تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۳۹۰ - ۱۲:۱۳  ، 
کد خبر : ۲۲۹۸۳۷
گفت‌وگو با دکتر جواد اطاعت

آسیب فرهنگ سیاسی ایرانیان ناشی از شکاف جدی فکر و عمل است

حامد طبیبی مقدمه: فرهنگ سیاسی، یکی از شروط لازم و نه کافی برای دستیابی به توسعه پایدار است. درخصوص فرهنگ سیاسی ایران تاکنون نکات مثبت و منفی زیادی از سوی صاحب‌نظران، مطرح شده است. مولفه‌های شکل‌دهنده فرهنگ ایرانی و رویکرد جامعه‌شناسان سیاسی به این حوزه، موضوع گفت‌وگوی ما با دکتر جواد اطاعت است. دانش‌آموخته مقطع کارشناسی علوم‌سیاسی در دانشگاه شهید بهشتی است و تحصیلات خود را در دانشکده حقوق دانشگاه تهران تا مقطع دکتری ادامه داد. او که در دوران اصلاحات در وزارت کشور مشغول به فعالیت در سمت‌های مختلف بود، به‌عنوان نماینده داراب و زرین‌دشت وارد مجلس ششم شد. عضو هیات‌علمی دانشگاه شهید بهشتی، از جمله فعالان سیاسی اصلاح‌طلب است که کمتر به مسایل روز پرداخته و ترجیح می‌دهد با رویکرد علمی، به دنبال تحلیل‌های مبنایی در حوزه سیاست و توسعه باشد. پاسخ‌های او به پرسش‌های «شرق» در ادامه می‌آید.

* ‌در حوزه نظری و آکادمیک، همواره درخصوص نقد وضعیت حاکم بر فرهنگ سیاسی ایران، مباحث جدی وجود دارد. اساسا این فرهنگ دارای چه اجزایی است؟
** اصطلاح فرهنگ سیاسی یا روان‌شناسی اجتماعی به‌مجموعه‌ای از باورها، اعتقادات، ارزش‌ها، آداب و رسوم و ایستارهای حاکم بر یک جامعه اطلاق می‌شود که مبنایی برای الگوی رفتاری و عاملی برای نوع خاصی از رفتار سیاسی است. برای مثال برخوردهای احساسی، هیجانی، زود واکنش بودن، بدبینی، سوءظن و بی‌اعتمادی، نگاه به منتقد به عنوان دشمن، فرهنگ تخریب، حذف و نفی دیگران، تملق و گزافه‌گویی، سفله‌پروری، خودکم‌بینی و... از جلوه‌های بارز فرهنگ منفی و از سوی دیگر، اعتماد به دیگران، رویکرد عقلانی به مسایل و موضوعات، بردباری، استقامت، صداقت، باور به اجتماع، ائتلاف، پایبندی به خرد جمعی و کار گروهی، اعتدال و میانه‌روی، وظیفه‌شناسی و... از عناصر فرهنگ سیاسی مثبت است.
*‌ شما فرهنگ سیاسی را به دو بخش مثبت و منفی تقسیم کردید. معمولا این ویژگی‌ها در میان مردم و سیستم حاکم در کشورهای مختلف دیده می‌شود که البته دارای شدت و ضعف است. مبنای ارزیابی فرهنگ سیاسی یک ملت یا ساختار سیاسی چیست؟
** به طور طبیعی، این ویژگی‌های منفی و مثبت در هر جامعه‌ای وجود دارد اما اگر ویژگی‌های منفی بر مثبت فزونی یابد، در نتیجه برآیند رفتار جمعی یک کشور یا ملت یا خروجی تصمیمات سیاسی و اجتماعی، غیرعقلانی و مذموم می‌شود و می‌توان اذعان کرد که فرهنگ سیاسی حاکم بر آن کشور که منجر به بروز این‌گونه رفتارها شده، فرهنگ پسندیده‌ای نیست و نقاط ضعف زیادی در آن دیده می‌شود.
* ‌از رویکردهای آموزشی و شیوه‌های تربیتی به‌عنوان ابزارهای اصلاح رفتارهای غلط که در کنار پارامترهای دیگر، به فرهنگ تبدیل می‌شود، نام می‌برند. به بیان دیگر از آموزش‌هایی که برای نخستین بار در جامعه کوچک، یعنی خانواده آغاز می‌شود، چگونه زیستن، مطالبه حقوق، تفکر، آزادمنشی و... را به نسل بعد انتقال می‌دهد تا نظام‌های مذهبی و اعتقادی حاکم را بنابراین سیستم‌های آموزش عالی و عمومی و از همه مهم‌تر، رسانه‌های فراگیر به ویژه رسانه عمومی در کشور ما، همه و همه در شکل‌دهی فرهنگ سیاسی و تربیت سیاسی، دارای نقش ارزیابی شده هستند. اینها عموما در اختیار خود اقشار جامعه نیست. به جز اینها، چه علل یا عوامل دیگری در این فرآیند نقش دارد؟
** تحرک اجتماعی عمودی و ارتقای مراتب اجتماعی و اقتصادی یا به بیان دیگر، کسب منزلت، ارتقای موقعیت اقتصادی و سیاسی، همچنین بحران‌های سیاسی و اجتماعی مانند جنگ‌ها، انقلاب‌ها یا سایر دگرگونی‌های ساختاری یا اصلاحی مانند جنبش‌های سیاسی و در کنار این عوامل، تاثیر‌پذیری از گفتمان حاکم و ارزش‌های مورد قبول جامعه از جمله مواردی است که در فرآیندهای جامعه‌پذیری سیاسی (Politicalsocialization) و در نهایت در تکوین شخصیت سیاسی (Political self) موثر هستند.
*‌ بررسی تاثیر‌گذاری فرهنگ سیاسی جامعه و اثرات آن در توسعه، مدتی است که مورد توجه جامعه‌شناسان و اصحاب سیاست قرار گرفته است و برخی از آنها، لزوم تغییر در خود جامعه برای رسیدن به تغییرات در سطوح کلان‌تر را یک شرط لازم می‌دانند. آیا مطالعه در این حوزه دارای قدمت است یا موضوعی جدید و نو به‌شمار می‌رود؟ به عبارت دیگر آیا در متون کلاسیک نیز این مساله مورد توجه صاحب‌نظران قرار داشته است؟
** فرهنگ سیاسی، همزاد فرهنگ عمومی است و رابطه این دو نه‌تنها به مانند دو روی یک سکه، بلکه آلیاژی از یک سکه هستند. به عبارت دیگر، فرهنگ سیاسی زاده فرهنگ عمومی یک جامعه به شمار رفته و دارای رابطه‌ای ارگانیکال با یکدیگرند اما درخصوص سابقه مطالعه و بررسی این موضوع، این امر به فلاسفه یونان باز می‌گردد. سقراط، افلاطون و ارسطو از تفاوت‌های فرهنگی میان آتنی‌ها، بربرها و اسپارت‌ها سخن به میان آورده‌اند. برای مثال سقراط، گونه‌گونی و تفاوت در نظام‌های سیاسی را بازتابی از فرهنگ حاکم بر جوامع مختلف به شمار آورده و تفاوت‌های یونانی‌ها از غیریونانی‌ها را از این زاویه مورد مطالعه قرار می‌دهد.
* ‌این یعنی آنها دقیقا به شیوه امروز از فرهنگ سیاسی تعبیر کرده‌اند؟
** خیر. ما اصطلاحی به عنوان فرهنگ سیاسی یا (Political culture) را در نوشته‌های آنها نمی‌یابیم اما افلاطون از خلق‌و‌خو یا به تعبیر مرحوم جمالزاده از خلقیات یاد می‌کند که معادل انگلیسی آن، (Disposition) است. ارسطو هم به حالت‌های ذهنی اشاره دارد (Status of mind).
در عین حال کاربرد این اصلاحات در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی، معادل همان روان‌شناسی اجتماعی، فرهنگ سیاسی و روح حاکم بر ملت‌هاست.
*‌ در مطالعات سال‌های اخیر، بیشتر این مباحث مرتبط با فرهنگ سیاسی در میان آثار کدام متفکران دیده می‌شود تا اگر علاقه‌مندی‌ای به مطالعه پیرامون آن در جامعه ایجاد شد، به سراغ آثار آنها بروند؟
** از متاخران می‌توان به آلکسی دوتوکویل فرانسوی، تکلوت پارسونز، رونالد چیلکوت، آلموند ووربا، ماروین زونیس و لئونارد بایندر اشاره کرد. آنها از منظرهای مختلف به موضوع فرهنگ حاکم که فرهنگ سیاسی هم در آن تعریف می‌شود، پرداخته‌اند.
*‌ در یکی از سوالات از اثرگذاری نهاد خانواده بر شکل‌گیری فرهنگ سیاسی پرسیدم. گفته می‌شود خانواده، بیشترین تاثیر را بر شکل‌گیری شخصیت فرزندان دارد. آیا این قاعده در شکل‌دهی فرهنگ سیاسی نیز به همان نسبت وجود دارد یا اینکه فرهنگ سیاسی بیشتر متاثر از ارزش‌های اجتماعی حاکم، آموزش‌های رسمی و تربیت سیاسی در مکان‌های آموزشی، تاثیرپذیری از گروه‌های مرجع اجتماعی و باشگاه‌های سیاسی (احزاب) است؟
** باورهای سیاسی همانند باورهای اجتماعی، متاثر از دو مولفه هستند. به عبارت دیگر، فرآیند جامعه‌پذیری ناشی از فرآیندهای حاکم در درون خانواده و جامعه است. البته ایستارهایی که از دوران کودکی و اوایل زندگی متاثر از خانواده ایجاد می‌شوند، پایدارتر هستند. به عنوان مثال شکل‌گیری شخصیت یک کودک در خانواده‌ای اقتدارگرا که استبداد پدر بر اعضای خانواده سایه افکنده، معمولا در بزرگسالی بروز می‌کند. نتیجه این بروز و اثرپذیری این است که فرزند خانواده یا دارای فرهنگ تبعی می‌شود که هیچ‌گونه خلاقیتی را بروز نمی‌دهد و همواره منتظر دستور مافوق است یا اینکه اگر مقام، مسند و جایگاهی بیابد همه را مطیع، منقاد و فرمانبردار خود می‌خواهد و با کوچک‌ترین انتقادی، واکنش منفی نشان می‌دهد. برعکس شکل‌گیری شخصیت فرد در درون خانواده‌ای که پایبند به اصول و فرآیندهای دموکراتیک است، به شکلی متعادل، مشارکت‌جویانه و اهل تساهل و مدارا خواهد بود.
 چنین فردی در موقعیت مرئوسی، انسانی خلاق، مشارکت‌جو و اهل همکاری با دیگران است. اگر هم مقام یا موقعیتی پیدا کند، زمینه و فضایی را فراهم می‌کند تا همه افراد تحت مدیریت او بتوانند دیدگاه‌های خود را بروز داده و آرای خود را بیان کنند. در واقع سیستم مدیریتی آنها پایین به بالاست و از اعمال دستوری به شدت پرهیز می‌کنند حتی اگر قدرت بالایی داشته باشند. در واقع تحقیر شدن کودکان در خانواده یا عقده حقارتی که ناشی از محدودیت‌های اقتصادی و اجتماعی در یک فرآیند مقایسه‌ای و تطبیقی ایجاد می‌شود در شکل‌گیری شخصیت و جامعه‌پذیری سیاسی نقش تعیین‌کننده‌ای دارد.
* درخصوص ایران چطور؟ در میان صاحب‌نظران و پژوهشگران، مطالعاتی درخصوص فرهنگ سیاسی ایران صورت گرفته است؟ بی‌شک فرهنگ سیاسی و ویژگی‌هایی که برای فرهنگ سیاسی مثبت برشمردید، در این زمینه راهگشاست.
** دانشمندانی چون فارابی و خواجه نصیرالدین طوسی به طور کلی به ویژگی‌های متفاوت فرهنگی در جوامع مختلف اشاره کرده‌اند اما در مورد فرهنگ ایرانی به طور خاص، باید ردپای آن را در آثار شعرا، متون ادبی، داستان‌ها، کتب تاریخی، سفرنامه‌ها و مطالعات مستشرقان جست‌وجو کرد. روزنامه‌ها و خاطرات رجال سیاسی نیز منبع خوبی برای شناخت فرهنگ سیاسی حاکم در ایران است. برای مثال خاطرات اعتمادالسلطنه، فرهنگ سیاسی دوره ناصرالدین شاه قاجار را به خوبی بیان می‌کند. اما مطالعات نظری و روشمند مبتنی بر یافته‌های میدانی را می‌توان در پژوهش‌های ماروین زونیس در دهه 40شمسی، لئونارد بایندر و... جست‌وجو کرد. آخرین اثر قابل تامل که در ایران منتشر شده، کتاب فرهنگ سیاسی ایران است که توسط دکتر محمود سریع‌القلم در قالب یک پژوهش به رشته تحریر درآمده است.
*‌ معمولا رویکردهای پژوهشی، در راستای تدوین یک اثر اعم از کتاب یا مقاله دارای اهمیت زیادی است. فرهنگ سیاسی ایران، دارای لایه‌های مختلفی است. رویکرد مثبت یا منفی پژوهش‌هایی که از آنها نام بردید، توانسته است این لایه‌ها را مورد بررسی قرار دهد؟
** دو رویکرد در آثار این نویسندگان قابل ملاحظه است. عده‌ای با استناد به دینامیسم ایرانی و تلاش برای تداوم حیات و نوزایی مجدد برای حفظ موجودیت، حفظ و تکوین زبان‌پارسی، تفکر کم و بیش علم‌گرایی ایرانی که در آثار دانشمندان ایرانی منعکس است، خلق آثار ارزشمند همچون شاهنامه، غزلیات حافظ، بوستان و گلستان و در عرصه سیاسی، تشکیل و تکوین نظام سیاسی مانند آنچه هخامنشیان بنیان گذاشته‌اند، قدرت انعطاف و خردگرایی ایرانی که باعث شده است در تهاجمات خارجی، ایران بتواند فرهنگ، هویت و کشور خود را حفظ کند، ارزیابی مثبتی از فرهنگ ایرانی ارایه می‌دهند.
برای مثال برخی بر این باورند که تمدن ایرانی با فراز و نشیب‌هایی توانسته است خود را از گردونه حوادث و مخاطرات محفوظ دارد. ایران، ققنوس‌وار از خاکستر خویش دوباره سر برافراشته است. برخی دیدگاه‌ها نیز ناظر بر این نکته بوده که روح منعطف ایرانی به مثابه رستنی‌هایی است که در مقابل سیلاب تهاجم خارجی سر خم کرده تا بماند و با فرونشاندن این سیلاب، دوباره به حیات خویش ادامه داده است نه به مثابه درختی تنومند و غیرقابل انعطاف که در مقابل سیل، مقاومت می‌کند تا ریشه کن شود. اگر مغول‌ها به ایران هجوم آورده و به آن مسلط شده‌اند به جای اینکه فرهنگ مغولی بر ایران حاکم شود، این مغول‌ها بوده‌اند که ایرانی شده‌اند. خدمات ایران به اسلام و... نیز نمونه‌هایی از این برتری فرهنگی را به تصویر می‌کشند.
* ‌آنهایی که رویکرد منفی به بررسی فرهنگ سیاسی ایران داشته‌اند، به چه نتایجی رسیده‌اند؟
** در کنار دیدگاه مثبتی که نسبت به فرهنگ ایرانی در بین برخی از متفکران و صاحب‌نظران وجود دارد، برخی نیز با انجام تحقیقات به ویژه مطالعات میدانی انجام گرفته، رویکرد مثبتی به فرهنگ ایرانی از خود نشان نمی‌دهند. بدبینی بی‌اعتمادی، سوءاستفاده از یکدیگر، افراط و تفریط، زود واکنشی، عجول بودن، خودکامگی، جور پیشگی، تملق و گزافه‌گویی، سفله‌پروری، فردگرایی منفی، نفاق و دو رویی، عدم استقامت در کارها و مواردی از این دست از جمله ویژگی‌های منفی است که در خاطرات و آثار غیرایرانیان نسبت به ایرانی جماعت ابراز شده است. علاوه بر آن، پژوهشگرانی همچون ماروین زونیس و لئونارد بایندر نیز بر وجود ویژگی‌های منفی در فرهنگ ایرانیان تاکید کرده‌اند. جمالزاده، محمدعلی همایون‌کاتوزیان و سریع‌القلم نیز از جمله متفکران ایرانی هستند که درخصوص ویژگی‌های منفی فرهنگ ایرانی به طور عام و فرهنگ سیاسی به طور خاص، نکاتی را بیان کرده‌اند. به بیان دیگر، عقب ماندگی و توسعه نیافتگی و شاخص‌های اقتصادی منفی اقتصادی و اجتماعی نیز از جمله دلایلی است که رویکرد فوق را تایید می‌کند.
*‌ مطالعه در باب توسعه، با فرهنگ ایرانی به ویژه فرهنگ سیاسی ارتباط جدی دارد، چراکه شرط لازم برای دستیابی به توسعه پایدار است. شما هم در این باب پژوهش‌هایی صورت داده‌اید. رویکرد شما مثبت بوده یا منفی؟ باور شما از فرهنگ سیاسی ایران چیست؟
** رویکردی که من در مطالعات و تحقیقات خود دارم، رویکرد نقادی به فرهنگ سیاسی است. به عبارتی هم نکات مثبت فرهنگ ایران را مدنظر داشته‌ام و هم به نکات منفی توجه کرده‌ام. هر دو رویکرد قابل قبول است با این تفاوت که معتقدم اگرچه فرهنگ سیاسی موضوعی دیرپاست، اما در طول زمان، متحول می‌شود و ایستا نیست. با این نگاه، در تمدن و فرهنگ گذشته ایران، غلبه با عناصر مثبت بوده است اما در سده‌های اخیر به دلایلی این تمدن و فرهنگ برتر، رو به افول و زوال گذاشته است و راه انحطاط در پیش گرفته است.
*‌ به هر حال این دیدگاه شما منتقدانی هم دارد. دلایل شما برای این دیدگاه چیست؟
** در سال‌های اخیر مهم‌ترین پژوهشگرانی که به این رویکرد توجه نشان داده است، سید جواد طباطبایی است. وی در کتاب‌هایی چون، زوال اندیشه سیاسی در اسلام و ایران و نظریه انحطاط، به تبیین این موضوع پرداخته است. مهم‌تر آنکه تولیدات تمدنی، خود بیانگر این موضوع است. اگر تمدن ایران باستان و نظام سیاسی حاکم بر آن را مورد توجه قرار دهیم به این نکته وقوف خواهیم یافت. پس از اسلام نیز قرون چهارم و پنجم هجری که اسلام با رویکرد عقلانی به مسایل پیرامون خویش نگاه می‌کرد، نیز به عنوان عصر طلایی تمدن اسلامی شناخته می‌شود اما متاسفانه با حاکمیت یافتن اخباری‌گری، جهل و جمود فکری نیز خود را نهادینه کرد و به مرور، جهان اسلام از دانشمندان برجسته که دارای فکر فلسفی بودند تهی شد به گونه‌ای که فکر فلسفی که رویکرد عقلانی به مسایل و باورهای اعتقادی داشت رو به افول نهاد و به جز رگه‌های باریک یا تک ستاره‌هایی، نمی‌توان از آن نام گرفت. دانشمندان بزرگی چون فارابی، ابوالحسن عامری، مسکویه رازی، ابن‌سینا و... تا ملاصدرا و ملاهادی سبزواری به این نوع تفکر باور داشتند اما در این اواخر در حوزه‌های علمیه، مطالعه و تدریس فلسفه را معادل بی‌دینی قلمداد می‌کردند. دعوای غزالی با شیخ شهاب‌الدین سهروردی با نگارش کتاب تهافت الفلاسفه و موضوعاتی از این دست، داستان غم‌انگیزی است که در جایی دیگر بیان کرده‌ام.
*‌ به جز پژوهش‌های میدانی، آیا شاخص‌های دیگر را هم می‌توان یافت که بیانگر فرهنگ عمومی در نمایی کلی و فرهنگ سیاسی به عنوان زیرمجموعه آن باشد؟
** مطالعات پیمایشی به صورت دقیق‌تری شرایط و فضای حاکم بر فرهنگ را نشان می‌دهد. وضعیت حاکم بر رانندگی، ترافیک، تصادفات و تلفات جاده‌ای به نسبت جمعیت، سرقت، ضرب و جرح، طلاق، اعتیاد، تعداد پرونده‌های قضایی به نسبت جمعیت، تعداد زندانیان و... اگر چه متاثر از شرایط اقتصادی و سیاسی دیگر نیز هست، اما بیانگر وضعیت نامناسب فرهنگی در جامعه و در ساختار رسمی است. در حوزه فرهنگ سیاسی، خشونت‌های سیاسی، شکاف‌های عمیق بین جریان‌های فکری و حزبی، وضعیت مطبوعات و رسانه‌ها، و... وضعیت را تا حدودی روشن می‌کند. به عنوان مثال، انتخابات در کشورهای توسعه‌یافته وسیله‌ای برای فصل منازعه و رقابت‌های سیاسی است، اما در کشورهای توسعه‌نیافته از نظر سیاسی، انتخابات موضوع منازعه می‌شود.
*‌ از فعالیت تشکیلاتی و حزبی به عنوان یکی از نمادهای کار جمعی برای افزایش منافع ملی و قدرت پرسشگری جامعه از حاکمان در فرهنگ‌های سیاسی نام برده می‌شود. در رژیم گذشته، احزاب منتقد حذف شده و تنها یک حزب رستاخیز ایجاد شد که ماهیتی حکومتی داشت. درخصوص احزاب منتقد حکومت، این‌طور تبلیغ می‌شد که اینها به دنبال ویژه خواری، کسب قدرت و از بین برنده منافع ملی هستند. آیا رسوب همین تخریب‌ها باعث شده تا جامعه ایران همچنان اگر بخواهد به فردی نسبتی منفی دهد، از واژگانی چون «سیاسی» یا «حزبی» استفاده کند؟ به عنوان فردی که در حوزه‌های نظری و آکادمیک به مقوله احزاب پرداخته و دبیری کمیسیون ماده 10 احزاب، موسس خانه احزاب و عضو موسس یک حزب سیاسی اصلاح‌طلب را در کارنامه دارید، وضعیت فرهنگ سیاسی در این حوزه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
** احزاب فرزندان دموکراسی هستند. مقوله حزب در یک فضای آزاد سیاسی زاده می‌شود و رشد پیدا می‌کند. بنابراین مهم‌ترین عامل شکل‌گیری احزاب را باید در حاکمیت فرآیندهای دموکراتیک جست‌وجو کرد. در مرحله بعد، قوانین اساسی و قوانین موضوعه به ویژه قوانین و نظام‌های انتخاباتی، تعیین‌کننده هستند. برای مثال اگر نظام اکثریت نسبی، مبنای عمل باشد نظام دو حزبی و اگر نظام تناسبی حاکم باشد، نظام چند حزبی را شاهد خواهیم بود. از سوی دیگر وضعیت حاکم بر احزاب سیاسی، بیانگر مشکلات ساختاری در حوزه فرهنگ سیاسی نیز ارزیابی می‌شود. یکی از کارکردهای ویژه احزاب سیاسی، ایجاد وفاق و اجماع در میان نخبگان سیاسی است، حال آنکه در ایران در حال حاضر بیش از 200 حزب و تشکل سیاسی دارای پروانه، وجود دارد. تعداد احزاب سیاسی و ناکارآمدی آن، بیانگر آن است که ایرانی‌ها نمی‌توانند کار جمعی کنند. این وضعیت در صدر مشروطه هم وجود داشته است. مرحوم مدرس در این‌باره در نطق مجلس شورای ملی می‌گوید: اگر مملکت، مسلک داشت، از اول مشروطه تا حالا 25 مرامنامه حزبی در خانه من یافت نمی‌شد که بالاخره یکی از آنها هم صورت عملی پیدا نکرد. طالبوف نیز به دهخدا می‌گوید: «این تهران چگونه جانوری است که در اندک مدتی، یک‌صد و اندی انجمن، حزب و جمعیت سیاسی به دنیا آورده است. در مهد مشروطه یعنی بریتانیا، تعداد آن از انگشتان دست تجاوز نمی‌کند».
*‌ اما همه آسیب‌های کار حزبی متوجه جامعه و مردم نیست. به نظر می‌رسد جامعه و فعالان سیاسی این روزها، اهمیت کار تشکیلاتی برای دستیابی به خواسته‌های خود را می‌دانند، اما مجال آن فراهم نیست. چرا به آسیب‌های ساختاری در نگاه به کار جمعی اشاره نمی‌کنید؟
** یکی از مشکلاتی که جزو فرهنگ جامعه ایرانی است و جامعه‌شناسان دانشگاه علوم‌بهزیستی درخصوص آن پژوهش کرده‌اند این است که به لحاظ باورهای ذهنی، ایرانیان عالی هستند. یعنی وقتی از آنها پرسیده می‌شود شما انتخابات آزاد را قبول دارید، بالای 90 درصد بی‌درنگ می‌گویند بله صد درصد! یا وقتی پرسیده می‌شود احزاب خوب است؟ می‌گویند عالی و وقتی درباره فرآیندهای دموکراتیک پرسیده می‌شود، همه آن را تایید می‌کنند. اما وقتی در ادامه این پژوهش از آنها پرسیده می‌شود آیا حاضرید عضو حزب شوید، چهاردرصد پاسخ مثبت می‌دهند. آیا حاضرید کمک مالی به حزب کنید همین درصد پاسخ مثبت می‌دهند. نتیجه این تحقیق این است که شکاف جدی میان باورهای فکری و اعتقادی با آنچه در عمل رخ می‌دهد، وجود دارد که یک آسیب جدی ‌ است. اینکه شما می‌گویید چرا این اتفاق افتاده است، در پاسخ باید به احساس عدم امنیت اشاره کرد که آقای کاتوزیان، این را بحث کرده و فرهنگ ایران را منفی می‌داند. تداوم و پایدار نبودن جامعه ایرانی نیز یکی از این آسیب‌هاست و چون افراد از فردای خود خبر ندارند، تلاش می‌کنند پول بیشتری جمع کنند و به سایر امور توجه زیادی نشان نمی‌دهند. اگرچه رویکردهای محدود‌کننده به احزاب در کنار تبلیغات منفی نیز کاملا موثر بوده است.
* تحولات 10 سال گذشته در ایران محصول روند آغاز‌شده از دوران اصلاحات ارزیابی می‌شود. اینکه دولت اصلاحات، پرسشگری، آشنایی جامعه به حقوق خود، تلاش برای احیای فرهنگ «درود بر مخالف من» و... را ترویج کرد. در سوی مقابل، برخی جامعه‌شناسان هم این روند را نه محصول دولت اصلاحات، بلکه معلول بالارفتن سطح سواد، افزایش شهرنشینی، طبقه متوسط، نقش‌آفرینی زنان و... می‌دانند. آیا در دهه گذشته و به ویژه تحولات دو سال اخیر، جامعه به نسبت قبل از آن، تغییرات محسوسی در سطح فرهنگ سیاسی داشته است. جلوه‌های آن در کجاست؟
** انقلاب‌ها، جنبش‌های اجتماعی، بحران‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و گفتمان حاکم از نظر ایدئولوژی در تغییر گفتمان فرهنگی اثرگذارند. عملکرد نخبگان حاکم چه به صورت مثبت یا منفی در ارتقا یا افول فرهنگی تعیین‌کننده است. اما مطالعات پیمایشی می‌تواند دامنه و شدت این تغییرات در حوزه فرهنگ را به ما نشان دهد و ضمن اینکه تغییرات و تحولات بسیار بطئی و کند است. مثلا انتخاب اسامی فرزندان از جانب والدین، می‌تواند تغییرات و تحولات فرهنگی را به ما نشان دهد. فرهنگ ایران از سه لایه تمدنی ایران‌باستان، تمدن اسلامی و تمدن غربی اثر پذیرفته است. قبل از انقلاب، اسامی ایرانی رو به فزونی بوده است. اما انقلاب اسلامی این روند را متوقف کرده است و اسامی اسلامی بیشتر شده است. در سال‌های اخیر به دلایلی از جمله گستردگی رسانه‌های بین‌المللی، گرایش آشکاری به سمت اسامی غربی دیده می‌شود.
بنابراین تحولات فرهنگ سیاسی را که از دوران اصلاحات به بعد مورد نظر شما در این سوال بود، باید چندوجهی دید اگرچه سهم دولتمردان در آن مقطع، قابل توجه است. درخصوص جامعه ایرانی، نکته‌ای دیگر نیز حایز اهمیت است. مردم ایران خوش‌استقبال و بدبدرقه‌اند. مردم ایران از مشروطه حمایت کرداند و پای آن ایستادند، فرخی‌یزدی‌ها دهان‌شان دوخته شد اما آن را ادامه ندادند. به دلیل همان ویژگی عجول بودن، متوجه نشدند که نهضت مشروطه پس از پیروزی مانند یک نوزاد است که بعد از 50 سال تربیت و آموزش، به نتیجه می‌رسد. آنها باید استقامت و پایداری می‌کردند و آن را شروع یک راه می‌دانستند تا امروز، ثمره‌های آن قابل استفاده باشد. اما آنها دیدند که جامعه ناامن‌تر شد و مشکلات اقتصادی بیشتر شد و مردم منزوی شدند و به خانه رفتند. کودتای سوم اسفند 1299، رضاخان با یک بیانیه که «من حکم می‌کنم... » آغاز شد و به صحنه آمد و سوال این است که مردمی که در برابر کودتای محمدعلی‌شاه ایستادگی کرده بودند، چرا در مقابل کودتای بعدی ایستادگی نکردند؟ چون یک‌بار به صحنه آمده بودند و قهر کردند. این موضوع در جریان ملی شدن صنعت نفت با وضوح بیشتری اتفاق افتاد.
آنها در 30 تیر31، آن‌طور به صحنه آمدند اما یک سال و 28 روز بعد از آن، حتی یک شعار در حمایت از دکتر مصدق سر ندادند که اگر می‌دادند، کودتا شکست می‌خورد. من همین را در جنبش اصلاحات، مورد بررسی قرار دادم. مردم در انتخابات دوم خرداد، تا سال 80، به طور جدی در صحنه بودند. اما در سال 81 و شوراهای دوم، مردم در آن انتخابات وارد نشدند. جامعه ایرانی مانند کوهنوردی است که می‌خواهد دماوند را فتح کند و به دلیل سرعت زیاد، در آن ابتدای مسیر خسته می‌شود و باز می‌گردد.
بعد از چند سال می‌گوید، رسیدن به قله توسعه اهمیت دارد و کشورهای دیگر این کار را کرده‌اند و بار دیگر به حرکت در می‌آید اما به همان دلایل که گفته شد، به نتیجه نمی‌رسد. اینچنین است که می‌گویند، جامعه ایران، جامعه کوتاه‌مدت است یا خوش استقبال و بد بدرقه است. مهندش بازرگان هم می‌گوید: «جامعه ایران می‌جنگد اما تا آخر نمی‌جنگد».

نظرات بینندگان
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات