تاریخ انتشار : ۳۱ مرداد ۱۳۹۱ - ۰۹:۵۲  ، 
کد خبر : ۲۴۲۴۶۸

ایالات متحده و خاورمیانه بزرگ: همسازى منافع و تحولات

حسنی سجاد اشاره: طرح خاورمیانه بزرگ را از جهاتى مى‏توان در امتداد طرح‏هایى قرار داد که هدف اصلى آن، تجدید ساختار منطقه بر اساس برترى دادن اسرائیل نسبت به کشورهاى منطقه است. تحقق امنیت در طرح خاورمیانه بزرگ به معناى برقرارى امنیت براى بقاى اسرائیل و تثبیت هژمونى ایالات متحده آمریکا در سطح منطقه است.

مقدمه
ایالات متحده آمریکا براى تسلط و حضور دائمى خود در منطقه خاورمیانه، همواره برنامه‏ریزى‏هاى گسترده‏اى انجام داده است، لذا طرح خاورمیانه بزرگ نیز از جمله برنامه‏هایى است که مى‏توان آن رادر قالب یک استراتژى کلان و مدون براى سلطه همه جانبه ایالات متحده بر منطقه خاورمیانه ارزیابى کرد. آنچه اهمیت این طرح را دو چندان مى‏سازد، تاکید بسیار طراحان آن بر لزوم تمرکز بر مسائلى است که به شکل ریشه‏اى در این منطقه وجود دارند؛ تمرکز بر موضوعاتى هم‏چون ملل و مردم خاورمیانه، مذهب آنان، فرهنگ‏هاى بومى ملى و نیز ساختار سنتى دولت‏هاى آنان، و این امر نشان از این دارد که این بار ایالات متحده با نگاهى عمیق‏تر درصدد هم‏سو نمودن هرگونه تحول منطقه‏اى با منافع ملى خویش است و لذا در صورت اجراى موفق طرح خاورمیانه بزرگ، اهداف آمریکا در این منطقه بهتر و آسانتر محقق مى‏شود. فراتر از این، تثبیت و تحکیم هژمونى آمریکا در نظام بین‏الملل نیز از طریق عملى شدن اهداف و آمال طرح مذکور تسهیل و تسریع مى‏شود. از این‏رو، مهم‏ترین اهداف متصوره آمریکا از این طرح به شرح ذیل مى‏باشد:
الف) امنیتى، نظامى
ایالات متحده در راستاى تثبیت هژمونى خود بر نظام بین‏الملل، تلاش دارد تا جایگاه خود را به عنوان قدرت هژمون در منطقه خاورمیانه تثبیت نماید و این کار بدون حضور نظامى مستقیم در منطقه مورد نظر میسر نمى‏باشد. بنابراین، طرح خاورمیانه بزرگ یک استراتژى براى استمرار و افزایش حضور نظامى مستقیم آمریکا در منطقه است.
در حقیقت، آمریکا بعد از فروپاشى شوروى سابق رغبت زیادى براى تصرف کامل این منطقه و توسعه پایگاه‏هاى نظامى خود در آن از خود نشان داده و در این راستا، تقویت پایگاه‏هاى نظامى در کشورهاى غرب‏گراى حاشیه جنوبى خلیج‏فارس و تقویت ناوگان دریایى آمریکا در منطقه را در دستور کار خود قرار داده است. آمریکا براى تحمیل هژمونى نظامى خود بر منطقه، در راستاى تضمین مؤثر امنیت رژیم صهیونیستى و خلع سلاح عمومى کشورهاى منطقه به منظور ممانعت از دستیابى آنان به سلاح‏هاى کشتار جمعى و تغییر توازن قدرت به نفع تل آویو، امنیتى کردن فضاى منطقه را براى توجیه استقرار دائم نیروهاى نظامى خود در منطقه در دستور کار خود قرار داده، که البته مبارزه با تروریسم و بنیادگرایى اسلامى دستاویز توجیه پذیرى را پس از 11 سپتامبر، در اختیار آمریکا گذاشت تا فعالیت‏هاى سیاسى و بالاخص نظامى خود را بر این منطقه متمرکز نماید.
هم‏چنین آمریکا جهت پیشبرد منافع اقتصادى و نظامى خود، به رشد نظامى‏گرى و افزایش روند صعودى خرید تسلیحات نظامى از سوى کشورهاى منطقه پرداخته است. علاوه بر این، آمریکا به اقداماتى هم‏چون، تقویت زمینه‏هاى قدرت مانور سراسرى منطقه اى در قالب افزایش توان نیروهاى واکنش سریع و باز دارنده، ممنوع کردن تمامى سلاح‏هاى کشتار جمعى، تحریم سیستم‏هاى تسلیحاتى بى‏ثبات کننده، محدودسازى صنایع نظامى و راهبردى کشورهاى منطقه، تلاش براى آگاهى از میزان قدرت نیروهاى مسلح کشورهاى منطقه، اعمال فشار به کشورهاى منطقه در جهت امضاى معاهدات خلع سلاح و یا کنترل تسلیحات، خاموش کردن کانون‏هاى تهدید علیه اسرائیل، دست زده و از مانور کشورهاى مستقل و مخالف نظم نوین آمریکایى در منطقه ممانعت نموده است. ایالات متحده در راستاى حضور نظامى آشکار و چشم‏گیر خود در منطقه به تحکیم روابط امنیتى با دولت‏هاى منطقه مبادرت نموده، که در این زمینه مى‏توان به امضاى یادداشت‏هاى تفاهم با چند کشور عضو شوراى همکارى خلیج‏فارس از اوایل دهه 1990 اشاره نمود. (1)
آمریکا در راستاى تحقق نظریات "ثبات مبتنى بر سیطره"(2) سعى مى‏کند تا علاوه بر بهره‏گیرى از قدرت سخت‏افزارى، کشورهاى منطقه را با نظام لیبرال دموکراسى غربى نیز همگرا سازد و با برقرارى نظم دموکراتیک آمریکایى، نوعى نظام امنیتى هژمونیک محور و یکجانبه‏گرا مستقر سازد و با باوراندن آن به کشورهاى منطقه به عنوان سیستم امنیتى کارآمد و مداوم، نوعى امنیت وارداتى را به این کشورها از رهگذر توسعه نظامى‏گرى و امنیتى کردن فضاى منطقه تحمیل نماید. آمریکا با نگرشى ساختار شکنانه و تغییر طلب در محیط خاورمیانه، خواهان شکل‏بندى ساختار امنیتى نوین، با مشارکت کشورهاى منطقه و با نقش مؤثر و برتر آمریکا در راستاى اهداف خود است. واشنگتن به منظور نهادینه سازى و تثبیت حضور خود در منطقه، با نگاهى امنیت محور، سعى دارد تا ضریب امنیتى آمریکا را افزایش دهد و با افزایش کارکرد نظامى امنیتى رژیم صهیونیستى در منطقه، توان استراتژیک را در منطقه به نفع محور آمریکا- اسرائیل بر هم بزند. در همین رابطه، آمریکا به کوشش براى ایجاد اتحادهاى امنیتى جدید در منطقه، جلوگیرى از افزایش قدرت بازیگران منطقه‏اى، تلاش براى افزایش توافق‏نامه‏هاى سیاسى غیر رسمى با کشورهاى منطقه، ممانعت از شکل‏گیرى یک اتحاد منطقه‏اى قوى، جلوگیرى از ورود قدرت‏هاى فرامنطقه‏اى رقیب و محدود نمودن توسعه حوزه نفوذ امنیتى آنان، پرداخته است. (3)
آمریکا در صدد وارد کردن ناتو به عنوان یک سازمان فرامنطقه‏اى در ترتیبات جدید امنیتى در منطقه خاورمیانه است، به گونه‏اى که نقش این سازمان در مدیریت بحران‏هاى منطقه افزایش یابد. نیکلاس برنز نماینده آمریکا در ناتو، در اجلاس »پراگ« که با عنوان ناتو و خاورمیانه بزرگ تشکیل شده بود، اظهار داشت: "ناتو بعد از این باید بر خاورمیانه متمرکز شود و اگر چنین شود ما شاهد پیمان ناتوى جدیدى خواهیم بود."(4) آمریکا به منظور یافتن توجیهى براى افزایش مداخله ناتو در منطقه، سعى دارد تا از عوامل تنش‏زا میان کشورهاى منطقه بهره‏بردارى نماید، و کشورهاى منطقه را به ایجاد روابط با ناتو در جهت حفظ امنیت‏شان ترغیب نماید. در واقع، هدف آمریکا از تقویت ناتو، مقابله با چالش‏هاى عمده فراروى این قدرت در نظام امنیتى جدید منطقه‏اى است.
تضمین بقا و امنیت اسرائیل به عنوان نماینده و متحد استراتژیک آمریکا از مهم‏ترین اهداف امنیتى سیاست خارجى آمریکا محسوب مى‏شود. اندیشه نو محافظه کاران - که هدایت کننده سیاست خارجى آمریکاست - بر سیاست‏هاى دیکته شده صهیونیست‏هاى مسیحى استوار است. هدف این صهیونیست‏ها اولویت دادن به منافع اسرائیل در منطقه خاورمیانه و تأسیس اسرائیل بزرگ است، که از نیل تا فرات را در برمى‏گیرد. مخالفت با تشکیل دولت فلسطینى و توجه به قدرت هژمون اسرائیل در منطقه، براى امنیت اسرائیل است و هدف آمریکا از طرح خاورمیانه بزرگ نیز در درجه اول، امنیت اسرائیل و تغییر ساختار و شکل منطقه خاورمیانه براى سرکوب عامل تهدید منافع اسرائیل در این منطقه است.(5) این در حالى است که بزرگ‏ترین تهدید علیه امنیت و حیات اسرائیل، اسلام‏گرایى و گروه‏هاى اسلام‏گرا بوده است. بنابراین، تضمین امنیت اسرائل مى‏طلبد که کانون‏هاى تهدید کننده اسرائیل، هم‏چون حزب‏الله لبنان، حماس، جهاد اسلامى و... از بین برود.
واکنش‏هاى صورت گرفته از حوادث 11 سپتامبر، حکایت از برقرارى نوعى پیوند میان مبارزات اسلامى و حمله تروریستى یازده سپتامبر دارد، تا جایى که شمار زیادى از متفکرین و صاحب‏نظران غربى با الهام از نظریه برخورد تمدن‏هاى هانتینگتون، صحبت از تقابل میان اسلام و غرب کردند و وضعیت حاضر به جنگ‏هاى صلیبى و جنگ تمدن‏ها تعبیر شد. نومحافظه کاران آمریکا تحت تأثیر فضاى بوجود آمده، تلاش همه جانبه‏اى را در بوجود آوردن یک جنگ تمام عیار علیه مسلمانان و به‏ویژه گروه‏هاى مبارز اسلامى در جهت رسیدن به مطامع خود به بهانه مبارزه با تروریسم انجام دادند.
بنابراین، طرح خاورمیانه بزرگ را از جهاتى مى‏توان در امتداد طرح‏هایى قرار داد که هدف اصلى آن، تجدید ساختار منطقه بر اساس برترى دادن اسرائیل نسبت به کشورهاى منطقه است. تحقق امنیت در طرح خاورمیانه بزرگ به معناى برقرارى امنیت براى بقاى اسرائیل و تثبیت هژمونى ایالات متحده آمریکا در سطح منطقه است. این امنیت، آن گونه که آمریکا و اسرائیل به آن نظر دارند، حذف افراطگرایى و خارج کردن پتانسیل اسلام سیاسى از کشورهاى عرب و مسلمان است، که این دو، تهدیدى جدى علیه منافع و خواسته‏هاى آمریکا و بالطبع اسرائیل محسوب مى‏شود.
در واقع، الزام دولت‏هاى خاورمیانه در برخورد با جریانات اسلام‏گرا و طرف‏داران اسلام سیاسى که اساساً سر سازگارى با موجودیت دولت اسرائیل ندارند، امرى است که به صورت جدى امنیت اسرائیل را تأمین مى‏نماید. یکى از اهداف و انگیزه‏هاى اصلى ایالات متحده آمریکا در ارائه طرح خاورمیانه بزرگ، مبارزه با ریشه‏هاى تروریسم در خاورمیانه است. از این‏رو، همه گروه‏هاى مسلمان فلسطینى و لبنانى، که از سرزمین و هویت خود دفاع مى‏کنند، در لیست گروه‏هاى تروریستى دولت آمریکا قرار دارند و جلوگیرى از فعالیت این گروه‏ها و برخورد با آنها از سوى کشورهاى منطقه به صورت یک امر الزامى در آمده است. کشورهایى که هم‏چنان به عنوان تهدید براى امنیت آمریکا محسوب مى‏شوند، هر لحظه در معرض خطر حمله اسرائیل، آمریکا و ائتلاف با او در قالب ناتو و یا آرایش‏هاى نظامى دیگر به بهانه مبارزه با تروریسم یا سلاح‏هاى کشتار جمعى، قرار دارند.(6)
ب) سیاسى
ایالات متحده آمریکا، تحت عنوان فرونشاندن نیروهاى بى‏ثبات کننده، تأمین امنیت و ثبات در منطقه خاورمیانه، اصلاحات سیاسى را با هدف کم رنگ کردن نقش مذهب، ایدئولوژى و مبارزه با رادیکالیسم و افراطگرایى مذهبى دنبال مى‏کند. آمریکا با هدف تثبیت هژمونى خود بر منطقه در چهارچوب "طرح خاورمیانه بزرگ" سعى دارد، به بهانه مبارزه با تروریسم و با غیر دموکراتیک خواندن کشورهاى مخالف، نوعى اصلاحات سیاسى برون‏زا و تحمیلى را با اعمال فشار براى تغییر رژیم‏ها و نظام‏هاى سیاسى منطقه جامه عمل بپوشاند.
آمریکا براى دستیابى به امنیت مطلق و نیز براى مقابله با تهدیدات نامتقارن، مبارزه خود را جهت خشکاندن ریشه‏هاى تروریسم در منطقه متمرکز کرده و با تقسیم کشورهاى منطقه بر سه دسته مخالف اصلاحات، حامى تروریسم و دوست آمریکا؛ گروه اول را مستعد اصلاحات سیاسى با رویکرد نرم‏افزارى، گروه دوم را مستحق اعمال فشار سیاسى و حتى توسل به قدرت نظامى، براى سرسپردن به دموکراسى و در صورت لزوم تغییر ساختار حکومتى به صورت برون‏زا و تحمیلى و گروه سوم را برخوردار از امکان برقرارى دموکراسى قلمداد مى‏نماید.(7)
هم‏چنین آمریکا به بهانه مبارزه با کانون‏هاى تروریسم، سیاست مقابله با تفکرات افراطى گروه‏ها و جنبش‏هاى اسلامى را در راستاى تأمین هرچه بیشتر امنیت اسرائیل، دنبال مى‏کند. در حقیقت، طرح خاورمیانه بزرگ جهت نهادینه کردن دموکراسى و آزادى با هدف از بین بردن بستر بروز و رشد جریان‏هاى دینى و مذهبى در منطقه خاورمیانه در دستور کار سیاست خارجى آمریکا قرار گرفته است. آمریکا بعد از حادثه تروریستى 11 سپتامبر، منافع و در نتیجه، موفقیت خود را به عنوان یک قدرت برتر، در جهان مملو از دموکراسى‏ها، بیشتر از جهان مملو از هرج و مرج و رژیم‏هاى خودکامه جستجو مى‏کند. و لذا به اهمیت نقش اصلاحات سیاسى و دموکراسى در منطقه خاورمیانه پى برده است.
به همین دلیل، به‏طور صریح در استراتژى امنیت ملى سال 2002 بیان شده که آمریکا فعالانه از روندهاى مردم سالارى در جهان اسلام، بدون هیچ استثنایى حمایت خواهد کرد. در واقع، منطق آمریکا در ترویج دموکراسى و مردم‏سالارى، مبتنى بر این ایده آمریکایى است که جوامع خاورمیانه مى‏توانند تندروها و تروریست‏ها را پرورش دهند و منافع غرب به طور عام و آمریکا به طور خاص را مورد تهدید قرار دهند.
مهم‏ترین دلیل براین‏که آمریکا براى برقرارى و ایجاد دموکراسى در خاورمیانه محتاط بوده است را مى‏توان، ترس واشنگتن از روى کارآمدن اسلام‏گرایان دانست. آمریکا کاملاً آگاه است که یک حرکت ناگهانى به سمت دموکراسى در کشورهاى اکثراً مسلمان، مى‏تواند قدرت احزاب اسلامى را افزایش دهد. کارشناسان حوزه "بین‏المللى گرایان لیبرال" مانند فرید زکریا و دانیل برومبرگ، در آثار خود به لزوم تفکیک میان دموکراسى، آزادى و اشاعه آن در منطقه خاورمیانه هشدار مى‏دهند. آنها تصریح مى‏کنند که دموکراسى بدون لیبرالیسم در منطقه خاورمیانه تنها موجب ایجاد نظام‏هاى دموکراتیک، اما ضدسکولار لیبرال غربى خواهد شد.
بنابراین، آمریکا باید از میان دو گزینه دموکراسى لیبرال و غیر لیبرال، یک گزینه را انتخاب نماید. بر این اساس، از منظر نومحافظه کاران و بین‏الملل‏گرایان لیبرالیست بدون تعمیم حوزه سکولار و لیبرالیسم، جامعه مدنى تنها باعث رشد اسلام‏گرایان و روى کار آمدن نظام‏هاى دموکراتیک غیر لیبرال و مخالف غرب خواهد شد. بنابراین، آمریکا تعامل با نهادهاى اقتصادى و جوامع مدنى را به شکل تدریجى و آن هم در قالب سکولار، لیبرالیستى و نه دموکراتیک، با حفظ نهادهاى موجود در منطقه خاورمیانه و شمال افریقا و لیبرالیزه کردن استبداد موجود در این نهادهاى حکومتى، اولویت اصلى و اساسى خویش قرار داده است. (8)
ج) اقتصادى
اهداف اقتصادى آمریکا در منطقه خاورمیانه را از دو زاویه مى‏توان مورد توجه قرار داد: یکى، از زاویه کنترل منابع انرژى منطقه و دیگرى، از جنبه تشکیل منطقه آزاد تجارى. در زمینه هدف نخست، باید اذعان داشت که در قرن 21، نفت و پس از آن گاز طبیعى منبع اصلى انرژى جوامع صنعتى را تشکیل مى‏دهد.
بدین ترتیب، میان حاکمیت بر این منابع لجستیک و حاکمیت جهانى، رابطه مستقیمى وجود دارد. بنابراین، امنیت انرژى از ابزار اصلى آمریکا در تداوم سیاست تک قطبى در قرن بیست و یکم خواهد بود. از این‏رو، حاکمیت بر منابع نفتى خاورمیانه، ضرورتى‏حیاتى براى واشنگتن به حساب مى‏آید. و لذا اهمیت وابستگى اقتصادى آمریکا به نفت خاورمیانه زمانى بیشتر خواهد شد که بدانیم منطقه خاورمیانه حدود 65 درصد از ذخایر کشف شده جهانى را داراست و حال آنکه میزان ذخایر نفتى در ایالات متحده و کانادا 3 درصد، اروپاى غربى 2 درصد، افریقا 9 درصد، مکزیک و آمریکاى جنوبى 9 درصد، آسیا 6 درصد و اروپاى شرقى و روسیه 7 درصد از ذخایر کشف شده جهانى را دارا مى‏باشند. (9)
وزارت انرژى آمریکا مطرح مى‏کند که بیست سال آینده نیاز جهانى نفت مى‏تواند از 77 میلیون بشکه در روز به مقدار 120 میلیون بشکه در هر روز افزایش یابد، که بیشترین افزایش تقاضا براى نفت در ایالات متحده آمریکا و چین خواهد بود. در حال حاضر 24 درصد از واردات نفت آمریکا از منطقه خاورمیانه است که انتظار مى‏رود، این مقدار با خشک شدن منابع نفتى جایگزین، افزایش نیز یابد. (10) نفت دیگر یک کالاى معمولى نیست که در محدوده نسبى قوانین عرضه و تقاضا خرید و فروش شود، بلکه برعکس به عامل تعیین کننده قدرت، امنیت ملى و برترى جهانى تبدیل شده است."(11)
به همین دلیل، آمریکا خواهان تسلط بر منابع انرژى منطقه خاورمیانه در راستاى تأمین امنیت منابع انرژى موردنیاز خود است. آمریکا به منظور احاطه بر انرژى منطقه، خواهان امنیت و ثبات منطقه مورد نیاز براى کنترل منابع نفتى این منطقه و دسترسى نامحدود آنها با قیمت مناسب و قابل قبول است.
د) فرهنگى، اجتماعى
آمریکا در کنار تغییر ساختار خاورمیانه از طریق سخت‏افزارى، بر بعد نرم‏افزارى آن ساختار نیز در جهت رسیدن به منافعش توجه لازم را اعمال مى‏کند. جوزف ناى معتقد است که قدرت نرم از برابرى با قدرت فرماندهى(12) برخوردار است، تا آنجا که اگر دولتى بتواند این توانمندى را در نظر دیگر دولت‏ها مشروع جلوه دهد، در برابر خواسته‏هایش با کمترین مخالفت مواجه خواهد شد. ناى منابع قدرت نرم را در ایدئووژى، فرهنگ جذاب، وابستگى متقابل و ارتباطات مشخص مى‏نماید و در این زمینه، از آمریکا به عنوان دولتى برخوردار از فرصت‏هاى کارآمد براى استفاده از قدرت نرم خود (بویژه فرهنگ آمریکایى، اصول لیبرالیستى تأثیرگذار بر نهادهاى بین‏المللى اقتصادى، ایدئولوژى آمریکا و... ) یاد مى‏کند. علاوه بر این، ناى با اشاره به عصر اطلاعات، تأکید مى‏کند که این نوع قدرت بیش از هر نوع سخت آن (توانایى اقتصادى و نظامى براى اجبار) قانع کننده و جذاب خواهد بود. در این راستا، وى ضرورت بهره‏گیرى از "جریان‏هاى اطلاعات" را به عنوان بستر و محملى کارآمد، براى انتقال آزادى و ارزش‏هاى آمریکایى و تأمین کننده منافع ملى این دولت، مطرح مى‏نماید.
جوزف ناى در مقاله جدید خود، از قدرت نرم به عنوان حربه‏اى نافذ و موفقیت‏آمیز در سیاست جهانى یاد مى‏کند و بر نقش کارآمد ارزش‏ها و فرهنگ آمریکایى براى تأثیرگذارى بر اراده دیگر جوامع و نهادهاى مدنى آنها و الگوى رفتارى کشورها و ملت‏هاى موردنظر تأکید مى‏نماید. ناى در این اثر تصریح مى‏کند که در زمینه امنیت آفرینى براى دولت آمریکا، همان میزانى که توفیقات نظامى سهم و نقش دارد، تسخیر اذهان و افکار و قلوب انسان‏ها نیز سهیم است. (13)
آمریکایى‏ها براى دستیابى به سلطه فرهنگى معتقدند که باید مردم منطقه خاورمیانه را از تاریخشان جدا نمود. آنها مى‏خواهند حافظه تاریخى این ملت‏ها را پاک نمایند تا با تهى شدن از تاریخ خود، آماده پذیرش سلطه و رهبرى هژمونیک آمریکا شوند؛ زیرا با جدایى فرد از تاریخش، چیزى از وى گرفته مى‏شود که نیچه آن‏را "اراده قدرت" مى‏نامد. در حقیقت، انسان‏هایى که دچار مسخ فرهنگى شده‏اند تن به پذیرش قالب فکرى غربى مى‏دهند. انسان مسخ شده به راحتى تحت نفوذ قرار مى‏گیرد و این یعنى دسترسى قدرت سلطه‏گر به ایده‏هایى که متن جهان‏بینى و تصورات فرد را تشکیل مى‏دهد و این نیز یعنى توانایى در شکل دادن به معانى و تفاسیرى که فوکویاما از آن تحت عنوان فرایند لایه لایه‏سازى فرهنگ یاد مى‏کند.(14)
از طرف دیگر، هدف واشنگتن، مبارزه با کانون‏هاى مقاومت در کشورهاى اسلامى از طریق تقلیل آستانه تحریک‏پذیرى شهروندان منطقه، در قبال خدشه‏به ارزش‏هاى آنان، دین‏سازى و عرفى‏سازى دین، تغییر الگوهاى ذهنى و هنجارى شهروندان منطقه بر اساس مدل‏هاى جبرگرا و تک‏خطى، عرفى‏سازى ادیان و به حاشیه راندن دین با کشاندن آن به حوزه خصوصى و تغییر هنجارها، ارزش‏ها و باورهاى آنان است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات