
مفاهیم و تعاریف کلی
1- امنیت، امنیت ملی و امنیت اجتماعی
امنیت از امن و ایمن گرفته شده و هر وضعیت فارغ از تهدید و آسیب را وضعیت امن گویند. امنیت معمولاً با مضافالیه به کار برده میشود. امنیت اقتصادی، امنیت اجتماعی، امنیت روانی، امنیت قضایی و امنیت ملی، نمونههایی از مصادیق کاربردی واژه امنیت در علوم اجتماعی و علوم سیاسی میباشد. دو مصداق امنیت ملی و امنیت اجتماعی در این نوشتار بیش از موارد دیگر مورد نظر است.
1/1- امنیت ملی
در تعریف امنیت ملی1، دیدگاههای متفاوتی مطرح است. در کتاب فرهنگ روابط بینالملل، امنیت ملی چنین تعریف شده است:
«امنیت ملی حالتی است که ملتی فارغ از تهدید از دست دادن تمام یا بخشی از جمعیت، دارایی و خاک خود به سر میبرد.» (علی بابایی، تهران: 51)
ریچارد کوپر2 امنیت ملی را اینگونه تعریف میکند: «امنیت ملی به معنی توان جامعه در حفظ و بهرهگیری از فرهنگ و ارزشهایی میباشد.» با توجه به مجموعه تعاریف ارائه شده در مورد امنیت ملی، میتوان گفت، امنیت ملی دارای یک ماهیت چندوجهی است. در این نگرش حوزههای نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، ابعاد اصلی امنیت را تشکیل میدهد.
2/1- امنیت اجتماعی
امنیت اجتماعی به عنوان یکی از ارکان امنیت ملی، یعنی امنیت افراد، جامعه و بنیادهای اجتماعی است. امنیت اجتماعی یعنی وضعیف داخلی جامعه که فارغ از تهدیدات داخلی و آسیبپذیریها باشد. ضریب امنیت اجتماعی در هر کشروی با مولفههایی چون، هویت ملی، وفاق اجتماعی، همبستگی اجتماعی، توسعه اجتماعی، عدالت اجتماعی، همگرایی قومی، نظم اجتماعی، روحیه اجتماعی و اعتماد اجتماعی بستگی دارد و از طریق همین مولفهها قابل سنجش میباشد.
2- هویت ملی، قومیت و ناسیونالیسم قومی
1/2- هویت ملی
دولتهای مدرن با عنوان دولت ملی در قلمرو سرزمین معین و با ترکیب جمعیتی مشخص در این قلمرو جغرافیایی شناخته میشوند. هویت ملی در فرآیند دولتسازی و ملتسازی، موضوعیت پیدا میکند. در فرآیند ملتسازی، میراث ملی، زبان رسمی، مبانی آموزش عمومی و مذهب رسمی از مبانی انسجام ملی به حساب میآید. از نقطهنظر هویت ملی، هرگاه افراد یک کشور، با این مبانی احساس نزدیکی بیشتری داشته باشند، آن کشور دارای انسجام ملی بیشتری خواهد بود. بنابراین هویت ملی در چارچوب دولت ملی تحقق پیدا میکند و مهمترین وجوه آن حقوق شهروندی است.
شهروند ملی3، یعنی برابر بودن افراد یک ملت در برخورداری حقوق شهروندی، بدون توجه به تمایزات نژادی، قومی، مذهبی و فرقهای. این برابریها هر چه بیشتر باشد، هویت ملی از قوت بیشتری برخوردار بوده و آن جامعه دارای وحدت ملی مطلوب خواهد بود.
2/2- قومیت
قومیت از قوم گرفته شده و قوم ترجمه واژه Ethno یا Ethnos در زبان انگلیسی است. قوم به گروهی از مردم اطلاق میشود که خود را از لحاظ قومیت4، یعنی برخورداری از منشأ نژاد، تاریخ، سرزمین، فرهنگ، دین، ادبیات، موسیقی زبان و ... دارای هویتی متمایز از دیگر اقوام و گروههای اجتماعی میدانند.
آنتونی اسمیت قوم را اینگونه تعریف میکند: «قوم عبارت است از یک جمعیت انسانی مشخص با یک افسانه اجدادی مشترک، خاطرات مشترک، عناصر فرهنگی، پیوند با یک سرزمین تاریخی یا وطن و میزانی از حس منافع و مسئولیت.» (اسمیت؛ تهران: 186)
بنابر تعریف ارائه شده برای قوم. میتوان گفت، قومیت همواره در کشورهای چندقومیتی، تحت شرایطی به عنوان چالشگر برای هویت ملی، وحدت ملی و در نهایت دولت ملی عمل خواهد کرد.
3/2- ناسیونالیسم قومی
ناسیونالیسم در سادهترین تعریف، گونهای از معماری سیاسی- فرهنگی در دو قرن اخیر است، برای برپاداشتن کشوری مدرن با مردمی یکپارچه و دولتی پابرجا و ریشهدار. (مقصودی، تهران: 51)
ناسیونالیسم برای رشد خود در هر حوزهای، از قدرت افسانهها، نمادها، احساسات، مذهب، فرهنگ، سنت، تاریخ و زبان بهره میجوید. (همان، 51) دو سری عوامل عینی و ذهنی موجب ظهور ناسیونالیسم قومی در کشورهای کثیرالقوم میباشد. عوامل ذهنی ظهور و رشد ناسیونالیسم قومی عبارتند از:
الف- اشتیاق به هویتیابی جمعی قومی
ب- تقاضای اعتبار یافتن فرهنگی بر اساس ریشههای نمادین افسانه، خاطرات، آداب و رسوم و سنن تاریخی
ج- تمایز ایدئولوژیکی بین قومی
د- مسائل روانشناختی
در کنار عوامل ذهنی، عوامل عینی موجب ظهور و تقویت ناسیونالیسم قومی میشود. عوامل عینی عمدتاً متأثر از سیاستهای قومی دولتهای ملی بوده و عبارتند از:
الف- اختلافات بین قومی در شرایط اقتصادی
ب- اختلافات بین قومی در شرایط اجتماعی و فرهنگی
ج- اختلافات بین قومی در مشارکت سیاسی
3- سیاستهای قومی، جنبشهای قومی و امنیت ملی
1/3- سیاستهای قومی
کشورها از نظر قومی و گروههای جمعیتی به چهار دسته مهاجرپذیر و همسانساز، کثیرالقوم برابر، کثیرالقوم نابرابر، کثیرالقوم کم و بیش برابر تقسیم میشوند. کشورهایی چون آمریکا، کانادا، استرالیا در ردیف کشورهای مهاجرپذیر همسانساز، کشورهایی چون سوئیس، فرانسه، آلمان و ایتالیا در ردیف کشورهای کثیرالقوم برابر، کشورهایی چون افغانستان و عراق قبل از اشغال در ردیف کشورهای کثیرالقوم نابرابر و جمهوری اسلامی ایران را میتوان در ردیف کشورهای کثیرالقوم کم و بیش برابر قرار داد.
رفتارهای قومی در هر کشوری، ارتباط مستقیم با سیاستهای قومی اتخاذ شده از سوی دولتهای ملی دارد. معمولاً دولتهای ملی، سیاستهای متفاوتی را در قبال قومیتهای خود اعمال میکنند. مارتین مارجر5 از صاحبنظران مسائل قومی، سیاستهای قومی دولتها را در سه الگوی متفاوت ترسیم میکند.
1- سیاستهای قومی همانندسازی 2- سیاستهای قومی تکثرگرایی برابر 3- سیاست قومی تکثرگرایی نابرابر (مارجر، تهران: 157)
2/3- جنبشهای قومی و امنیت ملی
قومیتها در کشورهای کثیرالقوم، یا رفتار مبتنی بر همگرایی و نگاه به مرکزیت و تقویت وحدت ملی را به نمایش میگذارند و یا حرکت در مسیر واگرایی قومی و حالت گریز از مرکز را دنبال میکنند. سیاستهای قومی دولتها، تاثیر مستقیم بر چگونگی این رفتارها دارد. رشد ناسیونالیسم قومی در مناطق قومی واگرا از مرکز، موجب شکلگیری سازمانهای سیاسی قومی شده و در نهایت این سازمانهای سیاسی قومی، موجبات تحریکات قومی را فراهم میسازند. تحرکات قومی به شکلگیری جنبشهای قومی منتهی شده و جنبشهای قومی به صورت یک چالش جدی برای امنیت اجتماعی و امنیت ملی، تولید مشکل میکند. جنبشهای قومی را میتوان به چهار دسته تقسیمبندی کرد. هر دسته از این جنبشهای قومی، سطحی از مخاطرات امنیتی را برای امنیت ملی به دنبال دارد. این چهار نوع جنبش قومی عبارتند از:
الف- جنبش قومی با ماهیت خودمختاریطلبی
ب- جنبش قومی با ماهیت جداییطلبی
ج- جنبش قومی با ماهیت طغیان محلی
د- جنبش قومی یا جنبش اعتراض در چهارچوب سیاستهای انتخاباتی
جنبشهای قومی نوع اول و دوم بیشترین چالشهای امنیتی را برای دولتهای ملی به وجود میآورند. در برخی از کشورهای کثیرالقوم جنبشهای قومی خودمختاری طلب یا جداییطلب، بحرانهای جدی امنیتی را به دنبال داشته و در مواردی موجب پیدایش جنگهای داخلی و در نهایت فروپاشی یا تجزیه یک کشور میگردد.
تجزیه شوروی سابق به 15 کشور، تجزیه یوگسلاوی به پنج کشور، جدایی اریتره از اتیوپی، چک از اسلواکی، نمونههایی از تاثیرات جنبشهای قومی و شکلگیری دولتهای ملی و مدرن بر مبنای قومیت است. بحران چچن، بحران آبخازیا و اوستیای جنوبی نمونههایی از بحرانهای قومیتی در مقطع کنونی به شمار میآید. در کنار عوامل عینی و ذهنی که موجبات ظهور و رشد ناسیونالیسم قومی را فراهم میکند، تحولات منطقهای و بینالملی و همچنین تحرکات بیگانگان و مداخله آنان را در امور داخلی کشور هدف نیز از عوامل مهم تحریکات قومی به حساب میآید.
آسیبشناسی امنیتی قوم کرد
الف- کردهای ایران در یک نگاه
کردها به عنوان یک قوم از نژاد آریا در چهار کشور ایران، ترکیه، عراق و سوریه زندگی میکنند. کردهای ایران در چند استان اسکان دارند و میتوان مناطق کردنشین کشور را به بخش شمالی، میانی و جنوبی تقسیم کرد. بخش شمالی، شامل جنوب آذربایجان غربی و شمال استان کردستان، بخش میانی شامل منطقهای از شمال بریدگی دره شیلر تا بخش جنوبی شهر سنندج و بخش جنوبی شامل شهرستانهای پاوه، نوسود و کرند غرب و بخشهای دیگری از استان کرمانشاه میباشد. از نظر تاریخی، مهاجرت اقوام کرد به این مناطق، به حدود شش الی هفت قرن قبل از میلاد برمیگردد. با توجه به استقرار کردها در چندین استان کشور، آمار دقیقی نمیتوان در مورد تعداد آنان ارائه کرد. کردها به چهار لهجه گوران، کرمانچ، کر و کلهور تکلم میکنند. کردها از نظر مذهب در کردستان سنی و شافعی مذهب بوده و در دیگر مناطق از جمله کرمانشاه و همدان شیعه هستند. کردهای ایران از نظر اقتصادی به لحاظ ویژگیهای طبیعی سرزمین زندگی به خصوص توپوگرافی و بارش نزولات آسمانی، عمدتاً کشاورزی و دامداری دارند.
ب- ریشه بحرانهای قومی کردی
ایده تشکیل کردستان بزرگ، بحرانهای قومی کردی را در کشورهای کردنشین ایران، عراق، ترکیه و سوریه طی دهههای اخیر بوجود آورده است. این ایده که تمایزات قومی را تشدید و تعارضات قومی را دامن میزند، براساس یک ایده استعماری ساخته و پرداخته شده و شکل گرفته است. پس از فروپاشی دولت عثمانی، براساس قرارداد سایس- پیکو، دولتهای انگلستان و فرانسه به صورت محرمانه توافق کردند تا دولت بزرگ کردی و دولت بزرگ ارمنی در منطقه میان کشورهای ایران، ترکیه و عراق به وجود آید. علاوه بر این سیاست شیطانی بیگانگان که نقش عمدهای در تحریکات قومی کردی و تجهیز و پشتیبانی از سازمانهای سیاسی قومی داشته، عوامل زیر را نیز میتوان در شکلدهی به ناسیونالیسم کردی و پیدایی جریانهای واگرایی قومی معارضهجو دخیل دانست:
1- ادغام ضعیف با اقوام دیگر ایرانی از جمله فارسها به دلیل تفاوتهای مذهبی
2- ضریب پایین پراکندگی و تمرکز جمعیتی
3- موقعیت جغرافیایی و عدم انطباق مرز طبیعی با مرزهای سیاسی
4- عقبماندگیهای اقتصادی، بهداشتی، عمرانی، آموزشی و خدماتی
5- وجود نوعی محدودیتها که احساس نوعی تبعیض قومی را در اذهان تقویت میکند.
ج- بحرانهای قومی کردی قبل از انقلاب اسلامی
قبل از انقلاب اسلامی در دو مقطع زمانی و تحت تأثیر تحولات ناشی از جنگ جهانی اول و دوم، جنبشهای سیاسی با ماهیت قومی در مناطق کردنشین ایران شکل گرفت.
1- جنبش جداییطلب اسماعیل آقا سمیتتو
جنگ جهانی اول به عنوان یک تحول بزرگ بینالمللی و نهضت مشروطه به عنوان یک رویداد بزرگ ملی، موجبات ضعف شدید دولت مرکزی ایران را به دنبال داشت. با تضعیف دولت مرکزی، یک سلسله حرکتهای گریز از مرکز در مناطق قومیتی ایران و از جمله در کردستان ایران شکل گرفت. در مناطق کردنشین جنبشی با ماهیت قبیلهای به رهبری اسماعیل آقاسمیتتو در مقطع زمانی 25- 1920 میلادی به وجود آمد که اهدافی جداییطلبانه داشت. این جنبش جداییطلب به رغم موفقیتهای اولیه، به دلیل قطع حمایتهای خارجی و نداشتن پایگاه وسیع مردمی، به وسیله ارتش رضاخان سرکوب و منهدم گردید.
2- بحران مهاباد
انقلاب بلشویکی در روسیه و پیامدهای ناشی از جنگ جهانی اول، سبب گردید جریان چپ مارکسیستی در کشورهای مختلف و از جمله برخی مناطق ایران نفوذ کرده و این تفکرات منشأ پیدایی یک سری تحولات گردد.
با وقوع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران از سوی دول متفقین، فعالیت حزب توده و دیگر احزاب با ماهیت چپ به اوج رسید. تشکیل جمهوری خودمختار مهاباد به رهبری قاضی محمد در سوم بهمن 1324، دومین بحران قومی کرد در مناطق کردنشین ایران را برای دولت مرکزی به عنوان یک تهدید جدی بر علیه استقلال و تمامیت ارضی کشور شکل داد. جمهوری خودمختار مهاباد که از سوی حزب دمکرات کردستان اعلام گردید به شدت مورد حمایت اتحاد جماهیر شوروی سابق واقع شد. در بیانیهای که به امضای 605 نفر از اعضای اصلی حزب دمکرات رسیده بود، مطالباتی همچون خودمختاری برای کردستان در چارچوب ایران، استفاده از زبان کردی در نظام آموزشی و اداری، تشکیل انجمن ایالتی، انتخاب ماموران بومی و ارتقاء سطح زندگی جمهوری مهاباد یک سال بیشتر دوام نیاورد و پس از توافق قوام با روسها و قطع حمایت روسها از قاضی محمد، این جریان به شدت تضعیف و با سرکوب ارتش و نیروهای دولت مرکزی مواجه و متلاشی گشت.
د- بحرانهای قومی کردی بعد از انقلاب اسلامی
طی 30 سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در دو مقطع مناطق کردی با بحرانهای قومی مواجه شده است. مقطع سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و مقطع پس از 11 سپتامبر و اشغال عراق را میتوان به عنوان مقاطع مهم بحرانهای کردی مورد مطالعه قرار داد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم طاغوت، به دو دلیل عمده، مناطق کردنشین ایران با توجه به زمینههای تاریخی، وارد مرحله بحران شد.
1- سقوط رژیم گذشته و پیدایی خلأ قدرت در دوره گذار و انتقال قدرت سیاسی به نیروهای انقلاب و ضعف شدید دولت مرکزی برای اعمال حاکمیت در مناطق کردنشین، نیروهای واگرای قومی را فعال ساخت.
2- قدرتهای خارجی و به ویژه آمریکاییها و برخی از کشورهای اروپایی برای مقابله با انقلاب اسلامی، با تمام توان به تحریکات قومی در مناطق کردنشین پرداخته و سازمانهای سیاسی قومی را در این منطقه مورد حمایت و پشتیبانی قرار دادند.
آغاز ناآرامی و بحران سیاسی
با پیروزی انقلاب اسلامی، گردهمایی سیاسی قومی بلافاصله خواستههای سیاسی خود را طی یک قطعنامه هشت مادهای علنی ساخته و تبلیغات گستردهای را در شهرهای مختلف ساماندهی کرده و تظاهرات پیدرپی در شهرهای سقز، سنندج، بوکان، پاوه، پیرانشهر، سردشت، مریوان و بانه به راه انداختند. (مقصودی، 1382: 298)
یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دولت موقت نمایندگانی را به کردستان اعزام میدارد و مذاکراتی بین هیأت اعزامی از مرکز با نمایندگان سازمانهای سیاسی قومی انجام میشود. همزمان با فعالیتهای سیاسی، برخی از گروههای سیاسی قومی و جریان ضدانقلابی دست به آتشافروزی زده و حوادث وحشتناکی را در برخی از شهرهای کردنشین مانند نقده، مریوان، سنندج، قوری قلعه پاوه، قارنا و کامیاران بوجود آوردند. در تاریخ 4/9/1358 از سوی هیأت نمایندگی خلق کرد به ریاست سیدعزالدین حسینی، «طرح مشترک خودمختاری» به هیأت ویژه کردستان (نمایندگان دولت) تسلیم شد. در این طرح بر خودمختاری کردستان تاکید شده و خواستهها به صورت زیر طرح شده است:
1- به رسمیت شناختن خودمختاری در کردستان و درج آن در قانون اساسی
2- استانهای کردنشین یعنی؛ ایلام، کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی به عنوان یک واحد خودمختاری شناخته شود.
3- تشکیل مجلس ملی کردستان با اختیار اداره کلیه امور اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و انتظامی در چارچوب حکومت خودمختار
4- رسمی شدن زبان کردی در کردستان به عنوان زبان تدریس و مکاتبه
5- جبران عقبماندگی اقتصادی ناشی از ستم ملی از طریق اختصاص سهمی از بودجه عمومی کشور
6- شرکت نمایندگان خلق کرد در اداره امور حکومت مرکزی
7- به جز امور مربوط به سیاست خارجی، دفاع ملی، سیاست پولی و ارزی، بازرگانی خارجی و برنامههای درازمدت اقتصادی که در صلاحیت حکومت مرکزی است، بقیه امور داخلی به وسیله ارگانهای حکومت خودمختار کردستان اداره شود.
8- تامین آزادیهای دمکراتیک، آزادی بیان، قلم، مطبوعات، اجتماعات، احزاب، مذهب و عقیده در سراسر ایران
علاوه بر این خواستهها، چریکهای فدایی خلق شاخه کردستان به عنوان یکی از اعضای هیات نمایندگی خلق کرد، پیششرطهایی را چون؛ انحلال سپاه پاسداران در کردستان، آزادی فوری زندانیان سیاسی و اسرای جنگی و لغو تبعید مبارزان کرد، خودداری از هرگونه نقل و انتقال نظامی و کاهش تعداد نیروهای ارتش در کردستان به سطح قبل از درگیری افزود و همچین خواستار پخش و انتشار طرح خودمختاری هیات نمایندگی از طریق رادیو و تلویزیون برای اطلاع مردم ایران جهت اثبات حسن نیت دولت و آغاز مجدد مذاکرات با هیات ویژه کردستان شدند. (همان، 300)
این خواستهها عملاً مذاکره را ناممکن ساخت و بحران سیاسی در مناطق کردنشین را تشدید کرد. حزب دمکرات کردستان انتخابات مربوط به رفراندوم و همهپرسی تغییر نظام از پادشاهی به جمهوری اسلامی را تحریم کرد. در جریان تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی و همچنین تصویب قانون اساسی، انتخابات از سوی سازمانهای سیاسی قومی کردی در مناطق کردنشین تحریم گردید.
در مرکز با طرح خودمختاری کردستان به شدت مخالفت شد و به جای آن طرح با عنوان «خوگردانی استانها» مطرح گردید. مخالفین جدی طرح خودمختاری، برای این اعتقاد بودند که اصولاً طرح خودمختاری به مثابه ابزاری تاکتیکی برای اهداف استراتژیک یعنی تجزیه ایران و نهایتاً ایجاد کردستان بزرگ از طریق وحدت سرزمینی کردهای ایران، ترکیه، عراق و سوریه میباشد. (چمران، 1358: 10) این نگرش به خاطر موضوعی بود که قاسملو از رهبران حزب دمکرات در رساله دکترای خود با عنوان «کردستان و کردها» مطرح کرده بود و در دهه 1960. م در لندن منتشر ساخته بود. (طبری، 1358: 300)
درگیریهای نظامی
درگیریهای نظامی در کردستان از سوی گروههای مسلح قومی از همان روزهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی بر علیه نیروهای دولتی آغاز گردید. پادگان مهاباد در سوم اسفند 1357 به دست دمکراتها و دیگر گروههای سیاسی افتاد و با خروج توپخانه سنگین و تانک و اسلحههای بسیار زیاد از این پادگان، بحران کردستان وارد مرحله تازهای شد. (مؤتمنی، 14) به دنبال سقوط پادگان مهاباد، بیشتر پاسگاههای ژاندارمری و مراکز انتظامی شهرها به دست شورشیان کرد افتاد و شهرها و روستاها و جادههای اصلی در این استان به جولانگاه گروههای سیاسی چپگرا تبدیل شد. این حرکات گروهکهای ضدانقلابی و محارب نشان داد که اهداف آنان فراتر از تأمین حقوق مردم کرد میباشد و برخی از این گروهها با تحریک بیگانگان به دنبال شکست دادن انقلاب اسلامی و جلوگیری از استقرار یک نظام دینی در ایران بودند.
در ایام نوروز 1358 در شهر سنندج جنگ خونینی در گرفت و کشتار فراوانی به بار آورد. به رغم اشغال ژاندارمری این شهر، مقاومت نیروهای ارتش مانع از سقوط پادگان سنندج گردید. درگیریهای نظامی به دیگر مناطق کردنشین گسترش یافت. دمکرات، کومله، خبات، رزگاری و چریکهای فدایی خلق به همراه برخی از نیروهای ساواکی و ارتشی رژیم سابق، مجموعه کسانی بودند که به صورت مسلحانه جنگ بر علیه جمهوری اسلامی را به راه انداختند.
احزاب و گروهکهای بحرانساز
در بحران کردستان افراد، احزاب و گروههای سیاسی قومی مختلفی با انگیزههای متفاوت نقش داشتند.
در بین افراد، میتوان از سیدعزالدین حسینی به عنوان یک چهره قومی برجسته که رهبری معنوی مخالفین را در سالهای 57 تا 1360 برعهده داشت نام برد. وی روحانی اهل سنت و امام جمعه وقت مهاباد بود که از سوی گروههای مخالفت دولت مرکزی به عنوان رئیس هیأت نمایندگی خلق کرد در مذاکرات با هیأت حسن نیت دولت برگزیده شد. عزالدین حسینی به صورت علنی از عقاید سوسیالیستی دفاع کرد و هویت کردی را بر هویت مسلمانی خود مقدم دانست.
عزالدین حسینی به شدت مورد حمایت حزب بعث عراق و قدرتهای خارجی قرار گرفت. مهمترین گروههای بحرانساز سیاسی کردی در مقطع اول انقلاب عبارتند از:
1- حزب دمکرات کردستان
حزب دمکرات کردستان، مهمترین تشکیلات سیاسی- نظامی فعال در کردستان به رهبری عبدالرحمن قاسملو بود.
قاسملو فارغالتحصیل رشته اقتصاد از دانشگاه پراگ و استاد دانشگاه سوربن پاریس با تمایلات چپ بود که چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی وارد کشور شد و هدایت نیروهای مخالف کرد را در قالب حزب دمکرات بر عهده گرفت. (مقصودی، 1382: 306) شعار اصلی حزب دمکرات، «خودمختاری برای کردستان و دمکراسی برای ایران» بود. ورود حزب به عرصه نظامی و درگیری با دولت مرکزی و نیروهای ارتش، سپاه و بسیج، سبب گردید برخی از رهبران حزب کشته، برخی فراری و عدهای به انشعاب روی آوردند. از سال 1360 پایگاه اصلی حزب به خاک عراق منتقل گردید و کنگرههای حزبی از آن پس در عراق برگزار شد. (مقصودی، 1382: 307) حزب دمکرات در سال 1360 به شورای ملی مقاومت پیوست و در آذرماه همان سال در کنگره خود، استراتژی سرنگونی جمهوری اسلامی را مورد تصویب قرار داد. (احمدی، 1376: 104) قدرتمندی جمهوری اسلامی در کنترل بحران کردستان و ناتوانی دشمنان خارجی و عوامل داخلی آنان در به شکست رساندن جمهوری اسلامی، یأس و ناامیدی را در میان رهبران حزب دمکرات حاکم ساخت و بعد از پایان جنگ، حزب دمکرات کردستان وارد مذاکره با جمهوری اسلامی شد.
اولین دوره مذاکرات در سال 1367 انجام گرفت و در جریان دور دوم مذاکرات در شهر وین در 22 تیر 1368 قاسملو به همراه سایر مذاکرهکنندگان مورد سوء قصد قرار گرفت و کشته شد. صادق شرفکندی جانشین قاسملو نیز در سال 1370 در برلین به قتل رسید. پس از این اتفاقات حزب از درون به دو جناح افراطی به رهبری مصطفی هجری و معتدل به رهبری ملاعبدالله حسنزاده تقسیم شد. ابتدا رهبری حزب با هجری و سپس با حسنزاده شد. (احمدی، 1376: 105)
حزب دمکرات به دلیل ضعف و ناتوانی در رویارویی با جمهوری اسلامی فعالیت نظامی خود را متوقف و وارد فاز مبارزه سیاسی شده است.
2- کومله یا سازمان انقلابی زحمتکشان ایران
کومله دومین تشکیلات سیاسی- نظامی بعد از حزب دمکرات به شمار میآید. رهبران این حزب سابقه خود را دهه 1340 هجری شمسی اعلام میکنند، لکن فعالیت علنی آنان به اوایل سال 1358 برمیگردد. بیشترین نفوذ آنان در شهرهای سنندج، مریوان و بوکان بود. (خیری مطلق، بیتا: 114) کومله به عنوان جنبش روشنفکران شهری کرد یا دانشجویان کرد، با گرایشات مائوئیستی، جامعه ایران را جامعهای نیمه مستعمره- نیمه فئودالی ارزیابی کرده و بر همین اساس معتقد بودند باید دهقانان را ساماندهی کرد و با مبارزه طبقاتی به قدرت رسید. تفاوت دیدگاههای ایدئولوژیکی و مشی مبارزاتی کومله با دمکرات سبب درگیریهایی بین آنان به صورت نظامی گردید به گونهای که تا پایان سال 1365، حدود 800 نفر از طرفین در این درگیریها کشته شدند. (مقصودی، 1382: 308) کومله نیز به دلیل ناتوانی از فاز نظامی بعد از جنگ تحمیلی وارد فاز مبارزه سیاسی شد و مرکز فعالیت خود را به لندن منتقل کرد.
3- سازمان چریکهای فدایی خلق
سازمان چریکهای فدایی خلق در واقع یک سازمان غیرکردی بود که بر اساس یک تحلیل از شرایط ایران در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب، فعالیتهای خود را به سمت کردستان سوق داد. رهبران این سازمان به دنبال این هدف بودند که از طریق کردستان، مقدمات امر را برای تاسیس یک حکومت سوسیالیستی در یک منطقه آزاد شده، فراهم نمایند و سپس حاکمیت خود را به تمام ایران گسترش دهند. (همان، 122)
این تز قبلاً توسط چه گوارا و فیدل کاسترو در کوبا و برخی دیگر کشورهای آمریکای لاتین تجربه شده بود و چریکهای فدای خلق نیز اولین بار آن را در منطقه سیاهکل استان گیلان تجربه کردند که با شکستن مواجه شد ولی بر این باور بودند که این تز در کردستان جواب میدهد. بنابراین آنها در غائله و بحران کردستان با تمام توان وارد مبارزه با جمهوری اسلامی ایران شدند.
4. سایر گروهکهای ضدانقلابی
با پیدایی غائله در کردستان و شکلگیری بحران در این منطقه احزاب و گروههای خلقالساعهای نیز اعلام موجودیت کرده و به آتشافروزی و مقابله با نظام اسلامی پرداختند. گروههایی چون، رزمندگان، شفق سرخ، اشرف دهقان، خبات (مبارزان) طوفان، راه کارگر، طرفداران انور خوجه، جمعیت آزادی، و حزب نجات را میتوان نام برد که هر کدام با انگیزههای خاصی در بحران کردستان وارد شدند. در کنار این احزاب و گروهها، برخی از ساواکیها، افسران گارد شاهنشاهی و تعدادی از فئودالها و سران ایلات و عشایر را که در بحران کردستان نقش داشتند باید مورد توجه قرار داد. نقش برخی از ژنرالهای ارتش شاه مانند ربیعی، بیگلری، اویسی و سرهنگ علیار در بحران کردستان بسیار برجسته است. (احمدی، 1376: 246)
گروههای قومی سیاسی- فرهنگی
در کنار احزاب و سازمانهای سیاسی قومی که با رویکردی مسلحانه به مقابله با نظام اسلامی پرداختند، برخی از گروههای کردی در کردستان بدون ورود به فاز نظامی، فعالیتهای خود را به صورت سیاسی- فرهنگی دنبال کرده و مبارزات سیاسی را بر علیه نظام اسلامی ساماندهی کردند. مهمترین این گروهها، تجمع جوانان مسلمان کرد، حول محور احمد مفتیزاده رهبر مذهبی سنندج و سرپرست شورای انقلاب این شهر بود. مفتیزاده، در اوایل اسفند 1357 با بنیانگذاری حزب «مساوات اسلامی» تلاش کرد تا خودمختاری فرهنگی کردها را بدون توسل به ابزارهای نظامی محقق سازد. مفتیزاده به عنوان یک رهبر مذهبی کردی، رقابت جدی با عزالدین حسینی داشت. مفتیزاده با گروههای چپ رادیکال مانند حزب دمکرات و کومله اختلافات عمیقی داشت. جریان مفتیزاده اکنون یکی از جریانهای سیال فرهنگی فعال در کردستان به ویژه در شهر سنندج بوده و از طریق موسسات خیریه و مکتب قرآنی فعالیتهای خود را دنبال میکند. مفتیزاده مدتی در زندان بود و چند سال پیش از دنیا رفت.
دور جدید ناآرامیها و رشد ناسیونالیسم قومی در کردستان
در سالهای اخیر برخی شواهد و قرائن گویای رشد ناسیونالیسم قومی کردی در مناطق کردنشین ایران نسبت به سالهای پیش از آن است. به موازات رشد ناسیونالیسم قومی در مناطق کردنشین یک سازمان قومی با مختصات و ویژگیهای خاص به نام پژاک با اقدامات مسلحانه و درگیری با نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، ناامنی و ناآرامیهایی را هم در منطقه ایجاد کرده است. بنابراین با توجه به رشد ناسیونالیسم قومی و شکلگیری سازمانهای قومی جدید با رویکردی مسلحانه باید بسترها و عوامل وضعیت جدید به خوبی شناسایی گردد و با ارائه راهکارهای مناسب از تشدید این ناآرامیها جلوگیری کرد.
عوامل وضعیت جدید را میتوان بر 2 بخش داخلی و خارجی تقسیم کرد.
الف- عوامل خارجی:
عوامل خارجی یکی از عوامل بسیار مهم در تحریکات قومی در کردستان ایران در مقطع کنونی به شمار میآید. این عوامل را میتوان به تحولات بینالمللی ناشی از فروپاشی بلوک شرق و ظهور کشور - دولتهای جدید بر مبنای قومیت و تحولات منطقهای ناشی از اشغال عراق و ایجاد یک وضعیت جدید در این کشور به ویژه در اقلیم کردستان تقسیم کرد. تحولات بینالمللی پس از فروپاشی بلوک شرق و تجزیه کشورهای بزرگ مانند شوروی سابق و یوگسلاوی به کشورهای کوچکتر به گونهای بود که برخی از کارشناسان، آغاز هزاره سوم را عصر ظهور دولتهای برمبنای قومیت نام نهادند.
چنین فضایی تأثیر بسزایی در تحریکات قومی در کشورهای کثیرالقوم همانند ایران بر جای گذاشت. اما تحولات درونی عراق که ناشی از اشغال این کشور میباشد، تأثیرات بیشتر بر تحریکات قومی، شکلگیری سازمانهای قومی و فعالیتهای آنان در مناطق کردی ایران داشته است. اشغال عراق از یک طرف اشغالگران این کشور یعنی آمریکاییها را به عنوان دشمن اصلی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی با ایران هم مرز ساخته و از سوی دیگر تحولات سیاسی داخلی عراق و نقشآفرینی اکراد عراقی در فرآیندهای سیاسی جدید این کشور، موجبات تحریکات بیشتر قومی را در مناطق کردی فراهم ساخته است. اکراد عراقی در فرآیندهای جدید سیاسی دستاوردهایی را داشتهاند که این دستاوردها بر روی اکراد ایران تأثیرگذار است. این دستاوردها را میتوان در محورهای زیر خلاصه کرد:
1- در قانون اساسی جدید عراق، اکراد عراقی توانستند هویت کردی را در کنار هویت عربی رسمیت بخشند و نظام فدرالیسم در عراق و منطقه فدرال در کردستان عراق را تثبیت نمایند. از دیگر دستاوردهای اکراد عراقی در جریان تدوین قانون اساسی دائم عراق، ابقای ساختار نظامی و امنیتی پیشمرگ، رسمیت یافتن ارتباطات خارجی اکراد، مشارکت اکراد در ساختار حکومت مرکزی بغداد و همچنین بهرهمندی از منابع انرژی کشور در چارچوب قانون اساسی است.
2- تصدی چنین منصب حکومتی حساس همانند ریاست جمهوری، معاون نخستوزیر، معاون مجلس، رئیس وزارت دفاع و چند وزارتخانه دیگر
3- تخصیص 17 درصد از بودجه کل عراق به اقلیم کردستان در این کشور
4- کسب وزن سیاسی بسیار زیاد در مسائل سیاسی این کشور برخلاف گذشته
حوزههای تأثیرپذیری کردهای ایران به دنبال اشغال عراق:
سطوح تأثیرپذیری جامعه کردی ایران به واسطه تحولات سیاسی عراق را میتوان به چهار بخش تقسیم کرد:
1- مردم عادی که به صورت تودهای از تحولات کردستان عراق به دلیل تعصبات قومی تاثیر میپذیرند و کم و بیش مسائل سیاسی اکراد عراق را از طریق رسانههای گروهی دنبال میکنند.
2- روشنفکران که به صورت غیروابسته به جریانهای سیاسی، حقوق قومی را دنبال میکنند.
3- سیاستمداران درون حاکمیت که خواستههای قومی را در چارچوب نظام و قانون اساسی مطرح و دنبال میکنند.
4- احزاب و گروههای سیاسی - نظامی ضدانقلاب که اهداف سیاسی پیشین و قبلی خود از جمله تجزیهطلبی را در شرایط جدید منطقه و اوضاع بینالمللی کنونی دنبال میکنند.
مهمترین پیامدهای ناشی از تأثیرپذیری اکراد ایرانی از تحولات سیاسی عراق را میتوان در محورهای زیر خلاصه کرد:
1- تشدید درخواستهای قومی برای مشارکت در ساختار قدرت سیاسی نظام جمهوری اسلامی
2- تلاش بیشتر روشنفکران قومی کردی برای تقویت هویت قومی از طریق برجستهسازی زبان، خط، لباس، موسیقی، ادبیات و...
3- تشدید همگرایی بین اکراد ایرانی، با اکراد عراقی به دنبال گسترش و رشد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی در منطقه کردستان عراق که میتواند جاذبههای این منطقه را برای اکراد ایرانی افزایش دهد. چنین همگرایی، میتواند نوعی واگرایی را نسبت به دولت مرکزی به دنبال داشته باشد.
4- در خواست ایفای نقش بیشتر از سوی کردها برای امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در مناطق کردنشین
5- گرایش سیاسی نسبت به شخصیتهای برجسته کرد عراقی به عنوان رهبران قومی
ب- عوامل داخلی
تحولات سیاسی داخل کشور در دوم خرداد 1376 و شکلگیری دستهبندیهای جدید و طرح موضوعاتی چون جامعه مدنی، توسعه سیاسی و اصلاحات از سوی گروههای دوم خردادی، حوزههای بسیاری را طی سالیان گذشته تحت تأثیر قرار داد.
یکی از حوزههای متأثر از دوم خرداد 76، حوزه قومیتها در کشور بود. قومیتها طی این دوره به دو صورت تحت تأثیر قرار گرفتند و نتیجه این تأثیرگذاری، رشد ناسیونالیسم قومی بود.
1- شعار آزادی و توسعه سیاسی دوم خردادیها با مقدم دانستن آزادی و توسعه سیاسی بر تمام امور دیگر، فضایی را بر کشور حاکم ساخت که تمامی جریانها و گروههای سیاسی توانستند طی یک دورهای بدون هیچ محدودیتی به طرح دیدگاههای خود پرداخته و اهداف خود را با تأثیرگذاری بر افکار عمومی دنبال کنند. از پیامدهای این رویکرد، فعال شدن گروههای قومی و تحریکات قومی بود. روزنامهها و هفتهنامههای محلی در مناطق کردنشین، روز به روز افزایش یافته و بدون محدودیتهای سیاسی و امنیتی به مسائل قومی دامن زدند. این روند به گونهای گسترده تشدید شد که در مواردی همچنان ادامه دارد.
2- با نگاه معطوف به رأی پس از دوم خرداد سال 1376، برخی از جریانهای سیاسی برای کسب آراء مردم به هر شیوهای متوسل شدند. یکی از روشهای بکار گرفته شده در این دوره به ویژه برای انتخابات سراسری همانند انتخابات ریاست جمهوری، تحریک قومیتها از طریق برجستهسازی مطالبات و خواستههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آنان از یکسو و دادن قول مساعد برای پاسخگویی به این نیازها در صورت رأی آوردن از سوی دیگر بود. به عنوان مثال قول وزارت به سنیها از سوی یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری دوره نهم را میتوان در این راستا مورد توجه قرار داد.
در طی این دوره حرکات زیادی از سوی احزاب سیاسی و نخبگان فعال سیاسی یک جریان انجام گرفت تا بتوانند آراء ایرانی را برای تحقق اهداف سیاسی به سمت خود جلب نمایند. یکی از اهداف سیاسی مورد نظر این احزاب، تحت فشار قرار دادن حاکمیت و حکومت مرکزی با استفاده از اهرم فشار مطالبات قومی طی این دوره است. این رویکرد جدید که برای اولین بار بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از ناحیه دوم خردادیها اتخاذ گردید، بسترهای لازم برای برقراری پیوند جریانهای سیاسی کردی و غیرکردی را شکل داد.
موارد زیر نمونههایی از اظهارنظرها و موضعگیریهای سیاسی این دوران است.
1/2- آقای خاتمی در سفر به کردستان در دوره ریاست جمهوری، در شهر سنندج اعلام کرد: سهم اقلیتهای قومی در مدیریت اجرایی کشور اندک است.
2/2- حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با شکلدهی به شاخه اصلاحطلبان کرد و دامن زدن به مطالبات آنان به دنبال جمعآوری آراء آنان برآمدند. این نگرش از سوی احزابی در تهران، موجبات برگزاری نشستهایی زنجیرهای به نام اصلاحطلبان کرد را به دنبال داشت. نشستهایی که از سنندج شروع شد و به دیگر شهرهای کردستان با عنوان و هدف سهیم کردن کردها در پستهای کلیدی کشور و منطقه کردی کشانده شد. این جریانهای سیاسی از این طریق به دنبال کسب 5/3 میلیون رأی کردها بودند و بر این باور بودند که اگر در نهایت رقیب هم پیروز میدان گردد، از این طریق او را با چالشهای بزرگ قومی مواجه میکنند.
3/2 - رمضانزاده به عنوان سخنگوی دولت و از اعضای مشارکت در دومین نشست هماندیشی کردها با عنوان «مطالبات کردها، گفتمان اصلاحی» میگوید: «ما رأی میدهیم و به ازای این رأی، خواستار قدرت و عدالت در توزیع آن هستیم.»
4/2- هاشم هدایتی دبیر شورای هماهنگی اصلاحطلبان کرد و مسئول بخش سیاسی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران در سومین نشست اصلاحطلبان کرد در بوکان در اظهارنظر مشابه رمضانزاده میگوید: در هدف اصلاحطلبان کرد، بهرهمندی از حقوق برابر کردها با ایرانیان است.
5/2- بهاءالدین ادب نماینده مجلس ششم از حوزه انتخابیه سنندج، در جمع تعدادی از فعالان کرد در آستانه انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری میگوید: «معین تنها شانس استقلال کردستان است. با انتخاب او، قطعاً چند وزارتخانه در اختیار کردها و اهل سنت قرار خواهد گرفت.»
6/2- سایت امروز وابسته به حزب مشارکت در تاریخ 11/12/1378 و با هدف جلب آرای اقلیتهای قومی، مطلبی را اینگونه درج مینماید: «اصلاحطلبان پیشرو که در دوم خرداد و پیش از آن نیاز کشور به توسعه سیاسی را به خوبی درک کردهاند، این بار با توجه به حقوق اقلیتها و دفاع از رفع تبعیض از آنها درصددند گفتمان جدیدی از حقوق شهروندی را در کشور جا بیندازند.
بنابراین مجموعه عوامل خارجی و داخلی طی سالهای اخیر سبب شد تا دور جدیدی از ناآرامیها و بحرانهای امنیتی در مناطق کردنشین شکل گیرد.
دور جدید ناآرامیها در دهه اخیر:
ناآرامیها و تحرکات قومی منجر به درگیری طی دهه اخیر در چند مقطع رخ داده است.
1. تظاهرات و درگیری در شهرهای مهاباد، سنندج و چند شهر دیگر به بهانه دستگیری اوجالان در سوم اسفند 1377.
2. تظاهرات به بهانه سقوط صدام در فروردین 1382.
3. تظاهرات و جنبشهای قومی به بهانه ریاست جمهوری طالبانی در عراق همراه با شعارهای قومگرایانه و ضد جمهوری اسلامی ایران در 18 فروردین 84.
4. تظاهرات قومی به بهانه تدوین قانون اساسی عراق.
5. تحرکات گسترده در چند شهر کردنشین از جمله مهاباد، سنندج و سقز در تیرماه 1384 به دنبال مرگ سیداسفرام قادری معروف به شوانه از اعضای جدا شده پژاک. به دنبال این ناآرامیها و نقش پژاک در آن، طی دو سال گذشته درگیریهای پراکندهای میان نیروهای نظامی، انتظامی و امنیتی با جریانهای ضدانقلاب کردی به ویژه پژاک ایجاد شده و همچنان این وضعیت ادامه دارد.
معرفی اجمالی گروه پژاک:
پژاک یا حزب حیات آزاد کردستان، یک جریان انشعابی از حزب پ.ک.ک (حزب کارگران کردستان ترکیه) میباشد. این حزب خود را شاخه ایرانی حزب پ.ک.ک. معرفی میکند. بیشترین کردها در ترکیه مستقر هستند و یکی از قویترین سازمانهای کردی به عنوان پ.ک.ک در مناطق کردنشین ترکیه فعالیت میکند. هرگاه نیروهای دولتی ترکیه با نیروهای پ.ک.ک. درگیر شدند، آنان برای در امان بودن وارد عراق یا ایران میشوند. حزب پ.ک.ک از اوایل دهه 1370 و به تدریج ولی سازمان یافته فعالیتهای سیاسی و تبلیغی خود را در برخی از مناطق کردنشین ایران آغاز کرد. عناصر این حزب در پوشش آواره و پناهنده، تاجر، خردهفروش، و به صورت قانونی و غیرقانونی وارد مناطق مرزی ایران میشدند و ضمن معرفی پ.ک.ک به تبلیغ مرام و ایدئولوژی حزب خود پرداخته و اقدام به جذب نیرو از بین جوانان کرد ایرانی میکردند. در کنار این فعالیت، توزیع کتب، نشریات و جزوات تبلیغاتی حزب پ.ک.ک و همچنین تبلیغات رادیویی و تلویزیونی ماهوارهای mad tv تاثیر زیادی روی برخی افراد ایرانی برای تمایل و جذب به این حزب داشت. با گذشت زمان و تحت تاثیر تحولات بینالمللی، منطقهای و داخلی، این حزب توانست عدهای از افراد ایرانی را جذب نماید و اینگونه شاخهی ایرانی پ.ک.ک با عنوان پژاک بوجود آمد.
طی این سالها جریان مذکور عمدتا در مناطق کردنشین ایران فعالیتهای تبلیغاتی و سیاسی داشت و با جذب و سازماندهی به دنبال تقویت سازمان خود در مناطق کردی ایران و گسترده کردن دامنه نفوذ بود.
ورود پژاک به عرصه برخورد نظامی:
از خرداد ماه 1383 با تشدید فعالیتهای سیاسی پژاک، فعالیت نظامی این گروه آغاز شد. آذربایجان غربی و عمدتا شهرهای خوی و سلماس و روستاهای اطراف این دو شهر محل تحرکات این گروهک بوده و هست. گروهک پژاک از این مقطع نظامی با تشکیل گروههای مسلح 20 و 50 نفره شروع به ارعاب مردم، اخاذی از آنان و درگیر شدن با نیروهای نظامی- امنیتی کرد. این گروهک اهداف تجزیهطلبانه دارد و با تبلیغات گسترده به دنبال تحرکات قومی بوده و به صورت آشکار مقاصد خود را در قالب بیانیه و از طریق رسانههای خارجی اعلام میدارد. به عنوان مثال پژاک در تاریخ 25/4/84 و به دنبال حوادث مهاباد و کشته شدن «شوانه» بیانیهای صادر کرد و در آن از جمهوری اسلامی ایران به عنوان حکومت اشغالگر کردستان یاد کرد.
گروهک پژاک از طریق حمله به مقرها و پایگاههای نظامی، اجرای کمین در مسیر نیروهای نظامی و انتظامی، ایجاد راهبندان، حمله به تاسیسات، عملیات بمبگزاری و ترور به دنبال ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران و ایجاد ناامنی در مناطق شمال غرب کشور میباشد. بر اثر این اقدامات تعدادی از نیروهای سپاه و بسیج و همچنین دیگر نیروهای مسلح به شهادت رسیدهاند و متقابلاً با انجام عملیات نیروهای جمهوری اسلامی بر علیه پژاک تاکنون تعداد قابل توجهی از آنان به هلاک رسیده و یا زخمی و تسلیم شدهاند.
آمریکا حامی اصلی پژاک:
با توجه به این شرایط در مناطق کردنشین عراق و حضور آمریکاییها و صهیونیستها در این مناطق، عناصر اصلی پژاک به راحتی با آمریکاییها ارتباط برقرار کرده و از حمایتهای گسترده مالی و تسلیحاتی آنان برخوردارند. آمریکاییها امید بسیار به پژاک بستهاند و امیدوارند با تقویت این گروهک بتوانند بر جمهوری اسلامی فشارهای بیشتری را وارد ساخته با تحرکات قومی، به ناآرامی و ایجاد بحران امنیتی در مناطق کردنشین دامن بزنند.
عبدالرحمان حاج احمدی دبیر کل این گروهک که ساکن آلمان میباشد، از ارتباطات میان خود با غربیها به ویژه آمریکاییها، با رسانهها به راحتی سخن میگوید و به صورت خاص به دنبال جلب کمکهای خارجی برای ایجاد ناامنی در مناطق قومیتی است. به رغم کمکهای خارجی به این گروهک، ضربات جمهوری اسلامی به پژاک و ناکامی این گروهک در ایجاد و حفظ پایگاه قابل توجه میان مردم، سردمداران وابسته این جریان ضدانقلابی را به بنبست کشانده است. اخیرا دبیر کل این گروهک اعلام کرده چنانچه طالبانی رئیسجمهور عراق پادرمیانی کند که از تعقیب عناصر پژاک صرفنظر نماید، آنان اسلحه خود را زمین گذاشته و دیگر فعالیتهای مسلحانه نخواهند کرد.
راهبردهای مناسب برای تامین امنیت پایدار:
برقراری امنیت پایدار در مناطق امنیتی در گرو تقویت هویت ملی و کنترل رشد ناسیونالیسم قومی در این مناطق میباشد. در این فرآیند اقدامات گستردهای باید انجام گیرد که اهم آن عبارتند از:
1.تدوین و اجرایی نمودن یک راهبرد که در بردارنده ابعاد سیاسی، امنیتی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی باشد. این راهبرد باید تمامی بسترها و زمینههای تشدید تمایزات و اختلافات قومی را از بین ببرد.
2. مقابله جدی با جریانات وابسته به بیگانه که اقدام به تحریکات قومی نموده و با فعالیتهای مسلحانه، ناامنی را در مناطق دامن میزنند.
3. ایجاد فاصله بین مردم و جریانهای سیاسی قومی کرد واگرا که به دنبال مقابله با نظام جمهوری اسلامی هستند.
4. آشنا نمودن افکار عمومی مردم کرد نسبت به ماهیت گروهکهایی مانند پژاک که دارای افکار و عقاید انحرافی ضددینی و ضدمذهبی بوده، و افشای وابستگی آنان به غرب.
5. محرومیتزدایی و ایجاد اشتغال برای جوانان.
6. شناسایی عوامل تفرقهانداز قومی و مذهبی در منطقه کردنشین و مقابله با آنان.
7. تقویت مولفههای همبستگی ملی مانند دین اسلام، زبان فارسی، گذشته مشترک، تهدیدات و منافع مشترک.
8. تربیت نیروهای بومی و وفادار به جمهوری اسلامی و واگذاری مسئولیتهای اجرایی محلی به آنان در مناطق کردنشین.
9. مبارزه با فقر، فساد و تبعیض و بیعدالتی در منطقه کردستان که این امور بسترهای مناسبی را برای تبلیغات منفی گروهکها بر علیه جمهوری اسلامی و دولت مرکزی فراهم ساخته است.
10. ایجاد و تقویت رابطه بین علمای شیعه در قم با علمای اهل تسنن در کردستان جهت غلبه بر تفرقهافکنیهای مذهبی.
11. توجه به آداب، رسوم و سنتهای قومی که هیچگونه مغایرتی با هویت ملی در مناطق کردنشین ندارد.
12. تقویت جریانهای سیاسی معتقد به نظام اسلامی در مناطق کردنشین.
13. نظارت موثر بر رسانهها و مطبوعات محلی که با مجوز و آزادانه برخلاف منافع ملی اقدام به ترویج افکار و اندیشههای قومگرایانه میکنند.
14. کنترل بیشتر بر آموزش و پرورش و مراکز آموزش عالی در مناطق کردنشین با هدف تقویت هویت ملی در امور آموزشی و تربیتی.
آسیبشناسی امنیتی قوم بلوچ
الف- بلوچهای ایران در یک نگاه
بلوچهای ایران در استان سیستان و بلوچستان زندگی میکنند. این استان با 187502 کیلومرتر مربع مساحت، 4/11 مساحت کل کشور ایران را به خود اختصاص داده است. سیستان و بلوچستان در شرق کشور و در بردارنده 1200 کیلومتر از مرز خاکی با دو کشور افغانستان و پاکستان و 300 کیلومتر مرز آبی در نوار ساحلی دریای عمان میباشد. جمعیت استان سیستان و بلوچستان بیش از دو میلیون نفر بوده که عمدتاً به دو بخش سیستانیها و بلوچها تقسیم میشوند. سیستانیها شیعه مذهب و بلوچها عمدتا سنی مذهب هستند. براساس برخی آمارها 65 درصد استان را بلوچهای با مذهب سنی و 35 درصد را سیستانیهای شیعه مذهب به خود اختصاص دادهاند. به دلایل مختلف از جمله مسائل فرهنگی و مذهبی و توصیه مولویهای اهل سنت، نرخ رشد جمعیت اهل سنت بسیار بالا بوده و بر همین اساس نسبت بلوچهای سنی مذهب نسبت به سیستانیهای شیعه مذهب روز به روز افزایش مییابد.
ب- ریشههای بحران در بلوچستان
بحران، بیثباتی و ناآرامی در منطقه سیستان و بلوچستان تازگی نداشته و به دوران بعد از انقلاب برنمیگردد. بروز اینگونه حوادث در این منطقه از نظر تاریخی حتی در دوره ساسانیان و قتل عام قوم بلوچ توسط اردشیر و انوشیروان ساسانی قابل مطالعه است (مقصودی، 1382: 345)
موارد زیر علل آسیبپذیریهای امنیتی در این منطقه به حساب میآید:
1. عدم تطابق مرزهای سیاسی و جغرافیایی با مرز طبیعی
در کشورهای کثیرالقوم، چنانچه در مناطق قومیتی مرز سیاسی با مرز طبیعی قوم تطابق نداشته باشد و یک قوم در دو یا چند کشور قرار گرفته باشند، همین موضوع زمینههای تحرکات قومی را فراهم میسازد. قوم بلوچ در دو کشور ایران و پاکستان زندگی میکنند و همین وضعیت باعث شکلگیری ایده بلوچستان بزرگ و زمینهساز حرکتهای واگرایانه قومی از مرکزیت شده است.
2. ترکیب قومی
در استان سیستان و بلوچستان، جمعیت از نژاد، فرهنگ، آداب و رسوم و سنتهای یکسان برخوردار نمیباشد. سیستانیها از نظر نژاد آریایی و از نظر زبان، فارسی زبان هستند، لکن در مورد نژاد بلوچها، دیدگاه واحدی وجود ندارد. عدهای بلوچ را از نژادآریایی دانسته و عدهای دیگر معتقدند بلوچها از نژاد عرب هستند.
بلوچهایی که خود را از نژاد آرایی نمیدانند، به واسطه همین نگرش و نیز تفاوتهای مذهبی و روحیه بیابان گردی، کمتر رغبت به همکاری با دولتهای مختلف ایرانی داشتهاند. (یغمایی، 1355: 36- 34)
3. تفاوتهای مذهبی
سنی مذهبی بودن بلوچها از عوامل موثر در واگرایی قوم بلوچ در استان سیستان و بلوچستان و پیدایی بحرانهای امنیتی میباشد. در واقع مسایل قومی و مذهبی نقش برجستهای در بروز بحرانهای این استان داشته و دارد. در سالهای اوجگیری انقلاب اسلامی و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، کارشناسان ساواک در منطقه با همین نگرش، وقوع بحرانها را پیشبینی میکردند. «تحلیل ساواک منطقه در قبل از انقلاب از روند مسایل، این طور بود که اگر انقلاب پیروز شود، در بلوچستان پذیرش انقلاب وجود ندارد زیرا انقلاب با دو مشکل بزرگ روبروست: اول ناسیونالیسم، دوم مذهب» (مقصودی 1382: 346)
4. عقبماندگی
فقر و محرومیت در ابعاد اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی از ویژگیهای تاریخی این منطقه میباشد. این استان به دلایل مختلف در طول سالهای بعد از پیروزی انقلاب نیز به موازات رشد و توسعه اقتصادی در دیگر مناطق کشور، رشد نکرده است. همین فقر و محرومیت سبب شکلگیری و رشد باندهای قاچاق مواد مخدر و گروههای شرور در منطقه شده است.
5. ترانزیت مواد مخدر
جمع بالایی از مواد مخدر جهان در افغانستان تولید میشود. ایران یکی از بهترین مسیرها برای ترانزیت مواد مخدر تولید شده در افغانستان به بازارهای مصرف در جهان است. این موضوع در کنار دیگر عوامل ذکر شده، آسیبپذیریهای امنیتی در استان را افزایش داده است. مقابله با باندهای قاچاق هزینههای بسیار زیادی را تاکنون برای نظام اسلامی داشته است.
ج- بحرانها و چالشهای امنیتی قبل انقلاب اسلامی
عامل اصلی شکلگیری اندیشههای خودمختاری در بلوچهای ایرانی تحولات منطقهای در نیمه دوم قرن بیستم بود. اساسا ضعف دولت مرکزی در ایران و مداخله بیگانگان در امور داخلی کشور، در مقطع قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دو عامل مهم در شکلگیری سازمانهای سیاسی قومی با رویکردی واگرایانه مبتنی بر جداییطلبی یا خودمختاری خواهی به حساب میآیند. در سیستان و بلوچستان نیز اینگونه بود. بلوچهایی که از نظر نژادی خود را از نژاد عرب میدانند تمایل به کشورهای عربی پیدا کرده و کشورهای عربی نیز در راستای تشکیل سازمانی سیاسی قومی در ایران و حمایت و پشتیبانی از آنان اقدامات ویژهای به عمل میآورند. مداخله بیگانگان در بلوچستان تحت تاثیر روابط ایران با کشورهای عربی منطقه خلیجفارس انجام میگرفت و در این راستا عراق بیشترین نقش را داشت. مداخله عراق در امور بلوچهای ایرانی با روی کار آمدن حزب بعث عراق در سال 1968 میلادی برجستهتر شد و این کشور در پدید آمدن سازمانها و گروههای سیاسی قومی نقش عمدهای را ایفا نمود. مهمترین و فعالترین سازمانها و گروههای قومی در این دوره تا مقطع پیروزی انقلاب اسلامی عبارتند از:
1- جبهه آزادی بخش بلوچستان
این جبهه در سال 1344 توسط جمعه خان که دارای دو تابعیت ایرانی و پاکستانی بود و با همکاری بلوچهای تبعیدی ایرانی در پاکستان و برخی کشورهای عربی تشکیل شد. این جبهه مورد حمایت عبدخان، رئیس قبیله سردار زایی قرار گرفت و تا سال 1350 فعالیت داشت. فعالیت این جبهه در سال 1350 به دنبال توافقات ایران و عراق از یک سو و اعلام وفاداری سردار زایی به محمدرضا پهلوی شاه معدوم ایران از دیگر سو متوقف گردید. این جریان در طول حیات خود، یک سلسله حملات مسلحانه و پراکندهای را علیه قوای حکومت و دولت مرکزی به سردستگی «میرمولاداد» و با مشارکت طوایف بلوچ انجام داد.
2- حزب دموکراتیک بلوچستان
این حزب در دهه 1340 در بغداد و با حمایت کامل حزب بعث عراق تشکیل گردید. از خواستههای این حزب تشکیل استانهای فدرال در ایران و تشکیل حکومت دموکرات ملی در بلوچستان بود. این حزب پس از امضای قرارداد 1975 الجزایر بین ایران و عراق و قطع حمایتهای دولت عراق منحل گردید.
3- سایر گروهها
جبهه خلق برای آزادی بلوچ، جریان پیش مرگ بلوچ، سازمان دموکراتیک مردم بلوچستان، ستاره سرخ و گروه نبرد بلوچ از دیگر جریانهای سیاسی قومی تشکیل شده در استان سیستان و بلوچستان در سالهای قبل از انقلاب اسلامی میباشند. سازمان دموکراتیک مردم بلوچستان، مهمترین گروه چپگرای بلوچ بوده و مورد حمایت سازمان فدائیان خلق قرار داشت. فدائیان خلق برای پیشبرد اهداف سیاسی خود با کمک هواداران بلوچ خود، برای تبلیغ اندیشه هویت قومی بلوچ در برابر فارس زبانان، موسسهای به نام کانون سیاسی- فرهنگی بلوچ را تشکیل داد.
د- بحرانها و چالشهای امنیتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی و فروپاشی قدرت مرکزی سابق از یک سو و ایجاد فضای باز سیاسی در کشور از دیگر سوی، جریانهای واگرای فوق در مناطق قومیتی از جمله سیستان و بلوچستان فعال شدند. در بلوچستان با توجه به زمینهها و پیشینه تحرکات قومی، سه طیف خوانین، مولویهای افراطی و نیروهای چپگرا، هر کدام با انگیزهای خاص تحریکات قومی و مقابله با انقلاب اسلامی و نظام نوپای جمهوری اسلامی را در دستور کار خود قرار دادند. قدرتهای فرامنطقهای و برخی از کشورهای عربی منطقه که از پیروزی انقلاب اسلامی ناخرسند بودند، حمایت جریانهای سیاسی قوم بلوچ برای مقابله با جمهوری اسلامی را در پی گرفته و با کمک مالی و تجهیزاتی به تقویت آنان پرداختند.
نخستین حرکت قومی واگرایانه نسبت به حکومت مرکزی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سیستان و بلوچستان، از سوی برخی مولویهای اهل سنت با تاسیس حزب «اتحاد مسلمین» به رهبری مولوی «عبدالعزیز ملازهی» انجام شد. این حزب با اعتراض به اصل 12 قانون اساسی، اعلام کرد در همهپرسی قانون اساسی در آذر ماه 1358 شرکت نمیکند. طرح مطالبات قومی، واگذاری پستهای استانی به افراد بومی و در نهایت دادن خودمختاری به بلوچها از اهدافی بود که مولوی عبدالعزیز از طریق حزب اتحاد مسلمین دنبال میکرد. با خروج عدهای از خوانین از کشور و استقرار در کشورهایی چون پاکستان، عراق و عربستان و برخی از کشورهای اروپایی، سازمانها و گروههای سیاسی قومی متعددی با تحریک و حمایت خارجی در منطقه بلوچستان ایران و با هدف مقابله با جمهوری اسلامی و ایجاد بیثباتی در داخل کشور تحت پوشش پیگیری مطالبات قومی و مردمی تاکنون شکل گرفته و این روند همچنان ادامه دارد. حمله به پاسگاههای مرزی، ایجاد کمین بر سر راه نیروهای نظامی و انتظامی، بمبگذاری، آدمربایی و اخاذی از نمونه اقداماتی است که این گروهکها طی سالیان گذشته انجام دادهاند. مهمترین این گروهها عبارتند از:
1- جبهه وحدت ملی
این گروه به رهبری جمعهخان بلوچ و با حمایت عراق در سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با هدف کسب خودمختاری برای بلوچستان راهاندازی شد.
2- جنبش مجاهدین بلوچستان ایران
در سال 1364 و به دنبال اختلافات میان جمعه خان و میرمولامراد زهی و به خاطر توزیع پولهای اهدایی عراق، از درون جبهه وحدت بلوچ، جنبش مجاهدین بلوچستان ایران معروف به «جمبا» و با رهبری «محمدخان میرلاشاری» اعلام موجودیت کرد. این گروهک با کمک مالی و تسلیحاتی صدام دست به یک سلسله عملیاتی علیه نیروهای حکومتی زد. سالهای 64 تا 69 اوج فعالیت این جریان بود. این جریان خودمختاری برای بلوچستان را با خط مشی مسلحانه به عنوان هدف اصلی خود اعلام کرده بود و به همین دلیل به صورت کامل از حمایت صدام و رژیم بعث عراق برخوردار بود. با پایان جنگ تحمیلی و همزمان با بروز جنگ در خلیجفارس و قطع حمایتهای مالی- تسلیحاتی عراق از این جنبش از یک سو و عدم موفقیت برای کسب حمایتهای مردمی از دیگر سوی، منحل گردید.
3- گروههای چپگرای قومی
در سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چند گروه چپگرای قومی که با سازمانهای چپگرا و مارکسیستی در تهران مرتبط بودند، در منطقه بلوچستان با رویکردهای ناسیونالیسم قومی تشکیل شد. سازمان دموکراتیک مردم بلوچستان به رهبری مهندس رحمت حسینپور از جمله این گروههای چپگرای قومی به حساب میآید. این سازمان پس از مدتی که از تشکیل آن گذشت، نشریهای را با عنوان «مکران» به زبان بلوچی و با هدف احیای زبان بلوچی به سردبیری «خالد دادآریا» منتشر کرد. این نشریه مدعی بود که به تمامی بلوچهای ایران، پاکستان، افغانستان، شوروی و کشورهای حاشیه خلیجفارس تعلق دارد. کانون فرهنگی و سیاسی خلق بلوچ در زاهدان از دیگر گروههای چپگرایی بود که فاقد هرگونه پایگاه مردمی بود و عمدتا با دانشجویان بلوچ در دانشگاههای استان و نیز با اتحادیه دانشجویان بلوچ ارتباط داشت. برخی از این گروههای چپگرای قومی برای رسیدن به اهداف خود مشی مسلحانه در پیش گرفته و به مقابله با نیروهای دولتی پرداختند. جبهه آزادی بخش بلوچستان از جمله این گروهها بود که به رهبری «زردکوه» پس از مدتی در درگیری با نیروهای انقلاب از هم پاشید. گروه پیش مرگ بلوچ، با رهبری «امان الله میرکزایی» دومین گروه مسلح چپگرای قومی بود که به کمک قدرتهای خارجی به دنبال راهاندازی جنگها و مبارزات چریکی در بلوچستان ایران بر علیه جمهوری اسلامی بود. با هوشیاری و شدت عمل نیروهای مدافع انقلاب اسلامی و به دنبال برخی از درگیریها، اعضای این گروه متواری شده و عمدتا به پاکستان فرار کردند.
4- گروهک عبدالمالک ریگی
بعد از حادثه یازده سپتامبر و لشکرکشی آمریکا به منطقه و حمله به افغانستان و اشغال عراق، اقدامات مداخلهجویانه آمریکا در ایران برای تحریکات قومی افزایش یافت. در همین شرایط و با حمایت غربیها و برخی کشورهای منطقه جریانی شکل گرفت که پس از انجام یکسری اقدامات تروریستی از قبیل حمله به پاسگاههای مرزی، بمبگذاری، آدمربایی و کمین زدن به نیروهای انتظامی، این جریان با عنوان «جندالله» به رهبری عبدالمالک ریگی اعلام موجودیت کرد. این گروه بسیاری از اقدامات تروریستی انجام شده در منطقه را بر عهده گرفت و با استفاده از عنوان «جندالله» سعی کرد از احساسات و عواطف مذهبی مردم سو استفاده نماید. انجام عملیات در منطقه «تاسوکی» و شهادت جمعی از مسئولان محلی و زخمی کردن و اسارت تعدادی دیگر، نام این گروه را بیش از پیش بر سر زبانها انداخت و مورد توجه رسانههای غربی قرار گرفت. گروهک عبدالمالک ریگی در تاریخ 25/11/1385 با یک اقدام تروریستی از طریق بمبگذاری در مسیر سرویس پاسداران در زاهدان، جمعی از آنان را به شهادت رساند و عدهای را مجروح ساخت. این گروه که مرکز استقرار فرماندهان اصلی آن در پاکستان میباشد از حمایتهای مالی و تجهیزاتی بیگانه به صورت کامل برخوردار است. تا به حال در چندین نوبت گروهک ریگی اقدام به آدمربایی کرده که در همین راستا چندی قبل تعداد 16 نفر از کادر و سربازان نیروی انتظامی را به اسارت گرفت و به پاکستان منتقل ساخت.
تغییر نام جندالله
به دنبال اعتراض برخی از جریانهای به ظاهر دموکراتیک و طرفدار حقوق بشر نسبت به نام گروهک ریگی، این گروه برای برخورداری از حمایت بیشتر بیگانگان، با صدور بیانیهای تغییر نام خود از «جندالله» به «جنبش مقاومت مردمی ایران» را اعلام کرد.
این گروهک در بیانیه خود ضمن اعلام دلایل تغییر نام که همانا حساسیت سازمانهای حقوق بشری بود، نسبت به تداوم عملیاتهای نظامی و اقدامات تروریستی تاکید و حتی اعلام کرد دامنه عملیات خود را از سیستان و بلوچستان به کل ایران توسعه خواهد داد. در مقطع کنونی آمریکاییها بیشترین حمایت را از این سازمان قومی بلوچ به عمل آورده و سعی میکنند با کمک به این گروهک جمهوری اسلامی ایران را تحت فشار قرار دهند. گروهک ریگی با حمایت بیگانه و دشمنان انقلاب اسلامی اقدامات تروریستی خود را برای تحقق اهدافی که مهمترین آن اهداف را میتوان در محورهای زیر خلاصه کرد، انجام میدهند:
1- تشدید تنازعات قومی- مذهبی و دامن زدن به درگیریهای محلی
2- افزایش نارضایتیهای عمومی به دلیل امنیتی کردن منطقه
3- جلوگیری از فعالیتهای سالم اقتصادی و جلوگیری از سرمایهگذاری پایدار که میتواند فقر و محرومیت را که زمینهساز رشد این گروهکها میباشد از بین ببرد.
4- القا ناکارآمدی نظام اسلامی در برقراری امنیت و حل مشکلات مردم
5- تضعیف نیروهای اطلاعاتی و امنیتی با انجام عملیاتهای پیدرپی
براساس برخی از گزارشات جریان عبدالمالک ریگی با طالبان و القاعده ارتباط داشته و از حمایتهای این جریانهای تروریستی نیز برخوردار میباشد. سلفیها و وهابیها از طریق جریان عبدالمالک ریگی به دنبال ترویج عقاید انحرافی و ضدشیعی خود هستند و بر همین اساس عبدالمالک ریگی سعی میکند تمام اقدامات خود را بر اساس آموزههای مذهبی توجیه نماید تا از این رهگذر بتواند حمایت افراطیهای مذهبی در منطقه را به دست آورد.
راهبردهای مناسب برای امنیت پایدار
برای تامین و برقراری امنیت پایدار در منطقه سیستان و بلوچستان باید عوامل رشددهنده ناسیونالیسم قومی و تشدیدکننده اختلافات مذهبی را کنترل و مدیریت نمود. راهحل مسایل سیاسی- امنیتی در این منطقه تک بعدی نبوده و باید بر اساس یک سیاست کلی و راهبرد فراگیر، اقدامات در حوزههای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، اطلاعاتی و امنیتی را به صورت جدی برنامهریزی و انجام داد. لازمه تحقق راهبردهای صحیح، جداسازی حساب گروهکها و سازمانهای سیاسی قومی واگرا و وابسته به اجانب، از حساب تودههای مردم میباشد. در همین راستا راهبردهای پیشنهادی زیر میتواند موثر و راهگشا باشد.
1- سرمایهگذاریهای مناسب برای زدودن چهره فقر و محرومیت از منطقه و ایجاد اشغال برای مردم به ویژه جوانان.
2- آگاهسازی مردم به ویژه نخبگان سیاسی و مذهبی نسبت به ماهیت و اهداف جریانهای سیاسی قومی واگرا و وابسته به اجانب.
3- تقویت نیروها و جریانهای سالم و وفادار به انقلاب و نظام اسلامی.
4- تقویت دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی منطقه برای برخورد قاطع با گروهکها و جریانهای انحرافی وابسته.
5- دیپلماسی فعال و قاطع در تعامل با پاکستان برای جلوگیری از فعالیت گروهکهای مسلح ضدایرانی در آن کشور.