پایگاه بصیرت؛ گروه فرهنگی: خبری که سایت عربی باشگاه خبرنگاران مخابره کرده است بسیار جانسوز و جگر خراش است: «تصویر پیوست متعلق به دختربچهای شیعه در سوریه بوده که توسط گروههاي تروريستي تکفیری به زنجیر کشیده شده است؛ سر پدر و مادر اين دختر بچه در جلوی چشمان وي بریده میشود...»
با صدای بلند صدایت می زنم؛ کودک مظلوم تاریخ!، به چه جرمی و به کدامین گناه به زنجیر کشیده شده ای؟ کشتن و بریده شدن سرهای پدر و مادرت را چگونه تاب آورده ای؟ گریه کن؛ دیگر نه آغوش گرم مادر را خواهی چشید و نه دست پر مهر پدر را خواهی دید. گریه کن ای یتیم بینوا؛ گریه هایت عرش خدا را لرزانده است. تصویر غمبار تو، پرچم عزای محرم امسالمان خواهد شد. محرم نیامده، داغ رقیه ابا عبدالله را در دلهایمان تازه کردی...! ناله سر کن ای یتیم غریب؛ اگر آه جگر سوز رقیه حسین(علیه السلام) کاخ ظلم یزید را ویران کرد، مطمئن باش به واسطه آه جانسوزی که به عرش خدا رسانده ای کاخ ظلم و بیداد آل سعود را بر باد فنا خواهی داد و آنانی که قاتلان پدر و مادرت را اجیر کرده و به سرزمینت فرستادند، به خاک سیاه خواهی نشاند.
پهلوان سرزمین شام! بیا و در دل قرون و اعصار، همسفر «سید بن طاووس» باش، مقتل بخوان و ناله سر کن... او مقتلش را با حمد و سپاس خدا آغاز می کند... تو نیز خدا را شکر کن:
اَلْحَمْدُ للّهِِ الْمُتَجَلّى لِعِبادِهِ مِنْ أُفُقِ الاَْلْبابِ، الْمُجْلى عَنْ مُرادِهِ بِمَنْطِقِ السُّنَّةِ وَالْكِتابِ، الَّذى نَزَّهَ أَوْلِياءَهُ عَنْ دارِ الْغُرُورِ، وَسَما بِهِمْ إِلى أَنْوارِ السُّرُورِ...
«حمد و سپاس خداى را كه پرتوى نورش از افق عقل هاى ناب براى بندگانش متجلّى گشت و مرام و مرادش را به وسيله زبان گوياى سنّت و كتاب آشكار ساخت . آن خدائى كه دل دوستان و دلباختگان خود را از چنگال دنياى دلفريب رهانيد و به سوى نورهاى سرورانگيز كشانيد...»
...فَإِذا عَرِفُوا أَنَّ حَياتَهُمْ مانِعَةٌ عَنْ مُتابَعَةِ مَرامِهِ، وَبَقاءُهُمْ حائِلٌ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ اِكْرامِهِ، خَلَعُوا اءَثْوابَ الْبَقاءِ، وَقَرَعُوا اءَبْوابَ اللِّقاءِ، وَتَلَذَّذُوا فى طَلَبِ ذلِكَ النَّجاحِ، بِبَذْلِ النُّفُوسِ وَالاْءَرْواحِ، وَعَرَضُوها لِخَطَرِ السُّيُوفِ وَالرِّماحِ. وَإِلى ذلِكَ التَّشْرِيفِ الْمَوْصُوفِ سَمَتْ نُفُوسُ اءَهْلِ الطُّفُوفِ، حَتّى تَنافَسُوا فِى التَّقَدُّمِ إِلَى الْحُتُوفِ، وَ اءَصْبَحُوا نُهَبَ الرِّماحِ وَالسُّيُوفِ.
«چون دانستند كه حيات و زندگى آنان مانع از كمال بندگى و متابعت حكم خداونديست ، ناچار از بقاء خود گذشته به لقاى حضرت حق پيوستند و در طلب اين رستگارى تا سرحدّ ايثار و جانبازى پيش رفتند و آماده شدند كه جان و تن خود را در معرض نيزه ها و شمشيرهاى برّان ، قرار دهند. مرغ جان شهداى كربلا براى رسيدن به اين كمال و شرافت ، قفس تن را درهم شكستند و به پرواز درآمدند و سبقت و مبادرت به شهادت را سبب لذّت و آرامش دانستند و{ازخوف} غارت اموال و اسيرى عيال و اطفال ، هيچگونه كدورت و ملال به دل هاى خود راه ندادند.»
فَما اءَحَقَّهُمْ بِوَصْفِ السَّيِّدِ الْمُرْتَضى عَلَمُ الْهُدى رِضْوانُ اللّهِ عَلَيْهِ، وَ قَدْ مَدَحَ مَنْ اءَشَرْنا إِلَيْهِ فَقالَ:
لَهُمْ جُسُومٌ عَلَى الرَّمْضاءِ مُهْمَلَةٌ
وَ اءَنْفُسٌ فى جِوارِاللّهِ يُقريها
كَاءَنَّ قاصِدَها بِالضَّرِّ نافِعُها
وَ اءَنَّ قاتِلَها بِالسَّيْفِ مُحْييها
« چنانچه سيّد مرتضى علم الهدى رحمه اللّه سروده : ((لَهُمْ نُفُوسٌ عَلَى الرَّمضا مُهْمَلَةٌ...))؛ يعنى براى آنان بدنهايى است كه بر ريگزار گرم افتاده و جانهايشان در جوار خدا آرميده ؛ گويا اينان كسانى اند كه آسيب رسانندگانشان ، سود دهندگان آنها به شمار مى آيند و قاتلان آنان ، زنده كنندگان آنان محسوب مى شوند!»
... وَقُلْنا لِلْعُيونِ: جُودى بِتَواتِرِالْبُكاءِ، وَلِلْقُلُوبِ: جُدّى جِدَّ ثَواكِلِ النِّساءِ. فَإِنَّ وَدائِعَ الرَّسُولِ الرَّؤُوفِ اءُضْيعَتْ يَوْمَ الطُّفُوفِ، وَرَسُومُ وَصِيَّتِهِ بِحَرَمِهِ وَ اءَبْنائِهِ طُمِسَتْ بِاءلْدى اءُمَّتِهِ وَ اءَعْدائِهِ.
« به چشمان خود چنين خطاب كرديم : اى ديدگان! از پى در پى گريستن غافل نباشيد و به دلهاى خود خطاب كرديم: همچون زنان فرزند مرده در ناله و زارى بكوشيد كه امانت هاى پيامبر رئوف در اين سرزمين معروف ، مباح شمرده شده است و اساس وصيّت آن حضرت درباره حرم و بچه هاى دلبندش با دستهاى اُمّتش و دشمنان بى غيرتش از بين رفته است.»
فَياللّهِ مِنْ تِلْكَ الْفَوادِحِ الْمُقْرِحَةِ لِلْقُلُوبِ، وَالْجوائِحِ الْمُصَرَّحَةِ بِالْكُرُوبِ، وَالْمَصائِبِ الْمُصَغَّرَةِ كُلِّ بَلْوى ، وَالنَّوائِبِ الْمُفَرَّقَةِ شَمْلِ التَّقْوى ، وَالسِّهامِ الَّتى أَرَاقَتْ دَمَ الرِّسالَةِ، وَالاَْيْدِى الَّتى ساقَتْ سَبْيَ الْجَلالَةِ، وَالرَّزِيَّةِ الَّتي نَكَسَتْ رُؤُوسَ الاَْبْدالِ، وَالْبَلِيَّةِ الَّتى سَلَبَتْ نُفُوسَ خَيْرِ الاْلِ، وَالشَّماتَةِ الَّتى رَكَسَتْ اءُسُودَ الرِّجالِ، وَالْفَجِيعَةِ الَّتى بَلَغَ رَزْؤُها إِلى جِبْرئيلَ، وَالْفَظِيعَةِ الَّتى عَظُمَتْ عَلَى الرَّبِّ الْجَليلِ.
«خدايا! به تو پناه مى بريم از اين پیشامدهای بزرگ كه دلها را جريحه دار كرده و از اين مصيبت هاى عظيم كه غم و غصه ها را به صورت فرياد از دل برمى آورد و اين گرفتارى كه همه گرفتاری ها را كوچك و ناچيز مى نمايد و از اين پيشامدها كه كانون تقوى را متفرّق مى سازد و از تيرهايى كه خون رسالت را بر زمين ريخت و دستهايى كه خاندان جلالت را به اسارت برد و مصيبتى كه بزرگان را سرافكنده نمود و فتنه و بلايى كه جانهاى بهترين خانواده را از پيكرشان برگرفت و سرزنشى كه دست شيرمردان را بست و رخداد دلخراشى كه جبرئيل را هم به ماتم نشاند و واقعه جانسوزى كه در پيشگاه پروردگار عظمت داشت.»
وَ كَيْفَ لا يَكُونُ كَذلِكَ وَ قَدْ اءَصْبَحَ لَحْمُ رَسُولِ اللّهِ مُجَرَّدا عَلَى الرِّمالِ، وَدَمُهُ الشَّریفِ مَسْفُوكا بِسُيُوفِ الضُّلاّلِ، وَ وُجُوهِ بَناتِهِ مَبْذُولَةٌ لِعَيْنِ السّائِقِ وَالشَّامِتِ، وَسَلْبُهُنَّ بِمَنْظَرٍ مِنَ النّاطِقِ وَالصّامِتِ، وَتِلْكَ الاَْبْدانُ الْمُعَظَّمَةُ عاريَةٌ مِنَ الثِّيابِ، وَالاَْجْسادُ الْمُكَرَّمَةُ جاثيَةٌ عَلَى التُّرابِ؟!!
«چرا اين چنين نباشد؟ حال آنكه پاره اى از گوشت بدن پيامبر، عريان بر روى شن هاى بيابان ، افتاده و خون شريفش به تيغ گمراهان ريخته شده و صورتهاى دخترانش در مقابل چشم شتررانان و شماتت گران و تاراج لباسهايشان در ديدگاه هر گويا و خاموش صورت پذيرفته و اين بدنهاى باعظمت و اين پيكرهاى باكرامت ، در حالى كه برهنه از لباس هستند، بر روى خاك افتاده اند.»
مصائِبٌ بَدَّدَتْ شَمْلَالنَّبيِّ فَفي
قَلْبِ الْهُدى اءَسْهُمٌ يَطِفْنَ بِالتَّلَفِ
وَناعِياتٌ إِذا ما مَلَّ ذُو وَلَهٍ
سَرَتْ عَلَيْهِ بِنارِ الْحُزْنِ وَالاَْسَفِ
فَيالَيْتَ لِفاطِمَةَ وَ اءَبيها عَيْنا تَنْظُرُ إِلى بَناتِها وَبَنيها: ما بَيْنَ مَسْلُوبٍ، وَجَريحٍ، وَمَسْحُوبٍ، وَذَبيحٍ، وَبَنَاتُ النُّبُوَّةِ: مُشَقَّقاتُ الْجُيُوبِ، وَمَفْجُوعاتٌ بِفَقْدِ الْمَحْبُوبِ، وَناشِراتٌ لِلشُّعُورِ، وَبارِزاتٌ مِنَ الْخُدُورِ، وَلاطِماتٌ لِلْخُدُودِ، وَعادِماتٌ لِلْجُدُودِ، وَمُبْدِياتٌ لِلنِّياحَةِ وَالْعَويلِ، وَفاقِداتٌ لِلْمُحامى وَالْكَفيلِ.
«(مصائبُ بَدَّدَتْ شَمَلَ النَّبىّ فَفى ...)؛ يعنى مصيبت هايى كه كانون خاندان پيامبر را پريشان كرد و تيرهايى كه در دل خورشيد هدايت نشست و آن قلب بشريت را از كار انداخت . و فريادهاى طنين انداز زنان خبر از مرگ آنان مى داد و آن جناب را مخاطب مى ساخت و آتش سوزان حزن و اندوه و تاءسف را در دلش شعله ور مى ساخت.
اى كاش فاطمه و پدرش مى ديدند كه دختران و فرزندانشان را پابرهنه كرده اند و عده اى را زخمى و و گروهى را اسير و برخى را سربريده اند. دختران خاندان نبوّت گريبان چاك و مصيبت زده و با مويهاى پريشان از پشت پرده ها بيرون آمده و بر صورتهاى خود سيلى مى زنند و در غم از دست دادن حمايت گران و سرپرستان خود، صدا به نوحه و زارى بلند نموده اند.»
فَيا اءَهْلَ الْبَصائِرِ مِنَ الاَْنامِ، وَ يا ذَوِى النَّواظِرِ وَالاَْفْهامِ، حَدِّثُوا نُفُوسَكُمْ بِمَصائِبِ هاتِيكَ الْعِتْرَةِ، وَنَوِّحُوا بِاللّهِ لِتِلْكَ الْوَحْدَةِ وَالْكَثْرَةِ، وَساعِدُوهُمْ بِمُوالاةِ الْوَجْدِ وَالْعِبْرَةِ، وَتاءََسَّفُوا عَلى فَواتِ تِلْكَ النُّصْرَةِ. فَإِنَّ نُفُوسَ اءُولئِكَ الاَْقْوامِ وَدائِعُ سُلْطانِ الاَْنامِ، وَثَمَرةُ فُؤادِ الرَّسُولِ، وَقُرَّةُ عَيْنِ الزَّهْراءِ الْبَتُولِ، وَمَنْ كانَ يَرْشِفُ بِفَمِهِ الشَّريفِ ثَناياهُمْ، وَيُفَضِّلُ عَلى اءُمَّتِهِ اءُمُّهُمْ وَ اءَباهُمْ.
اى مردم آگاه! و اى انسان هاى تيزبين! ، قتلگاه اين خاندان را به ياد آوريد و به بى كسى و غربت آنان و زيادى دشمنان ، نوحه سرايى كنيد و با غم و اندوه دائم و اشك چشمانتان ، آنان را يارى نماييد كه جانهاى آنان امانتهاى پروردگار جهان و ميوه دل پيامبر مسلمانان و نور چشم فاطمه زهراء، هستند. آنان كسانى اند كه پيامبر با دهان مباركش بر دندانهاى آنان بوسه میزد و پدر و مادر آنان را از پدر و مادر خود، برتر مى دانست.»
... وَكَيْفَ طَابَتِ النُّفُوسُ مَعَ تَدانِى الاَْزْمانِ ��ِمُقابَلَةِ إِحْسانِ جَدِّهِمْ بِالْكُفْرانِ، وَ تَكْديرِ عَيْشَهِ بِتَعْذيبِ ثَمَرَةِ فُؤادِهِ، وَتَصْغيرِ قَدْرِهِ بِإِراقَةِ دِماءِ اءَوْلادِهِ؟!
«چگونه اين مردم به همين زودى (همه چيز را فراموش كردند) و در برابر نيكيهاى پدرش به ناسپاسى پرداختند و عيش حضرتش را با زجر و اذيّتى كه بر ميوه دلش روا نمودند، مكدّر ساختند و با ريختن خون فرزندانش قدر و منزلت او را كوچك شمردند.»
وَ اءَيْنَ مَوْضِعُ الْقَبُولِ لِوَصاياهُ بِعِتْرَتِهِ وَ آلِهِ؟ وَ مَا الْجَوابُ عِنْدَ لِقائِهِ وَ سُؤ الِهِ؟
« پس آن همه سفارش كه درباره خاندان و فرزندانش كرده بود، چه شد؟! هنگام ملاقات با آن حضرت در قيامت ، چه پاسخى خواهند گفت؟!»
وَ قَدْ هَدِمَ الْقَوْمُ ما بَناهُ! وَ نادَى الاِْسْلامُ وا كُرْباهُ! فَياللّهِِ مِنْ قَلْبٍ لا يَتَصَدَّعُ لِتِذْكارِ تِلْكَ الاُْمُورِ! وَيا عَجَباهُ مِنْ غَفْلَةِ اءَهْلِ الدُّهُورِ! وَ ما عُذْرُ اءَهْلِ الاِْسْلامِ وَالاْيمانِ فى إِضاعَةِ اءَقْسامِ الاَْحْزانِ! فَيا اءَهْلَ الْوَفاءِ لِخَاتَمِ الاَْنْبياءِ، عَلامَ لا تُواسُونَهُ فِى الْبُكاءِ؟!
« اين ستمكاران بنايى را كه ايشان برپا ساخته بود، ويران كردند و فرياد وامصيبتاه از اسلام بلند شد و به خدا پناه مى بريم از دلى كه به ياد اين كارها نشكند و تعجّب میكنم از غفلت مردم اين زمانه ، كه چه شده اين مسلمانان را؟ و چه عذرى براى آشكار نساختن غم اين مصيبت دارند؟ اى مردمى كه نسبت به خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله وفادار هستيد، چرا در گريستن با او همراهى و همكارى نمى كنيد؟!...»
بِاللّهِ عَلَيْكَ اءَيُّهَا الْمُحِبُّ لِوَلَدِ الزَّهْراءِ، نُحْ مَعَها عَلَى الْمَنْبُوذينَ بِالْعَراءِ، وَجُدْ وَيْحَكَ بِالدُّمُوعِ السِّجامِ، وَابْكِ عَلى مُلُوكِ الاِْسْلامِ، لَعَلَّكَ تَحُوزَ ثَوابَ الْمُواسى لَهُمْ فِى الْمُصابِ، وَتَفُوزَ بِالسَّعادَةِ يَوْمِ الْحِسابِ.
«اى دوستدار فرزند زهرا (عليهاالسّلام)، ترا به خدا، در عزاى كسانى كه بر روى خاك افتادهاند با فاطمه زهرا (عليهاالسّلام)، هم ناله باش. {و ای وای...!}سيل اشك جارى ساز و بر مظلوميّت بزرگان و سران اسلام گريه كن، شايد پاداش آنانكه در اين مصيبت همدردى كردند به دست آورده و به فوز سعادت روز حساب نائل گردى...»
ای کودک مظلوم تاریخ! ای روح بلند در این کالبد کوچک، ای غریب بی پناه! آرام شدی...؟ شنیدی که چه بر خاندان پیامبر گذشته است...؟ گریه کن...! گریه کن...! برای زینب و رباب و رقیه. گریه کن...! برای علی اصغر حسین(علیه السلام)...
خدایا لعنت کن اباسفیان و معاویه و یزیدبن معاویه.
خدایا لعنت کن هر کس را که به نام اسلام با مسلمانان اینچنین می کند.