تاریخ انتشار : ۰۷ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۱:۲۸  ، 
کد خبر : ۲۵۲۸۲۵

نظریه وحدت سیاست و معنویت در مکتب سیاسی امام خمینی(ره)

دکتر آیت قنبری / استادیار پژوهشکده تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه چکیده: قدرت با اخلاق و عرفان، و سیاست با معنویت چه نسبتی دارد؟ تضاد، وحدت، عام و خاص مطلق یا من وجه؟ کدام یک زیر بنا و دیگری رو بناست؟ سیاست به معنای علم و فنّ کسب، حفظ و استمرار قدرت برای اجرای هدف حق یا باطل است و معنویت با دو رکن اخلاق و عرفان به معنای رویگردانی از وابستگی به دنیا، تهذیب نفس، توجه به آخرت و معرفت شهودی خداوند جلّ و علاست. دنیای مسیحی غرب با تمایزگذاری بین دو حوزه عرفی و قدسی پس از رنسانس به سکولاریزم رسیده است، اما اسلام آن را برنمی‌تابد. مقاله حاضر نسبت بین این دو پدیده را در نگاه اسلام‌شناس بزرگ معاصر، امام خمینی(ره) جست‌وجو می‌کند. فرضیه مقاله، وحدت سیاست و معنویت در مکتب سیاسی امام خمینی(ره) است. نویسنده با دلایل و استنادات و با رویکرد توصیفی ـ تحلیلی به اثبات فرضیه می‌پردازد. کلید واژه‌ها: سیاست، معنویت، امام خمینی، مکتب سیاسی، اخلاق، عرفان و دین. مقدمه: امام خمینی(ره) احیاگر اسلام ناب محمدی(ص)، تجسم وحدت دین و سیاست بود. ایشان با طرد نگاه حداقلی به دین، قلمرو آن را گسترده و جامع معرفی کرد. دینی یکپارچه1 با سیاستی الهی که سکولاریزم در آن جایگاهی ندارد؛ حوزه قدسی از حوزه عرفی جدایی‌ناپذیر است و معنویت‌گرایی، تهذیب نفس و سلوک عرفانی مغایر با حضور در متن سیاست و اجتماع نیست. جامع عرفان نظری و سلوک عملی با سیاست، در شرایطی مکتب خود را ارائه کرد که پارادایم حاکم بر دنیا سکولاریزم با دو ویژگی جدایی دین از سیاست و تفکیک دولت از معنویت بود.2 غربیان پس از رنسانس زندگی بشر را به دو حوزه عرفی و قدسی تقسیم نموده، اولی را حوزه کنش بشری و نظم زمینی و دومی را حوزه الهی و نظم استعلایی نامیدند، و بدین ترتیب بین ناسوت و لاهوت جدایی افکندند. هر چند از ابتدای ظهور مسیحیت تا عصر رنسانس، «قدرت دنیوی» از «قدرت روحانی» جدا نبود، اما عملکرد منفی سران مسیحیت و فساد ناشی از آن، در نهایت زمینه‌های تئوریک خود را برای جدایی حوزه کلیسا یا شهر خدا از حوزه دولت یا شهر انسان در انجیل یافته، کار قیصر به قیصر و کار پاپ به پاپ واگذار شد. بدین سان غرب دو دوره متمایز پیوند و جدایی دین از سیاست را تجربه کرده است. سیاست کلیسایی که دین‌محور بود پس از رنسانس با نوزایش جای خود را به سیاست قدرت‌محور داد. با این تحول، ستیز با معنویت در پرتو انسان‌محوری (Humanism) و علم‌گرایی تجربی (Scientism) اوج گرفت و با طرد اخلاق و عرفان از سیاست، پیامدهای وحشتناکی برای بشر به ارمغان آورد. معنویت‌ستیزی و راندن دین از حوزه اجتماع به غرب محدود نشد. سکولاریزم مرزهای دیگری را نیز درنوردید، دنیای اسلام و از جمله ایران را نیز مبتلا کرد. تفکرات سکولار گرچه از عصر مشروطه وارد کشور شد، اما در عصر پهلوی در پرتو حمایت بیگانگان، دیکتاتوری رضاه شاه و همکاری روشنفکران غرب‌گرا به گفتمان حاکم در کشور تبدیل گردید. رضا شاه پس از تثبیت قدرت، دین‌زدایی از ساختار دولت را با روحانی‌زدایی از ساختار حکومت، اقدامات شبه مدرن و سرکوب نهاد روحانیت به انجام رساند و عقاید اسلامی، اخلاق، احکام، عرفان، معنویت و در یک کلام دین، رسماً از سیاست تفکیک شد. سکولاریزم در عصر محمدرضا پهلوی نیز تداوم یافت و «جامعه علمی» نه تنها در دانشگاهها حتی (از سوی برخی روحانیون) حوزه‌ها نیز آن را پذیرفت. دخالت در سیاست با معنویت، تقدس و پارسایی در تضاد معرفی شد. دولت سکولار تلاش داشت تا در همه ارکان خود جدایی سیاست از معنویت را به اجرا درآورد. در چنین شرایطی امام خمینی(ره)، آن شخصیت عظیم و استثنایی، آن عارف واصل و فقیه مهذب براساس توحید و با احساس تکلیف، قیام الهی خود را آغاز و مکتب سیاسی اسلام را احیاء کرد. از نظر این مکتب می‌بایست در همه ارکان برنامه‌ریزی یک قدرت سیاسی، سیاست با معنویت و قدرت با اخلاق همراه شود و اصول اخلاقی مورد مراعات قرار گیرد.3 در هم تنیدگی معنویت با سیاست، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم، نگاه بین‌المللی و جهانی، پاسداری از ارزش‌ها و تبیین صحیح ولایت فقیه و عدالت اجتماعی از شاخص‌های برجسته مکتب سیاسی امام خمینی(ره) است که رهبر عظیم‌الشأن انقلاب حضرت آیة‌الله خامنه‌ای در 14/3/83، سالگرد رحلت امام(ره)، آن را تبیین کردند. مکتب سیاسی امام خمینی، کارآمدی خود را در صحنه عمل به خوبی نشان داده و راز موفقیت و پیروزی ملت ایران در مقابل طلسم دیرپای استبداد و استعمار خارجی بود. امروز نیز دشمن با توجه به ضرباتی که مکتب امام بر منافع نامشروع او وارد نموده است، در تلاش است آن را متعلق به گذشته و تاریخ، معرفی نموده با تضعیف آن به اهداف نامشروع خود برسد. بنابراین تبیین شاخص‌های مختلف این مکتب و اشاعه آن امری ضروری است. در این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی، اولین شاخص مکتب سیاسی امام مورد توجه قرار می‌گیرد. پرسش اصلی مقاله معطوف به دلایل و آثار وحدت سیاست با معنویت در مکتب سیاسی امام خمینی(ره) است. مقدمه، مفهوم‌شناسی، تاریخچه، انواع سیاست از دیدگاه امام خمینی، دلایل وحدت سیاست و معنویت در مکتب امام، امام خمینی تجسم وحدت سیاست و معنویت، پیامدهای جدایی سیاست از معنویت و آثار وحدت این دو پدیده، چارچوب این مقاله را تشکیل می‌دهند، در پایان جمع‌بندی و پی‌نوشت‌ها را خواهیم داشت. امید است در تبیین و ترویج مکتب سیاسی امام خمینی(ره) به سهم خود مؤثر افتد.

مفهوم‌شناسی
سیاست، معنویت، اخلاق، عرفان و سکولاریزم از جمله مفاهیم محوری این مقاله‌اند که به تعریف آنها می‌پردازیم.
1. سیاست
سیاست ��ا در لغت، فن اداره کشور، داوری، تنبیه، حکومت کردن، رابطه فرمانروا با فرمانبر و مانند آن تعریف کرده‌اند.4 تعاریف اصطلاحی ارائه شده از سوی اندیشمندان سیاسی نیز متفاوت است و در یک جمع‌بندی می‌توان آن را به معنای علم و فن کسب، حفظ و استمرار قدرت برای اجرای هدف تعریف کرد.
توضیح اینکه: مسأله قدرت (Power) به عنوان یک نکته اساسی در تعریف سیاست، چه در دنیای غرب یا جهان اسلام پذیرفته شده است. اما تفاوت زیربنایی در هدف نهفته است و این تفاوت در هدف، نوع نگاه به قدرت را دگرگون می‌سازد. در اسلام، قدرت هدف سیاست محسوب نمی‌شود اما در سیاست غربی قدرت هدف است. در دنیای غرب به ویژه پس از رنسانس و عصر سکولاریزم، براساس دیدگاه‌های نیکولو ماکیاولی ایتالیایی، هدف و اصالت به قدرت داده می‌شود.5 نگاه ابزاری اسلام به قدرت از آن رو است چون اسلام، هدف سیاست را اصلاح امور دین و دنیای مردم و سعادت آنان می‌داند، «السیاسة استصلاح الخلق بارشادهم الی الطریق المنجی فی العاجل و الاجل».6
امام خمینی(ره) نیز سیاست را در همین چارچوب تعریف می‌کند:
سیاست این است که جامعه را هدایت کند. در راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و این‌ها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان است، صلاح ملت است، صلاح افراد است و این مختص انبیاء است و دیگران این سیاست را نمی‌توانند اداره کنند.7
2. معنویت
معنویت در مقابل مادیت، به معنای معنوی بودن، منسوب به معنا در مقابل لفظی، صوری، ظاهری و مادی به معنای روحانی، توجه به نیازهای روحی و باطنی، حقیقی، راست، اصلی و مطلق آمده است و مراد آن چیزی است که فقط به وسیله قلب شناخته می‌گردد و زبان را در آن بهره‌ای نیست.8 هنگامی که از مقام معنوی سخن گفته می‌شود، منظور آن است که انسان از دنیاپرستی و مادیگرایی روی برتافته، سیری باطنی و روحانی را با طی درجات سلوک به سوی خداوند جل و علا آغاز کند. انسان معنوی در پی رهایی از اسارت شهوات و هواهای نفسانی است، او درصدد است تا با بهره‌گیری بدون وابستگی از دنیا، مراتب کمال را طی کند. چنین انسانی در مراتب عالی معنویت به مقام دوستی خداوند می‌رسد.
امیرالمؤمنین علی(ع) در وصف چنین کسانی می‌فرماید:
اولیای خدا آنان‌اند که به باطن می‌نگرند، آن‌گاه که مردم به ظاهر آن می‌نگرند، و به فردای آن می‌پردازند، آن‌گاه که مردم به امروز آن سرگرم‌اند. آنچه را که ترسیده‌اند آنان را بمیراند، میرانده‌اند آنچه را که دانسته‌اند به زودی ترکشان خواهد کرد، ترک گفته‌اند.9
بنابراین معنویت به معنای رویگردانی از وابستگی به دنیا، تهذیب نفس، توجه به آخرت و خداوند است. روشن است منظور ما معنویت برخاسته از دین است و نه غیر آن همچون اعمال مرتاضان هندی.
معنویت دو رکن اساسی دارد: اخلاق و عرفان.
3. اخلاق
اخلاق جمع خُلق به معنای شکل باطنی و نفسانی انسان است. راغب در مفردات می‌نویسد:
الخَلق و الخُلق فی الاصل واحد کالشَرب و الشُرب و الصَوم و الصُوم لکن خص الخُلق بالهیئات و الاشکال و الصور المدرکه بالبصر و خص الخُلق بالقوی و السجایا المدرکه بالبصیرة.
خَلق و خُلق در ریشه واحدند مانند شَرب و شُرب و صَوم و صُوم، با این تفاوت که خلق مختص به هیات ظاهری، شکل‌ها و صورت‌ها است که با چشم دیده می‌شود و خُلق به قوا و سجایایی اختصاص دارد که با بصیرت قابل درک است.
امام خمینی(ره) نیز در اشاره به دو بعد صورت و سیرت انسان می‌نویسد:
بدان که انسان اعجوبه‌ای است دارای دو نشئه و دو عالم: نشئه ظاهره ملکیه دنیویه که آن بدن اوست و نشئه باطنه غیبیه ملکوتیه که از عالم دیگر است.10
همان‌گونه که صورت یا شکل ظاهر انسان به صفات زیبا و زشت متصف می‌شود، سیرت یا باطن او نیز چنین است. نفس انسان که موضوع علم اخلاق و ممیز آن از سایر حیوانات است، ممکن است صفات نیک یا بد در آن رسوخ یافته و تبدیل به ملکه گردد. بر این اساس در تعریف خلق گفته شده است:
ملکه راسخة للنفس تصدر بها عن النفس الافعال بسهوله من غیر حاجه الی فکر و رویه.11
خُلق ملکه‌ای است که در نفس آدمی نفوذ یافته، به سبب آن افعالی به راحتی انجام می‌پذیرد و نیازی به اندیشه و فکر ندارد. با توجه به این مطالب، اخلاق ملکه‌ای است نفسانی اعم از فضایل نظیر حلم، عفت، شجاعت و رذایل مانند کینه، ترس، بخل. فایده علم اخلاق نیز در تهذیب نفس است.
ملا احمد نراقی در معراج السعاده می‌نویسد:
فایده علم اخلاق پاک ساختن نفس است از صفات رذیله و آراستن آن به ملکات جمیله که از آن به تهذیب اخلاق تعبیر می‌شود و ثمره تهذیب اخلاق، رسیدن به خیر و سعادت ابدیت است و باید دانست که صفحه نفس در جمیع اوقات از همه اخلاق ذمیمه مُعرّا و به تمام اوصاف حسنه مُحلّی باشد.12
امام خمینی(ره) در کتاب چهل حدیث، دست یافتن به اخلاق حسنه را مشروط به تادّب انسان به شریعت حقه و مبارزه با جنود ابلیس می‌داند. تعابیری که ایشان در این کتاب گرانمایه عرفانی و اخلاقی ارائه می‌کنند، به گونه‌ای است که اگر بدون صدر و ذیل بیان شود، خواننده آن را یک متن سیاسی می‌بیند. این نکته خود حاکی از درهم تنیدگی معنویت و سیاست از نظر امام(ره) است، آنجا که می‌فرماید:
چون که مجاهده نفس در این مقام به اتمام رسید و انسان موفق شد که جنود ابلیس را از این مملکت خارج کند و مملکتش را سکنای ملائکه الله و معبد عباد الله الصالحین قرار داد، کار سلوک الی الله آسان می‌شود و راه مستقیم انسانیت روشن و واضح می‌گردد.13
در این متن، تن انسان به منزله کشوری در نظر گرفته شده است که در آن نبردی سرنوشت‌ساز برای حاکمیت و کسب قدرت در جریان است. در صورت غلبه لشکریان ابلیس، حاکمیت با رژیم شیطانی است، اما با غلبه لشکریان حق، رژیم الهی برقرار می‌گردد.
شایان ذکر است که در این مقاله فرضیه نسبی بودن اخلاق و این تفکر که هیچ خلق یا صفتی به طور مطلق خوب یا بد نیست، مردود است.
4. عرفان
عرفان یعنی شناسایی، و مراد شناسایی حق است. شناسایی حق به دو طریق ممکن است: یکی به طریق استدلال از اثر به مؤثر و دوم از طریق تصفیه باطن و تخلیه سر از غیر و تخلیه روح. معرفتی که از این طریق به دست می‌آید کشفی و شهودی است. عرفا عقیده دارند که برای رسیدن به حق و حقیقت می‌بایست مراحلی را طی کرد تا نفس بتواند از حق و حقیقت بر طبق استعداد خود، آگاهی حاصل کند.14
امام خمینی که خود از جمله عارفان بزرگ الهی بود، معتقد است انسان عارف را دو نظر است:
یکی نظر به نقصان ذاتی خود و جمیع ممکنات و سیه‌رویی کاینات که در این نظر علماً یا عیناً بیابد که سر تا پای ممکن در ذل نقص و در بحر ظلمانی امکان و فقر و احتیاج فرو رفته، ازلاً و ابداً، و به هیچ وجه از خود چیزی ندارد... و دیگر نظر به کمال واجب و بسط بساط رحمت و سعه عنایت و لطف او.15
عرفا و حکمای متاله در سلوک الی الله سفرهای چهارگانه‌ای به شرح زیر دارند:
اول: «سیر من الخلق الی الحق» که سالک از خلق به سوی حق سفر می‌کند، حق را می‌شناسد و باور دارد.
دوم: «سیر فی الحق بالحق» که سفر و سیر در اسمای حسنی و اوصاف حق است.
سوم: «سیر من الحق الی الخلق بالحق» که از خدا به سوی خلق حرکت کند، و خلق را با دیده الهی می‌شناسد.
چهارم: «سیر فی الخلق بالحق» که در کثرت با دید وحدت سفر می‌کند.16
با توجه به تعاریف یاد شده، وقتی از وحدت سیاست و معنویت سخن گفته می‌شود، منظور آمیختگی قدرت با اخلاق و عرفان اسلامی است. بر این اساس دو حوزه عرفی و قدسی، دنیا و آخرت پیوندی ناگسستنی دارند. در نتیجه تفکیک دین از سیاست و تفکیک دولت از معنویت در این گفتمان جایگاهی ندارد. سیاست‌گذاری مترادف با دین‌گریزی و شریعت‌محوری مساوی با سیاست‌گریزی نیست.
5. سکولاریزم
چنان که در مقدمه بیان شد، دنیای غرب تجربه معنویت‌زدایی از سیاست را پس از رنسانس در پیش گرفته، قدرت دنیوی را از قدرت روحانی جدا کرده و سکولاریزم (Secularism) را مبنای عمل خود قرار داده است.
سکولاریزم به معنای عرف‌گرایی، اعتقاد به اصالت امور دنیوی، جدا انگاری دین از دنیا و سیاست است17 که از واژه Secular به معنای دنیوی و عرفی، در مقابل واژه sacred یعنی مقدس و دینی گرفته شده است.18 بر این اساس سکولاریزم در سطح نازل آن، عدم دخالت دین در تدبیر زندگی دنیوی را توصیه می‌کند و به معنای جدایی بین حوزه غیر مقدس یعنی دنیا و سیاست از حوزه مقدس یعنی دین و معنویت است. در این دیدگاه که براساس اومانیسم (انسان‌محوری) شکل گرفته، آنچه به این دنیا و دولت تعلق دارد باید از حوزه دیانت و تقدس به دور باشد.
تحقیر امور دنیوی و توجه افراطی و غیر معقول به آخرت توسط آباء کلیسا در قرون وسطی موجد عکس‌العملی افراطی به منظور جدایی دین از امور اجتماعی و سیاسی گردیده و پس از آن در یک حرکت احساسی، تقابل و ستیز با معنویت و طرد آن از سیاست و دولت، مبنای عمل روشنفکران غربی قرار گرفت و در نهایت سکولاریزم به معنای، گرایشی که طرفدار و مروج حذف یا بی‌اعتنایی و به حاشیه راندن دین در ساحتهای مختلف حیات انسانی از قبیل سیاست، علم، عقلانیت، اخلاق، معنویت، عرفان و... است،19 نظریه و گفتمان حاکم بر دنیای غرب پس از قرن 16 میلادی شد.
تاریخچه
چگونگی تعامل سیاست و معنویت از جمله مهم‌ترین مباحثی بوده که با ظهور هر دینی مطرح شده است. هر چند از دیدگاه اعتقادی، پیوند این دو در همه ادیان اهلی وجود دارد، اما در صحنه عمل سرنوشت همواره چنین نبوده است. بر این اساس مناسبات دین و سیاست در دنیای غرب و اسلام الگوهای متفاوتی را در تاریخچه خود ثبت کرده است که به اختصار به توضیح آن می‌پردازیم. گفتنی است بیان تاریخچه، ما را در درک بهتر نظریه امام خمینی یاری نموده و اهمیت دیدگاه ایشان را روشن می‌کند.
دنیای غرب:
تاریخچه تعامل دو نهاد سیاست و دیانت در دنیای مسیحی غرب زیر عنوان روابط دولت ـ کلیسا مورد بررسی قرار گرفته است. مسیحیت پس از ظهور تا زمان رسمی شدن توسط کنستانتین امپراتور روم در حدود 313 میلادی عمدتاً در پی کسب هویت دینی و گسترش حوزه نفوذ خود بود، اما پس از رسمی شدن کلیسا با دولت متحد شده، سیاست و معنویت به هم نزدیک شدند، هر چند برتری با سیاست یا دولت بود. ساختار پدید آمده از این تعامل را «قیصروپاپیسم» می‌نامند که امپراتور روم با حفظ امتیازات عالیه خود کلیسا را چون ابزاری در دستگاه دیوانی‌اش جای می‌دهد. چنین شرایطی در شرق مسیحی به مرکزیت قسطنطنیه (استانبول فعلی) نیز استمرار داشت تا اینکه از پایان قرن یازدهم میلادی تا آغاز قرن سیزدهم، رابطه کاملا دگرگون گردیده، شاهد ظهور تئوکراسی کلیسایی هستیم. در این دوره، پاپ خواستار تسلیم «قدرت دنیوی» یعنی سیاسی در مقابل «قدرت روحانی» یا معنوی و حق نظارت بر اعمال سلطان است.20
روشن است تا این زمان سیاست از معنویت، اخلاق و عرفان یا دین در صفحه عمل جدا نیست، تنها، برتری، زمانی از آن سیاست و زمانی دیگر متعلق به دیانت است. اما در ذیل این سیطره عام، تحولاتی در تعامل بین دو نهاد به ویژه در اروپای غربی با شکست امپراتوری روم از قرن پنجم میلادی به بعد صورت می‌گیرد که نتایج خود را بعداً نشان می‌دهد. این تحول زوال اقتدار امپراتوری مرکزی و پیدایش دولت ـ ملت‌ها است که طی آن براساس ناسیونالیزم، کلیسا از تمرکز قدرت خارج شده، کلیساهای کشورهای مختلف اروپایی از دستگاه پاپ در روم اعلام استقلال می‌کنند.21
رفرماسیون یا اصلاح مذهبی مارتین لوتر و ژان کالون، عملکرد بسیار منفی سران کلیسا، فساد حاکم بر دولت کلیسایی، درگیریهای مذهبی بین پروتستان‌ها و کاتولیکها و جنبش رنسانس، در نهایت به تحولی بنیادین در رابطه سیاست و معنویت انجامیده، زمینه‌های پیدایش سکولاریزم را در دنیای غرب به وجود آوردند. با تقویت چنین زمینه‌هایی در قرون 17 و 18، انقلاب 1789 میلادی فرانسه جدایی بین دین و سیاست را به طور اساسی تقویت نمود و کلیسا از دخالت در سیاست باز ماند. با وجود این تحول، سکولاریزم یعنی جدایی دین از سیاست که همان جدایی معنویت، اخلاق و عرفان از سیاست بود در اروپای غربی به گفتمان حاکم تبدیل گردیده و تاکنون نیز ادامه دارد.
شایسته بیان است، مباحث یاد شده معطوف به مسیحیت تحریف شده است وگرنه دین ناب حضرت مسیح(ع) سکولاریزم را برنمی‌تابد.
دنیای اسلام:
چنانکه قبلا گفتیم نگاهی اجمالی به قرآن کریم، سنت پیامبر(ص) و تاریخ اسلام رابطه سیاست و معنویت را بر ما روشن می‌کند. عقل، نقل و دلایل تاریخی، همه بر وحدت این دو نهاد در اسلام تاکید دارند.
ماهیت دین اسلام به عنوان یک دین کامل، نصوص اسلامی و سیره پیامبر(ص) ائمه اطهار، صحابه و علمای صالح در راستای تشکیل حکومت و یا اقدام برای آن، عدم جدایی دین از سیاست در اسلام را کاملا ثابت می‌کند. بنابراین سکولاریزم از دیدگاه اسلام پذیرفته نیست.
با وجود این اصل مسلم (وحدت دین و سیاست)، گرایش سکولار در بین برخی از متفکران مسلمان را می‌بایست به عوامل دیگر نسبت داد، هر چند برخی از آنان همچون علی عبدالرزاق در کتاب «الاسلام و اصول الحکم» خواسته‌اند براساس نصوص دینی نظر خود را توجیه کنند.
بر این اساس سکولاریزم که در بین برخی از متفکران متاخر دیده می‌شود، عمدتا متاثر از تحولات دنیای غرب و امری وارداتی است. البته نباید نقش استبداد داخلی و یا قرائت خاص از برخی از روایات را نیز نادیده گرفت. همچنین علاوه بر سکولاریزم وارداتی، شاهد نوعی تفکیک و جدایی در دنیای اسلام پس از ماجرای سقیفه هستیم که در ادامه، توضیح آن خواهد آمد.
هنگامی که پیامبر(ص) دولت دینی خود را در مدینة النبی برپا کرد، اساس آن معنویت و اخلاق بود، چنین نبود که کسانی تحت عنوان روحانی، به امور قدسی و معنوی پرداخته و گروهی سیاستمدار به مسائل اجتماعی و دنیوی مشغول باشند. امام خمینی در اثبات این مطلب چنین گواهی می‌دهد:
اصولا در زمان پیامبر(ص) اینطور نبود که عده‌ای سیاستمدار و عده‌ای روحانی باشند، بلکه جدایی مربوط به زمان‌های متاخر است.22
با رحلت رسول گرامی اسلام، به رغم اختلاف در جانشینی آن حضرت، در زمان خلفا نیز آمیختگی سیاست و معنویت نکته‌ای پذیرفته شده است. حفظ دین و سیاست دنیا، هر دو وظیفه خلیفه اسلامی است، اما چنان که شهید مطهری می‌گوید، مقدمات عملی جدایی در زمان دو خلیفه اول و در واقع با کنار زدن خلیفه و امام حق علی بن ابیطالب(ع) آغاز می‌شود:
در زمان ابوبکر و عمر، هنوز سیاست و دیانت تا حدودی توأم بود، ولی تخم جدایی میان این دو، از همان زمان پاشیده شد.23
با روی کار آمدن حضرت علی(ع) مهم‌ترین عامل نزاع در درون حکومت اسلامی به نوع رابطه بین دین و اخلاق با سیاست برمی‌گردد. از یک سو امام علی(ع) مظهر و تجسم آمیختگی معنویت با سیاست است و به هیچ وجه به رغم توصیه‌ها برای حفظ موقت معاویه، حاضر نیست جدایی آنان را بپذیرد و از طرف دیگر، معاویه و عمرو عاص دین را به خدمت سیاست درآورده، اخلاق، عرفان و معنویت را همچون ابزاری برای رسیدن به قدرت با حیله و نیرنگ به کار می‌گیرند.
از منظر امام علی(ع) هدف از سیاست و حکومت اجرای عدالت، حق، قانون، شریعت و سعادت جامعه بود. لذا آن حضرت بر خلافت معاویه و عمرو عاص حاضر به زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی نبود. توصیه به کارگزاران حکومتی برای رعایت اصول اخلاقی از جمله در نامه به مالک اشتر ـ گزینش و نصب کارگزاران با تقوا و معنوی و مقاومت در برابر توصیه‌های به ظاهر مصلحت‌آمیز، همه به منظور حفظ سیره نبی اکرم(ص) صورت می‌گرفت که فلسفه بعثت خود را تتمیم اخلاق معرفی می‌نمود.
متاسفانه با شهادت امام علی(ع) و انتقال خلافت از مدینه و کوفه به شام و بنیانگذاری نظام سلطنت توسط معاویه که با حفظ ظاهر خلافت صورت گرفت، معنویت روز به روز از سیاست دور گردید و همین الگو در تداوم حکومت بنی امیه و سپس بنی عباس استمرار یافت. دین به ظاهر در حکومت مورد احترام بود اما در عمل تلاش بر دور کردن آن وجود داشت. شخصیت‌های قدسی و ساسة العباد حقیقی از حکومت دور نگه داشته شده، یا به زندان و تبعید رفتند یا شکنجه شدند و در نهایت به شهادت رسیدند.
با وجود تحولات یاد شده، به دلیل جدایی‌ناپذیری سیاست از اسلام، سکولاریزم چون بر انسان‌محوری (اومانیسم)، عقل‌گرایی منقطع از وحی (راسیونالیزم) و علم‌گرایی تجربی (ساینتیسم) بنا شده بود در بین مسلمانان حقیقی زمینه پذیرش نداشت تا اینکه به عنوان یک نظریه بیگانه و وارداتی در شرایط ضعف دنیای اسلامی در مقابل استعمار غربی وارد کشورهای اسلامی شد. استعمار خارجی با کمک استبداد داخلی و همراهی برخی از جاهلان و معاندان چون منافع خود را در جدایی دیانت از سیاست می‌دیدند، با تعریف انحرافی از دین، یعنی انحصار آن به رابطه معنوی با خدا، سکولاریزم را زمینه‌سازی کردند. آنان با تبلیغ این نکته که ورود به سیاست مغایر با معنویت و تقواست و حتی با علمی‌نمایی دیدگاههای خود، ازلی و ثابت دانستن گزاره‌های دینی و در مقابل، امروزی و متغیر معرفی کردن سیاست و تقلید از دنیای غرب بر جدایی دو پدیده تاکید کردند.
سکولاریزم در ایران:
تاریخچه سکولاریزم در ایران به عصر قاجار و زمان انقلاب مشروطه برمی‌گردد. پس از شکست ایران جنگ‌های 13 ساله ایران و روس و با توجه به پیشرفت‌های تمدن غربی، احساس حقارت شدیدی بین روشنفکران ایران به دلیل عقب ماندگی کشور به وجود آمد. این حقارت خود عامل غرب‌زدگی تحصیل‌کردگان و برخی از روشنفکران بود. بر این اساس آنها تقلید از غرب ـ از فرق سر تا ناخن پا ـ را در دستور کار خود قرار دادند. تقلید از مدرنیته غربی به معنای وارد کردن افکار حاکم بر غرب از جمله سکولاریسم در فضای گفتمانی کشور بود.
منورالفکران عصر مشروطه با این گمان نادرست که عامل پیشرفت غرب، راندن دین از حوزه سیاست و اصالت دادن به امور دنیوی است، همین اندیشه را به شیوه‌های مختلف در ایران تبلیغ کردند. البته تلاش آنان که یک جناح در انقلاب مشروطه را تشکیل می‌دادند برای وارد کردن افکار سکولار در قانون اساسی بی‌نتیجه ماند، اما به هر روی بخشی از جامعه را تحت تاثیر خود قرار دادند.
با روی کار آمدن رضاخان و به ویژه پس از سفر او به ترکیه، افکار سکولار موقعیتی طلایی برای ظهور یافتند. دیکتاتور پس از اینکه پایه‌های قدرت خود را با اسلام‌نمایی و احترام به دین و علما مستحکم کرد، پروژه سکولاریزاسیون یا عرفی شدن جامعه را با کمک بخشی از روشنفکران سکولار به مرحله عمل درآورد، رضاشاه در اجرای این پروژه از سویی به اصلاحات غیر مذهبی، تجددگرایانه و شبه مدرن دست زد و از سویی دیگر مذهب‌زدایی و سرکوب نهاد روحانیت را در دستور کار خود قرار داد.
در بخش اول علاوه بر ایجاد مظاهر تمدن غربی در کشور، اقدامات وسیعی، را در بیرون راندن از حوزه سیاست در بخش‌های حقوقی، قضایی، سیاسی و فرهنگی به انجام رسانید؛ جایگزینی قوانین غربی به جای قوانین مذهبی، کنار گذاشتن تدریجی روحانیت از مسند قضاوت با جایگزین کردن حقوقدانان دارای تحصیلات اروپایی و ایجاد «عدلیه دنیاپسند یا سکولار» از جمله اقدامات در بعد حقوقی بود.24
در بخش فرهنگی، رضا شاه ناسیونالیزم ضد دین و تجددگرایی را با شدت پی گرفت. او تلاش می‌کرد تا ناسیونالیزم باستانی را جایگزین دین اسلام قرار دهد. لذا به احیای آداب و سنن قبل از اسلام در ایران اهمیت فراوانی قایل شد و اسلام و اعراب عامل زوال و عقب ماندگی ایران معرفی شد.25
در اقدامات شبه مدرنیته یا تجددگرایانه سعی کرد تا حتی‌الامکان ایران به سبک غرب ظاهرسازی کند، کشف حجاب، تغییر پوشاک زنان و مردان ایرانی به سبک غرب، مدهای جدید، ایجاد کلوپ‌ها، سینماها، برگزاری جشن‌های مختلط زن و مرد همراه با موسیقی و رقص، برپایی کارناوال‌های شادی در خیابان‌ها حتی در ایام عزاداری مذهبی که رژیم آن را تعطیل کرده بود، همه از غرب تقلید شد.26
فهم نادرست ماهیت، علل و عوامل مدرنیسم اروپایی تا بدانجا تنزل کرده بود که معیار پیشرفت را در کلاه لگنی (شاپو)، کشف حجاب و حتی توالت فرنگی و وان حمام می‌دیدند.27
رضا شاه در خرداد 1314 به هیات دولت گفته بود: ما باید صورتاً و سیرتاً غربی شویم و در قدم اول کلاه‌ها تبدیل به شاپو شد.28 اقدام دیگر رضا شاه در فرایند سکولاریزاسیون جامعه، مذهب‌زدایی و سرکوب روحانیت بود. او و روشنفکران سکولار می‌دانستند که پروژه عرفی کردن جامعه و جدایی دین از حوزه اجتماعی، بدون سرکوب و خارج کردن نهاد روحانیت به نتیجه نخواهد رسید. او پس از تثبیت قدرت که در آن سعی کرد علما را در کنار خود داشته باشد، ابتدا سیاست محدودسازی و سپس سرکوب روحانیت را پیش گرفت. امام خمینی(ره) در وصف آن دوران می‌گوید:
روحانیت را با تمام قوا کوبیدند به گونه‌ای که این حوزه علمیه که آن وقت البته هزار و چند صد تا محصل داشت، رسید به یک چهارصد نفر آن هم چهارصد نفری که تو سری خورده، چهارصد نفری که نتوانند یک کلمه صحبت کنند. تمام منابر را در سرتاسر ایران (تعطیل کردند) تمام خطبا را در سرتاسر ایران، زبانشان را بستند.29
رضا شاه حتی پشتوانه‌های اقتصادی کارکرد فرهنگی روحانیت؛ مانند نهاد وقف را نیز از دست روحانیون خارج کرد30 و از حضور آنان در مجلس شورای ملی زمان او مرتب کاسته شد.31
خلاصه اینکه او تلاش گسترده‌ای کرد تا روحانیت را از ارکان قدرت خارج نموده، تفکرات سکولار را با سیاست مشت آهنین به اجرا درآورد.
رضا شاه در فرایند ستیز با معنویت و تقدس سرانجام موفق شد تا با کمک روشنفکرانی که کارگردانی صحنه سکولاریزاسیون را در ایران بر عهده داشتند، سکولاریزم را در ایران حاکم کند و دین، روحانیت، نهادها و اعمال دینی را به انزوا بکشاند.
با سقوط رضا شاه و روی کار آمدن محمدرضا، همین سیاست از سوی او نیز پی‌گیری شد و سکولاریزم نه تنها در مجامع علمی روشنفکری و دانشگاهی جا افتاده بود بلکه در حوزه‌های علمیه نیز گفتمان حاکم به شمار می‌رفت. امام خمینی(ره) شرایط آن زمان را چنین توصیف می‌کند:
وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در مسایل فردی و عبادی شد قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید.32
روزنامه اطلاعات در سال 1341 در توجیه سکولاریزم می‌نویسد:
مذهب امری است جدا از سیاست. سیاست سخن روز است و مذهب سخن ازلی و ابدی است. سیاست امروز یک چیز می‌گوید و فردا چیز دیگر. مذهب فردا و امروز و دیروز یک چیز می‌گوید و لاغیر. سیاست مآثر و مظاهری دارد که با تغییر زمان تغییر می‌کند ولی مآثر و مظاهر مذهب لایتغیر است. برای اینکه مذهب محیط است بر زمان و سیاست محاط است در زمان.33
معتقدان به جدایی دین از سیاست در حوزه‌های دینی، اقدام سیاسی را با قداست دینی ناسازگار می‌دانستند لذا دین را از سیاست جدا می‌دانستند، امام خمینی(ره) چنین می‌گویند:
البته در اذهان بسیاری، بلکه اکثری، بیشتر مردم، بیشتری از اهل علم، بیشتری از مقدسین این است که اسلام به سیاست چه کار دارد، اسلام و سیاست از هم جداست از هم... فلان آخوند را وقتی عیبش را می‌گیرند، می‌گویند آخوند سیاسی است. اسلام می‌گویند از سیاست کنار است، دین علی حده است، سیاست علی حده است.34
امام خمینی(ره) توجیه یا دلیل صاحبان این تفکر را چنین برمی‌شمرد:
گاهی می‌گویند که بگذارید روحانیون قداستشان را حفظ بکنند. و قداست روحانیون که اینها می‌گویند معنایش این است که بگذارید روحانیون مشغول محراب و همین حدود باشند و سیاست را به امپراتور واگذار کنند و این تزی است که مسجد مال پاپ و سیاست مال امپراتور باشد.35
بنابراین در شرایطی که دین یعنی عقاید، معنویت و اخلاق و مکارم آن در تضاد با سیاست معرفی می‌شد، امام خمینی(ره) با ظهور در عرصه سیاست، مکتب سیاسی خویش را ارائه نموده و در مبارزه سیاسی خود به تعبیر مقام معظم رهبری حضرت آیة‌الله العظمی خامنه‌ای مدظله کانون اصلی رفتار خود را معنویت قرار داده و همه رفتارها و مواضع او حول محور خدا و معنویت دور می‌زند.36
حرکتی که امام آغاز کرد انقلابی علیه سکولاریزم بود. در شرایطی که رژیم پهلوی و روشنفکران سکولار سعی داشتند تا دین را از حوزه حیات جمعی خارج نموده، افراد جامعه را به دنیاگرایی و مادیت صرف سوق دهند و سازمان و موسسات دینی را از حضور در سیاست باز دارند، امام خمینی با انقلاب عظیم اسلامی خود فرایند سکولاریزاسیون را به شکست کامل رساند.
امام خمینی(ره) این تحول بنیادین را با حرکت در راه خدا و عمل به تکلیف الهی و تبیین تئوریک مکتب سیاسی خود با موفقیت به انجام رساند. او با تعریف جدیدی از سیاست، انواع آن و نوع تعامل دین و سیاست، نظر جدید خود را در تقابل با سکولاریزم به دنیا اعلام کرد.
شکست و افول سکولاریزم در ایران و زیر سئوال بردن آن در دنیا به واقع یکی از مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی بود.
انواع سیاست از دیدگاه امام خمینی(ره)
امام خمینی به سیاست نگاهی جامع دارد. ایشان به جای تعریف یک سویه، چهره ژانوسی (دوگانه) آن را تبیین نموده و انواع آن را برمی‌شمرد. طبق دیدگاه امام، سیاست را به سه گونه الهی، حیوانی و شیطانی می‌توان تقسیم کرد.
1. سیاست الهی (نبوی)
این نوع از سیاست در چارچوب دین و مکتب حیات‌بخش اسلام تعریف می‌شود و جوهر آن هدایت و سعادت مردم است. این سیاست با معنویت، اخلاق و عرفان آمیخته است. اصول اخلاقی و امور معنوی در آن به هیچ عنوان ارزش ابزاری ندارند، بلکه خود هدف محسوب می‌شوند. زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی و معنوی جایز نیست و می‌توان گفت این نوع از سیاست معادل دیانت است. به تعریف امام از سیاست که مختص انبیاء است، توجه کنیم:
سیاست این است که جامعه را هدایت کند، در راه ببرد. تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان است. صلاح ملت است. صلاح افراد است و این مختص به انبیاء است و دیگران این سیاست را نمی‌توانند اداره کنند.37
دقت در این تعریف و توجه به کلید واژه‌های آن از جمله «هدایت» و «صلاح» مطابقت این نوع از سیاست را با دین روشن می‌کند. برای اثبات این سخن کافی است به جای واژه سیاست، کلمه دین را جایگزین کنیم در این صورت آنچه در تعریف سیاست آمده، با تعریف دین کاملاً منطبق است.
این سخن امام که «والله اسلام تمامش سیاست است»38 بیانگر همین معناست. یادآور می‌شویم سیاست نبوی همه ابعاد زندگی انسان اعم از بعد معنوی و مادی یا حیوانی را مورد نظر دارد. بنابراین نباید گمان کرد که انبیاء تنها به معنویات پرداخته و به امور رفاهی و مسایل مربوط به بعد حیوانی انسانها کار ندارند. همچنین امام درباره وجه مثبت سیاست، تعریف عملی و مصداقی نیز ارائه نموده‌اند، ایشان در یکی از جلسات درس نجف اشرف چنین می‌گوید:
مگر سیاست چیست؟ روابط بین حاکم و ملت، روابط بین حاکم و سایر حکومت‌ها، جلوگیری از مفاسدی که هست، همه اینها سیاست است.39
2. سیاست حیوانی
نوع دیگری از سیاست که در سخن امام به آن توجه شده است، سیاست حیوانی است، منظور آن سیاستی است که تنها به این بعد از وجود انسان توجه داشته، تامین خوراک و پوشاک و نیازهای مادی او را مدنظر قرار می‌دهد. آنچه که امروز تحت عنوان دولت رفاه (Welfare - State) مطرح است، اعمال همین نوع سیاست است که طی آن دولت موظف به تامین معیشت و امکانات رفاهی و مادی اعضای جامعه است. این نوع سیاست در شکل صحیح خود جزء ناقصی از سیاست الهی است. امام خمینی با نگاه انتقادی به این نوع از سیاست درباره آن چنین می‌گویند:
این سیاست (سیاست یک سویه) یک بعد از سیاستی است که برای انبیاء بوده است. برای اولیاء و حال برای علمای اسلام انسان یک بعد ندارد، جامعه یک بعد ندارد، انسان فقط یک حیوان نیست که خوردن و خوراک همه شئون او باشد. سیاست‌های صحیح اگر هم باشد امت را در یک بعد هدایت می‌کند و راه می‌برد و آن بعد حیوانی است. این سیاست یک جزء ناقص است از سیاستی که در اسلام برای انبیاء و اولیاء ثابت است. آنها می‌خواهند ملت را هدایت کنند، راه ببرند در همه مصالحی که برای انسان متصور است، برای جامعه متصور است.40
3. سیاست شیطانی
سیاست شیطانی، سیاستی است مبتنی بر منافع فردی، قدرت‌طلبی و سلطه‌جویی. در این‌گونه، اصالت با دنیا و لذت شخصی است. سعادت نیز تفسیری این جهان و مادی داشته، شامل لذت‌ها، شهوات و شادی‌هاست. این نوع از سیاست که از سوی بت‌پرستان پی‌گیری می‌شده است، در دنیای اسلام سمبل‌هایی چون معاویه و عمرو عاص دارد. در دنیای غرب ماکیاولی نمونه اعلای آن محسوب می‌گردد.
در سیاست شیطانی معنویت، اخلاق، عرفان و دین ارزش ابزاری دارند، هدف وسیله را توجیه می‌کند و سیاستمداران مجاز به زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی و معنوی بوده و در صورت لزوم، استفاده ابزاری از آنها مجاز است. توصیه‌های نیکولو ماکیاولی ایتالیایی (1527 ـ 1469 میلادی) در کتاب شهریار، به بهترین وجه این نوع از سیاست را برملا می‌کند. او معتقد است شهریارانی که زیاد پای‌بند حفظ قول خود نبوده‌اند و رموز غلبه بر دیگران را به کمک حیله و نیرنگ خوب می‌دانسته‌اند، کارهای بزرگ انجام داده و وضعیتشان در آخر کار خیلی بهتر از کسانی بوده که در معامله با دیگران صداقت و درستی به خرج داده‌اند. او معتقد است دارا بودن صفات خوب به طور حقیقی، به ضرر سیاستمدار است.41 همچنین هیچ چیز به اندازه استفاده ابزاری از دین در سیاستمداری با اهمیت‌تر نیست.42
امام خمینی(ره) این نوع از سیاست را که ضد اخلاق و معنویت بوده و غربی‌ها آن را سیاست مدرن می‌دانند، سیاست شیطانی می‌نامد آنجا که می‌فرماید:
البته سیاست به آن معنایی که اینها می‌گویند که دروغگویی، با دروغگویی، چپاول مردم و با حیله و تزویر و سایر چیزها، تسلط بر اموال و نفوس مردم، این سیاست هیچ ربطی به سیاست اسلامی ندارد. این سیاست شیطانی است.43
امام همچنین به اعمال این نوع از سیاست در رژیم در زمان حبس خود اشاره می‌کند:
پاکروان (رییس وقت ساواک) به من گفت، در همان روز آخری که دیگر از همانجا از حبس به حصر ما را آوردند (حبس دوم) گفت: که سیاست، دروغ گفتن است، خدعه است، فریب است و کلمه‌اش هم همین بود که پدر سوختگی است، همین جا می‌خواست پدر سوختگی کند، یعنی می‌خواست کلاه سر من بگذارد.44
در بیانی دیگر امام در اشاره به همین حادثه اعلام می‌کند که به پاکروان گفته است «ما از اول وارد این سیاست که شما می‌گویید نبوده‌ایم». رژیم نیز براساس سیاست ماکیاولی‌اش با سوء استفاده از این سخن اعلام کرد ایشان در سیاست مداخله نخواهند کرد. اما امام پس از آزادی بلافاصله آن را خنثی نموده، اسلام را مساوی با سیاست الهی معرفی کرد.45
امام با توجه به شناختی که از سیاست شیطانی رژیم پهلوی داشت، اجازه سوء استفاده از سیاست را به آنان نمی‌داد. در این رابطه هنگامی که خبرنگار مجله آمریکایی تایم، سیاست را به پیدا کردن راه‌حل‌های ممکن از طریق مذاکره معرفی کرد، و این در شرایطی بود که امام هیچ نوع مذاکره‌ای را با رژیم نمی‌پذیرفت، در پاسخ فر��ود: شاه نمی‌خواهد که راه‌حل پیدا کند، شاه می‌خواهد راه فرار از این تنگنا و به دست آوردن قدرت را پیدا کند پس با شاه مذاکره معنا ندارد.46
این موضع‌گیری به واقع امتداد همان سیاست علوی بود که در مقابل حیله خوارج که می‌گفتند «لا حکم الا لله» فرمود: «کلمة حقٍ یراد بها الباطل» کلمه حقی که از آن اراده باطل شده است.
نکته حایز اهمیتی که در پایان بحث از انواع سیاست می‌توان طرح کرد، این است که گونه‌شناسی یاد شده نه تنها از بیانات سیاسی امام(ره)، بلکه از نوشته عرفانی و اخلاقی ایشان نیز به خوبی اثبات می‌شود، آنجا که می‌نویسد:
«انسان اگر خلق و باطن ملکه و سریره‌اش انسانی باشد، صورت ملکوتی او نیز صورت انسانی است. ولی اگر ملکاتش غیر ملکات انسانی باشد، صورتش انسانی نیست و تابع آن سریره و ملکه است. مثلا اگر ملکه شهوت و بهیمیت بر باطن او غلبه کند و حکم مملکت باطن، حکم بهیمیه شود، انسان صورت ملکوتی‌اش، صورت یکی از بهایم است مناسب با آن خلق و اگر ملکه غضب و سبعیت بر باطن و سریره‌اش غلبه کند حکم مملکت باطن و سریره حکم سبع شود، صورت غیبیه ملکوتیه صورت یکی از سباع است و اگر وهم و شیطنت ملکه شد و باطن و سریره دارای ملکات شیطانیه شد، از قبیل خدعه، تقلب، نمیمه، غیبت، صورت غیب و ملکوتش یکی از شیاطین است به مناسبت آن.47
دلایل وحدت سیاست و معنویت در مکتب سیاسی امام(ره)
وحدت سیاست و معنویت در مکتب سیاسی امام خمینی(ره) مبتنی بر دو دلیل عقلی است: ماهیت دین و سیره رهبران دین.
1. ماهیت دین اسلام
از آنجا که اسلام دینی جامع و کامل برای هدایت انسانها است، برای همه ابعاد نیازهای بشر و اداره جامعه قانون دارد و با توجه به نقش سیاست و مدیریت کلان جامعه در هدایت انسان‌ها نمی‌تواند خالی از سیاست باشد. کما اینکه تصور دین الهی بدون معنویت و تقدس غیر ممکن است. چنین نیست که اسلام تنها به رابطه معنوی بین فرد و خدا توجه نموده اما به روابط فرد با اجتماع بی‌اعتنا باشد. به معنویت، اخلاق و عرفان بپردازد اما امور سیاسی را مهمل بگذارد. دین اسلام براساس ماهیت خود، دین سیاست است. امام(ره) چنین استدلال می‌کند:
اسلام دین سیاست است (با تمام شئونی که سیاست دارد). این نکته برای هر کسی که کمترین تدبری در احکام حکومتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اسلام بکند آشکار می‌گردد. پس هر که را گمان بر این برود که دین از سیاست جداست، نه دین را شناخته است و نه سیاست را.48
در مکتب سیاسی امام(ره)، ساختمان سیاست بر زمین دیانت بنا شده است:
رسول الله(ص) پایه سیاست را در دیانت گذاشته است.49
بنابراین مبنا، معنویت از سیاست جدا نیست و تصور سیاستمدار مسلمان بدون صفات اخلاقی و عرفانی نادرست است، زیرا در نگاه احیاگر اسلام ناب محمدی(ص) اسلام یک صورتش حکومت است، یک ورقش باب حکومت است و باب سیاسات است. یک طرف دیگرش باب ساختن این انسان است از حیث معنویات که به خودش کار دارد. تو باید در اعتقادات چه باشی، در اخلاق چه باشی، در آداب عملی چه باشی.50
در جای دیگر می‌فرمایند:
قرآن کریم و سنت رسول الله(ص)، آن قدر که در حکومت و سیاست، احکام دارند در سایر چیزها ندارند. بلکه بسیاری از احکام عبادی سیاسی است.51
البته از نظر امام تنها احکام عبادی وصف سیاسی ندارند، بلکه تمام آنها از جمله احکام اخلاقی و معنوی نیز سیاسی است. در اثبات این نظریه امام چنین استدلال می‌کند:
اسلام احکام اخلاقی‌اش هم سیاسی است. همین حکمی که در قرآن است که مؤمنین برادر هستند این یک حکم اخلاقی است، یک حکم اجتماعی است، یک حکم سیاسی است. و این اخوت انحصار به مومنین ایران ندارد، انحصار به مومنین یک کشور ندارد، بلکه بین تمامی مومنین دنیاست. تمام ممالک اسلام باید مثل برادر باشند و اگر توده‌های کشورهای اسلامی با هم برادر باشند بر همه قدرت‌های عالم مسلط خواهند شد.52
در بیانی دیگر، بنیانگذار انقلاب اسلامی، نماز جماعت و اجتماع حج را در عین معنویت اخلاقی و اعتقادی حائز آثار سیاسی معرفی می‌نماید.53 ایشان همچنین آرزو می‌کند که مسلمانان از عبادات، هم سیر معنوی بکنند هم برداشت‌های سیاسی و هم عمل.54
به هر روی دین اسلام از نظر امام، دینی جامع است. بنابراین نمی‌توان نقصی برای آن فرض کرد. نمی‌توان تصور کرد سیاست و دیانت از هم جدا هستند، سیاست و اخلاق و عرفان از هم جدا باشند. در وصیت‌نامه سیاسی ـ الهی امام می‌خوانیم:
اسلام مکتبی است که برخلاف مکتب‌های غیر توحیدی در تمام شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و نظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته ولو بسیارناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد فروگذار ننموده است.55
2. سیره رهبران دین
از دیدگاه امام(ره) عملکرد رهبران و بزرگان دین اسلام، دلیل محکمی بر پیوند معنویت و سیاست است. احیاگر اسلام ناب محمدی(ص) نمی‌پذیرد که حتی در مسیحیت ـ به رغم آنچه امروز مطرح است ـ معنویت از سیاست جدا بوده باشد:
حتی حضرت عیسی که تابعین امروزی او خیال می‌کنند حضرت عیسی فقط یک معنویاتی گفته است، ایشان هم همینطور بوده که از اول بنا بوده بر اینکه معارضه کند. آن وقتی که تازه متولد شده می‌گوید من کتاب آوردم... یکی همچو عیسی نمی‌نشیند توی خانه و مساله بگوید تا چه بشود. اگر مساله می‌خواست بگوید و مساله‌گو بود... دیگر چرا اذیتش می‌کردند؟56
بنیانگذار جمهوری اسلامی این درهم تنیدگی را با اشاره به روایات و متون معنوی و مقدس برای پیامبر اکرم(ص) اثبات می‌کند: سیاست به معنای اینکه جامعه را راه ببرد و هدایت کند به آن جایی که صلاح جامعه و صلاح افراد است. این در روایات ما برای نبی اکرم(ص) با لفظ «سیاست» ثابت شده است و در دعا و زیارت جامعه، ظاهراً هست که ساسة العباد هم هست، در آنجا که پیغمبر اکرم(ص) مبعوث شد که سیاست امت را متکفل باشد.57
البته نباید گمان بر این برود که تشکیل حکومت از نظر انبیاء(ع) و امامان(ع) هدف نهایی بوده است. امام(ره) چنین مطلبی را برنمی‌تابد و هدف نهایی رهبران دین را هدفی عرفانی می‌بیند که همان معرفت الله است، آنجا که فرمود:
مقصد انبیاء حکومت نبوده است، حکومت برای مقصد دیگر بوده است، تمام مقاصد برمی‌گردد به معرفت الله.58
آری سیره ائمه اطهار(ع) نیز چنین بوده است:
اگر تابع ائمه هدی هستیم، ببینیم که اینها در ایام حیاتشان چه کردند، نشستند و مساله گفتند؟ اگر چنانچه مساله‌گو بودند که چه کار داشتند به آنها، این ظالمین و این مستکبران که آنها را بکشند، حبس کنند، تبعید کنند و ببرند.59
شایان توجه است که امام(ره) در همین باره به سیره علمای اسلام از جمله میرزای شیرازی و شهید مدرس اشاره می‌کنند.60 او همچنین یادآور می‌شوند که اسلام قریب به پانصد سال یا بیشتر حکومت کرده است.61
امام خمینی تجسم وحدت سیاست و معنویت
امام راحل تنها در سطح تئوریک وحدت سیاست و معنویت را طرح نکردند، بلکه در عمل نیز مصداق اعلای آن به شمار می‌رفت. او تجسم مکتب سیاسی خود بود. کم نیستند عرافان و شخصیت‌های معنوی که خلوتگاه عبادت و راز و نیاز را جز به ضرورت ترک نمی‌کنند و به امور اجتماعی و سیاسی بی‌توجهند. اما امام بین این دو شرایط را جمع کرد، او مظهر اسفار اربعه عرفانی بود. عرفان نظری و سلوک عملی هیچ‌گاه او را از متن اجتماع و سیاست دور نمی‌کرد. کسب معرفت الهی و حضور در دروس عرفانی آیت‌الله شاه‌آبادی او را از شرکت در مجلس شورای ملی زمان طاغوت، برای مشاهده مذاکرات نمایندگان و یا درک سیاسی محضر آیة‌الله مدرس باز نمی‌داشت.
در شرایطی که جهاد اکبر در راس برنامه‌های او بود از دعوت به جهاد اصغر و قیام برای خدا غافل نبود. آن ولی خدا با نگارش کتاب‌های عمیق عرفانی و فلسفی مانند «مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه»، تعلیقات بر فصوص، تعلیقات بر مصباح الانس و کتاب «سر الصلاة» و کتاب‌های سیاسی ـ فقهی همچون کشف اسرار، الرسائل، کتاب البیع و تحریر الوسیله، وحدت فقاهت با سیاست، عرفان و فلسفه را به خوبی نشان داد، آن عارف واصل و فقیه نامی در تعلیقه بر شرح فصوص نوشت: طریقت و حقیقت جز از راه شریعت حاصل نخواهد شد، زیرا ظاهر، راه نیل به باطن است.62
آیة‌الله جوادی آملی در اشاره به این ویژگی امام خمینی، می‌نویسد:
طوبی برای کسی که بین غیب و شهادت از یک سو، بین عرفان و سیاست از سوی دیگر و بین فلسفه و سیاست از سوی سوم جمع کرد. او نه تنها قائل به ولایت فقیه بود بلکه چون حکیم بود، قائل به «ولایت حکیم» بود و چون عارف بود، قائل به «ولایت عارف» بود. او ولایتی را آورد که در آن فقاهت، آمیخته با حکمت و حکمت، عجین شده با عرفان بود.63
آن ولی خدا و واصل به حقیقت وجود در اوج مسایل و مشکلات مربوط به رهبری انقلاب و افزایش کارهای سیاسی نیز همچنان به امور معنوی و عبادی در اوج خود اهتمام داشت. مداومت بر نمازهای مستحبی به ویژه نماز شب و تلاوت قرآن تا پایان عمر شریف، تعطیلی ملاقاتهای ماه رمضان به منظور اهتمام بیشتر به خودسازی و امور معنوی همه حاکی از ذوب عرفان و معنویت با سیاست در وجود ایشان بود.
امام آن سالک راحل با توجه به اسفار روحانی‌اش هم با خواص بود و هم با عوام. به مردم عادی به ویژه پابرهنگان و مستضعفان عشق می‌ورزید و آنان را ولی نعمت خود می‌دانست. او با همه اقشار سخن می‌گفت، با مردم عادی به زبان ساده و عامیانه، با روشنفکران به زبان انقلابی و روشنفکری صحیح اسلامی و با خواص حوزه با زبان تخصصی و حوزوی. این نکته خود نشانگر جمع بین سیاست و فقاهت بود. او هم از نیازهای روز سخن می‌گفت و هم از معارف بلند ازلی.
خلاصه سخن این که آن عارف کامل، ابتدا با جهاد اکبر از درون اجتماع هجرتی را تا خدا آغاز کرد، خدایی شد، به حقیقت وجود پیوست و پس از سیر در ملکوت اسمای الهی دوباره به درون اجتماع بازگشته، با انقلابی اخلاقی، علمی و سیاسی، کثرت خلق را به وحدت حق پیوند داد.
آثار وحدت سیاست و معنویت در مکتب سیاسی امام خمینی(ره)
وحدت سیاست و معنویت آثار عظیم و پر برکتی دارد. برخی از مهمترین آنها طبق مکتب سیاسی امام خمینی به قرار زیر است.
1. توحیدمحوری
آمیختگی معنویت با سیاست به معنای این است که ویژگی مهم سیاستمدار مسلمان، تخلق به صفات کمال و عرفان بالله است. در چنین شرایطی محور حرکت انسان تنها خداست مرجع قدرت در کل نظام هستی اوست و هیچ موجودی جز خداوند در جهان موثر نیست. بر این اساس توجه به معنویت انسان را به خدا نزدیک می‌کند. نزدیکی به خداوند موجب شناخت بیشتر و درک عظمت الهی است. با این وصف هر آنچه غیر خداست. در نظر سیاستمدار معنوی کوچک است. چه زیبا امام علی(ع) این نکته را در وصف متقین بیان می‌کند.
عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم64
چون در جان سیاستمدار معنویت‌گرا و انسان متقی، خداوند بزرگ است، پس هر آنچه غیر خداست در نظرش کوچک است. امام خمینی، بزرگ موحد بت‌شکن عصر ما هنگام اقامت در نوفل لوشاتو ـ دهکده نزدیک پاریس ـ در پاسخ به سؤال خبرنگار «تایمز لندن» از عقایدش فرمود:
... مهم‌ترین و با ارزش‌ترین اعتقاد ما، اصل توحید است. مطابق با این اصل، ما معتقدیم که خالق و آفریننده جهان و همه عوامل وجود و انسان، تنها ذات مقدس خدای تعالی است که از همه حقایق مطلع و قادر بر همه چیز است و مالک همه چیز.65
درست بر همین مبناست که بنیانگذار انقلاب اسلامی در سال 1323 ش، در سن حدود چهل و سه سالگی با استناد به آیه زیر قیام لِله را یگانه راه اصلاح جهان می‌بیند و انقلاب اسلامی را بر مبنای اصل توحید استوار می‌سازد.66
قل انما اعظم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادی ثم تتفکروا. (سبأ/ 46)
بگو، شما را تنها بر یک چیز پند می‌دهم و آن اینکه: دو نفر دو نفر یا یک نفر یک نفر برای خدا قیام کنید، سپس بیندیشید.
توحیدمحوری درس سیاست به آن معناست که انسان حق حاکمیت را تنها از آن خدا بداند و جز او سرپرستی برنگزیند:
ام اتخذوا من دونه اولیا فالله هو الولی (شوری/ 9)
آیا غیر خدا را سرپرست گرفتند، تنها خداوند ولی است.
در نظر سیاستمدار مسلمان اطاعت تنها از آن خدا و کسانی است که او اذن دهد و قلمرو حکومت خداوند کل هستی است، سیاستمدار موحد به خوبی آگاه است که امکان خروج از حکومت خداوند میّسر نیست.67
توحیدمحوری که بزرگ‌ترین اثر معنویت‌گرایی است، اصل «خدا حاضری» و «خدا ناظری» را به دنبال دارد. باور به این اصل، سیاستمدار پرورش یافته مکتب اسلام را برخلاف سیاستمدار سکولار از ارتکاب خلاف و خیانت به مردم باز می‌دارد. او نمی‌تواند اصول اخلاقی و ارزش‌های معنوی را زیر پا بگذارد یا استفاده ابزاری از آنها داشته باشد.
امام راحل، بارها بر این نکته در مکتب سیاسی خود پای فشرده‌اند:
همه عالم محضر خداست، محضر خداست. ما الان در محضر خدا نشسته‌ایم... هو معکم اینما کنتم...68 همیشه توجه داشته باشید که کارهایتان در محضر خداست، همه کارها، چشم‌هایی که به هم می‌خورد، در محضر خداست، زبان‌هایی که گفتگو می‌کند در محضر خداست، دستهایی که عمل می‌کند در محضر خداست.69
انسان معنویت‌گرا وقتی به چنین درجاتی از عرفان و معنویت در سیاستی برسد و هنگامی که می‌بینند تنها خدا قادر است و تنها او ناظر و حاضر و پشتیبان است دیگر خوف و هراسی ندارد، چون به قدرت لایزالی الهی اعتماد دارد و از نصر و امداد الهی در حرکت سیاسی برای خدا مطمئن است.
حضرت آیة‌الله خامنه‌ای در آثار توحیدمحوری امام خمینی در عرصه سیاست می‌فرماید:
امام به اراده تشریعی پروردگار اعتقاد و به اراده تکوینی او اعتماد داشت و می‌دانست کسی که در راه تحقق شریعت الهی حرکت می‌کند، قوانین و سنتهای آفرینش کمک کار اوست. او معتقد بود که «ولله جنود السموات و الارض و کان الله عزیزا حکیماً»70
توحیدمحوری در سیاست اساساً معیارهای تحلیل در حوادث سیاسی، پیروزی و شکستها را در مقابله با مکاتب مادی و سکولار دگرگون می‌کند، به جای معیارهای مادی، معیارهای معنوی یا الهی مبنا قرار می‌گیرد. در این صورت سیاستمدار موحد شجاع، شکست‌ناپذیر و همیشه پیروز است. امام موحدان عصر انقلاب اسلامی در این باره چنین می‌فرماید:
ما نباید معیارها را معیارهای مادی قرار بدهیم و پیروزی و شکست را هم روی همان معیارهای طبیعی و مادی مطالعه کنیم، معیارها را باید معیارهای الهی قرار بدهیم و پیروزی و شکست را هم در همان میدان الهی تشخیص دهیم، ما اگر در آن میدان الهی و در آن صراط مستقیم انسانی، پیروز باشیم، اگر تمام عالم هم بر ضد ما قیام کند و ما را هم نابود کنند ما پیروزیم برای اینکه معیار، معیار طبیعی نبود.71
بنا بر اساس توحیدمحوری، سیاستمدار مسلمان در مکتب سیاسی امام خمینی نه از هیچ ابرقدرتی خائف است و نه هرگز شکست می‌خورد. زیرا طبق استدلال امام(ره):
1. وقتی انسان دید که همه چیز از اوست دیگر از هیچ قدرتی نمی‌ترسد. ما که از قدرت‌ها می‌ترسیم برای این است که خیال می‌کنیم قدرت این است. وقتی انسان قدرت را قدرت او دانست، وقتی انسان همه چیز را از او دانست، این دیگر نمی‌تواند از دیگری بترسد.72
2. اگر چنانچه نهضت، نهضت الهی باشد، این پیروزی در آن هست، چه به حسب ظاهر، ما شکست بخوریم، باز ما پیروزیم، اگر شکست نخوریم هم پیروزیم. برای اینکه ما برای خدا کار کردیم، وقتی برای خدا چیزی شد، این پیروزی است خودش.73
2. تهذیب نفس
تزکیه و تهذیب نفس اثر ارزشمند دیگری است که پیوند معنویت با سیاست به دنبال دارد. در مکتب سیاسی امام بین قدرت و تهذیب رابطه‌ای بنیادین برقرار است. سیاست اگر همراه با تقوا، خودسازی اخلاص، تعبد و پارسایی باشد، انسان به کمال می‌رسد و در صورت عکس آن نتیجه فساد است. در واقع مکتب سیاسی امام(ره) به ما دو قانون زیر را در تعامل اخلاق و سیاست بیان می‌کند:
الف: قدرت در دست سیاستمدار معنوی کمال‌آور است.
ب: قدرت در دست سیاستمدار مادی یا سکولار فسادآور است.
مطلب زیر درباره فرمول اول صراحت دارد:
قدرت اگر در دست انسان باشد، کمال برای ملت‌ها ایجاد می‌کند. اگر قدرت در دست انبیا باشد، اولیا باشد باعث می‌شود که سلامت در جهان تحقق پیدا کند، کمال در جهان تحقق پیدا کند.74
در ادامه مطلب امام(ره) بخش دوم نظر خود را بیان می‌کند.
قدرت در دست ظالم دنیا را به فساد می‌کشاند و اگر چنانچه در رتبه‌های پایین هم بیاییم قدرت در دست یک نفر انسانی که از آن قدرت‌های بزرگ بهره ندارد، در همان محیطی که قدرت دارد آنجا را به فساد می‌کشاند.75
در همین باره ایشان از قول شهید مدرس ـ و با استناد به سخن ابوعلی سینا در خطاب به رضاخان ـ بحث شاخ‌داران بی‌عقل که مراد سیاستمداران بی‌عقل‌اند را طرح می‌کند:
من از گاو می‌ترسم برای اینکه شاخ دارد و عقل ندارد و... قدرت دارد و عقل ندارد... من از گاو می‌ترسم برای اینکه اسلحه دارد و عقل ندارد. اگر این حرف شیخ الرئیس هم مثلا ثابت نباشد یک حرفی است حکیمانه که وقتی اسلحه در دست اشخاص غیر صالح افتاد چه مفاسدی دارد.76
امام خمینی(ره) سیاستمدار فاقد معنویت را چاقوکشی می‌داند که دنیا را به فساد می‌کشاند و علمای سیاسی با این ویژگی را فاسد و مفسد معرفی می‌کند.77
ایشان منشا تمام بدبختی‌های انسان را حب نفس و حب جاه یا حب دنیا اعلام می‌کند78، انانیّت، خودخواهی، خودپرستی، و خواهش‌های نفسانی همه مظهر بی‌توجهی و دوری انسان از خدا و معنویت است و راه نجات در تهذیب نفس و آزادی از خود. در نظر امام اگر تهذیب نفس باشد انسان از هیچ قدرت غیر الهی نمی‌ترسد.79
همچنین از تاثیر معنویت در سیاست می‌گوید.
قد افلح من تزکی و ذکر اسم ربه فصلی، تزکیه، ذکر اسم الله و صلوه، اینها مراتبی است. اگر ما به این رسیده بودیم، نه حال انفعالی پیدا می‌کردیم، نه پذیرش ظالم و نه ظالم بودیم.80
آری تهذیب نفس از آثار پیوند معنویت با سیاست است چون اسلام تزکیه را مقدم بر همه چیز می‌داند و در مقابل سیاست، تقدم را به اخلاق و عرفان می‌دهد، اسلام برای تهذیب انسان آمده است، برای انسان‌سازی آمده است.81
3. تکلیف‌گرایی
سیاستمدار موحد و مهذب عمل به تکلیف را مبنای تمام اقدامات خود قرار می‌دهد. کسی که به درجه بالایی از عرفان و معرفت می‌رسد و در مسیر الی الله سلوک کرده، تکلیف‌گراست. شایان ذکر است یکی از مصادیق بارز تکلیف‌گرایی، دفاع از حقوق مردم است؛ زیرا حق از تکلیف قابل تفکیک نیست. امام خمینی(ره) مظهر اعلای دفاع از حقوق مردم بود. او برای احقاق حقوق محرومان و مستضعفان و پابرهنگان به مجاهدتی بزرگ دست زد. سیاستمدار پرورش یافته در مکتب سیاسی امام خمینی(ره) نیز چنین عمل می‌کند و به تعبیر امام(ره) دنبال این است که: ببینیم خدا چی فرموده است، چه گفته است؟82
چنین انسانی نگران شکست نیست، بلکه: باید نگران باشیم که مبادا به تکلیف عمل نکنیم.83
البته از نظر امام بدون توجه به معنویت و عرفان بالله، سیاستمدار یا عالم سیاسی نمی‌تواند به این مقام برسد. تکلیف‌گرایی در سیاست تنها با اصلاح قلب و اخلاص در انگیزه به دست خواهد آمد:
وقتی قلب الهی باشد همه چیز انسان الهی می‌شود. یعنی حرف که می‌زند، حرفش هم الهی است، استماع هم که می‌کند استماعش هم الهی است، راه هم که می‌رود راه رفتنش هم الهی است.84
روشن است تنها در چنین شرایطی انسان دنبال آن است که آنچه خدا تکلیف کرده برای خدا عمل کند. چنین سیاستمداری بستر حرکت خود را شریعت و احکام الهی قرار می‌دهد. در نظر او عمل به تکلیف الهی خود پیروزی است، حتی اگر به ظاهر شکست بخورد.
قبلا گذشت که در مکتب سیاسی امام، طریقت و حقیقت جز از راه شریعت حاصل نخواهد شد، لذا توحید و تهذیب انسان را تکلیف‌گرا بار می‌آورد، رهبر عظیم‌الشأن انقلاب اسلامی حضرت آیة‌الله خامنه‌ای در این باره می‌فرماید:
حرکت امام برای سعادت کشور و ملت بر مبنای هدایت شریعت اسلامی بود، لذا تکلیف الهی برای امام کلید سعادت به حساب می‌آمد.85
گفتنی است، عمل به تکلیف آثار مهمی در ویژگی‌های شخصیتی سیاستمدار معنوی بر جای می‌گذارد. رهبر انقلاب در ادامه بیاناتشان درباره این تاثیر در شخصیت امام می‌فرمایند:
لذا نمی‌ترسید، شک نمی‌کرد، مایوس نمی‌شد، مغرور نمی‌شد. متزلزل و خسته هم نمی‌شد. این خاصیت عمل به تکلیف و عمل برای خداست. کسی که برای تکلیف عمل می‌کند، دچار تردید و تزلزل نمی‌شود، ترسیده و خسته نمی‌شود، از راه برنمی‌گردد و مصلحت‌اندیشی‌های شخصی، تعیین‌کننده راه و جهت‌گیری او نمی‌شود. ک��ی که سیاست را با عرفان جمع می‌کند و معنویت را با حرکت سیاسی، یکجا در برنامه زندگی خود قرار می‌دهد، برای او ترس از مرگ معنا ندارد، ترس از شکست هم معنا ندارد. این درست نقطه مقابل سیاست کهنه شده و از مد افتاده غربی است که به دروغ آن را سیاست مدرن می‌گویند، یعنی تفکیک دین از سیاست و تفکیک دولت از معنویت.86
آثار وحدت سیاست با معنویت در مکتب سیاسی امام یعنی، توحیدمحوری، تهذیب و تکلیف‌گرایی، هم در ویژگی‌های سیاستمدار مسلمان چنانکه بیان شد موثر است و هم در عملکرد آنان.
علاوه بر این در ساختار نظام اسلامی نیز معنویت اصل است. امام راحل در اعلامیه‌اش درباره رفراندوم جمهوری اسلامی، ساختار نظام اسلامی را مبتنی بر اخلاق فاضله، تقوا و عمل صالح برمی‌شمرد نه ویژگی‌های نژادی و قومی.87
بنیانگذار جمهوری اسلامی، بر دخالت معنویت در ارکان نظام از جمله رعایت اخلاق اسلامی در قوه مقننه، انتخابات مجلس شورای اسلامی، نطق‌های پیش از دستور و فعالیت‌های نمایندگی تاکید دارند و نمایندگان مجلس را عصاره فضایل ملت و مجلس را محلی برای ساختن اخلاق جامعه معرفی می‌کنند و حتی اعلام می‌کنند اگر نمایندگان مجلس اخلاق را مقدم ندارند، غاصب نمایندگی‌اند.88
همین نکته از نظر امام درباره قوای مجریه و قضائیه نیز صادق است. رعایت اخلاق اسلامی در انتخابات ریاست جمهوری، توصیه به رؤسای جمهور89 و توصیه‌های امام به قوه قضائیه در فرمان هشت ماده‌ای، نمونه‌هایی در این زمینه است.90
علاوه بر آنچه گذشت، توصیه امام به نیروهای مسلح (ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) به عنوان یکی از مهم‌ترین ارکان اقتدار نظام اسلامی نیز همین است:
ارتش اسلام، ارتش هدایت است. سردارهای صدر اسلام اساتید اخلاق بودند. سپاه باید از جهت اخلاق نمونه باشد.91
پیامدهای جدایی سیاست از معنویت
همان‌گونه که وحدت سیاست و معنویت آثار پر برکتی دارد، جدایی آنها بسیار زیانبار است. بیان پیامدهای مهم جدایی این دو که امروزه در دنیای غرب شاهد آن هستیم از باب «تعرف الاشیاء باضدادها» ما را در شناخت نظریه جدیدی که امام خمینی در تقابل با آن ارائه کرده‌اند، یاری می‌کند.
تمدن غربی در دوره جدید خود بر مبنای ستیز با معنویت بنا شده است. مدرنیته با اصالت به اومانیسم، راسیونالیسم، لیبرالیزم و ساینتیسم آن چنان بر طبل دنیاگرایی و آخرت‌گریزی کوبید که کسی جرات نکند دین، عرفان، اخلاق و معنویت را در حوزه امور اجتماع وارد کند. جنگ با معنویت و طرد آن از حوزه عمومی پی‌آمدهای تلخ و وحشتناکی برای بشر به ارمغان آورد که برخی از آنها به اختصار طرح می‌شود.92
1. استعمار
هنگامی که معنویت، خدا و آخرت از حوزه علم کنار گذاشته شد، و زمانی که دولت‌های اروپایی اخلاق را از سیاست جدا کردند، استعمار کشورهای دیگر و چپاول ثروت محرومان و مستضعفان عالم توجیه علمی پیدا کرد. در پرتو پیشرفتهای علمی و افزایش فناوری، دولتهای اروپایی با سیاست ماکیاولیستی ثروت میلیونها انسان و ده‌ها کشور را به غارت برده، آن را در عقب ماندگی، فقر، بیماری و فساد رها کردند. بی‌گمان اگر سکولاریزم در غرب حاکم نبود و معنویت، اخلاق و وجدان، ترس از خدا و آخرت در سیاست غربی‌ها جایگاهی داشت اینچنین مواد خام، نیروی کار ارزان و بازار جهان سوم و چهارم و به تعبیر امروز، جهان جنوب به غارت نمی‌رفت.
2. جنگهای خانمانسوز بین‌المللی
از جمله ثمرات تلخ ستیز با معنویت و راندن آن از حوزه سیاست، پیدایش دو جنگ جهانی اول (1914 ـ 1918 میلادی) و دوم (1939 ـ 1945 م) بود که بر اثر آن میلیون‌ها انسان بی‌گناه کشته شدند. کشتار و وحشی‌گری‌های امروز آمریکا در جنگهای اشغالگرانه در افغانستان و عراق، شکنجه‌های وحشتناک و کم‌نظیر در تاریخ آن چه در زندان ابوغریب و دیگر زندانهای عراق از سوی آمریکاییها و انگلیسی‌ها اعمال می‌شود، بمباران کاروان و مجلس عروسی در افغانستان و عراق، همچنین جنایاتی که اسرائیل غاصب نسبت به فلسطینی‌ها با حمایت آمریکا انجام می‌دهد، همه از پی‌آمدهای جدایی سیاست از معنویت است.
3. ایجاد دولتهای دست نشانده
میوه تلخ دیگر جدایی، برپایی استبداد بین‌المللی و جلوگیری از حاکمیت مردم بر سرنوشت خود است. معنویت‌ستیزان غربی به رغم شعارهای دموکراسی، حقوق بشر و آزادی، اجازه تشکل دولتهای ملی را در کشورها نمی‌دهند.
روی کار آمدن دولتهای وابسته مانند آنچه امروز در عراق و افغانستان شاهدیم و دیروز تحت سلطه آمریکا در ایران تجربه کردیم، از نتایج جدایی دین از سیاست و معنویت از دولت است. آنان مردم‌سالاری واقعی مانند جمهوری اسلامی ایران را برنمی‌تابند، چون به دنبال منافع نامشروع خود بوده در پی ایجاد دولتی استبدادی و نظامی حامی ـ پیرو (Patron - client)اند.
4. دنیاپرستی و مادیگری
پیامد دیگر جدایی سیاست از معنویت، توجه افراطی به دنیا، لذت‌پرستی، شهوترانی، فساد، ثروت‌اندوزی و دنیاپرستی است. این عامل امروز موجب فروپاشی خانواده‌ها، افزایش خشونت، سکس، تبعیض نژادی، جرم و جنایت و طغیان سرمایه‌داری و فساد رسانه‌ای در غرب شده است. بحران اجتماعی که به دلیل دوری از معنویت و طرد آن از حوزه عمومی و عرفی رخ داده است، امروز از معضلات اساسی و پیچیده غرب است.
گفتنی است ستیز با معنویت و جدا کردن علم و صنعت از آن در پی رنسانس و انقلاب صنعتی به همراه عملکرد منفی فئودالیسم و کلیسا در اروپا علاوه بر مادیگرایی لیبرال، الحاد و خداستیزی مارکسیستی را نیز به وجود آورد و بخشی از جهان را در سیطره حکومتهای اختناق کمونیستی قرار داد که دوران سختی را گذراندند. بی‌گمان این پیامد نیز از نتایج تفکیک سیاست از معنویت بود.
جمع‌بندی:
از جمله مهم‌ترین شاخص‌های مکتب سیاسی امام خمینی توأم بودن سیاست با معنویت است. دنیای غرب دو دوره متمایز پیوند سیاست و معنویت و تفکیک آن دو را تجربه کرده است و هم اکنون سکولاریزم گفتمان حاکم بر آن است. در دنیای اسلام سکولاریزم به عنوان یک مکتب وارداتی به ایفای نقش پرداخته است. ایران عصر قاجاریه به ویژه پس از مشروطه، دوره زمینه‌سازی فکری و عصر پهلوی، دوره حاکمیت سکولاریزم بود. در این زمان امام خمینی در تقابل با آن مکتب سیاسی خود را براساس اسلام ارائه کرد. ایشان با تعریفی جامع از سیاست، آن را به سه گونه الهی، حیوانی و شیطانی تقسیم نموده، هرگونه جدایی دین از سیاست صحیح را نفی نمود. انواع سیاست در مکتب امام، از متون اخلاقی و عرفانی ایشان نیز قابل استنتاج است. امام(ره) در بحث دلایل وحدت سیاست و معنویت، دو دلیل اساسی یعنی ماهیت دین اسلام و سیره رهبران دینی را مطرح و بدانها استناد می‌کنند.
امام تنها در سطح تئوریک این پیوند را پی نگرفت، بلکه در عمل نیز تجسم سیاست و معنویت بود. پیامدهای جدایی سیاست از معنویت مانند استعمار، جنگ‌های جهانی اول و دوم، ایجاد دولت‌های دست نشانده از جمله در ایران دیروز و عراق و افغانستان امروز، دنیاپرستی، مادی‌گرایی و زمینه‌سازی برای الحاد مارکسیستی از جمله این موارد ذکر شد.
آثار پیوند سیاست با معنویت در سه محور توحیدگرایی، تهذیب نفس و تکلیف‌گرایی قابل بررسی و تأمل جدی است. معنویت، سیاستمدار مسلمان را به خدا نزدیک نموده، «خداحاضری» و «خداناظری» مانع از خیانت او می‌شود و این اثر، سیاستمدار معنوی را شکست‌ناپذیر و شجاع بار می‌آورد. رابطه بین قدرت و تهذیب نفس یعنی کمال‌آفرینی در صورت پیوند آن دو و فسادزایی در شرایط جدایی ذیل عنوان تهذیب شایسته طرح است و معنویت‌گرایی یعنی توجه به اخلاق و عرفان در سیاست، انسان را به تهذیب نفس وامی‌دارد.
اثر مهم دیگر این پیوند، تکلیف‌گرایی است که سیاستمدار موحد و مهذب عمل به تکلیف الهی را مبنای تمام اقدامات خود قرار می‌دهد. از جمله آن که نگران است که مبادا به تکلیف عمل نکرده باشد. چنین سیاستمداری، هم خود اخلاق اسلامی را رعایت می‌کند و هم جامعه را به سمت فضایل و سجایای اخلاقی هدایت می‌کند و سرانجام سیاست مفهوم حقیقی خود یعنی «هدایت و سعادت مردم» را می‌یابد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات