
در جنگ و تقابل بین تمدنها سه فاز اساسی متصوّر است: جنگ سخت، نیمه سخت و نرم. تقابل استراتژیک انقلاب جهانی اسلام که رفته رفته به تمدن شدن نزدیک میشود با تمدن ماتریالیستی غرب نیز از این قاعده مستثناء نبوده و نیست. با این وجود اصطلاحاتی چون Soft War (جنگ نرم)، Velvet Revoloution (انقلاب مخملین) یا Colour Revoloution (انقلاب رنگی)، Nonviolent Action (کُنش بیخشونت)، Subversion From Inwith (براندازی از درون) و قصعلیهذا از حواشی سال 1989 میلادی و با انقلاب مخملین «واسلاو هاول» در چکسلواکی بیشتر بر سر زبانها افتاد. بعد از این در صربستان («انقلاب بولدوزر» در دو مرحله 1997 و 2000)، گرجستان («انقلاب گل رُز» 2003)، اوکراین («انقلاب نارنجی» 2004)، قرقیزستان («انقلاب گل لاله» 2005) و لبنان («انقلاب سروی یا انتفاضه استقلال و آزادی» 2005) نیز اعتراضات و نیمچه انقلاباتی شبیه آنچه در چکسلواکی رخ داده بود رخ نمود. هر چند برخی پیشینه و ابتدای اولین اقدامات نرم را به فروپاشی «آلمان شرقی» و اتحادش با «آلمان غربی» در دوران جنگ سرد نسبت میدهند اما به نظر میرسد آغاز آن به شکلی سامان یافته و فرموله از سال 1973 میلادی باشد که «جین شارپ» اولین کتاب خود تحت عنوان «سیاست مبارزه بدون خشونت» را نگاشت. او سپس در قامت "پدر جنگ نرم" با تأسیس «بنیاد آلبرت انیشتین» به سال 1983 سعی کرد تاکتیک «کُنش بی خشونت» را به طریقی تئوریک و عملیاتیتر به منصه ظهور برساند.
نمونههای معروف "براندازی از درون" با شیوههای غیر خشن و بهاصطلاح مدنی اغلب با موفقیت طراحیهای غرب خاتمه یافتند. تقریباً در تمامی این انقلابات حداقلی و هدایتشده انتقال قدرت از مردان ضد غرب به حافظان منافع غرب و بهخصوص ایالات متحده آمریکا بارز است. با این حال نقشه طراحی شده غرب و لیبرال و سکولار مسلکهای ایران در سال 1388 شمسی ناکام ماند. طرحی که به استنادات فراوان و تعدّد شواهد و قرائن یک «انقلاب مخملین» بومی شده برای جامعه اسلامی ایران بود که بحث پیرامون آن در این مقال نمیگنجد. لذا سؤال اساسی این است که چه چیز و چه فرآیندهایی باعث شد این فتنه همه جانبه و پیچیده در ایران اسلامی به نتیجه نهایی نرسد؟ براستی اگر «9 دی» را پایان نهایی فتنه و مرگ رسمی آن به شمار آورد (با علم به اینکه مرگ ابتدایی فتنه پیش تر اتفاق افتاده بود و دچار حیات نباتی شده بود) باید پرسید چه فاکتورهایی در تحقق حماسه ماندگار «9 دی» دخیل بودند؟ به عبارت بهتر جمهوری اسلامی فتنه را چگونه مدیریت کرد و چطور به بسترسازی برای «9 دی» همّت گماشت؟
در مبحث سنن الهی درباره سنتی معروف به «استدراج» صحبت می شود: «وَالَّذینَ کَذَّبُوا بِایتِنا سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیثُ لایَعلَمُونَ و وَأُمْلى لَهُمْ إِنَّ کَیْدِى مَتِینٌ» (سوره مبارکه اعراف، 182) و «فَذَرْنِی وَمَن یُکَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ» (سوره مبارکه قلم، 44). همچنین درباره سنت دیگری موسوم به «امهال» نیز سخن به میان میآید: «وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِینٌ» (سوره مبارکه آل عمران، 178) و «وَذَرْنِی وَالْمُکَذِّبِینَ أُولِی النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِیلا» (سوره مبارکه مزّمل، 11). بعضی معتقدند بین «امهال» و «استدراج» نیز تفاوت است؛ زیرا این واژه گر چه در بردارنده مردود شدن افراد در امتحان است، اما تفاوت آن با استدراج در این است که خداوند برای برخی افراد دوباره مهلت میدهد تا بلکه بتوانند باز هم شانس خود را بیازمایند و توبه کنند («التحقیق فی کلمات القرآن»، ج11- ص178). اما برخی افراد در اثر استمرار گناه و عناد چون امید به بازگشتشان نیست گرفتار فتنه «استدراج» می شوند. استدراج فتنه ایست که پارهای از روایات آن را شدیدترین غضب پروردگار دانستهاند. با این تفاسیر ختم شدن فتنه سال 88 در تهران به «9 دی» و طولانی شدن مدّت آن «امهال» باشد یا «استدراج» یا هر چیز دیگری بیتردید همانطور که رهبری حکیم فرمودند امری الهی بوده است و در این بین وسیله جاری شدن امر خداوند نظام اسلامی بوده است که: «اَبی الله اَن یَجری الاُمُورَ الاّ بِاسبابِها - یا الاّ بِاسباب- فَجعَل لِکُلِّ شّیءٍ سَببا و لِکُلِّ سببٍ شَرحا و جَعلَ لِکُلِّ شَرحٍ عِلما و جَعلَ لِکُلِّ عِلمٍ باباً ناطِقاً»؛ «خداوند امتناع دارد که امور عالم را جاری کند مگر از طریق وسائط و اسبابی و برای هر چیز سببی و برای هر سبب حکمتی و برای هر حکمتی علمی و برای هر علمی باب ناطقی قرار داده است.» («مجمع البحرین»، ماده سبب).
با نگاهی ژرف در شکل گیری فتنه 88 و سیر حرکت آن که از «22 خرداد» تا «6 دی»، مشخصا چهار ویژگی ممتاز در این سیر خطّی دیده میشود. به موازات خطبههای تبیینی رهبر معظّم انقلاب اسلامی در 29 خرداد تا هتک حرمت عاشورا و عاشورائیان در ششم دی این ویژگیها عبارتند از:
1-روز به روز با سیر در زمان از جمعیت فراخوانهای توهّمی فتنه کاسته میشد.
2-روز به روز در کنار اضافه شدن به عدد بیانیههای «موسوی» وزن اَعمال مخلّ امنیت و خشونت آمیز سنگینتر میشد.
3-روز به روز با گذشت عُمر فتنه بر حجم اقدامات ساختار شکنانه و افسار گسیخته سیاسی- عقیدتی سیاهه لشگر و سران فتنه افزوده میشد.
4-روز به روز با نزدیکی به عاشورای سال 88 به تاکتیکهای تنفّس مصنوعی غرب برای زنده نگاه داشتن «سازمان بورژوای سبز» اضافه میشد.
نگاهی به محتوای جزوات آموزشی فتنهگران که گاهاً در «صربستان» و کتابهای «جین شارپ» نیز به چشم میخورد نشان میداد اساس حرکت مخملین انتخابات ریاست جمهوری بر استفاده از هنجارهای متعارف فرهنگی کشور مثل مراسمات و مناسبات دینی، بهرهگیری از اعتراضات مدنی و آرام و جذب هر چه بیشتر جمعیت؛ استوار بوده است. لیکن چه شد که نمودار حرکتی فتنه در ایران طبق چهار ویژگی پیش گفته منافی با آموزههای جهانی کودتای مخملی درآمد؟ سه احتمال اساسی در اینباره قابل بحث است: اول اینکه انحراف از برنامه مدوّن فتنه بهدلیل اشتباه سران فتنه و رهبران میدانی اغتشاشات بوده است، دوم اینکه فتنه یک عملیات از پیش طراحیشده سر و ته دار نبوده است (یعنی حرکت به سمت هنجار شکنی از بلاهت فتنه گران بوده است) و سوم اینکه طراحان فتنه در برابر تکهای نظام اسلامی مجبور شده اند لاجَرم از ایده آلهای خود کوتاه آیند. گزینه اول هر چند محتمل است امّا دور از ذهن است که قبول کنیم دشمن فرصت کمنظیرش را برای سوق به براندازی ایران به همین راحتی از دست بدهد. درباره گزینه دوم نیز باید گفت هر چند در بلاهت کسانی چون کروبی و موسوی جای شبهه ای نیست لیکن شواهد و قرائن بسیاری ثابت میکنند فتنه یک طراحی بسیار پیچیده و منظّم بوده است (در اینجا فرصت پرداخت به این مسئله نیست). و امّا گزینه سوم ...
تأمّلی در تاکتیکها و استراتژیهای نظام اسلامی در مقابله با فتنه یا همان کودتای مخملی اینکه خطای فتنهگران ناشی از بسترسازیهای جمهوری اسلامی ایران بوده است را تأکید میکند. رهبری حکیم انقلاب اسلامی در اولین هفته بعد از شروع« اغتشاشات با رمز تقلّب» در نماز جمعه: تریبون رسمی جامعه ایمانی حاضر میشوند و با خطابهای تبیینی و روشنگرانه مقدمات ریزش قابل توجهی را در بدنه مردمی ابتدای فتنه حاصل میکنند. بعد از این با استمرار این راهبرد و عدم توسّل به خشونت غیر متعارف در برخورد با اغتشاشگران توسط نظام هر روزِ روز مردم درباره نیّات و منویات درونی سران فتنه آگاه میشوند. بعد از این حدوث، فتنهچیان لاجَرم برای ادامه حیات جنبش شان به تاکتیک مظلوم نمایی و «خون گرفتن از نظام» روی میآورند؛ تاکتیکی که باز هم با بصیرت بخشی امام امت و بصیرت امت ناکام میماند. سپس حیات نباتی فتنه آغاز میگردد و اغلب فراخوانهای سران فتنه در مقایسه با پتانسیلهایی که از جامعه انتظار داشتند به سردی برگزار میشود. در این بین خالی شدن مردم از صفوف فتنه و اغتشاش راهی میشود برای اینکه مدافعان فتنه و بدنه اصلی جنبش موهومی «راه سبز امید» بدست منافقین و ضدّ انقلاب بیفتد. قاعدتاً «موسوی» و «کروبی» مجبورند بعد از این برای استمرار حیات سیاسیشان به ندای مدافعان باقیماندهشان لبیک گویند؛ چیزی که بهوضوح در بیانیه «موسوی» بعد از پارهکردن عکس امام راحل (ره) و هتک حرمت به عاشورا و عزاداری حسینی دیده شد. در واقع «موسوی» مجبور بود این قابلمه بدستانِ پرخاشجوی و تهی از منطق را "مردمی خداجوی" بنامد.
حقیقت آن است که رحمت و نعمت الهی مشمول اسباب مبارزه با فتنه (نظام و امت اسلامی) شد و راه حلّ اتخاذی انقلاب اسلامی بهترین مسیر برای خاموش کردن فتنه بود. فرض کنید اگر تبیینهای مداوم رهبری و برخی خواص تابع ایشان کارگر نمیافتاد و طراحان پشت و روی صحنه فتنه مجبور نمیشدند به اقدامات ایذایی و شوک سیاسی روی آورند؛ چه میشد؟ در اینصورت سیل «9 دی» به راه نمیافتاد و شاید هنوز «جنبش راه سبز امید» در قالب یک گروه اجتماعی متنفّذ که در برابر رویدادهای روز صاحب مانیفست است وجود داشت. اگر نفاق فتنه به وضوح اثبات نمیشد ماهها بلکه سالها باید در برابر بهانه تراشیهای این گروه مثلاً سیاسی- اجتماعی پاسخ داده میشد. در این حالت مطالبه «ابطال انتخابات» با چاشنی «مظلوم نمایی» و «دلسوزی برای وحدت جامعه» سالها دهان به دهان بین مردم میگشت و هر روز بر موج بدبینیها میافزایید. لذا نظام توانست با توکّل بر خداوند متعال و با تدبیر مستحکم، فتنه را از یک تقابل فرسایشی و اجتماعی به یک ضد و خورد میان مدت و خیابانی- فرقهای مبدّل سازد. این هنر اسلامی نظام اسلامی بود که علیرغم متُدهای مورد تهاجم کودتای مخملی در گذشته از "تبیین" و "بصیرتافزایی" بجای "اِعمال زور" و "تساهل" استفاده نمود. (لازم بهذکر است استفاده از ابزارهای قانونی جمهوری اسلامی در برابر اغتشاشات و اختلال امنیت عمومی توسط فتنهگران – که مردم عادی را به سطوح آورده بود- در مقایسه با حق مصرّح نظامهای سیاسی دارای پشتوانه مردمی و حتی تجارب پیشین رویارویی با کودتای مخملی در کشورهای دیگر؛ استفادهای حدّاقلی و تخفیف مآبانه بوده است.)
و در این گود تنها یک چیز باقی مانده است و آن اینکه واقعاً چه تفاوتی بین کشورهایی مثل «چکسلواکی»، «صربستان»، «گرجستان»، «اوکراین» و «قرقیزستان» با جمهوری اسلامی بود که آنها نتوانستند چنین رویکردی را در تقابل با شطرنج سیاسی دقیق غرب در پیش بگیرند؟ شطرنجی که نظامهای سیاسی پیش گفته هر راهی را در پیش میگرفتند در چاله از پیش تعیین شده مخالفان میافتادند. در ایران چه ساز و کاری این اجازه را به نظام سیاسی و مردم کشور داد تا راه سومی برگزینند و بازی را از مختصات مورد نظر غرب به شطرنج خود بکشانند؟ هر چند تفاوتهای زیادی بین جامعه و حتی نظام سیاسی کشورهای بالا با ایران اسلامی وجود دارد ولی با این وجود به نظر میرسد یک بنیان اساسی و مهم در «جمهوری اسلامی ایران» چنین قدرت نرمی را به نظام و امت اسلامی برای تقابل با فتنه 88 داد. شجره طیّبهای که آمریکائیان و آمریکاصفتان و انبوه تحلیلگران مادّیگرای ماتریالیست تا مسلمان نشوند و آنگاه محبّ و شیعه آل محمّد (ص) نشوند و چند روزی را در مسیر تبعیت از ولایت الله قدم برندارند هرگز نخواهند فهمید؛ عاملِ حافظ بنام «ولایت مطلقه فقیه» که نه یک تعارف و تبصره حقوقی برآمده از قانون اساسی که یک میثاق جاودان بین امت و امام است. لذا تحلیلگران دنیای استکبار هر وقت توانستند اشکهای بسیجیان به هنگامه خطابههای امام خمینی و امام خامنهای و تفاوت فاحشش با سخنرانیهای اوباما بین سربازان خواب گرفته ایالات متحده را رمزنگاری کنند شاید بتوانند نَمی از یمّ دستگاه ولایت را نیز بفهمند؛ حاشا که نخواهند فهمید.