تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۳:۱۶  ، 
کد خبر : ۲۶۴۶۵۱

اندیشه «مکتب ایرانی» و ارتباط آن با فراماسونری از دیدگاه «شهید مطهری»


حجت‌الاسلام دکتر محمدرضا باقر‌زاده

اگر بخواهیم شاخصه تفکر حلقه انحرافی را که آویزان دولت سوم تیر شد و آن را تا حدود زیادی از هویت اسلامی خود جدا نمود برشماریم، برخی از مهم ترین آن‌ها لیبرالیسم فرهنگی، سکولاریسم سیاسی اجتماعی، اسلام منهای روحانیت، و مکتب ایرانی یا ناسیونالیسم ایرانی است.

بخش معظمی از اجزای این گفتمان همان گفتمانی است که در دوران اصلاحات فرصت ترویج یافت و با مرگ گفتمان برانداز و بدخیم اصلاحات در ایران، پایان نیافت؛‌ بلکه صورتبندی «اسلام آمریکایی» در چهره‌ای دیگر پدیدار شد و درست زمانی که می‌رفت گفتمان انقلابی گری و عدالت گرایی اسلامی افتخاری بزرگ را برای خود رقم زند، ناگهان از درون دولت اصولگرا یک فرقه انحرافی شعار «اسلام ایرانی» و «مکتب ایرانی» را مطرح ساخت. این شعار که در عصر بیداری اسلامی و برای مقابله با امکان جدی مطرح شدن ایران به عنوان‌ام القرای جهان اسلام مطرح می‌شد، نوعی «تجزیه طلبی دینی» است.

آیت‌ا... مصباح، ضمن آن‌که طرح شعار مکتب ایرانی را عینی‌ترین جلوه اندیشه انحرافی و ماسونی می‌داند، درباره خطرهای منطقه ای این گونه اظهارات خاطرنشان می‌کند: «طرح این شعار ایرانی، اولین ضررش این است که عربستان سعودی گفت: شما تا حالا دم از اسلام می‌زدید، معلوم می‌شود دروغ می‌گفتید. شما ملی‌گرا هستید. دوم عرب‌ها را از ما جدا می‌کند. امام چقدر زحمت کشید در قضیه فلسطین که از مسأله عربیّت خارجش کند. آن‌ها معتقدند که دیگر ما مسأله‌ای به نام فلسطین نداریم. این مساله عرب‌هاست، به ایران ربطی ندارد. همانی که جریان فتنه سبز در پی آن بود، حالا به دست خود این دولت اجرا می‌شود. بدون این‌که متوجه بشود دارد چه کار می‌کند. حرف، خیلی حرف عجیبی است که دیگر دوران تبلیغ از اسلام گذشته است. این همان شعار فراماسونری است و هدفش حذف دین است. »

گذشته از بعد سیاسی ترویج این اندیشه، اما در بعد فکری، این قبیل تفکرات در تاریخ روشنفکری ایران عقبه‌ای روشن دارند و نمی‌توان پذیرفت که تولیدی این ایام باشند. به عبارتی صاحبان این تفکرات حقیرتر از آن هستند که توان تولید اندیشه انحرافی را نیز داشته باشند و هر چه تا کنون گفته‌اند نوعی نقالی مستندسازی نشده از تفکرات ماقبل خود بوده است و هویت مستقلی نیافته‌اند که حتی بتوان نام «جریان» بر آن نهاد - مگر از باب مسامحه در تعبیر- زیرا خود ادامه جریان‌هایی‌اند که پیش از این در تاریخ اندیشه این سرزمین سابقه داشته است. چنان که آیت ا... مصباح نیز آن را در ذیل جریان گسترده اندیشه‌های فراماسونی تحلیل کرده، می‌گوید: «بعضی گمان می‌کنند، حتی صریحاً هم گفتند که- فراماسونری- یک جریان مرده‌ای است.

این‌ها را دیگر نبش قبر نکنید، دیگر حالا فراماسونری کجا وجود دارد. بله! ولی برای یک محقق این قابل قبول نیست... اگر بنا شد همان شعار ملی‌گرایان امروز دوباره مطرح بشود و کسانی بگویند جای اسلام، ایران می‌گذاریم، ما نباید بگوییم این‌ها خودی هستند. کدام خودی؟ ... شعار شاه چه بود؟ ناسیونالیسم مثبت. یادتان هست؟ جوانان که یادشان نیست، نبودند که یادشان باشد. شعار شاه، ناسیونالیسم مثبت بود. ملی‌گرایی مثبت. حالا ما همان شعارها را زنده کنیم! پس اسلام چه شد؟ انقلاب برای چه بود؟ نسبت به اجرای احکام اسلام سست بشویم، بگوییم این‌ها مهم نیست. چرا مهم نیست؟ برای همین‌ها مردم ما جان دادند. انحراف از همین القائات و حرف‌ها شروع می‌شود. زاویه که باز شد، اول فاصله زیادی ندارد؛ اما وقتی پیش می‌رود، بی‌نهایت فاصله پیدا می‌کند. می‌رسد به آن‌جایی که دیگر خط طرف اصلی‌اش را نمی‌بیند. شیطان همین طور فریب می‌دهد. »

این گونه برخورد استاد مصباح با التقاط فکری، یادآور قاطعیت علمی استاد شهید مرتضی مطهری است و در سابقه این تفکرات و اظهار فضل‌های فرقه مشائی می‌توان از اندیشه‌های روشنفکرانی یاد کرد که برخورد شهید مطهری را برانگیخت. نامه شهید مطهری به حضرت امام خمینی(ره) در سال‌های بحرانی انقلاب به خوبی بیانگر حساسیت اندیشه ناب اسلامی در برابر این گونه تفکرات است. اگر امروز آیت‌ا... مصباح به‌عنوان یک شخصیت علمی اصیل در مبارزه با التقاط فکری شناخته می‌شود، همگونگی این شخصیت با شهید مطهری را نشان می‌دهد که در سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب که همه مشغول ابعاد سیاسی انقلاب بودند شهید مطهری به ابعاد فکری انقلاب مشغول بود و پرداختن به تفکر ایرانی را در اولویت برنامه‌های خود داشت.

در آن زمان شهید مطهری به حضرت امام(ره) نامه‌ای نوشتند که برای امروز ما راهگشا است و از لابلای آن می‌توان دریافت چرا آیت‌ا... مصباح با حلقه انحراف در حاشیه دولت، این‌گونه برخورد می‌نماید و ریشه‌های فکری آن را در فراماسونری افشا می‌کند. علت این همگنی با آن جریان در کلید واژگانی است که به طور مشترک در حلقه فرصت طلب و جریان فرماسونری وجود دارد. خوب است خوانندگان این سطور به متن نامه شهید مطهری توجه کنند تا معلوم شود چرا نباید از تفکر ایرانی‌گری بخصوص در مقطع حساس بیداری اسلامی و پیچ عظیم تاریخی که تحول به سوی اسلام‌گرایی است غافل ماند. متن نامه شهید مطهری به حضرت امام این گونه است:

«بسم‏ا... الرحمن الرحیم «السّلام علی مولینا امیرالمؤمنین و امام المتّقین قائد الغرّ المحجّلین و السلام علیکم و رحمة‏ا... و برکاته» استاد و مقتدای بزرگوارم! حوادث ناگوار پی‎درپی برای اسلام از یک طرف، و روشن‎بینی‎ها و اقدامات مثبت و منفی به‎موقع و صحیح آن استاد بزرگوار از طرف دیگر، موجب شده که روز به روز جدی‎تر و باخلوص و صمیمیت بیش‌تر آرزو کنم و از خداوند متعال مصلحت نمایم که وجود مبارک آن رهبر عظیم الشأن را برای همه مسلمانان مستدام بدارد، اللهم آمین ... در این‌جا جریان‌های پیچیده و گمراه کننده‌ای وجود دارد که توجه و آگاهی حضرت‎عالی ضرورت دارد:

اول این‌که شاید به قدر کافی مستحضر باشید که نفوذ افکار مارکسیستی تا برخی محافل مذهبی و میان بعضی از دوستانی که انتظار نمی‌رفت، پیشروی کرده لااقل در حدی که با هرگونه موضع‎گیری فکری در برابر آن‌ها با استناد این‌که فعلاً صلاح نیست، مبارزه می‌شود و حتماً به هر وسیله هست باید نظر حضرت‎عالی وسیله بیت محترم به افرادی که واقعاً از این جهت در اشتباهند ابلاغ شود.

جریان دوم، جریان به اصطلاح گروه مسمی به «مجاهدین» است. این‌ها در ابتدا یک گروه سیاسی بودند ولی تدریجاً به صورت یک انشعاب مذهبی دارند در می‎آیند، درست مانند خوارج که در ابتدا حرکتشان یک حرکت سیاسی بود، بعد به صورت یک مذهب با یک سلسله اصول و فروع درآمدند. کوچک‌ترین بدعت این‌ها این است که به قول خودشان به «خودکفایی» رسیده‎اند و هر مقام روحانی و مرجع دینی را نفی می‌کنند. از همین جا می‌توان تا آخر خواند. دیگر این‌که در عین اظهار وفاداری به اسلام، کارل مارکس لااقل در حد امام جعفر صادق علیه‌السّلام نزد این‌ها مقدس و محترم است. البته این‌ها آن‌‌هایی هستند که بر مسلک سابق خود باقی هستند. آن‌ها که اعلام تغییر موضع کردند تکلیف‌شان روشن است. بنده هم اطلاعاتم درباره آن‌ها مع الواسطه است، ولی افراد متدین و فهیمی که سال‌ها با آن‌ها هم‎زندان بوده‏اند؛ ‌هستند و من معتقدم حضرت‎عالی از آن‌ها نه‎فقط از یک نفر آن‌ها جدا‌جدا بخواهید نظریات خود و مشهودات خود را بنویسند و خدمتتان ارسال دارند؛ و عجب این است که هنوز هستند برخی از دوستان ما و ارادتمندان شما که کارهای این‌ها را توجیه و تأویل می‌کنند.

مسأله سوم مسأله روحانیت است. من خود از منتقدین روحانیت بوده و هستم اما با اعتراف به مزایایش و با اعتقاد به لزوم حفظ و نگهداری‌اش و در همان حال اصلاحش. ولی جریان غیر قابل انکار این است که تنها موضوعی که گروه‌های مختلف از مقامات دولتی گرفته تا کمونیست‌ها و «منافقین خلق» و برخی جمعیت‌های به ظاهر مذهبی مثل شریعتی‌ها در آن وحدت نظر دارند کوبیدن روحانیت از اساس و برداشتن این سدها از میان است، البته هر دسته‌ای به منظوری؛ یکی به منظور ایجاد یک روحانیت فرمایشی به شکل اهل تسنن که مطیع دولت‌ها باشد، و دیگری به منظور از میان برداشتن دین، و سوم و چهارم به منظور تصاحب یک قدرت مردمی که دین است و آن را بر وفق مراد تفسیر کردن. در این مقام باید اظهار تاسف کنم که برخی دوستان ما طلاب جوان و جوانان دانش‎آموز و دانشجو را بر بغض و کینه روحانیون به استثنای شخص حضرت‎عالی پرورش می‌دهند و این برای اسلام و روحانیت عاقبت بسیار وخیمی دارد. ...

چهارم مسأله شریعتی‎هاست. در نامه قبل معروض شدم که پس از مذاکره با بعضی؛ مشترک قرار بر این شد که بنده دیگر درباره مسائلی که به شخص او مربوط می‌شود، از قبیل صداقت داشتن و صداقت نداشتن و از قبیل التزامات عملی سخن نگویم ولی انحرافاتی را که در نوشته‌های او هست به صورت خیرخواهانه و نه خصمانه تذکر دهم؛ و اخیراً می‌بینم گروهی که علاقه و عقیده درست به اسلام ندارند و گرایشی انحرافی دارند با دسته بندی‌های وسیعی درصدد این هستند که از او بتی بسازند که هیچ روحانی جرأت اظهار نظر در گفته‌های او را نداشته باشد. این برنامه در مراسم چهلم او در مشهد - متأسفانه با حضور دوستان خوب ما- و بیش‌تر در ماه مبارک رمضان در مسجد قبا اجرا شد تحت عنوان این‌که بعد از سید جمال و اقبال این شخص رنسانس اسلامی به وجود آورده و اسلام را نو کرده و خرافات را دور ریخته و همه باید به افکار او بچسبند؛ ولی با عکس العمل شدید گروهی دیگر مواجه شد و به ‏علاوه هوشیاری امام جماعت مسجد که متوجه شد توطئه علیه روحانیت بوده در شب‌های آخر فی الجمله اصلاح شد.

عجبا! می‎خواهند با اندیشه‌‌هایی که چکیده افکار ماسینیون مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلغان مسیحی در مصر و افکار گورویچ یهودی ماتریالیست و اندیشه‌های ژان پل سارتر اگزیستانسیالیست ضد خدا و عقاید دورکهایم جامعه‎شناس ضدمذهب است، اسلام بسازند، پس و علی الاسلام السلام.

... افرادی که اخیراً تصمیم گرفته‌اند او را مظهر رنسانس اسلامی قرار دهند و راه برای اظهار نظرهای خود در اصول و فروع اسلام باز کنند در شعاع وسیعی به نشر و تکثیر همه آثار او پرداخته‌اند. بنده فکر می‌کنم اگر صلاح می‌دانید به برخی از ارادتمندان خودتان در اروپا و آمریکا که ضمناً ناشر آثار و افکار او هستند یادآوری فرمایید که قبل از انجام اصلاحات وسیله آقای حکیمی یا گروهی که خودتان تعیین می‌فرمایید، از نشر آثارش جلوگیری شود و اگر هم صلاح نمی‌دانید که در کار او مستقیماً دخالتی فرمایید راه دیگری باید اندیشید.

... مجموعه مقالات او را در کیهان که یک سال و نیم پیش چاپ شد ... دو قسمت داشت: یک قسمت ضدمارکسیسم است که مقالات خوبی بود درباره ملیت ایرانی(و مستقلاً ماشین شده و در حقیقت فلسفه‌ای بود برای ملیت ایرانی و قطعاً تاکنون احدی از ملیت ایرانی به این خوبی و مستند به یک فلسفه امروزپسند دفاع نکرده است. شایسته است نام آن را فلسفه رستاخیز بگذاریم. خلاصه این مقالات که یک کتاب می‌شود، این بود که ملاک ملیت، خون و نژاد که امروز محکوم است نیست، ملاک ملیت، فرهنگ است و فرهنگ به حکم این‌که زاده تاریخ است نه چیز دیگر، در ملت‌های مختلف، مختلف است؛ ملیت هر قوم فرهنگ آن قوم است؛ هر قوم که فرهنگ مستمر نداشته نابود شده است؛

ما ایرانیان فرهنگ دو هزار و پانصد ساله داریم که ملاک شخصیت وجودی ما و من واقعی ما و خویشتن اصلی ماست، در طول تاریخ حوادثی پیش آمد که خواست ما را از خود واقعی ما بیگانه کند ولی ما هر نوبت به خود آمدیم و به خود واقعی خود بازگشتیم، آن سه جریان عبارت بود از حمله اسکندر، حمله عرب، حمله مغول، در این میان بیش از همه درباره حمله عرب بحث کرده و نهضت شعوبیگری را تقدیس کرده است، آن‌گاه گفته اسلام برای ما ایدئولوژی است و نه فرهنگ؛ اسلام نیامده که فرهنگ ما را عوض و فرهنگ واحدی به وجود آورد، بلکه تعدد فرهنگ‌ها را به رسمیت می‌شناسد همان طوری که تعدد نژادی را یک واقعیت می‌داند؛ آیه کریمه «اِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ اُنثی وَ جَعَلناکُم شُعوباً وَ قَبائِلَ... » ناظر به این است که اختلافات نژادی و اختلافات فرهنگی که اولی ساخته طبیعت است و دومی تاریخ، باید به جای خود محفوظ باشد. ادعا کرده است که ایدئولوژی ما روی فرهنگ ما اثر گذاشته و فرهنگ ما روی ایدئولوژی ما، لهذا ایرانیت اسلامی شده است و اسلام ما اسلام ایرانی شده است.

با این بیان عملاً و ضمناً نه صریحاً فرهنگ واحد به نام فرهنگ اسلامی را انکار کرده است و صریحاً شخصیت‌‌هایی نظیر بوعلی و ابوریحان و خواجه نصیرالدین و ملاصدرا را وابسته به فرهنگ ایرانی دانسته است؛ یعنی فرهنگ این‌ها ادامه فرهنگ ایرانی است، این مقالات بسیار خواندنی است؛ در انتساب آن‌ها به او شکی نیست، به بعضی‌ها مثل آقای خامنه‌ای و آقای بهشتی گفته مال من است، ولی مدعی شده که من این‌ها را چندین سال پیش نوشته‌ام و این‌ها را پیدا کرده و چاپ کرده‌اند؛ در صورتی که دلایل به قدر کافی هست که مقالات، جدید است. به هر حال مطالعه حضرت‎عالی بسیار مفید است... والسلام علیکم و رحمة ‏ا... و نلتمس منک الدّعاء. »

وقتی این نامه را در مقایسه با جریان‌های انحرافی که این روزها در کشور وجود دارد می‌سنجیم گویی امروز شهید مطهری در لباس آیت‌ا... مصباح قدم در صحنه دفاع از ارزش‌های ناب اسلامی نهاده است. بی‌جهت نیست اگر مقام معظم رهبری، آیت‌ا... مصباح یزدی را به عنوان مطهری زمان معرفی کرده‌اند. باشد تا جوانان این مرز و بوم برای ایمن ماندن از انحرافات زمانه دست در عالمان راستین نهند تا از انحرافات رنگ در رنگ آخر زمان ایمن بمانند.

برچسب ها: شهید مطهری
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات