
ایمان بهار آرا
داشتن مبانی روشن اعتقادی،فکری و عملی نخستین و اصلیترین لازمه و نشانه استحکام بنیانهای هر نظام سیاسی است و جمهوری اسلامی ایران که برپایه استوار اراده ملی و مبانی اعتقادی کاملترین دین الهی مستقر شده تا تحقق بخش چرایی و چگونگی دائمی بودن انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی باشد، از این حیث حکومتی بیبدیل محسوب میشود. این استواری از یکسو مبتنی بر جمهوریت اصیلی است که بر ایمان روشن بینانه متدینترین ملت جهان معاصر تکیه دارد و از جانب دیگر متکی بر اصل دائمی بودن دین کامل و انقلاب نشئت گرفته از آن است که آرمان گرایی توقف ناپذیر ملت و خدمتگزارانش را امری بدیهی و تغافل از اصالت و الزامات چنین امر مسلمی را حرام وناموجه میسازد.
در عین حال پس از شکل گیری یک حاکمیت اصیل و مستحکم و تبیین مبانی آن که در شمار مسئولیتهای اصلی رهبران در مراحل نظام سازی و ساختار سازی است، بیشترین اهمیت را باید به استخراج ارزشهای عملی از مبانی اعتقادی داد که در شمار وظایف مشترک رهبران، کارگزاران و اقشار ملت قرار میگیرد و بدون دقت در چگونگی انجام آن نمیتوان بسترهای ورود به مراحل جامعه سازی و امت سازی را فراهم دانست و حاکمیتی که جرات یا آمادگی ورود مقتدرانه به این مرحله را حاصل نکند حتی در حفظ ساختارهای ایجاد شده نیز که وابستگی خطیری به حفظ آرمانها و دوام پیوندهای معنادار میان مردم و متصدیان امور و حفظ تقدم و اشراف اخلاق در تمامی عرصههای سلوک فردی و جمعی دارند دچار مشکل خواهد بود.
تاخیر یا تعلل در استخراج ارزشهای عملی از مبانی و آرمانهای موجود، متاثر از عوامل مختلفی است که از آن جمله به دنیا زدگی وروزمرگی مردم (که به نوبه خود منبعث از عوامل مختلف دیگر است) و ناآشنایی، بیاعتقادی یا تغافل متصدیان امور نسبت به آرمانها و جدیت لزوم تبدیل آنها به ارزشهای عملی یا تنبلی و ناتوانی آنان در تدارک و تدبیر چنین روندی میتوان اشاره داشت.
به تعبیر دیگر بخش مهمی از ارزشهای عملی مورد نیاز به تدریج و در جریان تعامل طبیعی مردم حول محور مبانی مورد قبول و تاکید عمومی شکل میگیرند و استقرار مییابند اما بخش مهمتری از این کار وابسته به فهم و درک مدیران و متصدیان امور از آرمانها و مبانی به عنوان زیر بنای اصلی حاکمیت و برخوردار بودن آنان از عزم و هوشمندی و فراست و ممارست لازم برای جاری کردن آرمانها در ظرف ارزشهای عملی است که اگر خللی در آن رخ دهد احتمال تردید و عقب گرد تدریجی عامه نسبت به ارزشهایی که خود خلق کرده و ملاک عمل قرار دادهاند نیز دور از ذهن نخواهد بود.
جمهوری اسلامی ایران از بدو شکل گیری تا کنون راه پر هزینه و پرچالشی را برای استقرار مبانی و آرمانها و شفاف سازی ارزشهای عملی مورد اتباع همگانی پیموده تا سرانجام توانسته است اطمینان لازم را از فراهم بودن نسبی ظرفیتها و بسترهای ورود به مراحل جامعه سازی و امت سازی حاصل کند و با رعایت اصل استقبال از تحول مستمر برای رسیدن و رساندن خود و ساختارهای خود به کمال و روزآمدی مطلوب آماده عبور از مهمترین پیچ تاریخی عمر خود گردد.
با این وصف نمیتوان نادیده گرفت که ضعف مدیران ومتصدیان در استخراج ارزشهای عملی از آرمانها و مبانی انقلاب اسلامی و حتی سستی و کوتاهی در حمایت و تقویت ارزش آفرینیهای مردم همواره در شمار اصلیترین نگرانیهای بنیانگذار فقید انقلاب و جمهوری اسلامی امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب بوده و بیشترین هشدارها و انذارها در گفتار و فرامین ومنشورهای حکومتی صادره از سوی ایشان ناظر بر همین نگرانی است، چرا که التزام عملی به اسلام، قانون گرایی و انطباق عملکردها با شعارها و اقتدار مسئولان در مقابله با تهدیدها و دشمنیهای آشکار و پنهان فکری، فرهنگی،اخلاقی و عملی دشمنان و حتی دشمن شناسی و تشخیص و پیشبینی حیلهها و تهدیدهای دشمن در گرو در اختیار داشتن و پایبندی به ارزشهای عملی و در دسترس بودن ملاکها وشاخصهای ارزیابی انطباق عملکردها با ارزشها وآرمانهاست.
سوق داده شدن رفتارها و شیوههای زندگی به سمت رواج "اصالت تجمل و اشرافیت"، "اصالت لذت"، "اصالت شهرت"، "اصالت مد"، "اصالت برندها" و "اصالت تشخیص و تایید خارجی" به جای تاکید بر خودباوری، از نتایج و نشانههای بدیهی نقص و ابهام ارزشهای عملی و مدیریت بیبهره از اتکا و ابتنای صریح بر اینگونه ارزشها به عنوان دستور العمل ثابت برنامه ریزی و عمل است که به دامن زدن بیهنجاری و برهم خوردن شاکلههای هویتی و رفتاری و استقبال از تهاجم و شبیخون فرهنگی دشمن میانجامد و تلاش جریانهای ماسونی و صهیونیستی را برای تثبیت و تعمیم نشانههای چنین وضعیتی با استفاده از نقص اندیشه و استقلال فکری برخی مسئولان و عناصر غرب زده یا مرعوب الگوهای زیست غربی نمیتوان نادیده گرفت.
درد مندانه باید اذعان کرد فضای رسانهای بویژه محیط سینمایی کشور یکی از برجستهترین نقاط بروز این تهدید است که بهرهبرداری از تکنولوژی و هنر جدید را برای معرفی عمیق واستقرار و تحکیم اخلاق و عقاید اسلامی و انقلابی به تدریج از دایره توقعات مشروع و امیدهای عملی دلسوزان جامعه انقلابی خارج و صاحبان چنین انگیزههایی را در حاشیه و انزوا قرار میدهد و راه تقویت و اشاعه الگوها و رفتارها و دستورالعملهای مغایر با روح اسلام و انقلاب دائمی مبتنی بر اسلام را فرا روی جامعه ما میگشاید و این دغدغه بیش از آنکه آفریده بیتوجهی و کوتاهی افقهای دید دست اندرکاران سینما و رسانه باشد، مخلوق سردرگمی و بیهنجاری رویکردهای برنامه ریزان و سیاستگذاران کلان سینما و فعالیتهای رسانهای کشور ماست.
اکنون برای ایضاح این انذار و ارائه نمونه سادهای از تناقض مورد اشاره میتوان ابتدا از شکل گیری خود بخودی یک ارزش عملی در عرصه ورزش کشور یاد کرد و سپس با یادآوری آثار کوتاهی مسئولان در تبیین چنین ارزشی و تبدیل آن به رویکرد افتخارآمیز و دستورالعمل رسمی و ثابت متصدیان ورزش و نهادینه کردنش دراذهان ورزشکاران و ورزش دوستان که با تغییرات سریع نسلی در معرض شدیدترین امواج بیهنجاری قرار دارند به موضوع سینما نیز پرداخت.
کمترکسی - از جمله نویسنده این مقاله - بدون مراجعه به آرشیوهای اوایل انقلاب قادر است به خاطر آورد که نخستین بار کدام ورزشکار ایرانی با چه میزان سرمایه فکری و اعتقادی از رو در رو شدن با نماینده رژیم اشغالگر فلسطین و تایید صلاحیت وی برای حضور در عرصه شریف قهرمانی و پهلوانی سر باز زد؛ اما بازتاب توام باشگفتی این خودداری به گونهای بود که در عرصههای بینالمللی به عنوان تصویر و تجسمی از مقابله تمام عیار یک تفکر انقلابی با یک ضدتفکر و یک موجودیت شوم ضد بشری قلمداد شد و در عرصه داخلی و نزد همه علاقمندان انقلاب و اسلام به مثابه نمادی از رویکرد ملی و دینی وفادار به حقیقت اسلام و انقلاب اسلامی مورد استقبال قرار گرفت و مایه مباهات و مقدمه شکل گیری یک ارزش عملی گردید. اما به تدریج فضای ورزش کشور به سمتی سوق یافت که اکنون به عنوان مثال، خودداری تیم فوتبال سپاهان از بازی دوستانه با یک تیم خارجی به خاطر اسرائیلی بودن مربی آن تیم کمترین بازتاب را در مطبوعات داخلی پیدا میکند و حتی در رسانه ملی کمترین فرصت گقتگو به تبیین اهمیت و لزوم و افتخار آمیز بودن چنین کاری اختصاص مییابد.
این یک نمونه روشن از بیهنجاری حاصل از بیتدبیری و سردرگمی و غفلت از استخراج و تثبیت ارزشهای عملی است که طبعا جای تعجب نخواهد بود اگر به تزلزل اعتقاد برخی ورزشکاران به ضرورت اعلام موضع انقلابی در میادین ورزشی بیانجامد و گام بعدی چنین تزلزلی، توجیه و مشروعیت یافتن انواع ناهنجاریها و رفتارهای مغایر فضیلت واخلاق پهلوانی و انقلابی (نظیر دوپینگ، تبانی، تهدید و تخریب یکدیگر، و رواج فسادها و افسادهای ناگفتنی تر) در نزد ورزشکاران، وزرشی نویسان، ورزش دوستان و حتی ناظران و مدیران عرصههای ورزش است.
اکنون به سینما باز میگردیم و با یاد آوری افت و خیزهای سینمای ایران در طول سه دهه گذشته، نحوه تعامل آن را با جشنوارههای بینالمللی با تاکید بر جشنواره هالیوودی و صهیونیستی اسکار ملاک ارزیابی و ارزشیابی این سینما قرار میدهیم؛ زیرا همه ردههای مختلف و نحلههای گوناگون دخیل در سینمای کشور به انحاء مختلف این معیار قضاوت را مورد قبول و تاکید قرار دارند و همین قبول و تایید اگر چه مورد موافقت نویسنده این مقاله نیست چنین قضاوتی را منصفانه و مشروع میسازد.
تلاش یهودیان کاپیتالیست و صهیونیست برای یهودی سازی فرهنگ جهانی، تلاش کاملا سازمان یافته و مستمری است که همگان بر اهمیت آن به عنوان تهدیدی برای تمام فرهنگها و ادیان اذعان دارند اما بسیار کمتر از وقایع ملموس و قابل نمایش و بررسی مثل یهودی سازی سرزمینهای اشغالی و اماکن متعلق به همه ادیان الهی - که البته آنهم جزئی از نقشه اصلی است - مورد اشاره قرار میگیرد.
دین سازی، عرفان سازی، تاسیس مکاتب و کلوبها و گروههای مختلف شبه فکری و شبه دینی برای برهمزدن تمام معیارهای اصالت آفرین و رواج انواع القائات انحرافی و به محاق بردن ادیان و افکار اصیل و بیثمر ساختن گرایشهای فطری معاصر به معنویت الهی، بخشی از برنامههای اردوگاه صهیونیزم کاپیتالیسم جهانی به منظور حفظ و بسط حاکمیت فکری و سیاسی خود بر جهان معاصر است. سینما در این برنامهریزی شیطانی نقشی محوری دارد که هالیوود عهدهدار هدایت و مدیریت چگونگی ایفای آن است و جشنواره اسکار عالیترین عرصه و مجال نمایش قدرت و اعمال رهبری هالیوود و تثبیت محوریت الگوها و ارزشهای عملی هالیوودی برای سینما و تمامی عرصههای متاثر از سینما و همه نقش آفرینان ومخاطبان این عرصهها قلمداد میشود؛ به طوری که حتی شیفتگان اسکار با تعجب از تبدیل اسکار به مهمترین جایزه فرهنگی جهان و بازتاب و تاثیرگذاری چندین برابری آن در مقایسه با مجموعه جوایز نوبل یاد میکنند.
همزمان و به عنوان بخشی دیگراز پازل مدیریت شیطانی کاپیتال صهیونیزم جهانی میتوان یاد آور شد که 70 درصد رسانههای گروهی غرب نیز در اختیار بانکداران صهیونیست قرار دارند. از جمله تمامی هفت نفری که در رأس سه بنگاه عظیم خبری - تصویری آمریکا (C.B.S - A.B.C - N.B.C) قرار گرفته و هدایت و جهت دهی اخبار روزانه را در اختیار خود دارند صهیونیست هستند و در نگرشی وسیعتر گروه 33 نفرهای که رسانههای جهان را در انحصار خود دارند، از سرشناسترین صهیونیستهای جهان هستند. همچنین در ایالات متحده امپراطوری خبری مردی صهیونیست به نام "روبرت مردوخ" به تنهایی روزانه سه میلیون نسخه روزنامه و هر هفته 4 میلیون مجله و هفته نامه منتشر میکند و تردیدی نیست که سینما و مطبوعات غربی و الگوهای مدیریت غربی سینما و مطبوعات و رسانههای خبری در تمام جهان مکمل یکدیگر و تامینکننده بسترهای نفوذ شیطانی یکدیگر هستند.
از همین روی و با توجه به همین هم افزایی دقیق است که"هنری فورد" در فصول مختلف کتاب "یهود بین الملل" در اوایل دهه 20 میکوشد ملت آمریکا را از خطر شکلگیری امپراتوری یهود در این کشور آگاه سازد. فورد"پروتکلهای علمای ارشد صهیون"را برنامه اصلی یهود برای تسلّط بر جهان میداند و هشدار میدهد که تشکلهای صهیونی به نام دین و ملت یهود در صدد تسلط کامل بر حکومت آمریکا و تبدیل آن به عامل و محور تسلط خود بر جهان هستند و سیطره یهودیان صهیونیست در آمریکا به قلمرو سیاست و اقتصاد محدود نمیشود بلکه تمامی عرصههای فرهنگ،هنر و رسانههای جمعی را نیز در بر میگیرد. فورد سینمای آمریکا را ماهیتا یهودی میداند و آن را مهمترین و مؤثّرترین رسانه تبلیغی یهود معرّفی مینماید و بررسی محتوای فیلمهایی که در تاریخ سینمای آمریکا به دریافت جوایز اسکار نایل شدهاند احتمالا در این ارتباط نکات بسیاری را روشن خواهد کرد.
حال با مروری کوتاه بر تاریخچه اسکار درمی یابیم که در سال 1929 (1308 ش)، آکادمی هنرها و علوم سینمایی به فکرافتاد مراسمی ترتیب دهد و در آن به بهترینهای سال گذشته سینمای آمریکا جایزهای اهدا شود. اعضای اصلی با این پیشنهاد موافقت کردند و مراسم اهدای جایزه در همان سال برای اولین بار برگزار شد. در شب شانزدهم ماه میسال 1929، اولین جشن اهدای جوایز آکادمی با حضور 270 مهمان در هتل روزولت، واقع در هالیوود برگزار شد. حاضران توزیع دوازده جایزه در رشتههای گوناگون سینمایی را مشاهده کردند؛ اما اینها همه تنها ظاهر ماجرا بود.
تندیس اسکار کاملا به شکل تندیس اسیریس(Osiris) خدای مصریان باستان است. همان خدایی که بدون داشتن آبلیسک (Obelisk) توانست ایسیس(isis) خواهر خود را باردار کند و از ازدواج آنها هروس (horus)به دنیا آمد. همان کسی که الان چشم او به عنوان نماد فراماسونری شناخته میشود.
اکنون با وجود ادعای جهانیبودن اسکار، مراسم اهدای جوایز سالیانه آن که همزمان به طور زنده در 200 کشور پخش میشود در واقع فرصت به رخ کشیدن و تجدید شیفتگی دیگران به سینمای آمریکا و معیارهای القایی آن است. مراسمی که درون مایه اصلی آن چیزی جز سرنهادن بر آستان خدایان صهیونی و پذیرش الوهیت آنان و دعوت طرفداران خود به همراهی در این امر و تنظیم شیوههای زندگی خود با معیارهای چنین پرستش متحجرانه اما مدرن شدهای نیست و برندگان این مراسم تعبدی نیز دستاوردی مهمتر از تبدیل شدن به دنباله و زائده موقت یا دائمی هالیوود را دنبال نمیکنند و به دست نمیآورند.
سینمای ایران از سال 1356 با "فیلم دایره مینا" در این جشنواره شرکت جست اما بعد از انقلاب اسلامی وسوسه حضور در اسکار تا سال 73 به خوبی مهار شد. با این حال اصلیترین عامل این مهار وسوسه شرایط انقلابی و جنگی و غلبه صریح شعارهای ضد امریکایی و ضد صهیونیستی در میان مردم بود نه استقلال فکری و مدیریت مبنامند مسئولان سینمای کشور.
در سال 1373 بیآنکه فرصت مباحثه در خصوص جوانب امر به نهادهای عالی فرهنگی کشور و نخبگان فرهنگی داده شود و نتایج مباحثات در معرض قضاوت مردم به عنوان نگهبانان اصلی حریم انقلاب و اسلام قرار گیرد، بنیاد فارابی هیاتی برای انتخاب نماینده سینمای ایران در جشنواره اسکار تشکیل داد که اعضای آن فیلم "زیر درخت زیتون" را به عنوان اولین فیلم شرکتکننده سینمای پس از انقلاب اسلامی ایران در جشنواره اسکار برگزیدند. به این ترتیب زاویه گرفتن رسمی سینما نسبت به اصول و الزامات زندگی در عصر انقلاب اسلامی آغاز شد و در کمتر از پنج سال کار به جایی رسید که یکی از کارگردانان مشهور سینمای کشور برای راه یابی به اسکار فرمهای مربوط را از فارابی دزدید و از طریق لابی سیاسی توانست راهی قبله آمال خود شود و فارابی به عنوان قدرشناسی از متانت رقیب او تصمیم گرفت وی را نیزدر جشنواره سال بعد اسکار شرکت دهد، حال آنکه هر دو کارگردان مورد اشاره در آن زمان در صف اول مدعیان دفاع از حریم انقلاب و تلاش برای همسو کردن سینما با ذات انقلاب اسلامی قرار داشتند.
این تنها یک نمونه از نتایج ابتدایی تقدم فروع بر اصول در عرصه سینما و فرهنگ کشور بود که زمینه ساز همه ابتلائات کنونی سینمای کشور شد زیرا به دنبال همین گامهای نخستین، مسابقهای پرشتاب میان افراد و نهادهای فرهنگی برای دامن زدن به اولویت عرضه محصول و"حضور در جشنوارهها و کسب شهرت و در آمد" و ترک رسالت حفظ حریم و ارزشهای خودی و تثبیت روحیه انقلابی و "پی ریزی بنیانهای فرهنگ مستقل انقلابی با نسل سازی برای تبدیل وفادارانه آرمانها و پیامهای انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی به پیام هنری" در گرفت که دریغا هنوز هم به جای ریشه یابی علل آن و تدارک بازگشت از بیراهه در پی مقابله با معلولها و نتایج آنیم.
اکنون فضای رسانههای سینمایی ما کاملا هالیوودی است، رسانه ملی ابایی از تنزل قدر خود تا حد تبدیل شدن به رقیب همتراز این رسانههای زرد ندارد، پخش مستقیم مراسم اسکار از سیمای جمهوری اسلامی اگر ممکن شود به عنوان یک موفقیت بزرگ برای رسانه ملی قلمداد میشود، همه فعالیتهای قابل احصاء فرهنگی تحت الشعاع سینما و فوتبال قرار گرفته اند، در فاصله چند روز به انتخابات مجلس شورای اسلامی و در اوج حملات خبری صهیونیستها به ارکان انقلاب اسلامی خبر اصلی برخی نشریات کشور مربوط به رقابت طراحان مد برای پوشاندن لباسهای تولیدی خود بر تن کارگردان و عوامل فیلم جدایی نادر و سیمین است و خلاصه همه چیز به شدت بوی طلاق و تعلیق میدهد.
سرخوردگیهای چند ساعت پس از اعلام نتایج نهایی اسکار نیز بهانههای خوبی برای کشدادن خبرهای هالیوودی هستند و به عنوان مثال میتوان مدتها در این باره قلمفرسایی کرد که جایزه فیلم نامه اورژینال، حق "وودی آلن" نبود زیرا فیلم و فیلم نامه او تنها ملاحتی ابتدایی دارد و بعد از مدتی کاملا قابل پیشبینی میشود، حال آنکه لحظه به لحظه فیلم "جدایی نادر از سیمین" سرشار از تازگی و اورژینالیته است. یا میتوان از این واقعیت یاد کرد که فروش صد و پنجاه میلیون دلاری و همسازی فضا و محتوای فیلم وودی آلن با مقصد و مراد هالیوود دلیل اصلی رجحان آن بر رقیب ایرانی بوده است. اما این تحلیلهای سرخورده آیا کمکی به افزایش جرات مسئولان فرهنگی کشور برای رویارویی با سوال اصلی خواهد کرد؟
سوال اصلی - که به منظور ایضاح ابعاد آن در قالب سه سوال مطرح میشود - این است:
فرصتهای از دست رفته برای تولید و عرضه ارزشهای عملی و تثبیت آنها را چگونه باید جبران کرد؟
آیا بازگشت از همه کژ راهههایی که موجب تزلزل معیارهای فرهنگی میشوند آنقدر اهمیت دارد که فریضه الهی و انقلابی قلمداد شود و حاضر به فدا کردن نام و جاه خود برای انجام آن باشیم؟
بدون چنین شجاعت و عزم و انصافی چگونه میتوان مانع ادامه روند تقدم فروع بر اصول و رواج ارزشهای کاپیتال صهیونی شد و ادعای مقابله با تهاجم فرهنگی و تدارک مراحل جامعه سازی و امت سازی انقلاب اسلامی را برای لبیک به مقتضیات ذاتی انقلاب اسلامی وپاسخ به نیازها و ضرورتهای عصر بیداری اسلامی را داشت؟