پای هیچ انسانی تاکنون به کره ماه نرسیده است، اما نیل آرمسترانگ میتواند سالها وجدانش را با مسکنی به نام غرور ملی آرام کند چون آمریکا همیشه باید بالاتر از دیگران بایستد حتی اگر این فضانورد، ناسا و همه متخصصانی که در پروژه دروغین آپولو فعالیت میکردند مجبور باشند سالها با این جدال درونی زندگی کنند. اگر آمریکا در سال 1969 با سفینه آپولو توانست به کره ماه سفر کند و غرور جریحهدار غربیها و لیبرالیسم را که سالها در برنامههای فضایی از شوروی یعنی همان مهد کمونیسم عقبافتاده بود دوباره زنده کند، چرا هیچگاه نتوانست در 40 سال گذشته سفر به کره ماه را تکرار کند؟
اگر سفر به کره ماه در دهه 60 میلادی با فناوری بسیار ضعیف آن روز ممکن بود چرا ناسا و آمریکا امروز که بیش از 40 سال از آن دوران میگذرد نمیتوانند این بار پای نوههای آرمسترانگ را که به مراتب به فناوری پیشرفتهتری مجهز هستند به کره ماه برسانند؟
چرا برنامه سفر به ماه از سوی آمریکا بیش از سه سال دوام نیاورد و در سال 1972 پایان گرفت. آمریکاییها پایان سفر به ماه را به هزینههای بالای آن مربوط میدانند، اما چطور ممکن است اقتصاد آمریکا و مالیاتدهندگان آن بتوانند در دهه 60 میلادی به مدت سه سال هفت بار فضانوردان آمریکایی را به ماه برسانند، اما در طول 40 سال این اتفاق نتواند حتی یکبار بیفتد. ناسا تاکنون نتوانسته به درستی به هیچکدام از اسنادی که از سوی دانشمندان مستقل درباره جعلی بودن پروژه آپولو و سفر انسان آمریکایی به ماه است، پاسخ دهد. بیل کیسینگ، نویسنده کتاب «ما هرگز به ماه نرفتیم» از جمله کسانی است که پروژه آپولو را ناممکن میداند.
او در مصاحبهای به دلایل ناممکن بودن این پروژه اشاره کرده و گفته است: «کره ماه جای انسان نیست. هیچ انسانی نمیتواند از ارتفاع 300 مایلی بالاتر برود. این همان ارتفاعی است که فضانوردان زیر فشار تشعشعات کمربند ون آلن قرار میگیرند – کمربند ون آلن در اطراف زمین قرار دارد و ساکنان زمین را از تشعشعات خطرناک کیهانی محافظت میکند – از سوی دیگر شدت تشعشعات رادیو اکتیو در ماه آنقدر زیاد است که اگر فضانوردان بخواهند از تشعشعات آن در امان بمانند باید لباسی از سرب به ضخامت یک متر بر تن کنند.
به نظر من تمام پروژه آپولو یک دروغ بزرگ است. ما مثل فیلمهای سینمایی برشهایی از دروغهایی را میبینیم که با حقه تقطیع و وصل واقعی به نظر میرسند. موشکی به فضا فرستاده میشود در صورتی که هیچ سرنشینی ندارد سپس در روز بازگشت موشک فضانوردان را در داخل کپسول نشانده و به وسیله هواپیما روی اقیانوس رها میکنند.
ماه هیچ جو و اتمسفری ندارد، بنابراین همواره در معرض بمباران شهابسنگهاست. ماه محوطه کاخ سفید نیست که به راحتی بتوان گردش و پیادهروی کرد و نگران برخورد هیچ شهاب سنگی نبود.
از سوی دیگر تشعشعات خورشیدی، پرتوهای کیهانی و دمای بسیار بالا که گاه به 256 درجه میرسد اجازه نمیدهد پای یک انسان حتی اگر این انسان یک آمریکایی مغرور باشد به کره ماه برسد. ناسا میگوید لباسهایی که فضانوردان بر سطح ماه پوشیده بودند تهویه مطبوع داشته است، اما از یاد میبرد که یک سیستم تهویه مطبوع نمیتواند در خلأ کار کند. لباس فضایی در ماه با خلأ محاصره شده است، بنابراین نمیتواند به تبادلات حرارتی جواب دهد چرا که خلأ مثل یک عایق عمل میکند. ناسا در این 40 سال علاوه بر آنکه برنامههای فضایی آمریکا را دنبال کرده به یک مهارت باورنکردنی هم در تکمیل و اصلاح دروغهایش رسیده است.
وقتی دانشمندان میگویند فضانوردان آمریکایی با آن لباسها عملاً نمیتوانستهاند در ماه پیاده شوند، ناسا مدعی میشود لباس فضایی این فضانوردان با آبی که در لولههای اطراف بدن فضانوردان گردش میکرد، خنک میشده است. سازمان فضایی آمریکا ادعا میکند آب روی محافظ مارپیچ بخش پشتی لباس فضانوردان اسپری میشده تا لایهای از یخ ایجاد شود. دانشمندان پاسخ میدهند برای این کار به ویژه وقتی سیستم خنککننده آپولو را در نظر بگیریم به آب بسیار فراوانی نیاز است و اگر آمریکا آن زمان این تکنولوژی را داشت که تقریباً حجمی معادل یک دریاچه کوچک آب را با خود به کره ماه ببرد چرا امروز با وجود پیشرفت فناوری فضانوردان مجبورند بخشی از نیاز خود به آب را با تصفیه ادرار خود تأمین کنند، آن هم نه در کره ماه بلکه در همین ایستگاه فضایی بینالمللی که در مقایسه با فاصله ماه تا زمین همسایه دیوار به دیوار ماست.
گفته میشود رئیسجمهور اسبق آمریکا لیندون جانسون که پروژه آپولو را بعد از ترور کندی دنبال کرد اسناد این پروژه را در طبقهبندی محرمانه قرار داد و دستور داد تا سال 2026 از این طبقهبندی خارج نشود.
به تعبیر سی کلارک، نویسنده معروف آپولو یک حفره بزرگ در تاریخ است که حتی طبقهبندی اسناد آن نمیتواند این حفره را پر کند چرا که هنوز هالیوود با همه جادوگریهایی که در آستین دارد نتوانسته نیمی از آمریکاییها را متقاعد کند که آنچه 40 سال پیش در تلویزیونهایشان دیدهاند نه جلوههای ویژهای در صحرای نوادا و ماکت گچی ماه بلکه کره ماه واقعی بوده است. جالب اینجاست که دن گلدن، مدیر اجرایی ناسا در سال 1994 آشکارا در یک مصاحبه تلویزیونی پذیرفت که انسان نمیتواند از مدار زمین خارج شود، مادام که پرتوهای کیهانی وجود دارند، اما گلدن در حالی این سخنان را بر زبان میآورد که انگار یک لحظه فراموش کرده بود سازمان متبوعش 25 سال پیش از آن ادعا کرده بود انسان را به 250 هزار مایل دورتر از زمین روی کره ماه نشانده است.
هارپ؛ اسلحهای زلزلهساز؟!
اما یکی از فرصتطلبیهای بزرگ آمریکا در این سالها بهرهبرداریهای رسانهای و شبهعلمی از رخدادهای طبیعی و سوانحی است که منشأ آن عوامل غیرمترقبه است. سال گذشته همزمان با وقوع زلزله 7/3 ریشتری در هائیتی اخباری در رسانههای عمومی جهان منتشر شد مبنی بر اینکه زلزله هائیتی را آمریکا با استفاده از صلاح مخوفی به نام «هارپ» ایجاد کرده است. البته آمریکاییها خود منشأ این شایعات و جوسازیها هستند، برای یک قدرت استکباری هر چیزی که بتواند ملتها را مرعوب کند مطلوب است، حتی اگر شایعهای به نام هارپ باشد.
روزهای آغازین سال 89 حتی برخی از رسانههای داخل کشور به این موضوع دامن میزدند که آمریکا به کمک سلاح هارپ توانسته سرما و یخبندان وسیعی را در اروپا ایجاد کند و بسیاری از فرودگاهها را به تعطیلی بکشاند، از طرف دیگر با توسل به همین سلاح توانسته زمین لرزه هائیتی را به وجود آورد تا با ورود ناوگان نظامی خود به دریای کارائیب امکان اشغال برخی از کشورهای آمریکای جنوبی نظیر کوبا و ونزوئلا که سیاستهای مستقلی از دولت آمریکا دارند، فراهم شود.
اما جوسازیهایی که مبتنی بر نوعی شبه علم در رسانهها مطرح میشد نشاندهنده این بود که هارپ نوعی سلاح الکترومغناطیسی است که با فشرده کردن بخشی از لایه یونسفر و انعکاس امواج الکترومغناطیسی با فرکانس بالا قدرت حرارتی زیادی را به مناطق مورد نظر از سطح زمین وارد میکند.
اما دانشمندان معتقد بودند منشأ این جوسازیها به ویژه آنجا که پروژه هارپ با زمین لرزه گره میخورد در این واقعیت علمی است که زلزلههای بزرگ با تغییرات عمدهای در اتمسفر بالای منطقهای که زمین لرزه در آن رخ داده همراه هستند و اغتشاشاتی را در لایه یونسفر ایجاد نمیکنند.
سال گذشته در فضایی که رسانهها با حرارت این مسئله را دنبال میکردند برخی از کارشناسان در گفتوگو با رسانهها اعلام میکردند که شاید بتوان از ماهیت واقعی هارپ – نه آن ماهیت غلوآمیز و انحرافی - برای پیشبینی زلزله استفاده کرد اما اینکه کسی تصور کند با هدایت امواج الکترومغناطیسی میتوان در یک منطقه زلزله ایجاد کرد این موضوع نمیتواند توجیه علمی داشته باشد.
در واقع آمریکاییها از رابطه موجود میان اغتشاشات لایه یونسفر هنگام وقوع زلزلههای بزرگ میخواستند این بهرهبرداری تبلیغاتی عوامفریبانه را انجام دهند که چون هارپ پروژهای مرتبط با این لایه است، بنابراین آنها این اغتشاشات را دستکاری میکنند تا زلزلهای بزرگ در منطقهای از جهان روی بدهد، گو اینکه همان زمان بسیاری بر این عقیده بودند که اگر واقعاً آمریکا به چنین توانمندی بزرگی در مهار طبیعت و فراتر از آن یعنی دستکاری در تحولات لایهها و گسلهای زمین رسیده است چرا چنین توانمندیای را درباره ایران به اجرا نمیگذارد؟
مگر نه این است که آمریکا یکبار به دست همین نیروهای طبیعی یکی از تحقیرآمیزترین شکستهای نظامی خود را در طول تاریخ آمریکا در طبس تجربه کرد، آن هم به دست شنهایی کوچک و به ظاهر ناچیز که به تعبیر امام(ره) مأمور خداوند بودند.
نشانی ارتش یأجوج و مأجوج در ذهن متوهم بوش
آمریکا برای حمله به عراق به یک دروغ متوسل شد، عراق انبار بزرگی از تسلیحات کشتار جمعی است و اگر این تسلیحات کنترل و نابود نشود خطر بزرگی منطقه خاورمیانه و کشورهای منطقه را تهدید میکند.
آمریکا که خود بزرگترین انبار زرادخانههای هستهای است و کارنامه سیاه بمباران هستهای دو شهر ژاپن را در کلکسیون افتخاراتش ثبت کرده هر زمان که بخواهد میتواند با اعتماد به نفس بزرگترین برادر بزرگ ملتها و حامی و غمخوار کشورها باشد.
آمریکا پس از افغانستان به عراق حمله کرد. درخشش این آتشبازی اگرچه برای بوش و همکاران جمهوریخواهش لذتبخش بود اما براساس آماری که اتفاقاً NGOهای غربی ارائه کردهاند این جنگ یک میلیون نفر عراقی را به کام مرگ فرستاد و میلیونها عراقی را بیخانمان کرد. جالب اینجاست که آمریکاییها ادعا میکنند تلفات جنگ فراتر از 77 هزار نفر نبوده است. آیا بوش پسر در چنبره تحریفشدهای از تعالیم اصلاحگرایانه گرفتار نشده بود؟
21 مارس 2009 روزنامه گاردین نوشت: «در کابینه بوش هر مقامی برای حمله به عراق توجیههای شخصی خود را داشت. بوش میخواست خود را مصلح جهان نشان دهد و قدرت آمریکا را به رخ سایرین بکشد، دیک چنی قدرت ریاست بیشتری میخواست و رونالد رامسفلد هم سعی داشت که از طریق جنگ ارتش در اختیار خود را به قدرتی پویا تبدیل کند.
رایس مشاور انگیزه خودش را داشت، همه عراق را میخواستند، پس چرا او نخواهد! در این میان فقط کالین پاول، وزیر خارجه وقت بود که از ابعاد ناگوار این جنگ بیهوده خبر داشت اما برای اینکه در کابینه بوش دیده شود باید بر اطلاعات نادرست دامن میزد. قافله جنگاور بوش به راه افتاده بود و او نباید که عقب میماند. به این ترتیب بزرگترین یورش مدرن دنیای امروز به کشوری وامانده و بیدفاع آغاز شد.»
در واقع اگرچه آمریکا به دروغ وجود تسلیحات کشتار جمعی از عراق را عاملی برای حمله نظامی به این کشور میدانست – ادعایی که هیچگاه ثابت نشد – اما این توهمات اصلاحگرایانه و درک تحریفشده او از انجیل بود که شعلههای آن در عراق زبانه کشید و زیرساختهای اجتماعی و فرهنگی آن را نابود کرد.
همچنان که جان کلود موریس، نویسنده فرانسوی در کتاب «اگر دوباره به من بگویید باور نمیکنم» ریشه حمله آمریکا به عراق را در اعتقادات خرافی بوش میداند. موریس در کتاب خود به تفکرات سست و مبتنی بر تحریف اندیشههای دینی نزد بوش پسر میپردازد و معتقد است که رئیسجمهور سابق آمریکا به زعم خود جنگ علیه عراق را برای نابودی ارتش یأجوج و مأجوج به راه انداخته است.
وی در مقدمه این کتاب مینویسد: «اگر تصور میکنید آمریکا برای یافتن سلاحهای کشتار جمعی به عراق تجاوز کرده باید بگویم در توهم به سر میبرید و تفکر شما درست نیست چرا که علل و انگیزههای واقعی این تجاوز در ذهن کمتر کسی میگنجد و خارج از پیشبینیهای سیاسی و منطقی است.» وی بوش پسر را فردی خرافاتی توصیف کرده و مینویسد: «جورج بوش از همان کودکی به غیب علاقه زیادی داشت، کتابهای لاهوتی قدیمی و در صدر آن تورات را مطالعه میکرد و تمایل داشت عبارتهایی نظیر از بین بردن محور شرارت، نیروهای تاریکی، ظهور مسیح فریبکار و ملت برگزیده خدا را به کار ببرد، وی همچنین مدعی بود که روزانه خداوند پیامهایی رمزی را به سوی او میفرستد.»
جالب اینجاست که نویسنده در بخشی از کتاب خود به گفتوگوی ضبطشدهاش با ژاک شیراک، رئیسجمهور سابق فرانسه اشاره میکند که در آن شیراک بخشی از اسرار تجاوز آمریکا به عراق را برملا کرده و میگوید: «اوایل سال 2003 میلادی تماسی تلفنی از بوش پسر دریافت کردم که از محتوای آن بسیار شگفتزده شدم.
بوش در این مکالمه از من میخواست با الحاق ارتش فرانسه به نیروهای ائتلاف علیه عراق موافقت کنم اما تنها توجیه او در این درخواست این بود که میخواست آخرین لانههای یأجوج و مأجوج را از بین ببرد.
بوش مدعی بود ارتش یأجوج و مأجوج در خاورمیانه در نزدیکی شهر قدیمی بابل پنهان شدهاند، از سوی دیگر رئیسجمهور آمریکا حمله به ارتش یأجوج و مأجوج را وظیفهای الهی و مقدس میدانست که مبتنی بر پیشبینیهای تورات و انجیل بود.»
موریس در این کتاب مینویسد: رئیسجمهور فرانسه به من میگفت وقتی این استدلالها را از زبان بوش میشنیدم لحن ادای کلمات اصلاً به گونهای نبود که تصور کنم او صرفاً خواسته با من شوخی کند، او بسیار جدی و وظیفهشناسانه با من سخن میگفت و هر چقدر از زمان مکالمه من با بوش میگذشت بیشتر حیرت میکردم که این حرفها را از زبان رئیسجمهور یکی از بزرگترین کشورهای جهان میشنوم. آن لحظه کاملاً شوکه بودم و باورم نمیشد که این مرد تا این درجه سطحینگر، سبک، واپسگرا، عقبمانده و متعصب نسبت به خرافه است.
حقوق بشر با تبصره رنگ پوست
وقتی اوباما برای اولینبار در طول تاریخ آمریکا به عنوان اولین رئیسجمهور سباه به کاخ سفید راه یافت نه تنها سیاهپوستان آمریکا بلکه بسیاری از سیاهپوستان در سراسر جهان حلقههای شادی را تشکیل داده بودند.
شبکههای تلویزیونی تصاویر متعددی از شادی و پایکوبی آمیخته به بغض سیاهپوستها را نشان میدادند، آنها امید داشتند که در رأس قدرت قرار گرفتن یک سیاهپوست میتواند جبران بخشی از آپارتاید، تبعیض نژادی و محرومیت سیاهپوستان از بسیاری از حقوق اجتماعی و سیاسی باشد.
اوباما با شعار تغییر آمد؛ تغییری که میتوانست بخشی از آن در کاستن از تفاوت برخورداری از حقوق شهروندی در جامعه آمریکا میان سفیدپوستها و سیاهپوستها باشد، اما تغییر عملاً در دوران ریاست جمهوری اوباما به چشم نیامد، همچنان که دموکرات بودن او نتوانست مانعی در همراهی او با جمهوریخواهان جنگافروز باشد. ابتدای اردیبهشت امسال بود که اعضای ائتلاف «سیاه، سیاه است» با برپایی تظاهراتی در شهر واشنگتن در برابر آنچه نابرابریهای آموزشی، بهداشتی و برخورداری از مسکن میان سفیدپوستان و سیاهپوستان میخواندند، اعتراض خود را به سیاستهای دولت آمریکا اعلام کردند.
در حال حاضر با وجود آنکه در ماه مارس امسال متوسط نرخ بیکاری در آمریکا با اندکی کاهش به 8/8 درصد رسیده است اما این نرخ در میان سیاهپوستان دو برابر است و با وجود آنکه سیاهپوستان آمریکا نخستین گروهی بودند که در پی بحران و رکود اقتصادی این کشور مشاغل خود را از دست دادند اما سهم آنها از 216 هزار فرصت شغلی ماه گذشته بسیار ناچیز بوده است.
سه چهارم جمعیت خانهدارهای آمریکا را سفیدپوستان تشکیل میدهند در حالی که سیاهپوستان 42 درصد بیخانمانهای این کشور را تشکیل میدهند.
براساس اعلام مرکز آمار ایالات متحده آمریکا در سال 2005 بیش از نیمی از اقلیتهای نژادی آمریکا پیش از اتمام دوره دبیرستان از ادامه تحصیل بازماندند. حداقل 30 درصد از سفیدپوستان مدرک لیسانس میگیرند، در حالی که این آمار در بین سیاهپوستان 17 درصد است. سیاهپوستان 12 درصد جمعیت آمریکا را تشکیل میدهند اما 40 درصد از زندانیانی که بیش از یک سال محکومیت دارند سیاهپوست هستند.
جالب اینجاست که تعداد زندانیان سیاهپوست در آمریکا 6/6 برابر سفیدپوستهاست.
از هر 12 سیاهپوست در آمریکا یک نفر زندان یا بازداشتگاه را تجربه میکند که این رقم در میان سفیدپوستها یک نفر در هر 100 نفر است. در نظرسنجیای که شبکه سیانان در دسامبر 2006 انجام داده 84 درصد از سیاهپوستان و 66 درصد از سفیدپوستان بر این باورند که مشکل نژادپرستی در آمریکا بسیار جدی است.
براساس گزارشی که اخیراً شبکه خبری سیانان و شبکه محلی فیلادلفیا منتشر کردند جامعه آمریکا همچنان در قرن بیستویکم گرفتار تبعیض نژادی شدید است.
شبکه خبری سیانان اخیراً اعلام کرد کارگران سیاهپوستی که در کارگاههای ویژه بازیافت زباله در فیلادلفیای آمریکا کار میکنند، شکایتی به دادگاه این شهر بردهاند مبنی بر اینکه در محل کار خود در معرض تبعیض نژادی قرار دارند. این افراد اعلام کردهاند به خاطر پوست سیاه خود سالهاست با آنها بدرفتاری میشود و حتی در محل کار خود اجازه استفاده از سرویسهای بهداشتی ویژه سفیدپوستان را ندارند، اما تضییع حقوق شهروندان آمریکایی صرفاً موضوعی نیست که بتوان آن را در رنگ پوست خلاصه کرد.
برخلاف ادعاهای آمریکا دولت این کشور و نهادهای امنیتی و انتظامی بیشترین کنترلها و دخالتها را در امور خصوصی شهروندان اعمال میکنند، این دخالت به ویژه بعد از 11 سپتامبر به بهانه مبارزه با تروریسم گسترش یافته است.
در یکی از یادداشتهای FBI آمده است دولت ایالات متحده آمریکا به طور محرمانه مکالمات تلفنی دهها میلیون شهروند این کشور را شنود میکند. براساس گزارش USA TODAY بیشتر کارفرمایان این کشور، کارگران خود را از طریق سیستم موقعیتیاب جهانی GPS و کشاورزان را به وسیله میکروچیپها و مأموران خصوصی تحتنظر میگیرند. اما براساس تحقیقی که از سوی انجمن مدیران آمریکا و مؤسسه سیاست اشتغال آمریکا صورت گرفته 76 درصد از شرکتها ارتباط کارکنان خود با سایتها را کنترل میکنند. 36 درصد جزئیات و حتی زمان اتصال صفحه کلید رایانه کارمندان را تحت نظر میگیرند و بیش از نیمی از کارفرمایان نامههای الکترونیکی کارمندان را نگهداری و محتوای آن را چک میکنند.
بنیاد حفظ مرزهای الکترونیکی که مسئول حفظ حریم خصوصی شهروندان است در 23 می 2006، FBI را به خاطر تشکیل پایگاهی با بیش از 659 میلیون نسخه از مکالمات مردم به زیر پا گذاشتن مفاد قانون آزادی مدنی متهم ساخت. در کشوری که ادعا میشود ساز و کار دستیابی به قدرت به گونهای تعریف شده است که افراد شایسته بتوانند به سهم خود از قدرت دست یابند، میانگین هزینه نامزدهای پیروز در انتخابات حدود هفت میلیون دلار است.