تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱۳۹۱ - ۱۳:۰۶  ، 
کد خبر : ۲۴۲۹۷۹
آسیب‌شناسی فرهنگی شهر تهران (2)

بازخوانی تاریخی ـ تحلیلی 9 دی از هشت ماه دفاع مقدس نرم و چگونگی رفتار خواص (بخش بیست و یکم)

مقدمه: در این شماره از بازخوانی فتنه 88 ، سومین بخش از "کالبدشکافی فرهنگی فتنه 88 " تقدیم مخاطبان می شود. همانگونه که در شماره های گذشته به طور مبسوط نشان داده شد؛ طراحی پیچیده امنیتی – سیاسی دشمن در کنار خیانت برخی از "حواریون نظام" ( اصطلاح به کار رفته شده توسط فتنه گران در سند راهبردی آنان) ، هم چنین سکوت و مماشات برخی خواص که نقش ویژه ای در فتنه 88 داشت، حاوی نوعی از رگه هایی از آسیب فرهنگی – اجتماعی هم بود. برخی آسیب های فرهنگی و پاره ای مشکلات اجتماعی، اهرمی برای فعلیت و استمرار طراحی های امنیتی شد. در شماره های قبل به نقش " گرایشات فمنیستی" و نقش شرایط فرهنگی- اجتماعی زیست بوم شهر تهران در فتنه 88 پرداختیم. در شماره گذشته از کالبدشکافی فرهنگی فتنه 88 به برخی زمینه های آسیب های شهر تهران در پروژه فتنه اشاره نمودیم. مواردی چون نقش «شبه طبقه متوسط» ، پدیده «تهرانیزاسیون(فریب ناخودآگاه)» ، پدیده «تهرانی بودن(فریب خودآگاه)» و «وندالیزم خیابانی(تمایل به ذات کارناوال، آشوب و اغتشاش)» در شماره قبل مورد بررسی قرار گرفت. در این شماره به سایر زمینه های فرهنگی فتنه در شهر تهران و البته تلاش برنامه ریزی شده اصلاح طلبان برای به وجود آوردن یک فتنه "شبه اجتماعی" اشاره می شود. در بعد فرهنگی، سوال اصلی آن است که چرا فتنه 88 تنها در تهران قادر به آشوب سازی و بحران سازی شد و چه زمینه های ضد فرهنگی و کدام طیف از مشکلات، برای فتنه به سان یک "اهرم عملیاتی" عمل کردند؟ قبل از هرگونه بحثی موکدا تاکید شود که مقصود از بازگویی چالش های فرهنگی شهر تهران که زمینه ساز فتنه 88 شد، عمومیت و تسری آن نیست چون فتنه 88 ، حتی در تهران هم بدنه مردمی قابل اعتنا و گسترده ای نداشت اما به هر حال شناسایی زمینه های فتنه لازم است. از این رو باید توجه شود اگر تهران تنها شهری است که در فتنه 88 ، در برخی برهه های زمانی دچار آشوب و اغتشاش شد ، هم زمان مهم ترین شهری است که با به صحنه آمدن قاطبه مردم فرهنگی و غیور آن در 9 دی 88 و 22 بهمن 88 ، تومور فتنه را از جا درآورد.

مرگ پروژه "سیاسی" اصلاحات و کلید خوردن فتنه "شبه‌اجتماعی"
در اواخر دولت دوم اصلاح طلبان لزوم تغییر فاز از سطح " سیاسی" به سطح " اجتماعی" از سوی پدرخواندگان اصلاحات، بیان شده بود.دلایل و کد های بسیاری از این اجماع نظری نانوشته در میان اصلاح طلبان وجود دارد که از باب نمونه به چند مورد اشاره می شود. بعد از شکست اصلاح طلبان در راهبرد " فتح سنگر به سنگر" ، بحثی از سوی سعید حجاریان با عنوان " اصلاحات مرده، زنده باد اصلاحات" کلید زده شد.
این عبارت پارادوکسیکال، برگردانی از شعار «انقلاب مرده، زنده باد انقلاب» تروتسکی و گفته معروف دربار پادشاهان فرانسه با عنوان «شاه مرد، زنده باد شاه» بود که حجاریان به صورت استعاره‌ای می‌خواست نتیجه بگیرد، راهکارهای سابق اصلاحات با شکست مواجه شده و برای حفظ بقاء و تداوم حیات حزبی، چاره‌ای جز اتخاذ استراتژی دیگری نخواهد بود. سعید حجاریان در سال 82 و در پنجمین اردوی شاخه جوانان حزب مشارکت به آینده پروژه اصلاحات در ایران می پردازد و تغییر فاز از سطح " سیاسی" به " اجتماعی " را اجتناب ناپذیر می داند.
حجاریان "وندالیزم" و "جنبش لمپنیزم" را یکی از سرنوشت های آنچه او سرخوردگی اصلاحات در ایران معرفی میکند ، می داند. بحث حجاریان این است که مطالبات عمومی بخش های گسترده جوانان، زنان، کارگران و اقشار مختلف مردم ایران، مطالباتی رادیکال، تحول طلبانه و انقلابی است که با گسترده کردن مرزهای اصلاحات نیز نمی توان آن را در این چارچوب قرار داد و تعریف کرد. به زعم حجاریان، این وضعیت تنها به شکاف بین ملت و حاکمیت نیانجامیده است، بلکه شکاف بین ملت و بخش بزرگی از روشنفکران و نخبگان جامعه را هم افزایش داده است.
تعمیق این شکاف بیشترین منشاء خطری است که سعید حجاریان از آن به عنوان جنبش لمپنیزم نام می برد. برنامه مد نظر حجاریان، انتقال مسالمت آمیز قدرت از نظام دینی به یک جمهوری دموکراتیک و لائیک بود که به گفته او حتی اگر لازم باشد ممکن است 70 سال هم طول بکشد! در حقیقت تغییرات هدفمند اجتماعی به منظور سکولار سازی ذائقه فرهنگی مردم، جان مایه تز حجاریان بود و حتی در محافل از آن به عنوان یک "آلترناتیو" برای دوم خرداد یاد می کردند.
تغییر میدان مبارزه و ورود لایه‌های مدنی و نیروهای اجتماعی جهت پشتوانه سازی، آخرین راهبردی بود که توسط بازیگردانان این جبهه همچون حجاریان، بشیریه، علوی‌تبار، جلایی پور و تاج‌زاده مطرح گردید. سه روز پس از روشن شدن نتایج انتخابات مجلس هفتم، سعیدحجاریان در گفتگو با خبرگزاری ایلنا، در تبیین خط مشی جدید این جبهه گفت: «در پروژه جدید، محوریت اصلاحات از حوزه قدرت به جامعه مدنی انتقال خواهد یافت»
این سخنان بدان معنا بود که در سال‌های گذشته اعضای ارشد این جبهه با حضور در قدرت و در راستای هدف «فتح سنگر به سنگر» از ارتباط با حامیان، سمپات‌های حزبی، دانشجویان، معلمان و کارمندان و کارگران در برهه‌های حساسی چون رد لایحه مطبوعات و تحصن نمایندگان مجلس ششم، نتوانسته‌اند در بسیج توده‌ها علیه نظام به موفقیتی دست یابند.
به همین جهت م - ت، از اعضای افراطی این جبهه، در نشستی حزبی اعلام می‌کند: «سال 83، سال تشکیل و پایه‌ریزی جنبش‌های اجتماعی و سال 84، سال به راه انداختن تظاهرات و آشوب‌های اجتماعی است»و علیرضا علوی‌تبار با جسارت هر چه تمام اظهار می‌دارد: «برای تحقق مطالباتمان باید خون بدهیم، باید برای مقابله با دیکتاتوری، سه میلیون نفر را سازماندهی کنیم.
تاکنون اشتباه کردیم که چنین سازماندهی را انجام نداده‌ایم، اما هنوز هم دیر نشده است» به همین منظور ماهنامه «آفتاب» که در نقش تئوری پرداز و ارگان نظری جبهه مشارکت و طیفی از نیروهای ملی - مذهبی ظاهر شده در همان دوران با درج مطلبی تحت عنوان «اپوزیسیون مدنی، جنبش اصلاح‌طلبانه ملت ایران» راهکارهایی را جهت برپایی حرکت‌های پوپولیستی و استمداد از ظرفیت اپوزیسیون مدنی در قالب گردهمایی، تحصن، تظاهرات، اعتصاب و سایر اشکال مقاومت و نافرمانی مدنی، جهت نیل به اهداف و خواسته‌های فزون طلبانه حزبی خود ارائه می‌کند و از ضرورت شکل‌گیری کمیته‌های حزبی در محلات و جذب مردم به ویژه جوانان در این کمیته‌ها سخن می‌گوید.
همچنین در تکمیل این خط مشی جدید، حجاریان در مصاحبه با روزنامه شرق می‌گوید:«نیروهایمان را به مجلس و دولت بردیم و کسی برای سازماندهی مردم باقی نماند. ما در هوا مشغول کارزار بودیم در حالی که رقیب در جبهه زمینی مشغول پیشروی بود. اگر یک میلیون نفر جلوی بیمارستان سینا (پس از ترور حجاریان) و 3.5 میلیون نفر روبروی مجلس در زمان تحصن نمایندگان مجلس ششم جمع می‌شدند، دیگر کاری از دست نیروی رقیب بر نمی‌آمد»
در همین راستا بهزاد نبوی از عدم پشتوانه مردمی برای پروژه "تحصن نمایندگان مجلس ششم" اظهار تاسف می کند و البته (الف – ک) از حاضرین در تحصن کذایی می گوید:«ایده انقلاب مخملی در همان زمان تحصن مجلس ششم که مقارن با انقلاب نارنجی اوکراین بود، در اذهان برخی ها شکل گرفت!» این خط به قوت خود ادامه پیدا می کند و در دوران دولت نهم با حجم انبوهی از تبلیغات و فضاسازی ها تلاش میشود با تولید یک نوع "تنفر" مصنوعی از دولت و شخص احمدی نژاد ، مقدمات یک «شورش اجتماعی»( در حقیقت یک شورش "شبه اجتماعی" دست ساز) به وجود آید. البته جنگ فرهنگی عام دشمن در کنار این طراحی های سیاسی عمل نمود.
سعی بازیگران فتنه 88 بر آن بود تا حلقه هایی از آسیب های فرهنگی و حتی طبیعی شهر تهران را با "رزمایش سیاسی" خود پیوند زنند و در یک راستا عمل کنند. به نوعی شاید به توان گفت آنها در صدد نوعی "گرو کشی فرهنگی" برای " زیاده خواهی های سیاسی " خود بودند.
به طور مثال یکی از بحث های جامعه شناسی شهر تهران وجود نوعی " تذبذب هویتی " و " دوگانگی فرهنگی" است که در دوران قبل از انتخابات 88 تلاش شد این مولفه آسیب زای فرهنگی با " مانورهای سبز" در هم تنیده شود و مقدمات آشوب برای فردای انتخابات با تمرین و هماهنگی قبلی، فراهم شود.میرحسین موسوی در مصاحبه خود با نشریه تایم ، دو روز قبل از انتخابات مطالبی را می گوید که موید این تحلیل است:« تایم : در جایگاه ریاست جمهوری ، موسوی طبعاً کما بیش به اندازه رهبر معظم حضرت آیت الله خامنه ای قدرت نخواهد داشت.
بخصوص در حوزه سیاست خارجی و امنیت ملی ؛ اما او موکداً ابراز داشت که تجمعات خیابانی چشمگیر هفته های گذشته احتمالاً ماهیت ساختار قدرت را به نحوی بنیادین دگرگون خواهد ساخت و در واقع این اتفاق با فشار بر رهبر نسبت به پذیرش بیش تر افکار عمومی رخ خواهد داد. ما پرسیدیم اگر انتخابات را ببازد ، آن وقت چه می شود . [ موسوی پاسخ داد : ] ‹‹ تغییر از مدتی قبل آغاز شده است.
تنها بخشی از آن به پیروزی در انتخابات مربوط می شود و بخش های دیگر ادامه خواهند یافت و هیچ عقبگردی در کار نخواهد بود». تایم: آیا تغییرات در کشور شما را شگفت زده می کند و آیا این همان چیزی است که شما در زمان انقلاب انتظارش را داشتید؟ موسوی: «تغییرات زیادی هم در بعد داخلی و هم در بعد بین المللی رخ داده، اما چون برخی از این تغییرات سرکوب شدند اکنون به نحو غیر منتظره ای سر بر آورده اند.» تایم: آیا انتظار داشتید که این چنین غیر منتظره سر بر آورند؟
موسوی: «من در نخستین سخنرانی ام در دانشگاه تهران گفتم که مردم می توانند حالتی دوگانه داشته باشند. آنها در عین حال که به ارزشهای انقلابی احترام می گذارند، نگاهی به جلو ، به سوی تغییرات مدرن دارند، اگر شما به خیابان ولی عصر نگاه کنید در تمام مسیر از شمال تا جنوب مردمی با هر نوع پیش زمینه و با هر نوع پوشش و آداب و رسومی می بینید، اما همه آنها می توانند به خاطر یک هدف مشترک گرد هم آیند.» تایم: کدام یک از دو جنبه این دو گانگی در ایران امروز برجسته تر است؟
موسوی: «این دوگانگی یک موضع اعتراضی و تقابلی به نمایش می گذارد که اگر پذیرفته شود می تواند فرصت های ممتازی برای کشور خلق کند اما اگر پذیرفته نشود و سرکوب شود می تواند به یک تهدید مبدل شود.» و البته در جزوه راهبردی فتنه گران که مبنای بیانیه های میرحسین و اقدامات فتنه گران قرار گرفت، آشکارا به "سیاست بازیگری در شکاف های فرهنگی و اجتماعی" اشاره شده است.
در صفحه سوم این جزوه، «ضد جنبش سرخ» را نشانه تحولات ژرف و گسترده ای می داند که زیر پوست جامعه در حال شکل گرفتن بین مردم و نخبگان رسمی بوده است و بر این اساس پیش بینی می کند، در آینده نزدیک بی تردید حاکمیت با بحران های زیر روبرو می شود که در واقع این شرایط، شرایط بروز انقلاب رنگی است: بحران اعتماد، بحران مشروعیت، بحران کارآمدی و مدیریت و بحران وحدت و یگانگی جامعه.
نویسنده جزوه در سطح تحلیل سوم خود و در صفحه پنج جزوه در پوشش تحلیل خود از ماجراهای بعد از انتخابات چند محور اساسی را برای عمل سیاسی پیشنهاد و ذکر می کند که بخش از آن را ذکر می کنیم:«بی تردید فردای بعد از انتخابات، فردایی بسیار متفاوت از فرداهای دیگر برای جامعه و کشور ماست: فردایی که در آن باید شاهد تعمیق و گسترش «شکاف میان حاکمیت و مردم»، «روحانیت و حاکمیت»، «روحانیت و مردم»، «روحانیت و روحانیت»، «دین و دین»، از یک سو و شکاف های «درون حکومتی» از سوی دیگر بود. فردایی که باید شاهد رادیکالیزه شدن بخشی از حواریون نظام و تنگ تر شدن حریم خودی ها باشیم. فردایی که در آن باید شاهد محیط فرا ملی متشنج و خصمانه باشیم.»
میرحسین موسوی؛ نماد "تذبذب هویتی" مناسب برای "دوگانه‌سازی فرهنگی"
برعکس آنچه فتنه گران اعلام می کردند ، میرحسین موسوی نه " نوبر سیاسی" بود و نه " ناجی اقتصادی". میرحسین سیاست بازی بود که سابقه هشت سال حضور در بالاترین سطح سیاسی کشور را داشت و اتفاقا در برخی از زمینه های " اقتصادی" عملکرد او به هیج عنوان قابل دفاع نبود اما خصوصیت "روانی" میرحسین به گونه ای بود که نماد " تذبذب هویتی" محسوب می شد و می توانست رهبری یک جریان متناقض نما را به عهده بگیرد. باید توجه نماییم، شکاف های اجتماعی- فرهنگی، مانند گسل های زلزله خطرناک اند. هدف از برگزیده شدن میرحسین در فرایند سیاسی قبل از انتخابات، انتخاب رهبری بود که نماد ارتجاع فرهنگی از "انقلابی گری" به "سکولاریسم" باشد.
میرحسین سمبل توبه جریان مذبذب سیاسی از " غرب ستیزی" به " غرب گرایی" و از " آمریکا ستیزی" به " آمریکا دوستی" بود. از این منظر میرحسین موسوی روی " دوگانگی فرهنگی" (مربوط به همان " شبه طبقه متوسط" توضیح داده شده در شماره قبل) و حتی زمینه های "فمنیستی" و گرایشات جنسیتی – روانی کارناوال خیابانی بخشی از مردم تهران، حساب باز کرده بود.
جوان بودن بافت جامعه و کمبود زمینه های تفریحات نشاط آور سالم در کنار مهیا نبودن بهینه شرایط اشتغال و ازدواج (که اتفاقا مقصر اصلی آن سیاست های لیبرالیسم فرهنگی و اقتصادی تیم کارگزاران حامی سرسخت میرحسین بود) از جمله این آسیب ها بود.مانورهای انتخاباتی فتنه گران سوء استفاده از آسیب "تنزل روابط اجتماعی سنتی" در شهر تهران بود. انگیزه پرسه زنی و خیابان گردی یکی از اهرم های این پروژه سیاسی – امنیتی قرار گرفت.
از لحاظ جامعه شناسی پدیده "خیابان گردی" (که نوعی "مصرف مکان"‌ است) با تمایل روانی برای "دیدن"‌ و "دیده شدن" و "مُد" در ارتباط است. سبک حضور زهرا رهنورد در کنار موسوی تایید کننده این آسیب بود و البته همزمان سیگنالی برای مشارکت گروه های فمنیست محسوب می شد. (سخن در این رابطه بسیار است انشاء الله در شماره های آینده کالبدشکافی فرهنگی فتنه به مبحث "روان شناسی سران فتنه" خواهیم پرداخت.)
به طور کلی ایجاد دوانگاری متضاد( Binary opposition) در میان توده مردم یکی از روش های مورد تاکید در انقلاب های رنگی است . این قطب بندی در حقیقت برای ایجاد تخاصم میان مردم و شکل فضای نزاع بوده و در چارچوب شکل دهی اقلیت یا اکثریت ناخشنود و عصبی قابل تصور است.
رو در رو قرار دادن مردم و ایجاد قطب بندی در میان آنها نیز برای شکستن بسیاری از هنجارهای مورد توجه جامعه و عبور از خطوط مورد احترام می باشد. یکی از بدعت هایی که موسوی گذاشت تلاش برای نهادینه کردن دودستگی و شکاف میان مردم با برگزیدن رنگی خاص به عنوان نماد انتخاباتی اش بود. نمادی که با گذشت زمان، به نماد معارضه با ارزش های انقلاب اسلامی مبدل شد.
تهران؛ بلد طیبه یا زیست‌بوم فیزیکی ـ تجاری؟
تهران مشکلات خاص خود را دارد که تنها از تهاجم فرهنگ غربی و ابعاد نرم افزاری آسیب، ناشی نمی شود بلکه "فیزیک شهری" تهران آسیب های متعددی را سبب می شود که زمینه های تبدیل "نارضایتی" و "اعتراض" را به "شورش" فراهم می آورد. ترافیک تهران، یک آسیب روانی- فرهنگی است که البته بخش بزرگی از مشکلات ترافیکی شهر تهران ریشه در سطح گسترده شهرنشینی و توسعه نامتوازن شهری دارد.
بحث آپارتمان نشینی و فرهنگ جدایی روز افزون همسایگان، عدم وجود فضای کافی برای زیست فرهنگی را فراهم آورده است. به طور کلی کژی ها و کاستی های بزرگ در کنار فضیلت ها و دستاوردهای درخشان، همزمان در تهران وجود دارد. تهران اهمیتی بیش از یک کلان شهر دارد. جمع شدن بیش از حد امکانات، اهمیت کاذب و مضاعفی به این شهر داده که باعث "فربه" شدن امکانات و فرصت ها و البته " تهدیدات" در این شهر و به طور همزمان "نحیف"‌ شدن سطح آسایش و آرامش در آن شده است.
توسعه نامتقارن و ساخت نامتوازن مادی- معنوی این شهر مکافات های بسیاری را رقم می زند. تهران به نسبت همه شهرهای کشور، کمتر "مسجد" و "حسینیه" دارد و بیشتر به یک "مرکز خرید غول آسا" می ماند که ریشه های سنتی هویت افراد را هدف قرار می دهد و البته همزمان شورانگیز ترین و معرفتی ترین مراسم عبادی در تهران برپا می شود. به هر حال ، هویت اصیل و سنتی بخشی از مردم با بافت مکانیکی- تجاری این شهر دچار آسیب می شود.
اگر توجه شود سبک برخورد شهروندان در شبکه های ارتباطی و حتی در میان کریدورهای درون شهری نشان از گونه ای آسیب فرهنگی و بیانگر «نا همخوانی» و «بی توازنی»‌ میان سطوح مادی و معنوی این شهر است. زندگی در سایه کابوس هولناک ترافیک، تنش های بیهوده، از بین رفتن تدریجی شبکه های ارتباطات خانوادگی، افسردگی و بیماری های روان- تنی، پرخاشگری، ایست های قلبی و مشکلات تنفسی و ... همه این موارد این پرسش را به ذهن می آورد که آیا تهران یک «بَلَد طیبه» که قابلیت تشکیل زیست بوم فرهنگی- دینی را داشته باشد، است یا در حال تبدیل شدن به یک "شهر مکانیکی" و "زیست بوم فیزیکی- تجاری" است؟
تهران؛ تراکم جمعیت و ترافیکی شدن آرامش شهری
عوامل زیستی -جغرافیایی یکی از عوامل آسیب زای شهر تهران است که خود موجب تنش فرهنگی- سیاسی می شود. بررسی نمودار پراکندگی جمعیت در کشور خود گویای این واقعیت است. طبق آمار سال 1383 تراکم جمعیت در هر کیلومترمربع از کشور 41 نفر، در استان تهران 628 نفر و شهر تهران 8414 نفر است و 10/6 درصد از کل جمعیت کشور در یک بیستم یک درصد از مساحت کشور در تهران زندگی می کنند و در استان تهران 17/7 درصد جمعیت در محدوده 1/1 درصدی از مساحت کشور ساکن شده اند.
تمرکز جمعیت، آسیب پذیری فرهنگی را افزایش و بازدارندگی فرهنگی را کاهش می دهد. شهر تهران با جمعیتی بیش از 11 میلیون نفر که 16 درصد جمعیت کشور است، روزانه شاهد بیش از 11 میلیون سفر درون شهری و یک میلیون و هفتصد هزار سفر برون شهری است. از دید کارشناسان، تهرانی ها سالانه قریب به 200 میلیارد تومان، به دلیل ترافیک زیان می بینند. امروز از خیابان های تهران، 50 درصد بیشتر از ظرفیت آنها بهره گیری می شود.
معضلات این چنینی در شهر تهران، گرایش به سرپیچی و بی توجهی به قوانین و مقررات را به طور طبیعی ایجاد می کند. از طرف دیگر، "کاهش سطح رضایت" و "افزایش پرخاشگری" تا حدی محصول روانی آسیب های فرهنگی- ساختاری شهر تهران است که زندگی در تهران را متمایز از تمام شهرهای ایران کرده و به نوعی برخی آسیب های فرهنگی دنیای غرب را در درون شهر تهران جای داده است. بحث کمرنگ شدن ارتباطات خانوادگی، پدیده خانواده های تک نفره، پدیده خیابان گردی و پرسه زنی و مادی شدن روز افزون روابط عاطفی از جمله آسیب ها است.
وقتی ساختارهای شهری نمی توانند سطح قابل قبولی از رفاه و آسایش را برای یک فرد تهرانی مهیا نمایند، نادیده گرفتن قوانین و سرپیچی از مقررات، "نمک زندگی پر دردسر" یک فرد تهرانی محسوب می شود. قبح رفتارهای قانون شکنانه در تهران کمتر وجود دارد و رفتارهای به هنجار و هنجارسازی های دروغین از تهران بدعت می شود و به بقیه نقاط کشور سرایت می کند. زندگی در تهران بدون مفهوم "ترافیک" معنا ندارد و از این رو خودرو در دست گروهی از رانندگان نقش ارابه های جنگی را ایفا می کند که اگر مقررات اجازه می داد به این ارابه ها، گونه های مختلف سلاح ها و ابزارها را برای ترساندن و کنار زدن دیگران نصب می کردند.
در پس چهره تعدادی از شهروندان تهرانی، پیوسته گونه ای از "شتاب زدگی"، "هراس"، "دلواپسی" و "نگرانی" به چشم می خورد. برخی از رانندگان تهرانی می کوشند به هر شیوه ممکن، با زیر پا گذاشتن مقررات و به خطر انداختن جان خود و دیگران چند قدم هم شده جلوتر از دیگران رانندگی کنند. از این منظر این خصیصه های شهر تهران زمینه را برای رشد طبقه " وندال" و افزایش احتمال برای اغتشاش گری، مهیا می کند .
همانطور که قبلا اشاره شده بود در جریان فتنه 88 ، مدیریت اصلی اغتشاشات بر عهده مهره های میانی فتنه گران و حتی حضور مستقیم سرویس های جاسوسی بود به طوریکه اغتشاشگرانی مثل اوباش و معتادانی دستگیر شدند که برای 2 روز اوباشگری مبلغ چهار میلیون تومان پول گرفته بودند.
اما از طرف دیگر از میان برخی از معترضان تهرانی نیز، اغتشاشات حمایت می شد. نوعی گرایش وندالیستی مشاهده می شد که اصولا ذات کارناوال های اعتراضی را می پذیرفتند. اعتراضات و اغتشاشات بعد از شکست یکی از تیم های سرخ آبی را به یاد آورید ، شبیه چنین گرایش های خشن، احساساتی و بی منطق در آشوب های فتنه 88 مشاهده می شد. نوعی پرسه زنی خیابانی ، انگیزه این گروه بود.
از پیام‌زدگی تا هیجان‌زده کردن سیاست
یکی از آسیب های شهر تهران اغتشاشات بصری آن و کثرت تبلیغات و آگهی ها است. در این فضای " پیام زده" ، نوعی بی توجهی به پیام های فرهنگی و سیاسی هم مشاهده می شود . در این فضای بی توجهی و انفعال شهروندان در برابر پیام ها، برد اصلی از آن «رسانه های قوی» است.منظور از رسانه های قوی، رسانه های با قدرت مالی بالا، سازمان یافتگی گسترده و بزرگ، و قدرت فراگیری و پوشش و در دسترس بودن زیاد است.تلویزیون در ایران از چنین قدرتی برخوردار است.
حتی علی رغم پوشش دهندگی یکسان رادیو و تلویزیون، تلویزیون بیش از رادیو و به عنوان رسانه بی رقیب و به عنوان تنها بازی کننده در شهر عمل می کند.در عوض، رسانه های ضعیف از قدرت پوشش دهندگی پایینی برخوردارند و به دلایل مختلفی چون توان مالی، عدم قدرت سازمان یافتگی و سطح فرهنگی مخاطب و نوع رسانه تنها مخاطبان محدودی را در بر می گیرند. رسانه هایی چون روزنامه و مطبوعات و در شرایط فعلی اینترنت و ماهواره ها رسانه ضعیف محسوب می شوند.
اما مسئله این است که از سوی شبه طبقه متوسط در تهران، رسانه های رسمی ارتباطاتی کشور حکم یک "تبعیدی" را دارند. در فتنه 88 ، "مدیریت هیجانات" و "پاسخ دهی به شبهات" تنها از سوی تلویزیون ممکن نبود و برای شبه طبقه متوسط، اینترنت و ماهواره حکم یک رسانه قوی را داشت که در کنترل افکار و احساسات آنها موثر بود. شبکه های مجازی اجتماعی نسل جدیدی از وب سایت ها را ارائه کرده بود که رقیب تلویزیون و کانال های رسمی کشور شده بود.
فتنه گران برای باور پذیری تقلب ، حجم انبوه و تدارک دیده شده ای از تبلیغات ‹‹ پر هیاهو »و ‹‹ پر شتاب ›› را تهیه دیده بودند که برای پاسخ گویی نیاز به جنس مشابهی از ابزار رسانه ای را داشت از همین رو پاسخ گویی و شبهه زدایی این پروژه با کندی های بسیار مواجه شد. در حقیقت فتنه گران از " هیجان سیاسی" به وجود آمده سوء استفاده کردند و کوشیدند این هیجان را تا پایین ترین رده های اجتماع منتقل کنند.
راهکار آنها در این جنگ « لحظه به لحظه »و «پرشتاب» تاکتیک "غلبه حاشیه بر متن " بود. حوادثی مانند کوی دانشگاه تهران، کشته شدن عده ای در حمله به پایگاه بسیج در 25 خرداد، بازداشتگاه کهریزک و فضاسازی عمدتاً حول پروژه هایی مانند ندا آقا سلطان، سعیده پور آقایی، ترانه موسوی، فاطمه امام و کشته سازی تا رقم 72 تن و ... عمدتا گرچه ماهیتی غیرواقعی داشت اما با "تاخیر زمانی" ، کذب خبر معلوم می شد و در این بین "تب هیجان سیاسی" همچنان بالا نگه داشته می شد.
وجود "عالم رسانه ای مجزا و غیررسمی"در این میان اگر آن بخشی از بدنه مردم که در اثر تبلیغات فتنه گران ، دچار شبهه شدند اصلی ترین دلیل استمرار این هیجان بود و البته ساختارهای فرهنگی شهر تهران نیز مناسب هیجان سازی است.فوتبالیزه کردن روحیات بخشی از مردم تهران یکی از عوارض این شهر است که به حاشیه ها بیش از متن گرایش دارد . شاید فضای نقد و نقادی و حتی افشاگری، زمینه ای می خواهد که در عالم رسانه و سیاست زمینه های آن به خوبی مهیا نشده بود.
در همین رابطه مهدی خلجی (از عناصر ضد انقلاب) بعد از فتنه 88 به صدای آمریکا گفت:«جنبش سبز یک جریان احساسی هیجانی بود که یک بار برای همیشه اتفاق افتاد .. ما در ایران جنبش اعتراض نداریم ولی جنبش غر زدن داریم! کسانی که قیمت اجناس و دلار برایشان گران و معترض هستند... خانم رهنورد آنگ سان سوچی نیست و آزادی میرحسین موسوی و مهدی کروبی تاثیری در جنبش اعتراضی مردم ندارد. چیزی که الان در ایران می بینیم توهّم جنبش سبز هست و فقط در فیسبوک و شبکه های مجازی این هیجانات را می شونیم و مردم عادی دارند زندگی خودشان را می کنند.»

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات