 
	
	
	

پایگاه بصیرت، گروه فرهنگی /تاریخ سینمای ایران نقاط تیره و تاری دارد که کمتر به آن اشاره میشود. طبیعی است، بشر همیشه از لکههای ننگینی که رقم زده فراریست. یکی از آن نقاط تاریک نابود کردن سینمای قبل از انقلاب در رقابت غیراخلاقی با سینمای غرب است. بسیاری از سینماگرانی که آن دوره تاریک را به یاد دارند در حیاتند و دوست ندارند ژست هنری – روشنفکری که در میان مردم به دست آورده اند از دست بدهند و مرگی را که روزی خودشان برای این سینما رقم زندند مرور کنند. این دسته از سینما گران که حیات زیر بیرق نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را ننگ می دانند همانهایی هستند که سینمای ایران را در سال 55 به مرگ کشاندند.
«دانستن حق مردم است» یک ژست روشنفکری برای حمله به نظامی است که حیات سینما مدیون بنیانگذار اوست. ورنه سینما به دست همین سینماگران در سال 55 به پایان راه رسید. رقابت سینمای ایران با سینمای غرب در نمایش بی اخلاقی بر پرده سینما در سال 50 تا 55 منجر به بحران مخاطب در آن سالها شد و کار را به جایی رساند که حتی در مقابل کمدی های سطحی و نازل ایتالیایی و فیلم های اکشن هنگ کنگی سر خم کند و عرصه را رها سازد. عبرت از نابودی سینما بدلیل نادیده گرفتن مخاطب و دغدغه های آن راهگشای بحران مخاطب امروزین سینماست.
مقام معظم رهبری می فرماید: «من واقعاً به شما برادران و خواهران عزیز توصیه میکنم که با تاریخ آشنا شوید. تاریخ درس است؛ از تاریخ بسیار درسها می شود آموخت و بسیار تجربه ها می شود به دست آورد. عده ای سعی میکنند حوادث روزگار ما را یک حوادث استنثنایی – که به هیچ وجه از تاریخ قابل استفاده نیست – وانمود کنند. این غلط است. رنگهای زندگی عوض می شود، روشهای زندگی عوض می شود؛ اما پایه های اصلی زندگی بشر و جبهه بندیهای اصلی بشر، تغییری پیدا نمیکند(1 اردیبهشت 1379)
روزگاری د�� همین سرزمین سینمای جدا شده از مردم دفن شده بود. برای اندیشمند ایرانی باید این سوال بوجود آید که چرا امام خمینی (ره) ساعاتی پس از ورودش به ایران در میان شهدای انقلاب و خانواده آنان، از میان هزاران حرف ناگفته، از سینما سخن بگوید. اگر نبود دم مسیحایی ایشان سینمای بریده از مردم مدفون شده که در بحبوحه انقلاب هم طراز میکدهها به آتش کشیده می شد، دیگر سربرنمی آورد. این اصل بی بدیل سینماست که بدون تکیه به مردم نمی توان سربرآورد.
جشنواره سی و دوم آبرو داشت چون «شیار 143» و «چ» با او همراه بود وگرنه چه قرابتی میان مردم جشن فجرشان با این جشنواره برقرار بود. در میان صد فیلم این جشنواره حتی یک فیلم که روایتگر انقلاب پنجاه و هفت و شهدای آن باشد نبود. به کرات از همین سنیماگران وصف بهشت موعودشان هالیوود شنیده می شود. بزرگان هالیوود نقل محافل و مجالس هنری ماست غافل از تصویر غلطی که از هالیوود و سینمای آمریکا به مخاطب امروز داده شده است. مخاطب ایرانی به تصور غلطی که برایش تصور شده گمان میکند هنرمند و سینماگران آمریکایی چون سنیماگر ایرانی، زبان انتقاد از نظام حاکم دارد، هر ایده و فیلمی که میخواهد میسازد و هر چه نظام را در فیلمهای و بیاناتش تخریب و تضیعف کند محبوبتر است. گمان میکند میتواند ایده و فیلمی بر خلاف آنچه سیاست ایالات متحده آمریکا میخواهد پرورش دهد و در آخر در جشنواره فجرشان (بخوانید جشن آکادمی اسکار) به فیلمهای بیمنطق بیاعتبارشان جایزه بدهند و در آخر هم از مدیریت دولتی حاکم بر سینما انتقاد کنند! آیا این تصویر که از طریق همان سینماگرانی که روزگاری سینمای ایران را به مسلخ بردند و پرده های سالنها را به فیلمهای خارجی هدیه کردند تصویری درست و منطبق با واقعیت سینمای آمریکاست؟
واقعیت این است که در سینمای آمریکا دولت هیچ پولی به فیلمسازان مخالف خود هبه نمی کند. نه تنها به فیلم سازان مخالف که فیلم سازان هم عقیده به طبقه حاکم نیز باید سرمایه خود را برای ترویج افکار دولت و نظام هزینه کنند. برخلاف ایران که سالیانه میلیاردها پول خرج می شود تا سینما گر از مردم بریده بی مسأله نان بخورد و توان چنگ اندازی به نظام داشته باشد. اینجا بهشت موعود سینماگر بیمسأله روشنفکرنمای بیمردم است. جاییکه فیلمهای میتوانند نفروشند و اما همچنان درد ارتزاق نداشته باشی!
واقعیت این است که در سنیمای آمریکا؛ سینماگرا تکلیفش با نظام حاکم روشن است. آنها خوب میدانند که باید به هنرمندانهترین روش اهداف نظام را در فیلمشان تقویت کنند و پرچم کشور را به احتزاز در آورند. در آنجا رقابت اسکار به هیچ وجه رقابت فیلمهای مدافع نظام با فیلمهای مخالف نیست. در جشن اسکار همه مدافعند و بازی مخالف نیز نمایشی بیش نیست. در اسکار رقابت بین فیلمهاییست که به هنرمندانه ترین روش در نهادینه کردن سیاستهای ایالات متحده کوشیدهاند. در سینمایی که هیچ خبری از حمایت مالی دولت وجود ندارد، سینماگر با تمام توان برای تقویت نظام سیاسی کشورش تلاش میکند چون میداند در غیر این صورت نظارت و سیاستهای نظارتی پنتاگون اجازه حیات را از او خواهد گرفت اگر جز این فکر کند. مکارتیزم نمونه بارز بیرحمی این نظام در عرصه سینماست که در آن هر فردی که کوچکترین رابطهای با کمونیسم داشت اخراج و تبعید شد. 10 هزار نفر از سینماگران و نویسندگان بیخانمان شدند.
اما سینماگر این سوی عالم وظیفهای جز به مسلخ بردن سینما ندارند. امام سینمای مرده سال 1356 را با جمله «ما با سینما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم» دوباره زنده کرد تا روزی روزگاری سینماگری که به این جمله اعتقاد دارد سینمایی در حد و اندازه انقلاب اسلامی بسازد. ترحمی که امروز تحت عنوان جشنواره فیلم فجر به سینما میشود راه گشای سینما انقلاب اسلامی نیست. امام سینما را برای چیزی فراتر از سینمای امروز احیاء کرد.