تاریخ انتشار : ۲۳ شهريور ۱۳۹۱ - ۱۰:۴۵  ، 
کد خبر : ۲۴۶۸۷۶

تغییرات سیاسی یا انقلاب (مورد اوکراین)

نسرین‌دخت نصرت مقدمه: در ژانویه 2004 در یک انتخابات جنجالی ریاست جمهوری در اوکراین، ملی‌گراها با حمایت مالی غرب به پیروزی رسیدند. این پیروزی که با تبلیغات زیاد به "انقلاب نارنجی" معروف شد، هیچگونه سنخیتی با مفهوم انقلاب در معنای واقعی آن نداشت و تنها یک مبارزه سیاسی بین گرایشات سیاسی مردم شرق و غرب این کشور بود که ریشه در تاریخ اوکراین دارد و از ابتدای این استقلال (1991) همواره وجود داشته است. گزارش زیر به بررسی این موضوع می‌پردازد.

نتایج انتخابات پارلمانی اوکراین که در تاریخ 26 مارس برگزار گردید بار دیگر فاصله موجود میان گرایش سیاسی مردم شرق و غرب این کشور را که برآمده از سیر حوادث تاریخی است به نمایش گذاشت. خانم یولیا تیموشنکو مهرۀ اصلی و مؤثر در پیروزی «انقلاب نارنجی» ژانویه 2004 توسط رئیس‌جمهور فعلی اوکراین، ویکتور یوشچنکو، برکنار شد. هر دو چهره مزبور در قالب حزب «اوکراین ما» برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری تلاش کرده بودند. مهمترین ویژگی این انتخابات شکافی بود که بر اثر این برکناری در حزب ایجاد شد.
این گزارش در پی آن است تا با توجه به انتخابات یاد شده به تحلیل سه موضوع زیر بپردازد:
1. آرایش نیروهای سیاسی در انتخابات پارلمانی اخیر و نتایج آن.
2. میزان تطابق تظاهرات معروف به «انقلاب تاریخی» با مفهوم انقلاب در معنای متعارف آن در فرهنگ سیاسی.
3. احتمال تداوم این‌گونه انقلاب‌ها در سایر کشورهای مستقل شوروی سابق.
1. آرایش نیروهای سیاسی در انتخابات پارلمانی اخیر اوکراین و نتایج آن
انتخابات پارلمانی اوکراین با نتیجۀ نهایی 1/32 درصد حزب «مناطق» به رهبری ویکتور یاناکویچ، نخست‌وزیر اسبق این کشور و طرفدار نزدیکی بیشتر با روسیه، 32/22 درصد بلوک حامی خانم یولیا تیموشنکو نخست‌وزیر سابق اوکراین، نزدیک به 14 درصد حزب «اوکراین ما» یعنی حزب رئیس‌جمهور فعلی، 68/5 درصد سوسیالیست‌ها و 66/3 درصد کمونیست‌ها به انجام رسید. خانم یولیا تیموشنکو پس از برکناری از سمت نخست‌وزیری (سپتامبر 2005) اعلام کرد به فعالیت‌های سیاسی خود ادامه خواهد داد و با توسل به روشنگری راه را برای نخست‌وزیری مجدد خود از طریق انتخابات پارلمانی خواهد گشود. لازم به توضیح است که خانم یولیا تیموشنکو پس از برکناری، به کتمان هشت میلیارد گریونا (واحد پول اوکراین) بدهی از حساب‌های دولتی و مخالفت با خصوصی‌سازی کارخانه آهن «نیکوپول» که رئیس‌جمهور مترصد آن بود متهم گردید.
با توجه به حمایت غرب برای پیروزی «انقلاب نارنجی» طبعاً پدیدۀ خصوصی‌سازی به عنوان یکی از مهم‌ترین معیارهای حاکمیت اقتصاد بازار، توسط رهبران انقلاب نارنجی مورد قبول بوده و مخالفت نخست‌وزیر با آن، انحراف از اصول اعلام‌ شده تلقی می‌گردید. در حقیقت رئیس‌جمهور با توسل به این ترفند هم وسیله‌ای برای کاهش نگرانی غرب به دست آورد و هم کسانی را که در کابینۀ خانم تیموشنکو، به آسانی امکان کنار گذاشتن آن‌ها وجود نداشت و سد راه او بودند از این طریق از کار برکنار نمود.
خانم تیموشنکو که ناطق زبردستی است و از قدرت تأثیرگذاری بر افکار عمومی برخوردار می‌باشد، از همان ابتدای برکناری، فعالیت‌های سیاسی خود را از سر گرفت. نطق‌های تلویزیونی وی به طور عمده بر این مطلب تکیه داشت که اقدامات و نگرانی‌های او برای بهبود وضعیت اقتصادی اوکراین مهم‌ترین عامل توطئه برای دور کردن او از صحنه سیاسی بوده است. وی که در بیوگرافی‌اش داشتن گذرنامه اسرائیلی نیز ذکر شده و بنابراین ممکن است از حمایت یهودی‌های ذی‌نفوذ در اوکراین برخوردار باشد در یکی از مصاحبه‌های پس از برکناری خود اظهار داشت: «در سیاست همه چیز ممکن است» اگر لازم شود برای پیروزی حتی با حزب رقیب «حزب یاناکویچ» نیز ائتلاف خواهد کرد و به این ترتیب عطش خود را برای حفظ قدرت «به هر قیمتی» نشان داد.
این گونه اظهارات چنانچه در کنار مطالب گفته‌ شده در هنگام رقابت‌های «ریاست جمهوری» در ژانویه 2004 در انتقاد از ویکتور یاناکویچ، سیاستمدار طرفدار روسیه گذاشته شود، عدم پای‌بندی خانم تیموشنکو را به هر اعتقادی غیر از کسب قدرت تأیید می‌کند زیرا در حالی که خانم تیموشنکو با داشتن خط فکری واحد با رئیس‌جمهوری فعلی اوکراین قادر نگردید اهداف اعلام‌ شدۀ خود برای بهبود وضعیت اقتصادی و سیاسی اوکراین را عملی نماید، چطور ممکن است در همکاری با رقیب که اصول کاملاً متفاوتی را برای حرکت سیاسی و اقتصادی کشور، یعنی همگامی بیشتر با سیاست‌های روسیه در ذهن دارد به نتیجۀ بهتری برسد؟ با این وجود باید اذعان کرد اتهامات مالی که در اوکراین سابقه دارد نمی‌تواند دلیل قطعی برای برکناری خانم تیموشنکو محسوب شود، به ویژه که چندی بعد دادگاه قانون اساسی او را از اتهامات تبرئه نمود.
بسیاری از ناظران سیاسی ترس رئیس‌جمهور فعلی از توانایی و نفوذ خانم تیموشنکو ـ که در طول انتخابات ریاست جمهوری شخصیت یوشچنکو را تحت‌الشعاع قرار داده بود ـ و همچنین احتمال کاندیداتوری او برای انتخابات آتی ریاست جمهوری را از دلایل برکناری وی می‌دانند. این ترس اکنون پس از نتایج انتخابات پارلمان مجدداً رخ نموده است.
نتایج آرا در مجموع نشان می‌دهد که درصد طرفداران حزب «مناطق» به رهبری یاناکویچ که از حمایت مردم روسی‌زبان شرق کشور برخوردار است و طرفداران انقلاب نارنجی مرکب از آرای رئیس‌جمهور فعلی و خانم تیموشنکو که مردم ملی‌گرای غرب از آن‌ها حمایت نموده‌‌اند نسبت به درصد آن در زمان انتخابات ریاست جمهوری سال 2004 تفاوت چندانی نکرده است.
ویکتور یاناکویچ 32 درصد و «انقلاب نارنجی» نزدیک به 34 درصد آراء را به دست آورده‌اند، به قول یکی از روزنامه‌های روس‌زبان این اختلاف در آینده نیز با همین تفاوت ادامه خواهد داشت. آنچه این دو انتخابات را از هم متمایز می‌کند شرکت مستقل بلوک خانم تیموشنکو و حزب «اوکراین ما» در انتخابات اخیر است که موجب شده تا هیچ یک از آن‌ها درصد لازم برای داشتن کرسی‌های پارلمان را به دست نیاورند. طبق قانون اساسی اوکراین برای تصویب قوانین مهم داشتن 300 رأی از 450 رأی لازم است، بنابراین برای کسب کرسی‌های لازم در پارلمان باید ائتلافی از احزاب مزبور صورت گیرد.
نحوۀ این ائتلاف برای ویکتور یوشچنکو به معضلی تبدیل گردیده است. ائتلاف با حزب مناطق به رهبری ویکتور یاناکویچ همان تعجبی را برمی‌انگیزد که اعلام خانم تیموشنکو مبنی بر احتمال دست زدن به چنین ائتلافی. از سوی دیگر ائتلاف با خانم تیموشنکو مستلزم دادن پست نخست‌وزیری به اوست که رئیس‌جمهور به دلیلی که ذکر آن رفت تمایلی به آن ندارد.
شخص تیموشنکو به آن دسته از اطرافیان که رئیس‌جمهور را از ائتلاف با وی برحذر می‌دارند هشدار داده است که مواظب باشند شاید این آخرین مشورت آن‌ها باشد. او اظهار می‌دارد که پای‌بند به دموکراسی و قواعد و قوانین آن است و خود را ملزم به عمل در چارچوب آن می‌داند.
رئیس‌جمهور اوکراین ائتلاف با خانم تیموشنکو را به شرط عدم احراز پست نخست‌وزیری توسط وی پیشنهاد کرده است. او مایل است نخست‌وزیر فعلی «یوری یوخارونوف» که روابط مناسبی با روسیه دارد، (روابطی که خانم تیموشنکو به دلیل متهم شدن به سرقت گاز روسیه و صدور حکم جلب او از سوی دادستانی روسیه در صورت ورود به این کشور، از آن برخوردار نیست) کماکان در پست خود باقی بماند. چنین ائتلافی باعث می‌شود تا نقش روسیه نیز در خط مشی‌های سیاسی اوکراین در نظر گرفته شده و کشور در آینده از نتایج سیاست‌های روسیه، مانند 4 برابر کردن قیمت گاز در اوج زمستان سال 2005 تا حدودی در امان بماند، به ویژه که خوش‌بینی انقلابیون غرب‌گرا در مورد پیوستن سریع به اتحادیه اروپا و ساختارهای ناتو، پس از انقلاب نارنجی و برخورد با واقعیت‌ها بسیار کاهش یافت.
رئیس‌جمهور مانند سلف خود کوچما به این نتیجه رسید که تا زمانی که این کشور شرایط لازم را برای پیوستن به اتحادیه اروپا و ناتو احراز نکرده پیوستگی‌های اقتصادی و سیاسی اوکراین با روسیه غیر قابل اجتناب می‌باشد. بنابراین ایجاد توازنی بین سیاست‌های اوکراین با روسیه و غرب، ضمن آن که این پیوستگی‌ها را نادیده نمی‌گیرد و از منافع آن بهره‌مند می‌شود، می‌تواند برای تحریک غرب به دادن امتیازات مورد نظر اوکراین نیز کارساز باشد.
2. میزان تطابق تظاهرات «معروف به انقلاب نارنجی» با مفهوم انقلاب در معنای متعارف آن
انقلاب در تعریف متداول سیاسی به معنای دگرگونی و تحول اساسی و به طور عمده خشونت‌بار ساختارهای فکری، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه است. انقلاب آمریکا، انقلاب فرانسه،‌ انقلاب‌های کمونیستی در روسیه و چین و یا انقلاب اسلامی ایران مصادیقی از انقلاب در معنای شناخته‌شده آن هستند، با این تفاوت که در بعضی از آن‌ها بیشتر بنیان‌های فرهنگی و سیاسی، در بعضی دیگر اقتصادی و در دسته سوم ترکیبی از هر دو متحول و دگرگون شده است، با این تعریف انقلاب‌های رنگی در جمهوری‌های سابق شوروی که اولاً بدون خشوت و توسل به زور به نتیجه رسیده‌اند و ثانیاً موجب تغییر عمده‌ای در مبانی سیاسی، فکری و یا اقتصادی در آن جوامع نشده‌اند در این تعریف نمی‌گنجند، در اینجا انقلاب تنها واژه‌ای ژورنالیستی است که از سوی عوامل تبلیغی مقتدر غرب برای تهییج مردم ناراضی و سرخورده از حکومت‌های فاسد و یا اقتدارگرا در این کشورها و انجام تغییرات آسان سیاسی به نفع غرب صورت گرفته است.
به عبارت دیگر عامل داخل نارضایتی مردم تنها وجه مشترک این انقلاب‌ها با انقلاب در تعریف متعارف آن می‌باشد، و وجه مشترک انقلاب‌های رنگی با یکدیگر، عامل خارجی دخالت آمریکا از طریق صندوق‌های رأی است. اما آمریکا نیز از معیارهای مشخصی برای دخالت در این جمهوری‌ها پیروی نمی‌کند. چنانچه شعار حمایت از دموکراسی را وجه غالب این تحریکات بدانیم، قرقیزستان که سومین انقلاب رنگی در آن اتفاق افتاد در مقایسه با ترکمنستان و ازبکستان از انعطاف بیشتری در رعایت حقوق بشر و جنبه‌های دموکراتیک برخوردار بود، تا آنجا که با توجه به تحولات مثبت اواسط دهۀ 1990 بعضی از صاحب‌نظران غربی این کشور را جزیزۀ دموکراسی نامیدند و تالبوت معاون وزیر خارجه وقت آمریکا به آقایف نسبت توماس جفرسون قرقیزستان داد.
نگاهی به آمار اقتصادی در این کشور نیز نشان می‌دهد که نرخ رشد در قرقیزستان از 4/5 درصد در سال 2000 به 1/7 درصد در سال 2004 افزایش یافت. در همین فاصله زمانی میزان تورم از 7/18 درصد به 4 درصد کاهش نشان داد و نرخ بیکاری از 6/7 در سال 2000 به صفر درصد در سال 2004 رسید. بنابراین وضعیت اقتصادی در این کشور با توجه به جوان بودن آن و مشکلات ناشی از سیستم اقتصاد متمرکز و معضلات فروپاشی شوروی، نسبت به بسیاری از دیگر کشورهای رو به توسعه جهان که هدف انقلاب مخملی قرار نگرفته‌اند بهتر بوده است.
وضعیت اوکراین که موضوع بحث می‌باشد حتی روشن‌تر از قرقیزستان است. این کشور در طول تاریخ به دلیل واقع شدن میان روسیه از جانب شرق و لهستان از طرف غرب، پیوسته برای رهایی از سلطه این یا آن مبارزه کرده است. این مبارزات که هم در شرق و هم در غرب کشور صورت می‌گرفت در سال 1918 متعاقب انقلاب اکتبر 1917، منجر به اعلام جمهوری مستقل اوکراین برای مدت کوتاهی گردید که برای اولین بار پس از افول اقتدار دولت کی‌یف ـ روس هر دو قسمت سرزمین اوکراین را شامل می‌شد.
در تمام دوران خفقان استالین نیز تلاش برای حفظ فرهنگ اوکراینی و آزادی‌های سیاسی همچنان ادامه یافت. به این ترتیب و پس از فروپاشی شوروی، اوکراین بیشتر از هر جمهوری دیگری برای انجام انتخابات، فعالیت‌های حزبی و انتقال قدرت آمادگی داشت. در این کشور در تمام دوره‌های ریاست جمهوری انتخابات انجام شده و رئیس‌جمهور با رأی مردم به این مقام برگزیده شده است.
برخلاف دیگر جمهوری‌های شوروی سابق هیچ رئیس‌جمهوری بیش از سنوات پیش‌بینی‌شده در قانون اساسی در این مقام باقی نمانده است. آزادی بیان و مطبوعات نیز به میزان قابل توجهی در اوکراین وجود دارد. آنچه در این کشور موضوع رقابت‌های سیاسی و زد و بندهای مرسوم آن قرار می‌گیرد تفاوت‌های فرهنگی و اقتصادی میان مردم روس‌زبان شرق کشور با مردم ناسیونالیست غرب است که زبان و فرهنگ اوکراینی را به رغم مصائبی که در طول تاریخ متحمل شده‌اند تاکنون حفظ کرده‌اند.
مردم شرق به دلیل روس‌زبان بودن و همسایگی با روسیه، منافع خود را در حفظ روابط بهتر با روسیه می‌بینند. ناسیونالیست‌های غرب خود را اروپایی دانسته و مایلند هرچه زودتر به ساختارهای اروپایی بپیوندند. تعیین زبان اوکراینی به عنوان زبان رسمی کشور یکی از مهم‌ترین مسائلی است که مردم شرق را در انتخابات این کشور به حمایت از کاندیدای طرفدار روسیه برمی‌انگیزد و اصرار احزاب ناسیونالیست به نفی زبان روسی و دادن امتیازات بیشتر به اوکرائینی‌زبان‌ها، آرای آن‌ها را به طرف کاندیداهای غرب‌گرا منحرف می‌کند. عمیق‌تر کردن این شکاف در هنگام رقابت‌های انتخاباتی بدون توجه به اثرات منفی آن در بلندمدت برای وحدت کشور، همان چیزی است که از سوی غرب مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد. در سال 2004 آمریکا برای آن که بتواند یک رقابت انتخاباتی بین این دو گرایش را انقلاب بنامد 60 میلیون دلار هزینه کرد.
همان‌طور که در مورد انتخابات اخیر پارلمانی اوکراین گفته شد، اکنون رئیس‌جمهور به ائتلاف با «حزب مناطق» به رهبری ویکتور یاناکویچ که 60 میلیون دلار برای دور کردن وی از صحنه انتخابات ریاست جمهوری هزینه شد می‌اندیشد تا از جاه‌طلبی‌های خانم تیموشنکو که ممکن است منجر به ریاست جمهوری وی در انتخابات آینده ریاست جمهوری شود در امان بماند. حتی اگر چنین ائتلافی در نهایت صورت نگیرد صرف احتمال انجام آن معنایی برای انقلاب در اوکراین باقی نمی‌گذارد.
3. امکان تداوم انقلاب‌های رنگی در دیگر کشورهای مستقل شوروی سابق
منطقه آسیای مرکزی و قفقاز به دلیل موقعیت ویژه ژئوپلتیک و مواد خام غنی و منابع قابل توجه نفت و گاز از دیرباز از اهمیت خاصی در سیاست جهانی برخوردار بوده است. مکیندر ژئوپولیتسین انگلیسی عقیده داشت که این منطقه جزو قلب زمین1 بوده و هر کس بر کل این مناطق دست پیدا کند تمام جهان را کنترل خواهد کرد. لشکرکشی هیتلر به این منطقه از جهان و تلاش استالین برای تسلط بر آن نشان داد که آن‌ها تا چه حد نسبت به اهمیت این منطقه آگاه بودند. برژینسکی در کتاب خود تحت عنوان «صفحه شطرنج: برتری آمریکا و الزامات ژئواستراتژیک» در این خصوص می‌نویسد:
از زمان تعامل سیاسی ابرقدرت‌ها «اوراسیا» مرکز قدرت جهان محسوب می‌شده و این منطقه بر بقیه جهان سلطه و تفوق داشته است. اوراسیا بزرگ‌ترین منطقه جهان و از نظر ژئوپلتیک محوری‌ترین بوده و قدرتی که بر اوراسیا مسلط باشد می‌تواند دیگر مناطق پیشرفته و دارای اقتصاد پویا را کنترل کند. (اورسیا از نظر برژینسکی کشورهای قزاقستان، قرقیزستان،‌ ازبکستان، ترکمنستان، آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، افغانستان را دربرمی‌گیرد) تسلط بر این کشورها به معنای برقراری کنترل بر چین و روسیه نیز تلقی می‌شود که در دکترین مکیندر جایگاه ویژه‌ای داشته‌اند. این موضوع اعتبار نظریه نامبرده و غلبۀ آن را بر افکار تئوریسین‌هایی چون برژینسکی نشان می‌دهد.
در اجرای همین تئوری‌ها سیاست آمریکا در تمام دوران جنگ سرد برای نفوذ در این ناحیه، از طریق مبارزه با کمونیسم و نفی آن در برابر جهان آزاد تنظیم و طرح‌ریزی شد. به عبارت دیگر هرچند فروپاشی شوروی نتیجۀ قهری روش‌های سیاسی و اقتصادی بود که سرانجام آن کشور را به زانو درآورد، لیکن نمی‌توان نقش آمریکا و راهبردهایی که از سوی این کشور و متحدانش برای شکستن دیوار آهنین صورت گرفت را نادیده گرفت. پس از فروپاشی شوروی و در آستانه قرن بیست و یکم عوامل زیر ادامه پیشروی آمریکا در این منطقه از جهان را تقویت و تسریع کرد.
1. افزایش مصرف انرژی در قرن 21
2. لزوم تسلط بر راه‌های حمل انرژی
3. منابع غنی زیرزمینی به ویژه نفت و گاز در این منطقه از جهان
4. خلع سلاح اتمی جمهوری‌های شوروی سابق
5. جلوگیری از تعریف روسیه به عنوان یک کشور اروپایی و احتمال ایجاد یک جبهه قوی توسط اروپا با روسیه در مقابل قدرت آمریکا
6. قدرت روزافزون اقتصادی چین و تضعیف جبهه چین و روسیه
7. جلوگیری از نفوذ چین، ترکیه و ایران در جمهوری‌های آسیای مرکزی و قفقاز که ارتباطات تاریخی، آن را موجه و تسهیل می‌نمود
8. گسترش ناتو به شرق
9. مبارزه با تروریسم و مواد مخدر
10. بنیادگرایی اسلامی
انقلاب مخملی را می‌توان ابزار جدیدی برای نیل به آن تعداد از اهداف فوق که هنوز به دست نیامده‌اند و نفوذ در آسیای مرکزی و قفقاز به حساب آورد. اگر در طول سیستم دوقطبی، آمریکا بی‌توجه به حقوق بشر، برای حفظ منافع خود به ویژه در خاورمیانه از حکومت‌های دیکتاتوری استفاده می‌کرد، اکنون در کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز فرصت جدیدی ایجاد شده تا با ارائه شعار دموکراسی و حقوق بشر جای پای مناسبی برای سیاست‌های آمریکا باز شود.
در این جمهوری‌ها به دلیل سال‌های دراز خفقان کمونیستی، حقوق بشر و دموکراسی واژه‌های جذاب و تازه‌ای است که برای نجات از وضعیت بد اقتصادی، فقر دامن‌گیر و حکومت‌های مستبد، تحت لوای اقتصاد بازار، به آسانی با استقبال روبرو می‌شود. این ابزار با فروپاشی شوروی برای نفوذ در آسیای مرکزی و قفقاز و نیز دخالت در سیاست‌های چین و روسیه روز به روز قوت بیشتری گرفته است.
جرج بوش رئیس‌جمهوری آمریکا انقلاب‌های مخملی در سه کشور اوکراین، گرجستان و قرقیزستان را تازه اول کار خوانده و حتی از انقلاب ارغوانی در عراق و سرو در لبنان نام می‌برد، او می‌گوید که آزادی در تمام دنیا در حال رژه رفتن است و معتقد است که نسل جدیدی از رهبران در آسیای مرکزی و خاورمیانه تنها نیرو در مقابله با تروریسم می‌باشد.
وی جای دیگری در سخنان خود تحت عنوان «پایه‌گذاری دموکراسی جهانی» گفته است که من علناً و رسماً آغاز مبارزه برای توسعه دموکراسی در جهان را اعلام می‌کنم و اضافه کرده است که «ما در عصر تاریخی زندگی می‌کنیم، آزادی در سراسر جهان به طور بی‌سابقه گسترش می‌یابد و این روند هنوز در مرحله ابتدایی است».
از این گفته‌ها نتایجی به دست می‌آید که در زیر به آن اشاره می‌شود.
اول: موفقیت انقلاب‌های مخملی به دلیل غلبۀ مسأله امنیت در سیاست خارجی روسیه پس از فروپاشی است. فضای متزلزلی که پس از فروپاشی شوروی و نفوذ آمریکا در اطراف روسیه به وجود آمده، همراه با مشکلات عدیدۀ اقتصادی، خطر روزافزون بنیادگرایی اسلامی، وقایع چچن و پیشروی ناتو به شرق، برای روسیه راهی جز همکاری با آمریکا باقی نگذاشته است، از سوی دیگر ایفای نقش برادر بزرگ‌تر از سوی روسیه، برای جمهوری‌های تازه‌استقلال‌یافته شوروی سابق، دوری هر چه بیشتر از این کشور و ایجاد آلترناتیوی برای احساس استقلال و اعتماد به نفس از سوی آن‌ها را موجب گردیده است.
این احساس هنوز هم پس از پانزده سال که از فروپاشی شوروی می‌گذرد کماکان وجود دارد، اما پس از اتفاقات مخملی، از جمله در ازبکستان، (اندیجان) که اسلام کریم‌اف با اعمال خشونت مانع تبدیل آن به یک انقلاب مخملی دیگر گردید، رهبران دیگر جمهوری‌ها برای حفظ خود به روسیه متمایل شده‌اند.
دوم: هرچند آمریکا مایل است هر گونه اقدام این کشور در زمینۀ برقراری دموکراسی را انقلاب رنگی بنامد و همانطور که گفته شد از نامیدن انقلاب ارغوانی برای عراق نیز ابایی ندارد، لیکن این عنوان (بدون آن که تلاشی برای آن به کار رفته باشد) در محدودۀ جمهوری‌های شوروی سابق بلوکه شده و آن‌ها را متبادر به ذهن می‌نماید. ماهیت فعالیت‌های آمریکا در خاورمیانه و قدمت آن، و روشن بودن اهداف این کشور در این منطقه از جهان، برای مردم عمیق‌تر از آن است که بتوان برای آن عناوین ژورنالیستی برگزید.
سوم: چنانچه هدف آمریکا برقراری دموکراسی بوده باشد بنابر قاعده، این اقدامات باید در جمهوری‌های دیگری مانند ازبکستان،‌ یا ترکمنستان و حتی قزاقستان بسیار زودتر از گرجستان و یا اوکراین و قرقیزستان که مبانی دموکراسی در آن‌ها بیشتر رعایت می‌شده اتفاق افتاده باشد، لیکن اولاً به دلیل اهمیت ژئوپلتیک گرجستان به ویژه در ترانزیت نفت از طریق خط لوله باکو ـ جیحان، اوکراین از نظر نزدیکی به مرزهای اروپا و ناتو، و قرقیزستان به جهت هم‌مرز بودن با چین، ثانیاً درصد بالاتر موفقیت انقلاب در این کشورها و احتمال بسیار کمتر استفاده از زور و خشونت در آن‌ها، به دلیل طبع دموکرات رهبران و دورنگری نسبت به عواقب اقدامات خشونت‌بار و استفاده از زور ثالثاً علاقه زیاد مردم گرجستان و اوکراین به ادغام در ساختارهای غربی، در مجموع باعث شد تا این سه کشور در اولویت تغییرات سیاسی قرار گیرند.
کشورهای گرجستان و اوکراین به موجب توافقاتی که با غرب به عمل آورده‌اند رسالت کمک به پیشبرد دموکراسی در سایر جمهوری‌های اروپایی شوروی سابق را به عهده گرفته‌اند، لیکن امکان موفقیت این‌گونه انقلاب‌ها بستگی به عکس‌العمل سران این جمهوری‌ها در برخورد با اقداماتی دارد که از سوی غرب رهبری می‌شود. به غیر از ازبکستان و بلاروس، الهام علی‌اف نیز یک بار در اظهارنظر نسبت به وقوع چنین انقلابی در آذربایجان اظهار داشت که با تمام قوا با آن مقابله خواهد کرد، اما چنین مقاومتی به اتخاذ روشی غیر از آنچه در گرجستان اتفاق افتاد، از سوی روسیه، نیازمند است.
روسیه با تلاش برای تقویت پیمان CIS، انعقاد پیمان امنیتی شانگهای و تلاش برای ایجاد یک فضای واجد اقتصادی (که اوکراین را نیز دربربگیرد) سعی دارد تا بار دیگر کنترل و تسلط خود را در فضای سیاسی و اقتصادی شوروی سابق برقرار نماید، ولی از آنجا که اولاً خط قرمز روسیه در فضای امنیتی این کشور مشخص نیست و ثانیاً محدودۀ تمایل روسیه به کسب امتیازات اقتصادی از غرب به ازای وقایعی که به ظاهر امنیت این کشور را به خطر می‌اندازند روشن نمی‌باشد، نمی‌توان از میزان پشتیبانی روسیه در قبال دگرگونی‌های سیاسی آتی مطمئن بود.
11 سپتامبر 2001 و جنگ در افغانستان به یک یالتای اوراسیایی غیر قابل پیش‌بینی منجر شد. پوتین رئیس‌جمهور روسیه سربازان آمریکایی را در آذربایجان و گرجستان و سپس در ازبکستان و ترکمنستان پذیرا شد تا در عوض نفوذ روسیه در ارمنستان، قزاقستان یا قرقیزستان و تاجیکستان مورد تهدید قرار نگیرد، لیکن وقایع بعدی و انقلاب لاله در قرقیزستان نشان داد که عمر این گونه ضمانت‌ها چندان طولانی نیست.
با توجه به انتخابات پارلمانی در اوکراین، چنانچه رئیس‌جمهور اوکراین که رهبری انقلاب نارنجی را به عهده گرفته است تصمیم به ائتلاف با حزب «مناطق» به رهبری یاناکویچ که به عنوان مخالف با وی در انتخابات ریاست جمهوری سال 2004 رقابت می‌کرد، بگیرد این نتیجه حاصل می‌شود که به دلیل پویایی سیاست‌ها در منطقه عمر این‌گونه انقلا‌ب‌ها می‌تواند طولانی نباشد و به دلیل مصالح سیاسی رهبران آن به آسانی تغییر جهت دهد، کما این که اخیراً‌ در حالی که رئیس‌جمهور قرقیزستان برای مذاکره با رئیس‌جمهور روسیه حول مسائل اقتصادی و سیاسی عازم مسکو شد (23 آوریل)، در همین فاصله اتحاد مخالفان قرقیزستان در صدد تحریک مجدد مردم به ریختن به خیابان‌ها برآمد.
حتی در صورت ائتلاف ویکتور یوشچنکو با خانم یولیا تیموشنکو و نخست‌وزیری مجدد نامبرده، باید آن را نشانه تفاهمی بین مصالح سیاسی دو طرف و نه اصرار بر دستاوردهای انقلاب نارنجی از سوی رئیس‌جمهور اوکراین دانست.
گروه مطالعات آسیا، اقیانوسیه و مشترک‌المنافع

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات