تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۲:۴۳  ، 
کد خبر : ۲۶۵۶۶۳
سه‌گانه جریان‌های فکری ایران معاصر

«اسلام‌گرایی» در برابر «روشنفکری» و «ملی‌گرایی»

عبدالله بیننده / کارشناس ارشد علوم سیاسی، دانشگاه علامه طباطبایی اشاره: انقلاب اسلامی به مثابه سراجی منیر و بنیانی مرصوص در عهد حاکمیت نفس اماره بشر و در عصر حاکمیت طواغیت و در برهوت آفت زده اندیشه و عمل، پا به عرصه وجود گذاشت و عهدی جدید و دنیایی متفاوت در عرصه اندیشه را به روی بشریت گشود. این انقلاب آغازی بود بر نادیده گرفتن 400 سال تاریخ مدرنیته و پسامدرنیته که کوس پایان عهد دینی را در سُرنا می‌نواخت و بزرگترین حادثه در این انقلابِ حقیقتاً کبیر را می‌توان بازگرداندن سیاست به دامن دین دانست و این یعنی وارونه کردن مسیر تاریخ و همین نیز سبب عناد طواغیت زمان با این مولود مبارک بوده، هست و خواهد بود. در این مجال در پی واکاوی و شناخت مولفه‌های عمده جریان‌های فکری فعال در ایران معاصر هستیم.

تاریخ پر فراز و نشیب ایرانِ عزیز بالاخص در یک سده اخیر و پس از نهضت مشروطه شاهد صف آرایی دو تفکر و با اندکی مسامحه سه تفکر بوده است و این سه تفکر به امتداد هم در طول این مدت حضوری فعال داشته‌اند. این سه تفکر به همراه خود دارای عقبه‌ای اجتماعی بوده‌اند و از ترکیب دو عنصر تفکر و پشتوانه اجتماعی مقوله جریان شکل می‌گیرد و بر این مبنا جریان شناسی موضوعیت پیدا می‌کند. این سه جریان را می‌توان عبارت دانست از: اسلام گرایی، روشنفکری و ملی‌گرایی.

«اسلام‌گرایی»؛ جریانی مردمی با هدف تمدن‌سازی اسلامی

اسلام‌گرایی جریانی است که با ورود اسلام به ایران در قرن اول هجری شکل گرفت و از حدود قرن 9 ـ 8به بعد رنگ و بوی شیعی پیدا نمود و در عصر صفویه رسمیت و عمومیت یافت و زمینه برای گسترش آن فراهم شد و می‌توان از شکل‌گیری تمدنی شیعی در این دوره سخن به میان آورد و اثر این دوره در دوره‌های بعد نیز هویداست و می‌توان تداوم آن را با فراز و نشیب‌های فراوان در سه دوره قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی پی گرفت.

این جریان حاوی چند عنصر کلیدی است که بنا به اقتضای این مقال به صورت اجمال بیان می‌گردد:

1 ـ دال مرکزی(نقطه کانونی) این جریان را می‌توان باور به جامعیت دین و پویایی اسلام و توانایی آن برای ساخت فرد و جامعه اسلامی دانست که در آن فرد مسلمان در ذیل تفکر اسلامی زیستی انسانی می‌یابد. این باور را می‌توان در قالب طرح جامع اسلام ناب که از جانب امام خمینی (ره) مطرح شد پی گرفت و مهم‌ترین تجلی این باور را می‌توان در دفاع این جریان از اسلام سیاسی با محوریت ولایت فقیه پی گرفت چراکه مهم‌ترین شاخصه اسلام ناب را می‌توان در همین مسئله دانست.

2 ـ حاملان اصلی این جریان را نیز باید روحانیت و به طور اخص فقیهان دانست که در سه سده اخیر به صورت منسجم تری فعالیت می‌کنند و البته از نسبت عمیق این جریان با عقبه اجتماعی یعنی عامه مردم نباید غفلت نمود. بنابراین رابطه فقیه ـ مقلد که در ساحت سیاست به رابطه امام ـ امت در انقلاب اسلامی تغییر نمود را باید نکته‌ای اساسی دانست چراکه فقه فردی و شریعت فرد محور در این رابطه جدید ساحتی اجتماعی ـ سیاسی می‌یابد.

3 ـ نکته مهم در این جریان این است که ‌ هرگز تضادی بنیادین میان اسلام و ایران قائل نیست و بر آن است که اسلام توانایی به سعادت رساندن ایران در صورت التزام ایرانیان به اسلام را داراست و از سوی دیگر عناصر مثبت ایران پیش از اسلام را نیز به دیده نیک می‌نگرد و از همین رو است که از خدمات متقابل اسلام و ایران سخن می‌رود و برخی نیز هویت ملی ایران در دوره معاصر بالاخص از صفویه به بعد را مرهون اسلامِ شیعی می‌دانند چراکه تا پیش از صفویه ما ایرانی یکپارچه در ذیل یک حکومت مرکزی ملی نداریم و صفویه هم حکومتی شیعی تاسیس نمود و هم استقلال ایران را در ذیل این تفکر تضمین کرد.

4 ـ در تاریخ معاصر، این جریان، غیرِ خود(در مقوله غیریت سازی) را هم شرق می‌داند و هم غرب چراکه هر دو آنها را در ذیل اومانیسم (انسان مداری) تعریف می‌کند و از همین رو جریاناتی که سعی دارند اسلام را با شرق یا غرب بیامیزند ‌ التقاطی و در ادبیات جدید اسلام امریکایی تلقی می‌کند و از خلوص اسلام در برابر این تفکرات دفاع می‌کند.

5 ـ نکته مهم دیگر که باید از اصول موضوعه این جریان دانست را می‌توان باور داشتن این جریان به توان اسلام برای ساخت تمدن نوین اسلامی دانست و وقوع انقلاب اسلامی و حرکت جمهوری اسلامی را در راستای این هدف بلند مدت می‌داند و البته اتصال این حکومت به حاکمیت جهانی مهدوی را آرمان نهایی خود به شمار می‌آورد.

جریان روشنفکری؛ از تقلید تا التقاط

جریان دوم که حدود یک و نیم سده پیش وارد سرزمین ایران شد را می‌توان جریان روشنفکری نام نهاد. این جریان که البته با مسامحه می‌توان نام جریان برآن گذاشت چراکه از منظر جامعه شناختی هیچ گاه پایگاه عمیق اجتماعی در میان عامه مردم نداشت و عموماً در میان قشر به اصطلاح نخبه، به دنبال پایگاه و جایگاه بود. کلیت این جریان را می‌توان به دو طیف تقسیم کرد: یک جریان را که عمدتاً نسل اول روشنفکری حاملان آن بودند ‌می‌توان مقلدان بی‌کم و کاست غرب و کمی بعدتر شرقِ (سوسیالیستی) دانست که ما آنها را خودباختگان نام می‌نهیم و طیف دوم را می‌توان التقاطیون نام نهاد که سعی در آشتی دادن اسلام با تفکرات شرقی و غربی دارد و این یعنی دور نمودن اسلام از خلوص آن.

مشخصات اجمالی این جریان را می‌توان به صورت زیر بیان کرد:

1 ـ نگاه حداقلی به اسلام و نگاه حداکثری به مدرنیته که در قالب دو تفکر لیبرالیستی و مارکسیستی متجلی شد و این یعنی عدم باور با جامعیت اسلام. از همین رو یک طیف این جریان حذف کلی اسلام از ساحت ایران و طیف دیگر آن اصلاح اسلام از منظر مدرنیته را پی می‌گیرد.

2 ـ حاملان اصلی این جریان را باید روشنفکران و به تعبیر بهتر شرق و غرب خواندگان و آکادمیسین‌ها دانست که سعی در مدرن کردن(و نه لزوماً نو کردن در مسیر پیشرفت) و به تعبیر بهتر وابسته نمودن فکری به دو اردوگاه فکری شرق و غرب دانست و از آنجا که این جریان خاستگاه خود را در میان نخبگان می‌جوید، نتوانست با عامه مردم ارتباطی عمیق پیدا کند.

3 ـ این جریان همواره اگرچه نه به وضوح و صراحت غیرِ خود را اسلام می‌داند که گاه سعی در تقابل و گاه سعی در اصلاح آن دارد.

جریان «ملی‌گرا» با هدف تأکید بر ارزش‌های هخامنشی

جریان سوم که به لحاظ تاریخی تأخر بیشتر نسبت به دو جریان پیش گفته را دارد می‌توان جریان ملی گرا دانست که اگر چه می‌توان رگه‌های آن را در اندیشه شعوبیه در قرون اولیه اسلامی جست، اما در فرم جدید باید آن را شکل گرفته عصر مشروطه و حاکم شدن آن در عصر پهلوی دانست و برای این تفکر از آنجا که آن را از رهاورد‌های مدرنیته می‌دانیم گرچه استقلال تام قائل نیستیم اما از باب اهمیت آن را به صورت مستقل ذکر می‌نماییم و برخی از مختصات آن را بیان می‌داریم.

جریان ملی‌گرا هسته مرکزی خود را احیای ایران پیش از اسلام بالاخص احیای ارزش‌های عصر هخامنشی و پس از آن می‌داند و بر آن است که با ورود اسلام به ایران این ارزش‌ها به فراموشی سپرده شد و از همین رو احیای این ارزش‌ها را در رأس حرکت خود قرار می‌دهد. این جریان در شکل افراطی آن اسلام را عامل انحطاط ایران می‌داند و گذار از اسلام و احیای ارزش‌های ایرانی را در دستور کار خویش قرار می‌دهد و از همین رو این جریان در فرایند غیریت سازی، اسلام و نه غرب را غیر خود می‌داند و سعی در پیشبرد این غیریت‌سازی دارد. حاملان و مبلغان این جریان را می‌توان جمعی از نخبگان دانست و البته از مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی نیز نباید غفلت نمود، این جریان گرچه سعی در یافتن پایگاه در میان عامه مردم دارد اما می‌توان گفت تاکنون توفیق چندانی نیافته؛ گرچه رگه‌هایی از اندیشه آنها در ایران در حال گسترش است.

با بیان رئوس سه جریانِ فعال در تاریخ معاصر ایران می‌توان همین سه جریان را در تاریخ جمهوری اسلامی نیز پی گرفت و رگه‌ها و گاه تمام یکی از این جریانات را در جریانات مختلف رد یابی نمود. از همین رو ما سه تلقی پیش گفته را به مثابه چارچوبی تحلیلی برای تحلیل تاریخ پس از انقلاب اسلامی پیشنهاد می‌نماییم و تطابق آن را بر عهده خواننده وامی‌نهیم والبته حد وسط میان این سه جریان نیز قائل هستیم بدین معنا که هر جریان ممکن است به یکی از این جریانات نزدیک یا دور باشد و لزوماً نسبتی تام با یکی از این جریانات نداشته باشد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات