر از صالح‌‌‌ترین افراد کسی را نمی‌‌‌تواند انتخاب کند اگر انتخاب کند ولایتش سلب می‌‌‌شود. خوب توجه کنید چه می‌‌‌گویم. فقیه اگر بهترین افراد را انتخاب نکند ولایتش سلب میشود.
حالا رئیس‌‌‌جمهور، این آدم اگر بخواهد بهترین افراد را انتخاب بکند که همان کاریست که فقیه کرده فقیه هم که خودش انتخاب نمی‌‌‌کند متخصصین انتخاب می‌‌‌کنند و اگر هم بهترین افراد را انتخاب نکند متعهدترین و مسئول‌‌‌ترین افراد را انتخاب نکند او در طرف باطل است پس حق با فقیه است. یک مسئله دیگر باز این است که ولایت فقیه در موضوعاتی است که مردم قطع نداشته باشند والا اگر من قطع دارم که این مسئله‌‌‌ای که فقیه می‌‌‌گوید خلاف است مثلا میرزای‌شیرازی تنباکو را حرام کرد من اگر قطع داشته باشم که این موضع‌‌‌گیری باطل است خوب ولایت فقیه قطع می‌‌‌شود ولایت فقیه روی موضوعاتی است که مردم عادی و متخصصین قطع نداشته باشند والا اگر خبرگان که در راس هستند قطع داشته باشند که موضع‌‌‌گیری فقیه درست نیست فقیه ولایتش نسبت به آنها قطع می‌‌‌شود.
اموری که به فقیه مربوط نیست
مسئله دیگر اینست که همانطور که گفتم مثلا یک مجتهد در مسائل سیاسی در استنباط خودش گفت که این معاهده در چه شرایطی لازم است. تازه در همین صورت بیشتر از این حق ندارد باید خبرگان بنشینند و حسابی بررسی کنند و راه و روش قرارداد بستن را و دوز و کلکش را و شناختن دوز و کلک و بعد خنثی کردن آنها را همه با خبرگان است این دیگر به فقیه مربوط نیست. توجه داشته باشید چه میخواهم بگویم.
این هم یک مساله یک فقیه وقتی با بودن اصلح حق انتخاب صالح را ندارد یعنی اگر کسی در مسائل اقتصادی از بقیه خبرویت بیشتری دارد یعنی بزرگترین اقتصاددان است و یکنفر در مسائل اجتماعی و یکی دیگر در مسائل نظامی، فقیه نمیتواند و حق ندارد که از شخصی که تخصصش کمتر است از آن انتخاب کند ولو صالح باشد ولی از او بهتری هست این را نمی‌‌‌تواند انتخاب کند پس ‌‌ببینید تا حالا همیشه طبق این بحث پس اینجوری بوده که ولایت فقیه در آنجائی است که آن فرد بهترین باشد.
این هم یک مسئله که قبلا هم گفتم دوباره مثل اینکه تکرار شد خوب من که خطیب نیستم. پس توجه باید داشت که در دنیای امروز با زدوبندهای مختلف و یا باندبازی‌‌‌های مختلف که بالاخره رئیس‌‌‌جمهورمان در طول زمان چون شاه آمریکائی میشود و نمیتوانیم جلوش را بگیریم چکار کنیم حالا؟ باید کاری بکنیم که رئیس‌‌‌جمهوری در کار نباشد و یک شورائی باشد که آن شورا مملکت را اداره کند و آن شورا شورای اسلامی است و در راس آن شورا تازه یک فقیه باشد که شرایطش را می‌‌‌گویم. یعنی شرایطش را امام صادق علیه‌‌‌السلام میفرمایند.
دوباره من میخواهم این معنی را بگویم که نباید ما زیر بار رئیس‌‌‌جمهور و نخست‌‌‌وزیر برویم که قطعا آمریکا طالب آنست و اصولا اسلامی نیست. اسلامی آنست که باید فقیه در هر رشته خبره‌‌‌ترین را قبول کند نه انتخاب قبول کند. ببینید فرق است بین اینکه فقیه خبره را انتخاب کند تا قبول کند انتخاب کار فقیه نیست کار متخصص است. بعد از اینکه متخصصین در هر رشته بهترین را انتخاب کردند که آمریکائی نبود دزد نبود، تخصص هم داشت و بهترین هم بود آنوقت فقیه او را قبول می‌‌‌کند، آنهم چطور فقیهی آن فقیهی که تنها یک دروغ اگر بگوید باید کنار برود.
خلاصه برادران زیر بار رئیس‌‌‌جمهور نروید و بیایید مملکت را بگوئیم شورا باید اداره کند شورای خبرگان یعنی یکنفر از بهترین اقتصاددان‌‌‌ها، یکنفر از بهترین عالمان اجتماع یکنفر از بهترین سیاسیون، یکنفر از بهترین افرادیکه مسائل فرهنگی مملکت ما را میداند یکنفر از بهترین افرادی که مسائل نظامی را میداند، زیر بار آمریکا نروید، اینها را جمع کنید در راس و بعد یکنفر را در راس بگذاریم که با یک دروغ اوت است.
آمریکا میخواهد دوباره برای ما رئیس‌‌‌جمهور و نخست‌‌‌وزیر و بهمان صورت قدیم در شکل نظام جمهوری اسلامی درست کند، نباید زیر بار این برویم. شورای خبرگان را بپذیریم که در راسش فقیهی است که من دوباره میگویم که اگر آن شرایط را که امام صادق فرموده نداشت فقیه فاسق می‌‌‌شود و ولایتش از بین میرود و شورای خبرگان عدول مملکت را اداره می‌‌‌کنند ما باید همه قیام کنیم و بگوئیم ما رئیس‌‌‌جمهوری و نخست‌‌‌وزیری را نمیخواهیم ما شورای متخصص میخواهیم باید مملکت را شورای متخصص اداره کند. تنها راه اسلامی حکومت ما هم همین است.
آخوندها بعد از محکومیت
اما شرایط فقیه که حضرت صادق گفته است: قبلا باید به این نکته توجه داشت که دو تا مسئله است یکی مجتهد شدن و عالم شدن و یکی خود ساختن و عادل شدن. ببینید ممکن است یک مجتهد فاسق و فاجر باشد و محکوم به اعدام که البته دادگاههای قم اعدام نمی‌‌‌کند و بعد همه از امام... می‌‌‌کنند مگر فلان زن که می‌‌‌برید می‌‌‌کشید از امام میپرسید که آخوندها را بعد از محکومیت می‌‌‌آیید از امام میپرسید تازه امام هم نفرمودند. عادل بدون علم هم که زیاد داریم. بحث حالای ما راجع به خودسازی مجتهد است که از چگونه مجتهدی در علوم مختلف می‌‌‌شود تقلید کرد چگونه مجتهدی ولایت دارد.
در ذیل آیۀ و منهم امیتون لا یعلمون الکتاب که در مذمت توده محروم یهود است که از علماء خودشان پیروی می‌‌‌کردند یک ندی از رنود با اینکه نباید از این حرفها بزند که اگر بزند پدرش را لابد باید درآورد اما این رند در حالی که رو می‌‌‌کند به حضرت صادق می‌‌‌گوید چی شد قصه که یهودی‌‌‌ها که از علماشان تقلید می‌‌‌کنند آیه قرآن مذمتشان می‌‌‌کند ولی شما می‌‌‌گویید: ماها باید از علمای خودمان تقلید کنیم حضرت نمی‌‌‌فرماید این فضولی‌‌‌ها به تو نرسیده تشویقش می‌‌‌کند و می‌‌‌گوید: بین توده محروم و به اصطلاح عوام یهود با علماء یهود، بین این دسته و عوام مسلمانها و علماء و مسلمانها از یک جهت فرق است و از یک جهت هم مثل هم هستند یعنی ببینید آن توده یهود با علماشان در یک جا و علما و مردم مسلمان هم در یک جا اینها از یک جهت با هم فرق دارند از یک جهت مثل هم هستند.
از آن جهت که مثل هم هستند این است که ما هم اگر علمامان مثل علمای یهود بودند که خوب بالاخره آن موقع یک درگیرهائی بوده است، البته بدانید من به علماء یهود یا افرادی که الان یهودی هستند و در ایران هستند توهین کنم نه یک چنین غرضی اصلا ندارم.
سیداحمد خمینی
علماء و مجتهدین تا صریحا دروغ بگویند و از رشوه پرهیز نکنند و احکام قضاوتها را به خاطر رودرواستی و پارتی‌‌‌بازی و رشوه‌‌‌گیری تغییر بدهند و درباره افراد و اشخاص عصبیت به خرج بدهند یعنی خشک و متعصب باشند و حرف حساب توی کله‌‌‌شان نرود و حب و بغض شخصی و این پسر برادرم است آن پسرخاله نوه عمه فلان بزاز است و آن را اگر الان اعدام کنیم بمناسبت سمت روحانی و سیاسی یا نظامی و تجاری‌‌‌اش صلاح نیست و آنکه معاون وزارت‌‌‌خانه است آنکه دکتر است و دکتر را که نمیشود اعدام کرد نه این حرفها نبوده چون طبیب کم داریم دکتر را نمیشود اعدام کرد از این قبیل مسخره‌‌‌بازی‌‌‌ها که یک عمر علی بدون ملاحظه با آنها مبارزه کرد و یک عمر ما شیعه علی ملاحظه را پیشه خودمون کرده‌‌‌ایم اینها نیست عصبیت نباید بخرج بدهد.
یک شرط دیگر حق یکی را نباید به دیگری بدهد یعنی اگر حق یکی را به دیگری داد یعنی یک عالمی باشد که حق یکی را به دیگری بدهد اگر علماء اینطوری بودند چه یهود چه عیسوی، مسلمان و چه دارای هر ایدئولوژی و مرام و مکتبی امام میفرماید از اینها نباید تقلید کنی حرف اینها را نباید قبول کنید چرا اگر ما باشیم میگوئیم همه این صفات راجع به یک تیپ خاص است و راجع به یک زمان هست و چون دو هفته پیش بوده مقید به قید زمان است و اصولا خطاب‌‌‌ها باید دید مال حاضرین است یا مال غایبین هم هست. خطابها شامل آن افرادی که توی مسجد هستند و دارند حرف امام را گوش میدهند هست یا آنهائی که بیرون هستند را شامل است خطابات اگر توی مسجد یک نفر خوابش برده باشد می‌‌‌گیرد او را یا نه؟
یا اصلا بطور کلی ما که در آن موقع‌‌‌ها نبودیم ما معدوم بودیم و امام و پیغمبر هم به ما که در آن زمان معدوم بودیم خطاب نمیتواند بکند با این بلاهای خیلی دقیق و واقعا اصولی روایات را از کار می‌‌‌اندازیم ولی حضرت جلو این را گرفته است حضرت می‌‌‌گوید می‌‌‌فرماید به حکم الهامات فطری به حکم الهامات عمومی به حکم سرشت هر کس تکوینا (خوب گوش کنید، یک امر عمومی و یک امر فطری سرشتی است) تکوینا در ذات هر کسی هست. تکوینا در ذات هر کسی این مسئله را قرار داده که هر کسی که چنین اعمالی را داشته باشد نباید قول او را پذیرفت. ببینید امام خمینی چه میفرمایند.
در یکی از نطق‌‌‌هاشان گفتند: که اگر عالمی یک دروغ گفت اصولا ولایتش بر امتش قطع میشود و با تنها یک دروغ برو که رفتی. این صفات را که خیلی‌‌‌ها ندارند خیلی از مردم عادی هم ندارند پس باید برویم کسانیکه رشوه نمیدهند، کسانیکه حق یکی را به یکی دیگه نمیدهند کسانیکه اینجور کارها را نمی‌‌‌کنند پارتی‌بازی ندارند خوب خیلی‌‌‌ها هستند دارای چهارچوب هستند باید برویم از آنها تقلید کنیم به اینها تازه صفاتی است که نباید داشته باشد. اما صفاتی که باید داشته باشد تا بتوانیم از او تقلید کنیم: اول صائنا لنفسه: هر فقیهی باید خودسازی انقلابی کرده باشد.
هورا و کف و صلوات و پاسدار و ژاندارم و کمیته و ماشین ضدگلوله و وسواسهای خناس وسوسه‌‌‌های خناسهای داخلی و خارجی همه اینها او را منحرف نکند خودش را ساخته باشد درد داشته باشد از همه مهمتر درد داشته باشد این یکی از صفات دومی از صفات: حافظا لدینه تنها خودسازی فایده‌‌‌ای ندارد باید مبارزه کند برای حفظ دینش حافظا لدینه آنجا صائنا لنفسه خودش اینجا دینش یعنی دینش نه دین خودش، دین خودش که اگه بود که فقیه و غیرفقیه نمیخواهد باید حافظ دین و دینش باشد یعنی اگر دید انحرافی در دین بوجود می‌‌‌آید خودش را به آب و آتش بزند برود جلو تبعید و شکنجه و زندان و قتل خودش و بچه‌‌‌اش و از این حرفها نترسد بزند خودش را به دریا برای حفظ دینش.
حافظا لدینه یعنی تنها خط داشتن کافی نیست از خط باید نگهداری کرد ولو کشته شوی. حافظا لدینه یعنی نه تنها در چهارچوب حرکت کنی که حافظ چهارچوب باشی که هر کس و هر مقام و شخصیت خواست این چهارچوب را بشکند و یا بدتر از شکستن این چهارچوب را لکه‌‌‌دار کند از جانت مایه بگذاری. خوب این هم یکی. بعد از حافظا لدینه میایی سر مخالفا علی هواه یا مخالفا لهیواء سر لام و علی با هم دعوا نمیکنیم. ممکن است یکنفر خودسازی کرده باشد به آنصورتی که من گفتم حفاظت هم از دینش کرده باشد باز هم به همان صورتی که گفتم اما کسی که صائنا لنفسه هست این خودسازی کرده مخالفت با هواش می‌‌‌کند؟
نه خیر یک فرق دارد، فرقش با مخالفا علی هواه اینست که در صائنا لنفسه صلوات و صوت و هورا و کف منحرفت نمی‌‌‌کند اما خوشت ممکن است بیاید این دیگر دست خودت نیست خدا نیاورد بروزت که وقتی رفتی توی صد هزار جمعیت که همه میگویند درود بر فلانی اگر این درودها ترا منحرف نکند تازه کافی نیست باید خوشت هم نیاید مخالفت با آنچه که از آن خوشت میاید بکنی صلوات و هورا و کف‌‌ ‌زدن برایت با عدمش یکی باشد، اگر مجتهد سیاسی هستی نبرندت توی یک مشت آدم قالتاق و کلک و پدر صاحب بچه را دربیاورند. کف و هورا و... هیچ کاری برایت نکند هیچ چیز برایت نباشد.
اگر مجتهد عبادی هستی نبرنت توی یک مشت ناقلا صلوات و سلام بعد پاک هر چه میخواهند به خوردت بدهند. اگر یک مجتهد نظامی هستی سان و رژه و طبل و دهل کارت نکند باید نه تنها اینها منحرفت نکند از اینها نباید خوشت بیاید آنوقت که قابل تقلیدی. راستی یک شرط دیگر هم امام فرموده‌‌‌اند امام صادق میگوید مطیعا لامر مولاه، این دیگر چه شرطی است اگر کسی تمام این حرفها و اوصاف را داشت و اگر کسی تمام این منکرات را که قبلا من اسمش را بردم آنها را هم انجام نداد آن چیزهائی که نباید یک مجتهد قابل تقلید داشته باشد انجام نداد این دیگر مطیع امر مولایش باشد یعنی چه؟
چرا امام اینجا این را ذکر کرده‌‌‌اند هان گاهی اتفاق می‌‌‌افتد که اطاعت امر خدا ترا وادار باید بکند برای مردم محرومت به نفع مردم محرومت برای رساندن مردم محرومت به یک چیزی کاری کنی که در مقابل تمام روشنفکران در مقابل تمام آن عده‌‌‌ای که داد روشنفکری می‌‌‌زنند در مقابل تمام آنها آبرویت بریزد اگر دست به آن کار بزنی نزدی هیچ کس هیچ چیز بتو نمی‌‌‌گوید هیچ کس تمام مردم مملکت هم توقع ندارند تو یک چنین کاری بکنی و تو دست بیک چنین کاری بزنی - اطاعت از خدا بتو فرصت نمیدهد که به خودت فکر کنی و به اینکه روشن‌فکر راجع به تو چه می‌‌‌گوید.
اطاعت از الله به نابودی باید بکشاند ترا پس روشن شد که صائنا لنفسه خودسازی است مطیعا لامر مولاه خودسوزی است و یکنفر اگر بخواهد سرپرستی مسلمین را پیدا کند، از خودسازی باید شروع کند به خودسوزی کارش می‌‌‌انجامد. پس روشن شد که یک مجتهد در اسلام طبق این روایت احکام و قضاوتها را به خاطر رودرواسی و رشوه‌‌‌ها نباید تغییر بدهد. عصبیت و خشکه مقدس بازی درباره افراد مختلف نباید داشته باشد حب و بغض شخصی در کارش نباید باشد حق یکی را به دیگری نباید بدهد اینها نه نه نه خودسازی باید کرده باشد یعنی تشویق و تعریف و سایر چیزها او را منحرف نکند حافظ دینش به آنصورتی که گفتم و شرح دادم باید باشد یعنی نه تنها منحرف نشود که باید با انحراف هم مبارزه کند.
از تشویق و تعریف نه تنها منحرف نشود خوشش هم نیاید بیاید و در خاتمه خودسوزی هم باید داشته باشد آنوقت است که بر توده مردم توده مردم محروم و مستضعف است که چنین رهبری را برگزینند که چنین رهبری را برگزینند نه بر مجتهد است که خودش را تحمیل کند ‌‌‌ببینید می‌‌‌گوید فللعوام ان یقلدوه، اما من کان‌ ‌‌الفقها و صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا علی هواه مطیعا الامر مولاه، آنوقت بعد از همه اینها فللعوام ان یقلدوه بر توده مردم مستضعف است که او را برگزینند و گردن نهند بر کارهای او. امام فقیه را خوب نقاشی و ترسیم می‌‌‌کند و بعد بمردم می‌‌‌گوید بروید سراغ این الگو و او را انتخاب کنید.
البته مطالب زیادی در این روایت است مثلا یک جا در این روایت می‌‌‌گوید اگر از علماء خود اعمال برخلاف و... شدید و تزاحم بر سر دنیا و کوبیدن مخالفین خودشون گرچه مستحق احسان و نیکی باشند و طرفداری از طرفداران خودشان هرچند ناصالح باشند و ادامه دارد، که خلاصه این علما را کنار بگذارید. در اینجا دو امر مسلم برای ما پیدا شد یکی اینکه مخالفین علماء هم ممکن است مستحق احسان باشند آنهم با آنهمه صفاتی که برای علماء در قبل امام می‌‌‌گوید با این وضع مخالفین هم حرف دارند و مستحق احسان این یک امر.
امر دوم اینکه ممکن است دور علماء را آدمهای ناجور بگیرند و باز ممکن است این عالم با اینکه مجتهد است از این عده طرفداری کند که البته دیگر نمیشود در اینصورت از او تقلید کرد اما حرف در اینجا سر تقلید و عدم تقلیدست دو امری که من درمی‌‌‌آورم دو امر اجتماعی است یک اینکه مخالفین هم حرف حق ممکن است داشته باشند حرف حقی که احسان‌برانگیز است مستحق احسان است احسان باید آدم بکند به او در مقابل این حرف و یکی هم موافقین ناجور ممکن است دور یک عالم را بگیرند و آن عالم هم از آنها طرفداری کند از این روایت می‌‌‌گذرم سراپا حکایت از بحرانهای روحی که انسان عالم را فرامی‌‌‌گیرد و سراپا حمله است به این انحرافات و سراپا هدایت و نور و رستگاری است.
سلام ما بر ششمین پیشوای عالیقدرمان که چه بی‌‌‌پروا و ملاحظه آنچه را که میدیده که بر سر امتش از خلافها و خلافتهای ناروا می‌‌‌آمده تاخته. برگردیم به اصل بحث. اصل بحث راجع به ولایت فقیه است گفتم که علوم مختلفه اسلامی بسیار پیچیده است در هر رشته‌‌‌ای یکنفر ممکن است مجتهد باشد. اگر کسی پیدا شد که در تمامی این علوم به مرتبه اجتهاد رسید و از نظر علمی و دارای آن صفات سلبی و بثوبته بود که در روایت آمده است آنوقت است که چون نبی‌اکرم و امیر مومنان و ائمه هدی بر همه ولایت دارد نایب اینها می‌‌‌شود.
این بحث بعقیده من تمام شدنی که نیست باید ساعتها روی آن حرف زد ولی این طرحی بود که من داشتم و از طرفی هم هر مجتهدی امروز این را باید بداند که یک معضله اجتماع که گاهی از صدها مسئله مختلف نظامی سیاسی اقتصادی فرهنگی و تداوم ریشه‌‌‌های آنها در تاریخ بوجود آمده باین سادگی قابل حل نیست حل صحیح آن منوط بر شناخت دقیق و صحیح تاریخ فرهنگ و اقتصاد و سیاست و نظام است و تازه قبل از اینها روش شناخت صحیح تاریخ و فرهنگ و سیاست و غیره یکی از مسائل پیچیده‌ایست که سالها تحقیق میخواهد و حاصل سالها تلاش خستگی‌‌‌ناپذیر این اندیشمندان و بطور کلی اندیشه و تفکر در زمینه‌‌‌های مختلف باید در اختیار یک سیاستمدار گذاشت و یا یک اقتصاددان و یا یک نظامی تا آن موضع خودش را منطبق بر این شناخت‌‌‌ها بگیرد.
حال در اینجا هر کسی سیاستمدار است و هر کسی محقق است آن مسئله دیگری است خلاصه اینکه: هر جا دعوا بشود ما یکنفر نماینده بفرستیم و دعوا را حل می‌‌‌کنیم این کار نشد اینجا حرف خیلی آدم دارد برای زدن اشکال اساسی که اینجا است و محل نزاع است در خود ولایت فقیه اینست که ولایت فقیه با تمام آن شرایطی که گفتیم با دمکراسی نمی‌‌‌سازد برای اینکه ممکن است با تمام آن شرایطی که تو میگوئی ولی مردم نخواهند.
این سؤال از آنجا مطرح است که فکر می‌‌‌کنند فقیه می‌‌‌آید خودش افراد را انتخاب می‌‌‌کند و می‌‌‌گذارد سر کار و تازه شناخت منتخبین هم از آن عده‌‌‌ای هستند که دور او هستند ولی اگر ما گفتیم که مردم در هر رشته‌‌‌ای متخصصین خود را انتخاب کنند و این متخصصین تعدادی را از خودشان که تخصصشان بیشتر است انتخاب کنند و آنها همینطور تا برسد به یکی که از تمام متخصص‌‌‌تر است تخصصش بیشتر از بقیه است و فقیه هم گفتیم ناچار است اصلح افراد را انتخاب کند زیرا اگر کس دیگری را انتخاب کند که تخصصش کمتر باشد خیانت است و از ولایت ساقط می‌‌‌شود.
پس نه تنها با دمکراسی سازگار است که ما را از یوغ آمریکا و روسای جمهوری و وزراء و نخست‌‌‌وزیران آمریکائی که در آینده می‌‌‌آیند در طول تاریخمان اینجوری خواهد شد اینها نجات میدهد چرا برای اینکه اگر فقیه آمریکائی شد ولایت ندارد و باید کنار برود ولی اگر رئیس‌‌‌جمهور و نخست‌‌‌وزیر آمریکائی نباشد رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر نمیشود. خسته شدم والا حرف خیلی زیاد دارم برای زدن پس حکومت اسلامی یک حکومتی است که باید شورای خبرگان او را تشکیل بدهد و در راس آن کسی باشد که تنها با یک دروغ ساقط می‌‌‌شود. والسلام.          ادامه دارد...

برچسب ها: ولایت فقیه
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات