* چرا اصلاحطلبان در کنشهای سیاسی اخیر خود ناموفق بودهاند و نتوانستهاند کار خاصی انجام دهند؟
** خیلی با بیان و رویکرد نهفته در این پرسش موافق نیستم. بارها از قول پابلو نرودا به دوستان اصلاحطلب غمگین و بدبین گفتهام که «به آرامی آغاز به مُردن میکنی، اگر از خودت قدردانی نکنی. به آرامی آغاز به مُردن میکنی زمانی که خودباوری را در خودت بکشی.» در فضای تحلیلی من، تپش قلب اصلاحات در سراسر بدن این جامعه احساس میشود و شبح اصلاحات همه جا حضور دارد. من هم یکی از آن بسیاران هستم که کماکان تمایلی به موميايي كردن سنت اصلاحات ندارند و سخت معتقدند که سنت اصلاحات همواره باب يك شروع تازه را به روی جامعه ما باز نگاه ميدارد و زمينه ظهور تفسيرها و گفتمانهای جديد را ايجاد ميكند و معتقدند اگر نبض تاريخ اکنون و فردای ایران را بگيریم «بسامد اصلاحی» آن را میتوانیم به وضوح بشنویم. من هم همچون این بسیاران معتقدم هيچ آيندهای بدون اصلاحات، بدون خاطره و ميراث اصلاحات، برای جامعه ایرانی قابل تصویر نیست.
به بیان دیگر، حتی اگر بخواهیم نمیتوانیم اصلاحات را از ميراثمان بزداییم. درست است که اصلاحات به عنوان یک بازیگر سیاسی رسمی به علل بسیار نتوانست در بازی قدرت تداوم یابد، اما پروبلماتیکی که این جریان در مورد جامعه ایرانی مطرح کرد هنوز به قوت خود باقی است. لذا نباید با بيپروايي همچون آنانی که به تعبیر مولانا چشمانشان خانه خیال است، هلهله پايان تاريخ و جریان اصلاحات را اعلام و نباید بازگشت به اصلاحات (و بازگشت اصلاحات) را امری غیرممکن یا شکستخورده تلقی کنیم. تردیدی ندارم که امروز جریانهای منصف اندیشمندی، سیاسی و اجتماعی غیراصلاحطلب جامعه نیز، میراث گرانسنگ اصلاحات، یعنی روحیه نقد گفتمانی و نقد واساختی؛ جایگزینی دیالوگ به جای مونولوگ؛ اشاعه و رسوب دادن فرهنگ انتقاد از خود- نقدی که اصولا و صریحا از خود میخواهد كه راه تغییر و دگرگونسازی خود، راه ارزشیابی مجدد از خود و راه تفسیر دوباره خود را همواره گشوده نگاه دارد- و... را پاس میدارند.
* در سالهای اخیر کدام چهره جدید اصلاحطلبان تربیت شد؟
** اعتقاد دارم اصلاحطلبان نتوانستند چهره جدیدی را روانه بازار سیاست کنند و کماکان از این کوتاهی و ضعف رنج میبرند. در تحلیل نهایی، اصلاحات را نمیتوان یک تشکل سازماندهی شده و دارای مانیفست مدون و ایدئولوژی یا گفتمان مشخص و واحد تعریف کرد، بلکه بیشتر میتوان یک حرکت «خودجوش» فرض کرد که در فرآیند کنش جمعی اجتماعی بهتدریج شکل میگرفت، معنا مییافت و تقریر و تدوین میشد. از اینرو، کنشهای آن عمدتا اقتضایی، تاکتیکی و معطوف به شرایط «واقع موجود» بود، نه ناظر بر آینده و استراتژیک.
* چرا اصلاحطلبان در زمان مسئولیتشان در بررسی موانع پیشرو خیلی خوب عمل نکردند تا امروز با نیرویی بیشتر در ساخت سیاسی کشور حضور داشته باشند؟
** همواره در پیکره وسیع یک تشکل بازیباورانی وجود دارند که پیروزی را فرجام آن میدانند. در نگاه اینان، یک «تشکل» نه در صیرورت و گردیدن دائمیاش که در تسخیر دژ باستیل و استقرار در مناسبات و روابط قدرت (ماکروفیزیک قدرت) معنا مییابد. بالمآل، در گستره این منظر و نظر، روایت بعد از پیروزی، روایتی دیگر است که چندان ربطی به اصل و اصالت و اصلیت آن تشکل یا حزب ندارد. اما برخی دیگر که اعتقادی راسخ به «حرکت مستمر» و «مستمر بودن حرکت» دارند، فردای بعد از پیروزی، ادامه راه را به بیان و زبان یا با صورت و سیرتی دیگر میدانند. در پیکره جریان اصلاحات نیز، این دو گروه از یکدیگر قابل تمییز و تمایزند. گروه نخست را صرفا «اصلاحطلبان فصلی» میدانم که به تعبیری، همواره رسیدن را هدف قرار دادهاند نه رفتن را. در پاسخ به قسمت بعدی پرسش شما باید بگویم که علل و عوامل بسیاری در ناپویایی و ناپایایی رویکرد دوم نقش داشتند که قبلا درباره آنها سخن گفتهام، اما در این مجال باز میخواهم تصریح کنم که اقتضایی و خودجوش بودنِ جریان اصلاحات (فقدان سازماندهی و روح تشکیلاتی و فقدان تئوری راهنمای عمل یا پراکسیس) و نیز تبدیل شدنِ جنبش به یک دولت و بالتبع جایگزینی تئوری بقا به جای تئوری تغییر، را از مهمترین عوامل این نقصان میبینم.
* فکر میکنید اصلاحطلبان در این شرایط امتیاز خاصی دارند که بتوانند از آن استفاده کنند؟
** چه چیزی ممتازتر از نسیم روحنواز اقبال و اعتمادی که از سوی مردم میوزد. چه چیزی ممتازتر از یک پشتوانه تاریخی از جنس خاطره تاریخی نزدیک و سرشار از نوستالژی (بازگشت به دوران اصلاحات) یک ملت. و چه چیز ممتازتر از دلآشوبه و هراس دائمی رقیب از استعداد شگرف آلترناتیوی و پادگفتمانی و مقبولیت و مشروعیت فراگیر (داخلی و خارجی) جریان اصلاحات.
* در حال حاضر هاشمی و رئیس دولت اصلاحات به عنوان افرادی که اجماع بر آنها وجود دارد، مطرحند. تحلیل این موضوع از نظر شما چیست؟
** به دلایلی معتقد به حضور این دو بزرگوار در عرصه انتخابات پیشرو نیستم. حتی دلایل خودم را با رئیس دولت اصلاحات مطرح کردهام و باید بگویم ایشان را با نظرات خود موافق یافتم. در این شرایط، معتقدم ثواب و صواب کشور و اصلاحطلبان در آن است که با تامل تاریخی خود اجازه بدهند لوح ملفوف و پوشیده اصولگرایان کاملا گشوده شود تا تمامی نقشهای آن به محک تجربه مردم درآید و تصویر سیاست و مدیریت اصولگرایی (از این نوع) در بوم ذهنیت و خاطره تاریخی مردم تکمیل شود. به بیان دیگر، باید مجال داد این انشایی که توسط جریان اصولگرا برای جامعه امروز ما در حال تقریر است به پایان برسد.
* در حال حاضر جایگاه آقای هاشمی در بین اصلاحطلبان کجاست؟
** کاملا معتقدم به سادگی نمیتوان ایشان را برون از گستره و جغرافیای وسیع و فراخ گفتمان اصلاحطلبی تعریف کرد. جریان اصلاحطلبی نباید دایرهای کوچک به دور خودش بکشد و آنانی را که کاملا با خود همسو و همصدا نمیبیند غسل تعمید بدهد و نامِ «دگر» و نامهای دگر بر آنان بنهد و بیرونی خود تعریف کند. تمایز گفتمانی اصلاحطلبی در آن است که دایرهای بسیار بزرگ پیرامون خود کشیدهاند بهگونهای که بسیاری از آحاد متفاوت و متکثر جامعه در حریم آن قرار میگیرند. ما اصلاحطلبان به دانش و تجربه دریافتهایم که حذف هر کس از ما میکاهد. همه این حرفها بهکنار، جناب ایشان بزرگتر آن هستند که بتوان بیتفاوت از کنارش عبور کرد. ایشان یک حزب تمام هستند.
* برای پیشبرد اصلاحات حتما باید رئیس جمهور اصلاحطلب بر سر کار باشد؟
** اساسا معتقد نیستم که راه بالندگی و شکوفایی اصلاحات از رهگذر تبدیل شدن به یک دولت یا از مسیر ریاست جمهوری میگذرد. آنچه در طول این سالیان گفته و نوشتهام همه حکایت از توجه و تمرکز من به میکروفیزیک قدرت و میکروپلتیک دارد. این بدان معنا نیست که از ماکروفیزیک قدرت و ماکروپلتیک غافلم، بلکه به معنای مرجح و مقدم فرض کردن فعالیت در گستره فراخ جامعه مردمان است تا محصور و محدود شدن به عرصه سیاست کلان. افزون بر این، این «فعالیت» صرفا به یک فعالیت سیاسی در معنای مرسوم و مالوف آن خلاصه نمیشود، بلکه شامل فعالیتهای فرهنگی، فکری، اجتماعی و... نیز میشود.
* جدا از بحث انتخابات، اصلاحطلبان در حال حاضر چه جایگاهی در معادلات سیاسی کشور دارند؟
** من اشباح اصلاحطلبی را بر سر هر کوی و برزن این جامعه حاضر و ناظر میبینم. شبح اصلاحطلبی حتی در متن و بطن گفتارها و کردارهای مخالف آن نیز حضور دارد. امروز جریان اصلاحطلبی به مثابه یک آلترناتیو، یک گفتمان هژمونیک، یک راه برونشد از وضعیت «واقعا موجود»، یک فرصت برای عبور از وضع فعلی، یک راهحل مشکلات موجود، مطرح و غیرقابل انکار و اغماض است.
* با توجه به فضای سیاسی موجود چه راهکاری برای ایجاد تعامل بیشتر بین گروههای سیاسی میبینید؟
** در این زمینه قبلا بارها گفته و نوشتهام، اما در این مجال شاید عملیترین، فوریترین و موثرترین اقدام در شرایط کنونی، فهم و درک ضرورت تاریخی تدبیر و تغییر اصلاحی و فراهم آوردن بستری برای نقشآفرینی بیشتر کارگزارانی خردمندتر و کارآمدتر است. به نظر میرسد بعد از گذشت بیش از سه دهه از انقلاب بسیاری از ما نه تنها نیازمند شستن چشمهای خود و طور دیگر نگریستن به مردم و جامعه که نیازمند شستن رفتار و کردار خود و طور دیگر برخورد کردن با مردم و جامعه هستیم.
* تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری فرصت زیادی باقی نمانده است. فکر میکنید در این مدت اتفاق خاصی بیفتد؟
** به نظر شاهد بسط و قبض بیشتری در میان کاندیداهای متوسط خواهیم بود. طبعا هر چه به روز انتخابات نزدیک میشویم، عطش و عشق خدمت و احساس تکلیف از غلظت و شدت بیشتری برخوردار خواهد شد و طاقت را از بسیاری خواهد ربود.
* نظرتان درباره موضع جریان نزدیک به دولت در انتخابات چیست؟
** بسیاری از این افراد درصدد امتداد حضور خود در ساختمان ریاست جمهوری هستند. تردیدی ندارم که این عده برای نیل به قدرت از سناریویی چند لایه بهره خواهند برد و از تمامی روزنهها و دریچههایی که به علت جایگاه و موقعیتشان در مسیر خود گشوده میبینند، عبور و تور انتخاباتی خود را در جغرافیای هفت دهک پایین جامعه پهن خواهند کرد. همچنین تردید ندارم که این جریان با کارت چند کاندیدا بازی خواهد کرد و از بهره بردن از کارتهای دیگر دریغ نخواهد کرد و از تمام امکانات بهره خواهد برد.
* انتخابات دو قطبی یا سه قطبی؛ کدام یک به سود اصلاحطلبان است؟
** چنانچه رئیس دولت اصلاحات بیاید، تفاوت نکند لیل و نهار، زیرا ایشان در این تسابق و رقابت پیروز خواهند شد. اما اگر ایشان نیایند، باز تفاوت نکند لیل و نهار، چون هیچیک از کاندیداهای موجود اصلاحطلب از امکان و استعداد پیروزی برخوردار نیستند.