این فتنه دامنگیر
فتنه به شرایطی گفته میشود که تشخیص حق از باطل مشکل شود. شرایطی که در آن غبارهای تیره به هوا برمیخیزد و در ادامه فضایی را فراهم میکند تا عدهای مغرض، بر «حق»، لباس باطل بپوشانند و بر «باطل»، لباس حق.
پر واضح است که وقوع فتنه یکی از خواستهای اصلی دشمن است چه اینکه تنها با فتنه و فضای پرغبار آن است که میتوان به جنگ حقیقت رفت و امام زمانه را یا به مسلخ کشاند و یا بر سر میز مذاکره نشاند.
درباره اینکه فتنه را چگونه ایجاد میکنند؛ گمانههای فراوانی وجود دارد. گمانههایی که میتوان همه آنها را نیز انگارههایی درست پنداشت؛ ایجاد شبهه، بهانه جویی بر سر رخدادهای کوچک و شاید بزرگ، ادعاهای غلط، مظلوم نمایی و...
نگاهی به رخدادهای قبل از تیرماه ۷۸ نیز به همین مقولات اشاره دارد. اینکه حساسیت اصلاحطلبان برای بحثی مثل «آزادی مطبوعات» بجا بود یا بیجا محل اشاره ما نیست. نکته اساسیتر درس گرفتن از فرآیندی است که تلاش میکند مدعای آزاد نبودن رسانهها در ایران اسلامی! را همانند مسئلهای اصلی نمایش دهد و کار را به آنجا برساند که عدهای با مدیریت اصلاحطلبان و به بهانه این نبودن آزادی رسانهای به خیابانها بریزند و دست به بلوا و اغتشاش بزنند.
در سال ۸۸ اما بهانه جدیدتر یعنی «تقلب» مطرح میشود. رخدادی که البته از مدتها قبل و با تشکیل ستادهای صیانت از آرا توسط اصلاحطلبان کلید خورده بود و از صبح روز انتخابات ریاست جمهوری دولت دهم، همانند یک مسئله اصلی جلوه داده شد.
این در حالی بود که عدهای از آگاهان سیاسی معتقد بودند که نحوه تعامل سران فتنه با هواداران انتخاباتی خود در دوران رقابت نیز روشی است که قصد آن محبوبیت بیشتر یا جذب رای نیست بلکه در حال تلاش برای تربیت یک اولیگارشی بیرحم و نوعی میلیشیا است که قصد دارد با رنگ سبز به صحنه بیاید و استعدادهایی نیز در زمینه سنگ پرانی و به آتش کشیدن دارد.
نکته جالب هر دو فتنه نیز یک چیز بود. نخست شبهات و حرف و حدیثهای حاشیهای که به عنوان مقوّم شبهه اصلی عمل میکرد و دوم نیت شوم اصلی که پس از مدتی بروز نمود و آن، عزم جزم هر دو فتنه بروز کرده برای انهدام اصل نظام بود.
به اذعان تمامی کارشناسان سیاسی و امنیتی و حتی با استناد به اعترافات عناصر دستگیر شده در هر دو فتنه و یا فراریان آنها؛ میتوان با قاطعیت این نکته را بیان کرد که عزم اصلاحطلبان در هر دو فتنه اشاره شده، منها کردن و انهدام اصل ولایت فقیه از نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است.
مخالفتی که ممکن بود یا پردهای شبیه به عاشورا را انتخاب کند و یا پرده بعدی یعنی ماجرای صلح امام حسن(ع) را.
«اصلاحات»
اساس تفکر اصلاحات همانگونه که از شواهد و اسناد پیداست و همانطور که چهرههای وابسته به این جریان اذعان کردهاند بر «لیبرالیسم» استوار است.
مقولهای که میانهای نه با انقلاب ما دارد و نه با اسلام ناب ما.
البته نباید از نظر دور داشت که لیبرالیسم به سبب انعطاف شیطنت آمیزی که دارد به راحتی با اسلام سکولار، اسلام آمریکایی و هر نوع اسلامی که با «اسلام ناب» در تنافی باشد کنار میآید اما آب آن هیچگاه با اسلام ناب در یک جوی نخواهد رفت و این نکته مصرّح بدان معناست که اصلاحات هیچگاه با نظام جمهوری اسلامی ایران و ولایت فقیه سر آشتی پذیری نخواهد داشت.
خواه از سوی آنهایی که در مبدا اصلاحات نشستهاند و خود به آنچه میکنند، آگاهاند و خواه از سوی آنها که نادانسته قبای اصلاحطلبی بر تن کردهاند و مدعی موافقت با اصل نظام در کنار اصلاحخواهی هستند.
فتنه روی دیگر اصلاحطلبی است
در واقع، فتنه نتیجه طبیعی حرکت کسانی است که از دوم خرداد سال ۷۶ تا امروز و در فضای جمهوری اسلامی ایران خود را اصلاحطلب نامیدهاند.
آنها به دلیل ماهیت متناقض لیبرالیسم و اسلام ناب، خواسته یا ناخواسته به این ورطه میافتند که تلاش کنند تا مطالبات خود را به وسیله زور بر کرسی بنشانند.
و همین میشود که دو فتنه ۷۸ و ۸۸ به صورتی واضح در پرونده اصلاحطلبی در ایران حک میشود و هیچکس را یارای پوشاندن یا محو آن نیست.
اگرچه حتی تنی چند از چهرههای اصلاحطلب سعی میکنند در رخدادی که برخی رسانههای اصولگرا از آن با عنوان «فتنهپوشی» یاد میکنند نسبت به پاک کردن فتنه و پاره کردن اوراقی که دو فتنه بزرگ اشاره شده را روایت کردهاند، از کتاب تاریخ اقدام کنند اما برای چشمان بیدار جامعه این حقیقت آشکار است که اصلاحطلبی قاعدتاً از فتنه سر درمیآورد و علتی هم که همواره باید سران فتنه را در میان اصلاحطلبان و یا چهرههای منحرف نزدیک به آنان جست، همین مسئله است.
همچنین این نکته را نیز نباید از یاد برد که حلقه کیان اصلاحات و آنها که به لیدر بودن در این جریان مشهورند، خود نیز به این حقیقت معترف و واقف هستند که مرکب مراد آنها جز با زین و یراق فتنه نخواهد تاخت و لذاست که امثال این صحبتها را از آنان میشنویم.
ما برای طرح کردن مطالبات اصلاحات نیاز به یک نسل! داریم
اگر موفق شویم (... ) درصد مردم را در تهران به خیابانها بکشانیم، فاتحه نظام خوانده میشود
مقاومت! تنها راه است
نظام جمهوری اسلامی ایران آفت! زده است
صحبتهای اشاره شده مربوط به ۴ چهره مبرّز اصلاحطلب است که در مقاطع مختلف قبل و بعد از دو فتنه ۷۸ و ۸۸ بیان شده و نشانی از این دارد که اصلاحطلبان حتی در صحبتهایشان چگونه بر نفوذهای نرمی مثل نسل سازی! ایجاد شبهه و پرورش نیرو برای اغتشاش و بلوا و فتنه اهتمام به خرج داده و میدهند.
و درباره ابهام
در ابتدای این گزارشی تحلیلی، اشاره کردیم که آینده اصلاحطلبان به دلیل فتنه در ابهام فرو رفته است.
به سخن دیگر، از هم اکنون تا همیشه در حافظه تاریخی نسلهای ایرانی ثبت و ضبط شده است که مفهوم اصلاحطلبی مساوی با مفهوم فتنه است و لا غیر.
نسلهای ایران از هماکنون تا فردا و فرداها به صورتی ناخواسته در ذهنهای خود اینطور یافته و مییابند که عزیمت اصلاحطلبان به سمت حضور در فضای سیاسی کشور به معنای فتنهانگیزیهای جدید و ایجاد اغتشاشاتی است که در میانه آنها عدهای کشته میشوند، فرصتهای زیادی میسوزند و انرژی فراوانی به غلط، از کشور و مردم تلف میشود.
از دیگر سو، اصلاحطلبی هم به دلیل همزیستی فطری و ضروری که با فتنه و فتنهگری دارد، نخواهد توانست از ذات خود برون بیفتد و به سمت دیگری غیر از فتنه حرکت کند.
نتیجه آنکه، اصلاحطلبان به «خوارج سیاسی» تبدیل شدهاند که هر نسل نویی که در قاموس ایران اسلامی به رشد و تکامل میرسد پروندههای خروج آنها علیه اسلام و نظام و مردم را در پیش روی خود گشاده میبیند و به تامل در این پروندهها میپردازد.
آینده اصلاحطلبان به دلیل اشارههایی که مطرح کردیم با ابهام مواجه است و باید گفت که آنها بیش از هر کس دیگری به این ابهام واقفند.
وقوفی که آنها را برای چینش یک راهبرد یا راهبردهای جدید در کنار هم مینشاند تا بتوانند حیات سیاسی خود را حفظ کنند.
حیات سیاسی اصلاحطلبان در آینده
اصلاحطلبان به دلایلی که واضحترین آنها «تلاش ذاتی برای فتنهگری» است طی دو دوره قبلی مجلس شورای اسلامی و مجلس فعلی با ناکامی مواجه بودهاند. این کارنامه البته در دولت قبلی و دولت فعلی و همچنین در شوراهای شهر نیز تکرار شده است.
این در حالی است که معدود عناصر اصلاح طلب راه یافته به نقاط اشاره شده نیز همواره مجبور بودهاند به صورتی تلویحی راه خود را از راه سران فتنه و دیگر اصلاحطلبان جدا نشان دهند و با محکوم کردن فتنه و اغتشاش اینطور بیان کنند که با سایر همقبیلههای خود فرق دارند.
ناکامیهای اشاره شده که قسمت اعظمی از آنها قبل از سال ۸۸ رخ دادهاند را نیز البته باید به کارنامه سیاه فتنه اضافه کرد. فتنهای که بزرگی آن سبب شد تا نقاب تزویر از چهره بسیاری از اصلاحطلبان و رهبران آنان برافتد و هماینک این عده یا در زندانند و یا در افواه عمومی به سران فتنه و فتنهگر مشهورند.
مداقّه در کارنامه اشاره شده و رخدادهای پس و پیش آن اینطور میگوید که اصلاحطلبان لااقل تا مدتی مدید در سپهر سیاسی ایران و در عرصه اجرا جایگاه دندانگیری نخواهند داشت. و البته این فرض خوشبینانه را باید در کنار فرضی دیگر مشاهده کرد که احتمال «موت سیاسی» را نیز برای اصلاحطلبان، احتمالی قوی میداند.
یک ذهن منطقگرا اینطور میگوید که همواره باید در پی رفع بزرگترین خطر بود و لذا دستور کار اصلی اصلاحطلبان تلاش برای جلوگیری از موت سیاسی است. تلاشی که به ویژه در انتخابات آتی ریاست جمهوری با تاکید بر گزینه حداقلی از سوی آنان جلوهگر خواهد شد.
آنها اگرچه با دو، سه کاندیدای مبرّز به صحنه خواهند آمد، اما نقطه کانونی آنها حمایت خفی و جلی از یک کاندیدای اصولگرا خواهد بود که به احتمال زیاد در انتخابات آتی منهای اینکه برنده یا بازنده باشد؛ تا حد زیادی در افواه عمومی مطرح خواهد شد.
این اقدام که سینگالهای رسیده از درون اردوگاه چند تکه شده اصلاحطلبان نیز آن را تایید میکند، یگانه راهیست که تضمین کننده حیات نباتی اصلاحطلبان و ضامن نامیرایی کامل خوارج سیاسی است.
صادق زیباکلام چندی قبل در گفت وگو با روزنامه اصلاحطلب اعتماد گفته است:
«من معتقدم هرکدام از نیروهای اصلاحطلب که کاندیدا شوند حتی اگر به پیروزی در انتخابات هم دست یابند نخواهند توانست کار چندانی در جهت محقق کردن اهداف اصلاحطلبانه انجام دهند. به همین دلایل است که به گمانم حمایت اصلاحطلبان از یک کاندیدای اصولگرای معتدل و میانهرو گزینه بهتری برای نحوه ورود آنها به انتخابات خواهد بود.»
همچنین، رخدادهای اشاره شده در حالی است که موت سیاسی اصلاحطلبان از سمت و سوهای دیگری نیز در حال رخ دادن است. ظهور و بروز کسانی که اصلاحطلبی را منهای رویکردهای لیبرالیاش دوست دارند، این روزها تبدیل به یکی از دغدغههای اصلی اصلاحطلبان شده است.
پدیدهای که از آن با عنوان «اصلاحطلبان جدید» یاد میشود و میرود تا در کنار ناکامیهای پیاپی سیاسی؛ اصلاحطلبان را برای همیشه تاریخ در فرمولی به نام «خوارج سیاسی» جای دهد.