تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱۳۹۱ - ۱۱:۳۹  ، 
کد خبر : ۲۳۱۱۰۷

ولایت فقیه


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
بحث "ولایت فقیه"، هر چند بحث تازه‌ای نیست، ولی هنوز هم پس از سالها و پس از بحث‌ها و توضیحات فراوان، از مسائل عمده‌ایست که مورد سئوال واقع می‌شود و لااقل برای بخشی از مردم در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. بنابراین، ما در این بحث نگاهی گذرا و اجمالی به خطوط اساسی مسئله ولایت فقیه می‌افکنیم و سعی می‌کنیم ضمن طرح کلی این موضوع برخی ابهامات آن را رفع نمائیم.
بحث را در سه بخش به پایان می‌بریم:
1- اثبات اصل رهبری و ولایت فقیه
2- شرایط رهبری
3- تعهد مردم در برابر رهبری
قسمت اول را بر روال معمول در دو بخش استدلال عقلی و نقلی آغاز می‌کنیم:
1- مبنای عقلی اثبات ولایت فقیه
روشن است که در این مبحث با کسانی سخن میگوئیم که موحد و مسلمان و معتقد به نبوت انبیاء الهی هستند و اسلام را بعنوان تنها راه نجات بشریت برگزیده‌اند.
در دیدگاه اسلامی ـ شیعی ما تاریخ چهار دورۀ مشخص دارد:
1- دورۀ نبوت
2- دورۀ امامت معصوم
3- دورۀ غیبت
4- عصر حکومت و انقلاب جهانی اسلام
دورۀ طولانی نبوت، از حضرت آدم، بعنوان نخستین پیامبر آغاز می‌شود تا به پیامبر اسلام پایان می‌یابد، و بعد از آن‌ آغاز امامت افراد معینی از معصومین است که با امام علی(ع) آغاز می‌گردد و به امام یازدهم در سال 260 هجری تمام می‌شود و سپس دورۀ غیبت دوازدهمین معصوم است که هنوز هم ادامه دارد و معتقدیم که سرانجام این فصل تاریخ انسان نیز پایان می‌گیرد و امام غایب ظهور می‌کند و طی یک انقلاب جهانی شرک‌های گوناگون سیاسی، اعتقادی، اجتماعی، جغرافیائی و تاریخی بشریت را با تشکیل حکومت جهانی واحد به "توحید" مبدل می‌سازد و دین خدا را حاکم بر جهان می‌سازد.
در اینجا سئوال اصلی این است که در دورۀ غیبت که موحدان و مسلمین از رهبری و زعامت پیامبر و امام معصوم محروم هستند چه باید بکنند و وظیفه‌شان چیست؟ آیا در این دورۀ طولانی، اسلام بعنوان یک ایدئولوژی اجتماعی و دین جامعه‌ساز که تمام شئون مسلمین را باید اداره کند مطرح است یا نه؟ اگر پاسخ مثبت است پیاده شدن یک ایدئولوژی اجتماعی بدون تشکیل حکومت و بدست گرفتن قدرت اجرائی ممکن است؟ و اگر ممکن نیست، مبارزه با نظامهای شرک و غیر اسلامی و تشکیل حکومت اسلامی بدون رهبری مکتبی و اسلامی امکان‌پذیر است؟
بنابراین، اگر این اصول روشن، را می‌پذیریم که:
1- تنها دین نجات‌بخش اسلام است.
2- اسلام یک دین اخلاقی تنها نیست بلکه ایدئولوژی کامل و جامعه‌ساز است.
3- در زمان غیبت، اسلام تعطیل‌شدنی نیست و بطور نسبی و با توجه به واقعیت‌های اجتماعی باید اجرا شود.
4- لازمه حتمی اجرا شدن اسلام، مبارزه دائمی با نظامهای باطل و استقرار نظام اسلامی است.
5- ضرورت طبیعی و قهری مبارزه مستمر با عوامل اسارت انسان و پیدایش انقلاب اجتماعی و برپائی حکومت اسلامی، رهبری ایدئولوژیک و سیاسی است...، مسئله "ولایت فقیه" و محتوی ایدئولوژیک و اسلامی آن روشن می‌شود.
برای بازتر شدن موضوع، توضیح زیر ضروری است:
بصراحت آیات متعدد قرآن، پیامبران الهی برای نجات انسان دو هدف اساسی و کلی را تعقیب می‌کردند.
1- تزکیه و تصفیه روحی و اخلاقی انسانها،... یزکیهم و تعلیهم الکتاب و امحکمه..."
2- اقامه قسط و نفی استثمار و ستمهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی "... لیقوم الناس بالقسط...". از آنجا که پالایش روحی و عروج معنوی و رشد اخلاقی انسانها بدون نفی زنجیرهای اقتصادی و اجتماعی امکان‌پذیر نیست... من الا معاش له معادله..."، و شکستن این زنجیرها هم بدون حاکمیت و در دست داشتن قدرت اجرائی ممکن نیست، پیامبران الهی و صاحب شریعت بطور روشن میکوشیدند که حکومت الهی پدید آورند و خود زمامدار سیاسی و اجتماعی جامعه گردند"... و انزلنا الحدید... و... واعدّوالهم ماستطتم من قوه..." سنت مبارزاتی پیامبرانی چون عیسی و موسی و محمد(ص) بخوبی این حقیقت را روشن می‌کند.
با رسالت و بعثت پیامبر اسلام، ایدئولوژی توحیدی که قبلاً با توجه به شرایط اجتماعی و امکان اجرائی آن، ابعادی از آن کل نازل شده بود، کامل شد، بگونه‌ای که از نظر جامعیت و ظرفیت تا واپسین روز حیات اجتماعی انسان، توان هدایت و اداره امور اجتماعی و سیاسی انسان را دارد. پیامبر در طی 23 سال دوران بعثتش بویژه در مدینه، قدرت اجرائی پیاده شدن مکتب را فراهم آورد.
بعد از پیامبر اسلام، که دین کامل شده و قدرت اجرائی آن هم بنیاد گرفته بود، مسئله امامت معصومین مطرح می‌شود و رسالت کلی ائمه پیاده کردن ایدئولوژی اسلام با ادامه و استقرار کامل حکومت سیاسی و اجتماعی بود. بر ائمه وحی نمی‌رسید زیرا وحی برای تکمیل ایدئولوژی و مکتب بود و حال ‌آنکه دین کامل بود و نیازی به وحی نبود.
اما ائمه در چهارچوب مکتب و باستناد قرآن و سنت پیامبر می‌باید اسلام را با اجتهاد خویش در ظرفیت زمان و شرایط خاص تاریخی و مکانی پیاده نمایند. از آنجائی که بخاطر عدم شناخت و آگاهی لازم در مردم، امکان انتخاب مستقیم امام و زمامدار حکومتی نبود، لزوماً ائمه بعد از پیامبر از طریق وحی و وصایت تعیین شدند. و اینکه تعدادشان معین و محدود است برای این است که در طی دوازده نسل انسانها از سوی تحت تربیت مستقیم امام معصوم قرار گیرند و در نهایت به بلوغ عقلی و روانی برسند و بتوانند پس از پایان دورۀ عصمت، خود در چهارچوب زمامدار واقعی و اصلح را انتخاب نمایند و از سوی دیگر در این دورۀ نسبتاً طولانی امکان حکومت جهانی توحیدی فراهم آید.
اما متاسفانه اینگونه نشد. زیرا پس از پیامبر سیر حکومت اسلامی منحرف شد و حکومت بدست کسانی افتاد که در نهایت به نقض ایدئولوژی اسلامی منجر شد و به جای اینکه قدرت در خدمت مکتب قرار گیرد ایدئولوژی و مکتب در استخدام قدرت در آمد و در نتیجه ائمه معصومین که هر کدام در زمانشان بحکم خدا و بضرورت منطق می‌باید حاکم و رهبر مردم، باشند منزوی و تبعیدی و زندانی شدند و عملاً موفق به پیاده نمودن مکتب نشدند و لذا غیبت پیش آمد و آخرین معصوم از مردم پنهان شد. بنابراین، غیبت یک حادثه غیر طبیعی و اضطراری است که مسلماً بعد از پیامبر براساس پیش‌بینی وحی وصایت مؤسس نهضت جهانی اسلام حکومت اسلامی با رهبری امامان شیعه اداره می‌شد غیبت پیش نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد و تاریخ بشر بگونه‌ای دیگر بود.
بهر تقدیر پیش‌ آمده است و ما که اکنون در این دورۀ قرار داریم ضرورتاً برای پیاده شدن اسلام نیاز به تشکیل حکومت داریم و مطمئناً حکومت مکتبی و مبنی بر ایدئولوژی نمیتواند بدون زمامدار و رهبر مکتبی باشد و مثلاً حاکم بطور استبدادی و خودکامانه حکومت کند و یا مردم به شکل دموکراسی آزاد و بی‌ضابطه زمامدار را انتخاب کنند و یا صرفاً با سلیقه بشری قوانین برای نظم امور اجتماعی جامعه تدوین نمایند.
در زمان غیبت که امام معصوم غایب است کسانی که باید لزوماً مظهر اسلام باشند و مکتب را بمردم بیاموزند و مبارزات حق‌‌‌طلبانه و ارشادی و آزادیبخش مسلمین را رهبری نمایند و در رابطه با واقعیت‌های موجود در چهارچوب مکتب با اجتهاد مکتب را قابل پیاده شدن نمایند و زمامدار حکومتی گردند، "فقیه" می‌نامیم و رهبری آنها را "ولایت فقیه" می‌گوئیم. در واقع "ولایت فقها" و "نیابت عامه علما" استمرار همان "ولایت انبیاء" و "ولایت ائمه معصومین" است که در سطحی پائین‌تر و بطور نسبی در غیبت پیامبر و امام معصوم بضرورت عقل و عمل تجلی و تبلور می‌یابد که همان رسالت "تزکیه" و "اقامه قسط" را با اقامه حکومت اسلامی در حد ممکن بر دوش دارند.
چنین ضرورتی منحصراً مربوط به اسلام و تشیع نیست، بلکه در هر نظام و انقلابی که مبتنی بر مکتب و ایدئولوژی است، الزاماً نیاز به رهبری مکتبی دارند، مانند "مارکسیسم" که بعنوان یک ایدئولوژی مطرح و مدعی جامعه‌سازی است، لزوماً با رهبری خاص خود و نظامی در چهارچوب همان جهان‌بینی و مکتب امکان تحقق آن هست.
اساساً "فقیه" یعنی "ایدئولوک" مکتب که مکتب را درست‌تر از همه می‌شناسد و بهتر از همه راه پیاده شدن آن را می‌داند و قدرت رهبری انقلاب و حکومت را دارد. بنابراین، ایدئولوک "مارکسیسم" فقیه آن است ایدئولوک "سوسیالیسم" فقیه آن است و ایدئولوک "اسلام" فقیه ‌آن است.
بنابراین، تحلیل و توجیه منطقی و ایدئولوژک مسئله "ولایت فقیه" کاملاً روشن و غیر قابل تردید است بگونه‌ای که رد و نفی آن بمعنای متروک شدن اسلام در تمامیتش در زمان غیبت است. در میان علما و فقهای شیعه از گذشته تاکنون اختلافی در مورد ضرورت ولایت فقیه، ولایت فقها نبوده است و اختلاف نظر پیرامون حدود اختیارات و مرزهای مشخص ولایت فقها بوده است که مثلاً آیا فقها بطور دسته‌جمعی و شورائی اعمال ولایت بکنند یا بطور فردی با قید اعلمیت؟ آیا ولایت فقها دقیقاً در حد ولایت پیامبر و معصومین است یا در سطح پائین‌تر و محدود‌تر است؟ آیا اعمال ولایت در امور اجرائی و ارشادی است یا فقط در امور ارشاد و هدایت اخلاقی مردم؟ و...
2- مبنای نقلی ولایت فقیه
نصوص اسلامی در مورد اثبات ولایت فقهاء در زمان غیبت و به نیابت عامه از امام غایب در قرآن و سنت فراوان است که فقط بچند مورد بدون بحث اشاره می‌کنیم:
1- ... و جعلنا هم یهون بامرنا... سوره انبیاء آیه 21
2- ... و جعلناهم ائمه یهدون بامرنا لما صبرو... سجده آیه 24
3- سخنان امام صادق: فاما من کان من اسفقها، صائنا لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفا لهوا، مطیعاً لامر مولاه، فللعوام ان یقلاوه.
4- سخن امام غایب: فاماّ الحوادث الواقعه فارجعوا الی رواة احادیثا... به کتاب "تنبه الملّه" علّامه نائینی و کتاب "ولایت فقیه" امام خمینی مراجعه شود.          ادامه دارد...

برچسب ها: ولایت فقیه
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات