مرتضی شیرودی
گاه ارزش مبارزه فکری در سایه رویدادهای پرشتاب و چشمگیر جامعه کمرنگ میشود و برخی گمان میکنند کسانی که اهل قدم هستند بر اهل قلم برتری دارند؛ حال آنکه براساس حدیث گرانقدر «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» باید بگوییم: تا قلمها به درستی کار نکنند، قدمها نیز باثبات و راست نخواهند بود؛ چرا که حتی قیام خونین سیدالشهداء(ع) و حماسه خونین کربلا قبل و بعد از خود شاهد مبارزه فکری و فرهنگی حضرت امام حسین(ع) و حضرت زینب کبری(س) بوده است.
البته مطهری تنها مرد قلم نبود بلکه با کشیدن مرارت بازداشت، زندان و هجرت و نیز در همراهی با جوانان پرشور انقلاب، بعد مبارزاتی خویش را به خوبی متبلور ساخت، اما باید دانست که همه آن مبارزات و مجاهدتهای سیاسی و اجتماعی و جنگها و شهادتهای ایثارگرانه مبارزان، به صلابت و اتقان فکر و قلم اندیشمندانی چون خود او متکی بود و بدون آن پشتوانههای فکری اساسا دلها برای مبارزه قرص و محکم نمیشد.
از همینرو بود که نیروهای فکری انقلاب مانند مطهری، بهشتی و دستغیب در زمره اولین اهداف تروریستی استکبار قرار گرفتند تا پشتوانههای فکری انقلاب از ریشه محروم گردد. به قول همرزم شهید مطهری. او با اینکه شخصیتی هیجانی و غوغاآفرین نبود اما در جایگاه اولین شهید از نسل رهبران انقلاب نشست و این در واقع از اهمیت، جایگاه و نقش او در حرکت انقلاب اسلامی ایران حکایت دارد.
اغلب تصور میشود که یک مبارز انقلابی باید بارها علیه رژیم وقت عملا اقدام مسلحانه انجام داده و یا سالها در تبعید و زندان به سر برده باشد. در حقیقت از اینرو است که برخی شهید مطهری را فردی غیرمبارز و غیرانقلابی قلمداد کرده و بر سوابق مبارزاتی ایشان اشکال وارد نمودهاند. صرفنظر از این که چنین تصور و انتظاری چندان درخور نیست ـ چرا که بسا مبارزه فکری از مبارزه فیزیکی سختتر است ـ در واقع چنین ایرادی اصلا بر شهید مطهری وارد نیست. به قول آیتالله مشکینی1، برخی افراد از همان آغاز شروع یک حرکت، سکه به نامشان میخورد و مدام از سوی نیروهای امنیتی رژیم دستگیر میشوند، اما برخی از مبارزان نیز گاها از چنین پیامدهایی ـ برحسب اتفاق و یا به خاطر رعایت موارد احتیاطی ـ بر کنار و در امان میمانند.
با این وجود، در سوابق مبارزاتی شهید مطهری به مواردی برمیخوریم که ایشان حتی مدتی را در زندان به سر برده و بارها تحت پیگرد قرار گرفتهاند. در یک حرکت مبارزاتی، همچون هر حرکت دیگری، علاوه بر آن که عدهای از افراد باید جنبههای عملیاتی فعالیتها را با حضور و تلاش فیزیکی خود پیش ببرند، در کنار آن نقش مهم و عمده را کسانی برعهده دارند که هدایت و تئوریپردازی فعالیتها و تدوین خطمشیهای حرکت کلی را برعهده دارند؛ کماآنکه نیروهای امنیتی نیز بیشترین نقطه حساسیت خود را بر کنترل این افراد متمرکز میکنند.
شهید مطهری در واقع بیش از هرچیز تلاش خود را به تحکیم زیرساختهای ایدئولوژیک انقلاب معطوف کرده بود؛ اما با این حال در موارد بسیاری حتی شخصا به فعالیتهای مبارزاتی عملی از قبیل ایراد سخنرانیهای مهیج و کوبنده، توزیع اعلامیهها و رسائل حضرت امام، تلاش برای تماس با حضرت امام در خارج از کشور و انتقال دستورات و نظرات ایشان به انقلابیون و مبارزان، اقدام به تحصن و... اقدام میورزید که همگی موید نقش فعال ایشان به عنوان یک مبارز عملیاتی میباشد.
پیش از این، آیتالله مشکینی نیز به ایراد مذکور، جواب داده و نقش مبارزاتی شهید مطهری را تبیین نمودهاند. علاوه بر ایشان، آیتالله واعظزاده خراسانی نیز موضع و سهم استاد شهید در انقلاب اسلامی را در سه محور مبارزه با رژیم، مبارزه با طرفداران اسلام تحریف شده و مبارزه با همرزمان خام تبیین و تشریح نمودهاند. ایشان برجستهترین نقش استاد مطهری را در طراحی ایدئولوژی اسلامی میدانند که در کنار «چند دانشمند معدود برای رهایی ملت ایران ایدئولوژی اسلامی را مطرح کرد و سالیان دراز با بیان و قلم خود آن را پرورانید و طراحی کرد و رواج داد و همزمان ابعاد سیاسی و اجتماعی آن ایدئولوژی را به میان مؤمنان کشانید.
مسلما این امر، رکن اساسی و عمود استوار و شریان حیاتی انقلاب است و بیش از هر عامل دیگر، در انقلاب اسلامی ایران و تداوم و به ثمر رسیدن آن تاثیر داشته و دارد. ناگفته پیداست که در متن این ایدئولوژی، مساله رهبری خوابیده است که آن موضوع را هم مطهری و دوستان روحانیش و به تبع آنان، دیگران با تکیه بر رهبری قاطع و آگاه امام خمینی به بهترین وجه مطرح کردند... استاد مطهری در مصاحبههای رادیو ـ تلویزیونی خود در اینباره به تفصیل بحث کرد. نکته مهم آن است که پس از صدر اسلام، این اولینبار است که اسلام به عنوان یک ایدئولوژی، مبنای حکومت قرار میگیرد و طراحان آن، دست به ابتکاری عظیم زدهاند و آن عبارت است از هماهنگ ساختن اسلام با تحولات سیاسی جهان و مطرح ساختن آن به عنوان مکتبی مستقل در ردیف سایر رژیمها و مکتبهای سیاسی و اجتماعی.»2
نکته دومی که آیتالله واعظزاده در راستای تشریح فعالیتهای مبارزاتی شهید مطهری برمیشمارند. سازمان دادن به مجامع روشنفکری است. گرچه پیش از مطهری نیز در میان روشنفکران بحث تشکیل مجامع اسلامی مطرح بود و حتی خود ایشان در تاسیس، سازمان دادن و هماهنگ کردن آنها نقش داشت «اما نقش وی در جهت دادن به این مجامع به سمت اسلام راستین انقلابی و هدایت آنها در کانال واقعی و صراط مستقیم و جلوگیری از انحرافات و برداشتهای غلط و غربگرایی و شرقگرایی، عمده و اساسی بود.»3
نقش برجسته دیگری که مطهری به ایفای آن پرداخته است، سازمان دادن به روحانیت مبارز میباشد.
علیرغم سوابق مبارزاتی روحانیون و به ویژه طلبههای جوان در دهههای اخیر هیچ کدام فعالیتهای خود را به صورت سازمانی هدایت شده و در قالب شبکه وسیع هماهنگساز در سراسر کشور و حوزههای علمیه سامان نداده بودند. برای اولینبار پس از قیام امام خمینی(ره) بود که چنین سازمانی تدریجا پدید آمد و هسته مرکزی آن در قم و تهران شکل گرفت و استاد مطهری یکی از مغزهای متفکر و سازماندهنده این تشکیلات بود. از جمله دیگر خدمات ارزنده شهید مطهری به انقلاب، از تلاش ایشان در راستای ایجاد پیوند و رابطه میان روشنفکران مسلمان و روحانیت مبارز میتوان یاد کرد. از آنجا که ایشان در میان هر دو گروه مزبور جایگاه والایی داشت، بیش از دیگران توانست این دو قطب را که به تبع سیاستهای استعماری همواره از هم به دور مانده بودند، آشتی دهد؛ به گونهای که زبان یکدیگر را بفهمند و به تعبیر حضرت رسول(ص) «اصلاح ذاتالبین» شود. این عمل ایشان به طور خاصی تاثیر بسزایی بر جای گذاشت.
چنان که از توضیحات مبتنی بر نوشتههای آیتالله واعظ خراسانی برمیآید، نقش استاد مطهری در روند شکلگیری، تقویت و تداوم انقلاب اسلامی حتی بسیار فراتر از آن چیزی جلوه میکند که چهبسا در آغاز انتظار میرود؛ چنان که اگر بگوییم ایشان نه تنها مبارز به معنای واقعی کلمه بودهاند، بلکه خود زمینهساز فعالیتهای مبارزاتی شدهاند.
محمدتقی مطهری ـ برادر استاد مطهری ـ درخصوص فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی ایشان به مواردی اشاره میکند که از جمله، یکبار استاد از سوی ساواک در جریان ترور منصور تحت تعقیب و اتهام قرار میگیرد اما از آنجا که بازپرس پرونده ـ حکمت یزدی ـ از شاگردان خود استاد در قم بوده و «مکاسب» را نزد ایشان گذرانده بوده است، برای آن که حق استادی را ادا کرده باشد، ترتیباتی میدهد که شهید مطهری از این ماجرا در واقع جان سالم به در میبرد و تعقیب ایشان عملا کان لم یکن میشود.4 همسر شهید مطهری نیز خاطراتی را دال بر تعقیب ایشان از سوی ساواک برمیشمارد و از جمله آن که شبی افراد ساواک از همان دم در استاد را با خود میبرند و وقتی وی تقاضای لباس میکند. همسر ایشان متوجه میشود که در جیب قبای شهید مطهری اعلامیهها و مدارکی وجود دارد و لذا فورا لباس مذکور را تعویض میکند. اما علیرغم این، شهید مطهری به مدت دو ماه در زندان باقی ماند.5
همینطور، هادی جوان ـ خواهرزاده شهید مطهری ـ موردی را ذکر میکند که استاد چند بسته از رسالههای حضرت امام(ره) را زیر لایهای از کتاب «خاطرات زندگی من» ـ نوشت محمدعلی کلی ـ جاسازی کرده و آنها را به مشهد منتقل میکند.6
به نظر میرسد آنچه هاشمی رفسنجانی درباره شهید مطهری گفتهاند، تا حد زیادی ادعای این مقاله مبنی بر همهجانبه بودن و از جمله فعال بودن نقش مبارزاتی شهید مطهری را به اثبات میرساند. وی میگوید: «وجود شخصیتهای اسلامی مورد اعتماد مردم در بسیاری از نقاط کشور از عوامل مهم و موثر در پیشرفت انقلاب اسلامی بود. این چهرههای محبوب و متعهد و صاحبنظر و مخلص برای جلب اعتماد و ایمان مردم به انقلاب، نقش عمدهای ایفا کردند.
شهید مطهری هنگام شروع مبارزه، از این نظر نقش و اثر ممتازی داشت. امام خمینی، رهبر مبارزه، سخت به ایشان اعتماد داشتند. به تعبیر خود امام، ایشان ثمره عمر امام بودند و به همین جهت مسئولیتهای عمدهای را به ایشان محول میکردند. روحانیت و مراجع دیگر هم با اعتماد کاملی که به صلاحیت علمی و عملی ایشان داشتند از مسئولیتپذیری استاد مطهری راضی و خشنود بودند. قشر تحصیل کرده و دانشگاهیان مبارز هم در وجود مرحوم مطهری، اسلامشناسی متعهد و قابل اعتماد میدیدند. توده مردم آشنا با ایشان و مخصوصا بازاریان مسلمان که میتوانستند سهم شایان توجهی در پیشبرد انقلاب داشته باشند، ایشان را از هر جهت شایسته و لایق میدانستند.
من که در مراحل اول در حدود یک مرید با شهید مطهری رابطه داشتم و از سال 36 [13] تا 41 [13] در حد مشورت و همکاری مطبوعاتی و تبلیغاتی با ایشان نزدیک شده بودم، از زمان شروع انقلاب به خاطر مسئولیتهایی که در جریان نهضت پذیرفته بودم و در ایجاد هماهنگی بین فعالیتهای قم و تهران نقش داشتم، به اقتضای ضرورت با ایشان خیلی نزدیک شده بودم و میتوان گفت همرزم و همسنگر بودیم. به همین جهت، حق اظهارنظر درباره نقش ایشان در انقلاب را دارم، و نظر این است که در مراحل اول نهضت اسلامی ایران، آقای مطهری نقش عظیمی ایفا میکرد و سهم بزرگی در گرفتن و توسعه انقلاب داشت.
ایشان به خاطر مقبولیتی که در میان چهرههای مختلف در تهران و قم داشت، نقطه اتصال و ارتباط این گروهها و واسطه انتقال تجربیات و نظرات گروهها و افراد ورزیده و با سابقه در مبارزه و سیاست با توده مسلمان و جامعه روحانیت و مهمتر از همه، یکی از وسایل معتبر ارتباط مقام معظم رهبری با مردم تهران و مردم با رهبر بود. حضور آقای مطهری در این مقطع به عنوان یکی از چهرههای بسیار معتبر با سه جنبه مشخص قابل توجه است. ایشان مثل یک تیر سه شعبه از سه جهت بر قلب دشمن میزد. [وی] از بازار، دانشگاه و حوزه نیرو میگرفت و با انتقال قدرت از امام به این سه مرکز مردمی، نقطه ارتباط بسیار ارزنده و کارآمد و حلال بسیاری از مشکلات انقلاب جوان ما بود.»7
علیرغم آنچه گفته شد، به نظر میرسد گستره تاثیر شهید مطهری بر پیدایش انقلاب اسلامی حتی بسیار فراتر و گستردهتر از این میزان بوده است و لذا این مقاله درصدد است با تکیه بر نقل مستقیم خاطرات همرزمان آن شهید در چند محور عمده تاثیر ایشان بر وقوع انقلاب اسلامی را هرچه کاملتر نشان دهد. لازم به ذکر است که در ادامه مقاله، خاطرات مورد استناد، تفکیک موضوعی شده و در زیر عنوانهای مربوطه با ذکر نام گوینده در میان دو کروشه ـ [] ـ نقل گردیدهاند.
الفـ مطهری و رهبری نهضت امام خمینی(ره)
1ـ اطاعت از رهبری:
گااینکه مساله، آن شدت وحدت خودش را از دست داده بود و جنبه عادی پیدا کرده بود و یک موسسهای شده بود برای تربیت مبلغ، ولی باز شهید مطهری در برابر اصرار آنها به تنهایی تصمیم نگرفته بود و از طریق نامه یا پیام با امام مشورت کرده بود. امام هم فرموده بود که رفتن شما مانعی ندارد و اجازه داده بودند.»8
2ـ مرید خالص رهبری نهضت:
[علیاکبر محتشمی:] «بسیاری از افرادی که در رابطه با مسایل ایران، عراق و یا جهان اسلام میخواستند با امام ملاقات و گفتوگو کنند و از دیدار ایشان در نجف اشرف واهمه و هراس داشتند ـ چون شایع بود که منزل امام و رفتوآمدهای افراد در آنجا تحت مراقبت و کنترل عوامل سفارت ایران و رژیم بعث عراق قرار دارد ـ با استفاده از ازدحام و شلوغی کربلا و سهلالوصول بودن ملاقات با ایشان، ترجیح میدادند در کربلا با امام دیدار و گفتوگو داشته باشند. مثلاً اولین ملاقات و گفتوگوی آیتالله مطهری(ره) با معظمله در کربلا بود. البته مرحوم مطهری در نجف اشرف مکررا با امام به گفتوگو نشست و حتی جلوس و دیدوبازدید خود را موافقت حضرت امام در بیرونی ایشان گذاشت، مسالهای که صرفا در مورد شهید مطهری اتفاق افتاد و نشاندهنده عمق علاقمندی و احترامی بود که امام نسبت به مرحوم مطهری ابراز میداشتند.»9
3ـ مورد اعتماد امام:
[هاشمی رفسنجانی]: «در آن روزها که امام امت در پاریس اقامت داشتند، استاد شهید آقای مطهری در مراجعت از سفر پاریس دستور رهبر عظیمالشان انقلاب را مبنی بر تشکیل شورای انقلاب آوردند. حضرت امام آقایان شهید مطهری و شهید بهشتی و موسوی اردبیلی و شهید باهنر و اینجانب [هاشمی رفسنجانی] را به عنوان هسته اولی شورای انقلاب تعیین و اجازه داده بودند که افراد دیگر با اتفاقنظر این پنج نفر اضافه شوند و در جلسات ابتدایی تصمیم بر این شد که حتیالامکان ترکیب شورا از اعضای روحانی و غیرروحانی به نسبت مساوی و نزدیک به هم باشد. ترکیب انتخاب اعضای دیگر و تکمیل شورا، تا آنجا که حافظه یاری میکند و با استمداد از حافظه دیگران چنین بود: پیش از پیروزی انقلاب، آقایان سیدمحمود طالقانی، سیدعلی خامنهای، مهدویکنی، احمد صدر، حاج سید جوادی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی، مهندس کتیرائی. سرلشگر قرنی(شهید) و سرتیپ مسعودی به اتفاقآراء به عضویت انتخاب شدند.
پس از پیروزی انقلاب و تشکیل دولت موقت، آقایان بازرگان و سحابی و کتیرائی و حاج سیدجوادی و قرنی به دولت و ارتش منتقل شدند و به جای آنها آقایان دکتر حبیبی، مهندس سحابی، دکتر شیبانی، بنیصدر و قطبزاده انتخاب گردیدند و در مرحله بعد پس از شهادت استاد مطهری آقایان مهندس میرحسین موسوی، احمد جلالی و دکتر پیمان انتخاب شدند و آقای مسعودی به کار اجرایی رفت.»10
4ـ طرف مشورت امام:
[آیتالله طاهری خرمآبادی] «نکتهای را که باید در اینجا توضیح بدهم، این مطلب است که در جریان نهضت، پیشنهادهای فراوانی از سوی افراد به حضرت امام ارائه میشد. امام این پیشنهادها را تجزیه و تحلیل کرده و در نهایت تصمیم میگرفتند که به آن پیشنهاد عمل کنند یا خیر. پیشنهاد با مشورت تفاوت دارد، اگرچه ممکن است در همان پیشنهاد هم یک نوع مشاوره و تبادلنظری وجود داشته باشد. تاسیس و تشکیل کمیتههای انقلاب اسلامی را برای حراست از نظام نوپای اسلامی، مرحوم شهید مطهری به امام پیشنهاد کرد. نماز جمعه را آقای مطهری پیشنهاد کرد.»11
5ـ مشاور عالی در امر مبارزه:
[شهید محلاتی:] «در این زمان به نام جامعه روحانیت مبارز اعلامیه نمیدادیم. بنابراین، هشت منطقه تشکیل دادیم و از هر منطقهای روحانیت مبارز همان منطقه دور هم جمع میشدند. هفتهای یک روز و هر کدام اینها یک نمایندهای داشتند در شورای مرکزی. یک شورای مرکزی داشتیم، در این شورای مرکزی دو نفر از هر منطقه میآمدند، یکی عضو اصلی و یکی عضو علیالبدل که شانزده نفر میشدیم. دو سه نفر هم به عنوان مشاور عالی دعوت کرده بودیم، که مرحوم شهید مطهری مشاور عالی بود، ظاهرا مرحوم بهشتی هم مشاور عالی بود، آقای هاشمی هم هروقت آزاد بود ایشان هم میآمد به عنوان مشاور، جلسات هم توی خانهها تشکیل میشد و مسائل روز مورد بحث و گفتوگو قرار میگرفت.»12
6ـ روابط میان امام و ایران:
[علیاکبر محتشمی]: «از گروههای مارکسیستی هم شخصی به نام حسن ماسالی به نجف آمد و در ملاقات با حضرت امام، نظرات مارکسیستی را مطرح کرد. کسی دیگر به نام حسین ریاحی و فردی به نام صابری از عناصر فعال گروههای کمونیستی و از مجریان برنامه رادیوی فارسی زبان بغداد، به نجف آمدند و نظراتشان را برای حضرت امام گفتند. از علما و شخصیتهای اسلامی و انقلابی که در نجف به خدمت حضرت امام رسید، جز مرحوم آیتالله سیدمحمدصادق لواسانی که دو سه بار به نجف مشرف شد، میتوان از مرحوم آیتالله شهید بهشتی، آقای امام موسی صدر، شیخ علی تهرانی، آقای جنتی، آقای هاشمیرفسنجانی، مرحوم آیتالله شهید مطهری و آقای طاهری خرمآبادی نام برد. شخصیتهای دیگری هم بودند که در طول ده یازده سال به نجف مشرف شدند و درباره مسایل مختلف سیاسی، داخلی و خارجی با حضرت امام صحبت کردند و از ایشان رهنمود گرفتند.
آن چیزی که حایز اهمیت است این است که اگرچه این آقایان همگی در داخل و متن جریانهای سیاسی کشور بودند و در آن حضور داشتند، چه داخل زندانها یا بیرون از زندانها و حضرت امام در نجف اشرف بود. از دور مسایل ایران را پیگیری میکردند، همه به اتفاق به این عقیده رسیده بودند که نظرات حضرت امام درباره مسایل ایران از تمام آنان صائبتر است.»13
7ـ حلقه واسط میان امام و انقلابیون:
[موحدی ساوجی:] «از آن زمان به بعد همواره ارتباط بین امام و حوزه علمیه قم و مدرسین و علما و روحانیون مبارز انقلابی، بیشتر شد. در تهران آیتالله مطهری و چند نفر با امام معالواسطه در ارتباط بودند و آنها بودند که پیغامها را به کل افراد انقلابی در سطح تهران میرساندند. پیامها معمولا در قم گرفته میشد. اما یک سالی را که در ترکیه بودند ارتباطی با خارج نداشتند، اما در زمانی که در عراق بودند تا پیروزی انقلاب ولو با واسطه ارتباط برقرار میکردند. افراد میرفتند پیامها را شفاهی از امام میگرفتند و میآمدند و عمل میکردند و یا به وسیله مکاتبه و یا نامه ارتباط انجام میشد، اما در واقع این ارتباط وجود داشت.
بلاتشبیه بگویم دوران تبعید امام از ترکیه به عراق، تا سال 57 [13] و بازگشت امام به ایران، تقریبا مثل غیبت صغرای ولی عصر (روحی لهالفدا) بود که ملت ایران در میان خودشان امام را نداشتند، اما کسانی که نایب امام بودند، وکیل و رابط بین امام و مردم بودند، هرچند که این وکالت و نیابت نبود، اما مردم میدانستند و میشناختند که اینها افراد مورد اعتماد امام هستند و از این طریق رهنمودها و پیامها را میگرفتند و عمل میکردند.»14
بـ مطهری و تشکلهای انقلابی و مبارزاتی
1ـ نظارت بر کل تشکیلاتی:
[آیتالله محمد یزدی:] «برخی از طلاب و جوانانی که از دوستان دوران مبارزه ما هستند، در حال حاضر هم ارتباط خود را با انقلاب و نظام قطع نکردهاند، تعدادی از آنها در مجمع نمایندگان طلاب مشغول فعالیت هستند. یک بار هم به خاطر دارم که جمعی را در مدرسه فیضیه راجع به مسائیل مربوط به مجلس شورای اسلامی، تشکیل دادیم. در این برنامه که هر هفته جمعه ترتیب مییافت، عدهای از همان دوستان قدیمی دوران مبارزه، به طور مرتب شرکت میکردند. محور اصلی همه تشکلها در تهران مستقر بودند و زیر نظر بزرگانی همچون شهید مطهری و شهید بهشتی اداره میشد که در حال حاضر بازماندگان آنها جامعه روحانیت مبارز را عهدهدار هستند.
در مقابل روحانیون مبارز و انقلابی ما، آخوندهایی بودند که چوب لای چرخ انقلاب میگذاشتند و درصدد کارشکنی بودند. رژیم هم به این امر وقوف داشت، بنابراین روحانیون مجاهد را به نقاطی تبعید میکرد که در آنجا آخوندهای موافق رژیم یا مخالف امام، یافت شوند و وجود چنین افرادی در یک محل، بزرگترین مانع بر سر راه هواداران انقلاب بود.»15
2ـ انسجامدهنده به مبارزه:
[موحدی ساوجی:] «امام پیامی به من دادند که برای آیتآلله مطهری برسانم. این پیام در دو محور بود: مطلب اول در ارتباط با تشکل و انسجام هرچه منظمتر جامعه روحانیت مبارز در تهران و شهرستانها بود که ارتباط اینها با هم نزدیکتر و فشردهتر شود و مطلب دوم در ارتباط با آگاهکردن مردم و توجه دادن آنها به این نهضت که یک نهضت اسلامی است و همواره روحانیت باید در صحنه باشد و روحانیت مبارز جریانها و گروههای دیگر را جلو نیندازد و خود روحانیت نهضت و انقلاب را رهبری کند. علت این که امام این پیام را به آیتالله مطهری فرستاد، این بود که بدون تردید ایشان یکی از کسانی بود که در ارتباط با جامعه تهران محوریت داشت. اگر چنانچه هستههای اصلی جامعه روحانیت مبارز را پنج یا ده نفر در نظر بگیریم، شهید مطهری از افراد شاخص جامعه روحانیت بود.
البته افراد دیگری نظیر شهید بهشتی و... و کسان دیگری نیز بودند. اما عنایتی که امام به شهید مطهری داشت، به نظرم بیش از دیگران بود. امام شهید مطهری را از لحاظ بینش اسلامی و قاطعیت او در رابطه با مواضع اصولی و اسلامی و مکتبی خوب میدانست.»16
3ـ حلقه واسط انقلابیون:
[هاشمی رفسنجانی:] «تصور ما این بود که هم با انتشار مقالات متنوع این نشریه (مکتب تشیع) که در آن همه ابعاد عبادی و سیاسی و اجتماعی اسلام مطرح بود، افکار مردم را آماده میکنیم و همه شبکهای را در اختیار داریم که به هنگام نیاز میتوانیم از آن بهرهبرداری کنیم. شبکهای تنظیم شد ـ علاوه بر شبکه طبیعی حسینیهها، مسجدها و هیاتهای مذهبی ـ که دفتری در قم داشت و در آن اسامی نمایندگیها و همه کسانی که با ما رابطه مالی داشتند، ثبت میشد؛ بدون آن که دستگاه ظنین شود و با حساسیت سیاسی ما را تعقیب کند. ما از همین وسیله برای طرح مساله فلسطین که میرفت به فراموشی سپرده شود، استفاده کردیم، ضمن آن که از این طریق ارتباطمان با بیرون (فراسوی مرزها) ایجاد و تقویت شد. در داخل هم روابط خوبی با مذهبیهای جبهه ملی، آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان و... پیدا کردیم. در این زمینه آیتالله شهید آقای مطهری نقش بسیار موثری داشتند.»17
4ـ پیونددهنده حوزه و دانشگاه:
[علیاکبر محتشمی:] «مرحوم مظفر... دانشکده منتدیالنشر را راه انداخت و طلبههایی که مقداری درس میخواندند و بنیه علمی حوزوی ایشان قوی میشد میرفتند امتحاناتی میدادند و وارد این دانشکده میشدند، آنها پس از طی مراحلی لیسانس و دکترا میگرفتند. وائلی که از سخنگویان و سخنورهای قوی عربی است فارغالتحصیل همان منتدیالنشر و سپس کلیه الفقه (دانشکده حقوق) است بیشتر طلبههای لبنانی در آنجا شرکت شرکت میکردند. همچنین اکثر خطبای بزرگ عراق از آنجا فارغالتحصیل شدهاند.
طبیعی بود که یک طیف روشنفکر نجفی در آنجا شکل گرفت ولو که خود حوزه در تحجر فکری بود و اینها را قبول نداشت ولی اینها بالاخره با یکدیگر اخت شده بودند مثل رابطه حوزه قم با آنانی که میرفتند در دانشکده الهیات و در معقول و منقول شرکت میکردند. مرحوم مطهری در حوزه قم چهجوری بودند؟ نه حوزه متحجر او را قبول داشت و نه او حوزه و آخوند متحجر را، بعد از انقلاب به ناگزیر اینان واقعیات را پذیرفتند و جوش خوردند وگرنه قبل از انقلاب نمیتوانستند وحدت حوزه و دانشگاه را بپذیرند.»18
5ـ رهبری تحصن در دانشگاه:
[آیتالله طاهری خرمآبادی]: «آقای مطهری در تحصن دانشگاه نیز نقش اساسی داشتند. یادم میآید شبی که در مدرسه رفاه جمع شده بودیم که چه باید بکنیم و چه نباید بکنیم [که] پیشنهاد یک تحصن مطرح شد. دکتر بهشتی، آقای مطهری، آقای خامنهای و خیلیهای دیگر بودند. قرار شد فردا در دو نقطه شهر اجتماع شود، یکی در بهشت زهرا و دیگری در میدان آزادی. احتمال میرفت که امام بیایند و به بهشت زهرا بروند. از طرف دیگر احتمال میرفت که مردم از میدان آزادی به طرف فرودگاه حرکت کنند... بعضی از دوستان اعتقاد داشتند تحصن (باید) در مسجد امام فعلی (مسجد شاه سابق) کنار بازار باشد.
اما آقای مطهری گفتند که تحصن در دانشگاه باشد و بالاخره هم همان شد... آقای مطهری از در جلوی مسجد وارد شدند و گفتند: ما آمدهایم تحصن کنیم تا اما بیایند و تا وقتی که امام نیایند، ما نمیرویم. اینطور شد که مردم هم ریختند. آن تحصن، در آمدن امام خیلی مهم بود. حکومت ناچار شد، که راه را باز کند و دو روز بعد، امام تشریف آوردند. وقتی هم که امام تشریف آوردند، آقای مطهری با اتومبیل رفتند به فرودگاه و تا بهشت زهرا در کنار امام بودند. در طول اقامت امام در مدرسه رفاه تا زمان رفتن ایشان به قم نیز در کنار ایشان نقش موثری داشتند.»19
جـ مطهری و مبارزان در راه خدا
1ـ از ارکان مبارزه:
[آیتالله خامنهای:] «مرحوم شهید مطهری بدون شک یکی از ارکان مبارزه در هنگام اوجگیری آن در تهران بود و نیز یکی از دو سه نفر افرادی که امام نهایت اطمینان و اعتماد را در اداره قضایای ایران و تهران ـ که مرکز همه مسائل بود ـ به ایشان داشتند. هنگامی که من از تبعید برگشتم، آمدم به تهران و بعد به مشهد رفتم باز بعد از مدت کوتاهی به تهران آمدم و با ایشان در ارتباط بودم تا اینکه در هفتههای آخر قبل از پیروزی انقلاب که شورای انقلاب تشکیل شده بود، ایشان پیغام داد که من فورا به تهران بیایم. در آن موقع به مناسبت ماه محرم رفته بودم مشهد و اقامتم در آنجا دو سه هفتهای طول کشیده بود. ایشان پیغام داد که با من کاری دارد. باز دو سه روز دیگر تاخیر شد، مجددا ایشان پیغام داد و موکدا خواست من بیایم.
به تهران آمدم. به من اطلاع داد که امام دستور فرمودهاند بنده هم جزو شورای انقلاب باشم... مرحوم شهید مطهری بینش عمیقی داشت، یعنی عمق طبیعی و فکری ایشان در میدان سیاست هم آشکار میشد همین عمق و امانت شهید مطهری بود که باعث میشد امام به ایشان در معرفی و شناسایی افراد، بیش از همه اطمینان کنند. تعدادی از اشخاصی که امام آنها را در شورای انقلاب یا بعضی از مسئولیتهای دیگر گماشتند، با معرفی آقای مطهری و به خاطر اطمینانی بود که امام به آقای مطهری داشتند و انصافا هم به حق بود.»20
2ـ مشوق مبارزان:
[هاشمی رفسنجانی:] «در دو مورد، آقای مطهری ـ بر سر مسائل عقیدتی ـ به من تبریک گفت: یکی به خاطر همین نقدی که به کتاب فلسفه تاریخ دکتر پیمان نوشته بودم؛ که پس از آزادی از زندان به من گفتند: «وقتی دیدم شما این اشکالات آن کتاب را مطرح کردید، خیلی خوشحال شدم. چون فکر میکردم که بینش روشنفکری و مادی حاکم بر زندان هرکسی را تحت تاثیر قرار میدهد.» دوم، پس از دریافت خبر بحث ما با بهرام آرام بود، که در خاطرات گذشته به آن اشاره کردم. در آستانه سفر به خارج از کشور، وقتی بحث طولانی شد، او ـ که با بیادبی و با ژست قهرمانی خاصی نشسته بود و حرف میزد ـ گفت: «ما مگر با شاه مبارزه نمیکنیم؟» من گفتم: «بله» گفت: « شما هم با شاه مبارزه میکنید؟» گفتم: «بله.» گفت: «پس ما یک نقطه مشترک داریم. به خاطر آن، نباید کمک به ما را قطع کنید.» در اینجا من گفتم: «ما با شاه مبارزه میکنیم تا خدا را جایگزین کنیم. شما میخواهید استالین را به جای شاه بنشانید.
ما به مبارزهای که نتیجه آن نشستن استالین به جای شاه باشد، کمک نمیکنیم.» این برخورد صریح با یک فرد مسلح خشن، در شرایطی که در تصفیه عقیدتی چند همرزم خود را کشته بود و ممکن بود در عصبانیت دست به هر اقدامی بزند، برای آقای مطهری خیلی جالب بود.»21
3ـ توجیه عمق مبارزه:
[هاشمی رفسنجانی:] «فراموش نمیکنم که در آن روزها به مدرسه مروی ـ پیش از شروع مبارزه در مرحله جدید ـ برای کاری رفته بودم که با آقای مطهری صحبت کنم. ایشان به من فرمودند: «این دفعه مثل گذشته نیست. مبارزه بسیار دشوار است. اینها رفتهاند در جلد اصلاحات عمیق اجتماعی و شعارهایی را مطرح کردهاند که رد آن کار مشکلی است.» واقعیت هم همین بود. اگر کسی میگفت اصلاحات ارضی نه، از آن مفهومگیری میشد که به طرفداری از سرمایهداران و مالکین بزرگ موضعگیری کرده است. این برداشت در واقع درست نبود.
معلوم بود که ما با سرمایهداران و مالکان بزرگ مخالفیم و راهمان از آنها جدا است [اما] کسی مخالف فروش سهام کارخانههای دولتی و یا غیردولتی به کارگران نبود. مخالفت با ملی شدن جنگلها از نظر ما معنی نداشت. برنامهریزی حساب شدهای بود با شعارهایی جالب و پرجاذبه که رژیم تصور میکرد در برابر آن زبان روحانیت بسته است و اگر در مخالفت حرفی بزنند، از چشم مردم میافتند. تحلیل رژیم این بود که پایگاه اصلی روحانیت در روستا و در میان طبقات ضعیف و محروم جامعه است و با گرفتن این پایگاهها روحانیت را ساقط میکنند.»22
4ـ کمک فکری به انقلابیون:
[آیتالله محمد یزدی:] «پس از مدت کوتاهی که از اقامت ما در زندان کرمانشاه گذشت، آهسته آهسته با محیط زندان آشنا شدیم. یک هفته بعد از اقامت به ما «هواخوری» دادند و اجازه یافتیم که روزی یکبار به حیاط پایین برویم و چرخی بزنیم. در آنجا من با یکی از منافقین که کار مبارزه با دستگاه ستمشاهی را با اهداف غیرمذهبی دنبال میکرد، آشنا شدم و سر صحبت را باز کردیم. بحث کاملا حالت تند و طلبگی به خود گرفت و به هر چیز که به فرهنگ و دین و اعتقادات مربوط میشد، راه یافت. من به دلیل آن که کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» مرحوم علامه طباطبایی را با توضیحات شهید مطهری خوانده بودم، آمادگی خوبی برای بحثهای اعتقادی داشتم.
گاه آنقدر گرم مناظره و مباحثه میشدیم که متوجه اتمام وقت هواخوری و تاریک شدن هوا نمیشدیم. گاه زندانبانان به ما میگفتند: «همه به سلولهایشان رفتهاند، چرا شما نمیروید؟» اینجا بود که از آن زندانی منافق! خداحافظی میکردم و قرار میگذاشتم تا باقی صحبتها را در دیدار بعد ادامه دهیم.»23
5ـ تصمیم و حرف آخر:
[موحدی ساوجی:] «در جلسات روحانیت مبارز مثلا پیرامون سخرانی برنامهریزی و صحبت میشد. از جمله از سال 56 [13] به بعد زمانی که شور انقلابی پیدا شد و شهادت آقا مصطفی پیش آمد و جلسات هفتم و چهلم گرفته شد و راهپیماییهایی در شهرهای مختلف انجام شد، در جلسهها بحث و مذاکره صورت میگرفت و سرانجام به یک جمعبندی میرسیدند. کسی که معمولاً در تصمیمات حرف آخر را میگفت، معمولاً شهید مطهری یا شهید بهشتی بود... یادم است که در یکی از جلسات، اواخر سال 56 [13] یا اوایل سال 57 [13] بود که از طرف گروهها و جریانات ملی مذهبی، مانند نهضت آزادی، تلاش میشد که ائتلافی بین نهضت آزادی و جامعه روحانیت مبارز صورت گیرد. از طرف نهضت آزادی، بازرگان و دکتر سحابی پیگیری میکردند و از این طرف بعضی از آقایان موافق بودند، اما در اقلیت بودند. جلسهای در منزل شهید مفتح برقرار بود که اتفاقا دکتر سحابی هم شرکت کرده بود و کار به جایی رسید که ائتلاف جامعه روحانیت و نهضت آزادی منتفی گردید.»24
دـ مطهری و حضور در دیگر عرصههای مبارزه
1ـ همکاری در توزیع اطلاعیهها:
[آیتالله طاهری خرمآبادی:] «امام علاوه بر آن سخنرانی، یک اعلامیه بسیار تندی هم در خصوص همین مساله کاپیتولاسیون صادر کردند. در آن اعلامیه از جمله افسران و کادر ارتش را مورد خطاب قرار دادند که چرا غیرت ندارید، چرا ساکت نشستهاید، چرا به جوش نمیآیید، دارند بر سر شما میزنند. البته این تعبیرات از بنده است. امام در این اعلامیه پرده از روی خیانت ننگین شاه در ارتش برداشت و فرمود: «آیا ملت ایران میداند که افسران ارتش به جای سوگند به قرآن مجید، سوگند به کتاب آسمانی که به آن اعتقاد دارند، یاد کردند؟»
اطلاعیه مفصل ایشان که تقریبا یک صفحه بزرگ بود، در یک شب و به طور شگفتانگیزی در تهران پخش شد که وحشت و نگرانی رژیم را دو چندان کرد. آن شب این اطلاعیه چون خطابش به ارتش هم بود، به درجهداران، افسران و تیمسارهای ارتش و وزرا رسید و همینطور در کوچه و خیابان بین مردم عادی پخش شد. عامل توزیع این اطلاعیه، نیروهای هیات موتلفه بودند که بعد از 15 خرداد به طور مخفیانه تشکیل شده بود. برخی از دوستان مانند دکتر بهشتی و استاد مطهری در هیات موتلفه بودند.»25
2ـ نقش موثر در پانزدهم خرداد:
[آیتالله طاهری خرمآبادی:] «ما هم در حال خفا بودیم و هر روز جایمان را عوض میکردیم و هر شب در منزل یکی از دوستان جمع میشدیم. اخبار و گزارشات شهرهای دیگر نیز کم کم به گوشمان میرسید. از تهران خبر رسید که آقای فلسفی را که شب عاشورا در یک سخنرانی پرشور دولت را استیضاح کرده بود. بازداشت کردند. گروهی از علما و وعاظ تهران را نیز دستگیر کردند که آقای مکارم شیرازی و مرحوم شهید مطهری نیز جزء دستگیرشدگان بودند. عدهای دیگر از آقایان تهران برای بررسی اوضاع، جلسهای میگیرند که نیروهای پلیس میریزند داخل این جلسه و یکجا حدود سی نفر از علمای پیرمرد را دستگیر میکنند. البته بیشتر آنها را پس از چند روزی آزاد کردند، ولی افرادی مثل آقای فلسفی شهید مطهری، آقای مکارم و عدهای که در ایام عاشورا سخنرانی کرده بودند و دارای نقش زیادی در حرکت پانزده خرداد بودند، تا یکی دو ماه در حبس نگه داشتند.»26
3ـ تحمل زندان و شکنجه:
[موحدی ساوجی:] «زندان موقت شهربانی در واقع زندانی بود که جمع بیشتری در آنجا زندانی بودند؛ هم از علمای تهران و هم از علما و شخصیتهای شهرستانهای مختلف. آنجا محلی بود که بازداشتیهای آن شامل کسانی میشد که بازجویی را پس داده یا میخواستند با قرار آزاد شوند یا اینکه پروندهشان به دادگاه ارجاع شود. ما که به زندان موقت شهربانی رفتیم، دیدیم که چهل نفر آنجا زندانی هستند که با ما نه نفر، چهل و نه نفر شدیم. در زندان موقت شهربانی شخصیتهای زیادی زندانی بودند. تا آنجا که به یاد دارم، شهید بزرگوار آیتالله مطهری(رض)، شهید بزرگوار اندیشمند محترم آقای هاشمینژاد و دو آقازاده مرحوم حاج شیخ عباس قمی محدث بزرگوار و معروف، آقای اعتمادزاده یکی از وعاظ تهران و خطیب محترم و دانشمند آقای فلسفی و از زنجان امام جمعه زنجان و مرحوم طباطبایی قمی واعظ که او هم از سادات و داماد مرحوم حاج شیخ عباس قمی بود و ایشان از منبریهای معروف بود.»27
4ـ کنار زدن خط انحراف:
[شهید محلاتی:] «ما اختلافاتی داشتیم البته در بین خود روحانیون ـ من همه مسائل را نمیتوانم بگویم ـ ولیکن بینشهای مختلف وجود داشت. بعضی بینششان مثل شهید مطهری بود. ایشان معتقد بودند که ما باید از حالا همه آنهایی را که یک نوع انحراف فکری دارند کنار بگذاریم. حتی در مورد جریانات منافقین و موضعگیریهایی که اینها در زندان علیه روحانیون داشتند اعلامیهای تنظیم و قرار شد ما موضع خودمان را در مقابل اینها مشخص کنیم و اینها را محکوم کنیم. متاسفانه بسیاری این فکر را نپسندیدند و آن اعلامیهای هم که تنظیم شده بود، منتشر نشد. یا در ارتباط با جبهه ملی و نهضت آزادی اختلافنظر بود. طرز فکر ما با طرز تفکر آنها نمیخواند. مرحوم مطهری، بخصوص یک مقدار موضعگیری داشت در مقابل اینها و بیشتر با جبهه ملی ولی بعضی دوستان دیگر معتقد بودند که باید با اینها همکاری داشت.»28
5ـ جذب جوانان به سوی امام:
[آیتالله محمد یزدی:] «در زمان حاکمیت طاغوت و موج اشاعه فحشا و تباهی در ایران، تعدادی از متدینین متمول که عده قابل توجهی از آنها در شمال شهر تهران سکونت داشتند، به نظرشان رسید که خوب است محل مناسبی را برای تبلیغات اسلامی در نظر بگیرند و به فعالیت در این رابطه بپردازند. تنی چند از دوستان متمول مرحوم آیتالله شهید مطهری ـ رضوانالله تعالی علیه ـ در میان آن جمع بودند. این افراد در جلسات سیار مرحوم مطهری شرکت میکردند و تحت برنامه ایشان بودند. قصد آنها این بود که محل مزبور ترجیحا مسجد نباشد تا خانمها و آقایان بتوانند در تمام ایام و همه حالات در آنجا شرکت کنند. از سوی دیگر محلی باشد که به اصطلاح دارای تالار سخنرانی و مجهز به امکانات صوتی و وسائل پیشرفته آن روز باشد تا قابلیت جذب افرادی را که به این جنبهها اهمیت میدهند، داشته باشد.
جای مزبور با همت افراد یاد شده تاسیس و به نام «حسینیه ارشاد» نامگذاری شد. مرحوم شهید مطهری در شمار کسانی بودند که در این حسینیه به طرح مباحثی در موضوعات مختلف پرداختند. شیوه ارائه مطالب آن مرحوم بسیار شفاف و مجابکننده بود و در روشن کردن اذهان جوانان نسبت به مسائل انقلاب نیز نقش تعیینکننده داشت. طولی نکشید که جلسات حسینیه بسیار پرجمعیت گردید. برای این که جلسات آنجا از تنوع سخنران برخوردار گردد، تصمیم بر این شد که از افرادی همچون دکتر شریعتی برای ایراد سخن دعوت نمایند.»29
6ـ تلاش برای جذب قشر جوانان:
[علیاکبر محتشمی:] «حضرت امام با عنایت خاصی، موضوع ارتباط خود و حوزهها را با محیطهای علمی، فرهنگی، دانشگاهی و نسل جوان در دستور کار قرار دادند و با ارسال نامه و پیام برای نشستها، کنفرانسها و اجتماعات آنان در اروپا، آمریکا و هندوستان و تکثیر و ارسال آن به داخل کشور و توزیع در دانشگاههای داخل، عملا حوزه و روحانیت را با نسل جوان و طبقه روشنفکر متعهد پیوند زدند و آنان را درگیر مسایل فرهنگی، سیاسی و اجتماعی این سنل نو و پرقدرت نمودند.
دانشگاهیان نیز وقتی جذبه و کشش خدایی حضرت امام را از قلب حوزههای علوم اسلامی با تمام وجود و عواطف خود احساس کردند، به این کانون نور و آسمانی متمایل شده و روی آوردند. در این میان نقش شاگردان ارزشمند و پرورشیافتگان مکتب امام، همچون آیات بزرگوار: مطهری، مفتح، بهشتی، موسی صدر، سعیدی، هاشمینژاد، دکتر باهنر و... دیگر بزرگان در میان دانشگاهها و مجامع و محافل روشنفکری و نسل جوان، بر کسی پوشیده نیست. آنان در کنار حرکت فراگیر امام، پاسخگوی سوالات و نیازهای فکری، سیاسی و اعتقادی این قشر بودند.»30
7ـ تاثیر شاگردان مطهری بر مبارزه:
[آیتالله محمد یزدی:] «مدتی بعد از آن، به زندان بوشهر منتقل شدم. رئیس زندان، از شاگردان شهید آیتالله مطهری (قدسسره) بود، بنابراین با ما با احترام برخورد میکرد و اتاق بهتری را در آنجا برای ما در نظر گرفت.»
8ـ دولت بیعرضهها:
[شهید محلاتی:] «راجع به دولت موقت یادم است یک تعبیری مرحوم شهید مطهری میکرد، میگفت: هر دولتی یک اسمی دارد، یک دولت اسم خودش را دولت آشتی ملی گذاشته بود. حالا من عین جمله ایشان را یادم نیست ولی مضمون آن این بود که ایشان میگفت اگر یک اسم بخواهند برای این دولت موقت بگذارند باید بگذارند دولت بیعرضهها. یک همچنین تعبیری میکرد ایشان. همیشه اعتراض داشت به دولت موقت. البته شدت و ضعف داشت. بعضی اینطور بودند. در قبل از انقلاب هم ایشان روی اینها خیلی حساسیت و موضعگیری داشت، روی منافقین خیلی موضعگیری داشت. مرحوم شهید مطهری که اصل جامعه روحانیت هم ایشان بود و مرحوم شهید بهشتی و روی اینها خیلی حساب میشد. در جامعه خیلی حساسیت روی اینها داشتند و در مورد هر فردی که یک نوع انحراف فکری از اسلام اصیل داشت، ایشان حساسیت داشت. روی گروه فرقان حساسیت داشت.
یادم هست جلسهای داشتیم که ایشان جزوه اینها را آورده بود و میگفت: اینها آخر ما را میکشند و نابود میکنند، خطر اینها هستند. در مورد منافقین هم میگفت: خطر اینها هستند، ما از دشمن خارجی نباید زیاد بترسیم. در این مسائل جامعه روحانیت هماهنگی داشت. در عین حالی که خیلی هماهنگ نبود با دولت موقت.»31
نتیجه:
به نظر میرسد با طرح خاطرات و دیدگاههای برخی از همرزمان شهید، دیگر شبههای در مبارز بودن مطهری باقی نمانده باشد. ولی شاید تحلیلی که آقای رفسنجانی از مطهری ارائه میکند، دلیل متقن دیگری بر مبارز بودن معلم شهید باشد. او میگوید: «شاید بیجهت هم نبود که ایشان ]مطهری] اولین شهید از میان ما بود. با توجه به این که همه میدانند ایشان فرد هیجانی پرخاشگر غوغاآفرین نبود، بلکه آرام و متین و شمرده حرکت میکرد، طبعا دیرتر نیز باید مورد توجه دشمن قرار بگیرد، اما این که اول سراغ ایشان رفتند، نشانه شناخت دقیق دشمنان از ایشان و همینطور عمق کارشان بود، بنابراین، دشمنان وقتی تصمیم گرفتند حرکت انقلاب را بیمحتوا کنند، اولین کسی را که میبایستی میزدند، ایشان بود. مطهری به مثابه اولین خاکریز و اولین دیوار اسلام در نظر دشمنان جلوهگر شده بود و طبعا همه تلاششان متوجه شکستن این سد عظیم بود... با شهادت آقای مطهری، نفاق و شرک و کفر و الحاد و به طور کلی استکبار از این جنایت خشنود شد، اما برای ما این اثر را داشت که ملت و جامعه ما را بیدار کرد.
اهداف مطهری را خون و کتابها و گفتههایش به انجام میرسانند. بنابراین شهید مطهری استوانه انقلاب و شاگرد بسیار فهمیدهای برای امام و آیینه بسیار خوبی برای انتقال افکار امام و واسطه خوبی برای انتقال اسلام به مردم بود، و امروز هم خون و آثارش ترکیب بسیار مقدسی برای تداوم انقلاب است.»32