تاریخ انتشار : ۱۸ دی ۱۳۹۰ - ۱۱:۰۶  ، 
کد خبر : ۲۳۳۴۸۳

استراتژی امنیتی آمریکا و آینده رادیکالیسم در پاکستان

جواد جمالی / پژوهشگر مسایل شبه قاره چکیده بروز حملات 11 سپتامبر تغییر و جابه‌جایی معناداری در «راهبرد کلان» ایالات متحده ایجاد کرد. فارغ از ماهیت و اهداف عاملان این حملات، پیامدهای حاصل از آن موجب شد «مبارزه با تروریسم» به راهبرد کلان آمریکا در سراسر دنیا تبدیل شود. افغانستان و پاکستان از جمله مناطقی بود که نخستین آثار اجرای این راهبرد را تجربه کرد. هدف اصلی مودر هجمۀ این راهبرد، رادیکالیسم مذهبی و به تعبیر آمریکا کانون‌های صدور تروریسم در پاکستان بود. روابط پر فراز و نشیب آمریکا و پاکستان در ادوار گذشته در پرتو این راهبرد نیز هم‌چنان «امنیتی شده» و مبتنی بر «گفتمان زور و خشونت» تداوم یافت. تا جایی که مهم‌ترین عناصر راهبرد امنیت آمریکا بر مسائلی چون فرو غلطیدن پاکستان در عرصه ورشکستگی سیاسی و تداوم تهدیدات ناشی از ترکیب «تندروی» و «فناوری» با توجه به هسته‌ای بودن پاکستان تأکید می‌نمود. نتیجه وضعیت مذکور آن شد که اکنون پاکستان به مهم‌ترین سرپل برای نیروهای آمریکا تبدیل شده است و هم‌چنان تداوم تقابل بین آمریکا و رادیکالیسم در این منطقه را شاهد هستیم. پژوهش حاضر ابعاد و جوانب هر یک از این متغیرها را واکاوی می‌کند. مقدمه پس از رخداد 11 سپتامبر 2001، گرایش‌ها و تمایلات قلبی زمامدارات کاخ سفید که عمدتاً متأثر از استراتژی‌های امنیتی آمریکا بود، در حوزه جنوب آسیا جنبه عینیت پیدا کرد و آنچه که تا آن زمان فقط در حد الفاظ و مکتوبات بود، عملاً به وقوع پیوست. شاید ولع و طمع استراتژیست‌های آمریکا مبنی بر کنترل شبه‌قاره هند و افغانستان جهت شکل‌بندی ترتیبات امنیتی جدید پسا جنگ سرد، با وقوع حملات 11 سپتامبر بهترین فرصت را برای عملی شدن یافت. با اشغال افغانستان در سال 2001 م آمریکا عملاً گام در راهی گذاشت که اتحاد جماهیر شوروی در دو دهه قبل آن مسیر را پیموده، اما شکست خورده بود. در حال حاضر نشانه‌های ناکامی آمریکا نیز بیش از هر زمان دیگری ظاهر شده است. اما این کشور به همراهی ناتو هم‌چنان داعیه شکست رادیکالیسم مذهبی القاعده و طالبان را دارد و این آرمان را در سر می‌پروراند. زمانی که از منظرگاه کنونی به تحولات 8 سال اشغال افغانستان نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که در این مدت نه تنها افغانستان ثبات و آرامش نیافته بلکه سایر کشورهای منطقه از جمله پاکستان و هند را نیز بی‌ثبات و ناآرام ساخته است. امروز رادیکالیسم پاکستانی منسجم‌تر و قوی‌تر از گذشته علیه اهداف خود در افغانستان و پاکستان دست به حمله می‌زند و بخش‌هایی از پاکستان را واقعاً با بحران سیاسی ـ امنیتی مواجه کرده است. پس از روی کارآمدن اوباما در آمریکا و اعلام استراتژی جدید آن کشور در جنوب آسیا به نظر می‌رسد تداوم نظامیگری ادامه خواهد یافت. بر این اساس، راهبرد آمریکا در این منطقه تفاوت چندانی نکرده است و حتی با افزایش نیروها در افغانستان خشونت‌ها تشدید خواهد شد. پژوهش حاضر در پی آن است تا از طریق بررسی مبانی استراتژی امنیتی آمریکا در پاکستان در دوره بوش و مجموعه‌ خط مشی‌های عملیاتی در راستای دستیابی به این استراتژی در مقابله و مواجهه با رادیکالیسم مذهبی پاکستان، چشم‌انداز و آینده حیات رادیکالیسم را با توجه به این استراتژی بررسی کند. در پاسخ به این سؤال که استراتژی امنیت آمریکا در پاکستان چه پیامدهایی بر آینده رادیکالیسم مذهبی در این کشور خواهد داشت؟ این فرضیه مطرح می‌شود که «استراتژی آمریکا نه تنها قادر به حذف و نابودی رادیکالیسم در منطقه نخواهد بود، بلکه راهبردهای کنونی آمریکا منجر به افزایش طول عمر رادیکالیسم خواهد شد. چون آنها هر دو ماهیتاً از یک جنس بوده، یکدیگر را تقویت و تغذیه می‌کنند».

مبانی استراتژی امنیتی آمریکا در پاکستان
آنچه از مطالعه عرصه سیاست و قدرت در روابط بین‌الملل برمی‌آید، به خوبی مشخص می‌کند که تغییر و دگرگونی شرایط امنیت و سیاسی در مناطق مختلف دنیا طیف گسترده‌ای از بحران‌های کم‌شدت و پرشدت تا تغییرات تدریجی و آرام را شامل شده است. در دهه‌‌های اخیر به موجب فشردگی فضا و زمان، این تغییر و تحولات شدت، سرعت و کثرت افزون‌تری یافته است که تحلیل و بررسی آن نیازمند بازخوانی مجموعه گسترده‌ای از رخدادهای متنوع است.
در چنین فضایی نوع رفتار و عملکرد هر یک از واحدهای سیاسی با سایر واحدها و بازیگران اعم از رسمی و غیررسمی در سطح بین‌الملل شکل‌دهده فرایندی است که سیاست بین‌الملل نامیده می‌شود. سیاست بین‌الملل در واقع همان صحنه‌ای است که هر یک از کشورها مطابق با اهداف، اصول و منافع خود در آن به ایفای نقش می‌پردازند و همواره در تعامل یا تقابل با سایر بازیگران، از استراتژی‌ها و سیاست‌های چندبعدی بهره می‌گیرند. آنچه از مطالعه کنشگری در صحنه‌های بین‌المللی برمی‌آید این است که مجموعۀ انگیزه‌ها، محرک‌ها و خاستگاه رفتاری دولت‌ها عمدتاً پیچیده و چندلایه است که به سختی می‌توان مرزهای شفاف و مشخصی بین آنها ترسیم کرد و آنها را از ابعاد مختلف از یکدیگر تمایز و تشخیص داد. با وجود این، تحلیلگران روابط بین‌الملل با اتکا به نظریات خاص از زوایای مختلف به تحلیل رفتاری واحدهای سیاسی می‌پردازند.
آمریکا به عنوان یکی از بازیگران فعال سیاست بین‌الملل به اقتضای تنوع و تکثر سیاسی ـ اجتماعی و اقتصادی که در درونش وجود دارد، همواره در صحنه بین‌المللی اهداف و نیات متعدد و متنوعی را تعقیب کرده است که عمدتاً با کمک‌های بشردوستانه، دموکراسی، آزادی‌خواهی و دفاع از حقوق بشر پوشش داده می‌شود و ابعاد ظاهراً مشروع و مقبولی به آن می‌بخشد. دستگاه دیپلماسی آمریکا به طور هماهنگ با سایر نهادهای ذی‌ربط اعم از وزارت دفاع، سیا، کنگره و... در پی آن بوده است که اهداف بین‌المللی آمریکا را به صورت اهداف جهانی تعریف و تبین کنند و زمانی که یک هژمون بین‌المللی اهداف و منافعش را جهانی تعریف کند، جهت حفاظت و حمایت از آنها، نیاز به «امنیت و ثبات جهانی» دارد.
در مجموع می‌توان به لحاظ ساختاری شاخصه‌ها و مؤلفه‌های ذیل را به عنوان مبانی نسبتا پایدار استراتژی امنیتی آمریکا در پاکستان مطرح کرد:
1. استراتژیست‌‌های آمریکایی با بهانه قرار دادن آثار فشرده منازعات منطقه‌ای بر امنیت جهانی، فرصت پیدا کرده‌اند تا طرح «تنها ابرقدرت نظامی جهان» را به اجرا گذارند به گونه‌ای که در حال حاضر هیچ قدرت نظامی در جهان توانایی مقابله مستقیم نظامی با این کشور را ندارد. افزایش قدرت نظامی آمریکا هم‌چنان ادامه دارد و فاصله قدرت نظامی آمریکا با دیگر کشورها در حال افزایش است. در سال 2006، میزان هزینه نظامی آمریکا به رقم 3/453 میلیارد دلار رسید که معادل 47 درصد کل هزینه‌های نظامی جهان است و با هزینه‌های نظامی 32 کشور پس از خود برابری می‌کند.1 بر این اساس بهره‌گیری از قدرت برتر نظامی و تکنولوژی فوق پیشرفته نظامی یکی از مؤلفه‌های اساسی آمریکا در استراتژی امنیتی آن کشور در رابطه با تحولات و رادیکالیسم مذهبی در پاکستان خواهد بود. چون این توانمندی نظامی توان حضور هم‌زمان در چندین صحنه نبرد را به نیروهای نظامی آمریکا می‌دهد. تداوم هژمونی نظامی آمریکا در دنیا مداخلات این کشور را در پاکستان تسهیل خواهد کرد.
2. استراتژیست‌های آمریکایی جنوب آسیا را منتهی‌الیه قسمت شرقی «هلال بحران» در خاورمیانه و شمال آفریقا می‌دانند که منجر به شکل‌گیری لرزش‌های جهانی به لحاظ امنیتی شده و احتمالاً در آینده نیز خواهد شد.2 در این اساس به نظر می‌رسد تحولات کنونی که حاکی از تثبیت رادیکالیسم مذهبی دست‌ساخته آمریکا در پاکستان است، که در دهه 1980 علیه شوروی سابق به کار گرفته شده بود، امروزه ثبات پاکستان، منطقه و حتی جهان را به طور جدی به خطر انداخته است. این وضعیت موجب شده است که امروزه وضعیت و نقش استراتژیک این کشور در حیات یا مهار رادیکالیسم القاعده و طالبان برای آمریکا اهمیت پیدا کند تا جایی که بعد از عراق و افغانستان یکی از مهم‌ترین مناطق مدنظر آمریکا جهت کنترل سیاسی ـ امنیتی، پاکستان است. اگر در گذشته، اهمیت پاکستان یک اهمیت واسطه‌ای و سببی بود، امروزه این جایگاه به نوعی اهمیت ذاتی دست یافته است. در حال حاضر پاکستان در حال تبدیل شدن به «ژئوپولیتیک تروریسم» به ویژه در مناطق قبایلی این کشور است و تا زمانی که این خطر پابرجا باشد، حضور و سیطره آمریکا نیز تداوم خواهد یافت. غافل از اینکه این حضور و تداوم سرکوب به عنوان مهم‌ترین عامل تندروی و افراط در منطقه ظاهر شده است.
3. رادیکالیسم مذهبی کنونی در پاکستان نوعی چالش جدی برای حضور منطقه‌ای آمریکا محسوب می‌شود. این در حالی است که آمریکا در نظر دارد هم‌چنان تنها ابرقدرت نظامی جهان باقی بماند تا در هر نقطه‌ای از جهان که اراده کند بتواند نیروهای نظامی خود را پیاده کند. این توانمندی سخت‌افزاری آمریکا به یکی از مهم‌ترین اولویت‌های آن کشور تبدیل شده است. به باور این پژوهش، استراتژی سه ضلعی آمریکا در سطح منطقه جنوب آسیا که همان «حفظ قدرت برتر»، «رهبری جهانی» و «مداخله مستمر» است نیز بر جدیت آمریکا در این امر افزوده است. لذا آمریکا حتی به روش‌های دیگری چون شخصیت‌سازی، ذهنیت‌سازی و ایده‌پردازی در این منطقه مشغول است تا شاید به هر طریق که بتواند حضور خود را در پاکستان و افغانستان تثبیت و نهادینه سازد رادیکالیسم مذهبی در پاکستان به ویژه لنگر انداختن القاعده در دریای مواج پاکستان یکی از چالش‌های جدی آمریکا در دستیابی به اهداف سه‌گانه مذکور خوهد بود. بر این اساس به نظر می‌رسد استراتژی امنیت آمریکا در جنوب آسیا یک استراتژی بلندمدت و چند جانبه خواهد بود. که هم‌زمان اهدافی استراتژیک و چندلایه را تعقیب می‌کند. یکی از اهداف محوری این استراتژی تسویه حساب آمریکا با القاعده در صحنه پاکستان خواهد بود.
4. استراتژیست‌های آمریکایی امنیت جهان را امنیتی لرزان و شکننده می‌دانند که انرژی‌های آن را گسل امنیتی و منحنی بحران ناشی می‌شود. این منحنی منطقه‌ای است که از جنوب آسیا شروع شده و به شمال آفریقا ختم می‌شود.3 در واقع قسمت عمده این منطقه توسط کشورهای اسلامی شکل گرفته است که همواره در درون خود با بحران و جنبش‌های اسلام‌گرا و ملی‌گرا مواجه بوده‌اند. پاکستان در منتهی‌الهی شرقی این منطقه واقع شده است. گرچه پاکستان در این منحنی موقعیت پیرامونی داشته است اما لانه کردن القاعده و طالبان در این کشور آن را به نوعی به متن منطقه بحران‌زا تبدیل کرده است. موقعیت کانونی پاکستان در ایجاد شرایط امن و ریشه دوانیدن رادیکالیسم مذهبی در این سرزمین موجب اهمیت یافتن پاکستان حتی بیش از عراق و افغانستان نزد آمریکا و ناتو شده است.
5. مطالعه اسناد مربوط به «استراتژی امنیت ملی آمریکا در سال 2006 »، «سند امنیت ملی روسیه» و «استراتژی نوین ناتو» و سایر اسناد توافقات و پیمان‌های استراتژیک قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای حاکی از این است که «تروریسم»، «گسترش افراط‌گرایی مذهبی» و «سلاح هسته‌ای و کشتار جمعی» از مهم‌ترین اولویت‌های امنیتی این کشورها محسوب می‌شود. پاکستان در حال حاضر تمامی این معضلات را یکجا در خود جمع کرده است. رادیکالیسم و افراط‌گرایی مذهبی القاعده و طالبان روز به روز در پاکستان در حال گسترش است . زرادخانه هسته‌ای پاکستان و در حدود 150 کلاهک هسته‌ای همواره در معرض خطر قرار گرفتن در دست تندروهاست. چنین کشوری یکی از مهم‌ترین اهدافی خواهد بود که ضرورت کنترل و نظارت بر آن توسط آمریکا وجود دارد. چرا که استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی در فعالیت تروریستی، تهدید مربوط به سلاح‌ها را مضاعف می‌کند. پاکستان کنونی تمامی شاخصه‌های بی‌ثباتی و بحران‌زایی را به نمایش گذاشته است.
6. پس از حمله آمریکا به افغانستان و فروپاشی حکومت طالبان ماهیت روابط آمریکا و پاکستان به گونه‌ای بوده است که آن را به «پدیده‌ای امنیتی شده» تبدیل کرده است. رویکرد و تمایل آمریکا نسبت به پاکستان عمدتاً رویکردی تبعی و عارضی است که در پی برخی تحولات استراتژیک در سطح منطقه رخ می‌دهد. در این شرایط همواره روند تحولات منجر به برجسته شدن ژئوپولیتیک و جایگاه ژئواستراتژیک پاکستان در منطقه شده به گونه‌ای که آن را به بخشی از راه‌حل و کلید مدیریت بحران تبدیل کرده است. در چنین وضعیتی حتی استراتژی‌های امنیتی ـ سیاسی آمریکا در پاکستان هم در راستای اهداف آمریکا در افغانستان و متناسب با آن وضع می‌شود. هویت و موجودیت پاکستان امروزه برای استراتژیست‌ها و نخبگان آمریکا به صورت پدیده‌ای امنیت بروز کرده است. چرا که برداشت‌ها، نگرش‌ها و پردازش‌های آنها موجب شده است که وجود و ماهیت پاکستان به صورت عاملی تهدیدزا، امنیت‌زدا و مظهر طالبانیسم قلمداد شود. نوع و نحوه مواجهه با یک پدیده امنیتی نیز به شدت متأثر از ذهنیت منفی و مملو از بی‌اعتمادی آمریکا خواهد بود. لذا همواره آمریکا در قبال پاکستان به مجموعه‌ای از راهبردهای مبتنی بر پاداش و مجازات توسل می‌جوید.
7. از جمله تهدیدات دیگری که نخبگان امنیت ملی آمریکا رد عرصه بین‌المللی مورد تأکید قرار می‌دهند، ناشی از دولت‌ها شکست‌خورده است. حدود بیست کشور دنیا در زمره دولت‌های شکست‌خورده قلمداد می‌شوند. دولت‌های شکست‌خورده منظور دولت‌هایی هستند که توانایی برقراری نظم و امنیت در سرزمین خود را ندارند و لذا خاک آنها مأمن تروریست‌ها شده و امنیت جهانی آمریکا از این طریق تهدید می‌شود. پاکستان به سبب ضعف شدید اقتصادی و گسترش حملات انتحاری ضددولتی و تثبیت القاعده و طالبان محلی در این سرزمین، با خطر سقوط در ورطه دولت‌های ورشکسته مواجه است.
8. پایان دادن به سیاست‌های دوگانه حاکمان پاکستان در قبال مسائل کشمیر و افغانستان از دیگر مبانی استراتژی امنیتی آمریکا در پاکستان است. این دو خط مشی دوگانه، مبهم و «غیرسازنده»، توجیهات و مبانی ژئوپلیتیک و استراتژیک داشته است. چون تزریق بی‌ثباتی و تندروی به درون کشمیر و افغانستان از یک‌سو، انرژی رادیکالیسم مذهبی و قومی پاکستان را تخلیه می‌کند و از سوی دیگر، ابزار و ساز و کارهای چانه‌زنی منطقه‌ای و بین‌المللی را برای پاکستان فراهم می‌کند. به باور استراتژیست‌های آمریکایی یکدست کردن خط مشی نهادها و مراکز سیاسی ـ امنیتی پاکستان در قبال مسائل افغانستان و تحولات مناطق قبایلی موجب همکاری بیشتر دو کشور در مهار، تضعیف و در نهایت سرکوب القاعده و طالبان محلی پاکستان شده و نتیجه این وضعیت پیشگیری از شکست ناتو و آمریکا در افغانستان خواهد بود. تهدید آمریکا علیه پاکستان مبنی بر ورود نیروهای نظامی آن کشور به مناطق قبایلی و حتی اشغال این مناطق حاکی از این است که آمریکا «چماق بزرگ را در دست گرفته است اما آرام صحبت می‌کند». پس از اینکه تهدید علیه نیروهای ناتو و آمریکا در افغانستان طی دو سال اخیر جدی‌تر شده است، آمریکا حتی اقدام به تغییر ساختار سیاسی و هیأت حاکمه پاکستان کرد تا شاید از این طریق نوعی «ثبات‌سازی» و «بازسازی» سیاسی ـ امنیتی را در این کشور به اجرا درآورد و از شکست خود در افغانستان جلوگیری کند. در نهایت آمریکا در پی تغییر و اصلاح یک پدیده تاریخی در جنوب آسیاست که از نگاه افغان‌ها به «نگاه پاکستانی به افغانستان» مشهور شده است. مبنای این رویکرد و دیدگاه این است که پاکستان همواره نگاهی تنش‌زا نسبت به افغانستان داشته و هرگونه برقراری ثبات در این سرزمین را نوعی تهدید برای تمامیت ارضی خود تلقی کرده است.4
9. مقابله با طالبانیسم و پیشگیری از طالبانیزه شدن پاکستان جزو شاه بیت استراتژی‌های امنیتی آمریکا در جنوب آسیاست. تجربه حکومت طالبان در افغانستان نشان داد که قدرت رادیکالیسم مذهبی زمانی که جغرافیای مناسب جهت رشد و گسترش خود بیابد، مهارناپذیر است. امروز چنانچه قسمت‌هایی از کشور پاکستان تحت کنترل طالبان محلی این کشور قرار گیرد، بستر رشد و فعالیت جدی رادیکالیسم القاعده بسیار مهیا حواهد شد. چون آنها مکان و زمان مناسب برای طرح‌ریزی عملیات‌هایشان می‌یابند.
نگرانی کنونی آمریکا در پاکستان ناشی از پیوند و تلفیق سران و کادر القاعده با طالبان محلی در پاکستان است. چرا که تهدید جدی جهانی علیه اهداف و منافع آمریکا از سوی القاعده است نه طالبان که عمده عملکرد محلی و منطقه‌ای دارند. دستیابی به استقلال و خودمختاری سرزمینی یکی از اهداف اصلی همکاری القاعده با طالبان محلی پاکستان است.
10. پاکستان یکی از سرپل‌های ارتباطی و امنیتی در سیاست منطقه‌ای آمریکا تلقی می‌شود. به همین دلیل است که شکل‌بندی روابط آنها را می‌توان تابعی از سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا در جنوب آسیا دانست. الگوی روابط مبتنی بر همکاری و انتقاد در روابط متقابل آنان وجود داشته است. این الگو در تمام دوران تاریخ آمریکا و پاکستان تکرار شده نشانه‌ای از مطلوبیت پاکستان برای اهداف امنیتی آمریکا تلقی می‌شود.5
11. «ناپایداری سیاسی و استراتژیک» در پاکستان همواره از مهم‌ترین دغدغه‌های استراتژیست‌های امنیتی آمریکا بوده است. این مؤلفه جزو عوامل اختلاف‌زا در روابط متقابل آمریکا و پاکستان بوده است. پاکستان همواره از تعارضات قومی ـ قبیله‌ای در رنج بوده است. تعارضات درون‌ساختاری به ویژه تعارض بین سه رکن عمده قدرت در پاکستان یعنی نظامیان (ارتش)، لیبرال‌ها (سیاستمداران سکولار از جمله احزاب مردم و مسلم‌لیگ) و مذهبی‌ها (احزاب مذهبی و گروه‌های رادیکال اسلامی) همواره تأثیر خود را بر سیاست خارجی پاکستان بر جای گذاشته است. از این رو همراه شدن این تغییرات با اینکه پاکستان به نوعی در «ژئوپولیتیک تعارض» قرار گرفته، همواره آمریکا را بر آن داشته است که با اتکا به چه نوع راهبرد امنیتی با این حاکمان و گروه‌ها مواجه شود. در چنین شرایطی، به نظر می‌رسد آمریکا قادر نخواهد بود تا الگوی باثباتی را در ارتباط با راهبردهای امنیتی خود با پاکستان تعریف کند. لذا همواره استراتژی امنیت آمریکا در پاکستان تابعی از تحولات امنیتی محیطی در شبه‌قارهو افغانستان بوده است. بدین جهت ادوار متناوب از عزلت و قرابت را در تعاملات دو کشور شاهد بوده‌ایم.
12. نخبگان فکری و ابزاری آمریکا در قبال اتخاذ راهبردها و خط مشی‌های امنیتی نسبت به پاکستان همواره در نوعی معما و تناقض تاریخی گرفتار آمده‌اند. از یک سو پاکستان در مرکز منافع امنیتی آمریکا در مرزهای جنوبی افغانستان و شبه‌قاره قرار دارد. از سوی دیگر، این کشور با بحران‌های سیاسی، اقتصادی و امنیتی‌ای به ویژه حضور القاعده و طالبان مواجه است که کنترل آن برای آمریکا مخاطره‌آفرین خواهد بود.6 رشد رادیکالیسم مذهبی و افزایش تضادهای قومی و قبایلی به عنوان انعکاس تعارض و جدال برای منافع آمریکاست. زیرا پس از ناکامی‌های و صدمات آمریکا و ناتو در افغانستان در سال اخیر، منافع امنیتی آمریکا به صورت کوتاه‌مدت و بلندمدت مبتنی بر قالب‌های ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک قرار گرفته است.
13. تأکید کنونی آمریکا در پاکستان این است که در شرایط کنونی «ابهام امنیتی» گذشته حاکمان و نهادهای امنیتی پاکستان دیگر نمی‌تواند منافع و اهداف منطقه‌ای آمریکا را فراهم سازد. با توجه به تأکید آمریکا بر شکل‌گیری الگوی امنیتی منطقه‌ای هندمحور در جنوب آسیا، پاکستان می‌بایست رفتار منطقه‌ای، بین‌المللی و ملی خود را به گونه‌ای بازسازی و بازتعریف کند که نیازهای امنیتی آمریکا را پاسخگو باشد. بر این اساس، دیگر «اهمیت ژئوپولیتیک» و «تداوم توازن منطقه‌ای در شبه قاره» موجب نخواهد شد که آمریکا از فشار بر پاکستان برای تمکین آن کشور از «الگوی انطباق‌گرایی امنیتی» در برابر سیاست‌های منطقه‌ای‌اش، دست بردارد. معادلات امنیت منطقه‌ای کنونی ایجاب می‌کند که پاکستان نیز در محور و مدار الگوی امنیت منطقه‌ای آمریکا قرار گیرد و لازمه این امر کنترل زرادخانه هسته‌ای برای ممانعت از اشاعه آن توسط شبکه‌های مخفیانه، مهار و تضعیف افراط‌گرایی مذهبی و توسعه دموکراسی است. تلاش آمریکا برای تحت فشار قرار دادن حاکمان جدید پاکستان به منظور کاهش تنش با هند و افغانستان نخستین گام در راستای این انطباق‌گرایی امنیتی پاکستان و آمریکا خواهد بود.
آنچه در بالا به آن اشاره شد، در واقع مؤلفه‌هایی محسوب می‌شوند که استراتژی امنیتی بوش با ملاحظه قرار دادن آنها در پاکستان تدوین می‌شود هسته این استراتژی را با اتکا به اشارات رایس در سخنرانی‌های مختلف می‌توان «چکش مخملین»7 نامید. شاخصه‌های این استراتژی به شرح ذیل است:
1. پس از بحران امنیتی 11 سپتامبر هدف اصلی استراتژی امنیتی آمریکا در پاکستان «مبارزه با تروریسم» تعیین شده است.8
2. مراکز و نهادهای نظامی ـ امنیتی و سیاسی پاکستان می‌بایست مواضع و عملکرد شفاف و مشخصی در راستای همکاری با آمریکا در مبارزه با تروریسم اتخاذ کنند. آمریکا جهت یکدست کردن سیاست‌های پاکستان در قبال مسائل افغانستان اقدام به طرح‌ریزی تغییر ساختار هیأت حاکمه از نظامی به سیاسی نمود. البته این طرح در ابتدا بر تلفیق این دو طیف بنا شده است.
3. از آنجا که بخش وسیعی از بقایای القاعده و طالبان در مناطق قبایلی پاکستان مأمن گزیده‌اند و پاکستان نیز مسلح به سلاح اتمی است، لذا این سرزمین از نظر آمریکا منشأ صدور بی‌ثباتی و ناامنی در منطقه محسوب می‌شود. از این رو نباید آن کشور را به حال خود رها کرد. در گفتمان ضدتروریسم آمریکا، پاکستان منشأ تهدیدات نوینی علیه آمریکا و نظام بین‌المللی شده است. لذا خط مشی کاربرد زور را نمی‌توان در قبال آن کنار گذاشت. تعریف آمریکایی‌ها از تهدید نوین بر خطرات ناشی از پیوند و ترکیب «تندروی» و «فناوری» تأکید دارد که در آن همواره نگرانی دستیابی تندروهای مذهبی و سیاسی به سلاح‌های کشتار جمعی اعم از شیمیایی و هسته‌ای وجود دارد. عناصر موجد این تهدید عبارت‌اند از:
1. شبکه‌ها و سازمان‌های تروریستی دارای برد و نفوذ جهانی.
2. دولت‌های تروریست؛ یعنی دولت‌های ضعیفی که به اعضای این سازمان‌ها پناه داده و آن را یاری می‌کنند.
3. سلاح‌های کشتار جمعی که گروه‌های هر چند کوچک اما خطرناک و دولت‌های ضعیف اما سرکش را به قدرتی مصیبت‌بار برای حمله به آمریکا تبدیل می‌کند.9
4. «ثبات‌سازی» و «بازسازی» یکی دیگر از شاخصه‌های استراتژی «چکش مخملین» است. پاکستان در درازمدت دارای ضعف درونی مضاعفی است. آسیب‌پذیری شدید اقتصادی، شکاف‌های ساختاری سیاسی، فرقه‌ای ـ مذهبی و قومی‌نژادی و آسیب‌پذیری و ضعف رهبران و نیروهای سیاسی داخلی اعم از مذهبی و سکولار باعث شده است که بسترها و زمینه‌های رشد و گرایش به رادیکالیسم مذهبی و سیاسی و به تبع آن رادیکالیسم نظامی به شدت در این کشور افزایش یابد. لازمه نجات پاکستان از این وضعیت که بدون تداوم آن موجب ورشکستگی سیاسی پاکستان خواهد شد، برقرار نمودن ثبات و استحکام سیاسی و به دنبال آن ساختارسازی سیاسی و نظامی ـ امنیتی است که آمریکا در پی آن است.
5. بازسازی و نجات اقتصادی پاکستان یکی دیگر از شاخصه‌های استراتژی امنیتی آمریکا در پاکستان است. اعطای کمک‌های اقتصادی گسترده برای ایجاد شرایط ثبات سیاسی و اجرای سیاستی مشابه خط مشی آمریکا در قبال مصر، می‌تواند بسترهای رشد رادیکالیسم را تضعیف کند. بر این اساس در صورتی که پاکستان روابط خود را با هندوستان و افغانستان بهبود بخشد و القاعده را سرکوب و مهار نماید، همانند مصر که با اسرائیل از سر سازش وارد شد، کمک‌های مالی زیادی از آمریکا دریافت خواهد کرد. این رویکرد از نظر آمریکایی‌ها به حل مشکلات سیاسی و اجتماعی که زمینه‌ساز رشد بنیادگرایی اسلامی است، کمک خواهد کرد.
6. براساس استراتژی مذکور که تروریسم و رادیکالیسم جدید را هسته راهبرد امنیت آمریکا در این منطقه قلمداد می‌کند، حفظ برتری آمریکا در اغلب مناطق استراتژیک جهان از جمله اقیانوس هند و جنوب آسیا، مدنظر خواهد بود. لذا به نظر می‌رسد امنیتی کردن موضوعات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در پاکستان، از اهداف عمده آمریکا در این کشور است. این امر سلطه و برتری آمریکا در جنوب آسیا را توجیه و تفسیر می‌کند.
7. طبق استراتژی «پتک مخملین» آمریکا، پاکستان در نهایت دو گزینه پیش‌رو دارد یا با آمریکا در جهت مبارزه با تروریسم در تمام ابعاد آن همکاری و همراهی می‌کند، یا فشارهای مستقیم و غیرمستقیم نظامی آمریکا را باید تحمل کند. آمریکا برای همراه کردن پاکستان با خود «چماق بزرگ را برداشته است اما آرام صحبت می‌کند» و هر زمان که لازم بداند و شرایط مطابق اهداف بلندمدت و «جنگ طولانی» آمریکا پیش نرود، این چماق بر سر پاکستان فرود خواهد آمد. آمریکا بر این اساس استراتژی مذکور را اتخاذ کرده است که نسبت به تبعیت و تغییر رفتارهای پاکستان در پی فشارهای بیشتر آگاهی دارد.
در هر صورت چنانچه تحولات کنونی منطقه به سمتی سوق یابد که منجر به مداخله آمریکا در پاکستان شود، بدون تردید دامنه و شدت بی‌ثباتی‌ها و خشونت‌ها در افغانستان و پاکستان و حتی هند بی‌نهایت و به طور تصاعدی افزایش خواهد یافت.
چشم‌انداز رادیکالیسم در پاکستان
از زمان ورود اسلام به شبه‌قاره هند که موجب تلاقی دو آیین بزرگ مذهبی در این سرزمین شد، نهضت‌ها و جنبش‌های متعددی در نقاط مختلف آن ظهور کرده است. با ورود استعمارگران انگلیسی به این سرزمین علاوه بر شدت گرفت این حرکت‌ها، آنها ماهیت خشن‌تری به خود گرفتند. ساختار فرهنگی ـ مذهبی بومی هند به همراه سابقه تمدنی کهن آن، همواره نحله‌ها و تفکرات منحصر به فردی را برای آن سرزمین در پی داشته است. با ورود مذاهب شیعه و سنی به هند، عامل فرهنگی ـ دینی دیگری به بسترهای رشد و توسعه جنبش‌ها و فرقه‌ها افزوده شد. در دوره سلطه هژمونیک مغولان مسلمان، با برتری یافتن دین اسلام در مناطق شمالی و مرکزی شبه‌قاره برای سال‌های متمادی، اسلام ایده برتر در هند بود.
گسترش استعمار انگلیس در قرون 18 و 19 در اکثر نقاط شبه‌قاره هند که موجب تضعیف و سرکوب مسلمانان از جانب کارگزاران انگلیسی ـ هندی شده بود، واکنش‌های رادیکال زیادی را در درون جریان‌های اسلامی برانگیخت. گرچه اغلب این واکنش‌ها در ابتدا به صورت جنبش‌های سیاسی ـ فکری شروع به فعالیت می‌کرد، اما پس از مدتی با تقویت رویکردهای ضداستعماری آن، ماهیتی خشن و رادیکال به خود می‌گرفت.
جنبش‌های اجتماعی و سیاسی رادیکال از مقوله تغییر و تحول اجتماعی است و در عین حال در جوامع شرقی و مسلمان در قرون اخیر، نوعی واکنش در مقابل فرایند گذار جوامع سنتی به جوامع جدید ـ به ویژه تحت‌تأثیر هجوم و ورود فرهنگ و تمدن جدید غربی ـ محسوب می‌شود که با توجه به نفوذ و سلطه استعمار کهنه و نو، عمدتاً با اشغال مستقیم نظامی بلاد شرقی و اسلامی به دست اروپاییان در قرن 19 و جهت‌گیری رهایی‌بخش و ضداستعماری همراه بوده است. جنبش‌های شاه ولی‌الله دهلوی در هند و جنبش هندی خلافت از جمله این واکنش‌ها بوده است. این شرایط به گونه‌ای بستر رشد جنبش‌های فکری مهمی را فراهم ساخته بود که در حال حاضر نیز بسیاری از سازمان‌ها، احزاب و جنبش‌های رادیکال پاکستانی و هندی ریشه در آن جنبش‌ها دارند و مبانی فکری، فلسفی و سیاسی خود را از آموزه‌های آن جنبش‌ها می‌گیرند. به ویژه اینکه در حال حاضر، حضور بیگانگان در سرزمین‌های اسلامی نیز تداعی‌کننده دوران استعمار کهن است.
طیف وسیعی از گرایش‌ها و رویکردهای عارفانه ـ صوفیانه تا شکل‌گیری جنبش‌های مسلحانه مبارزه‌جو در پاسخ به تحولات عصر جدید در شبه‌قاره هند و پاکستان ظهور کرده‌اند که هر یک متناسب با مقتضیات زمان، توانسته‌اند تأثیر و نفوذ خود را بر روند تحولات سیاسی ـ اجتماعی و گاهی نظامی بر جای بگذارند.
در ادبیات جامعه‌شناسی سیاسی، به طور کلی جنبش سیاسی ـ اجتماعی به کوششی جمعی برای پیشبرد هدف یا مقاومت در برابر دگرگونی در یک جامعه اطلاق می‌شود یا اینکه جنبش را می‌توان به معنای «هیجان، حرکت مردمی، ناآرامی، کوشش جمعی برای رسیدن به هدفی روشن و به ویژه دگرگونی در بعضی نهادهای اجتماعی دانست که در برابر حزب یا گروه‌های فشار قرار می‌گیرد.11
جنبش‌های رادیکال جزو آن دسته از انواع رفتار جمعی و پدیده‌های سیاسی ـ اجتماعی جمعی تندروانه هستند که برخلاف «شورش» که حرکتی محدود و فاقد هدف یا ایدئولوژی و سازمان است، کوششی رادیکال و همگانی محسوب می‌شود که برای ایجاد تغییر با مشارکت آگاهانه و فعالانه اعضای آن صورت گرفته و دارای حداقل نظم و سازمان و انگیزه‌های ایدئولوژیک است. جنبش‌های سیاسی ـ اجتماعی مبارزه‌جو در مقایسه با «احزاب» دارای ساختار سازمانی کمتر و شیوه عملی پراکنده‌تر است. به علاوه اینکه یک جنبش معمولاً به علت گستردگی افکار و عقاید، طیف وسیعی از مردم را در خود جای می‌دهد و غالباً به ایجاد انواع گروه‌های نسبتاً آشکار سیاسی در درون خود گرایش دارد. از سوی دیگر جنبش‌ها، بسته به اینکه رهبری و ایدئولوژی مسلط بر آن، چه استراتژی و تاکتیک‌هایی در پیش گیرد، می‌تواند اصلاحی یا انقلابی باشد. به گونه‌ای که اگر در نحوه برخورد با نظام حاکم، خواهان اصلاح نظام باشد، انقلابی نیست و اگر خواستار تغییرات اساسی و ساختاری باشد، انقلاب خوانده می‌شود. در هر صورت نباید نادیده گرفت که جنبش‌های هواخواه تغییر و تحول اساسی اجتماعی ـ سیاسی استعداد تبدیل شدن به انقلاب را دارند.12 در رابطه با پاکستان بسیاری از حرکت‌ها و جنبش‌ها بوده و هستند که به مرور تبدیل به سازمان و حزب سیاسی نهادینه شده‌اند لذا از حوزه تعریف جنبش‌های رادیکال خارج شده‌اند. این احزاب جنبش‌های سیاسی ـ اجتماعی بوده‌اند که بر اثر تداوم، ثبات و پیچیدگی سازمانی به مرور زمان به حزب تبدیل شده‌اند اما خاستگاه و منشأ و رویکردهای جنبشی داشته‌اند. حزب فقه جعفری، حزب جماعت اسلامی، حزب جمعیت العلمای اسلام همگی از جمله حرکت‌های جنبشی محسوب می‌شوند که به تدریج نهادینه شده‌اند. رادیکالیسم مذهبی در حال حاضر در پاکستان هم‌چنان به صورت جنبشی هدفدار و ایدئولوژیک که با اتکا به رویکردهای خشن و مسلحانه در صدد دستیابی به اهداف ایدئولوژیک و استراتژیک خود می‌باشد، به شدت فعال است و در قالب طالبانیسم، فرقه‌گرایی و القاعده به نبرد با کفر جهانی مشغول است. مهم‌ترین راهبرد این جریان «بهره‌گیری از فرهنگ جهادیسم» در پاکستان است. جنبش‌های رادیکال به لحاظ اینکه عمدتاً در پی تغییر شرایط یا مقاومت در برابر تغییرات جدید در حوزه‌های مختلف زندگی هستند، دارای ماهیتی پویا و سیال می‌باشند. حیات یک جنبش به پویایی و تحرک آن وابسته است. از این رو چنانچه یک نهضت یا جنبش دچار رکود و انفعال شود به زوال و نابودی خواهد گرایید. جنبش‌های اسلامی تندرو در پاکستان به اقتضای اینکه دارای ریشه‌ها و درونمایه‌های فکری ـ عقدیتی بوده و اهداف آرمان‌گرایانه‌ای را در چارچوب‌های اسلامی یا قومی ـ ملی تعقیب می‌نمایند، از پویایی بالایی برخوردارند. دینامیکی و سیاست جنبش‌های اسلامی و قومی در شبه‌قاره هند سابقه تاریخی و دیرینه داشته و هم‌اکنون نیز این شرایط در جنبش‌های معاصر پاکستان مشاهده می‌شود. بر این اساس، تحلیل و بررسی اینکه سمت و سو و جهت تحرک جنبش چگونه خواهد بود از مهم‌ترین دغدغه‌های تحلیلگران سیاسی ـ اجتماعی محسوب می‌شود. در ارتباط با آیندۀ رادیکالیسم اسلامی پاکستان نکات ذیل نیز ارائه می‌گردد:
1. از آنجا که ایده شکل‌گیری پاکستان بر مبانی اسلامی و اسلام بنا شده بود و پس از استقلال این کشور نیز نظام سیاسی حاکم عنوان جمهوری اسلامی را معرف هویت جدید خود قرار داده بود. این شرایط فرصت‌های بهتری برای ظهور جریان‌های اسلامی به ویژه تندرو در عرصه اجتماعی و سیاسی فراهم نموده و در آینده نیز جنبش‌های موجود با اتکاء بر این شرایط و در چنین ساختاری ـ کمتر با بحران‌های ماهیتی و هویتی مواجه می‌شوند.
2. جنبش طالبان در مراحل اولیه تشکیل مورد حمایت پشتون‌ها و علمای دینی پشتون‌تبار پاکستان قرار گرفت و به نظر می‌رسد که به رغم حذف از قدرت، دخالت نظامی آمریکا، ناتو و فروپاشی حاکمیت سیاسی طالبان، هنوز هم این حمایت‌ها ادامه دارد و ادامه خواهد یافت. در این میان، دولت پاکستان بر سر چگونگی برخورد با القاعده و طالبان دچار مشکل شده است. برخوردهای دولت علیه طالبان باعث خشم و نارضایتی پشتون‌ها از سیاست‌های دولت خواهد شد. به نظر می‌رسد این مشکل در سال‌های آینده نیروهای مذهبی را در مقابل ژنرال‌های قدرتمند ارتش پاکستان و سیاسیون متحد آمریکا قرار دهد که در صورت جدی بودن چنین احتمالی، پاکستان دچار بی‌ثباتی سیاسی و اجتماعی خواهد شد و هویت اسلامی این کشور توسط چالش‌های جدی تهدید خواهد شد. فرقه‌گرایی رشد کرده و خشونت‌های مسلحانه وسیله تشدید تضادها قرار خواهند گرفت. لذا مدارا که اصولاً ضامن بقای هویت اسلامی پاکستان است به شدت لطمه خواهد خورد و چنین حالتی نه به نفع پاکستان است و نه به نفع منطقه و جهان اسلام خواهد بود.13
3. پیوند پشتونیسم به عنوان یک حرکت رادیکال قوم‌گرایانه پشتونی و مکتب دیوبندی برای تمامیت ارضی پاکستان مخاطراتی خواهد داشت و ناحیه‌گرایی قومی را تقویت خواهد کرد. در مجموع این وضعیت بدین جهت که ممکن است مورد بهره‌برداری رقبای منطقه‌ای و جهانی ایران و یا پاکستان قرار بگیرد، به زیان پاکستان و سایر کشورهای منطقه از جمله ایران خواهد بود.
4. در سال‌های پیش ‌رو در دوره پس از مشرف، از آنجا که احزاب سیاسی مسلم لیگ و مرده محبوبیت گذشته خود را در میان مذهبیون از دست داده‌اند، جریان و حرکت سومی تحت عنوان جبهه اسلام‌گرایان در معادلات سیاسی پاکستان ظهور کرده است. این احتمال بسیار جدی است که در آینده این گروه‌ها قدرت را در دست گیرند. اگر احزب اسلامی تحت فشارهای داخلی و بیرونی روند همگرایی خود را تقویت کرده و به یک انسجام واقعی دست یابند، تغییر در نظام سیاسی آینده پاکستان بسیار محتمل به نظر می‌رسد. از آنجا که جبهه اسلام‌گرایان بر مدارس مذهبی، مساجد و اماکن مقدس تسلط دارد که می‌تواند در مقابله با غرب، بخشی از جامعه را به طرف شعارهای اسلامی خود بسیج کند اکثریت جامعه پاکستان در روستاها و مناطقی زندگی می‌کنند که با جناح اسلام‌گرایان گرایش دارند اگر این جناح در نبرد با آمریکا وارد عمل شود، قدرت تأثیرگذار قابل توجهی خواهد یافت. در این صورت مذهبی‌ها قادر به ایجاد جنبشی بزرگ در سطح تغییرات حکومتی خواهند شد. به نظر می‌رسد چنانچه این اتفاق بیفتد، چندین مشکل عمده فراروی جامعه پاکستان قرار خواهد گرفت: اولاً، در شرایط کنونی محیط بین‌المللی اگر چنین احتمالی در پاکستان جدی شود، شرایط بین‌الملل اجازه نخواهد داد که جناح مذهبی با گرایش رادیکال در پاکستان به قدرت برسد و تجربه الجزایر در این کشور تکرار شود، لذا از آن ممانعت خواهند کرد. ثانیاً، گرچه پیروزی اسلام‌گرایان در مواجهه با آمریکا به خودی خود خطری برای جامعه به شدت مذهبی و سنتی پاکستان ایجاد نمی‌کند، اگر این حرکت به سمت فرقه‌گرایی یا خصومت مذهبی کشیده شود در آن صورت در منطقه شمارش معکوس برای بروز بحران‌های حادتر آغاز خواهد شد.
5. مقامات دولت پاکستان به خوبی می‌دانند که رابطه آنها با رادیکالیسم و تندروان اسلامی و فرقه‌ای در کشمیر و افغانستان در گذشته بسیار جدی و تنگانگ بوده است و اکنون که این گروه‌ها و حرکت‌ها به صورت قابل توجهی تقویت و مسلح شده‌اند، این تنش‌ها ممکن است شکل خشونت‌آمیزی پیدا کنند و موجودیت نظام فعلی را با خطر روبه‌رو سازند. در صورتی که چنین تحولی رخ دهد، احتمال بروز جنگ داخلی نیز وجود دارد.
6.یکی از مهم‌ترین تهدیدات علیه جنبش‌های تندرو در هر کشوری، خطر دگردیسی و استحاله ماهیت، اهداف، روش‌ها و عناصر جنبش است. در این راستا، غالباً دولت‌ها و قدرت‌های جهانی تلاش می‌نمایند که از طریق نفوذ دادن عناصر امنیتی و کادرسازی‌های جدید از طریق این عوامل، جنبش را از درون دگرگون ساند. در مورد جنبش‌های رادیکال در پاکستان اعم از قومی یا مذهبی (اسلامی) همواره این خطر وجود داشته و بارها به ویژه در زمان استعمار انگلیس این فرایند در مورد جنبش‌های مقاومت اسلامی به اجرا درآمده است. به گونه‌ای که دولت‌ها و متحدان بیگانه‌شان به جای انکار و سرکوب جنبش که عمدتاً بر قدرت آن می‌افزاید، به تغییر و استحاله تدریجی آن روی آورده‌اند.
گسترش حرکت‌ها و گروه‌های نهضتی صوفی‌مسلک و منفعل عمدتاً در این چارچوب تحلیل می‌شود. علاوه بر این در مورد جنبش‌های پاکستانی رادیکال خطر دیگری که بقا و حیات آن را تهدید می‌کند، تلاش‌های زمامداران حاکم در تقویت و حمایت از گروه‌ها و جریان‌های رقیب است که منجر به تضاد و رقابت‌های شدید و خشونت‌بار بین جریان‌ها شده و آنها را به دست یکدیگر نابود می‌سازد.
7. در مورد رادیکالیسم طالبانی باید گفت که برخلاف بسیاری از تحلیل‌های موجود، منطقه با گروه افراطی طالبان و القاعده و یا مبارزان کشمیری آن‌گونه که وانمود شده است، مواجه نیست، بلکه با یک تفکر ریشه‌دار طالبانی رو به‌ روست که از مکتب دیوبندی و پیوند آن با قومیت پشتون در پاکستان و افغانستان نشأت گرفته است. لذا سرکوب نظامی آن‌گونه که آمریکا و ناتو انتظار دارند، در آینده‌ای نزدیک قابل تصور نیست. در خوش‌بینانه‌ترین حالت شاید بتوان گفت که ادامه حیات طالبانیسم، حداقل بدون خشونت و بدون اقدام به جهاد به صورت یک مکتب فکری ـ عقیدتی غیر ستیزه‌جو امکان‌پذیر است. همان‌گونه که «طالبان محلی» در مناطق قبایلی و ایالت سرحد پاکستان برای مدت کوتاهی آن‌گونه رفتار کردند، اما حضور و مداخله آمریکا و ناتو در آن منطقه، موجب واکنش‌های خشونت‌بار آنها شده است.
8. یکی از مولفه‌های دیگر فراروی حرکت‌های اسلامی پاکستان، خطر بروز کودتا و مداخله بی‌ضابطه و همیشگی نظامیان در مقابله با آن است. چرخه قدرت در پاکستان ماهیتاً ناآرام و خشن بوده است. نظامیان به دلیل اینکه از ابتدای شکل‌گیری پاکستان تاکنون قدرتمند بوده‌اند، حق مداخله در کلیه وجوه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه پاکستان را برای خود محفوظ می‌دانند. از دید آنها، نه تنها دفاع از تمامیت ارضی پاکستان، بلکه دفاع از سامان سیاسی این کشور، وظیفه آنهاست. لذا هرگاه اوضاع سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی پاکستان را نابسامان ارزیابی کرده‌اند، دست به کودتا زده‌اند. در آینده نیز همواره این امکان برای رادیکالیسم اسلامی محتمل به نظر می‌رسد.
9. به نظر می‌رسد با توجه به انطباق تحولات سیاسی ـ اجتماعی پاکستان بر گسل‌ها و معضلات اقتصادی ـ اجتماعی و امنیتی، جریان رادیکالیسم در پاکستان بدیل مطلوبی باشد. تداوم برخی ناکامی‌های منطقه‌ای در حل و فصل منازعات و بحران‌های دیرینه منطقه که موجب خلق رادیکالیسم شده است و هم‌چنین حضور عناصر و عوامل فرعی دیگر در آینده هم‌چنان بر این پدیده تقریباً فراگیر دامن خواهد زد؛ ورود اندیشه وهابیت به پاکستان در نتیجه حضور عرب افغان‌ها، رشد و تداوم تقویت گرایشات دیوبندیسم‌ وهابی، نهادینه شدن فرهنگ جهادیسم در نتیجه تلفیق پاکستان، لاینحل ماندن منازعه کشمیر، تداوم ناامنی‌ها در افغانستان و حضور گسترده‌تر اشغالگران در آن کشور، وابستگی روزافزون هیأت حاکمه پاکستان به حمایت‌های آمریکا، گسترش و دامن زدن به پدیده اسلام‌ستیزی و اسلام‌هراسی توسط غربی‌ها، تداوم و تشدید محرومیت‌های اقتصادی و فقر فرهنگی (پایین بودن سطح سواد) در بین مردم پاکستان، لشکرکشی بوش به بخش‌هایی از جهان اسلامی که یادآور جنگ‌های صلیبی است، تلاش سیاسیون پاکستان جهت ترویج ارزش‌ها و فرهنگ غربی در برخی موارد در پاکستان که در تقابل با ارزش‌های اسلامی قرار می‌گیرد، تعصبات قومی ـ نژادی، اختلافات فرقه‌ای و جنگ اندیشه‌ها و... همگی در آینده قابل پیش‌بینی موجب خواهد شد که بر روند رادیکالیسم مذهبی در پاکستان افزوده شده و حتی به سایر نقاط منطقه و جهان نیز اشاعه یابد. از هم‌اکنون نشانه‌های نگرانی و هراس از خلق چنین وضعیتی در مواضع و رفتار حاکمان پاکستان و مقامات غربی هویدا شده است.
10. تمامی آنچه در رابطه با رشد رادیکالیسم در درون گرایشات اهل سنت بیان شد حاکی از این است که در حال و آینده نزدیک یک واقعیت ملموسی بروز و ظهور خواهد یافت و آن اینست که اسلام رادیکال به تدریج بر گفتمان سیاسی حاکم بر پاکستان غلبه می‌کند، به گونه‌ای که گفتمان سیاسی امروز در پاکستان در چارچوب‌ها، ارزش‌ها و قالب‌های اسلام‌گرایانه رادیکال بیان می‌شود نه ارزش‌های غربی احزاب سنتی غرب‌گرا و نظامیان حاکم. این اسلام رادیکال با تکیه بر تفاسیر و برداشت‌های تندروانه و متعصبانه از قرآن، احادیث و سنت‌خواهان ایجاد جامعه‌ای بری از ارزش‌های مدرن و غربی به تبع آن مخالف نهادهای حضور آمریکا در جامعه و بدنه سیاسی کشور خواهد بود.14
11. به نظر می‌رسد در پی حاکم شدن فضای گفتمانی مبارزه با تروریسم و تلاش‌های جدی آمریکا در مبارزه با رادیکالیسم مذهبی القاعده و طالبان در حوزه پیرامونی پاکستان، جریان برون‌مرزی رادیکالیسم پاکستانی که در قالب گروه‌های مسلح و جهادی لشکر طیبه، جیش محمد، القاعده، طالبان محلی، سپاه صحابه و... به مبارزه و جهاد در افغانستان و کشمیر می‌پرداختند، امروزه تمام توان و نیروی خود را در داخل مرزهای پاکستان متمرکز ساخته‌اند و تلاش می‌کنند که خاک پاکستان را میدان نبرد و عملیات علیه حاکمان غرب‌گرا و آمریکا و ناتو قرار دهند. لذا این احتمال وجود دارد که هر اندازه فشار آمریکا بر القاعده و طالبان در مرزهای پاکستان افزایش یابد بر کمیت و کیفیت حملات در درون سرزمین پاکستان افزوده خواهد شد. امروزه محاصره القاعده و طالبان در درون مرزهای پاکستان، تمامیت سیاسی و سرزمینی و نظام حاکم بر پاکستان را با تهدید جدی مواجه ساخته است. در صورتی که بی‌ثباتی و ناامنی به سایر نقاط پاکستان و یا شبه‌قاره گسترش یابد، بستر مناسب‌تری جهت فعالیت گروه‌های رادیکال فراهم خواهد شد.
12. در صورتی که روند تحولات سیاسی ـ امنیتی مطابق مبحث فوق‌الذکر پیش رود، پیامد دیگری نیز خواهد داشت و آن همراه و همگام شدن دو جریان برون‌مرزی و درون‌مرزی رادیکالیسم پاکستانی خواهد بود که اهداف آن می‌تواند شیعیان، اهل سنت بریلوی میانه‌رو، صوفی‌ها، روشنفکران سیاسی ـ مذهبی و سایر اقشار مخالف با تندروی باشند. وجه اشتراک رادیکالیسم برون‌مرزی و فرقه‌گرایی درون‌مرزی پاکستان، توسل به جهاد و نبرد مقدس علیه تمامی به اصطلاح دشمنان آنها که در رأس آنها غربی‌ها و حاکمان غرب‌گرا هستند، خواهد بود. در پی این یارگیری‌ها نبرد دو جریان کلی میانه‌روی و رادیکالیسم، آینده سیاسی ـ امنیتی پاکستان را رقم خواهد زد.
13. با توجه به آنچه امروزه در مناطق حدفاصل پاکستان و افغانستان در جریان است و تمایل به گسترش به سایر نقاط این کشورها دارد، به نظر می‌رسد، تجربه تاریخی دنیای اسلام در مواجهه با غرب به نحو دراماتیکی در حال تکرار است. سوابق تاریخی شبه‌قاره در حافظه خود دو نوع برخورد نسبت به غرب را دارد. دست‌کم در شبه‌قاره هند که مکاتب فکری جهادگر و اصلاح‌طلب در قالب دیوبندیسم و قادیانیسم در واکنش به برتری غرب شکل گرفتند، دو واکنش متفاوت قابل شناسایی است. این واقعیت تاریخی قابل تأمل وجود دارد که مسلمانان هند دو واکنش متضاد از خود بروز دادند. گرایشی که در اندیشه بازسازی قدرت مسلمانان و مقابله با استعمار انگلیس به آموزه دینی جهاد بازگشت و دیوبندیسم را بینان نهاد و دیگری گرایشی که راه نجات را در همکاری کامل با قدرت استعمارگر یافت و به مسلمانان توصیه کرد تا واقعیت‌ها را بپذیرند.15 در شرایط کنونی نیز تداوم این دو نوع واکنش قابل شناسایی است. اما وزنه تحولات به نفع رادیکالیسم مذهبی تغییر یافته است. در پاکستان نوعی صف‌بندی ایدئولوژیک بین دولت و تفکر وفادار به دموکراسی لیبرال در مقابل تفکر جهادی دیوبندی ـ سلفی شکل گرفته است. نمایش خونبار مناطق قبایلی پاکستان حاصل چنین تقابلی است که مبتنی بر اهداف و منافع استراتژیک آمریکا در حال وقوع است. در این میان شاید بخش‌هایی از حامیان فکری ـ سیاسی رادیکالیسم مذهبی در پاکستان که قبل از این، حامی جهاد و تفکر سلفی جهادگرا در ارتباط با جهاد افغانستان بوده‌اند، احتمالاً متحول شده و از تفکر جهادی ـ القاعده‌ای فاصله خواهند گرفت اما تسلیم غرب و ارزش‌های غرببی نخواهند شد. احزاب اسلامی «جماعت اسلامی پاکستان» و دو شاخه جمعیت‌العلمای اسلام احتمالاً در این طیف قرار خواهند گرفت و به سمت اسلام میانه‌رو گرایش خواهند یافت تا از طریق تعدیل مواضع خود و شرکت در پروسه‌های سیاسی ـ اجتماعی، ساز و کارهای دموکراتکی را بپذیرند. با وجود این، بخش عمده‌ای از اندیشه‌های جهادگر و رادیکالیسم مذهبی کاملاً در تقابل با غرب خواهند بود و به جهاد ادامه خواهند داد. عینی‌ترین نمونه، تفکر طالبان ـ القاعده‌ای است که نقطه تقاطع تفکر جهادگر سلفی ـ دیوبندی است و اکنون در مرزهای افغانستان و پاکستان در مناطق قبایلی پاکستان به مقاومت ادامه می‌دهد.16
به نظر می‌رسد پس از اشغال افغانستان توسط آمریکا، رادیکالیسم مذهبی به وجه غالب واکنش به استعمار نوین و امپریالیسیم جدید غرب به سرکردگی ناتو و آمریکا تبدیل شده است و به رغم تلاش آمریکا در تقویت میانه‌روی اسلام و به حاشیه راندن رادیکالیسم، گرایشات جهادی و تندروانه از اقبال و توجه بیشتری برخوردار است. در چنین بستری تفکر جهادگر سلفی ـ دیوبندی در شکل طالبان و القاعده و عمدتاًً در میان قبایل پشتون و بلوچ پاکستان قادر به ادامه حیات خواهد بود. لذا می‌توان گفت حداقل در یک دهه آینده رادیکالیسم مذهبی در میان اهل سنت پاکستان بیشتر با القاعده و طالبان شناسایی شود. القاعده با گرایش‌های سلفی‌گرایانه و در هر نوع تفکر مدرن، رادیکال‌ترین جنبش اسلامی در دنیای پسامدرن به حساب می‌آید که در عمل می‌تواند در مقابل غرب دست به مقاومت خونین بزند. هم‌چنین القاعده همانند گذشته تلاش خواهد کرد جهت تقویت و تأثیرگذاری جبهه رادیکالیسم مذهبی در پاکستان و سراسر دنیا از امکانات و تجهیزات پیشرفته غرب علیه خودشان بهره گیرد. در عین حال نباید این واقعیت مهم را نادیده گرفت که دنیای غرب با استفاده از توانمندی‌های خود در همه ابعاد، در پی آن خواهد بود تا تضاد خود را با اسلام رادیکال مهاجم القاعده‌ای ـ سلفی ـ دیوبندی نه تنها در پاکستان و افغانستان بلکه در کل جهان اسلام به تضاد مذهبی در درون دنیای اسلام تبدیل سازد. دامن زدن؛ تحرکات فرقه‌گرایانه و تقویت تمایزات قومی ـ نژادی و فرهنگی به نحوی که مسلمانان را از یکدیگری دور ساخته و یا با یکدیگر درگیر نماید. در این راستا قابل ارزیابی است.
14. امروزه آموزه‌های جهاد به عامل پیوند استراتژیک القاعده و طالبان در مناطق قبایلی پاکستان تبدیل شده است. طالبان به عنوان یک جریان رادیکال محلی ـ منطقه‌ای اصل جهاد و توجیه شرعی آن را از مکتب دیوبندی گرفته و پس از تزریق در قومیت‌گرایی پشتون، سلاح قدرتمندی با نام «طالبانیسم» پدید آورده است. طالبانیسم یک تفکر بومی و ریشه‌دار در پاکستان محسوب می‌شود القاعده به عنوان جریان رادیکال منطقه‌ای ـ جهانی اصل جهاد و آموزه‌های جنگ مقدس را از مکتب سلفی ـ وهابی گرفته و با طالبانیسم پیوند زده است. لذا آنها امروزه و در آینده پیش ‌رو به راحتی با یکدیگر تعامل برقرار نموده و یکدیگر را تقویت خواهند کرد. چرا که علاوه بر مبانی فکری ـ فلسفی تقریباً مشترک، دارای دشمن بسیار قوی مشترکی هستند که فقط با زبان زور سخن می‌گوید. حال سؤال این است که این «اتحاد استراتژیک» تا چه زمانی تداوم خواهد یافت؟ گمان می‌رود پس تحولات دو سال اخیر که منجر به جدی شدن تهدیدات علیه دیوبندیسم پاکستان شده است، تفکر جهادگر مکتب دیونبدی عمدتاً به تقویت گرایشات محلی خود در افغانستان و پاکستان بپردازد ولی تفکر القاعده‌ای جهادگر هم‌چنان خود را نماینده تفکر اسلامی در مقابل غرب احساس کند و به صورت تفکر جهان اسلام در مقابله با تمدن مادی غرب قرار گیرد.17 البته این امر منجر به القاعده‌ای شدن فضای رادیکالیسم در پاکستان نخواهد شد و مکتب دیوبندی هم‌چنان وجه غالب را در پاکستان خواهد داشت اما حس همدردی خود را با تفکر جهادگر سلفی القاعده‌ای حفظ خواهد کرد. در هر صورت، جناح رادیکال اسلام‌گرایی در پاکستان به ویژه القاعده و حامیان آن علاوه بر حفظ جبهه کنونی علیه آمریکا و دولت‌های پاکستانی و افغانستان، در پی ایجاد جبهه‌های دیگری در سایر نقاط دنیا برخواهد آمد. چرا که برخلاف جناح میانه‌رو که سازش با آمریکا را چندان قبیح نمی‌داند و با عمل‌گرایی خاص خود هر زمانی ممکن است در جبهه متحد آمریکا قرار گیرد، جناح رادیکال تحت‌تأثیر مکتب دیوبندی و سلفی به جهاد با غرب و آمریکا در افغانستان ادامه خواهد داد و در داخل پاکستان در قالب تفکر طالبانی از حمایت بخش‌هایی از جامعه برخوردار خواهد بود، در این میان القاعده جهانی عمل خواهد کرد.
15. به نظر می‌رسد آن بخش از رادیکالیسم پاکستانی که محصول حضور هسته‌هایی از القاعده در پاکستان است، هم‌چنان به پشتوانه «ایدئولوژی» القاعده تداوم خواهد یافت. مهم‌ترین ابزار و انرژی لازم جهت این تداوم، «جهاد و جنگ مقدس» خواهد بود. چرا که عنصر جهاد در ایدئولوژی القاعده از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و کلیدی‌ترین مفهوم در آن ایدئولوژی است. به طوری که حتی «رهبران القاعده آن را از سایر عبادت‌های دینی مانند نماز، روزه و حج مهم‌تر می‌دانند و معتقدند که مسلمانانی که در عمل و نظر به «جهاد» نپرداخته‌اند، اسلام را درک نکرده‌اند».18 حتی ایمن الظواهری در این باره در مقام فتوا اعلام می‌دارد: «جوانان مسلمان نباید منتظر اجازه گرفتن از کسی باشند. زیرا جهاد با آمریکایی‌ها، یهودیان و متحدانشان، یعنی منافقان مرتد، واجب عینی است.»19 با توجه به اهمیت و حساسیت «جهاد» در گفتمان سیاسی ـ جهادی القاعده به نظر می‌رسد دست‌یابی به هر نوع توافق به گونه‌ای که جنبش القاعده را به سمت و سوی میانه‌روی سوق دهد، در آینده قابل پیش‌بینی متصور نیست.
16. یکی دیگر از ابعاد رادیکالیسم و دورنمای مسائل حوزه مسلمانان سنی در پاکستان این است که بنا به دلایل مختلف گروه‌ها و احزاب سیاسی ـ مذهبی بنیادگرا که دارای تمایلات اسلام سیاسی تندرو بوده و تفسیرهای سلفی‌گرایانه از آموزه‌های دینی دارند، به سمت رویکردهای رادیکال‌تری سوق پیدا کنند. ناکامی، تشنج‌ها، سرکوب و محدودیت‌های سیاسی ـ اجتماعی و در نهایت فروپاشی سیاسی با حداقل شکنندگی بنیان‌های امنیتی نظام حاکم قادر است که نوعی فضای نامساعد سیاسی ـ اجتماعی را ایجاد نماید که گرایش به رادیکالیسم جهادی در آن جلوه و جایگاه برتری پیدا کند.
17. امروزه القاعده پایگاه‌ها، شرکاء و پیروان بیشتری نسبت به زمان 11 سپتامبر در سراسر دنیا و به ویژه پاکستان دارد. گسترده القاعده به سراسر جهان اسلام افزایش یافته و در آن کادر فعالان وسیعی ایجاد کرده است. از آنجا که اسامه بن‌لادن عملیات تبلیغاتی موفقیت‌آمیزی را برای مطرح ساختن خود و جنبش خود به عنوان نمادهای اصلی مقاومت اسلامی در سطح جهانی به انجام رسانده است، اکنون ایده‌های وی هواداران بیشتری به ویژه در طیف تندروی اهل سنت پاکستان و افغانستان نسبت به همیشه دارد. در اوایل سال 2002 اعضای ارشد طالبان و القاعده در کوهستان‌های مرزی پاکستان‌ ـ افغانستان و در میان قبایل این مناطق مخفی شدند. دو سال بعد در سال 2004 م القاعده برای بقاء و طالبان برای ایجاد پایگاه جدید برای عملیات‌ها در اطراف کویته در منطقه بلوچستان متمرکز شدند. پیوندهای القاعده با لشکر طیبه و جیش محمد در کشمیر نیز به احتمال زیاد وجود داشته است.20 تقویت حضور القاعده در پاکستان آینده اسلام‌گرایی میانه‌روانه را در پاکستان به شدت مورد تهدید قرار خواهد داد.
القاعده عمدتاً در واحدهای سیاسی یا دولت‌های ورشکسته یا در حال ورشکستگی که با بحران‌های متعدد داخلی و منطقه‌ای مواجهند، فرصت‌های خوبی هم برای جذب نیروی بیشتر و هم به منظور انجام عملیات‌های جدید دارد. پاکستان به موجب اینکه در آن گروه‌های افراط‌گرای سنی دیوبندی رشد چشمگیری داشته‌اند و با توجه به همراهی و همکاری نزدیک نظامیان حاکم با سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا در این کشور و بحران مشروعیت که حاکمان با آن مواجه ساخته است. علاوه بر پذیرش ضمنی طالبان محلی در بسیاری از مناطق قبایلی وزیرستان شمالی و جنوبی از سوی دولت فدرال، گسترش فزاینده نارضایتی عمومی در سطح ملی موجب شده است که رادیکالیسم در پاکستان بتواند به راحتی جای پایی برای خود در بسیاری از نقاط پاکستان و در میان اهل سنت تندرو پیدا کند و حتی در برخی مدارس مذهبی که دارای گرایش‌های تندروانه اسلامی هستند به جذب نیرو بپردازد. بر این اساس احتمال افزایش گرایش برخی از گروه‌های رادیکال اهل سنت به القاعده و طالبان و انطباق آن بر تمایزات، رقابت‌ها و تضادهای قومی ـ مذهبی خطر بروز جنگ داخلی را نیز در بین اسلام‌گرایان تندرو و میانه‌رو پاکستان تقویت می‌کند.
18. به نظر می‌رسد هسته‌ها و جریان‌های مختلف رادیکالیسم در پاکستان نوعی پیوند ارگانیک با یکدیگر دارند که موجب شده است در مقاطع و مناطق مختلف با یکدیگر همکاری کنند. در آینده نزدیک آمریکا به کمک دولت پاکستان تلاش خواهد کرد این عملکرد شبکه‌ای را که تضعیف و سرکوب رادیکالیسم را مشکل ساخته است، مانع شده و پیوندهای آنها را بگسلاند. عناصر گروه لشکر جهنگوی و سپاه صحابه با پشتوانه ایدئولوژی مشترک سلفی ـ وهابی با القاعده بخش‌هایی از کادرهای خود را به نبرد در افغانستان و کشمیر می‌فرستند، و از سوی دیگر گروه‌های تکفیری از القاعده نیز در جنگ فرقه‌ای علیه شیعیان کرم ایجنسی در راستای اهداف لشکر جهنگوی گام برمی‌دارد. القاعده هم‌چنین پیوندهای نزدیک با لشکر طیبه و جیش محمد در کشمیر داشته است. در اواخر 1999 م بن‌لادن و نیروهای طالبان در ربودن هواپیماهای هندی توسط گروه‌های کشمیری در ارتباط نزدیک بوده است، «به گونه‌ای که از این عملیات به عنوان تمرین برای عملیات 11 سپتامبر یاد می‌شود».21
19. در آینده قابل پیش‌بینی فعالیت و تحرکات جریان‌های رادیکال در پاکستان بیش از هر نقطه دیگری به نوعی «تهدید استراتژیک» برای آمریکا و ناتو تبدیل خواهد شد. تأکید روسای جمهور حال و آینده آمریکا بر افزایش نیروها در این منطقه حاکی از تأیید ضمنی این تهدید است. چون از یک سو، پاکستان مسلح به سلاح هسته‌ای است و طرح هرگونه احتمال دستیابی رادیکال‌های جهادگر به این سلاح، تأثیرات روانی ـ سیاسی زیادی بر اذهان نخبگان سیاسی ـ امنیتی غرب خواهد گذاشت. از سوی دیگر، آسیب‌پذیری ساختار سیاسی ـ امنیتی پاکستان همواره بر احتمال نفوذ عناصر، فعالان و حامیان رادیکالیسم مذهبی به ویژه القاعده و طالبان در دستگاه امنیتی پاکستان افزوده است. هر چند که در حال حاضر نیز لایه‌هایی از دستگاه حاکمه پاکستان تمایلات مخفی نسبت به گرایشات ضدآمریکایی دارند.
20. روندهای استراتژیک در سطح سیاست بین‌الملل و قطعیت و جدیت آمریکا و غرب در تروریست خواندن طالبان و القاعده، شرایط پاکستان و منطقه را به سمتی سوق داده است که به نظر می‌رسد رادیکالیسم مذهبی در پاکستان در مقطع سرنوشت‌ساز و بر سر دوراهی قرار گرفته است. آنها هر تصمیمی که مبنی بر مصالحه و بقا یا مقابله و تضعیف بگیرند، آینده خود را در پاکستان رقم خواهند زد. آنچه مسلم است این است که غرب استفاده و بهره خود را از رادیکالیسم در منطقه برده است و دیگر در پی تغییر جهت مبارزه القاعده و هدف قرار دادن غرب است، رادیکالیسم القاعده در پاکستان در کل دنیای غرب واسلام به عنوان منشأ تروریسم شناسایی شده و با آن از همین زاویه برخورد می‌شود. گرچه تبلیغ این باور علیه القاعده شرایط محیطی منطقه‌ای و جهانی را برای آن نامساعد خواهد ساخت. اما هر اندازه سلطه‌طلبی آمریکا افزایش یابد به همان اندازه بر جذابیت رویکردهای تقابلی القاعده خواهد افزود.
21. از زمان زمامداری ضیاءالحق که ارتش پاکستان به یکی از ایدئولوژیک‌ترین ارتش‌های منطقه تبدیل شده بود، همواره پیوند استراتژیک بین ارتش و اسلام‌گراها در پاکستان وجود داشته است بسترهای این پیوند در مسائلی چون تحولات کشمیر و افغانستان ریشه دارد. پس از یازده سپتامبر 2001 و چرخش ناگهانی مشرف و ارتش به سوی اتحاد با آمریکا جهت مقابله با رادیکالیسم اسلامی القاعده و طالبان رشته‌های این پیوند شروع به تضعیف و پس از مدتی شروع به گسستن کرد. حادثه مسجد لعل و رویارویی مستقیم نظامیان و اسلام‌گرایان رادیکال نقطه عطفی بر پایان همکاری این دو جریان محسوب می‌شود و آینده پاکستان به عنوان کشور اسلامی رادیکال یا میانه‌رو به تحولات بعدی مرتبط با آن بستگی کامل دارد. این شرایط حاکی از این است که پاکستان به لحاظ ایدئولوژیک وارد چالش‌های جدی‌تر از گذشته شده است. و دولت سیاسیون به همراه ارتش عملاً در مقابل رادیکالیسم مذهبی پاکستان از هر نوع آن قرار گرفته‌اند. در آینده نزدیک علاوه بر مداخلات مستقیم آمریکا در پاکستان فشارهای امنیتی ـ نظامی و سیاسی بر حاکمان پاکستان نیز جهت اتخاذ راهبردهای جدی‌تر علیه رادیکال‌ها افزایش خواهد یافت که به نظر می‌رسد در جریان این جنگ نیابتی، دولت، ارتش و مردم پاکستان ضربات مهلکی متحمل خواهند شد.
22. آینده رادیکالیسم با یک احتمال ضعیف دیگر نیز مواجه خواهد بود و آن این است که اسلام رادیکال و تندرو در پاکستان به بن‌بست برسد. البته نشان‌ها در این باره آنقدر قوی نیست که بتوان درباره آن قضاوت قطعی کرد. حال شاید این احتمال ضعیف را بپذیریم اما نمی‌توان از این نکته غافل شد که «مرگ اندیشه‌ها» و افکار نهادینه شده در حوزه‌های جغرافیایی متعدد احتمالی دور از ذهن است و اگر هم شدنی باشد نیاز به زمان بسیار طولانی دارد. لذا می‌توان گفت شاید بستر و محیط پاکستان برای تداوم حیات و بقای «اندیشه رادیکالیسم» به ویژه از نوع القاعده‌ای آن در حال حاضر مهیا نباشد اما این دلیل بر «بن‌بست ایدئولوژی» رادیکالیسم در پاکستان نیست و حاملان این اندیشه با تغییر حوزه جغرافیایی خود اقدام به کوچاندن اندیشه‌ها به مناطقی امن می‌کنند و بستر رشد مجدد آن را فراهم می‌آورند.
23. در تحلیلی کلی و جامع‌نگر می‌توان به این ارزیابی رسید که تداوم رادیکالیسم مذهبی در پاکستان ممکن است در بلندمدت بقای پاکستان را با خطر مواجه سازد. این مخاطره زمانی شکل می‌گیرد که اندیشه‌های جهادی و رادیکال با گرایشات قومی ـ نژادی در مناطق پیرامونی پاکستان پیوند بخورد. پیوند ایدئولوژی‌های جهادگر و رادیکال اعم از دیوبندی و سلفی ـ وهابی با پشتونیسم و ناسیونالیسم بلوچی که به شدت متأثر از تحولات افغانستان و راهبردهای امنیتی آمریکا خواهد بود، هر زمانی قادر است که جبهه ساختارشکنانه جدیدی اما این بار از نوع قومیت‌گرایی علیه دولت فدرال پاکستان بگشاید. ایده‌های «پشتونستان بزرگ» و «بلوچستان بزرگ» هم‌چنان در آب نمک احزاب و گروه‌های استقلال‌طلب خوابانده شده است.
شاید دولت پاکستان بتواند با اتخاذ تدابیری، فرقه‌گرایی را تحت کنترل در بیاورد و گروه‌های رادیکال فرقه‌گرا را از بین ببرد. اما نخواهد توانست به همان سادگی با اسلام رادیکال پیوند بخورد و با پشتون و بلوچ برخورد حذفی کند. لذا هرگونه تغییری می‌بایست حساب شده، دقیق، برنامه‌ریزی شده و با جلب‌نظر علمای دینی و در بلندمدت مدنظر باشد. در غیر این صورت، پاکستان را با بحران هویت رو به رو خواهد کرد.
آمریکا و رادیکالیسم مذهبی در پاکستان؛ تداوم تقابل
در حال حاضر عرصه سیاست بین‌الملل به صحنه نبرد و نزاع دو دشمن سمج و لجوج تبدیل شده است. آمریکا از فردای حملات 11 سپتامبر 2001 اقدام به شکل‌دهی ابتدا ذهنی و انتزاعی و سپس عینی و واقعی دو جبهه متخاصم کرد که «جبهه ضدتروریسم» به رهبری آمریکا و «جبهه رادیکالیسم و تروریسم» ـ به تعبیر آمریکایی‌ها ـ به رهبری القاعده و طالبان شناخته می‌شوند. در واقع لحظه برخورد هواپیماها به برج‌های دوقلو لحظه شروع نبردی بود که در طول دهه 1990 جسته و گریخته در جریان بود. نگرش ایالات متحده آمریکا پس از این بحران احتمالاً خودساخته، نسبت به جهان دچار دگرگونی اساسی شد و هفته بعد از حمله یازدهم سپتامبر، آمریکا ائتلاف بی‌سابقه‌ای را برای «مبارزه با تروریسم» ایجاد کرد که هر کشوری عضو این جبهه قرار نگرفت به باور آمریکایی‌ها در زمره دشمنان آنها شناخته شد. این حرکت بسیار قابل تأمل بود و اکنون پیامدهای آن در حال آشکار شدن است. در چنین شرایطی آمریکا خود را به عنوان یک بازیگر کلیدی در نظر می‌گیرد و حاضر به مصالح با بازیگران جهانی به ویژه زمانی که منافع ملی و حیاتی خود را در خطر ببیند، نیست. در این رویکرد که می‌توان آن را «رهیافت واقع‌گرایی جدید» نام نهاد، آمریکا به جای همکاری از طریق نهادهای چندجانبه، به تنهایی و یا با ایجاد ائتلاف مطابق میل خود برای رسیدن به اهداف سیاست خارجی خود عمل می‌کند. در پی یازده سپتامبر تهدیدات تروریستی نسبت به مسائل و چالش‌های دیگر در صدر تهدیدات علیه آمریکا قرار گرفت و سیاست ائتلاف برای تعقیب و نابودی تروریست‌ها، برنامه‌هایشان و سازمان‌هایشان در سراسر دنیا اتخاذ شد. تمامی این اقدامات که براساس «واقع‌گرایی جدید» تیم نئومحافظه‌کار بوش صورت می‌گرفت، گرچه در پی مبارزه با رادیکالیسم مذهبی و افراط‌گرایی مورد ادعای آمریکا بود اما عمیقاً موجب رادیکالیزه‌ شدن و خشونت‌محوری سیاست خارجی آمریکا شد. این سیاست‌ پیامدهای مهمی برای سیاست خارجی آمریکا در پی داشته و خواهد داشت. این رویکرد ساختار مناسبات منطقه‌ای و دوجانبه آمریکا را در سراسر دنیا تحت‌تأثیر قرار خواهد داد. امروزه به باور آمریکا، سرزمین پاکستان به موجب معضلات و مشکلات درونی‌اش خاصیت دشمن‌سازی برای حاکمان کشور و هم‌چنین غرب دارد. در حقیقت بخش‌هایی از این کشور که کمتر تحت کنترل دولت مرکزی است، بستر بسیار مناسبی را برای رشد و پناه‌گیری رادیکالیسم مذهبی و گروه‌های حامل آن از جمله القاعده و طالبان فراهم ‌می‌سازد. اکنون پس از عراق و افغانستان خطر اصلی از جانب پاکستان به سبب تولید و پرورش جهادی‌های رادیکال است. «پاکستان کشور بی‌ثباتی شده است که از درون دست‌خوش فشار گروه‌های تندرو بنیادگراست. این کشور نیاز مبرم دارد تا خود را از مهلکه یک منازعه سیاسی و امنیتی داخلی ویرانگر که منابعش را نابود ساخته و اغتشاش سیاسی را دامن زده است، نجات دهد».22 اگر پاکستان از درون فرو پاشد رادیکالیسم القاعده و طالبان حوزه جغرافیایی ـ زیستی جدیدی را به دست خواهد آورد و این دقیقاً همان چیزی است که آمریکا به شدت نگران آن است.
ماهیت عملکردی آمریکا در جنوب آسیا در اساس، مبتنی بر شبکه و مجموعه‌ای از اولویت‌هاست به تعبیر «تریستا شفر»23 مدیر برنامه جنوب آسیا در CSIS، جنگ با تروریسم پایادن دادن به بازار هسته‌ای و فروپاشی شبکه عبدالقدیرخان و خطر احتمالی برخورد نظامی بین هند و پاکستان بر سر رادیکالیسم مذهبی، مهار رادیکالیسم مذهبی در پاکستان از طریق کنترل مدارس مذهبی و سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی از جمله مهم‌ترین عناص این شبکه است24 که عنصر محوری آن مبارزه با تروریسم و پیشگیری از گسترش آن در حوزه جنوب آسیاست.
بعد دیگر نگرانی آمریکا از گسترش و تعمیق رادیکالیسم مذهبی در پاکستان، بروز آثار و پیامدهای آن در شبه‌قاره و در مجموع، انتشار آن در جنوب آسیاست. به گونه‌ای که وقوع انفجارهای متعدد در نقاطی از هند که به طور ادواری رخ می‌دهد، چنانچه الگوگیری یا نقش عناصر رادیکال پاکستانی در آن ثابت شود، می‌تواند موجب بروز بحران در روابط دو کشور شده، حتی الگوی امنیتی آمریکا در جنوب آسیا که بر محوریت هند قرار گرفته است را با چالش مواجه سازد. به تعبیر هندی‌ها، آمریکا در صدد است تا هند را به «آمریکای آسیا» تبدیل کرده و این وضعیت به هیچ‌وجه با منافع و امنیت ملی پاکستان هم‌خوانی نخواهد داشت. گرچه هند و پاکستان به خوبی از پس بحران‌های قبلی برآمده‌اند اما دلیلی وجود ندارد تا تصور کنیم که فرمول‌های پیشین در آینده نیز جواب خواهند داد. به لحاظ صدور رادیکالیسم امروزه پاکستان منشأ شیوع و انتشار این پدیده امنیت‌زدا در جنوب آسیا شناخته می‌شود که هم زمان شدن آن با برخی چالش‌های قومی ـ نژادی در شبه‌قاره قادر است ثبات و امنیت که لازمه محوریت هند در الگوی امنیتی آمریکاست، را با چالش جدی مواجه سازد. هند به بهترین نحو از استراتژی آمریکا در پاکستان مبنی بر «مبارزه با تروریسم» و گروه‌های رادیکال مذهبی، در راستای اهداف منطقه‌ای و ملی خود بهره برده است. هند با پیوستن به ائتلاف «مبارزه با تروریسم» از همان روزهای نخست، در صدد برآمد که از شرایط به وجود آمده جهانی علیه جنبش‌های استقلال‌طلب کشمیری که گاهی اوقات از جانب پاکستان نیز حمایت و هدایت می‌شوند، استفاده کند و آنها را نیز در زمره گروه‌های مرتبط با القاعده قلمداد کرده و از قدرت مانور آنها در منطقه بکاهد.
«در مجموع، 11 سپتامبر و حوادث پس از آن پیامدها و آثار منطقه‌ای گسترده‌ای در جنوب آسیا داشته است و موجب تغییر نظام گذشته و ایجاد نظام جدیدی در این منطقه شد. کشورهای هند، افغانستان و پاکستان هر یک با تأکید بر نقش مهم خود در منطقه در نظر دارند که به نحوی حمایت و کمک آمریکا را جلب کنند»25 و نقش مهمی در استراتژی امنیتی آمریکا در منطقه که بر مبارزه با رادیکالیسم تأکید دارد و هسته اصلی آن را رویارویی با القاعده شکل می‌دهد، ایفا کنند. هند دارای توانمندی‌های «استراتژیک» در منطقه است. پاکستان به رغم اینکه صحنه تاخت و تاز القاعده و طالبان شده است، از موقعیت «ژئوپولیتیک» در جنوب آسیا برخوردار است. افغانستان نیز هم‌چنان به رغم حضور آمریکا در این کشور در معرض تهدیدات «ایدئولوژیک» در منطقه است. اکنون منافع استراتژیک پاکستان با هر سه بازیگر اصلی منطقه یعنی آمریکا، هند و افغانستان برخورد دارد و به نظر می‌رسد که نهادهای امنیتی و نظامی پاکستان هر سه بازیگر مذکور را به بازی پیچیده امنیتی در منطقه واداشته‌اند. البته حزب مردم پس از به دست گرفتن قدرت در پی کنترل و تغییر این «بازی‌های بزرگ» در منطقه است.
زمانی نه چندان دور، افغانستان به پایگاهی برای پرورش، تربیت و صدور رادیکالیسم مذهبی تبدیل شده بود، آمریکا تلاش کرد با اشغال آن کشور، مستقیماً به این وضعیت پایان دهد. گرچه آمریکا در این امر تقریباً ناکام مانده است اما همین وضعیت برای پاکستان نیز تا حدودی مطرح است. گرچه پاکستان از دولت و ساختار سیاسی استقرار یافته، هر چند شکننده برخوردار است اما آمریکا در صورتی که بخواهد خود را از شکست قطعی در منطقه برهاند دو راه در پیش دارد: یا اینکه از طریق مصالحه و معامله با طالبان و اخراج القاعده از منطقه، آنجا را آرام کند که خروج کامل از القاعده از مناطق قبایلی پاکستان تقریباً بعید است و دیگر اینکه از راه خشونت‌آمیز و استفاده از سرکوب و کشتار، القاعده و طالبان را در پاکستان نابود سازد. به نظر می‌رسد استراتژیست‌های آمریکایی در حال حاضر و هم‌چنین آینده نزدیک تنها راه‌ عملی و تاکتیکی کنترل نسبی اوضاع در منطقه را افزایش نیروها و بهره‌گیری از حملات غافلگیرانه متکی و مبتنی بر شناسایی اطلاعاتی ـ امنیتی و تجهیزات پیشرفته نظامی می‌دانند اما آمریکایی‌ها از این مسأله غافل‌اند که این امر تبعات واکنشی و ضدآمریکایی زیادی در پی خواهد داشت.
حملات یازده سپتامبر 2001 شوک شدیدی به آمریکا وارد کرد. اما آمریکا آن را به فرصتی برای پیشبرد منافع خود در منطقه تبدیل کرد و در پی آن، نوعی تغییر استراتژیک در سیاست امنیت ملی آمریکا به وجود آمد. این تغییر در مواضع و خط مشی‌ها و مهم‌تر از همه در استراتژی‌های امنیتی به آمریکا اجازه داده است که سیاست جهانی تجاوزکارانه‌تر و تهاجمی‌تر را اتخاذ کند. پس از عراق و افغانستان امروزه پاکستان در معرض چنین تهدیدی قرار گرفته است. آمریکا در حال حاضر در آستانه ورود به خاک پاکستان است. هر چند که عملاً و به طور غیررسمی جنگ تکنولوژیک را با عناصر القاعده و طالبان در عمق خاک پاکستان آغاز کرده است و طی پانزده الی بیست حمله موشکی و حمله هواپیماهای جاسوسی بدون سرنشین حداقل پنج الی ده نفر از اعضای فعال و حتی کادر رهبری القاعده را شکار کرده است. از مواضع مقامات امنیتی و سیاسی آمریکا این‌گونه برمی‌آید که جنگ آمریکا در افغانستان یک «جنگ طولانی» یا اینکه یک «حضور طولانی» خواهد بود و عملی شدن این امر با حضور و وجود القاعده و طالبان محلی در مناطق قبایلی پاکستان ممکن نخواهد بود. درنگ بیشتر آمریکا در حمله به مناطقی از پاکستان بدین سبب است که از دستیابی به پیروزی قطعی سریع و کم‌هزینه مطمئن نیست و اکنون در انتظار زمانی مناسب به سر می‌برد.
بحران یازده سپتامبر به نقطه افتراق تاریخ گذشته و حوادث آینده پاکستان بدل شد. به گونه‌ای که استفاده و بهره‌برداری استراتژیک از رادیکالیسم مذهبی تا قبل از یازده سپتامبر تبدیل به دفع و سرکوب این پدیده هم از سوی پاکستان و هم از سوی آمریکا شد. آمریکا در راستای اهداف استراتژیک خود در رقابت با اتحاد شوروی، از القاعده و عرب افغان‌ها بهره گرفت و پس از آن نیز طالبان را عنصر متعادل‌کننده‌ای تشخیص داد. اما فراهم آوردن بستر مناسب برای فعالیت گروه‌های رادیکال مذهبی توسط پاکستان، امروزه بلای جان پاکستان شده است و آنها بی‌اعتنا به تغییر «بازی‌های استراتژیک» در منطقه و جهان، هم‌چنان به بازیگری خویش اما این بار علیه ارباب خود ادامه می‌دهند و تغییر این وضعیت مستلزم تغییر ماهیت، هویت و سرشت سیاسی ـ مذهبی القاعده و طالبان است که تقریباً امری غیرممکن به نظر می‌رسد. چرا که تلاش برای استحاله گروه‌ها و اجتماعات به شدت ایدئولوژیک کمتر قرین موفقیت بوده است.
از آنجا که رادیکالیسم کنونی پاکستان نه تنها در داخل این کشور جنجال‌آفرینی می‌کنند بله در دنیای خارج نیز با اقدامات خود موجب تیرگی روابط پاکستان با بسیاری از کشورهای منطقه شده است، دولتمردان جدید پاکستان «ژئوپولیتیک‌گرایی» را بر «بازی‌های راهبردی» تهدیدکننده یکپارچگی و بقای پاکستان ترجیح داده‌اند و در راه مهار و مبارزه با رادیکالیسم در کشورشان هم‌داستان شده‌اند.
با توجه به آنچه مطرح شد می‌توان محورهای ذیل را به عنوان مهم‌ترین عناصر و خطوط مشی آمریکا در تنازع و تقابل با رادیکالیسم مذهبی در پاکستان که امروزه بیش از هر چیزی غرب‌ستیزی خود را متوجه آمریکا کرده است، ارائه کرد:
1. آمریکا در پی آنست تا با «الگوسازی منطقه‌ای» یا همان ارائه «مدل مطلوب» خود در هر یک از مناطق استراتژیک جهان، به خلق بسترهای جدید در مقابله و مهار تندروی‌ها و رادیکالیسم قومی ـ نژادی، مذهبی ـ فرقه‌ای و سیاسی بپردازد. این یک اقدام راهبردی و بنیادی است. لذا بلندمدت و طولانی خواهد بود. به باور آمریکا هند در جنوب آسیا قابلیت تبدیل شدن به چنین الگویی را دارد. هند می‌تواند از طریق مدیریت منازعات خود با پاکستان فشارهای بیشتری بر این کشور در جهت کنترل زمینه‌های رشد تندروی و تحرکات خودسرانه گروه‌های رادیکال مرتبط با القاعده و طالبان وارد نماید.
2. آمریکا در پی آن است که از طریق چاره‌اندیشی و اتخاذ راهبردهایی در جهت محدودیت و در صورت امکان، ممانعت بهره‌گیری رادیکال‌های مذهبی از تکنولوژی مخرب به ویژه سلاح‌های کشتار جمعی و تسلیحات راهبردی دیگر با رادیکالیسم پاکستان مقابله نماید. «رادیکال‌های قومی و مذهبی در پاکستان و هند با بهره‌گیری از تکنولوژی‌های جدید توانسته‌اند با کمترین میزان هزینه، بالاترین خسارت‌ها را به باور آورند که این امر عملاً منجر به آن شده است که گروه‌های تندرو و افراطی در هر دو کشور با اینکه در اقلیت هستند از قدرت چانه‌زنی بسیار بالایی برخوردار شوند. گروه‌های شبکه‌ای چون القاعده و طالبان از یکسو و گروه‌های تندرو محلی چون سپاه صحابه، جیش محمد و لشکر طیبه و حرکه المجاهدین در پاکستان و هندوهای افراطی در هند از سوی دیگر موفق شده‌اند که با شعله‌ور ساختن هیجانات قومی و مذهبی، توده‌های فقیر را که از کمترین درصد امید به زندگی و رفاه اقتصادی برخوردار هستند به تداوم کشمکش‌های مذهبی ـ سیاسی در جنوب آسیا کمک کنند».26 در چنین شرایطی که بیش از هر زمان دیگری فضای امنیتی حاکم بر منطقه، با زرادخانه سلاح‌های هسته‌ای بحران‌خیز و ناپایدار شده است، تعیین و تضمین راه‌کارهایی که مانع از دستیابی رادیکال‌های القاعده طالبان به این سلاح‌ها شود، تا حدودی هراس آمریکا و ناتو را از شکست قطعی در منطقه کاهش می‌دهد. در صورت دسترسی عناصی از القاعده، طالبان و یا سایر گروه‌های جهادی دیگر در پاکستان به سلاح کنترل‌ناپذیر کشتار جمعی اعم از شیمایی یا اتمی، قدرت چانه‌زنی و بازدارندگی آنها به شدت افزایش خواهد یافت. البته در صورتی که از آن استفاده نکنند اما در صورت استفاده از آن، باید منتظر فاجعه بشری دیگری در دنیا بود.
3. ترمیم و اصلاح اقتصادی ـ اجتماعی جنوب آسیا که منجر به بروز فقر گسترده در منطقه شده است، از دیگر عناصر استراتژی آمریکا در منطقه است تا بسترهای رشد و تعمیق رادیکالیسم مذهبی و «فرهنگ خشونت‌ورزی» را تخفیف دهد. تصمیم جدی آمریکا مبنی بر تبدیل هند به یک قطب اقتصادی در جنوب آسیا حاکی از این است که شروع این خط مشی با انعقاد پیمان هسته‌ای 123 بین آمریکا و هند می‌باشد.
فقر اقتصادی در پاکستان نقش بسیار مخاطره‌آمیزی برای امنیت و پویایی سیاسی در این کشور بازی می‌کند. فقر و فائقه اقتصادی مجموعه مناسبی را فراهم آورده است تا افراط‌گرایی قومی ـ مذهبی در جامعه شکل گرفته و ثبات داخلی و منطقه‌ای را به شدت به خطر انداخته و از قدرت مانور پاکستان در سطح دنیا بکاهد. فقر گسترده، توده‌های مردم را به سوی پذیرش نگرش‌های افراطی بیگانه‌ستیز و مذهب‌محور سوق داده است. پیامد این امر، ایدئولوژیک شدن روابط درون کشوری و بیناکشوری در منطقه جنوب آسیا شده است. بر این اساس منازعات ریشه‌دار تاریخی هم‌چنان با اتکا به مبانی ایدئولوژیک لاینحل باقی مانده و تا زمانی که به سرانجامی نرسد، آتش رادیکالیسم و افراط‌گرایی را خواهد افروخت. آمریکا در بلندمدت تلاش می‌کند تا با تشویق دولت‌های حاکم بر جنوب آسیا به تغییر عملکردها از رقابت تسلیحاتی به رقابت اقتصادی و توسعه، ماهیت مناقشات و در کنار آن الگوهای مناقشه و منازعه را تغییر دهد.
در شرایط کنونی تقلیل مناقشات جنوب آسیا از بحران‌های ریشه‌دار ایدئولوژیک و تاریخی به منازعه سیاسی و قابل حل، بیانگر آن است که «الگوهای منازعه» به «الگوهای مصالحه» نزدیک‌تر شده است و این امر بستر فعالیت و تحرک گروه‌های رادیکال مذهبی را به شدت محدود می‌کند. رشد اقتصادی و همکاری‌های متقابل اقتصادی جهت کاهش فقر و محرومیت، سرآغاز چنین روندی در منطقه تصور می‌شود.
4. خارج کردن جنوب آسیا از کانون تمایلات ضدآمریکا از دیگر سیاست‌های آمریکا در تقابل با رادیکالیسم در پاکستان است. «در بهار سال 2000 وزارت خارجه آمریکا در گزارشی اعلام کرد که گروه‌های مخالف منافع، ارزش‌ها، تفکرات و سیاست‌های آمریکا که این کشور از آنها به عنوان تروریست و بنیادگرا نام می‌برد دیگر در خاورمیانه متمرکز نمی‌باشند و به جهت شکل‌گیری شرایط محیطی مناسب‌تر در جنوب آسیا، در این منطقه متمرکز شده‌اند».27
پاکستان از مهم‌ترین کشورهایی است که به اذعان این گزارش، تمایلات ضدآمریکایی در آن رونق یافته است. این در حالی است که این کشور در اثر نوعی اجبار ژئوپولیتیک به خط مقدم نبرد در افغانستان تبدیل شد. پاکستان هم‌چنین در نوک پیکان مبارزه آمریکا علیه گروه‌های مخالف منافع و ارزش‌های رهبری جهان غرب یعنی آمریکا به ایفای نقش پرداخت. این شرایط منجر به شکل‌گیری نوعی تعارض و تناقض شده است و به موازات همکاری و نزدیکی بیشتر زمامداران پاکستان با ناتو و آمریکا، گرایشات جهادی و ضدغربی در این کشور افزون‌تر می‌شود.
دگرگونی و تغییر ماهیت فرهنگ خشونت‌گرایانه قومی ـ قبیله‌ای پاکستانی که این کشور را از سایر کشورها و ملت‌های جنوب آسیا متمایز می‌سازد، از مهم‌ترین اهداف آمریکا در راستای هدف مذکور است. «حاکمیت فرهنگ خشونت در پاکستان که در بطن آن گرایش‌های سنت‌گرای متعارض با ارزش‌های غربی ـ آمریکایی نضج گرفته‌اند تا حدودی بازتاب‌دهنده سیاست‌های آمریکا در طول بیش از بیست سال گذشته در جنوب آسیاست».28 نزدیک به سه دهه جنگ در افغانستان و درگیر بودن مستقیم بخشی از قبایل، اقوام و نهادهای پاکستانی در این جنگ، تأثیر فراوانی در حاکمیت فرهنگ خشونت در پاکستان داشته و دارد.
آمریکا اهداف و اولویت‌های راهبردی درازمدتی در این رابطه در پاکستان در پیش گرفته است تا شاید از طریق تغییر و اصلاح فرهنگ خشونت مانع از حیات رادیکالیسم مذهبی در پاکستان شود. برخی از این برنامه‌ها عبارت‌اند از: «جهادزدایی از باورها و ارزش‌ها مذهبی» در پاکستان و «مدرن‌سازی مدارس مذهبی».
الف) جهادزدایی: حذف جهاد از متون درسی و حتی ارائه تفاسیری از قرآن که در این زمینه بر کم‌اهمیت‌ جلوه دادن جهاد در دوران معاصر تأکید دارند، احتمالاً منجر به کم‌توجهی به این واجب شرعی شود و قرار دادن مجاهدان در ردیف تروریست‌ها ممکن است مبارزه با آن را تسریع سازد.
ب) مدرن‌سازی مذهبی:29 اصلاح کتب و برنامه آموزشی مدارس مذهبی، تعلیم علوم و فنون جدید چون ریاضیات، زبان انگلیسی و علوم کامپیوتر، حذف آموزش‌های نظامی از برنامه مدارس مذهبی، تأکید بر تعدیل و میانه‌روی طلاب مدارس دینی در پاکستان به اجرا درخواهد آمد تا فارغ‌التحصیلان این مدارس را با گرایشاتی میانه‌رو بار آورد.
5. «تلطیف‌سازی خط مشی‌ها» یکی دیگر از اقدامات آمریکا جهت افراط‌زدایی از حوزه اندیشه و عمل در پاکستان محسوب می‌شود. سیاست‌های خشن و زمخت آمریکا در سال‌های اخیر در پاکستان نقش عمده‌ای در شکل گرفتن حرکت‌هایی که در جهت طالبانی کردن حیات سیاسی این کشور دارای بمب اتم، ایفا کرده است که خطر عمده‌ای برای صلح و آرامش جنوب آسیا و دنیا محسوب می‌شود. امروزه مقامات آمریکایی از طرح‌ها و برنامه‌هایی با هدف اعطای کمک‌های اقتصادی ـ اجتماعی به پاکستان دم می‌زنند؛ چرا که اهمیت اتخاذ رویکردهای نرم‌افزاری و نامحسوس بیش از گذشته مشخص شده است.
6. قطع خطوط پشتیبانی مالی و انسانی رادیکالیسم مذهبی القاعده و طالبان در پاکستان از دیگر عناصر استراتژی آمریکا در مقابله با تندروی در پاکستان است. به رغم اینکه القاعده و طالبان امروزه به لحاظ منابع مالی و به سبب کنترل تولید و تجارب مواد مخدر، منابع تسلیحاتی (تولید اسلحه در مناطق قبایلی و افزایش قاچاق پیشرفته‌ترین سلاح‌ها به پاکستان) و منابع انسانی که به جذب و استخدام عناصر قومی و مذهبی مناطق قبایلی و سایر نقاط پاکستان می‌پردازد، خودکفا شده است اما مناطق قبایلی پاکستان علاوه بر عرب افغان‌ها، میزبان سایر معارضان و مجاهدانی است که از سایر کشورها مهاجرت کرده و در راستای حضور در سرزمین معهود القاعده و خلافت اسلامی در مبارزه با صلیبی‌ها و آمریکا به مناطق شمالی پاکستان می‌آیند. در حال حاضر فارغ‌التحصیلان مدارس مذهبی پاکستان نیز به خیل این جماعت مبارزه‌جو می‌پیوندند.30 مناطق قبایلی پاکستان و مجموعه گردآمده در آن، در حقیقت به خط تولید فکر متعارض با ارزش‌های آمریکایی و دیدگاه‌های لیبرال در حیطه سیاسی و اقتصادی تبدیل شده‌اند. به نظر می‌رسد سرمایه لازم برای تداوم فعالیت‌های این خط تولید از طرف ثروتمندان پاکستانی و یا کشورهای ساحلی خلیج‌فارس و عربستان تهیه می‌شود. اعمال مقررات و ساز و کارهای مالی، تجاری و اقتصادی مبارزه با تروریسم در پاکستان که با هدایت آمریکا صورت می‌گیرد، در پی منقطع ساختن این خطوط پشتیبان است.
7. ترویج و ترجیح‌ میانه‌روی اسلامی در جنوب آسیا از سوی آمریکا می‌تواند به مقابله با رادیکالیسم، انزوا و به حاشیه راندن آن کمک شایانی کند. در نگاهی واقع‌بینانه باید گفت غرب چون از نابودی و حذف کامل رادیکالیسم اسلامی ناامید شده است و از سوی دیگر ماهیت رفتار و عملکرد آمریکا و ناتو موجد تفرات تندروانه مذهبی است، آنها سعی خواهند کرد که به جای حذف کامل اندیشه جهادگر، آن را ملایم‌تر و میانه‌روتر سازند تا آن حد که برای اهداف استراتژیک غرب مزاحم تلقی نشود. در گام‌های بعدی شراکت آنها در بازی قدرت محلی نیز می‌تواند مشوق رادیکال‌ها در تمایل به میانه‌روی باشد. امروزه گفتمان حاکم بر پاکستان، گفتمان اسلام سیاسی است که مفاهیم اسلامی را به عنوان عناصر غالب سپهر سیاسی و اجتماعی معرفی می‌کند. رادیکال‌های القاعده و طالبان با استفاده از این شرایط در پی اعمال اسلام سیاسی مدنظر خود هستند. آنها برخلاف اسلام‌گرایان سیاسی میانه‌رو که بر تبیین اسلام تأکید و تکیه دارند، در پی تحقق ارزش‌ها و آرمان‌های اسلامی از طریق جهاد برآمده‌اند. اسلام سیاسی رادیکال‌ها برخلاف اسلام سنتی، باورهای به شدت ایدئولوژیک و میلیتاریزه شده دارد. «این اسلام تندرو در این راه گام برمی‌دارد که بیان کند که اسلام چه می‌خواهد و خواهان چه چیزی است».31
8. «نشان کردن و بدنام کردن» گروه‌های اسلام‌گرای رادیکال در پاکستان از دیگر تاکتیک‌های آمریکا در مقابله با آنهاست. تهیه و اعلام لیست اسامی گروه‌ها، تشکل‌ها، سازمان‌ها و کشورهای تروریست و حامی تروریسم از سوی CIA و وزارت خارجه آمریکا و یا کاخ سفید از روش‌های به اصطلاح فشار روانی ـ سیاسی و اعمال محدودیت علیه گروه‌های تروریست است. بر این اساس بوده است که آمریکا نام گروه‌های رادیکال مذهبی چون لشکر جهنگوی، سپاه صحابه، جیش محمد، لشکر طیبه، حرکه المجاهدین و به طریق اولی طالبان محلی پاکستان و بقایای القاعده در مناطق قبایلی پاکستان را در لیست گروه‌های تروریستی قرار داده است.32
با این وجود واقعیت این است که بی‌ثباتی هر روز نسبت به روز پیش در پاکستان گسترده‌تر می‌شود که عامل اصلی آن نیز همین گروه‌هایی هستند که در لیست آمریکا به عنوان تروریست معرفی شده‌اند. این امر اولویت‌های مشترک دو کشور را نشان می‌دهد.
9. آمریکا تلاش می‌کند تا در جنوب آسیا به ویژه پاکستان، گروه‌ها و جنبش‌های اسلامی را از طربق تقسیم آنها به گروه‌های میانه‌رو (غیرخشن) و تندرو (خشونت‌طلب و تروریست) و حمایت از گروه‌ها و حرکت‌های به اصطلاح میانه‌رو، آنها را رو در روی یکدیگر قرار داده و از طریق ایجاد رقابت و رویارویی، هر یک را به کمک دیگری مهار کرده و هر دو را به کمک خودشان تضعیف و ناکارآمد سازد. در هر صورت پس از تحولات یازده سپتامبر و حضور جدی‌تر آمریکا در جنوب آسیا، جهان جنبش‌های مشروع آزادیخواه و گروه‌های اسلامی کشمیر را با گروه‌های تروریستی هم‌ردیف می‌خواند و این نشان می‌دهد که گفتمان‌سازی آمریکا در سطح دنیا در واقع همان تأثیرات اقدامات عملی را در پی خواهد داشت.
10. در مجموع، در شرایط جاری آمریکا در ارتباط با مقابله با القاعده به عنوان مظهر رادیکالیسم مذهبی در مناطق قبایلی پاکستان، مجموعه‌ای از خط مشی‌ها را اتخاذ کرده است. آمریکا در تلاش است این سازمان را از طریق موارد زیر مهار و بی‌اثر سازد:
الف) حمله به ایده‌های القاعده از طریق تقویت و توسعه «اسلام نرم» و میانه‌رو غیرجهادی؛
ب) تغییر شرایط محلی مستعد پرورش هواداران القاعده از طریق توسعه و بهبود زیرساخت‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی؛
ج) حمله غافلگیرانه و اعمال ضربات بر رهبران کاریزمای القاعده و نخبگان فکری و ابزاری این سازمان.33
به رغم تلاش‌های جدی و همه‌جانبه آمریکا در مهار و نابودی رادیکالیسم مذهبی پاکستانی، هم‌چنان از نظر آمریکا این خطر جدی به نظر می‌رسد که بحران افراط‌گرایی، پاکستان را به طور کامل فرا بگیرد و سرزمین این کشور را با چالش بقا مواجه سازد. هر اندازه آمریکا بیشتر در کنترل شرایط پاکستان و منطقه تلاش کند، احتمال بروز تغییرات سیاسی عمده در این کشور بیشتر می‌شود؛ به گونه‌ای که احتمالاً رژیم‌های ضدآمریکایی روی کار می‌آیند و حضور آمریکا در منطقه را نخواهند پذیرفت. در این شرایط، افزایش فشار از بیرون و مقاومت در درون کشور بسیار جدی است.
نتیجه‌گیری
با نگاهی موشکافانه می‌توان دریافت که حادثه 11 سپتامبر 2001 به نقطه افتراق تاریخ گذشته و حوادث آینده پاکستان بدل شد. اگر زمانی با اتکا به «بازی‌های بزرگ» قدرت‌های جهانی، توسعه رادیکالیسم در جنوب آسیا برای مقابله با سیل سرخ (کمونیسم) ضرورت یافته بود، امروزه نیز با اتکا به همان «بازی بزرگان»، مهار و کنترل آن ضرورت یافته است.
امروزه رادیکالیسم مذهبی از حالت یک اهرم استراتژیک و موازنه‌ساز خارج شده و به مانعی بزرگ بر سر راه اهداف آمریکا و ناتو در منطقه و جهان تبدیل شده است. اگر زمانی پاکستان به کمک این جریان‌های اهداف راهبردی خود را در منطقه پیگیری می‌کرد، اکنون همین عامل به بلای جان پاکستان تبدیل شده است. تاکنون وضعیت به گونه‌ای پیش رفته است که زمام‌داران پاکستان و کاخ سفید هر دو تا حدودی به رویکرد مشترکی در قبال رادیکالیسم دست یافته‌اند و جنگ با آن را جنگی مشترک و مطابق با منافع ملی خود قلمداد می‌کنند. بر این اساس، شالوده و بینان استراتژی امنیتی آمریکا در جنوب آسیا و به ویژه پاکستان تلاش برای مهار و کنترل این رادیکالیسم است، البته در مواردی که با اهداف آمریکا تداخل می‌یابد.
پاکستان و آمریکا در مبارزه با رادیکالیسم مذهبی القاعده و طالبان واقعاً با معمای امنیتی و تناقض رفتاری مواجه شده‌اند. از یک سو، مبارزه با جنبش‌ها و گروه‌های اسلامی و مذهبی و قرار دادن آنها در ردیف القاعده و طالبان در جنوب آسیا تا حدودی به بحران هویت آنها منجر شده است. از سوی دیگر همین استراتژی و خط مشی‌های آن موجب تشدید و تقویت کانون‌های مقاومت در شبه‌قاره هند علیه آمریکا و ناتو شده است و خواهد شد. این تناقض پیچیده‌تر هم شده است؛ زیرا یک «پدیده ایدئولوژیک» (رادیکالیسم مذهبی) با یک «مسأله استراتژیک» پیوند خورده و بازی استراتژیک آمریکا در افغانستان با چالش بزرگی چون رادیکالیسم مذهبی در پاکستان روبه‌رو شده است.
گزارش‌های اخیر سازمان اطلاعات ملی آمریکا حکایت از وضعیت وخیم پاکستان دارد، به گونه‌ای که به باور آنها شرایط به «خط قرمز» رسیده است. خشونت و نفوذ گروه‌های مذهبی در این کشور به حد غیرقابل کنترل رسیده است. به همین دلیل، برخی کارشناسان در هفته‌های اخیر از خطر طالبانیزه شدن پاکستان سخن گفته‌اند. اما واقعیت این است که پاکستان با طالبانیزه شدن فاصله زیادی دارد، چون هنوز شاهد جهت‌گیری قشر عظیم جامعه پاکستان به سمت ایدئولوژی رادیکال نیستیم. در ارتباط با آینده رادیکالیسم در پاکستان باید گفت:
1. جنبش‌های مردمی که دست‌کم طی سه دهه آینده در جنوب آسیا رخ خواهد داد، موجب می‌شود که تغذیه فکری و انسانی رادیکالیسم مذهبی هم‌چنان مهیا باشد و از نابودی و حذف کامل آن جلوگیری می‌کند. این دقیقاً همان چیزی است که آمریکا نگران آن است، به ویژه اگر این جنبش‌های مردمی به روی کار آمدن رژیم‌های سیاسی ضدآمریکایی منجر شود.
2. تنش‌های بین‌المللی به رهبری آمریکا به بروز خشونت و درگیری در بسیاری از کشورها منجر خواهد شد و این وضعیت فضای سیاسی، امنیتی و بین‌المللی را برای افزایش فعالیت رادیکالیسم بسیار مهیا می‌سازد.
3. افراطی‌گری و رادیکالیسم قومی ـ نژادی و نظامی ـ امنیتی نیز به موازات رادیکالیسم مذهبی در جنوب آسیا هم‌چنان تداوم خواهد یافت و چه‌بسا تمامیت ارضی و یک‌پارچگی کشورهای منطقه را نیز دست‌خوش تغییر سازد. این همان چیزی است که رادیکال‌های مذهبی «جهان وطن»، همانند القاعده خواستار آن هستند.
4. در نتیجه تمامی این رخدادها و به عنوان مهم‌ترین پیامد استراتژی امنیتی چکشی آمریکا در پاکستان یعنی همان «پتک مخملین»، احتمالاً آمریکا در دهه پیش‌رو اقدام به «ملت‌سازی مسلحانه» در برخی از کشورهای جنوب آسیا به ویژه پاکستان خواهد کرد. بدین معنا که در پی افزایش و تداوم بی‌ثباتی سیاسی، اقتصادی و امنیتی، برقراری امنیت و ثبات‌سازی از طریق یک‌پارچه‌سازی دولت ـ ملت به کمک اقدامات نظامی ـ امنیتی و با پشتوانه برنامه‌های اقتصادی ـ مدنی از سوی ایالات متحده آمریکا عملی خواهد شد.
با توجه به مباحث این پژوهش و احتمالات فرارو می‌توان راهبردهای ذیل را برای ایران در نظر گرفت:
1. به نظر می‌رسد مبارزه با القاعده به عنوان مهم‌ترین اولویت آمریکا در پاکستان مطرح است. این سازمان «جهان وطن» که مظهر رادیکالیسم مذهبی پاکستان نیز محسوب می‌شود، ایده‌های خطرناک و دهشتناکی را در سراسر دنیا پیگیری می‌کند. به نظر می‌رسد القاعده برای اینکه تمرکز جهانی آمریکا را برای از پای در آوردن هسته‌ها، پایگاه‌ها و اعضای فعال خودش منحرف سازد، در پی آن است که آمریکا را برای انجام دادن جنگ‌های خونینی در سراسر جهان اسلام تحریک کند و از این طریق به آمریکا ضربه بزند و آن را به نوعی مشغول سازد. لذا از تلاش‌های این سازمان آن است که آمریکا با ایران درگیر شود. القاعده و رهبرانش تلاش کردند حمله آمریکا به عراق را به دامی برای واشنگتن تبدیل کنند و اکنون نیز برای بهره‌بردای از این وضعیت، در پی حمله آمریکا به ایران هستند. در این میان راهبرد ایران در سطوح منطقه‌ای و بین‌المللی نیز می‌تواند اعمال نوعی مهندسی معکوس باشد از تقابل و «تنازع بقای» کنونی دو طرف در جهت منافع ملی و منطقه‌ای خود بهره گیرد. در واقع پادزهر نیش‌های گزنده آمریکا علیه ایران را باید به کمک زهر دست‌پرورده خود آمریکا، یعنی القاعده طالبان فراهم نمود.
2. ایران می‌تواند تا جایی که مبارزه آمریکا با رادیکالیسم القاعده و طالبان منافع استراتژیک ایران را تأمین می‌کند، سکوت کند. اما چنانچه قرار باشد آمریکا از طریق مذاکره و مماشات، این گروه‌ها را هم‌چنان برای ایجاد بی‌ثباتی در منطقه به صورت گزینه‌های ذخیره حفظ کند، ایران می‌بایست به شدت مخالفت خود را ابراز کند و از طریق گفتمان غالب ضدتروریسم آن را به چالش بطلبد.
3. از نظر آمریکا، در دنیای تک‌قطبی آمریکا محور، دوران رادیکالیسم اسلامی پایان یافته است. لذا دیگر برای تفکر جهادی طالبانی ـ القاعده‌ای جایی برای بقا نیست؛ چرا که تداوم فعالیت این تفکر و عملکرد، در تضاد با نظم جهانی و ترتیبات امنیت است که آمریکا در پی تحقق آنست، اما در این میان مجاری ذی‌ربط در ایران باید در سطوح بین‌المللی تلاش نمایند که آمریکا را وادار سازند تا هزینه‌های خلق رادیکالیسم مذهبی سنی را بپذیرد و نباید شرایط به گونه‌ای فراهم شود که آمریکا بدون تحمل هیچ هزینه‌ای، پدیده‌های خود ساخته را بر کشورها و مناطق دیگر تحمیل نماید.
4. چنانچه وضعیت و نحوه مواجهه آمریکا با رادیکالیسم مذهبی دست‌ساخته خویش (القاعده و طالبان) به بن‌بست برسد به گونه‌ای که از میان گزینه‌های منازعه و مصالحه هیچ یک آمریکا را از شرایط ناکامی و شکست کنونی خارج نکند، این احتمال وجود دارد که آمریکا و ناتو متوسل به جنگ درون تمدنی شوند و منازعه خود با القاعده را به منازعه القاعده با طیف‌هایی از اسلام میانه‌رو اعم از سنی و شیعه تبدیل نمایند. جهت مقابله با چنین پدیده‌ای اتخاذ مواضع مشترک و هم‌اندیشی ایران شیعی با طیف‌های میانه‌رو اهل سنت بسیار مؤثر به نظر می‌رسد.
5. ایران می‌بایست به هر طریق ممکن تلاش کند تا مهار و کنترل رادیکالیسم در پاکستان، توسط دولت این کشور و بدون مداخله آمریکا و ناتو صورت گیرد. چنانچه تضعیف و کنترل القاعده و طالبان توسط آمریکا و ناتو انجام شود، حال چه از طریق جنگ و سرکوب و چه از طریق مصالحه و مماشات، این امر پیامدهای تهدیدزایی برای ایران در پی خواهد داشت.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات