1. مصدق؛
قرار گرفتن افرادی مانند دکتر رضا فلاح در کنار دکتر محمد مصدق عامل انحراف نهضت ملی نفت و سبب تشدید اختلاف بین او و آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی گردید.
فلاح از عاملان نشاندار انگلیس بود که کارخانه روغن موتورسازی آبادان را نیز منفجر کرده بود.(1)
در سال 1331 با حمایت مصدقالسلطنه، فلاح به عضویت هیأت مدیره شرکت نفت درآمد. این انتصاب، اعتراض برخی اعضای فراکسیون نهضت ملی و نمایندگان مجلس را به دنبال داشت. اعضای فراکسیون در این خصوص به مصدق تذکر دادند؛ ولی اثر نکرد. کاظمی، وزیر دارایی مصدق، نیز به انتخاب فلاح اعتراض کرد، ولی با واکنش منفی دکتر مصدق مواجه شد.(2)
حسین مکی میگوید: «من به مصدق گفتم ما اکنون با انگلستان در حال جنگ هستیم؛ ولی با فرمانده سپاه آنها که نمیشود به جنگ خودشان رفت. فلاح از عوامل مؤثر آنها است و غیر ممکن است چنین کسی به نفع نهضت ملی قدمی بردارد. وانگهی مگر اسناد جنایت این قبیل اشخاص را خودتان در شورای امنیت مطرح نکردید؟!
دکتر مصدق عقیده داشت حر هم سر راه حسینبن علی(ع) را گرفت ولی بعد پشیمان شد و توبه کرد، دکتر فلاح هم توبه کرده است.»!(3)
انعکاس خبر انتصاب دکتر فلاح که مورد انزجار و تنفر مردم خوزستان بود؛ نارضایتی اهالی و ناآرامی فراوانی به دنبال داشت.
کارمندان مناطق نفت خیز طی تلگرافی به مصدق، اظهار داشتند: «استدعا میشود اشخاصی را که از امپراطوری انگلستان مدال عزت دارند؛ در هیأت مدیره شرکت راه ندهند که موجب یأس کلیه اهالی خوزستان خواهد شد.»(4)
دکتر مصدق که همچنان بر موضع نادرست خود لجاجت میورزید، تلگرافی را به هیأت مدیره شرکت ملی نفت صادر نمود و ضمن آن خطاب به اهالی خوزستان اظهار داشت: «هر قدمی که از طرف دولت برداشته شود با مطالعه کامل و رعایت مصالح مملکت خواهد بود.»(5)
آیتالله کاشانی هم در رابطه با فلاح اعتراض داشت؛ ولی دکتر مصدق همچنان بر صلاحیت عامل نشاندار انگلیس اصرار میورزید.
این فرد نفوذی و در حقیقت ماجرای نفوذ انگلیسیها بر افکار مصدقالسلطنه، راه مصدق را از آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی جدا کرد و زمینه سلطه مجدد محمدرضا پهلوی بر ایران را فراهم ساخت.
مصدق نیز بر این واقعیت اذعان دارد و در خصوص برخی از یاران خود در جبهه ملی میگوید: «آنان آزادی و استقلال را وسیله پیشرفت و اغراض و مقام قرار دادند.»(6)
دنیاخواهی آنان سبب نفوذ افراد و عناصر دشمن در بین آنها شد و همانان مصدق را به بیراهه بردند.
2. بازرگان؛
وجود افرادی مانند هاشم صباغیان و ناصر میناچی و امیرانتظام در کنار مهندس مهدی بازرگان، از نهضت آزادی، جبههای برای مبارزه با دین و ارزشها ساخت.
هاشم صباغیان از اعضای نهضت آزادی و وزیر کشور دولت موقت بود که با لانه جاسوسی آمریکا در ایران ارتباط داشت. وی در مهر ماه 1358، با کاردار سفارت آمریکا دیدار کرد و نگرانیهای خود را از آنچه در ایران میگذرد به او منتقل نمود. ناصر میناچی نیز در دیدار با کاردار آمریکا، ضمن گلایه از عملکرد دادگاههای انقلاب در اعدام مسؤولان رژیم شاهنشاهی پهلوی اعلام کرد که دولت موقت بازرگان درصدد است، انتقادات آیتالله خمینی درباره روابط خارجی و روابط با آمریکا را کم کند و او را از عرصه بینالمللی کنار بگذارد.(7)
دکتر ابراهیم یزدی و امیرانتظام نیز همین حرفها را برای آمریکاییها تکرار کردند.
این اظهارات، آمریکاییها را به وجد آورد؛ به گونهای که وزارت خارجه آمریکا به سفارت خود در تهران دستور داد: «هنگامی که شما یزدی یا امیرانتظام را ببینید، خواهشمند است قدردانی ما را از اظهارات اخیر مفیدشان در تلویزیون راجع به روابط ایالات متحده و ایران ابراز دارید.»(8)
امیر انتظام پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و دستگیریش به جرم جاسوسی، در اعترافات خود آورد که ملاقاتهایش با مسؤولان سفارت آمریکا در ایران، روزانه یا چند بار در هفته بوده است.
این افراد نفوذی بر افکار بازرگان اثر گذاشتند و او را به بی راهه بردند. امام خمینی(ره) در فرازی از نامه 6/1/68 به منتظری میآورند: «والله قسم، من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم، ولی او را هم آدم خوبی میدانستم.»
این فردی که امام او را آدم خوبی میدانستند، آرام آرام، بر اثر نفوذ جاسوسان و منحرفان، قصد انحلال مجلس خبرگان را داشت.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در این خصوص میفرمایند: «طرح آنکه مجلس خبرگان منحل بشود، که در زمان دولت موقت این طرح شد و بعد هم معلوم شد که اساسش از امیرانتظام بود و آن مسائل، آن وقت آمدند آقایان پیش ما، همین آقایانی که، آقای بازرگان و رفقایش و گفتند ما خیال داریم که این مجلس را منحلش کنیم، من گفتم شما چهکاره هستید اصلش که میخواهید این کار را بکنید؟ شما چه سمتی دارید که بتوانید مجلس منحل کنید؟ پا شوید بروید سراغ کارتان. وقتی دیدند محکم است مسأله، کنار رفتند.»(9)
برقراری رابطه با آمریکا نیز از جمله تلاشهای بازرگان و عناصر مرتبط در دولت موقت بود. ابعاد این تلاش که بعدها در اسناد لانه جاسوسی و اظهارنظرهای برخی از سران نهضت آزادی بیشتر افشا شد، حرکتی در جهت تعارض با منافع دینی، آرمانهای انقلابی و ملی و مخالفت با خط امام بود.
مهندس مهدی بازرگان یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در مصاحبه با خبرنگار نیویورک تایمز و نیوزویک در خصوص این ارتباط با صراحت اعلام میکند: «دولت انقلابی ایران، مشتاق است روابط خوب خود را با آمریکا از سر بگیرد... ما روابط دوستانهای با ایالات متحده داشتهایم و میل داریم روابط دوستانه را با ایالات متحده و تمامی کشورهای جهان حفظ کنیم.»
حضرت امام(ره) در تاریخ 30/11/1366 در نامهای به وزیر وقت کشور، حقیقت انحراف بازرگان و دولت موقت را تبیین نمودند و آوردند: «به حسب این پروندههای قطور و نیز ملاقاتهای مکرر اعضای نهضت، چه در منازل خودشان و چه در سفارت آمریکا و به حسب آنچه من مشاهده کردم از انحرافات آنها، اگر خدای متعال عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند، ملتهای مظلوم، به ویژه ملت عزیز ما، اکنون در زیر چنگال آمریکا و مستشاران او دست و پا میزدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران میخورد که قرنها سر بلند نمیکرد.»(10)
3. بنیصدر؛
یکی از شیوههای مرسوم در سرویسهای اطلاعاتی بیگانه، تأثیر گذاری غیر مستقیم و نامحسوس بر شخصیتها است. هیچ عامل بیگانهای مستقیما به سیاستمداران و شخصیتهای نظام مراجعه نکرده و از ایشان نمیخواهد که به مخالفت با روند انقلاب بپردازد؛ بلکه با واسطه یا بیواسطه بر اطرافیان و حلقه اول دولتمردان سرمایهگذاری نموده تا آنان، فرآیند القا و تأثیرگذاری بر شخص مورد نظر را رقم زنند.
بنیصدر از جمله محاصره شدگان در حلقه اطرافیانی است که مسعود رجوی و منافقین بر آنان احاطه کامل داشتند. امام خمینی(ره) با درایت و هوشیاری، پرده از روی این واقعیت کنار زدند و فرمودند: نصیحت میکنم که شما بیایید و حسابتان را از این منافقین که قیام بر ضد اسلام کردند، حسابتان را جدا کنید؛(11)
بنیصدر که تفکرش ریشه در اندیشه مصدق و بازرگان و ملیگراها داشت، از این نصیحتها پندی نگرفت و اوج انحراف خود و درسگیری از نفوذیها را در 14 اسفند 1359 و در سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق به نمایش گذاشت و با صدور دستور برای حمله و هجوم به مردم حزباللهی، یک فتنه بزرگ را رقم زد.
حضرت امام(ره) دادستان کل کشور را مأمور رسیدگی به این فتنه بزرگ نمودند. دادستان کل کشور، پس از بررسی پرونده، با اشاره به اسناد به دست آمده و اعترافات عناصر نزدیک به ابوالحسن بنیصدر، در خصوص موضوع یاد شده گفت: «ما این کار را پیگیری کردیم، بیشتر به مدارک زیاد و هولناک رسیدیم؛ یعنی زود فهمیدیم که این یک حادثه نیست... این یک توطئه است، مقدماتی دارد و پیامدهایی،... همانجا این کار، ارتباطش با جبهه ملی با گروه رنجبران، با لیبرالهای دیگر، با رجوی و روابطش با خارج کشف شد. ما هر چه پیش میرفتیم، مسأله، از صورت یک جنایت هم بیرون میآمد. مسأله، یک توطئه سیاسی بود.»(12)
توطئهای که ریشه در جریان نفوذ داشت و در روز هفتم مرداد 1360 نمایانتر شد. روزی که بنیصدر با مسعود رجوی -سرکرده گروهک نفاق- با یک فروند هواهپیمای بوئینگ 707 به خلبانی سرهنگ معزی، خلبان ویژه محمدرضا پهلوی- شاه مخلوع ایران- به پاریس گریخت!
4. شریعتمداری؛
ارتباط ناصر میناچی، یار نزدیک بازرگان، با سیدکاظم شریعتمداری و بیت او در حدی بود که ویلیام سولیوان (آخرین سفیر آمریکا در ایران) در نامهای به وزارت امور خارجه این کشور در 30 مهر ماه 1357 از میناچی بهعنوان دوست نزدیک شریعتمداری یاد میکند.(13)
اسناد لانه جاسوسی نشان میدهد که میناچی درباره تلاش خود برای اجرای برنامههای سازشکارانه مشترک بین شریعتمداری و بازرگان و حتی متقاعد کردن امام(ره) به پذیرش این برنامهها در ماههای پایانی رژیم شاهنشاهی به صورت مستمر به مأموران لانه جاسوسی گزارش میداده است.
شریعتمداری و اطرافیانش به طور جداگانه نیز ارتباطی را با سفارت آمریکا برقرار کرده بودند و این ارتباطات پس از انقلاب از گستردگی بیشتری بر خوردار شد.
همین ارتباط و نفوذ، شریعتمداری را در مقابل امام و انقلاب اسلامی قرار داد و با حمایت وی حزب خلق مسلمان در اسفند ماه 1357 اعلام موجودیت کرد و با الهام از شریعتمداری و موضعگیری در خصوص شیوه برگزاری رفراندوم در فروردین 1358 و مخالفت با تشکیل مجلس خبرگان و برخی اصول قانون اساسی، فاز مخالفت با روند انقلاب و اقدام علیه نظام و دستاوردهای انقلاب اسلامی را کلید زد.(14)
حضرت امام خمینی(ره) در مقابل این جریان و نیرنگهای منحرفین فرمودند: «قلمهای شما از تفنگهای آن دموکراتها به اسلام بیشتر ضرر دارد. نطقهای شما به اسلام ضررش بیشتر از آن توپهایی که آنها به جوانان ما میبندند... برای اینکه آن جا دشمن معلوم است و شما به صورتهای مخفی به میدان میآیید. قلمهای شما از سرنیزههای رضا خان بدتر است برای اسلام، و شما مضرتر هستید از رضا شاه و محمدرضا شاه برای اسلام، برای اینکه آنها معلوم بود مخالف هستند و مردم میشناختند آنها را، مخالفت میکردند با آنها، مقاومت میکردند. شما در پوشش اسلام، در پوشش طرفداری از خلق مسلمان، بر خلاف اسلام دارید عمل میکنید.»(15)
سپس امام(ره) مرحوم آقای فلسفی را برای جدا شدن شریعتمداری از حزب خلق مسلمان نزد وی فرستادند.
آقای فلسفی میگوید؛ امام به من فرمودند: «این حزب خلق مسلمان علیالتحقیق ریشه خارجی دارد. این کلمه «خلق» را داخل عنوان حزب گذاردهاند؛ مثل اینکه کلمه دموکراسی را میخواستند داخل نام جمهوری اسلامی ایران کرده و بگویند: جمهوری دموکراتیک اسلامی ایران؛ خلق مسلمان هم یعنی همین،... مشکل این است که آقای شریعتمداری به نام یک آیتالله، وابستگی خودش را به این حزب اعلام کرده و آن را وابسته به خود معرفی کرده است... این کار خیلی خطرناک است... پیش آقای شریعتمداری بروید و به طور خصوصی از قول من به ایشان بگوئید این کار را اجانب کردهاند، شما که این مطلب را پذیرا شدهاید، یا آگاهید یا ناآگاه. مصلحت شما این است که فورا در جراید و رادیو و تلویزیون اعلام کنید که از این حزب بر کنار هستید و مسائل آن به هیچ وجه به شما ارتباط ندارد، تا حیثیت شما محفوظ باشد.»(16)
پاسخ شریعتمداری به دعوت امام خمینی(ره) منفی بود. وی با انحراف از مسیر مستقیم بر اثر نفوذ برخی افراد وابسته بر تفکرش تا بدانجا سقوط کرد که همکاری با صادق قطبزاده در کودتای نوژه را پذیرفت.
افشای کودتای نوژه و اعترافات عناصر دخیل در آن، جزئیات بیشتری از عناد و فتنه شریعتمداری را آشکار ساخت و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، با انتشار بیانیهای وی را از مرجعیت خلع نمود.(17)
5. منتظری؛
رخنه جریان انحرافی مهدی هاشمی در بیت آقای منتظری که نزدیک به سه سال پرونده امنیتی آن به طول انجامید(18) یادآور خطرات بزرگ اعتماد نسنجیده به اطرافیان و همراهان است.
با اینکه در ابتدای سال 1365 با کشف یک خانه تیمی مربوط به مهدی هاشمی و دستگیری وی، او به تمامی جنایاتی که در دادگاه رژیم شاه به آن متهم بود اذعان کرد و آمریت قتل فجیع مرحوم آیتالله شمسآبادی و شیخ قنبر علی صفرزاده را پذیرفت و خود را مسبب بسیاری از تنشها و مشکلات در سطح سیاست داخلی و خارجی کشور معرفی کرد؛ لکن منتظری هرگز دست از وی نکشید و همچنان به حمایتهای بی حساب و کتاب خود از مهدی هاشمی ادامه داد.
امام خمینی(ره) طی نامهای به منتظری، ضمن تلاش برای جدا کردن وی از باند مهدی هاشمی و جریان فتنه، با صراحت نگاشتند: «این خطر بسیار مهم از ناحیه انتساب آقای سیدمهدی هاشمی است به شما، من نمیخواهم بگویم که ایشان حقیقتا مرتکب چیزهایی شدند؛ بلکه میخواهم عرض کنم ایشان متهم به جنایات بسیار، از قبیل قتل، مباشرت یا تسبیبا، و امثال آن میباشند؛ و چنین شخصی، ولو مبرا باشد، ارتباطش موجب شکستن قداست مقام جناب عالی است که بر همه حفظش واجب مؤکد است.»(19)
اصرار منتظری بر همکاری با عناصر منحرف و ضد انقلاب، گروههای التقاطی و منافقین و ملیگرایان؛ و حمایتهای وی از آنها باعث شده امام خمینی(ره) در یک اقدام قاطعانه بفرمایند: «... در همین دفاعیه شما از منافقین، تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و میبینید که چه خدمت ارزندهای به استکبار کردهاید. در مسأله مهدی هاشمی قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر میدانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است، مرتب پیغام میدادید که او را نکشید... شما از این پس وکیل من نمیباشید.»(20)
امام(ره) دو روز بعد نیز در نامهای به منتظری نوشتند: «به شما نصیحت میکنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید و از رفت و آمد مخالفین نظام که به اسم علاقه به اسلام و جمهوری اسلامی، خود را جا میزنند، جدا جلوگیری کنید. من این تذکر را در قضیه مهدی هاشمی هم به شما دادم.»(21)
معظمله درهمان نامه آوردند: «سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد.»(22)