دخالت آمریکا در انتخابات دیگر کشورها
هدف من در این قسمت از مقاله اینست که شما را فقط با چند مورد از فهرست بلند دخالتها و جنایات آمریکا در انتخابات چند کشور، که اغلب با خونریزی فراوان همراه بوده است و در بعضی کشورها منجر بهجنگهای پارتیزانی شده است، آشنا کنم. جنایات و چپاول کشورهای آمریکای لاتین بهوسیله آمریکا غیر قابل تصور است.
آمریکا به طور متداول در انتخابات مکزیک، کشوری که 2000 مایل با آمریکا مرز مشترک دارد و منبع 15 میلیون کارگر ارزان، یعنی فاقد هرگونه مزایای بهداشتی و ایمنی و غیره برای آمریکاست، کشوری که خصومت نهادینه نسبت به آمریکا دارد، دخالت میکند که اغلب منجر به ترور رهبرهای سیاسی مکزیک شده است. این مسأله، چشمانداز کشوری غیر قابلاداره و از بین رفتنی به مکزیک فرهنگ داده است. نتیجه یک تحقیق مهم در سال 1980 حاکی از آنست که دمکراسی در مکزیک، یک چالش بزرگ اقتصادی و ملیگرایی برای آمریکا درست خواهد کرد و این، نتیجة گفته مکرر دولتهای آمریکا در گذشته را که دمکراسی برای کشورهای آمریکایی لاتین خوب نیست، تایید میکند. اقتصاد مکزیک از 25 سال قبل خرابتر شده است.
آمریکا در انتخابات آزاد ریاست جمهوری گواتمالا در 1954 دخالت کرد. در آن کشور و در کشورهای نیکاراگوا و ال سالوادور در طول دهه 1980، آمریکا کار همیشگی خود را کرد: خونریزی فراوان که شامل کشتن شمار زیادی دانشجو، کشتن رئیس یک دانشگاه، از بین بردن نیروی استقامت مردمی و مخالف و از بین بردن رسانههای آزاد برای بیرونآوردن رئیسجمهورهای مورد نظر خود از صندوقهای انتخاباتی بود. در اِل سالوادور، آمریکا مثل همیشه رسانهها را سانسور نکرد، بلکه با بمب و ترور، آنها را کاملا از بین برد. سردبیر یک روزنامه مستقل را تکه تکه و اسقف اعظم «رومرو» را ترور کرد و یک دمکراسی کاغذی برای قانونی نشان دادن چپاول آن کشور به وجود آمد. (قتل روزنامهنگار السالوادوری مرا یاد سرنوشت سردبیر روزنامه باختر امروز در کودتای 28 مرداد انداخت).
در سال 1996، آمریکا به مردم نیکاراگوا حق انتخاب بین ادامه جنگ « Contra» که خود آن را راه انداخته بود و یا انتخاب رئیسجمهوری مورد نظر خود را داد. خانم «چامورو» (chamoro) کاندیدای مورد نظرآمریکا رئیسجمهور شد. اگر واقعاً علاقمند هستید با جنایات آمریکا با کمک موسسههای روابط عمومی در کشورهای اِل سالوادور، گواتمالا و نیکاراگوئه آشنا شوید، باید دست کم فصل سوم کتاب کلاسیک «ساختن رضایت» نوشته «ادوارد هرمن» و «نوآم چامسکی» را بخوانید.
بعد از حمله آمریکا به فیلیپین در ابتدای قرن بیستم که منجر به کشتاری عظیم و قصابی عجیبی شبیه کشتار بعدی آمریکا در ویتنام شد، آمریکا نوع انتخابات دمکراتیک خود را به آن کشور صادر کرد. فقدان یک انتخابات سالم مردمی، در اواسط سال 1985 منجر به بروز جنگ پارتیزانی شد که در نهایت رژیم «مارکوس» دستنشاندة آمریکا را کنار گذاشت. چگونه یک انتخابات دموکراتیک میتواند مسئول و پاسخ گو نباشد، اگر امکان بدهد که همسر مارکوس (ایملدا) بطریهای بزرگی از عطر کریستن دیور، یا 3000 جفت کفش، یا 570 میلیون دلار اندوخته در بانکهای سوئیس داشته باشد در حالی که فقر و بدبختی در کشور غوغا میکند؟ این نوع رهبرها، افرادی هستند که بهوسیله آمریکا در انتخابات، از آنها حمایت میشود.
مثل «پینوشه» یا «سوهارتو» که بعدها اغلب با بیلیونها دلار پول دزدیده شده خود در آمریکا، بازنشسته میشوند. بنابراین آمریکا چپاول این کشورها را بهدو طریق انجام میدهد: یکی در طول زمانی که رهبر مورد نظر آمریکا حکومت میکند و دیگری موقعیکه مردم آنها را بیرون میکنند. چه چپاولی برای آمریکا از این بهتر؟ احساس یأس و ناامیدی از اینکه رای مردم را در انتخابات دزدیدند، اغلب مردم را بعد از چنین انتخاباتهایی بهطرف جنگهای پارتیزانی سوق میدهد؛ نظیر آنچه در کلمبیا، فیلیپین یا الجزایر اتفاق افتاد.
در سال 1959 آمریکا انتخابات لائوس را به هم زد و از سال 1966 به بعد، به طور مداوم انتخاباتهایی در چند کشور طراحی کرد که آنها را انتخابات آزاد، نمونه، الگو یا بی نظیر نام نهاد و آژانسهای مسافربری، آمریکا، این کشورها را به عنوان کشورهای «بهشت توریستی» آگهی میکردند.
بهعلت داشتن نفت و برلیان، در سال 1992، آمریکا یک جنگ مخفیانه برای متزلزلکردن انتخابات آنگولا بهراه انداخت و برای این کار از سلاح، مربی نظامی و سربازهای مزدور در این کشور استفاده کرد که منجر بهکشتار فراوان شد. آمریکا انتخابات سالم و آزاد سال 1992 در الجزایر را از ترس اینکه ممکن است اسلامگرایان سرکار بیایند به هم زد. این دخالت آمریکا منجر به مرگ 100 هزار تن و آوارگی یک میلیون و نیم الجزایری شد.
در انتخابات بعدی این کشور، ارتش به راحتی برنده شد، چون قسمت اعظم مردم به جای رای دادن، در منزل ماندند. بعد از مهندسی کودتا در سال 1965 که منجر به آوردن «سوهارتو» در اندونزی شد، این رژیم با همکاری آمریکا، یک میلیون تن از مردم اندونزی را کشت. این کشور پس از 44 سال توانست نخستین انتخابات آزاد خود را برگزار کند.
آمریکا در انتخابات بوسنی (1996) نیز تقلب کرد و تمام عملیات آن محصول همکاری بین ارتش آمریکا، چند سیاستمدار واشنگتنی و تقلب عظیمی در ثبت نام رایدهندگان بود. طبق گزارش حاصله، آمریکا پول فراوانی هم در انتخابات سال 1999 گرجستان و اوکراین صرف کرد. در سال 1991 یک انتخابات آزاد و دمکراتیک درهائیتی انجام گرفت، اما آمریکا بهعلت اینکه نامزد مورد نظر او فقط 14 درصد آرا را به دست آورد، بسیار عصبانی شد و تصمیم گرفت این رژیم مردمی را متزلزل کند.
از مدتی پیش از انتخابات، آمریکا پناهندگانهائیتی را به زور بیرون میکرد، اما بعد از انتخابات آزاد، پس از مدت کمی، شروع به پذیرش پناهنده کرد. آخرین نمودار فقدان احترام برای انتخابات آزاد و قانون اساسی کشورها، آنچه بود که آمریکا با «ارستید» درهائیتی انجام داد: فردی را که از طریق انتخابات دمکراتیک و آزاد بهوسیله مردم انتخاب شده بود، به زور از قدرت کنار گذاشت.
اکنون تمام دنیا آگاه است که آمریکا چه کاری در انتخابات ویتنام کرد. جلوگیری از انجام انتخاباتی که پس از شکست فرانسه قرار بود، تعیین کند که آیا این کشور جدا از هم به صورت جنوبی و شمالی بماند یا باید باهم متحد و یکی شود، منجر به بروز جنگی شد که طی آن 56 هزار آمریکایی کشته شدند و یک شکست عظیم در تاریخ آمریکا رقم خورد که تا امروز فراموش نشده است. این جنگ همچنین سبب کشته شدن 3 میلیون تن از مردم ویتنام و به گفته بعضی دانشمندان، خرابی زیست محیطی شد که شاید بهعلت استفاده از مواد سمی، هرگز این کشور نتواند از آن خلاصی پیدا کند.
آمریکا بعضی اوقات، وقتی از روشهای معمول مثل خریدن سردبیر روزنامه و چاپکردن مقالات برای بیاعتبارکردن رهبر یک کشور یا تقلب در انتخابات به وسیله مزدوران خود موفق نشود، دست به روشهای دیگری مثل کودتا میزند. این کار را نیکسون در شیلی کرد. وقتی کوشش او در انتخاب فرد مورد نظرش به نتیجه نرسید، با مهندسی یک کودتای نظامی، «سالوادور آلنده» رهبر مردمی را که از طریق دمکراسی و با حمایت مردم انتخاب شده بود، کشت و بهجای او یک قصاب مثل پینوشه را مستقر کرد. این بزرگترین موفقیت نیکسون در طول دوران ریاست جمهوریاش بود!
« سیا» در سال 1947 تشکیل شد و اولین مأموریت آن، جلوگیری از پیروزی چپگراها در انتخابات ایتالیا و فرانسه بود. در همان سال، اولین تصمیم سازمان امنیت ملی آمریکا به استناد یک سند مخفیانه، این بود که با استفاده از ناوگان ششم و حمایت از عملیات شبه نظامی (تروریسم) در ایتالیا، این کار را انجام دهد. اما وقتی با خرابکاری در داخل کشور، کم شدن ذخیره غذایی، دوباره به کار گماردن یک پلیس فاشیستی و از بینبردن و برهم زدن سازمان کارگران هدف مورد نظر محقق شد، دیگر آمریکا از برنامه اولی یعنی حمله با ناوگان ششم استفاده نکرد.
از زمان شکست آمریکا در ویتنام به بعد، کاخ سفید برای خنثیکردن این باور مردم دنیا که « آمریکا حامی دیکتاتوری در جهان است»، سعی کرد در انتخاباتها به ویژه در کشورهای آمریکای لاتین به نحو دیگری عمل کند؛ یعنی با نامگذاری «انتخابات نمونه یا مثال زدنی» عملکرد آمریکا بهنظر صحیح و عادلانه بیاید. نکته مد نظر آمریکا در این ترفند این بود که اگر میخواهید در انتخابات موفق شوید، باید از مدل آمریکایی استفاده کنید. یعنی کاری که «یلتسین» در انتخابات روسیه انجام داد؛ با رشوهدادن به سردبیرهای نشریات روسی، منحصرکردن تلویزیون بهخود و محرومکردن رقیب از آن، خلاصه به شکل یک مدل انتخاباتی آمریکای لاتین، اما نتوانست دنیا را با این شیوه فریب دهد.
نتیجهگیری
سیستمی که در آمریکا حکمفرماست، «پلوتاکراسی» است و نه دمکراسی. در سیستم «پلوتاکراسی» اداره کشور بهدست ثروتمندان است و این سیستم به وسیله بنیانگذاران آمریکا، بهعلت وحشت از مردم عادی طراحی شده و آمریکا وفادارانه تا امروز از آن پیروی کرده است. وقتی در نظر بگیریم که «نقش مردم» در قلب دمکراسی جای دارد، این سیستم با هیچ تعریفی نمیتواند دمکراسی یا مردمی باشد و بهعلت قدرت نظامی آمریکا، این امر برای دنیا خطر بزرگی محسوب میشود.
نقش پول در آمریکا منحصر به انتخابات نیست، بلکه بر تمام جوانب آمریکا حکمفرماست. حکم دادگاه جنایی هم به وسیله ثروتمندان میتواند خریداری شود. در اینجا فقط بهیک مثال اکتفا میکنم. «او. جی سیمپسون» یک بازیکن مشهور فوتبال آمریکایی، زن مطلقه خود و دوست پسر او را کشت و با استفاده از چند وکیل برجسته بسیار گرانقیمت، تبرئه شد.
هنوز وضع انتخابات در آمریکا هیچ تغییری نکرده و فقط مخارج آن سرسامآورتر شده است. بهعلت اینکه آمریکا در پایان جنگ جهانی دوم تنها قدرت نظامی و اقتصادی بود و فقر و خرابی جنگ، دنیا را احاطه کرده بود، چشم مردم دنیا بهکمکهای اقتصادی آمریکا دوخته شده بود و همچنین به دلیل ناآگاهی مردم جهان از سیستم سیاسی آمریکا و نظام مدیریتی آن، ادعای آمریکا در این مورد که قهرمان دمکراسی جهان است، به طور کلی پذیرفته شد، ولی مثل تمام سلطهجویان تاریخ، اولین و آخرین هدف آمریکا در پایان جنگ، پول و منافع اقتصادی و چپاول ثروت کشورهای ضعیف یا در حال توسعه، با استفاده ابزاری از دمکراسی بوده است.
انسانها ذاتاً مخالف نظام دیکتاتوری هستند و آمریکا و انگلیس با استفاده ابزاری از شعارهای دمکراسی، حقوق بشر و آزادی، در جهت کاهش نظارت و کنترل بر مزدوران خود در داخل کشورها کوشیدهاند تا آنها بتوانند در نظامها رخنه کرده و در نهایت کنترل کشور را بهدست گیرند. وقتیکه آمریکا و انگلیس از فقدان دموکراسی، حقوق بشر و آزادی در کشوری صحبت میکنند، بدانید که در آن کشور نفوذی ندارند.
اشتباه غیرقابل بخشش و مهلک این است که ایران یا کشوری مثل ایران تصور کند، آمریکا یک کشور دموکرانیک و خواهان دموکراسی برای آنها است. ایران هرگز نباید کوچکترین قدمی برای کاهش سیستم امنیتی خود بردارد.
مردم ایران باید از استقلال و آزادی که امام خمینی(ره) به آنها هدیه دادهاند و نمیتوان روی آن قیمت گذاشت، با دادن هر بهای ممکن، حتی جان خود، محفاظت کنند.
وقتی در نظر بگیریم که جمهوری اسلامی ایران و گسترش نفوذ آن بهدیگر کشورهای اسلامی، چقدر منافع دنیای غرب، بهخصوص انگلیس و آمریکا را بهخطر انداخته است، باید باور کنیم که غرب حاضر است بیلیونها دلار برای براندازی جمهوری اسلامی ایران هزینه کند و با وجودی که شرایط را مناسب نمیبیند، مطمئن باشید که هنوز پولهای سرشاری برای تبلیغات علیه نظام ایران خرج میکند.