
در فضایی که با ظاهرپرستی، گزافهگویی؛ سطحینگری و خرافات آلوده شده است، سخن از زهرا (س) و علی (ع) و اسلام و حقیقت گفتن کار دشواری است؛ به خصوص که مراکز و مراجعی که باید الگوی نشان دادن حقیقت باشند، خود مقلد این عوامزدگی و عوامگرایی هستند و بر غبار این فضا میافزایند و نیز دستگاههایی که باید نشردهنده حقیقت و زیباییها باشند، این غبار را در توفانی از عرضههای نامتناسب، سبب تیرگی بیشتر فضای جان و جهان ما میشوند. سخن گفتن از زهرا (س) کار آسانی نیست، اما وجود چنین مجلسی- با حضور اهل درک و درد و دل- که با همت برادر عزیز و بزرگوار جناب آقای مسجدجامعی برگزار میشود، غنیمت است؛ هر چند که این قطرهای است در برابر دریای وجودی زهرا (س).
در مجامع حدیثی شیعه و سنی به تکرار این حدیث با همین الفاظ یا با مضامینی که از این الفاظ بر میآید، آمده است که: «ان الله لیغضب لغضب فاطمه و یرضی لرضاها» خداوند از خشم فاطمه خشمگین میشود و از خشنودی زهرا خشنود میشود. این حدیث، مورد اتفاق همه فرق اسلامی است. گاهی ما امری را توصیف میکنیم که زیباست و گاهی برای زیبایی معیار مشخص میکنیم. گاهی میگوییم علی صاحب حق است و گاهی میگوییم: «علی مع الحق و الحق مع علی.»
گاهی میگوییم: «زهرا راضیه و مرضیه است؛ همان که نشانه کمال آدمی است و در ذیل سوره فجر آمده است: یا ایتها النفس المطمئنه / ارجعی الی ربک راضیه مرضیه/ فادخلی فی عبادی / ودخلی جنتی. (فجر /30-27)
آن جان استوار و نستوه و مطمئن که هم از خدا خشنود است و هم خدا از او خشنود که نشانه کمال آدمی است و آن وقت این مکانت و منزلت را پیدا میکند که مخاطب خدا بشود که داخل شود در زمره بندگان من (واژه «عباد» مضاف به یای متکلم) و داخل شود در جنت و بهشت و فردوس من. نشانه کمال آدمی در بینش اسلامی، رضایت از خدا و مورد رضایت خدا بودن است و میدانیم که حضرت زهرا، «راضیه»، «مرضیه» است.
یعنی به تعبیر قرآن مصداق انسان کامل است. اما این حدیث چیز دیگری میگوید؛ نمیگوید که زهرا راضی از خدا و خدا راضی از اوست، بلکه میگوید زهرا معیار رضایت خداست. نمیگوید زهرا زیباست، بلکه میگوید زیبایی را با زهرا باید سنجید. او میزان زیبایی و میزان خیر است. نمیگوید زهرا انسان کامل است، بلکه میگوید «کمال انسانی را با میزان و معیار زهرا باید سنجید، من فکر نمیکنم بالاتر از این تعبیر بتوان در توصیف یک شخصیت انسان کامل به کار برد. میدانیم که زهرا مورد احترام ویژه پیامبر و مورد احترام ویژه حضرت امیرالمومنین بود؛ نه به عنوان یک فرزند یا همسر که پیامبر فرزندان دیگری داشت، بعد از حضرت زهرا و حضرت علی همسران دیگری هم داشت. این احترام ویژه، احترام به یک انسان سرآمد است که به درجهای میرسد که برترین بنده خدا یعنی پیامبر بر دست او بوسه میزند و نیز میدانیم که به روایت و داوری بسیاری از مفسران و صاحبنظران شیعه و سنی، مراد از «کوثر» در قرآن، حضرت زهرا (س) است. «کوثر» نه از این جهت که فقط نسل جسمانی حضرت پیامبر به واسطه وجود مبارک این بانوی بزرگوار تداول و تکرار در تاریخ پیدا کرد، بلکه تداول معرفت، فهم محتوا و زیبایی و آموزشهای دین خدا نیز به واسطه زهرا (س) در تاریخ جاری شد و میدانیم که از نظر ما شیعیان، زهرا معصوم است؛ یعنی یکی از معدود انسانهایی است که مصون از خطا و اشتباه و گمراهی است. خلاصه زهرا (س) با هر دیدگاهی از سوی گرایشهای مختلف اسلام یک انسان معیار است و معیار کمال انسانیت و این مقام را کمتر کسی میتواند احراز کند. در اینجا من میخواهم یک سوالی را که این روزها مطرح است و همواره بوده و خواهد بود، مطرح کنم و تلاش کنم که خیلی کوتاه آنچه را که در پاسخ به آن به ذهنم میرسد، خدمتتان عرض کنم. زهرا یک زن است، زنی که معیار کمال انسانیت میشود و پیامبر بر دست او بوسه میزدند. سوال این است که چرا در تاریخ اسلام، زن محور مسوولیتهای اجتماعی قرار نگرفته است گرچه شاید تاریخ اسلام نسبت به تاریخهای سایر کمتر مردانه باشد و در تحولات اجتماعی اسلام، جایگاه و نقش زن را بیشتر میبینیم. در کنار حضرت پیامبر (ص)، حضرت خدیجه (س)، در کنار حضرت علی (ع)، حضرت زهرا (س) و در کنار امام حسین (ع)، حضرت زینت (س) را میبینیم و نیز شخصیتهای دیگر، اما در تاریخ اسلام و هم مثل تاریخهای دیگر بشری، زن محور و مدار مسوولیتهای اجتماعی نبوده و در تاریخ بشر همچنین بوده است.
اگر مواردی بوده، بسیار استثنایی و بسیار کوتاه بوده است. محور و مدار مسوولیتهای اجتماعی در جامعه بشری مرد بوده است. یعنی تاریخ بشری، تاریخ مردانه است و دارای نگاه مردانه، در مردانه بودن آنچه که در اسلام تاریخی تحقق پیدا کرده است، تردیدی نباید بکنیم. نگاه مردانه به تاریخ و به انسان، ناشی از یک دید مادی و سطحینگرانه است.
عضلات مرد نوعا قویتر از عضلات زن است، تواناییهای جسمانی مرد نوعا بیشتر از زنان است و این نگاه مادی، به همه شئون و جنبههای انسانی سرایت پیدا کرده است؛ در نتیجه یک دید ماتریالیستی، مادی و سطحی در تاریخ بشر حاکم شده است و آن اینکه مرد جنس شایستهتر و اولاست و زن و جنس دوم. مراد از جنس در اینجا Sexاست و نه جنس که در منطق هست. چون به هر حال همه قبول دارند که زن و مرد نوعی هست در زیر جنس حیوان. بر پایه این نگاه مادی و سطحی، وقتی گفته میشود: مرد جنس برتر است، یعنی در این نوع انسانی، آن بخش برتر و برجستهتر مرد است و رسالت زن اصلا این است که زندگی مرد را تکمیل کند و برآورنده نیازهای مادی و معنوی مرد باشد، تا مرد مسوولیت مهم اجتماعی را انجام بدهد. اساسا این دید در تاریخ حاکم بوده است، به طوری که در زبان، ادب، فرهنگ، هنر، فلسفه و بینش و منش انسان در طول تاریخ (با همه اختلافاتی که داشته است) اثر گذاشته است. در فلسفه اسلامی ما به کلمه «فضیلت» که همان «برتری» است، برمیخوریم، این فضیلت ترجمه یک اصطلاح یونانی است که به نام «Art» که این واژه در زبانهای لاتین، فرانسه و انگلیس به «Virtu» ترجمه شده است. هم در Art و هم در Virtu نوع ذکوریت و نرینگی نهفته است؛ یعنی «فضیلت»، در فلسفه اسلامی ترجمه شده، به مردانگی است. همچنین لغت «مرادنگی» را در نظر بگیرید؛ وقتی میخواهید یک امر برجستهای را تعبیر کنید یا یک فضیلتی را بگویید، میگویید از مردانگی و جوانمردی است. «هنر» که در واقع ترجمه مناسبتر «Art» است تا «فضیلت». در متنش مساله «نرینگی» نهفته است. این بینش چنان قوی بوده است که در فرهنگ و تاریخ و ادب و هنر و ارزشگذاری و فلسفه و اخلاق و فقه و حقوق و همه روابط اجتماعی بشر تاثیر گذاشته است؛ یعنی دید مردانه به تاریخ و مرد را جنس برتر دانستن، زن را جنس دوم و پایینتر دانستن، این واقعیتی است که در تاریخ رخ داده است. حتی اگر ما با یک نگاه سطحی هم به متون مراجعه کنیم- متون هم با زبان رایج و مخاطب قرار دادن ذهنهای جامعه سخن میگویند- غلبه نگاه مردانه را در آنها مشاهده میکنیم. مگر ما در قرآن نمیخوانیم که پیامبران به زبان قوم خویش نازل میشدند؛ حتی در نگاه اول وقتی به متون دینی و اسلامی رجوع میکنیم، یک نوع برتر بودن مرد نسبت به زن را میتوانیم بیاییم. در اسلامی که در تاریخ محقق شدن نیز این واقعیت وجود دارد. این نگاه همانگونه که گفتم در مناسبات اجتماعی، در نظام ارزشگذاری جامعه، در اخلاق، در فلسفه، در فقه و در حقوق نیز متجلی میگردد. مرد صاحب امتیازاتی میشود که زن آن امتیازات را ندارد و زن را با محرومیتهایی روبهرو میشود که مرد آن محرومیتها را ندارد. این نگاه حاصل نگاه مردانه به هستی، جهان و جامعه انسانی است و خود این نگاه ناشی از از این نوع سطحینگری و بینش مادی است، نسبت به واقعیتها و آنچه در جامعه است. اما آیا واقعا چنین است؛ با لحاظ منطقی و تحلیلی و با نگاه عقلانی به مساله آیا حقیقتا چنین است و مرد برتر از زن است؟ و آیا با نگاه عمیقتر به متون و به سنت و سیرهای که در عالم اسلام بوده است، ما برتری مردی را نسبت به زن برداشت میکنیم. آیا میشود از یک سو در فرهنگ اسلامی و در بیان پیامبر اکرم (ص) یک زن معیار کمال انسانی معرفی شود، از سوی دیگر این زن به لحاظ ارزشها و تواناییها؛ پستتر و پایینتر از مرد باشد، در عمل در میان امامان ما؟ گرچه حضرت زهرا (س) معصوم است. در میان مسوولیتهای اجتماعی، ما یا زن را نمیبینیم یا خیلی کم میبینیم. حتی در بینش فقهی خودمان، هنوز هم کم نیستند کسانی که میگویند نه تنها زن نمیتواند در رأس حکومت قرار بگیرد بلکه در ردههای پایینتر از حکومت هم با تردید با مساله روبهرو میشوند. اگر ما این دید را عوض نکنیم، حتما به صورت منطقی، این نتیجه باطل را خواهیم گرفت. آیا این دید، یعنی دید مردانه به انسان و تاریخ، در ذات اسلام نهفته است؟
من یک مثالی بزنم. خوشبختانه امروز خیلی تحولات و دیدگاههای فقهی و حقوقی در جامعه ما پیدا شده و کم نیستند مجتهدانی که میگویند همه منصبها و موقعیتهایی را که یک مرد میتواند داشته باشد، یک زن هم میتواند داشته باشد؛ میتواند وزیر، وکیل، رئیسجمهور شود و خیلی هم شجاعانه حرفشان را میزنند و تکفیر هم نمیشوند. در طول تاریخ هم فقیهان و متفکران شجاعی بودهاند که این حرف را زدهاند، ولی در برابر، همان نظر شایع و به تعبیر امروزیها مردسالارانهای که حاکم بوده است، یا صدای آنان را خفه کردهاند و یا خود به خود صدایشان در تاریخ گم شده است. در سال 42 که انقلاب اسلامی آغاز شد، تقریبا یکی از اعتراضات همه بزرگان علم- که خداوند درجات آنها را متعالی بفرماید- این بود که چرا برای زنان حق رأی دادن قائل شدهاند و اگر نبود عظمت و بزرگی امام که خیلی زود مسیر مبارزه و مسیر حرکت اجتماعی را به سوی تحول اجتماعی و در واقع رهاسازی زن و مرد از سلطه استبداد و استبداد واسطه به استعمار جهت داد و انقلاب را در مسیر دست خود قرار داد، ما با مشکلات بزرگی روبهرو بودیم. در سالهای آغازین انقلاب، افرادی مطرح میکردند، چرا در جمهوری اسلامی به زنان حق انتخاب شدن را میدهند که با پرخاش امام روبهرو شدند. الحمدالله در مسیر این تحولاتی که پیدا شده و خودبهخود با این تحولات دیدگاهها هم عوض شده، بخش قابل توجهی از مشکلات حل شده است. اما هنوز در زوایای ذهن تاریخی ما و حافظه تاریخی ما این بینش و گرایش وجود دارد که زن جنس دوم است. شاید واقعیت تاریخی هم کمک کند، در حالی که اگر فضای جامعه آماده نباشد، واقعگرایانه نیست که ما توقع داشته باشیم که یک امر غیرعادی در جامعه تحقق پیدا کند، ولو اینکه معقول و بحق باشد.
وقتی آن دید بر جامعه حاکم است، خودبهخود یک نوع عقبماندگی هم در بخش از جامعه که نگاه تحقیرآمیز به او میشود، ایجاد میگردد. اگر ما در تاریخ میبینیم کمتر بودند زنانی که بتوانند مسوولیتهای اجتماعی را بپذیرند و جامعه اگر همه اعتقاد داشته که میتوانند، نمیتوانسته ریسک و خطر بکند و سرنوشت جامعه را با مشکل روبهرو کند، این امر خودش معلول آن بینش غلط است. رشد، یک امر اجتماعی است. اگر شما دو انسان را با همه مشخصات مساوی خودشان، یکی را در معرض تربیت، آموزش و تمرین قرار دهید و یکی را در جایی حبس کنید و اجازه حرکت به او ندهید و بعد از یک سال، بخواهید که این دو با هم مسابقه بدهند و آن انسان آموزش ندیده شاید استعدادش بیشتر از آن کسی باشد که آموزش دیده است، اما طبیعی است که آن فرد آموزش ندیده اصلا نمیتواند رقابت کند. شما وقتی گفتید زن باید در خانه بنشیند و در عرصه اجتماعی حضور نیابد، طبیعی است که خیلی از استعدادهای او رشد نخواهد کرد و در عمل ناتوانتر از مرد جلوه خواهد کرد، اما آن ناتوانی معلول آن دید غلط و نتیجهای است که از آن دید غلط گرفته شده و نه علت آن. تجربه تاریخی نشان داده است که در شرایطی که این زمینه فراهم شود، نه تنها شایستگیهای زن کمتر نیست، در خیلی جاها بیشتر هم است. زنان انسان هستند، انسانی که میتواند همه شایستگیها را داشته باشد. سخن بر سر این نیست که حتما به اجبار بگوییم زنان باید بیایند و همه مسوولیتها را بپذیرند، بلکه سخن بر سر این است که باید بتوانند در این عرصه حضور بیابند و منعی برای این کار نباشد؛ نه منع اجتماعی، نه منع حقوقی و نه سایر منعها و محدودیتهایی که وجود دارد. ممکن است در تاریخ هم به خاطر این وضعیت ناگوار اجتماعی و انحراف اجتماعی ما در واقعیت مساله را به صورتی ببینیم که کمتر زنان در عرصه حضور داشتهاند، ولی این به معنی ناشایستگی نیست. اگر زمینههای اجتماعی و بینش عوض شد، آنگاه سیستم ارزشگذاری ما، فقه ما، حقوق ما و بسیاری از مسائل ما عوض میشود همچنان که دیدهایم در طول زمان عوض شده است. صحبت بر سر این است که آیا ما باید بگذاریم هزینههای فراوانی بپردازیم و زیانهای فراوانی ببینیم تا جبر زمان ما را وادار کند که به یک واقعیت تن بدهیم یا با واقعنگری و دید عمیق و حتی با رجوع به منابع فکر و فقه اسلامی، ما آن انحراف تاریخی را تشخیص بدهیم و خودمان قبل از آنکه جبر روزگار ما را مجبور کند، انتخاب کنیم و آن واقعیت را که به نظر ما در متن دین و گوهر دین نهفته است، بیابیم تا در عرصه اجتماعی هم موقعیت دین را شاهد باشیم.
من معتقدم اسلام آن گونه که در روش و منش پیامبر اکرم (ص) و بسیاری از بزرگان صدر اسلام بوده، نه تنها این بینش غلط را قبول نداشته، بلکه کاملا در مقابل آن جهتگیری کرده است. خیلی از سنتها شکسته شد، گرچه شکستن سنت تا آن هنگام که واقعیت به مرحله بروز و بلوغ و کمال خودش برسد، زمان میخواهد. شما به محض اینکه مثلا گفتید فلان بخش از جامعه که محروم است، حق نیست که محروم باشد و باید از محرومیت بیرون بیاید، این یک کار خیلی بزرگ انقلابی است، اما تا آن وقتی که این محرومیت رفع بشود، خیلی زمان میبرد.
مهم، شکستن این سد است و بایستی نگاه به زن به عنوان یک انسان که در همه مسوولیتها و در همه معیارهای فضیلت انسانی هیچ تفاوتی با مرد ندارد، تقویت شود. نمونه کار همان نگاهی است که به حضرت زهرا وجود دارد و همان حدیث و روایتی است که در آغاز سخن گفتیم؛ نه تنها از زهرا (س) تجلیل میشود، بلکه زهرا (س) ملاک و معیار انسان کامل قرار میگیرد و کسی که نه تنها انسان کامل است، بلکه معیار کمال انسانیت است، نمیتواند شایستگی محوریت و شایستگی حضور فعال و سازنده در عرصه اجتماعی را نداشته باشد. این دید بود که به نظر من عوض شد، ولی متاسفانه دیری نپایید که دوباره همان سنت جاهلی و باطل، همان تعصبها و کجاندیشیها بر جهان اسلام حاکم شد و متاسفانه دیدگاه، بینش، ذهن و عقل و عاطفه عالمان اسلامی را هم تحت تاثیر قرار داد و وقتی با آن گاه به متون نیز رجوع کردند، همان را فهمیدند که با کمال تاسف بر تاریخ به ناحق تحمیل شده بود. امروز دنیا عوض شده است و ما باید خشنود باشیم که گردش روزگار بسیاری از دیدگاهها را عوض کرده است، گر چه هنوز متاسفانه نگاه ابزاری به زن و نگرش مردسالارانه، حتی در کشورهایی که از نظر حقوقی و قضایی و سیستم اجتماعی بسیاری از حقوق را برای زنان پذیرفتهاند، باز وجود دارد که باز از مظلومیتهای زن در روزگار ماست. دیروز نگاه به ظاهر و جسم زن میشد که از نظر ظاهر و جسم از مرد ضعیفتر است، پس از نظر انسانیت ضعیفتر است و امروز نگاه به جذابیتهای زن میشود و به استخدام گرفتن آن در مسیر بهرهوریهای مادی که کمابیش میدانیم. آنچه در تاریخ اسلام تحقق پیدا کرده، یک تاریخ مردانه است و آنچه که در نگاه تاریخی اسلام به انسان و جهان و زن و مرد تحقق پیدا کرده، یک نگاه مردانه است، ولی به نظر من اسلام کوشید و تا حدود زیادی هم موفق بود تا این نگاه را بشکند و وقتی نگاه شکسته شد، خودبهخود حقایق آشکار و شناخته میشود و در عالم واقع جاری میشود. به هر حال زهرا (س) باید به عنوان معیار کمال شناخت نه تنها یک انسان کامل و کسی که رضایت و غضب او، معیار و ملاک رضایت و غضب خداست و رضایت خدا ملاک معیار کمال انسانیت است و زهرا (س) معیار کمال انسانیت است.
من یک سوال میکنم و چند جملهای هم عرض میکنم و به مطالب خودم خاتمه میدهم و آن اینکه اگر خداوند به خشنودی زهرا (س) خشنود میشود و به خشم او خشمگین، آیا زهرا (س) خشنود از دنیا رفت؟ من اصلا به امور تاریخی، افراد، موارد و حوادث کاری ندارم. سوال این است که آیا زهرا (س) خشنود و راضی از دنیا رفت و آیا هیچ کس با هر دیدی که نگاه کند، تردیدی در این دارد که زهرای اطهر (س) ناخشنود از دنیا رفت؟ و آیا امروز روزگار خود ما عرض ادب به پیشگاه زهرا (س)، تجلیلهای توأم با مبالغه و گزافه و بعد تکیه بر سطحیترین رویههای زندگی یک انسان عادی، تجلیل از زهرا (س) یعنی این؟ یا یعنی شناختن آن ملاکها و معیارهایی که رضایت زهرا (س) به آن است یا نارضایتی زهرا (س) بر آن است و تلاش برای اینکه جلب رضایت خدا را بکنیم؛ با جلب رضایت فاطمه (س)، آیا از آنچه که در جامعه ما و جوامع امروز اسلامی میگذرد، زهرا (س) راضی است؟
مطمئنا راضی نیست و چه کنیم که او را راضی کنیم. زهرا (س)، مظلوم و ناراضی از دنیا رفت و این از نحوه برخورد حضرت امیرالمومنین (ع) که داور و راوی قابل اعتمادی است، کاملا به چشم میخورد. شبی که زهرا (س) در گور نهاد، این ابیات را سرودند که زبان حال آن حضرت است: نفسی علی زفراتها محبوسه یالیتها خرجت مع الز فرات
دل من و جان آتشفشان آرام و خاموشی است که گدازههای سوزان ناله و آه در آن محبوس شده است. ای کاش این آتشفشان فوران میکرد، گدازههای ناله و آه بیرون میآمد و همراه آن، جان علی (ع) نیز از تن بیرون میآمد. زهرای عزیز! در دنیا بعد از تو هیچ خیری نیست؛ من گریه میکنم از ترس اینکه مبادا بعد از تو زندگی من طولانی شود و بعد میگوید که اگر کسی مظلومتر از علی (ع) باشد، زهرا (س) است.