از عجایب روزگار ما این است که با پیروزی آقای خاتمی در انتخابات دوم خرداد سال ۱۳۷۶، جبههای در ایران اسلامی تحت عنوان «جبهه اصلاحات» شکل گرفت، لکن تا به امروز و با گذشت بیش از ۱۵ سال، هنوز هیچ تعریف روشنی برای مفهوم اصلاحات از سوی اصلاحطلبان ارائه نشده است! این جریان پس از هشت سال حضور در قوه مجریه، در اختیار داشتن اکثریت مجلس ششم و در اختیار داشتن کامل شورای اسلامی شهر تهران در دور اول ، با بیاقبالی مردم مواجه شد و از سال ۱۳۸۱ تا سال ۱۳۸۴، قدرتهای در اختیار را یکی پس از دیگری (به ترتیب شوراها، مجلس و ریاست جمهوری) به اصولگرایان واگذار کرد.
پس از ناکامی اصلاحطلبان در چندین انتخابات پی در پی مذکور، برخی از چهرههای اصلاحطلب که در جستوجوی علل شکست و ناکامی جبهه اصلاحات بودند، نداشتن یک تعریف روشن و مورد اجماع از اصلاحات را به عنوان یکی از دلایل اصلی شکست این جبهه دانستند. اکنون و پس از گذشت ۱۵ سال از شکلگیری این جبهه و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم در بهار ۱۳۹۲، این جبهه فعال شده و لکن همچنان به نوعی دچار بحران هویت و نداشتن تعریف از اصلاحات است! بر همین اساس عدهای از اصلاحطلبان برای خروج از این وضعیت درصدد برآمدهاند تا تعریفی برای اصلاحات ارائه کنند. تلاش برای ارائه یک تعریف از اصلاحات، به دلایل گوناگون، اقدامی نیست که به راحتی به نتیجه برسد. طیفهای گوناگون در این جبهه سابقه حضور دارند و هر یک از آنها، به گونهای متفاوت از دیگری به اصلاحات و اهداف آن مینگرند.
همین مطلب کفایت میکند تا هر اقدامی برای ارائه یک تعریف از اصلاحات، با واکنشهایی و بعضاً منفی مواجه گردد. به عنوان نمونه عباس عبدی از اعضای مستعفی حزب منحله مشارکت، اخیراً در روزنامه اعتماد و در واکنش به کسانی که به دنبال ارائه تعریف از اصلاحات هستند، اینچنین موضعگیری کرده است:«اگر کسانی هم پس از گذشت هشت سال از حکومت به نام اصلاحات، تازه به یاد تعریف اصلاحات افتادند، کاری جز اثبات بیبرنامگی و بیتعریفی اقدامات گذشته و در نهایت اثبات بیمسئولیتی خود انجام ندادهاند.
پس از سال۸۴ اختلافات بیشتر شد، زیرا جنبش اصلاحطلبانه وجود خارجی نداشت و مثل وقتی که زمین سخت میشود، گاوها از چشم هم دیده و به یکدیگر شاخ میزنند، هر کدام از گروههای اصلاحطلب هم وقتی با مشکل مواجه شدند، تقصیر را از چشم دیگری دیدند و در غیاب یک جریان قوی اصلاحی، شکافها، عمیق و عمیقتر شد. اصلاحطلبان در دو سال اخیر، مصداق گاو ۹ من شیرده بودند که هر چه شیر دادند با یک لگد ظرف شیر را واژگون کردند.»
عباس عبدی در واکنش به واژه «نواصلاحطلبی» که اخیراً برخی از اصلاحطلبان مطرح کردهاند، میگوید:«اگر عبور از اصول اصلاحطلبی مدنظر است، آن را نمیتوان از اصلاحطلبی دانست. باید اسم دیگری برای خود برگزینند. ما نباید دچار مشکلات سازمان مجاهدین خلق در سال ۵۳ و ۵۴ شویم که اصول فکری و حتی استراتژی خود را تغییر دادند، ولی کماکان میخواستند از برند همان سازمان بهرهبرداری کنند. اگر کسی یا کسانی به اصولی غیر از اصلاحات اعتقاد دارند، باید شجاعت آن را هم داشته باشند که نام دیگری برای خود برگزینند.»
سؤال اساسی و جدی این است که چرا جریان مدعی اصلاحات، در دورهای که قدرت را در اختیار داشت، نتوانست یک تعریف روشن از اصلاحات ارائه نماید؟ آیا دلیل این ناتوانی، به این موضوع برنمیگردد که جریان مدعی اصلاحات، اصلاحات را پوششی برای رسیدن به اهداف خاص خود قرار داده و در واقع این واژه و مفهوم ارزشی و دارای بار مثبت در ادبیات دینی، آموزههای اسلامی و عرف مردم را، مصادره به مطلوب کردند؟ به عبارت دیگر، اگر جریان مدعی اصلاحات، حقیقتاً به دنبال اصلاحات واقعی در این کشور بودند، ارائه یک تعریف برای این نوع اصلاحات کار دشواری نبود.
کما اینکه رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در همان ابتدای طرح شعار اصلاحات از سوی دوم خردادیها، با صراحت فرمودند، ما هم خواهان اصلاحات واقعی در کشور هستیم. اصلاحات واقعی عبارت است از مبارزه با فقر، مبارزه با بیکاری، مبارزه با فساد، مبارزه با تبعیض و بیعدالتی. قابل توجه استکه اصلاحطلبان در سالهای حضور در قدرت، هیچگاه چنین نگاهی به اصلاحات نداشتند. هیچ یک از اصلاحطلبان نگفت که ما با اصلاحات میخواهیم فقر و محرومیت را از کشور ریشهکن کنیم. هیچکدام از آنها نگفتند ما با انجام اصلاحات، میخواهیم با فساد و تبعیض و بیعدالتی مبارزه کنیم.
به طور قطع اگر آنها دنبال چنین اصلاحاتی بودند، هم حمایت تودههای مردم از آنها فزونی مییافت و هم از حمایتهای رهبری برخوردار بودند. اما اصلاحطلبان به جای حرکت در چنین مسیری، در کژراههای به حرکت درآمدند که به جای برخورداری از حمایت مردم و رهبری، تحت حمایت بیگانگان و جریانهای ضد انقلابی قرار گرفتند.
این چه نوع اصلاحاتی است که بیگانگان از آن حمایت میکنند؟
این چه نوع اصلاحاتی است که گروهکهای ضد اسلامی، ضد انقلابی و ضد مردمی از آن حمایت میکنند؟ اکبر گنجی در سال ۱۳۷۹ در اجلاس برلین گفت که اصلاحات به آن معنا است که از این پس، خمینی را باید در تاریخ مطالعه کرد.
سعید حجاریان نیز در دادگاههای حوادث پس از انتخابات ۸۸ و فتنهای که برپا شد، اعلام کرد ما به دنبال دموکراسی بودیم و این دموکراسی با ولایت فقیه به دست نمیآید.
آری سکولاریزه کردن کشور و به حاشیه راندن دین از صحنه سیاست، غایت اصلاحاتی بود که دستاندرکاران اصلی جبهه دوم خرداد و به ویژه رؤسای احزاب و گروههای پدرسالار در این جبهه دنبال میکردند. حال کسانی که میخواهند با نام اصلاحات وارد عرصه انتخابات سال ۹۲ گردند، آیا نباید تعریفی از اصلاحات داشته باشند و با این نوع اصلاحطلبان ساختارشکن و فتنهگر مرزبندی روشنی داشته باشند؟