پایگاه بصیرت: گروه سیاست داخلی/ حاکميت نظام دوقطبي بر جهان و نبرد ايدئولوژيها در دوره جنگ سرد، شرايطي ايجاد کرده بود که مسائل امنيتي کشورها در چارچوب اتحاد و ائتلاف با يکي از دو قطب تعريف و پيگيري ميشد. در سايه تحميلات و الزامات چنين فضايي، امکان اندکي براي کشورها، حتي آنهايي که قدرت منطقهاي تلقي ميشدند، براي دنبال کردن منافع و ملاحظات امنيتي خودشان وجود داشت. نقشآفريني دولتهاي ملي در ملاحظات امنيتي و سياسي داخلي کشورها موضوعيتي نداشت و ناديده گرفته ميشد. فروپاشي نظام دوقطبي و پايان جنگ سرد به همراه رواج يافتن نظريات گسترده از امنيت، سرآغاز شروع تحولاتي بود که طي آن، موضوعات ديگري وارد حوزه امنيتي کشورها شدند و قوميت نيز بهعنوان يکي از اين موضوعات بهتدريج از حاشيه به متن معادلات قدرت در عرصههاي داخلي، منطقهاي و بينالمللي وارد گرديد، بهطوري که رفتهرفته منازعات داخلي قومي و مذهبي به نحو فزايندهاي خودنمايي کرد و ضرورت توجه به آنها در عرصه سياست داخلي و خارجي ايجاد شد.
اين مسئله در منطقه خاورميانه بهعنوان محل تولد اديان مختلف و تلاقي منافع قدرتهاي منطقهاي با همديگر و قدرتهاي بزرگ، ظهور و بروز ويژهاي داشت. دشمن نيز با تکيه بر ظرفيت سياسي و مذهبي و امنيتي ناشي از تنوع قومي و مذهبي در دو قرن اخير توانست تسلط مديريتي خود را بر اين منطقه محرز کند و در مواردی خاص مثل جمهوري اسلامي که به دليل استقلال، قدرت مزاحم لحاظ ميشدند را مورد اذیت و آزار سياسي و امنيتي قرار دهد. در اين ميان، بهترين ظرفيت براي سرمايهگذاري بسترهاي قومي و مذهبي و نخبگان واداده سياسي و رسانهاي محلي و ملي بود که همواره گامبهگام، دانسته يا نادانسته بهعنوان يک عمله در اختيار دشمنان هويت ملي و وحدت ملي، قدم برميداشتند و در ادبياتسازي، تاريخسازي و جريانسازي سياسي و فرهنگي، ياريدهندگان دشمن شده و منازعات قومي و مذهبي را در ادوار تاريخي تثبيت و توسعه دادهاند. در اين ميان، منازعات قومي و مذهبي در مناطقي که سابقه مستعمراتي داشته و مرزها و ملتها بهطور غيرطبيعي و دستوري ايجاد شدهاند، بسيار شديدتر از مناطق ديگر بوده است. پس از گذشت چند سال از بحران بال��ان، با اتفاقاتي که در ح��ل رخ دادن است، خاورميانه نيز در حال تجربه کردن بحران مشابهي است و بحث از بالکانيزه شدن خاورمي��نه در تحليلهاي مختلف به چشم ميخورد. بحران قومي در خاورميانه نيز ناشي از مرزهاي دستوري و ناقص بودن فرايند ملتسازي است که باعث شده است کشورهاي منطقه از تنوع قومي و زباني گستردهاي برخوردار گردند. چنين وضعيتي، شرايطي را به وجود آورده است تا مسئله قوميتها همواره بهعنوان ابزاري براي پيشبرد سياست قدرتهاي خارجي در منطقه محسوب شود.
سياست خارجي آمريکا در جهان در قالب دو راهبرد کلان ادغام يا براندازي دنبال ميشود. منظور از ادغام، همسو کردن کشور مورد نظر با سياستهاي کلي آمريکا و نظام بينالملل است و وقتي کشوري در مقابل اين روند، ايستادگي ميکند، راهبرد براندازي در مورد آن در دستور کار قرار ميگيرد که خود اين راهبرد نيز با هدف ادغام پيگيري ميشود. در مورد منطقه خاورميانه نيز راهبرد کلي آمريکا، ادغام است و در اين روند، وقتي با مقاومت کشوري مواجه شود، به سمت راهبرد براندازی ميرود و در اين مرحله است که قوميتها به عنوان يکي از مهمترين ابزارهايي که ميتواند اين هدف را با کمترين هزينه برآورده سازد، مطرح ميشوند. بهواقع از بين بردن قدرتهاي بزرگ منطقه و تجزيه کردن و تبديل آنها به کشورهاي کوچک وابسته، از مهمترين شيوهها و برنامههاي آمريکا است. طرح خاورميانه بزرگ که هدف از آن، تقسيم کشورهاي منطقه به کشورها و مناطق کوچک با استفاده از تفاوتهاي قومي است، در همين راستا طراحي شده و در حال اجراست.
با اينکه چند سال از مطرح شدن طرح خاورميانه بزرگ ميگذرد و طي اين سالها برخي تحليلها خبر از شکست اين طرح دادهاند؛ اما تحولات منطقه دوباره آتش منازعات قومي را شعلهور ساخته و آمريکا و رژيم صهیونیستی به همراه متحدان منطقهاياش به دنبال احياي اين طرح با استفاده از اين فرصت پيشآمده هستند. در اوضاع فعلي خاورميانه، آمريکا و متحدانش بهویژه رژيم صهيونيستي نسبت به ايجاد تقسيماتي در منطقه عزمي جزم دارند. واکنش آنها به اتفاقات رخ داده در سودان و ليبي و طراحي ساختار فدراليسم در عراق که قوميتگرايي يا طايفهگري در آنها موج ميزند و ترويج ادبيات و مفاهيم هدفمند در چارچوب اصل حق تعيين سرنوشت، مؤيد اين واقعيت است.
برخورداري ايران اسلامي از تنوع قومي و مذهبي باعث شده است که دشمن درصدد تضعيف و تخريب مولفههاي هويت ملي و شکستن وحدت ملي و مخدوش کردن امنيت ملي ما برآيد. در کنار برخورداري از تنوع قومي و مذهبي، مهمترين مسئله در مورد قوميتهاي ايران، اين است که امتداد آنها به آن سوي مرز نيز گسترش دارد و بدينترتيب، زمينه تأثيرپذيري از تحولات سياسي و امنيتي را فراهم ميسازند. هرگونه بيتدبيري نخبگان و مديران در بهرهبرداريهاي جرياني، ملي و محلي و يا تلاش براي همسو شدن با جريانها و تحولات برونمرزي ميتواند ظرفيتساز طرحها و برنامههاي بيروني و اپوزيسيون داخلي گردد.در زمينه داخلي، غفلت از نارساييها، عقبماندگيها و محروميتهاي نسبي، عدم طراحي سياستگذاري راهبردي براي حفاظت از مؤلفههاي سازنده هويت ملي از يک سو و بهرهبرداريهاي حزبي و سياسي نخبگان محلي و ملي، در شرايط گذار قدرت قوه مجريه، يکي از تهديدات جدي در آينده خواهد بود که امنيت ملي و وحدت و تماميت کشور را مورد تهديد قرار ميدهد. در کنار سياست راهبردي برخي نابرابريها در توزيع فرصتها و منابع اقتصادي، اجتماعي و سوءمديريتها از عوامل عمده تحريککننده بهشمار ميروند که موجد احساس تبعيض و روي آوردن گروههاي قومي به ناهنجاريهاي سياسي است. اين مسئله در مورد ايران که دولت بر پايه درآمدهاي نفتي سياستهاي رشد و توسعه را به صورت کارگزارانه و هدايتشده پيش ميبرد، اهميت فزايندهاي مييابد. تضعيف وفاداري ملي و تعلق خاطر به هويت ملي در نتيجه بدفهميهاي سياسي داخلي، زمينه را براي تنشهاي قومي و دخالت و بهرهبرداري قدرتهاي خارجي فراهم ميکند که اين وضعيت ميتواند طيف وسيعي از تهديدات را از تضعيف ظرفيتهاي ملي و پايگاه قدرت مرکزي، تا ايجاد بيثباتي داخلي در شرايطی که قدرتهاي بيگانه مشغول پيادهسازي نقشههاي سياسي و امنيتي خود هستند، به دنبال داشته باشد.
در حوزه سياست و روابط خارجي نيز با توجه به تحولات منطقه، مسئله قوميتها اهميت مييابد. ايران کشوري است که به دليل موقعيت راهبردي ژئوپلتيکي و ژئواستراتژيکي و هدايتگري جبهه مقاومت در خاورميانه از يکسو و ناهمسويي با سياستهاي غرب و دشمني با آمريکا و رژيم صهيونيستي از سوي ديگر، همواره در مرکزيت طرحهاي براندازانه سخت و نرم جبهه ضدمقاومت بوده است. در اين راستا، بهرهبرداري از مسئله قومگرايي در دو سطح منطقهاي و ملي يکي از مهمترين ابزارهاي آمريکا براي دستيابي به اين هدف است. در سطح منطقهاي، ايران غيرعرب و با مذهبي متفاوت در همسايگي کشورهايي قرار دارد که اکثريت آنها عرب يا غيرشيعه هستند و اين موضوع، دستاويزي شده است براي تهديد نشان دادن ايران براي کشورهاي منطقه. در سطح داخلي نيز آمريکا با تحريک و حمايت مستقيم برخي چهرهها و جريانهاي معلومالحال در ميان اقليتهاي قومي و مذهبي، با طراحي پروژه جنگ رواني درصدد است که تهديداتي را متوجه امنيت ملي ايران کند. مراجع سياستگذاري، تصميمگيري و کليه نخبگان ملي و محلي بايد با لحاظ عزت، حکمت و مصلحت در سطح سياست داخلي و منطقهاي و بينالمللي از تبديل شدن به کاتاليزور دشمن در شرايط گذار تاريخي اجتناب کنند؛ چرا که دشمن مترصد فرصت براي هدايت ناآراميها و آشوبهای منطقه به داخل کشورمان است تا در سايه بيثباتي سياسي و امنيتي، در درون جمهوري اسلامي، شكاف سياسي ـ فرهنگي ايجاد کند و با تضعيف و شکستن انسجام ملي مردم ايران، بسترسازي براي حركات افراطي و ايجاد آشوبهاي قومي ـ فرقهاي در شکل نرم و سخت را فراهم آورد.