
پايگاه بصيرت؛ گروه سياسي/ طي روزهاي اخير برخي چهره ها و شخصيت هاي وابسته به طيف موسوم به اصلاح طلب، به نقد عملکرد گذشته دوستان و همقطاران خود پرداخته اند. در اين ميان مي توان به سخنان اخير مرتض حاجي، وزير تعاون و آموزش و پرورش در دولت اصلاحات، در مصاحبه با ايرنا اشاره کرد که گفته بود: «اصلاحطلبي در ذات خودش اعتدال دارد و ذاتا با تندروي مخالف است». حاجي همچنين گفته است که تحصن در مجلس ششم از مصاديق تندروي بوده و آن را درست نميدانستم و با آن موافق نبودم.
در همين راستا، حجت الاسلام رسول منتجب نيا، قائم مقام حزب اعتماد ملي، نيز در گفتوگو با ايلنا گفته است: «ما در دوران اصلاحات چوب تندروي برخي از دوستانمان را خوردهايم. در آن دوران که مردم اميدوار شده و از اصلاحطلبان استقبال کردند و کمتر از يک سال دو قوه مجريه و مقننه را در اختيار اصلاحطلبان قرار دادند، متأسفانه به خاطر تندروي برخي دوستان بهانه به افراطيون داده شد و آنها نيز مبادرت به پروندهسازي و سند سازي عليه تمام اصلاحطلبان کرده و به دنبال بسيج کردن افکار عمومي عليه اصلاحطلبان بودند. در پي اشتباه چند نفر از اصلاحطلبان، طيف مقابل توانست از اين شرايط براي به حاشيه راندن اصلاحطلبان بهره بگيرد»
موارد مذکور حاکي از نقد عملکرد گذشته اصلاح طلبان، از زبان خود اصلاح طلبان است. به نظر ميرسد آنچه که در پشت پرده اين دست اظهارات نهفته شده، تلاش اصلاح طلبان براي بازگشت به قدرت و روي آوردن به حاکميت باشد. در واقع، اصلاح طلبان که در کارنامه خود فهرست طولاني از افراطيگريها و ساختارشکنيها از جمله تصويب لوايح دوقلو در مجلس ششم، تحصن در همان مجلس، راهندازي غائله 18 تير 78 و فتنه 88 را به ثبت رساندهاند، امروز درصدد بازگشت به قدرت هستند. آنان به خوبي مي دانند که اگر ميخواهند به قدرت برگردند بايستي به نقد عملکرد گذشته خود بپردازند و از بخشي از آن برائت جويند!
آنان به خوبي ميدانند آغوش نظام اسلامي به روي همه نيروهاي مومن و متعهد به اصول مکتب اسلام و انقلاب اسلامي باز است و اين نظام براي تمامي کساني که بخواهند در راستاي پيشبرد اهداف مقدس اين نظام و در چارچوب اصول و آرمانهاي آن به فعاليت بپردازند، هيچ منعي و حذري قائل نيست. اما نکته مهمي که به بحث حاضر مربوط ميشود، وضعيت اصلاح طلبان است که آيا آنها نيز شامل اين قاعده کلي ميشوند يا نه؟
در يک نگاه کلي و در چارچوب مباحث آکادميک و دانشگاهي بايستي گفت که گفتماني که با روي کارآمدن آقاي خاتمي و به نام اصلاح طلبي مطرح شد، گفتماني بود که در مجموع تحت عنوان "واگرايي متعهدانه" قابل تحليل و بررسي ميباشد. اين گفتمان اگر چه در زيرمجموعه گفتمان کلان انقلاب اسلامي جاي ميگرفت اما شعارها و خواستههاي جديدي را در جامعه ايران پس از انقلاب اسلامي مطرح کرد که متفاوت از گذشته بود. از اين رو، از همان ابتدا برخي فعالين سياسي اصلاحطلب آن را به گونهاي تفسير کردند که در پارهاي موارد به ناديده گرفتن خطوط قرمز نظام اسلامي منجر شد. علت اين امر نيز از آنجا ناشي ميشد که پايگاه فکري - سياسي که در انتخابات دوم خرداد سال1376 از آقاي خاتمي حمايت کردند از سه طيف متفاوت بودند:
1- طيف چپ سنتي يعني مجمع روحانيون مبارز و احزاب و گروه هاي وابسته به آن
2- طيف دگرانديشاني همچون حلقه کيان، عبدالکريم سروش، محمد مجتهد شبستري
3- طيف ليبرالها و برخي گروهها و طيفهاي مطرود مانند نهضت آزادي
با فراهم شدن زمينه براي فعاليت دگرانديشان و مطرودين پس از روي کارآمدن خاتمي، هزينههاي گزافي براي کشور و انقلاب و بالاخص طيف چپ حامي خاتمي ايجاد گرديد که با مرور بر حوادث سال 76 - 84 قابل بررسي است. اين هزينه امروز خود به مانع مهمي براي فعاليت سياسي اين طيف بدل گرديده و چارهاي جز بازنگري و برائت از آن باقي نمانده است. لذا طيف چپ سنتي اصلاح طلبان که خواهان بازگشت به قدرت هستند بايستي حداقل به دو نکته توجه کنند:
1- به طور صريح و واضح منظور خود را از اصلاح طلبي روشن کنند و بيان کنند که اصلاح طلبي چه نسبتي با اصول و ارزشهاي انقلاب اسلامي دارد، تا مجددا امکان تفسير به راي و برداشتهاي انحرافي از شعارهاي اين طيف توسط استحالهطلبان و ساختارشکنان حاصل نشود.
2- نسبت خود را با دو طيف دگرانديش و مطرود که در قالب اصلاح طلبي ولي در واقع با هدف براندازي و استحاله دروني نظام اسلامي فعاليت مي کنند مشخص کنند تا امکان نفوذ و انحراف در اردوگاه اين جريان ممکن نگردد.
به هر حال راهي جز مرزبندي با ساختارشکنان و برائت و تبري از گذشته ناصواب براي اصلاح طلباني که همچنان مايلند در درون نظام اسلامي فعاليت نمايند باقي نمانده است.