
مدافع منتقد روحانیت
امام خمینی از مدافعان جدی نهاد روحانیت بود و در مقاطع گوناگون زندگی، هر گاه هجمهای را به کلیت روحانیت یا شخصیتهای موثر این قشر میدید، به دفاع میپرداخت. نه از آن رو که خود وابستة به این قشر بود و دفاعش از روحانیت "دفاع صنفی" است، بلکه از آن رو که روحانیت را "حافظ اسلام" و دفاع از آن را دفاع از اسلام میدانست. شخصیت اخلاقی و عرفانی امام به او اجازه نمیداد که به خاطر بستگی به یک صنف به دفاع از آن بپردازد. افزون بر آن که انتقادهایی که او از این صنف نموده، در تاریخ روحانیت از فقیهی در حدّ و مرتبة او کمتر میتوان سراغ گرفت، در حالی که اگر "تعصب صنفی" منشأ "دفاع صنفی" بود نباید انتقادهای تند از صنف خود آشکارا مطرح شود. معلوم میشود که دغدغة امام در دفاع از روحانیت در برابر اتهامها و هجمهها "دغدغة صنفی" نبوده، بلکه "دغدغة دینی" است.
از آثار بجامانده از امام برمی آید که ایشان در چند مقطع به صورت خاص از روحانیت دفاع کرده و مخالفان را مورد حمله قرار داده است. نگارش "کشف اسرار" در پاسخ به جزوة "اسرار هزار ساله" نوشتة علی اکبر حکمی زاده که "آموزههای تشیع" و "روحانیت شیعه" را ناجوانمردانه با نسبتهای ناروا زیر سوال برده بود، یک نمونه است. امام در جای جای این اثر از یک سو به "دفاع از روحانیت" و از سوی دیگر به "انتقاد از سیاستها و برنامههای رضاخان" پرداخته است.
دفاع از حوزه و روحانیت در برابر اتهامات ناروای محمد رضا پهلوی به روحانیت پس از آغاز مبارزات مانند: "ارتجاع سیاه"1، "حیوانات نجس"2، "مخالفان تمدن"3، "عمّال انگلیس"4، "مخالفان زندگی"5 نمونة دیگری از دفاع امام از کیان روحانیت است.
امام در سخنرانیها و بیانیههای مختلف خود به این اتهامها پاسخ داده و روحانیت را مخالف "سرسپردگی دولتمردان به اجانب"، "فحشاو بیبند و باری"، "وابستگی کشور به امریکا و اسرائیل" و "فساد اخلاقی و اقتصادی دولتمردان" و مدافع جدّی "پیشرفت اقتصادی، فرهنگی و سیاسی"، "استقلال" و "آزادی" کشور شمرد و این اتهامها را ناشی از "بیداری روحانیت" در جلوگیری از "سرسپردگی شاه و دربار و دولتمردان" دانست که با هدف شکستن اقتدار روحانیت و قطع نفوذ آنان در میان مردم ابراز میشود.6
طیفهای دیگری که به تبلیغ بر ضدروحانیت میپرداخت و امام را به دفاع از این قشر وامی داشت، "متجددان"، "روشنفکران غربزده"، و "مارکسیستهای شرقزده" بودند. آنان که در مخالفت با دین همداستان بودند، با اتهاماتی مانند:
"مرتجع و عقب مانده"، "دیکتاتور"، و "ناتوان از ادارة جوامع پیچیدة امروزی"7 و اینان با نسبتهای ناروایی مانند: "مدافع سرمایه داری"، "توجیهگر قدرتمندان"، و "افیون توده ها" جوّ سنگینی را در آستانة پیروزی انقلاب و ماههای نخست پس از پیروزی بوجود آوردند.8
البته منشأ این دشمنیها که شرقی و غربی با هم متحد شده بودند، ناراحتی از "اقبال مردم به روحانیت" و "پذیرش رهبری مردم" و "به قدرت رساندن علما و روحانیان" بود که به معنای حاکمیت اسلام در این کشور بود. آنان انتظار داشتند که به خاطر مبارزاتی که با رژیم پهلوی داشتند، در نظام سیاسی جدید به قدرت برسند. البته غربگرایان در پی نظام "جمهوری" یا "جمهوری دموکراتیک" بودند و شرقگرایان به دنبال "سوسیال دموکراسی" و با یکدیگر دشمنان خونی، ولی در ضدّیت با اسلام و روحانیت هم نظر و هم سنگر.
امام خمینی در این مقطع به دفاع از روحانیت پرداخته و با ذکر نمونههایی از سیرة علمای اسلام به پاسخگویی پرداختند. نمونههایی از مبارزات ضد استعماری و ضد استبدادی آنان را شاهدی بر بیاساس بودن اتهام "توجیه گر صاحبان قدرت"، شواهدی از زندگی ساده و بیآلایش و به دور از تشریفات آنان را گواه بر بیپایه بودن تهمت "سرمایه داری"، و "تجربة انقلاب اسلامی به رهبری روحانیت" را در بسیج تودههای ملت پاسخی به نسبت ناروای "دین و روحانیت افیون توده ها" دانستند. چنان که از ایستادگی روحانیت در برابر استبدادپیشگانی چون رضاخان و پسرش و مشی دیکتاتوری آنان را جواب اتهام "دیکتاتوری روحانیت" شمردند.9
غیر از جریانهای یاد شده که در حقیقت با دین مشکل داشتند ولی مشکل خود را در قالب مخالفت با روحانیت بروز میدادند، دو جریان دیگر هم بودند که با این قشر و رسالت آنان مشکل داشتند:
یکی، مروّجان "اسلام منهای روحانیت" که اینان نیز دو گروه بودند: "روشنفکران مسلمانی" که با نهاد روحانیت مخالفند و "مقدس مابانی" که خود را دین شناس و احیانا در ارتباط مستقیم با امام زمان (ع) دانسته و خود را از مراجع دینی به عنوان نایبان امام معصوم بینیاز میدانند و در جهت منزوی کردن روحانیت حرکت میکنند.
دوم، مروّجان "اسلام منهای سیاست" که اتفاقا در این جریان هم دو گروه فعالیت میکنند: "روشنفکران مسلمانی" که معتقد به "جدایی دین از سیاست و حکومت"اند و "مقدّسینی" که در نهاد حوزه و روحانیت بوده ولی دخالت دین و طبعا روحانیت را در سیاست ناروا دانسته و به دلایلی هم استناد میجویند.
مروری بر بیانات و بیانیههای امام پس از پیروزی انقلاب نشان میدهد که مقدار قابل توجهی به تجزیه و تحلیل این دو جریان اختصاص دارد. امام به لحاظ نفوذ افکار انحرافی این دو جریان تلاش فراوانی در جهت پاسخگویی به تفکرات آنها و خنثی کردن تبلیغات وسیع آنان در میان مسلمانان و حوزه و روحانیت نموده که پرداختن تفصیلی به آن نیازمند پژوهشی مستقل است، ولی در این نوشته تنها به نقل نمونههایی از توضیحات روشنگرانة امام اکتفا میشود.
از نظر امام "اسلام منهای روحانیت" یک تز استعماری است که مدافعان آن خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته به عملی شدن این طرح کمک میکنند. از نگاه امام طرح و پیگیری این تز "خیانت" است و اسلامی بیمحتوا را تبلیغ میکند.10
مخالفت امام با همة جریانات فوق و دفاع از روحانیت به خاطر جایگاهی است که برای این قشر قائل بودند، نه به خاطر تعلق خود به آنان. در یک سخنرانی به منظور رفع هر گونه شبههای اظهار داشتند:
"خدایا تو میدانی که من برای اینکه معمّم هستم از روحانیت طرفداری نمیکنم."11
"شاید گاهی شما یا مردم خیال بکنند که من اگر از روحانیت طرفداری میکنم برای این است که من هم یک معمَّم هستم و این گروه گرایی است و من کراراً گفتم که من با هر که معمَّم است و اسم خودش را روحانی گذاشته است موافق نیستم و روحانی که بر خلاف مسلک روحانیت و اسلام عمل بکند و توطئهگر باشد این از ساواکی بدتر است. برای اینکه ساواکی، ساواکی است و این ساواکی به صورت معمَّم، و لباس روحانیت پوشیده است."12
جایگاه و نقش روحانیت
دفاع امام خمینی از روحانیت را باید از جایگاه و نقش روحانیت از نگاه ایشان جستجو کرد. از یک بررسی اجمالی در گفتهها و نوشتههای امام در این زمینه برمی آید که ایشان سه نقش مهم برای این قشر قائل بوده و شواهد متعدد تاریخی را برای هر یک ارائه نموده است. آن سه نقش عبارتند از:
1 - حفظ اسلام و تشیع
به نظر امام تنها قشری که در طول تاریخ توانسته و بعد از این هم میتواند دین و مکتب را حفظ کند، روحانیت است. از همین روست که باید از آن مراقبت کرد، آسیبهای درونی و بیرونی آن را شناسایی کرده و رفع نمود. آنچه اصالت دارد دین و مکتب است و روحانیت تنها نقش حافظ و نگاهبان را دارد و به خودی خود اصالتی ندارد؛ اما به لحاظ نقش منحصر به فردی که دارد، باید از خطرات و آفات مصون نگه داشته شود. از نظر ایشان علاقة مردم به روحانیت نیز بدین خاطر است که آنان را نماینده و نایب پیامبر و امام معصوم در تبیین، تبلیغ و حفظ دین خدا میدانند، نه به اعتبار خودشان. امام بارها به روحانیان و سیاستمداران هشدار میداد که "هی نگویید که "ملت با من است"، "ملت با من است". ملت با اسلام است. نه با من است و نه با شما و نه با دیگری. من اگر یک کلمهای بر خلاف اسلام بگویم، همین ملت میریزند و من را از بین میبرند. ملت اسلام را میخواهد. ملت شخص نمیخواهد. شخصپرست نیست ملت. ملت میخواهد که قوانین اسلام در این مملکت پیاده بشود. ملت این همه زحمت کشیده است که دین اسلام را برقرار کند... ملت روحانیت را به تبع اسلام میخواهد. اگر- خدای نخواسته- روحانی هم بر خلاف اسلام بکند، آن هم یک ساواکی است. فرقی نمیکند. بدتر از ساواکی هم هست."13
مخالفت امام با تز "اسلام منهای روحانیت" نیز از همین جا نشأت میگرفت که حذف روحانیت به معنای از دست رفتن اسلام است. به چند نمونه از سخنان ایشان در این زمینه توجه کنید:
"ما بیزار هستیم از اینکه بگویند اسلام منهای روحانیت. اسلام منهای روحانیت خیانت است. میخواهند اسلام را ببرند، اول روحانیت را میبرند؛ اول میگویند اسلام را میخواهیم، روحانیت را نمیخواهیم! روحانیت استثنا بشود، اسلام در کار نیست. اسلام با کوشش روحانیت به اینجا رسیده است.... همه اقشار بیدار باشند. کارگرها بیدار باشند، دهقانها بیدار باشند. بازاریها بیدار باشند، دانشگاهیها بیدار باشند، تز اسلام منهای روحانیت یعنی لا اسلام! درجه اولش این است؛ بعد هم کتاب های روحانیت را به دریا بریزند! بیدار باشید!"14
"اسلامِ منهای روحانیت اسلام منهای محتواست. محتوای اسلام را اینها دارند درست میکنند."15
"تمام روضهها را در سرتاسر مملکت قدغن کرد؛ و بر معمّمین آن کرد که نمیتوانست یک نفر معمّم ظاهر بشود توی خیابان. بعضی از محترمین معمّمین، که نمیخواهم اسمش را ببرم، بردند در کلانتری، و همان جا با چاقو عبا و قبایش را بریدند به شکل اینکه کت و شلوار باید باشد، و رهایش کردند. و معمّمین را قدغن کرده بودند که شوفرها هم سوار نکنند. بعضی از شوفرها هم خوش رقصی میکردند برای آنها. مقصدْ آخوند نبود؛ مقصد اسلام بود. میدیدند که تا اینها هستند اسلام را نمیشود از بین برد؛ باید اینها را از بین برد، بعدش اسلام را از بین برد. "اسلام منهای روحانیت" همین تِزْ است. حالا یا گویندهاش ملتفت نیست، و یا ملتفت است."16
2 - سدی در برابر استبداد داخلی
امام خمینی روحانیت را سدّی آهنین در برابر استبداد داخلی و روحیة دیکتاتوری میدانست و از میرزا محمد حسن شیرازی در سامرا و در نهضت تنباکو، از علمای نجف و تهران در نهضت مشروطه و سید حسن مدرس به عنوان علمای پیشتاز مبارزات ضد استبدادی یاد میکرد. هم چنین نهضت اسلامی ملت ایران به رهبری روحانیت را نهضتی ضد استبدادی و ضد دیکتاتوری میخواند.17
از همین رو، اتهام "دیکتاتوری عمّامه و نعلین" را برنتافته و آن را ناروا میشمرد و میفرمود:
"حکومت اسلامی میآید برای اینکه دیکتاتوری نباشد. نه در شهر خودش، در مملکت خودش نباشد، در امریکا هم نباشد. حکومت اسلام یک حکومتی است که برای از بین بردن دیکتاتوری میآید. آن کسی که اسلام قرار داده برای حکومت، آن کسی است که با دیکتاتوری به حسب مذهبش مخالف است.....اسلام که فقیه عادل مطلع دلسوز برای ملت را قرار میدهد که این نظارت کند یا فرض کنید حکومت کند، برای این است که جلو بگیرد از غیر عادل. غیر عادل نیاید و مردم را بچاپد."18
"حکومت اسلامی مثل حکومت علی بن ابی طالب دیکتاتوری تویش نیست. حکومتی است که به عدل است. حکومتی است که زندگی خودش از زندگی سایر رعیتها بدتر است. آنها نمیتوانستند مثل او زندگی کنند. او نان جو هم سیر نمیخورد. این حکومت اصلًا میتواند دیکتاتوری؟ دیکتاتوری برای چه بکند؟ عیش و عشرتی نیست تا اینکه بخواهد دیکتاتوری بکند برای او. حکمفرمایی اصلًا در اسلام نیست... اینهایی که میگویند دیکتاتوری، اسلام را نمیفهمند چی هست. فقیه اسلام را نمیدانند. خیال میکنند ما، هر فقیه، هر چه هم فاسد باشد، فقیه اگر پایش را این طور بگذارد، اگر یک گناه صغیره هم بکند از ولایت ساقط است. مگر ولایت یک چیز آسانی است که بدهند دست هر کس؟ اینها که میگویند که دیکتاتوری پیش میآید، نمیدانند که حکومت اسلامی حکومت دیکتاتوری نیست."19
حضرت امام در عین حال که در برابر دشمن از کیان روحانیت و ولایت فقیه عادل دفاع میکرد و آن را ضداستبدادی و ضد دیکتاتوری میخواند، در مواقع لزوم به کسانی که در معرض گرفتار شدن به استبداد و دیکتاتوری بودند، مانند نیروهای مسلح و دولتمردان و روحانیان دارای نفوذ و قدرت توصیهها و موعظههایی داشت که نقل بعضی از آنها خالی از لطف نیست و نشان میدهد که ایشان به خاطر ضد استبداد بودن روحانیت، آنان را مصون از گرفتار شدن به چنین آفت اخلاقی نمیدانست و به همین دلیل آنان را به مراقبت از خود سفارش کرده و میفرمود:
"یک نکتهای را که باید به شما آقایان و همه ارتشیها و همه قوای مسلّح و همه کسانی که دستاندرکار هستند در این کشور تذکر بدهم؛ این است که هیچ صفتی در انسان که بعدها بروز میکند، از آن وقتی که متولد شده است، نبوده... دیکتاتوری هم از آن اموری است که بچه وقتی متولد شد دیکتاتور نیست. کم کم دیکتاتوری در او ظهور میکند؛ خیال میکند که خودش یک آدمی است که با دیکتاتوری مخالف است. لکن بعضی وقتها که اتفاق میافتد، در آراء و اقوال شروع میکند تحمیل کردن. رأی خودش را میخواهد تحمیل کند بر دیگری. نه اینکه با برهان ثابت کند؛ تحمیل میخواهد بکند بر دیگران. این یک دیکتاتوری است که انسان بخواهد آن چیزی را که خودش فکر کرده است دیگران از او بیجهت قبول بکنند.... کم کم وقتی که انسان وارد جامعه شد، کم کم وقتی وارد جامعه و نظام شد، یک سر کردة نظامی شد، یک فرمانده نظامی شد، کم کم آن خویی که در باطنش بوده است رو به رشد میرود. اول هم خودش ناآگاه است از مطلب، نمیداند که این رویّه رویّه دیکتاتوری است؛ خیال میکند که رویّه رویّة انسانی و اسلامی است. از مفاسدی که دیکتاتوری دارد و دیکتاتور مبتلا به آن هست این است که یک مطلبی را که القا میکند، بعدش نمیتواند و قدرت ندارد بر خودش که این مطلبی که القا کرده است اگر خلاف مصلحت است، نمیتواند از قولش برگردد؛ میگوید: گفتم، و باید بشود! این بزرگترین دیکتاتوری هاست که انسان به آن مبتلا هست که "چیزی که گفتم باید بشود" و لو اینکه یک کشور به تباهی کشیده بشود. این دیکتاتوری هیتلر و امثال اینها از این قماش دیکتاتوری بود."20
به خاطر خصلت ضد استبدادی روحانیت، امام این قشر را "ملجأ و پناهگاه مردم" میدانست. مردم در طول تاریخ در برابر ستمهای حکومتهای استبدادی و دیکتاتوری چشم امیدشان به روحانیت و علمای دین بود که پیوسته از ایستادگی ائمة اطهار(ع) در برابر حکومتهای استبدادی بنی امیه و بنی عباس سخن گفته و خود را رهرو راه آنان معرفی میکردند. "صداقت روحانیت" در حمایت از مظلوم در برابر ظالم و دفاع از تودههای مردم در برابر حاکمان مستبد موجب شده که دوست و دشمن روحانیت را ملجأ و پناهگاه مردم بدانند. اتفاقا یکی از علل دشمنی استبدادگران و دیکتاتوران با علما و روحانیت همین است.21
پس از پیروزی انقلاب و حضور روحانیت در عرصه مدیریت کشور و نهادینه شدن ولایت فقیه در قانون اساسی، یکی از استدلالهای ملی گرایان مخالف همین بود که روحانیت در طول تاریخ پناهگاه مردم در برابر صاحبان قدرت بوده، قرار گرفتن علمای دین در مرکز قدرت به از دست رفتن این موقعیت و جایگاه تاریخی روحانیت خواهد بود.
البته این سخن اگر به طور کلی مورد خدشه هم باشد، در این حدّ که از وجود یک خطر حکایت دارد، قابل انکار نیست، خطری که روحانیت نیز بدان واقف است. تأکید فراوان بر "لزوم حفظ استقلال حوزه و روحانیت" از سوی علما و مراجع از همین نگرانی سرچشمه میگیرد. در بخش "رسالت و تکلیف روحانیت" از آن سخن خواهیم گفت.
3- سدی در برابر استعمار
امام خمینی روحانیت را سدّی در برابر استعمار میدانست و شواهد گوناگونی از سیرة علمای پیشین برای آن نقل میکرد. از میرزای شیرازی در نهضت تنباکو،22 میرزا محمد تقی شیرازی و علمای عراق در مبارزات ملت عراق و کسب استقلال از سلطة انگلستان،23 آیتالله کاشانی در مبارزات ضد استعماری،24 آیتالله مدرس در مبارزه با مهرة استعمار انگلیس25 به عنوان شخصیتهای ضد استعماری در یکصد سال اخیر یاد میکرد و از روشنفکران غربگرا به خاطر مخالفت با روحانیت که "پشتوانة عظیمی" برای کشور در برابر بیگانگان هستند، انتقاد میکرد.
حقیقت این است که روحانیت در مبارزات استقلال طلبانة ملتهای مسلمان کارنامة درخشانی دارد. اگر در برابر استبداد داخلی گاه "سکوت و محافظه کاری" مشاهده شده و یا بنا بر مصالحی مانند: "عدم جواز تضعیف سلطان شیعه در مقابل سلاطین مخالف" حمایت به چشم میخورد، در برابر استعمار خارجی به چنین مواردی بر نمیخوریم. حساسیت زیاد علما و روحانیت به "دخالت اجانب در امور مسلمین یا سرزمینهای اسلامی" همواره عامل ایستادگی و مخالفت بوده است. اتفاقا دشمنی استعمارگران با روحانیت نیز از همین عامل نشأت میگیرد. اسلام و روحانیت را "مانع نفوذ" خود در سرزمینهای اسلامی دانسته و با هر وسیلهای در صدد شکستن این موانع بودهاند.
امام خمینی در بیانیهها و سخنرانیهای فراوانی از توطئههای دشمن در شکستن اسلام و روحانیت به عنوان "موانع نفوذ اجانب" سخن گفتهاند.26
معروف است که میرزای شیرازی پس از پیروزی در نهضت تنباکو ناراحت و غمگین بود، وقتی علت آن را پرسیدند، پاسخش این بود که استعمارگران کانون قدرت شیعه را شناسایی کردند و بعد از این ما را راحت نخواهند گذاشت و نقشهها برای نابودی روحانیت خواهند کشید.
امام علاوه بر روشنفکران، رژیم پهلوی را هم به خاطر مخالفت با روحانیت سرزنش میکرد، از آن جهت که حکومت میتواند از "قدرت روحانیت" در برابر بیگانگان استفاده کند.
قدرت روحانیت در مقابل استعمار خارجی مانند استبداد داخلی، به خاطر نفوذ کلمة آنان در میان مردم بود. روحانیت در طول تاریخ تعالیم اسلامی را در زمینههای مختلف به ویژه حرمت ستمگری و ستم پذیری، حرمت ذلّت پذیری در برابر اجانب به مردم آموختهاند. قیام سالار شهیدان را در مصاف با حکومت اموی زنده نگاه داشتهاند. فلسفة قیام جهانی امام زمان (عج) را در ریشه کن کردن ظلم و بیعدالتی بازگو کردهاند و خلاصه تودههای مسلمان را در برابر ظلم داخلی و نفوذ خارجی حساس تربیت کردهاند. چنان که خود نیز پیشتاز مبارزه با استبداد و استعمار بودهاند. اگر روحانیت توانست در پرتو نهضت اسلامی ملت ایران استبداد پهلوی و استعمار غرب را یکجا شکست دهد و "آزادی" و "استقلال" را به این کشور به ارمغان آورد، در پرتو "تعالیم اسلام"و "عشق و علاقه مردم به دین و مکتب" و "نفوذ کلمة علما در بین مردم" بود.
اصرار امام در دفاع از روحانیت در برابر رژیم پهلوی و روشنفکران غربزده و گلایه از آنان بدین خاطر بود که "روحانیت پشتوانه عظیم مملکت در برابر دشمنان خارجی" است، چرا باید به دست خود این پشتوانه را از دست بدهید؟! جز این که "سرسپردة اجانب" بوده و روحانیت را "مانع سرسپردگی" خود میدانید؟!
اینک به مواردی از بیانات امام در این زمینه توجه کنید:
"مطبوعات کشور آزادانه یا به اجبار به هَتْک و اهانت ما قلمفرسایی میکنند. گویندگان با اشاعه اکاذیب به هتک و تضعیف روحانیت، یگانه پشتوانه مملکت، کوشا هستند و از هیچ تهمت و افترایی خودداری نمیکنند. این پشتوانه باید شکسته شود تا اجانبْ آزادانه به مقاصد شوم خود برسند. روحانیت باید زجر ببیند، هتک شود؛ این لباس در خور سوختن است! در بیست و چند سال قبل به دست عمال انگلیس، دشمن سابقهدار اسلام و شرق، چه اهانتها و زجرها و شکنجهها که دیدند. جوانها از سالخوردهها بپرسند. امروز به دست عمال دیگران باید اهانت شوند و شکنجه ببینند."27
"عمال اجانب که خود بر ضد مکتب آن هستند در ایران از آن ترویج میکنند. برای شکستن وحدت اسلامی و کوبیدن قرآن کریم و روحانیت در ایران که مهد تربیت اهل بیت عصمت و طهارت است و با زنده بودن این مکتب بزرگ هر گز اجانب غارتگر به آرزوی غیر انسانی خود نمیرسند، ناگزیر هستند مذهب مقدس تشیع و روحانیت را که پاسداران آن هستند به هر وسیله تضعیف کنند و بکوبند. اکْذوبه انتساب بعضی از این منحرفین را به این جانب نیز از همین قماش است.."28
"من از همه اقشار ملت متواضعانه تشکر میکنم. من در خدمت شما هستم. روحانیت در خدمت اسلام و در خدمت ملت است. این سد را حفظ کنید تا کشور شما حفظ بشود.."29