تاریخ انتشار : ۱۵ شهريور ۱۳۹۱ - ۰۸:۱۶  ، 
کد خبر : ۲۴۳۴۵۰
گفت‌وگو با استاد شهریار زرشناس

سرمایه‌داری، پیاده نظام دشمن در سنگرهای خودی

اشاره: شهریار زرشناس (متولّد 1344 ش.) از نویسندگان ماهنامه«سوره» در دوران سردبیری شهید آوینی بوده است. او مدّتی نیز ماهنامه‌ای فکری تحت عنوان «مشرق» منتشر می کرد. زرشناس همچنین نویسندة کتاب‌هایی چون «اشاراتی دربارة لیبرالیسم در ایران»، «توسعه»، «جامعة مدنی»، «سرمایه سالاری»، «نیمة پنهان آمریکا»، «مبانی نظری غرب مدرن»، «واژه نامة فرهنگی، سیاسی»، «نگاهی کوتاه به تاریخچة روشنفکری در ایران» (دو مجلد) و «نیهیلیسم» است. گفت‌وگو با شهریار زرشناس جاذبه‌های خاصّ خودش را دارد. کسی که تاکنون بیش از 25 کتاب در زمینة تاریخ و فرهنگ نوشته و همواره مشاور برخی مدیران فرهنگی نظام بوده، در زمینة سیاسی هم البتّه به اتّکای مبانی نظری مورد نظرش، تحلیل‌هایی دارد که خودش نام «تاریخی ـ فرهنگی» را برای آن می پسندد. آنچه در پی می‌آید حاصل گفت‌و‌گو با ایشان است که تقدیم شما خوانندگان عزیز می‌گردد.

* با تشکّر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید، لطفاً برای شروع گفت‌وگو بفرمایید: تفاوت میان سرمایه و ثروت چیست؟
** من هم از شما و دیگر دست اندرکاران موعود متشکّرم که این وقت را در اختیار من قرار دادید. بحث تفاوت ثروت و سرمایه بحث بسیار بسیار مهمّی است. خلط مفهوم این دو واژه باعث می‌شود که ما نتوانیم مرزبندی مشخّصی با نظام سرمایه‌داری داشته باشیم. سرمایه (capital) مفهومی کاملاً مدرن است و پیش از آن سابقه و مصداقی نداشته است. آنچه در دوره‌های قبل با عنوان ثروت و کنز شناخته می‌شده، از حیث مشخّصات و شاخص‌ها با سرمایه کاملاً متفاوت است. سرمایه‌سالاری که وجه غالب آن را در نظام‌های سرمایه‌داری می‌توان دید به نظام‌هایی اطلاق می‌شود که بر پایة مفهوم سرمایه بنا شده‌اند و نظام اقتصادی عصر مدرن به شمار می‌آید. این مفهوم در دوره‌های قرون وسطای غرب و پیش از آن و نیز تمدّن‌های ممسوخ شرقی در «چین»، «ایران» و «بین النّهرین» باستان، مصداقی نداشته است.
شاخص‌های مفهوم سرمایه‌داری
1. سرمایه به سمت سودجویی نامحدود و نامشروط در حرکت است و چیزی آن را محدود نمی‌کند. هایبرونر، اقتصاددان معاصر آمریکایی، به این مطلب تصریح می‌کند که در دوره‌های قبلی، حتّی دورة کاتولیکی یا دورة یونان باستان، انسان به دنبال سودجویی نامحدود و نامشروط نبود و این انسان، محصول دوران مدرن است. ارسطو که به غرب یونانی تعلّق دارد و فاقد تفکّر دینی است، سودجویی و ربا را محکوم می‌کند. سود مشروط و محدودی که در غرب، پیش از دورة مدرن مطرح بوده، به مقدار معقول و محدودی است که قوت یک فرد را به اندازة نیاز غیر تجمّلاتی‌اش فراهم کند؛
2. مهم‌ترین شاخص سرمایه‌داری این است که سرمایه‌داری پروسه، رابطه و نسبتی است از انباشت مداوم، پیگیر و خودافزایانة سرمایه که مرتّب براساس سودافزایی در حال حرکت و افزایش می‌باشد. در حالی که ثروت پس از افزایش جمع می‌شد و حرکتی نداشت؛ امّا سرمایه، اتمسفر و مدار در اطراف خود به وجود می‌آورد. اگر شاهی در قدیم کوهی از طلا هم داشت، این کوه طلا، زندگی و فرهنگ زندگی کسی را عوض نمی‌کرد؛ چنان که در طول هزاران سال، همة طلاهای پادشاهان هند، باعث بروز تغییر در تمدّن هندی نشد، امّا سرمایه ثروتی است که با محرّک سودجویی نامحدود و نامشروع به سمت خود افزایی، ایجاد تحرّک و فضای جدید برای سودجویی و انباشت بیشتر حرکت می‌کند و این روند پایانی ندارد و در طول این حرکت، مرتّب ایجاد تغییر می‌کند. این مطلب به تصریح اقتصاددانان غربی نیز رسیده است: مانند هایبرونر، مارکس، سومبارت (جامعه‌شناس و اقتصاددان آلمانی)؛ به همین دلیل است که نظمی پر از دگرگونی را در این جریان می‌بینیم که البتّه جریان‌ها و رسانه‌های غربی، عنوانی ارزشی به آن داده و نام پویایی بر آن نهاده‌اند.
شما نگاه کنید از قرن 17 م. که نظام سرمایه‌داری به اروپا مسلّط می‌شود و بعد از آن در قرن 18 م. که انقلاب صنعتی شروع می‌شود، چقدر در دنیا شاهد تغییر و تحوّل بوده‌ایم و همة حالات و مناسبات زندگی و مولّدها تغییر کرده‌اند. از 1850 تا 1970 م. ما سه موج انقلاب صنعتی و تحوّل در تکنیک را شاهد بوده‌ایم: انقلاب بخار، انقلاب الکتریسیته و نهایتاً انقلاب الکترونیک. از سال 1980 م. تاکنون تغییرات به سرعت رخ داده‌اند. در نظام جهانی امروز این تغییرات را به عنوان یک ارزش معرفی می‌کنند، ولی هر نوع حرکت را که نمی‌توان ارزش دانست؛ چرا که ارزش به سمت کمال و کمال بخشیدن است و از این رو ارزش دارد، به خصوص که این تغییر و تحوّلات، ما را از کمال و ارزش‌ها دور می‌کند. ما متوجّه ساحت دنیایی شده‌ایم و دائم به سمت پایین در حال حرکتیم. مهم این است که در حال حرکتیم و این حرکت نزولی ارزش سرمایه‌داری است؛
3. نکتة دیگر اینکه، سرمایه‌داری در غرب بدون یهود قابل تصوّر نیست و پدیدآورندة سرمایه‌داری خود یهودیان بوده‌اند. سومبارت مفصّل در این باره تحقیق کرده و توضیح داده که چرا یهودیان ‌توانسته‌اند این سیستم را در جهان پیاده کنند: اوّل اینکه، آنان در جای مشخّصی تمرکز ندارند و در تمام اروپا و جهان پراکنده‌اند؛ دوم اینکه، به رغم این پراکندگی، آنان در تمام جهان با هم در ارتباط بوده‌اند؛ مثلاً خاندان روچیلدها را نگاه کنید، یکی از آنها در «هلند» بود، یکی در انگلیس؛ در دوره‌ای که ارتباطات امروزی وجود نداشته، اینها با هم در ارتباط بوده‌اند و به سبب بستگی قومی‌ای که داشته‌اند، این ارتباطات بروز ویژ‌ه‌ای پیدا می‌کرده، مثلاً وقتی یک یهودی حواله‌ای را در «رم» صادر می‌کرده، یهودی دیگری در «لندن» آن را قبول و تبدیل به پول می‌کرده است.
سوم اینکه، بیشترین سرمایة نقدی دست آنان بوده و هست. شما نگاه کنید از قرن 14، 15 م. به بعد همة رباخواران و اکثر صرّافان، بانکداران و بازرگانان در شهرهای مختلف اروپا، یهودی بوده‌اند. حتّی مارکس یهودی می‌گوید: سرمایه‌داری یعنی یهودی کردن جهان. منطق سودجویی و انباشت سرمایه و رباخواری تنها نزد یهودیان یافت می‌شد و حتّی فرهنگ کاتولیکی اروپا هم آن را محکوم می‌کرد و آن را عین کفر و بی‌دینی می‌دانست؛
4. ویژگی دیگر سرمایه‌داری این است که تجسّم یک رابطة استثماری، شیئی و ابزاری به طبیعت و انسان‌هاست؛ همان رابطه‌ای که از آن به رابطة تکنیکی و نه تکنولوژیک یاد می‌کنیم. نسبت تکنیکی بدون وجود تکنولوژی هم ممکن است اتّفاق بیفتد. با این نگاه، شما هرچه را مقابلتان باشد، به شیء تبدیل می‌کنید.
* نقطة شروع سرمایه‌داری کجا بوده و به کدام سمت پیش می‌رود؟
** به لحاظ تاریخی، سرمایه‌داری از بندرهای «ایتالیا» مانند «ونیز» که در دست یهودیان بود، شروع شد و بعد از آن هم با رفتن کریستف کلمب به «آمریکا» که یک یهودی پنهان‌کار بود، این ماجرا و تصرّف اموال مردم این منطقه اوج گرفت. مرحلة بعد با انحصار تولید و تجارت پنبه در حدود قرن 14 و 15 م. حادث می‌شود. اوّلین سرمایة تجاری توسط یهودیان ساکن جنوب اروپا شکل می‌گیرد. آنان به دلایلی که خارج از حوصلة بحث امروز است، به اروپای شمالی و مرکزی مهاجرت و به این ترتیب قطب‌های سرمایه‌داری هم به این سمت حرکت می‌کنند، تا جایی که از قرن 17 م. «هلند» به قطب سرمایه‌داری بدل می‌شود و بعد از آن بنا به دلایل متعدّدی در تمام اروپا سرمایه‌داری فراگیر می‌شود. برخی از آنها عبارتند از: ظهور پروتستانتیزم به شدّت یهودی زده و خصوصاً پیوریتانیسم. سومبارت در این باره می‌گوید:پیوریتانیسم همان یهودیّت است. شما روی پرچم مهاجران آمریکا و نوشتة شیر یهودا نگاه کنید.
استعمار به جریان سرمایه‌داری خیلی کمک می‌کند. اروپایی‌ها در این مقطع، روانة کشورهایی مانند «اندونزی» و آمریکای شمالی، جنوبی و مرکزی شده و در قرن 18م. به بعد ابتدا پرتغالی‌ها و سپس انگلیسی‌ها برای تاراج و غارت به «هند» می‌روند. این غارت هم از طریق تجارت نابرابر اتّفاق می‌افتاد، هم استعمار و نیز تجارت برده. در پی این تاراج‌ها، انباشت سرمایة گسترده‌ای صورت می‌گیرد. این انباشت سرمایه، بنا بر همان ویژگی سرمایه دوباره جریان تازه‌ای را شروع می‌کند. در قرن 18 م. جریان سرمایه‌داری صنعتی شروع می‌شود. اوّلین بار، کارگاه‌های دستی سرمایه‌داری در قرن 17 م. شروع به کار کردند و در اوایل قرن 18 م. به منوفکتورها بدل شدند که در آنها تقسیم کار و بالتّبع افزایش بازدهی و سرعت و افزایش سرمایه را به دنبال ‌آورد.
بعد از ساخته شدن ماشین بخار هم رسماً انقلاب صنعتی و سرمایه‌داری صنعتی شروع می‌شود. این جریان، استعمار را تشدید می‌کند. از قرن 19 م. به بعد هم فاز سرمایه‌داری صنعتی لیبرال شروع می‌شود. اوایل قرن 20 م. هم جریان انحصارات، خودنمایی و در پی آن سرمایه‌داری مالی و بعد از آن اعتباری و در نهایت بحران‌هایی که این روزها می‌بینیم، ظهور می‌یابند.
* مشخّصات و شاخصه‌های سرمایه‌داری در زندگی روزمرّة فردی و اجتماعی امروز را چطور می‌توان دید؟
** سرمایه‌داری، انسانی سودجو با نگاه ابزاری و استثمارگر پدید می‌آورد. انسان مدرن بر اساس تعاریف واژة human دارای سه وجه اصلی است: قدرت، ثروت و لذّت‌طلبی. این سه وجه در هم تنیده است. وجه ثروت طلبی او همان وجه سرمایه‌خواهی و سودجویی اوست. روانشناسی انسان، ذیل سرمایه‌داری با شناخت این ویژگی‌های لذّت‌طلبی، سودمحوری، نگاه ابزاری به دیگر انسان‌ها، بی‌اولویّت شدن ارزش‌های اخلاقی یا توجیه به شکلی که در راستای اهداف اقتصادی و لذّت طلبانه و... او باشد، ممکن می‌شود. حتّی دین هم اولویّت دوم و سوم زندگی فرد شده و دنیا اصالت یافته و آخرت فراموش می‌شود یا اهمّیتش را از دست می‌دهد. سرمایه‌داری در ابتدای ظهور، فرهنگ به شدّت فاسدی است و به شدّت با فساد اخلاقی پیوند دارد.
در قرن 16 م. در اروپای مرکزی با ظهور پروتستانتیسم، ظاهری مذهبی و در خدمت جریان سرمایه‌داری پیدا می‌کند. تا قرن 18 م. این روند ادامه دارد. در این قرن، سرمایه‌داری پیوند خود را با ماتریالیسم علنی‌تر می‌کند، به خصوص در «فرانسه» و تا حدّی «آلمان» و «انگلیس»، جنبش روشنگری یا در واقع ظلمت پا می‌گیرد. در پی آن نوعی ماتریالیسم و تجربه گرایی(ساینتیزم) ظهور می‌کند. در قرن 19 م. سرمایه‌داری بیشتر اهل امساک و انباشت است و ویژگی مصرف‌گرایی را در آن کمتر می‌بینیم. علّت آن هم این است که آنان هنوز به تولید انبوه نرسیده‌اند. تولید انبوه است که مصرف انبوه را می‌طلبد.
از اواسط قرن 20 م. با تولید انبوه نیاز به مصرف انبوه، خودنمایی می‌کند و اینجاست که سرمایه‌داری وارد تبلیغ مصرف زدگی و ترویج مد و این نوع مسائل می‌شود. سرمایه‌داری از قرن 18 م. با پدیدة فمینیسم نیز پیوند می‌خورد. ماری استون کرافت، مادر فمینیسم و زن انگلیسی، با محافل ماسونی از جمله با جانسون و دیگر فراماسونرها در ارتباط بوده است و شاید خودش هم یک ماسون بوده باشد. او وقتی دیدگاه‌هایش را در کتاب به اصطلاح «استیفای حقوق زن» در سال 1795 م. مطرح می‌کند یا حتّی قبل از آن وقتی کوپژ در فرانسه اعلامیة حقوق زن خود را در تکمیل اعلامیة حقوق بشر در سال 1791م. صادر می‌کند، سرمایه‌داران از این جریان به شدّت حمایت می‌کنند.
علّت حمایت هم این بود که جریان فمینیسم، زنان را به عنوان یک نیروی کار فعّال وارد عرصه می‌کرد و به این ترتیب سرمایه‌داران هم می‌توانستند به اندازة مردان از آنان کار بکشند و هم نصف حقوق مردان را به آنان بدهند و با شعار تساوی زن و مرد، همة مشاغل سخت مردانه را به زنان نیز واگذار کنند.
ایران از حدود 1275 ق. در اواسط سلطنت ناصرالدّین شاه با جریان سرمایه‌داری آشنا می‌شود. نخستین سرمایه‌داران ما فراماسونر بودند: صنیع الدّوله با کتاب «راه نجات»، امین الضّرب، میرزا ملکم خان و نظام الدّوله، جمال الدّین واعظ که 1281 ق. کتاب خود را می‌نویسد. آنان نظریّه‌پردازان سرمایه‌داری نیز بودند، سرمایه‌داری همانند جریان روشنفکری با استعمار و فراماسونرها در ایران پدید آمده است. این جریان در ایران مراحل مختلفی را طیّ کرده است.
در این دوره، سرمایه‌داری در غرب به مرحلة تولید انبوه و بازاریابی رسیده، بنابراین سرمایه‌داری با فرهنگ مصرف و اسراف وارد ایران می‌شود و ما با این نمودها سرمایه‌داری را می‌شناسیم. از همین رو، دست به غارت منابع و نیروی کار جامعة ما می‌زند و فرهنگ مصرف، مد و تبلیغات را در ایران گسترش می‌دهد و در نتیجه، تبعات این نگاه؛ مانند سودمحوری و شیئی به انسان در جامعة ما هم نمایان می‌شود. با گسترش سرمایه‌داری توجّه به دین، اخلاق و عواطف انسانی، همه رنگ می‌بازد و به جای آن نگاه سوداگری، محاسبه منش و فاصله میان روابط انسانی و از خود بیگانگی در میان ما دیده می‌شود.
* عامل بقای جریان سرمایه‌داری چه بوده است؟
** جریان سرمایه‌داری از وقتی که وارد فاز تولید انبوه شده، همراه با دو عامل مد و تبلیغات بوده است؛ چون اساساً بدون مصرف انبوه، تولید و فروش انبوه، نمی‌توانسته موفّق باشد. تضادّی در سرمایه‌داری وجود دارد که از یک مسئله ناشی می‌شود و آن این است که سرمایه‌داری از سویی میل به اتوماسیون و استفاده از کارگران کمتر دارد و در نتیجه باید بسیاری از کارگران را بیکار کند، از سوی دیگر، با بیکاری هم کار در جامعه کم شده و در نتیجه، فروش کم می‌شود.
علّت اینکه تا به حال سرمایه‌داری توانسته دوام بیاورد این است که همة زمین، بازار مصرف آنها بوده است. اگر کشورهای موسوم به جهان سوم یا درجة دوم و سوم سرمایه‌داری و آسیا،آفریقا و کشورهای غارت شده نبودند، هم انبوه سرمایة آنان به جهان امپریالیستی منتقل نمی‌شد، هم کشورهای سرمایه‌داری با نداشتن بازار فروش، خیلی زود از بین می‌رفتند. الآن حدود صد سال است که نظام سرمایه‌داری فقط با مصرف و گشایش بازارهای تازه، زنده است. هر بار با یک تحوّل تکنیکی و سپس تولید فراوان و انبوه آن و ایجاد احساس نیاز در جامعه و پس از آن به جریان انداختن پول و سرمایه و به دست آوردن سود، توانسته است به زحمت خود را زنده نگه دارد. البتّه این جریان تا ابد ادامه پیدا نخواهد کرد.
با فروکش کردن موج انقلاب صنعتی، انقلاب الکترونیک شروع می‌شود و بعد از آن سراغ کامپیوتر و میکروسیستم‌ها می‌روند و در ادامه تلفن همراه و ... و با این تحوّلات جدید، هر بار از هر محصولی نوعی تازه از آن را وارد بازار می‌کنند. اندکی بعد با مختصر تغییری در آن، محصول جدیدی را روانة بازار می‌کنند و این تغییرات جزیی و محصولات متنوّع تازه‌تر و در عین حال بی‌کیفیّت، همچنان ادامه دارد؛ زیرا اگر بخواهند جنس بادوام بسازند، برای محصولات بعدی بازاری وجود نخواهد داشت.
فرهنگ مصرف را از طریق تبلیغات، آگهی‌های تجاری و ترویج مد افزایش می‌دهند. این آگهی و مد در مخاطب ایجاد نیاز می‌کند و به او القا می‌کند که باید این محصول جدید را بخرد. انسان دورة سرمایه‌داری باید احساس کند نیازمند است، دچار خلأ و بحران هویّت است و با داشتن، خرید و حرکت همراه مد می‌تواند این خلأهای خود را برطرف کند. نقص انسان با مصرف و خرید مداوم به طور مقطعی برطرف می‌شود؛ چون با آمدن کالای جدید، باز هم شما نیازمند آن خواهید بود و بی آن ناقص و معیوب!
مد و مدرنیته هر دو از ریشة مدوس هستند. همان طور که مدرنیته یعنی تازه و امروزی، مد هم همین معنای نوگرایی را دارد. در تمدّن‌های کهن، حتّی ممسوخ شرقی، وقتی نگاه کنید می‌بینید مردم به سنن قدیمی خود پای‌بند بوده‌اند و با عمل به آنها احساس ضعف و شکست نمی‌کردند. انسان قدیمی تنوّع طلبی را یک ارزش ممدوح و محمود نمی‌دانست؛ بلکه پای‌بندی به سنّت‌های حکیمانه‌ای را که ریشه‌های قدسی برای آن قائل بودند، عین ارزش به شمار می‌آوردند به عکس سرمایه‌داری دائماً با گذشتة دور و نزدیک افراد در ستیز است و تقیّد به گذشته را به عنوان یک ضدّ ارزش معرفی و شخصیّت او را به یک عنصر بازاری بدل می‌کند.
اریک فروم هرچند خودش یهودی مدافع سرمایه‌داری است، امّا در کتاب «داشتن یا بودن» می‌نویسد: انسان مدرن، شخصیّتی بازاری است، به این معنا که من همانم که شما می‌خواهید و از خودم هیچ هویّت ثابتی ندارم.اگر هویّت انسان در دورة مدرن سیّال نباشد، نمی‌توان در او مرتّب احساس نیاز به وجود آورد.
* تعریف مد چیست؟
** مد چیزی است که نظام سرمایه‌داری به اقتضای نیازش فروش آن را به یک ارزش اجتماعی بدل می‌کند. خصیصة مد، متغیّر بودن آن است. امروز یک رنگ یا فرم دارد و فردا رنگ و فرمی دیگر. ویژگی مهمّ مد این است که با ارزش‌های پایدار و معنوی و انسانی، اخلاقی و دینی کاری ندارد کاملاً به سطح حیات حیوانی، ناسوتی و غریزی ما معطوف است. وجه دیگر مد این است که عمق ندارد؛ زیرا اگر عمق داشته باشد، نمی‌تواند سریع عوض شود. مد نیازمند تغییر دائمی است، در طول چند سال یا چندماه باید تنگ یا گشاد و... شود. روزی این ماشین مد می‌شود و روزی دیگر آن ماشین.
مد براساس فرهنگ سرمایه و پول‌داری بنا می‌شود والّا یک آدم فقیر که نمی‌تواند مدگرا شود و خود را براساس مد تغییر بدهد. در فضای سرمایه‌داری، یک انسان فقیر هر چقدر هم صاحب فضایل انسانی باشد، بی‌ارزش است؛ چون پولی ندارد که بتواند خود را با ظواهر مد رنگارنگ کند.
با مد، رذایل به فضایل تبدیل می‌شوند و انسان هویّت باخته به راحتی آن را می‌پذیرد؛ چون تابع شرایط و القائات محیط است. نیروهای پشت صحنه‌ای که این جریان را اداره می‌کنند، سرمایه‌داران، ماسون‌ها و صهیونیست‌ها هستند که به دنبال منافع اقتصادی، سیاسی و... خود هستند. با گسترش مدپرستی هر نوع تفکّر، تعمّق و تذکّر، توجّه به میراث حکمی و دینی و آرمانی بی‌معنا می‌شود و هر چیزی ارزشمند زندگی انسانی از دست می‌رود و انسان هویّت مبتنی بر فطرت خود را از دست می‌دهد. یعنی شخصیّت اصیل انسان مضمحل می‌شود و یک خودِ کاذبِ تابعِ القائات رسانه‌ها و جامعه به وجود می‌آید. انسان مدپرست انتخاب‌های اصلی زندگی‌اش را هم بر اساس مدپرستی انجام می‌دهد: رشتة تحصیلی، ازدواج و انتخاب همسر و... ببینید این نگاه در جامعه، چه تبعاتی را به دنبال می‌آورد.
* مد و تبلیغات در جامعة امروز ایران چه وضعی دارد؟
** وقتی انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد، نظام سرمایه‌داری درجه سومی در ایران وجود داشت که اصطلاحاً به آنها جهان سومی گفته می‌شد. از آن دست کشورهایی که در جهان تنها غارت می‌شوند و هیچ استقلال اقتصادی، فکری و سیاسی واقعی ندارند. از مشروطه به بعد جریان سرمایه‌داری در ایران اوج گرفته بود. در اصل بانی جدّی سرمایه‌داری در ایران را باید رضا شاه بدانیم. با طیّ مراحلی در مقطع پیروزی انقلاب، سرمایه‌داری اندیشة حاکم بر فرهنگ ایران بود و همة عناصر و مؤلّفه‌های اقتصاد سنّتی ما از بین رفته و با یک اقتصاد غیر مولّد ذاتاً بحران زده و وابسته جابه‌جا شده بود.
انقلاب اسلامی به نبرد با فرهنگ سرمایه‌داری برخاست. ساختار سیاسی را کاملاً دگرگون کرد و در عرصة فرهنگی هم این نبرد شروع شد؛ لیکن متأسّفانه در دولت‌های پس از انقلاب از سال 1360 ش. به بعد حتّی آن دولت‌هایی که از آنها به سوسیالیستی تعبیر می‌شود، هم سرمایه‌داری بودند و با سوء استفاده‌ها و شکل‌گیری طبقة تکنوکرات‌های بوروکرات در لایه‌های دولتی، جریان سرمایه‌داری در ایران ادامه پیدا کرد. این حلقه از فرایند خصوصی‌سازی به رغم آنکه در لایه‌های قدرت حضور داشتند، صاحب سرمایه هم شدند. به این ترتیب نوعی سرمایه‌داری لیبرال مسلک و نئو لیبرال و تکنوکرات بوروکرات در ایران شکل گرفت.
پس از بازسازی‌ها، فرهنگ سرمایه‌داری هم به طور کامل وارد ایران شد. وجه غالب این فرهنگ در این دوره، فرهنگ مصرفی و مدگرایی و تهی شدن از معنا و ارزش‌های دینی و رنگ باختن آرمان‌گرایی، به ویژه انقلابی و معنوی و دینی، اصالت پیدا کردن زندگی روزمره، تقلیل بشر به ساحت غریزی و ناسوتی حیات است که به طور تدریجی پیش آمد و امروز هم خود اینها و هم عوارض و تبعات آن را حس می‌کنیم؛ مثل اینکه شهرهای بزرگ ما دچار انفجار خودرو شده‌اند؛ از پر مصرف‌ترین کشورهای دنیا در عرصة لوازم آرایش هستیم، بازار پررونق پزشکان جرّاح زیبایی و... همه از این تبعات است.
انسانی که فقط از پول نفت خرج می‌کند، متوقّع است و از ایثار و حسّ ملّی و هم‌دردی دینی و ملّی بی‌بهره است و کعبة آمالش آمریکا و اروپاست و اگر بتوانند به آنجا فرار و اگر نتوانند همان مدل را در اینجا پیاده می‌کنند. پیدایی انواع مراکز و پاساژهای لباس، گسترش فرهنگ فست فود، پارتی‌های متعدّد و متنوّع شبانه، ول انگاری و بی‌مسئولیّتی نظام بوروکرات کشور، رواج فرهنگ مد، بدحجابی و بی‌حجابی، همه از نتایج ظهور این طبقه و پیوند آن با طبقة سرمایه‌داری سکولار است که آنها توانسته‌اند فرهنگ خود را ترویج، تحمیل و آن را به فرهنگ غالب تبدیل کنند.
* تبعات مدپرستی در جامعه چیست؟
** مدپرستی، جامعه را دچار بحران‌های متعدّدی می‌کند که برخی از آنها عبارتند از: آسیب زدن به اقتصاد ملّی، هدر رفتن سرمایه‌ها و امکانات جامعه و انرژی مولّد جامعه و از بین رفتن توازن بخش‌های غیر مولّد اقتصاد. امّا آسیب اصلی مدگرایی این است که انسان را از هویّت انسانی‌اش تهی می‌کند؛ یعنی یک بشر مسخ شدة تنزّل یافته تا حدّ حیوان را پدید می‌آورد. به دنبال آن، فرهنگ تأیید طلب و به دنبال تأیید دیگران رفتن و فراموش کردن مسئلة حقّ و باطل و نادیده گرفتن آرمان‌ها و ارزش‌ها را در جامعه بروز می‌دهد. تبعیّت از مد در این فرهنگ در سرمایه‌دار و پولدار بودن، ماشین کذایی داشتن و لباس مارک دار پوشیدن و ... خودش را نشان می‌دهد. چیزهایی در جامعه ارزش می‌شود که با فداکاری، ایثار، اخلاق، عفّت، عدالت و آرمان‌گرایی، معنویّت‌گرایی و خلاصه امور انسانی هیچ نسبتی ندارد.
* وضعیّت جوانان ایران در حال حاضر چگونه است؟
** الآن الحمدلله مدپرستی هنوز به طور کامل در میان جوانان ایران حاکم نشده است و الّا جامعة ما از هم می‌پاشید. البتّه جامعة امروز ما گرفتار مد هست، امّا همة جامعه و جوانان ما مبتلا نشده‌اند. درصد نسبت آنهایی هم که مبتلا شده‌اند به آنان که گرفتار نشده‌اند، به یک اندازه نیست. درصد و نسبت‌هایشان متفاوت است و در مقایسه با کلّ جامعه در حدّ اکثریّت نیستند و الّا از ما چیزی باقی نمانده بود. همین که مردم ما نسبت به «فلسطین» و «پاکستان» و... حساسیّت نشان می‌دهند و حضور چشمگیری در مراسم‌های مذهبی دارند، نشان دهندة این است که مردم هنوز به ارزش‌ها پای بندند، ولی در عین حال ماجراهای سال 88 را عدّه‌ای رقم زدند که اهل مدگرایی در پوشش و مصرف و خوراک و... بودند. به سبب سلطة تفکّر و فرهنگ سرمایه‌داری در میان ما و وجود آن طبقة سکولار و تهاجم فرهنگی فوق شدیدی که وجود دارد و اینکه هنوز ما نتوانسته‌ایم مقابله‌ای جدّی با آن داشته باشیم و دلایل دیگر، روند و سرعت گسترش مدگرایی به خصوص در طبقة متوسط و لایه‌های مرفّه سرمایه‌داران در میان ما خطرناک است. مدگرایی در جهان هم که انسان‌ها را کاملاً پوک کرده ‌است.
* برای بهبود این وضعیّت چه باید کرد؟
** خیلی کارها. فکر می‌کنم ما باید به سمت تدوین یک استراتژی سیاسی ـ فرهنگی مبارزه با تهاجم فرهنگی و جنگ نرم برویم. باید یک ستاد فرماندهی مشترک در عرصة فرهنگ و زیر نظر مقام معظّم رهبری یا نمایندة ایشان تشکیل و تجمّعی میان نیروهای فرهنگی انجام شود؛ مانند ایّام جنگ که گاهی احساس می‌شد لازم است قرارگاه مشترکی میان نیروهای مشترک جنگی تشکیل بدهیم. باید الآن هم همة نهادهای فرهنگی زیر یک سقف واحد جمع شده و بر اساس یک استراتژی واحد فرهنگی با دشمن مقابله کنند.
این جنگ سیاسی فرهنگی که ما با آن مواجهیم یک جنگ بسیار پیچیده و جدّی است و احساس می‌شود بسیاری از نهادها و جریان‌های فکری و فرهنگی به رغم گستردگی و تنوّعی که دارند، اصلاً این جنگ را نفهمیده‌اند، ابعاد آن را نمی‌شناسند، فاقد آن خودآگاهی و بنیان‌های نظری روشن برای مقابله با این جنگ هستند و الآن یک استراتژی واحد، روشن، مدوّن، منسجم و مبتنی بر یک خود آگاهی انتقادی برخواسته از باورهای دینی علیه غرب مدرن اصلاً وجود ندارد که بتواند نیروها را سازمان داده و وحدت ببخشد و ما را در این مبارزة فرهنگی، سیاسی پیروز کند. این مبارزه برای سرنوشت فرهنگ و نظام ما، جمهوری اسلامی، تشیّع و مسلمانان در منطقه و جهان، حسّاس، مهم و کلیدی است و قبل از هر چیز این تمرکز لازم و ضروری است. بعد از آن، به نظر من باید دو کار اساسی بکنیم و اگر این دو حرکت را انجام ندهیم، در آینده با مخاطرات جدّی روبه رو خواهیم شد:
1. انقلاب اقتصادی: باید یک سری اصلاحات اقتصادی جدّی در زمینة مبارزه با سرمایه‌داری بزرگ سکولار لیبرال در ایران صورت بگیرد؛ حتّی اگر نمی‌خواهیم این سیستم سرمایه‌داری را براندازیم، باید اصلاحات جدّی با ساختاری عدالت‌طلبانه در آن انجام بدهیم. اگر این کار را نکنیم، رشد فرهنگ سرمایه‌داری متوقّف نخواهد شد؛
2. انقلاب فرهنگی در فرهنگ عمومی و آکادمیک ما؛ اگر در نظام دانشگاهی ما مسئلة علوم انسانی حل نشود، ما همچنان خروجی‌های تکنوکرات بوروکرات تابع فرهنگ مدرن و مد و سرمایه‌داری از دانشگاه‌ها خواهیم داشت. بدون مبارزه با مشهورات حاکم بر نظام دانشگاهی کشور و رواج فرهنگ سرمایه‌داری در فرهنگ عمومی کشور نمی‌توانیم بر این مسئله فائق آییم. مبارزة ما نباید تنها سلبی باشد و باید تغذیة فکری دینی، اسلامی و معنوی و توانمند به جامعه داشته باشیم. باید شبهات را پاسخ داد و در عرصة فرهنگ حالت تهاجمی گرفت و به نقد بنیان‌های نظری غرب مدرن پرداخت و ارکان این فرهنگ را مورد سؤال و حمله قرار داد. این کار شدنی است و ظرفیّت‌های آن وجود دارد.
مراکزی که باید در این عرصه فعّال باشند، نیستند و در عین حال غافلند یا به خنثی کردن این دست حرکت‌ها می‌پردازند. این مراکز عبارتند از: رسانة ملّی، نظام دانشگاهی کشور و نظام آموزش و پرورش. باید اصلاحات جدّی در این سه جا اتّفاق بیفتد. غرب‌شناسی جدّی تهاجمی باید از همان سال‌های اوّل دبستان به دانش آموزان ما تدریس شود. نقّادی بنیادهای تفکّر غربی و نظام سیاسی ـ فکری، اجتماعی و فرهنگی غرب در نظام دانشگاهی ما گنجانده و به فرهنگ عمومی ما ارائه شود.
رسانة ملّی باید از این حالت یله و بی‌برنامة فعلی خود بیرون بیاید؛ رسانة ملّی الآن به نحوی عمل می‌کند که گویا اصلاً جنگ رسانه‌ای و فرهنگی را قبول نکرده و برای این جنگ، بسیج، بیداری و هوشیاری نیست، البتّه این غیر از موارد متعدّدی است که به فرهنگ خودی ما ضربه و لطمات جدّی می‌زند. بسیاری از برنامه‌های شبکه‌های مختلف، حتّی در حدّ اجرا، وابسته به جریان‌های روشنفکری و قائل به مشهورات اومانیستی است. نمی‌گویم قشری گرایی حاکم شود؛ بلکه باید به تفکّر نقّادانه و خودآگاهی انتقادی بر اساس مبانی اصیل اسلامی خودمان برسیم.
البتّه مکمّل همة اینها این است که باید نظام سیاسی در مسیر ارادة ولایی قرار بگیرد و اگر همچنان نفوذ سکولارهای نهان روش و لیبرال‌های منافق در ارکان سیاسی کشور ادامه پیدا بکند، ما با فتنه‌ها و خطرات عدیده‌ای روبه رو خواهیم شد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات