مجید مختاری
«شارون تصمیم گرفته است همچنان جلو برود؛ زیرا، عده زیادی از جناح راست اسرائیل به این نتیجه رسیدهاند که نمیتوان در مقابل فلسطینیان به یک پیروزی نظامی دست یافت، بنابراین، باید از طریق یک موافقتنامه سیاسی با آنها به توافق رسید».
سخنان بارنز، سخنگوی رژیم صهیونیستی، به خوبی ناتوانی مقامات رژیم اشغالگر را در مقابل انتفاضه فلسطین نشان میدهد. اظهارات مزبور زمانی بیان شد که راهحلهای نظامی شارون به رغم شدت و پیچیدگی فوقالعاده، به شکست انجامیدند و مقامات اسرائیل تحت فشارهای آمریکا به شرکت در کنفرانس عقبه مجبور شدند. در واقع، مجموع رفتار صهیونیستها و موافقت مقامات آنان با نقشه راه حاصل و نتیجه طبیعی انتفاضه فلسطین و مقاومت مردم این کشور است که سالها مظلومانه در مقابل جنایات اشغالگران مقاومت کردهاند و با عملیات شهادتطلبانه پاسخ تروریسم دولتی اسرائیل را دادهاند. سالهاست که تروریستهای اسرائیل اهداف خود را از طریق اقدامات نظامی دنبال میکنند، اما این بار، با ارائه طرح نقشه راه از سوی آمریکا و بنبست در اقدامات نظامی میکوشند تا از این فرصت در نظام بینالمللی بهره ببرند و جایگاه خود را به منزله یک کشور تثبیت کنند. در این راستا، آنها مجبورند تا کشور مستقل فلسطینی را نیز به رسمیت بشناسند. به نظر میرسد تلاش جدید آمریکا تحت پوشش نقشه راه که با همراهی صهیونیستها دنبال میشود، با توجه به حضور نظامی گسترده این کشور در خلیجفارس، افغانستان و عراق، اهداف کلانتری را دنبال میکند که احتمالاً، اقدامی برای شکلدهی به نظم جدید در منطقه خاورمیانه باشد؛ نظم جدیدی که تا حد زیادی منافع اسرائیل را نیز تأمین میکند و در قالبهای فکری و مفروضات ذهنی نخبگان و سیاستمداران آمریکا به شکل زیر مطرح میشود:
1) دولت آمریکا به منزله مقتدرترین دولت دنیا، بزرگترین قدرت نظامی جهان را در اختیار دارد.
2) توان اقتصادی آمریکا با توان اقتصادی کشورهای ژاپن، انگلستان و آلمان برابر است. این نکته زمانی آشکارتر میشود که بدانیم این کشور، تنها با داشتن 5 درصد از جمعیت کل جهان، 43 درصد از تولید اقتصادی؛ 40 درصد از تولید فناوری عالی؛ و 50 درصد از بودجه پژوهشی و توسعه جهان را به خود اختصاص داده است.
3) ایالات متحده غنیترین فرهنگ دنیا را داراست و با ادغام فرهنگهای گوناگون توانسته است تأثیرگذارترین فرهنگها را در قالب آزادی و دموکراسی ایجاد کند.
4) نظام بینالمللی به اعمال اقتدار قدرتمندترین کشور دنیا نیاز دارد تا تهدیدات علیه آن و منافع عمومی به کمترین حد کاهش یابد.
این قالبها و مفروضات ذهنی سیاستمداران آمریکا، راهبردهایی را در سطح نظام بینالملل برای این کشور ایجاد میکند که رهبران آن خود را به اجرای آنها ملزم میدانند. مهمترین این راهبردها عبارتاند از:
1) شکست مقاومت کشورهایی که نقش رهبری جهانی آمریکا را به چالش کشیدهاند و با سیاستهای جهانی و منطقهای آمریکا مخالفاند یا با آن مبارزه میکنند. این سیاست نخست، با تغییر رفتار حاکمان و سپس برکناری آنها و در نهایت، تغییر حکومتها از طریق سیاسی، فرهنگی و نظامی صورت میگیرد.
2) نابودی سلاحهای غیرمتعارف کشورهای مختلف اعم از دشمن، رقیب، همپیمان و... و کنترل حدوداً انحصاری بر این گونه سلاحها. این کنترل و تسلط، گروهها و جریانها و حتی افرادی را که میتوانند به نوعی منافع آمریکا را تهدید کنند، نیز شامل میشود. از نظر سیاستمداران آمریکا اعمال سیاست بازدارندگی درباره کشورها، گروهها و افرادی که به این سلاحها دسترسی دارند، بیفایده است و این واحدهای سیاسی باید هدف ضربات پیشگیرانه آمریکا قرار گیرند.
3) سیطره بر منابع و ذخایر انرژی و کنترل مراحل تولید، قیمتگذاری و بازاریابی در راستای تضعیف اقتصاد کشورهایی همچون چین، ژاپن، روسیه و اتحادیه اروپا که میتوانند در سطح جهانی با آمریکا رقابت کنند. از سوی دیگر، از آنجا که بخش عمدهای از ذخایر انرژی در خاورمیانه قرار دارد و دیگر اینکه منطقه مزبور، محل رشد و توسعه جنبشهای مقاومت و مبارزه علیه استعمار و استبداد جهانی است، آمریکا میتواند با این اقدام، هم منابع مالی این جنبشها را محدود و هم آنها را کنترل و سرکوب کند؛ بنابراین، این کشور باید بر کشورها و مناطق زیر، تسلط و کنترل داشته باشد:
الف) از مالزی در شرق تا موریتانی در غرب؛
ب) از جمهوریهای آسیای میانه در شمال تا کشورهای شاخ آفریقا در جنوب؛
ج) حوزههای نفتی دریای خزر، خلیجفارس و منابع انرژی سودان و نیجریه؛
د) کشورهای عراق، سوریه، اردن و کشورهای حاشیه خلیجفارس؛ و
هـ) کشورهای ایران، افغانستان و پاکستان.
4) استیلای فرهنگی بر دنیا و تغییر نگرشها و ارزشهای مناطقی که از نظر رهبران آمریکا، محل رشد بنیادگرایی، ترور و تروریسماند. از نظر سیاستمداران ایالات متحده، اینگونه دولتها با تفکرات خاص خود میکوشند تا با ایجاد تغییرات بنیادین در مبانی فرهنگی و سیاسی رایج در نظام بینالملل، رفتار سایر دولتها و ملتها را تحت تأثیر قرار دهند و مانع از گسترش و توسعه فرهنگ آمریکایی در جهان شوند؛ بنابراین، تلاش این کشور بر پایه کمرنگ کردن یا محو این تفکرات استوار است. همچنین، میکوشد تا ارزشهای آمریکایی و غربی را در دیگر جوامع غالب کند.
5) گسترش نفوذ خود در سطوح عالی نهادهای رسمی نظام بینالملل و اعمال تصمیمها و خواستههای خود بر این نهادها تا جایی که تصمیمهای این نهادها کاملاً در راستای سیاستهای جهانی آمریکا باشد.
6) حل و فصل مسئله فلسطین مطابق با خواست و شرایط صهیونیستها که در آن، دولتی کوچک، ضعیف و بدون سیستم دفاعی تأسیس شود و آوارگان فلسطینی حق بازگشت به میهن خود را نداشته باشند.
در حال حاضر، آمریکا با چنین رویکردی، فعالیتهای سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی خود را در سطح نظام بینالملل ساماندهی و اجرا میکند و از این طریق میکوشد بر خواسته دیرینه خود، یعنی تک قطبی کردن نظام بینالملل دست یابد.
در چنین وضعیتی، کشورهای مستقلی همچون ایران و کشورهای اسلامی میتوانند از ظرفیتهای داخلی و منطقهای خود برای کسب بیشترین منافع ملی و بینالمللی خود و نیز فرصتهای به وجود آمده بهترین استفاده را ببرند. در زمینه مقابله با خواستههای آمریکا در نظام بینالملل، راهکارهای زیر در سه حوزه داخلی، منطقهای و بینالمللی قابل بررسی و دقت نظرند:
الف) حوزه داخلی
1) توسعه و گسترش مردمسالاری دینی و فراهم کردن شرایط لازم برای حاکمیت آرای مردم در تعیین سرنوشت کشور و مشارکت هرچه بیشتر آنها در مراحل مختلف انتخاب کارگزاران تصمیمگیری و نظارت بر عملکرد آنها.
2) تحکیم پیوند میان مردم و دولت و جلوگیری از بروز یا تعمیق شکاف میان آنها از طریق:
ـ تقویت مشروعیت نظام سیاسی با اجرای فرامین رهبری، قانون اساسی و ظرفیتهای موجود در آن؛
ـ افزایش کارآمدی نظام و فراهم آوردن رفاه نسبی از طریق خدماترسانی گسترده و مداوم به مردم با تکیه بر اصول علمی و عقلانی اقتصادی و اجتماعی؛ و
ـ مقابله جدی و درازمدت با تبعیض و فساد اداری و اقتصادی.
3) ایجاد چرخه منظم گردش نخبگان در سطوح مختلف برای برقراری تعامل دائمی میان مردم و مسئولان و افزایش ابتکارات و تواناییهای نظام با ترکیب توان و انرژی نیروهای جوانتر و تجربههای مسئولان مسنتر.
4) تحکیم پایههای وحدت ملی و انسجام درونی براساس اصل ولایت فقیه.
5) پیشبینی و اتخاذ تصمیمهای مناسب و به موقع سیاسی و اقتصادی برای رفع بحرانهای داخلی و خارجی.
6) ایجاد قدرت بازدارندگی در کشور و کسب آمادگی لازم برای دفاع از وطن در صورت شکست این استراتژی.
7) کسب آمادگیهای دفاعی در زمینههای مختلف از جمله طرحهای دفاعی، آمادگی رزمی و افزایش مشارکت مردم در امر دفاع و ایجاد زمینههای لازم برای اجرای استراتژی دفاع همه جانبه.
8) ایجاد آمادگی در کشور برای یک دوره طولانی مقاومت و مقابله با تحریمها و فشارهای سیاسی و اقتصادی.
9) آمادگی مسئولان کشور برای اخذ تصمیمات غیرمترقبه و انتقال این آمادگی به مردم.
10) اجماع نظر نخبگان و مسئولان کشور در تمامی مسائل سیاست داخلی و خارجی کشور از طریق برگذاری نشستها و اجازه طرح مسائل در حوزههای کارشناسی و بین سازمانی و بررسی ابعاد گوناگون و مزایا و معایب آن برای رسیدن به طرح عملی و عقلایی و اجماع نظر در مورد آن.
ب) حوزه منطقهای
1) گسترش روابط و مناسبات با کشورهای منطقه از طریق اعتمادسازی بیشتر و حل مسالمتآمیز اختلافات و برقراری روابطی محکمتر با آنها.
2) کمک به توسعه و گسترش مردمسالاری دینی در کشورهای منطقه با توجه به زمینههای موجود و احترام به حاکمیت و خواستههای ملی آنها.
3) توسعه روابط فرهنگی، سیاسی و اقتصادی با کشورهای همسایه و منطقه و ایجاد پیوندهای ناگسستی با آنها.
4) ایجاد اتحادهای دفاعی و امنیتی با کشورهای بزرگ مانند عربستان، سوریه، مصر و... از طریق شفافسازی اقدامات نظامی، تعریف و تعیین اهداف مشترک و آغاز همکاریهای امنیتی و نظامی.
5) ایجاد رژیمهای امنیتی منطقهای برای کنترل و مدیریت بحران از جانب کشورهای منطقه.
6) کاهش زمینههای حضور قدرتهای فرامنطقهای در منطقه.
ج) حوزه بینالمللی
1) توسعه روابط فرهنگی، سیاسی و اقتصادی با تمامی کشورها، به جز کشورهایی که شورای عالی امنیت ملی در حال حاضر، ارتباط با آنها را به صلاح کشور نمیداند.
2) تعمیق روابط با کشورهایی که در عرصه بینالمللی، رقبای مهمی برای آمریکا محسوب میشوند مانند فرانسه، آلمان، انگلستان و... و عقد قراردادهای اقتصادی و دفاعی با آنها.
3) کاهش اختلافات و تنشها با دیگر کشورها به پایینترین سطح.
4) بهرهگیری از پیشرفتهای علمی و فنی آنها و انتقالشان به داخل کشور.
5) کمک به انتقال تصمیمگیری در مورد کشورها به سازمانها و نهادهای بینالمللی و در نتیجه، جلوگیری از یکجانبهگرایی آمریکا در نظام بینالملل و تعمیق نقش سازمان ملل در جامعه جهانی و حل و فصل اختلافات.
6) تأکید بر راهحلهای مسالمتآمیز سیاسی در حل مناقشات بینالمللی.
7) توسعه و تعمیق روابط با اتحادیه اروپا و جلوگیری از پدید آمدن هرگونه اجماع در نظام بینالمللی علیه جمهوری اسلامی ایران.
8) افزایش اعتبار جمهوری اسلامی ایران در نزد افکار عمومی و مجامع مدنی و سازمانهای بینالمللی.
برای دستیابی به هر یک از راهحلهای مزبور به برگذاری جلسات، کنفرانسها و گردهماییهایی نیاز است تا از این طریق، زمینههای لازم برای مقابله با سیاستهای یکجانبهگرایانه آمریکا فراهم آید و کشورهای منطقه ضمن خروج از انزوا و انفعال، به راهحلهای مشترکی برای حفظ موجودیت خود دست یابند.