تاریخ انتشار : ۲۳ شهريور ۱۳۹۲ - ۰۸:۵۹  ، 
کد خبر : ۲۶۰۴۳۹

برداشت‌هاي خرافي و انحرافي از انتظار و مهدويت

اشاره "خرافه" آن زمان در برابر "حقيقت" قرار مي‌گيرد و در تعارض و تنافي با آن واقع مي‌شود كه برداشت‌هاي نامتجانس با دين سر بر مي‌آورند و افراد و گروه‌ها در پي تحقق اهداف خاص به صورت نشر افكار و دستيابي به منافع اقتصادي و سياسي برمي آيند. در چنين حالتي خورشيد دين در محاق قرار مي‌گيرد و ابرهاي سياه اوهام از تابش آن جلوگيري مي‌كنند. به تعبيري ديگر تعاليم، قوانين، معارف و ارزش‌هاي ناب و خالص اسلام? وقتي به شرح و تبيين صحيح در نيايند و حقايق الهي را نمايان نسازند، خرافه‌ها به تاخت و تاز و ميدان‌داري مي‌پردازند و هر روز از گوشه‌اي فكري بر مي‌خ?زد و اعتقادي را به وجود مي‌آورد و به گمراه سازي و ضلالت زايي مي‌انجامد. خرافات از ديرباز تاكنون آفت‌ها و آسيب‌ها آفريده‌اند و بلاي جان پيروان دين شده‌اند و بر سر راه نشر حقايق اسلامي مانع ايجاد كرده‌اند. گسترش خرافه‌هاي راه يافته به دين شامل موضوعات مختلف? مي‌باشد كه تفكر انحراف? درباره انتظار منجي موعود از آن ميان است. اين خرافه‌ها علاوه بر ايجاد تفكرات انحرافي، به سر برآوردن گروه‌هاي شياد سياسي و نفع طلب اقتصادي نيز منتهي شده است كه با ادعاي ارتباط با امام زمان و مذاكره و مشاوره با او آغاز شده و تا ادعاي مهدي موعود بودن گسترش يافته است! به منظور جلوگيري از رشد خرافات و موهومات بايد به نقد و بررسي خاستگاه آنها كه تفكرات انحرافي درباره انتظار و مهدويت مي‌باشد بپردازيم اين روش مقابله با انحرافات ناشي از برداشت‌هاي سطحي و خرافي از اين موضوع، بسيار مؤثر و موجب آگاهي و بينش نسل جوان مي‌باشد. آنچه پيش رو داريد، برخي از انديشه‌هاي امام خميني درباره انتظار و مهدويت است كه راهي به سوي نور آگاهي و بينش مي‌باشد و جوانان را با عمق فاجعه‌اي كه سالها اسلام را رنج مي‌داده و مانع نشر افكار زلال امام خميني و ياران فداكارش از جبهه علماي مبارز و انقلابي بوده و با هدف استقرار حكومت اسلامي در عصر انتظار مخالفت مي‌ورزيده است، آشنا مي‌كند.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم

اين عيد سعيد ان‏شاءاللّه‏، بر همه مسلمين جهان، مستضعفان عالم و خصوصاً ملت ما، مبارك باد. آنچه كه امروز مي‏خواهم به عرضتان برسانم برداشتهايي كه از انتظار فرج شده است؛ بعضي‏اش را من عرض مي‏كنم. بعضيها انتظار فرج را به اين مي‏دانند كه در مسجد، در حسينيه، در منزل بنشينند و دعا كنند و فرج امام زمان ـ سلام‏اللّه‏ عليه ـ را از خدا بخواهند. اينها مردم صالحي هستند كه يك همچو اعتقادي دارند. بلكه بعضي از آنها را كه من سابقاً مي‏شناختم بسيار مرد صالحي بود، يك اسبي هم خريده بود، يك شمشيري هم داشت و منتظر حضرت صاحب ـ سلام‏اللّه‏ عليه ـ بود. اينها به تكاليف شرعي خودشان هم عمل مي‏كردند و نهي از منكر هم مي‏كردند و امر به معروف هم مي‏كردند، لكن همين، ديگر غير از اين كاري ازشان نمي‏آمد و فكر اين مهم كه يك كاري بكنند، نبودند.

يك دسته ديگري بودند كه انتظار فرج را مي‏گفتند اين است كه ما كار نداشته باشيم به اينكه در جهان چه مي‏گذرد، بر ملت‏ها چه مي‏گذرد، بر ملت ما چه مي‏گذرد؛ به اين چيزها ما كار نداشته باشيم، ما تكليف‏هاي خودمان را عمل مي‏كنيم، براي جلوگيري از اين امور هم خود حضرت بيايند ان‏شاءاللّه‏، درست مي‏كنند؛ ديگر ما تكليفي نداريم. تكليف ما همين است كه دعا كنيم ايشان بيايند و كاري به كار آنچه در دنيا مي‏گذرد يا در مملكت خودمان مي‏گذرد، نداشته باشيم. اينها هم يك دسته‏اي، مردمي بودند كه صالح بودند.

يك دسته‏اي مي‏گفتند كه خوب، بايد عالم پر[از]معصيت بشود تا حضرت بيايد؛ ما بايد نهي از منكر نكنيم، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هر كاري مي‏خواهند بكنند؛ گناه‏ها زياد بشود كه فرج نزديك بشود.

يك دسته‏اي از اين بالاتر بودند، مي‏گفتند: بايد دامن زد به گناهها، دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت ـ سلام‏اللّه‏ عليه ـ تشريف بياورند. اين هم يك دسته‏اي بودند كه البته در بين اين دسته، منحرفهايي هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرفهايي هم بودند كه براي مقاصدي به اين دامن مي‏زدند.

يك دسته ديگري بودند كه مي‏گفتند كه هر حكومتي اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومت باطل است و بر خلاف اسلام است. آنها مغرور بودند. آنهايي كه بازيگر نبودند، مغرور بودند به بعض رواياتي كه وارد شده است بر اين امر كه هر عَلَمي بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است. آنها خيال كرده بودند كه نه، هر حكومتي باشد، در صورتي كه آن روايات[اشاره دارد]كه هر كس علم بلند كند با علم مهدي، به عنوان "مهدويت" بلند كند،[باطل است.]

حالا ما فرض مي‏كنيم كه يك همچو رواياتي باشد، آيا معنايش اين نيست كه تكليفمان ديگر ساقط است؟ يعني، خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نيست اين معنا كه ما ديگر معصيت بكنيم تا پيغمبر بيايد، تا حضرت صاحب بيايد؟ حضرت صاحب كه تشريف مي‏آورند براي چي مي‏آيند؟ براي اينكه گسترش بدهند عدالت را، براي اينكه حكومت را تقويت كنند، براي اينكه فساد را از بين ببرند. ما برخلاف آيات شريفه قرآن دست از نهي از منكر برداريم، دست از امر به معروف برداريم و توسعه بدهيم گناهان را براي اينكه حضرت بيايند؟ حضرت بيايند چه مي‏كنند؟ حضرت مي‏آيند، مي‏خواهند همين كارها را بكنند. الآن ديگر ما هيچ تكليفي نداريم؟ ديگر بشر تكليفي ندارد، بلكه تكليفش اين است كه دعوت كند مردم را به فساد؟ به حسب رأي اين جمعيت، كه

بعضيشان بازيگرند و بعضيشان نادان، اين است كه ما بايد بنشينيم، دعا كنيم به صدام. هر كسي نفرين به صدام كند، خلاف امر كرده است؛ براي اينكه حضرت دير مي‏آيند! و هر كسي دعا كند به صدام؛ براي اينكه اين فساد زياد مي‏كند، ما بايد دعاگوي امريكا باشيم و دعاگوي شوروي باشيم و دعاگوي اذنابشان از قبيل صدام باشيم و امثال اينها تا اينكه اينها عالم را پر كنند از جور و ظلم و حضرت تشريف بياورند. بعد حضرت تشريف بياورند، چه كنند؟ حضرت بيايند كه ظلم و جور را بردارند؛ همان كاري كه ما مي‏كنيم و ما دعا مي‏كنيم كه ظلم و جور باشد! حضرت مي‏خواهند همين را برش دارند. ما اگر دستمان مي‏رسيد، قدرت داشتيم، بايد برويم تمام ظلم و جورها را از عالم برداريم. تكليف شرعي ماست، منتها ما نمي‏توانيم. ايني كه هست اين است كه حضرت عالم را پر مي‏كند از عدالت؛ نه شما دست برداريد از تكليفتان، نه اينكه شما ديگر تكليف نداريد.

ما تكليف داريم كه، اينكه مي‏گويد حكومت لازم نيست، معنايش اين است كه هرج و مرج باشد. اگر يك سال حكومت در يك مملكتي نباشد، نظام در يك مملكتي نباشد، آن طور فساد پر مي‏كند مملكت را كه آن طرفش پيدا نيست. آنكه مي‏گويد حكومت نباشد، معنايش اين است كه هرج و مرج بشود؛ همه هم را بكُشند؛ همه به هم ظلم بكنند براي اينكه حضرت بيايد. حضرت بيايد چه كند؟ براي اينكه رفع كند اين را. اين يك آدم عاقل، يك آدم اگر سفيه نباشد، اگر مغرض نباشد، اگر دست سياست اين كار را نكرده باشد كه بازي بدهد ماهارا كه ما كار به آنها نداشته باشيم، آنها بيايند هر كاري مي‏خواهند انجام بدهند، اين بايد خيلي آدم نفهمي باشد!

قدرتهاي بزرگ و تبليغ معناي غلط از انتظار

اما مسئله اين است كه دست سياست در كار بوده؛ همان طوري كه تزريق كرده بودند به ملتها، به مسلمين، به ديگر اقشار جمعيتهاي دنيا كه سياست كار شماها نيست؛ برويد سراغ كار خودتان و آن چيزي كه مربوط به سياست است، بدهيد به دست امپراتورها. خوب، آنها از خدا مي‏خواستند كه مردم غافل بشوند و سياست را بدهند دست حكومت و به دست ظلمه، دست امريكا، دست شوروي، دست امثال اينها و آنهايي كه اذناب اينها هستند و اينها همه چيز ما را ببرند، همه چيز مسلمانها را ببرند، همه چيز مستضعفان را ببرند و ما بنشينيم بگوييم كه نبايد حكومت باشد، اين يك حرف ابلهانه است، منتها چون دست سياست در كار بوده، اين اشخاص غافل را، اينها را بازي دادند و گفتند: شما كار به سياست نداشته باشيد، حكومت مال ما، شما هم برويد توي مسجدهايتان بايستيد نماز بخوانيد! چه كار داريد به اين كارها؟

اينهايي كه مي‏گويند كه هر علمي بلند بشود و هر حكومتي، خيال كردند كه هر حكومتي باشد اين برخلاف انتظار فرج است. اينها نمي‏فهمند چي دارند مي‏گويند. اينها تزريق كرده‏اند بهشان كه اين حرفها را بزنند. نمي‏دانند دارند چي‏چي مي‏گويند. حكومت نبودن، يعني اينكه همه مردم به جان هم بريزند، بكشند هم را، بزنند هم را، از بين ببرند، برخلاف نص آيات الهي رفتار بكنند. ما اگر فرض مي‏كرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار مي‏زديم؛ براي اينكه خلاف آيات قرآن است. اگر هر روايتي بيايد كه نهي از منكر را بگويد نبايد كرد، اين را بايد به ديوار زد. اين گونه روايت قابل عمل نيست. و اين نفهمها نمي‏دانند چي مي‏گويند، هر حكومتي باشد حكومت[باطل]است! بلكه شنيدم بعضي از اشخاص گفته‏اند كه خوب با اين وضعي كه هست، الآن در ايران هست، ديگر ما نبايد تهذيب اخلاق بكنيم؛ ديگر غلط است اين حرفها! چيزي نيست ديگر حالا؛ حتماً بايد استاد اخلاق در يك محيطي باشد كه همه مردم فاسدند، شرابخانه‏ها همه بازند و ـ عرض مي‏كنم كه ـ جاهاي فساد همه بازند! اگر يك جايي باشد كه خوب باشد، آنجا ديگر تهذيب اخلاق لازم نيست، نمي‏شود، باطل است! اينها يك چيزهايي است كه اگر دست سياست در كار نبود، ابلهانه بود، لكن آنها مي‏فهمند دارند چي مي‏كنند. آنها مي‏خواهند ما را كنار بزنند.

بله، البته آن پر كردن دنيا را از عدالت، آن را ما نمي‏توانيم[پر]بكنيم. اگر مي‏توانستيم، مي‏كرديم، اما چون نمي‏توانيم بكنيم ايشان بايد بيايند. الآن عالم پر از ظلم است. شما يك نقطه هستيد در عالم. عالم پر از ظلم است. ما بتوانيم جلوي ظلم را

بگيريم، بايد بگيريم؛ تكليفمان است. ضرورت اسلام و قرآن[است،]تكليف ما كرده است كه بايد برويم همه كار را بكنيم. اما نمي‏توانيم بكنيم؛ چون نمي‏توانيم بكنيم، بايد او بيايد تا بكند. اما ما بايد فراهم كنيم كار را. فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم، كار را همچو بكنيم كه مهيا بشود عالم براي آمدن حضرت ـ سلام‏اللّه‏ عليه ـ در هر صورت، اين مصيبتهايي كه هست كه به مسلمانها وارد شده است و سياستهاي خارجي دامن بهش زده‏اند، براي چاپيدن اينها و براي از بين بردن عزت مسلمين[است]. و باورشان هم آمده است خيليها. شايد الآن هم بسياري باور بكنند كه نه، حكومت نبايد باشد، زمان حضرت صاحب بايد بيايد حكومت. و هر حكومتي در غير زمان حضرت صاحب، باطل است؛ يعني، هرج و مرج بشود، عالم به هم بخورد تا حضرت بيايد درستش كند! ما درستش مي‏كنيم تا حضرت بيايد.

ان‏شاءاللّه‏، خداوند اصلاح كند اينها را. و اميدوارم كه خداوند اين روز را بر همه ما، بر همه شما مبارك كند و دست ظالمها را كوتاه كند و قدرت بدهد به ملتهاي مظلوم براي سركوب كردن ظالمها.

والسلام عليكم و رحمة‌اللّه‏

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات