در جریان فتنه 88 که توطئهای بود در بستر انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری دو جریان کلی در برابر هم صفآرایی کردند:
1- جریان انقلابی، مردمی و وفادار به آرمانهای حضرت امام خمینی(ره) و پیرو ولایت فقیه که خواهان حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی با همان مختصات مورد نظر امام(ره) بود.
2- جریانی که تمامی دشمنان، مخالفان، منحرفان، تجدیدنظرطلبان و ریزشهای انقلاب در درون آن جای گرفته و افرادی که به عنوان سران فتنه معروف شدند، روی صحنه جلودار آن بودند. آقایان کروبی، خاتمی و موسوی در ادبیات سیاسی فتنه سال 88، به عنوان سه ضلع فتنه شناخته شده و مردم به صورتهای گوناگون از مقامات قضایی کشور خواهان برخورد با آنان گردیدهاند. این جریان در فتنه 88 در تلاش بود بر قدرت سیاسی به هر شکل ممکن دست یافته و انقلاب و نظام را از مسیر اصلی خارج سازد.
ثبت وقایع و تحلیل درست از حوادث قبل و بعد از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در سال 1388 یک ضرورت است. این ضرورت موقعی خود را برای نیروهای انقلاب بیشتر برجسته میسازد که بدانیم جریانهای منحرف و ریزشهای انقلاب، سعی میکنند تحلیلی وارونه از این حوادث ارائه داده و در تاریخ ثبت کنند. در واقع عدهای به دنبال تحریف تاریخ در این مقطع بسیار مهم هستند. بروز و ظهور یک جریان نفوذی و انحرافی در اصولگرایان که از حمایتهای گسترده و همهجانبه رئیسجمهور دولت اصولگرا برخوردار است و میزان بالای انحراف این جریان باعث نگرانیهای شدید و جدی طیفهای مختلف اصولگرا و از جمله حامیان اصلی دولت شده، زمینهای را فراهم ساخته تا جریان فتنه بتواند این شبهه را القا کند که گذر زمان نشان داد حق با چه کسی بوده و آنان در سال 88 بیش از هر کس دیگر متوجه این انحراف شدهاند. در واقع جریان فتنه و برخی عوامل آن در شرایط جدید تلاش خواهند کرد روایت دلخواه خود را از حوادث ارائه دهند تا شاید بتوانند در میان نیروهای وفادار به انقلاب خود را تبرئه کرده و پایگاههای مردمی و فرو ریخته خود را بازیابی کنند. در این روایت ناصحیح، تلاش میشود ماهیت تعارضهای سیاسی در سال 88، رویارویی دو جریان سیاسی رقیب یکدیگر در عرصه انتخابات قلمداد گردد. به عبارت دیگر این جریان میخواهد مقابله با نظام و توطئه براندازی را تا سطح دعوای موسوی و احمدینژاد تنزل داده و با این روایت از ماهیت منازعه، مسئولان نظام اسلامی را به عدم خویشتنداری و در نهایت جانبداری از یک طرف منازعه متهم کنند. در این نوشتار سعی خواهد شد با مروری بر حاکم بر گفتمان و عملکرد سران فتنه، ماهیت منازعه بیشتر تبیین گردد.
ـ گفتمان سران فتنه
سران فتنه دارای تناقض گفتمانی هستند و همین تناقض در گفتمان بود که حق و باطل را در هم آمیخت و فتنه را به وجود آورد. اگر فتنهگران از یک انسجام گفتمانی با اصول، مبانی و اهداف شفاف برخوردار بودند، اساساً فتنهای به وجود نمیآمد. فتنه در جایی به وجود میآید که جامعه دچار جریان نفاق گردد و منافقین جدید ظهور کنند؛ منافقینی که سابقه آنان نفاق نباشد، به راحتی میتوانند با یک گفتمان دووجهی، مجموعهای از نیروهای اجتماعی را با گرایشها، اعتقادات و رفتارهای متفاوت و بعضاً متضاد در یک جبهه واحد پشت سر خود به حرکت درآورند. اگر در فتنه سال 88، سران فتنه در ابتدای حرکت خود موفق شدند از یک طرف، عدهای از نیروهای انقلابی، حزباللهی و خانواده شهدا و از طرف دیگر، مجموعه کامل جریانهای ضد انقلابی شامل سلطنتطلبان، منافقین، ملیگراها، لیبرالها، چپگراها، وهابیها، بهاییها، شیطانپرستان و اراذل و اوباش را دور هم جمع کنند و بین این دو طیف نیروهای متضاد به لحاظ گرایشهای اعتقادی و سیاسی، بخشی از جامعه را نیز به حرکت درآورده و همراه خود سازند، دلیل اصلی آن را باید در همین گفتمان متناقض آنها دانست. به عبارت دیگر آقایان موسوی، کروبی و خاتمی در جریان فتنه به گونهای سخن گفتند که هر کسی با تمرکز بر بخشی از سخنان آنان، همراهشان شد. عوامل فتنه از یک طرف مدعی خط امام(ره) بودند و موسوی بارها اعلام کرد که آمده است تا خط امام(ره) را چراغ راه خود قرار دهد و از طرف دیگر مجموعهای از مطالب را در جمعهای خاص بیان میکرد که تمامی مخالفان خط امام(ره) را پشت سر خود جمع کرد. کروبی مدعی بود بیش از هر کس دیگر از حضرت امام خمینی(ره) احکام مسئولیتی دریافت کرده و او آمده است تا راه امام را ادامه دهد و از طرف دیگر با انتخاب شعار «تغییر» بر این نکته تأکید داشت که آمده تا در همه عرصهها تغییر ایجاد کند. کروبی در تبیین شعار تغییر نکاتی را بیان داشت که همه جریانهای ضد انقلابی را امیدوار و پشت سر خود به حرکت درآورد، بنابراین اولین تناقض در جریان فتنه، تناقض گفتمانی سران فتنه است.
ـ تناقضات حاکم بر گفتمان و عملکرد
بررسی تطبیقی بین بخشهایی از گفتمان سراسر متناقض سران فتنه با عملکرد آنان، تناقض گفتمان و عملکرد یا به عبارت دیگر تناقض بین قول و عمل سران فتنه را آشکار میسازد. به اختصار مواردی از این تناقض بین قول و عمل سران فتنه مورد بررسی قرار میگیرد:
1- احساس نگرانی پس از یک سکوت 20 ساله
جریان دوم خرداد مدعی اصلاحات، برای اینکه بتواند با فریب افکار عمومی، قدرت را به دست گیرد، سناریوی بحرانی نشان دادن اوضاع کشور مبتنی بر این سناریو، ضرورت نجات کشور از طریق تشکیل دولت وحدت ملی را مدتها قبل از انتخابات مورد توجه قرار داده بود. در چنین فضایی که عدهای به دنبال ناجی برای نجات کشور میگشتند، میرحسین موسوی با اعلام آمادگی برای کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری، انگیزه اصلی ورودش به صحنه را دغدغههایش نسبت به وضعیت کشور و آینده آن اعلام کرد. موسوی در بیانیه اعلام نامزدی خود مینویسد: «اینجانب صراحتاً اعلام خطر میکنم که تداوم چنین رویهای به آشفتگیهای لاعلاج در نظام مدیریتی منجر میشود تا جایی که یک روز در کشور سنگی روی سنگ نماند.»(1)
موسوی در حالی ابراز نگرانی نسبت به شرایط کشور میکند که از سال 1368 پس از پایان دوره نخستوزیریاش تا سال 1388 به مدت 20 سال در قبال سختترین شرایطی که برای کشور پیش آمد، کوچکترین واکنشی از خود نشان نداد. ایشان در دوره دوم خرداد نظارهگر هجمهها و تخریبها علیه تمامی ارزشهای جامعه بود و جز سکوت که در فرهنگ ایرانی نشانه رضایت است، واکنش دیگری از خود نشان نمیداد. موسوی نسبت به اعلام موضوعاتی چون: پایان انقلاب از سوی دوم خردادیها، به تاریخ سپرده شدن امام خمینی(ره) با انجام اصلاحات، ضرورت کوتاه آمدن در برابر آمریکا به خاطر تهدیدات نظامی این کشور، ضرورت عقبنشینی هستهای با توجه به تهدیدات آمریکا که همگی از سوی دوم خردادیها مطرح شد و همچنین غائله کوی دانشگاه در تیر 78 که شادمانی استکبار جهانی و عوامل داخلیاش را به دنبال داشت، فقط نظارهگر بود و هیچ احساس نگرانی نداشت، بنابراین این سؤال جدی مطرح است که چگونه میرحسین موسوی از روندهایی که آمریکاییها و تمامی ضد انقلابها را خشنود ساخته ابراز نگرانی نمیکند ولکن از روندی که با دولت نهم شروع شده و این روند به دلیل تأکید بر اصول و آرمانهای انقلاب خشم آمریکاییها و صهیونیستها و تمامی ضد انقلابیون را در پی داشته، ابراز نگرانی میکند؟
2- قانونگرایی در گفتمان و قانونگریزی در عمل
سران فتنه و حامیان آنها در داخل در گفتمان خود، دولت را به قانونشکنی متهم ساخته و بر این نکته تأکید داشتند که قانون باید مبنای حرکت در همه امور باشد، البته شعار حرکت بر مدار قانون در سال 1376 نیز یکی از شعارهای اصلی سیدمحمد خاتمی بود. در انتخابات سال 1388 افرادی از سران فتنه همانند موسوی که نامزد اصلی جریان فتنه برای انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بود، بیش از همه قانون و ضرورت حاکم ساختن روحیه قانونگرایی در کشور را مورد تأکید قرار داد. وی قانونگریزی دولت نهم از یک طرف و ضرورت حرکت بر مدار قانون از طرف دیگر را از دلایل مهم حضورش در صحنه، در بسیاری از سخنرانیها و مصاحبههای تبلیغات انتخاباتی اعلام کرده و در همین راستا در نخستین نشست مطبوعاتی خود میگوید: «من معتقدم اجرای قانون هرچند در شکل صوری آن قدم اول برای هر برنامه و سیاستگذاری درست و حفظ کرامت انسانی و حفظ منافع ملی است. وقتی قانونگریزی نه یک بار، بلکه به دفعات به رویه تبدیل شود، باید درباره نظام احساس خطر کنیم.»(2)
آقای کروبی نیز همین طور بر روی موضوع قانون و ضرورت عمل به قانون از یک طرف و متهم کردن دولت به قانونشکنی از طرف دیگر تأکید داشت. وی در مناظره تلویزیونی خود با موسوی، دولت نهم را به کار غیر قانونی متهم کرده و میگوید: «آنچه بد است، کار غیر قانونی است، نه گرفتن پول بیقید و شرط. هیچ اتهامی در رابطه با جزایری متوجه من نشده است. من اجازه داشتم وجوهاتی را بگیرم.»(3)
تأکیدهای مستمر و پی در پی جریان فتنه در گفتمان تبلیغاتی انتخابات بر ضرورت رعایت قانون، موقعی تعجب همگان را برانگیخت که این جریان پس از اعلام نتایج انتخابات، در برابر نظام قانون و تمامی دستگاهها و نهادهای قانونی، تمام قد ایستاد. آنان نه تنها نتیجه انتخابات را که از سوی مبادی ذیربط و قانونی اعلام شده بود، نپذیرفتند، حتی حاضر به پیگیری شکایت خود از طریق قانونی هم نشده و با بدترین شیوه غیر قانونی و ضد دموکراتیک، یعنی کشاندن هواداران به خیابانها خواهان ابطال انتخابات شدند!
3- تظاهر به راستگویی در گفتمان و دروغگویی در عمل
یکی از مهمترین مصادیق از تناقضات حاکم بر گفتمان و عملکرد سران فتنه، تظاهر این جریان به راستگویی از طریق متهم ساختن پی در پی و مستمر رقیب خود به دروغگویی و در عین حال خود بزرگترین دروغ، یعنی متهم ساختن نظام اسلامی به تقلب در انتخابات را در عمل مرتکب شدن است. در کمتر سخنرانی، مصاحبه و تجمع تبلیغاتی بود که این جریان، رقیبش را به دروغگویی متهم نکند. تظاهر به راستگویی در گفتمان این جریان آنقدر پررنگ بود که با اتهاماتی که متوجه طرف مقابلش از حیث دروغگویی میکرد، هواداران را به این سمت سوق داد که در تجمعات تبلیغاتی، تابلوی «دروغ ممنوع» به دست گیرند.
کروبی با اشاره به صحبتهای احمدینژاد میگوید: «اینقدر دروغ گفتند که حرف راست را هم باور نمیکنند.»(4)
موسوی که به شکلهای گوناگون نه تنها احمدینژاد را بلکه نظام اسلامی را متهم به دروغگویی میکرد در مناظره خود با کروبی میگوید: «2 ضربدر 2 را میگویند 10! یا اطمینان خاطر جامعه را تحت تأثیر قرار میدهند. این احساس خطر من است. هیچ چیز بدتر از دروغگویی حکومت نیست!»(5)
جمله «حکومت نباید دروغ بگوید»، بارها در سخنرانیها، مصاحبهها و مناظرههای تلویزیونی از سوی سران فتنه به ویژه موسوی تکرار شد. افراد بصیر و تیزبین از همان ابتدا به سناریوی پشت صحنه این ادبیات، یعنی تظاهر به صداقت و راستگویی از یک طرف و متهم ساختن رقیب و حکومت به دروغگویی از طرف دیگر پی بردند. آنان رقیب را به دروغگویی متهم میکردند تا مردم از او فاصله بگیرند و نظام را متهم به دروغگویی میکردند تا افکار عمومی را برای متهم ساختن نظام به تقلب در انتخابات آماده سازند.
جریان فتنه در گفتمان تبلیغاتی خود سعی کرده بود چهرهای را از موسوی برای مردم و به ویژه هوادارانش ترسیم کند که جز صداقت و راستگویی از او نمیبارد و موسوی هرگز به دروغ برای رسیدن به مقصد متوسل نمیشود. در چنین فضایی، موسوی بیانیه صادر کرد و پیشاپیش خود را پیروز انتخابات دانست. موسوی اولین دروغ بزرگ را با صدور بیانیه در شب جمعه 88/3/22 چنین گفت: «به نام خدا، ملت شریف ایران. ضمن تشکر از حضور پرشور و استقبال گسترده شما... مستندات واسطه حاکی از آن است که رأی اکثریت قاطع مردم متوجه این خدمتگزارشان بوده است.»(6)
موسوی در این بیانیه با فراخوان مردم برای برگزاری جشن پیروز در شامگاه میلاد حضرت زهرا(س)، به مسئولان هشدار میدهد در شمارش آرا دقت کنند وگرنه با همه امکانات برای احقاق حقوق حقه ملت اقدام خواهد کرد. در این سناریو همه سران فتنه و حامیان آنها با موسوی همصدا بودند. همانطور که موسوی طی بیانیهای قبل از آغاز شمارش آرا، خود را پیروز انتخابات اعلام کرد، از چند روز قبل به هواداران اینگونه القا شده بود که: «اگر تقلب نشه، میرحسین رئیسجمهور میشه.»
روز شنبه 88/3/23 با اعلام اولیه نتایج انتخابات، میرحسین موسوی با صدور بیانیهای «دروغ بزرگ» را گفت و با متهم ساختن نظام به تقلب در انتخابات، در حالی که پیش از این، از قانونگرایی و حرکت بر مدار قانون دم میزد به ناگاه فرمان اردوکشی و لشکرکشی خیابانی را برای هوادارانش صادر کرد. به دنبال میرحسین موسوی، کروبی نیز ادعای تقلب در انتخابات کرد و حامیان سران فتنه در قالب تشکلهایی چون مجمع روحانیون مبارز، سازمان مجاهدین انقلاب، جبهه مشارکت و... یکی پس از دیگری، این دروغ بزرگ را تکرار و مردم را برای مقابله با نظام به صحنه فراخوان کردند.
4- ادعای ولایتمداری در شعار و مقابله با آن در عمل
از دیگر تناقضات حاکم بر گفتمان و عملکرد سران فتنه، ادعای ولایتمداری آنان در برخی سخنرانیها و مصاحبهها و ایستادن در برابر ولایت در صحنه عمل است. تظاهر به ولایتمداری آقای موسوی تا به آنجا بود که سعی شد ایشان به عنوان نخستوزیر حضرت امام خمینی(ره) معرفی شود. موسوی در فضایی که متهم بود به عدم اعتقاد به ولایت، برای تبرئه خود از این اتهام اختلافاتش با رهبر معظم انقلاب در دوران ریاست جمهوری ایشان را مربوط به اشکالات ساختاری در قوه مجریه دانسته و در جایی با صراحت اعلام کرد: «مملکتی که ولایت فقیه دارد هرگز به بنبست نمیرسد.» این جمله موسوی حاکی از آن است که ولیفقیه در کشور به عنوان فصلالخطاب، بنبستشکنی کرده و همواره کشور را از تنگناها و مشکلات نگرانکننده عبور خواهد داد. متأسفانه موسوی در صحنه عمل نشان داد که اتهامات وارده بر او مبنی بر بیاعتقادی به ولایت فقیه درست است و او برای فریب افکار عمومی و رأی جمع کردن خود را وفادار به قانون اساسی و ولایت فقیه معرفی میکند. پس از اعلام نتایج اولیه انتخابات و صدور بیانیه از سوی موسوی مبنی بر نپذیرفتن نتیجه، مقام معظم رهبری به موسوی پیام دادند که از کشاندن مردم به خیابانها خودداری و شکایت خود را از مجاری قانونی دنبال کند. موسوی بدون اعتنا به وظر ولیفقیه حرکت 25 خرداد را ساماندهی کرد. پس از خطبههای تاریخی مقام معظم رهبری در نماز جمعه 29 خرداد 1388 و ترسیم مسیر حرکت ملت ایران از سوی معظمله، موسوی روز شنبه 30 خرداد 88 با صدور بیانیهای با صراحت از عدم پذیرش مسیر ترسیم شده از سوی مقام معظم رهبری خبر داد. موسوی در بخشی از این بیانیه ضمن تأکید مجدد بر تقلب در انتخابات مینویسد: «اینجانب همچنان قویاً اعتقاد دارم، درخواست ابطال انتخابات و تجدید آن حقی مسلم است که باید به صورتی بیطرفانه از طریق یک هیئت مورد اعتماد ملی مورد بررسی قرار گیرد.»(7)
موسوی و دیگر سران فتنه و احزاب و گروههای حامی که از پشتوانه خارجیها و رسانههای استکباری، صهیونیستی و ضد انقلابی نیز برخوردار بودند، بدون ارائه سند و دلیل روشن مبنی بر انجام تقلب در انتخابات، فقط بر ابطال انتخابات پافشاری کرده و برای وادار کردن نظام و رهبری به پذیرش این خواسته، بر تداوم راهبرد لشکرکشی خیابانی اصرار داشته و در همین راستا حوادث تلخ 30 خرداد 1388 را رقم زدند. عملکرد سران فتنه به گونهای بود که آنها نه تنها بیاعتقادی خود به ولایت فقیه را به نمایش گذاشتند، بلکه در عمل نشان دادند برای رسیدن به قدرت دنیایی حاضرند با تمام قوا به مقابله با ولایت فقیه بپردازند.
ـ خط امامی بودن از ادعا تا واقعیت
پیروز انتخابات در نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در سال 1384 کسی بود که در میان کاندیداهای ریاست جمهوری، بیش از همه بر آرمانهای الهی و انقلابی حضرت امام خمینی(ره) تأکید داشت. رأی آوردن آقای احمدینژاد در سال 1384 و پس از دوره اصلاحات، سبب گردید تا برخی رسانههای غربی اعلام کنند، نتیجه انتخابات ریاست جمهوری در ایران نشان داد افکار و اندیشههای امام خمینی(ره) در جامعه ایرانی همچنان زنده است.
گرایشات دینی و انقلابی مردم ایران و فضای ارزشگرایی و اصولگرایی حاکم بر جامعه، موجب شد تا جریان دوم خرداد به این جمعبندی برسد که برای پیروزی در صحنه انتخابات، باید با شعار خط امامی وارد عرصه رقابتها گردد. در واقع این جریان که عدم پایبندی خود به آرمانهای الهی حضرت امام خمینی(ره) را در دوره موسوم به اصلاحات نشان داده بود، در این مقطع تلاش کرد تا با استفاده ابزاری از امام(ره) به فریب افکار عمومی پرداخته و برای توفیق در این عرصه، میرحسین موسوی را با توجه به سابقهاش بهترین گزینه یافتند.
اما از آنجایی که جریان فتنه هیچ اعتقادی به خط امام(ره) نداشت، شعار خط امامی بودن فقط و فقط یک ادعا بود و این ادعا با واقعیت، فاصلهای از زمین تا آسمان داشت. البته بهتر آن است که به جای فاصله، گفته شود این جریان در شعار و گفتمان انتخاباتی دم از خط امام(ره) میزد، لکن در عمل با تمام امکانات با افکار و اندیشههای حضرت امام و میراث گرانبهای او، یعنی جمهوری اسلامی به مقابله برخاست. اگر خط امام(ره) شاخصههایی چون ولایت فقیه، مرزبندی با لیبرالها، منافقین، سلطنتطلبها و ضد انقلابیون، ایستادگی در برابر آمریکا و صهیونیسم بینالملل بیاعتمادی به قدرتهای خارجی و رسانههای آنها، حمایت از محرومان و مستضعفان و وجوب حفظ اسلامی داشته باشد، جریان فتنه و سران آن در عمل تمامی این شاخصهها را زیر پا گذاشته و از آن عبور کردند. سران فتنه با نادیده انگاشتن مرزهای اعتقادی و انقلابی، تمامی جریانهای ضد انقلابی را در اطراف خود جمع کردند.
ترکیب نیروهای فعال در ستادهای انتخاباتی موسوی و کروبی ترکیب بسیار عجیب و قابل تأمل است. اسناد و مدارک موجود نشان میدهد که کسانی در این ستادها به حمایت از آنها پرداختند که طی سه دهه بعد از انقلاب، نه تنها در خط امام نبودند، بلکه سابقه مقابله با خط امام(ره) را در پرونده خود به ثبت رسانده بودند. در میتینگهای تبلیغاتی آنان، چهرههایی دیده شدند که سابقه هیچگونه حضوری از آنان در صحنههای دفاع از انقلاب و انتخابات پیشین وجود ندارد. استفاده از رسانهها و قدرتهای خارجی برای پیروزی در انتخابات را تا آنجا جایز دانسته که ستادهای انتخاباتی این آقایان با برخی از سفارتخانههای اروپایی مرتبط شدند.
کمکهای مالی کشورهای عربی و غربی به این جریان در امر انتخابات اختصاص یافت. تمامی شبکههای ماهوارهای و فضای مجازی استکبار جهانی، صهیونیسم بینالملل و جریانهای ضد انقلابی در حمایت از سران فتنه و غائلهای که به راه انداخته بودند، بسیج شدند. نظامی که حضرت امام خمینی(ره) حفظ آن را از اوجب واجبات دانسته بودند، مورد هجوم گسترده قرار گرفت.
موسوی و کروبی برای تخریب چهره نظام، زدن انواع تهمتها را به جمهوری اسلامی روا دانستند. در روز قدس که حضرت امام(ره) این روز را روز اسلام و روز دفاع از ملت مظلوم فلسطین نامیده بودند، شعار نه غزه نه لبنان سر دادند. روز 13 آبان که باید براساس وصیتنامه حضرت امام(ره) علیه آمریکا فریاد کشید، شعارهای آمریکاشادکن سر دادند. روز 16 آذر عکس حضرت امام(ره) را پاره کرده و به آتش کشیدند و در نهایت با حرمتشکنی در روز عاشورا، شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه را که رکن رکین اندیشه سیاسی حضرت امام(ره) بود سر دادند. سران فتنه و از جمله موسوی نه تنها این حرکات ضد انقلابی را محکوم نکردند، بلکه از آشوبگران و حرمتشکنان روز عاشورا با عنوان مردان خداجوی و عزاداران حسینی یاد کردند.
در مجموع میتوان به این نکته اشاره کرد که سران فتنه به لحاظ عملکردی طی دو سال گذشته به گونهای عمل کردند که دشمنان و جریانهای ضد انقلابی برای فشار بیشتر بر جمهوری اسلامی به آنان امید بستهاند و این نوع نگاه دشمنان به این افراد، نشان میدهد ادعای خط امامی بودن آنان با واقعیت چقدر فاصله دارد.