تاریخ انتشار : ۰۳ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۱:۳۵  ، 
کد خبر : ۲۶۶۱۶۸

پاسخ زیباکلام به یادداشت خراسان و نقد کورش علیانی بر مبانی استدلال وی درباره «به رسمیت شناختن اسرائیل!»


غلامرضا بنی‌اسدی / baniasadi@khorasannews.com

کورش علیانی

«بعد از موجی که درخصوص به رسمیت شناختن اسرائیل در جمع دانشجویان [دانشگاه] امام صادق(ع) به وجود آمد، بنده یک متن دو صفحه ای در پاسخ یادداشتی که در روزنامه خراسان چاپ شده بود نوشتم که خراسان حتی یک سطر آن را هم درج ننمود، پاسخم نه منظر به پروازی بود، نه تجزیه و تحلیل بود و نه تفسیر و تبیین سیاسی، بلکه صرفا طرح چند پرسش پیرامون تاریخ خاورمیانه، فلسطین و اسرائیل بود...» این فرازی است از یادداشت دکتر صادق زیباکلام در پاسخ مهندس محمد غرضی که در فضای مجازی نشر یافته است و همین دلیل شد تا به بازخوانی یک ماجرا بپردازیم، اما قبل از ماجرا ذکر یک نکته سوء تفاهم آقای دکتر زیباکلام را برطرف خواهد کرد، ذهن دوستانی که پس از خواندن این نوشته دکتر به علامت سوال درباره روزنامه خراسان دچار شده است راهم خواهد شست و آن، شکل ارسال جوابیه جناب زیباکلام به روزنامه است چون به رغم تماس اولیه برای ارسال پاسخ، هرچه منتظر بودیم خبری نشد و چند روز بعد، ایشان جواب خود را ۸ اسفند ۹۲ در فضای مجازی منتشر کرد، اما صحبت ایشان در جواب جناب غرضی مبنی بر این که روزنامه خراسان جوابیه را چاپ نکرده است ، باعث شد تا مجددا ایمیل های فرعی هم چک شود و آن جا، به ایمیلی با عنوان « شیوا بهفر »رسیدیم با موضوع «Text» که چون نه نام آشنایی بود و نه تیتر مطلب ربطی به جوابیه یادداشت آقای بنی‌اسدی داشت، پس توجهی هم برنینگیخت ضمن این که آقای زیباکلام پس از ارسال این جوابیه با ایمیلی ناآشنا و نه به نام خود با تحریریه نیز برای اعلام ارسال جوابیه هیچ تماسی نگرفته بودند.

هرچند نوشته ۲ صفحه ای جناب دکتر نیز خود، جواب مفصل تری می طلبید، اما بازخوانی ماجرا؛ دکتر زیباکلام در مناظره با دکتر گنجی مدیرمسئول روزنامه جوان که در دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد، و خبر آن روز ۲۷ بهمن ۹۲ روی خروجی خبرگزاری ها رفت از به رسمیت شناختن رژیم جعلی صهیونیستی (به نام اسرائیل) سخن گفت با این توضیح که چون سازمان ملل آن را به رسمیت می‌شناسد، من هم به رسمیت می شناسم و ... این سخن و این نگاه تحریر یادداشت «آقای زیباکلام!ما ا.س.ر.ا.ء.ی.ل را به رسمیت نمی شناسیم.»

در ستون بدون موضوع روزنامه خراسان در آخرین روز بهمن ماه سال گذشته را در پی داشت و این یادداشت پاسخ دکتر زیباکلام را . حالا این شما و این هم پاسخ دکتر زیباکلام که البته بی پاسخ نماند، آن هم نه از طرف تحریریه خراسان بلکه به قلم کورش علیانی. اما یادآوری یک نکته نیز خالی از لطف نیست؛ آقای دکتر زیباکلام که جابه جای مطالب خود، از تندگویی ها و درشت گویی و درشت نویسی ها درباره نظر خود گلایه می کند، به اندازه یک سطر- حتی- به مخاطبان خویش که پای مطلب شان کا منت می گذارند، شرط ادب را یادآوری نمی کند. انگار فقط حریم یک طرف باید حفظ شود، و حالا حریم حرمت دیگران بمباران توهین و ناسزا شد، عیبی ندارد و ... بگذریم، نوشته ها خود شما را به داوری می خوانند، بر داوری منصفانه.

پاسخ زیباکلام به یادداشت بدون موضوع

جناب آقای غلامرضا بنی‌اسدی

هیئت تحریریه روزنامه وزین خراسان

با سلام و تحیات، حضرت عالی ستون «بدون موضوع» مورخه اول اسفند روزنامه خراسان را اختصاص داده بودید به موضوع «اسرائیل» تحت عنوان «آقای زیباکلام! ما «ا.س.ر.ا.ء.ی.ل» را به رسمیت نمی شناسیم» ظرف یک هفته گذشته که این سخن در جلسه مناظره بسیج دانشگاه امام صادق (ع) مطرح گردیده، خیل عظیمی از نویسندگان و هم وطنان، بنده را مورد مذمت شدید و بعضاً همراه با توهین و دشنام و تهدید قرار داده اند. مطلب جنابعالی البته بسیار مؤدبانه بود که علی القاعده از یک نویسنده و روزنامه نگار متشخص و حرفه ای انتظاری جز این هم نمی رفت؛ اما پیرامون اصل موضوع و پرسش هایی که از بنده در آن یادداشت کرده اید.

جناب بنی‌اسدی عزیز!

در جامعه ما نسبت به موضوع «اسرائیل» و تاریخ سرزمین فلسطین آن قدر بی اطلاعی غریبی وجود دارد که به وصف نمی گنجد. مجموع دانش تاریخی ما در مورد سرزمین فلسطین، تاریخ و گذشته آن به‌علاوه موضوع «اسرائیل» یا به روایت جنابعالی «ا.س.ر.ا.ء.ی.ل» خلاصه می شود در انبوهی از شعار و شعار و بازهم شعار.

جناب بنی‌اسدی!

با شعار و حماسه سرایی، نه واقعیت ها را می شود تغییر داد و نه به طریق اولی تاریخ را. متأسفانه حجم آگاهی های تاریخی ما در خصوص کشور به قول شما «غاصب اسرائیل» و غصب سرزمین فلسطین آن قدر اندک است و نازل است که ما حتی نمی دانیم در طی 4000 سال تاریخ مدون بشر منطقه ای که امروزه به آن فلسطین می گوییم به صورت کشور یا سرزمینی مستقل وجود نداشته. در تمامی این 4000 سال فلسطین بخشی از امپراتوری ها و قدرت های بزرگ دوران باستان ازجمله امپراتوری بابلی ها، آشوری ها، ایرانی ها، یونانی ها و بالاخره رومی ها بوده. نزدیک به 800 سال جزء امپراتوری بزرگ روم بوده و با ظهور اسلام در قرن هفتم میلادی به مدت قریب به 700 سال می شود بخشی از امپراتوری اسلام.

با افول خلافت عباسی و ظهور امپراتوری عثمانی در قرن پانزدهم میلادی فلسطین می شود بخشی از امپراتوری بزرگ عثمانی که به عنوان «سنجک شام» (شامل سوریه، لبنان، اردن و فلسطین) از قسطنطنیه (استانبول امروزی) اداره می شده. مرکز این «سنجک» یا «استان» شام یا دمشق بوده. با فروپاشی امپراتوری عثمانی در پایان جنگ جهانی اول در سال 1918، فلسطین بعد از قریب به 500 سال به قیمومیت انگلستان درمی آید تا سال 1948 که مجمع عمومی سازمان ملل رأی به تقسیم آن به دو کشور مستقل یهودی یا اسرائیل و فلسطین می دهد. در تمامی این 4000 سال تنها مقاطعی که فلسطین به صورت سرزمین یا به تعبیر امروزه کشوری مستقل اداره می شده اتفاقاً مقاطعی بوده که یهودی ها ساکن آن بوده اند و حکومت در دست آنان بوده.

جناب بنی‌اسدی!

ما نه تنها این بدیهیات تاریخی را نمی دانیم، بلکه اصولاً نمی دانیم که چه شد، چرا و چگونه موضوع فلسطین سر از سازمان ملل درآورد؟ چه رسد به اینکه بدانیم که اساساً 4000 سال تاریخ سرزمین فلسطین چگونه بوده، یهودی ها از کی به آنجا مهاجرت کرده و ساکن می شوند، در آنجا چه می کردند، چگونه و در چه زمانی در فلسطین حکومت و فرمانروایی تشکیل دادند، چرا از آن سرزمین اخراج شدند، چرا بازگشتند، چرا دومرتبه و سه مرتبه از آن سرزمین اخراج شدند، چه زمانی برای آخرین بار ازآنجا اخراج شدند، در نزدیک به دو هزار سالی که بعد از آخرین اخراجشان از سرزمین فلسطین به اروپا آورده شدند وضعیت آنان چگونه بود، در طول قرون وسطی بر آنان چه گذشت، با شروع رنسانس و آغاز مدرنیته وضعیت آنان چگونه شد، انقلاب صنعتی و آغاز عصر جدید به همراه انقلاب کبیر فرانسه چه تأثیری بر آنان گذاشت، چه شد که اساساً بعد از قریب به 2000 سال زندگی در اروپا میلیون ها یهودی در پایان قرن نوزدهم به آمریکا، کانادا، آرژانتین، استرالیا و فلسطین مهاجرت کردند و...هزار و یک پرسش و سؤال دیگر.

هرگز هم حاضر نشده ایم ذره ای تاریخ سرزمین فلسطین را بدانیم. همه دانش ما پیرامون 4000 سال تاریخ یهودیت و سرزمین فلسطین خلاصه می شود در مشتی تئوری های توطئه و فرضیات دایی جان ناپلئونی در خصوص توطئه ها و نقشه های شوم، پلید، مخفی و زیرزمینی صهیونیست ها به همراه قدرت های استعماری و داستان های جن و پری. همه داستان سرایی ها و تئوری های توطئه ما هم خلاصه می شود به ده، بیست، سی سال اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم. مابقی آن 4000 سال تاریخ هم از دید ما نه اهمیتی دارند و نه موضوعیتی پیدا می کنند. نیمی از دانش ما در مورد 4000 سال تاریخ خاورمیانه خلاصه می شود در تئوری های توطئه دایی جان ناپلئونی پیرامون یهودی های خبیث صهیونیست و نیم دیگر هم در شعارهای پرطمطراق که در نوشته جنابعالی موج می زد؛ اما عرض کردم جناب بنی‌اسدی اگر همه اقیانوس ها را هم شما مملو از تئوری های توطئه و شعارهای رنگارنگ علیه اسرائیلی ها و صهیونیست های جانی و تجاوزگر بنمایید، چیزی از آن 4000 سال متأسفانه عوض نمی شود.

ثانیاً، اگر شما به آنچه که می گویید ایمان دارید و یقین دارید که درست است و به حق، چرا در برابر صدها کتاب، مقاله، رساله، همایش، سخنرانی...که در این 34 سال بعد از انقلاب علیه اسرائیل غاصب و جنایتکار که ظالمانه کشور فلسطین را به اشغال خود درمی آورد، علیه صهیونیزم، علیه نقشه های پلید انگلستان، علیه نقشه ها و توطئه های مرموز صهیونیست های مزدور و جنایتکار، علیه یهودیت و مسیحیت تحریف شده، علیه... نوشته اید، اجازه نمی دهید کتاب «تولد اسرائیل» چاپ شود؟ سه سال است که این کتاب به ارشاد رفته اما به آن مجوز انتشار نمی دهند.

جناب بنی‌اسدی!

این کتاب نه تحلیل است، نه نظریه پردازی، نه تجزیه وتحلیل تاریخی، بلکه صرفاً تاریخ است. چرا به جای جلوگیری از چاپ آن، ممیزی ارشاد نمی فرمایند که کجای این کتاب غلط است؟ دروغ است، کذب است، نادرست است، جعل شده و قس علی هذا. البته بنده وضعیت ارشاد را درک می کنم. چرا که اگر آنچه که در این کتاب آمده درست باشد، در آن صورت نه تنها بخشی بلکه همه آنچه که در ایران پیرامون اسباب و علل به وجود آمدن اسرائیل و تاریخ فلسطین، توطئه ها و نقشه های صهیونیست های جنایتکار گفته می شود، با سؤال های بنیادی روبه رو خواهد شد. اگر هم حرف های جنابعالی و هم فکرانتان درست باشد، در آن صورت مطالب کتاب «تولد اسرائیل» با مشکل روبه رو می شود. متأسفانه نمی شود که هم آنچه شما می گویید حقیقت داشته باشد و هم آنچه که در «تولد اسرائیل» آمده.

جناب بنی‌اسدی!

با شعار و تئوری های توطئه، با ادبیات ضد یهودی و صهیونیستی می توان تهییج احساسات نمود، اما با شعار و مشتی تئوری های دایی جان ناپلئونی نمی شود تاریخ را جعل نمود. جدای از اینکه تقسیم سرزمین فلسطین (و نه کشور مستقل فلسطین) به دو کشور مستقل فلسطین و اسرائیل با رأی مجمع عمومی سازمان ملل صورت گرفته، بسیاری از اعراب هم اسرائیل را به رسمیت شناخته اند. سازمان آزادی بخش فلسطین و پارلمان فلسطینی ها هم رسماً اسرائیل را در مرزهای 1948 (و نه مرزهایی که امروز دارد) به رسمیت شناخته اند.

به نظر می رسد که ما کاسه داغ تر از آش شده ایم. به‌علاوه ممکن است برخی فلسطینی های تندرو شعار نابودی اسرائیل را بدهند اما اکثریت فلسطینی ها به همراه اعراب و یک میلیارد و چند صد مسلمان همه تلاششان نه در جهت نابودی اسرائیل که در جهت تأسیس یک کشور مستقل فلسطینی در کنار اسرائیل می باشد.می ماند این نکته که در مورد مردم ایران فرموده بودید که «میلیون در میلیون ایرانیان حق طلب اسرائیل را به رسمیت نمی شناسند و... .» من نمی دانم آیا هرگز نظرسنجی صورت گرفته که چند درصد از مردم ایران اسرائیل را به رسمیت می شناسند و چند درصد نمی شناسند؟

از آن مهم تر اینکه در خصوص «غده سرطانی بودن اسرائیل و ضرورت از بین بردن این غده» فرموده بودید. نمی دانم جناب بنی‌اسدی آیا تاکنون نظرسنجی صورت گرفته که چند در صد از مردم ایران اعتقاددارند که ایران اسلامی می بایستی اسرائیل را نابود نماید؟ مطمئن هستید که کسر قابل توجهی از مردم ایران با شما هم عقیده بوده و خواهان نابودی اسرائیل می باشند؟ بگذریم که نفس این رسالت که ایران می بایستی اسرائیل را از بین ببرد، معلوم نیست توسط کدام نهاد و مرجع بین المللی یا اسلامی به جمهوری اسلامی ایران واگذارشده است؟

علیانی: دکتر زیباکلام دقیقا چه چیز را به رسمیت می‌شناسد؟

در همین حال کورش علیانی نویسنده و پژوهشگر در پاسخ به این یادداشت دکتر زیباکلام مطلبی را نوشته اند که از نظرتان می گذرد:

آقای دکتر زیباکلام

سلام

جوابیه  شما به آقای بنی‌اسدی، متن سخنان آقای مهندس غرضی درباره  شما، و جوابیه  شما خطاب به آقای مهندس غرضی را خواندم. در این مدت دو بار با شما نامه نگاری الکترونیکی کردم، و پای بسیاری از مطالب که درباره  اسرائیل در فضای مجازی نوشتم، نام شما را اصطلاحا منشن کردم، که یعنی وقتی شما وارد فضای مجازی می شوید به شما اطلاع داده می شود که این مطالب به شما مربوط است. متاسفانه جناب عالی هیچ جوابی – حتی در حد یک جمله – به تمام این ها ندادید.

شما در جوابیه تان به آقای بنی‌اسدی از فضای تهمت و دشنامی که علیه شما ایجاد شده است شکوه کرده اید. گمان کنم نوشته هایی که عامدانه نادیده گرفتید و به آن ها پاسخ ندادید، دقیقا نوشته هایی بودند که بدون تهمت و دشنام و بر پایه موازین یک بحث علمی – دانشگاهی تهیه شده بودند. بدبین اگر باشم، باید به این نتیجه برسم که اتفاقا شما از بحث بی جنجال خوشتان نمی آید و جنجال و تهییج احساسات و عواطف و یارکشی را دوست تر دارید. اما بدبینی ام را مهار می کنم و از این فرصت استفاده می کنم و می کوشم پاسخی شایسته به جوابیه  شما بدهم.

متن جوابیه  شما، سه محور اساسی دارد:

1. دانش تاریخی ما درباره  اسرائیل و فلسطین بسیار اندک، مشوه، آمیخته با تصورات خطا، افسانه های دایی جان ناپلئونی و توهم توطئه و محدود به سالیان اخیر است و از ۴۰۰۰ سال تاریخ یهود در این سرزمین خبری نداریم.

2. چرا در برابر صدها کتاب که این تصورات را دامن می زنند و در سال های بعد از انقلاب به وفور و کثرت چاپ شده اند، به کتاب «تولد اسرائیل» اجازه  چاپ داده نمی شود؟ گویا این کتاب از نظر شما آبی است بر آتش آن توهم سازی ها و توطئه بازی ها.

3. خلاصه  کلام، ما را چه به اسرائیل؟ اعراب با اسرائیل کنار آمده اند، ما کاسه  داغ تر از آش شده ایم و برای خودمان رسالت تاریخی نابودی اسرائیل را قائل هستیم، چرا؟

شما بارها با تاکید از ۴۰۰۰ سال تاریخ حضور یهودیان در سرزمین فلسطین سخن می گویید. گیریم که ۴۰۰۰ سال پیش یهودیان کنار دیوار غربی قبة الصخره  فعلی جمع می شده اند و دعا می کرده اند، این چه حق یا ناحقی را ثابت می کند؟ بیست و چند قرن پیش هم ایران بزرگ ترین امپراتوری طول تاریخ بوده و از مصر تا چین گسترده بوده است. این به ما حق می دهد که لشگر بکشیم و مدعی این پهنه  وسیع شویم؟ اتفاقا بر خلاف موضوع یهودیان تمام منابع تاریخی نیز این مدعای حضور ما در این پهنه را تایید می کند.

از سوی دیگر، از شما می پرسم مگر این سرزمین پیش و پس از این ۴۰۰۰ سال خالی از سکنه بوده که شما مبداء تاریختان را با حضور احتمالی یهودیان در این سرزمین تنظیم کرده اید؟ چرا از ۵۰۰۰ یا ۲۵۰۰ سال پیش شروع نکنیم؟

اما به حضور چهارهزارساله  یهودیان بپردازیم که شما این همه (۸ بار با ذکر عدد) از آن نام می برید. خیالتان را راحت کنم که به هیچ منبع داخلی استناد نخواهم کرد و تنها منابع یهودی و صهیونیستی را مورد استناد قرار می دهم.

اولا گمان کنم دست کم این قدر را دانسته باشید که تنها مستند تاریخی این حضور ۴۰۰۰ ساله کتاب مقدس یهودی و نیز متونی است که بر پایه  این کتاب مقدس تنظیم شده اند. در تاریخ نگاری ادیان به این می گویند «شهادت درون دینی» که از ضعیف ترین انواع استناد محسوب می شود، خصوصا که گفتمان کتاب نیز مانند اغلب کتب تشکیل دهنده  کتاب مقدس یهودی گفتمانی داستان گویانه باشد. چنین استنادهایی را در تاریخ نگاری ادیان با دیده  شک عمیق می نگرند.

اما چیزی که قاعدتا شما از آن بی خبر هستید، وگرنه این همه اصرار تبلیغاتی بر این عدد نمی کردید، پیشرفت های جدید باستان شناسی در دانشگاه ها و مراکز تحقیق اسرائیلی است. برای مثال دکتر ایسرائل فینکلستاین، دارنده  کرسی جاکوب ام آلکو در باستان شناسی در دانشگاه عبری تل آویو، از محققان میدانی تل مجیدو، بزرگ ترین منطقه  حفاری باستان شناسانه در اسرائیل، و رئیس پیشین موسسه  سونیا و مارکو آدلر در دانشگاه تل آویو است. تعجب نمی کنم اگر این نام ها تا به حال به گوش شما نخورده باشد.

دکتر فینکلستاین و همکارانش در کتاب های متعددشان، مانند:

The Bible Unearthed: Archaeology's New Vision of Ancient Israel and the Origin of Its Sacred Texts و David and Solomon: In Search of the Bible's Sacred Kings and the Roots of the Western Tradition

The Quest for the Historical Israel: Debating Archeology and the History of Early Israel و The Forgotten Kingdom: The Archaeology and History of Northern Israel

The Archaeology of the Israelite Settlement

From Nomadism to Monarchy: Archaeological and Historical Aspects of EarlyIsrael

و چندین کتاب دیگر نشان داده اند که تقریبا تمامی بنیان های تاریخی  که کتاب مقدس یهودیان مدعی آن است تخیلی، افسانه ای و غیر واقعی است. از جمله  این بنیان ها می توان به تفکیک کنعانی – عبرانی، خروج از مصر، پادشاهی داوود و سلیمان در قدس، حضور مقابر آبا (ابراهیم، اسحاق و یعقوب) در الخلیل، وجود بسیاری از شهرها و آبادی ها که در کتاب مقدس یهودی از آن ها نام برده شده است، جنگ هایی که برای تصرف این شهرهای خیالی درگرفته است، حضور ملکه و وزیر یهودی در دربار ایران هخامنشی و بسیاری موارد دیگر اشاره کرد.

شاید برای شما خوشایند نباشد، اما تحقیقات این باستان شناسان نشان می دهد که کنعانیان و عبرانیان نه دو گروه قومی، که دو گروه ایدئولوژیک از یک قوم بوده اند و یکی از این دو گروه در مقطعی که آن هم به دقت مشخص شده است برای خود سوابقی قومی جعل کرده است تا به فتوحات اندک خود در برابر گروه دیگر جامه  مشروعیت تاریخی بپوشاند. غم انگیز است. تاریخ چهار هزار ساله دود شد و به هوا رفت. برای آن که گمان نکنید که این ها یک مشت آدم پرت و یک دنده هستند یادآوری می کنم که فینکلستاین و همکارانش علاوه بر داشتن مدارج بالای علمی، حاصل تحقیقات خود را با دقت و به طور مرتب منتشر می کنند و نیز یادآوری می کنم که پروفسور فینکلستاین موفق به جذب بودجه ای ۴ میلیون دلاری برای ادامه تحقیقات خود در همین زمینه شده است.

از دانشکده های باستان شناسی فاصله بگیریم و سری به دانشکده های تاریخ بزنیم. پروفسور شلومو زاند، استاد تاریخ دانشگاه عبری تل آویو است. او کتابی نوشته به عبری که ترجمه  نامش این می شود «کی و چه طور امت یهود اختراع شد؟» که این کتاب با نام The Invention of the Jewish People به انگلیسی ترجمه شده است. این کتاب از هر کتاب دیگری درباره تاریخ قوم یهود به زبان های بیش تری ترجمه شده است. این کتاب مطالعه ای درباره تاریخ نگاری قوم یهود است.

او در این کتاب نتیجه گرفته هیچ شاهدی دال بر اخراج یهودیان از سرزمین فلسطین وجود ندارد و در واقع چنین اخراجی هرگز رخ نداده است. بد شد، نه؟ در واقع پروفسور زاند می گوید اغلب یهودیان فعلی از منشاء نژادی  جز یهودیان اصلی هستند و بازماندگان نژادی یهودیان اصلی همین ها هستند که بعدا با ظهور ادیان جدیدتر به مسیحیت و اسلام تغییر دین داده اند و در فلسطین باقی مانده اند. او یهودیان فعلی را بازماندگان تغییر دین های دسته جمعی به یهودیت می داند. تغییر دین ترکان خزر به یهودیت، تغییر دین گروهی از بربرهای شمال آفریقا به یهودیت و بالاخره تغییر دین اعراب حمیری به یهودیت. چه آش شله قلمکار عجیبی شد.

او می گوید از سویی دیگر یهودیان اصلی در دوره  حشمونیان گروه گروه به هلنیسم و در دوره های بعد به مسیحیت و اسلام تغییر دین داده اند. البته کتاب زاند کتابی است با استنادهای قابل توجه و شایسته  بارها مطالعه. این تنها بخشی از نتایجی بود که زاند در کتابش به آن ها دست یافته است.

سال ها پیش از زاند، یک روشنفکر یهودی مشهور، آرتور کویستلر، کتابی نوشت با نام The Thirteenth Tribe (سبط سیزدهم) که در آن این نظریه را طرح کرد و شواهد بسیاری برای آن ارائه داد که یهودیان فعلی اروپا و آمریکا (و اغلب آنان که با نام یهودیان اشکنازی به فلسطین کوچیده اند) در واقع بازماندگان قوم خزر (قومی ترک تبار که در شمال دریای مازندران فعلی می زیستند، بت پرست بودند، و به دلایل سیاسی به یهودیت تغییر دین دادند) هستند.

این از ۴۰۰۰ سال تاریخی که شما دائم مانند چماق بر سر آقای بنی‌اسدی کوبیدید اما خودتان از این نکته ها درباره  این تاریخ خبر نداشتید. صحبت درباره  کتاب ارزشمند دکتر ایسرائل شاهاک با نام jewish history jewish religion the weight of 3000 years (تاریخ یهودی، مذهب یهودی، سنگینی سه هزار سال) را به فرصتی دیگر وامی گذارم. دکتر شاهاک نیز اسرائیلی بود. تنها به ذکر این نکته اکتفا می کنم که دکتر شاهاک حتی با استناد به همان منابع درون دینی و غیر تاریخی تاریخ یهود را ۳۰۰۰ سال و نه ۴۰۰۰ سال ارزیابی کرده است.

این درباره  آغاز آن ۴۰۰۰ سال که فرمودید. فقط امیدوار هستم شجاعت این را داشته باشید که این آثار دست اول و کاملا یهودی و اسرائیلی را افسانه های دایی جان ناپلئونی و تئوری توطئه و اوهام و تخیلات نام ندهید. چرا که دست کم باید یک بار به خودتان زحمت بدهید و این کتاب ها را نگاهی بیندازید، بعد درباره شان نظر بدهید.

اما درباره  تاریخ معاصر و درگیری بین فلسطینیان و صهیونیست ها. برویم سراغ کتاب هایی که تئوری توطئه و توهم و قصه و دایی جان ناپلئونی نباشند. آغاز کنیم با کتاب دوجلدی و ارزشمند ناهوم سوکولو – از بنیان گذاران اسرائیل – با نام History of Zionism (تاریخ صهیونیسم). کتابی است آکنده از اسناد رسمی و نشان می دهد چه طور صهیونیست های لاییک توانستند سربزنگاه با خشونت قدرت را قبضه کنند و صهیونیست های مذهبی مانند سوکولو را کنار بزنند. ظاهرا افرادی مانند شارون، دایان، بگین، و گلدا مایر صهیونیست های مذهبی را به قدر کافی خشن نمی دانسته اند.

موشه شارت صهیونیست مشهور، دومین نخست وزیر و در دورانی وزیر امور خارجه  رژیم صهیونیستی بوده است. او یادداشت های مخفی  از وقایع درون کابینه برمی داشت که در بسیاری از موارد شامل شرح درگیری های او با توحش افرادی چون آریل شارون بوده است. پس از مرگ موشه شارت، دخترش این اسناد را با یاری خانم لیویا روکاح منتشر کرد. کتاب خانم روکاح با نام انگلیسی Israel's Sacred Terrorism: A Study Based on Moshe Sharett's Personal Diary and Other Documents در دسترس است. ترجمه  نامش برای شما واضح است، تروریسم مقدس اسرائیل: مطالعه ای مبتنی بر یادداشت های روزانه  موشه شارت و پرونده های دیگر.

اما می رسیم به آریل شارون پدیده  ویژه  رژیم صهیونیستی. او خود در زندگی نامه اش با نام Warrior: An Autobiography (مبارز: یک زندگی نامه  خودنوشت) و نیز در مقدمه  کتابی که در تجلیل از یگان ویژه  چتربازان ۱۰۱ منتشر شد، شرح کاملا عیانی از انواع جنایات خود را با لذتی باور نکردنی نوشته است. مثلا در آن مقدمه به شرح مثله کردن چند اسیر عرب با سرنیزه در طول راهی طولانی می پردازد. اسیرانی که نه در صحنه  جنگ، که بی هیچ دلیلی و شب در خانه شان به اسارت گرفته شده اند تا باعث ایجاد رعب و وحشت در اهالی عرب دهکده شوند.

شما می توانید با تلاشی مختصر گزارش کامل کمیسیون اسرائیلی کاهان را درباره  مسئولیت شارون در فاجعه کشتار غیرنظامیان صبرا و شتیلا روی فضای مجازی بیابید و مطالعه کنید. مثلا این را Chief of Staff Eitan testified that, at 8:30 P.M. on September 14, he and Defense Minister Sharon agreed on the entry of the Phalangists into the Sabra and Shatilla camps, setting in motion the events that would ultimately culminate in the massacres there. (رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل (ژنرال رافائل) ایتان، تصدیق کرد در ساعت 8:30 دقیقه  شب ۱۴ سپتامبر او و وزیر دفاع، شارون، با ورود فالانژیست ها به اردوگاه های صبرا و شتیلا موافقت کردند، که باعث وقایعی شد که در نهایت در قتل عام به اوج خود رسید). کشته های این کشتار غیر انسانی، حداقل ۷۰۰ و حداکثر ۳۵۰۰ نفر تخمین زده می شوند، یعنی حتی خود کشتارکنندگان دست کم ۷۰۰ کشته را پذیرفته اند.

لابد مطلع هستید که سال ها بعد دادگاه عالی بلژیک درباره همین کشتار حکم به قابل پیگرد قضایی بودن شارون داد. امیدوار می مانم که این حقایق را که در نشریات و کتاب های اسرائیلی یافته ایم قصه های دایی جان ناپلئونی نخوانید.

شما همچنین می توانید سری به جلد اول کتاب باارزش Fundamentalisms Observed بزنید و مقاله  مفصل جدعون آران جامعه شناس و مردم شناس اسرائیلی شاغل در دانشگاه عبری قدس را درباره  گوش امونیم، در آنجا بخوانید. این مقاله هر چند در اسرائیل چاپ نشده، اما مقاله ای آکادمیک و در بخشی از استنادات خود آکنده از مستنداتی اسرائیلی و در بخشی دیگر مبتنی بر مشاهدات شخصی خود نویسنده در همراهی های مفصل با گروه تروریستی گوش امونیم است و جزئیات عملیات تروریستی این گروه را گواهی می کند.

القصه آقای دکتر زیباکلام، آش شورتر از آن است که حتی آشپزش بخواهد از آن دفاع کند. ما با یک نظام مبتنی بر ترور و کشتار جمعی و سرکوب و غصب طرف هستیم که هیچ وجه قابلیت دفاعی ندارد که شما بخواهید خود را خسته کنید و از آن دفاع کنید. حالا شما از سویی می فرمایید بنا به مصوبه  سازمان ملل اسرائیل را به رسمیت می شناسید و از سویی دیگر ما را به تاریخ مجعول ۴۰۰۰ ساله حواله می دهید. بیایید به تاریخ همین مصوبه  سازمان ملل بپردازیم تا میان یک دوره  هزاران ساله سرگردان نشویم. کشورهایی که به رسمیت دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۷ رای دادند، در واقع شعار «سرزمین یهودی برای ملت یهودی» را باور کردند، شعاری که حالا می بینیم چیزی جز یک مشت جعل بی معنی نبوده است.

نه سرزمین یهودی  در کار بوده است و نه ملت یهودی . آیا هنوز هم باید این قطع نامه را معتبر دانست؟ من می توانم الزام بعضی حکومت ها به پذیرفتن این قطع نامه را درک کنم. آن ها تعهداتشان به سازمان ملل را اینگونه تفسیر می کنند. اما نمی توانم درک کنم چه طور یک مصوبه  سازمان ملل متحد می تواند برای یک محقق الزام آور شود. آیا شما تعهداتی نسبت به سازمان ملل متحد دارید و از جمله اعضای این سازمان هستید؟

آقای دکتر زیباکلام امیدوار هستم که حوصله تان سر نرفته باشد. هنوز کمی کار داریم. شما مدعی هستید که در سی و چند سال اخیر که از پیروزی انقلاب می گذرد، فقط کتاب هایی با دیدگاه یک سویه نسبت به ماجرای اسرائیل و فلسطین اجازه  نشر یافته اند. خب دست کم ترجمه  کتاب ناهوم سوکولو که به آن اشاره کردم، در انتشارات اطلاعات منتشر شده است و کسی را هم بابتش اعدام نکرده اند. کتابی هم هست که فقط با اسناد رسمی سر و کار دارد و هر وصله ای بتوان به  آن چسباند وصله  یک سویه نگری را نمی توان.

همین طور کتاب «دین و دولت در اسرائیل» نوشته  احمد زیدآبادی روزنامه نگاری که بعدها به دلایل سیاسی ممنوع القلم شد، نیز در همین سی و چند ساله چاپ شده است و مشکلی – در این مورد – برای آقای زیدآبادی پیش نیامد. البته شاید شما تنها کتابی را غیریک سونگر می دانید که نام نویسنده اش صادق زیباکلام باشد، خب در چنین شرایطی کار کمی دشوار می شود.

اما درباره  مجوز نگرفتن کتاب «تولد اسرائیل» از آقای بنی‌اسدی سوال کرده اید. من اول گمان کردم آقای بنی‌اسدی دوشغله است و نیمی از روز را روزنامه نگاری می کند و نیم دیگر روز را مشغول بررسی کتاب وزارت ارشاد است، بعد دیدم نه اشتباه کرده ام. این که وزارت ارشاد به کتاب شما مجوز نمی دهد به آقای بنی‌اسدی چه مربوط؟ آقای بنی‌اسدی هم هر وقت کتاب بنویسد، مثل شما و بنده باید کتابش را تسلیم وزارت ارشاد کند و منتظر مجوز بماند و گاه با دل پرخون بخش هایی از کتابش را حذف کند یا کلا از خیر چاپ کتابش بگذرد. این کار زیبایی نیست که شما کسی را که در شرایط مساوی با شما است، به آن سوی میز هل بدهید و وانمود کنید او مسئول مشکلات شما و کتابتان است. ما همه نویسنده هستیم و کم و بیش با ممیزی کتاب درگیر مشکلات عملی. خود را جدا از دیگران یا دیگران را ظالم و خود را مظلوم وانمود نکنید.

اما این که ما را چه به اسرائیل و چرا کاسه  داغ تر از آش شده ایم؟ ظاهرا شما در چند سال اخیر سخت درگیر کار کتابتان بوده اید و اخبار مربوط به رای دادن مردم در نوار غزه به حماس را دنبال نکرده اید، وگرنه صحبت از این که «اعراب» اسرائیل را به رسمیت شناخته اند نمی کردید. اعراب که هستند؟ چه کاره هستند؟ زمین و باغ خانه و زندگی فلسطینی را به زور اسلحه ازش گرفته اند، به عرب کویتی و اماراتی و سعودی و غیره چه ربطی دارد که به رسمیت شناختن اسرائیل از سوی آن ها را مستند می گیرید؟ اگر دنبال صاحب دعوا می گردید، صاحب دعوا فلسطینی است، نه هر عربی. و فلسطینی زمینش و سرزمینش را می خواهد. اسرائیل را هم به رسمیت نشناخته است. اگر هم به رسمیت شناخته به زور اسلحه و از سر ناچاری و از ترس مرگ بوده است. چنین به رسمیت شناختنی برای شما مستند است؟ اگر بله تعجب می کنم از شما.

اتفاقا شما که دنبال جعالی و تاریخ سازی می گردید تا تاریخ ساز جاعل را رسوا کنید، خوب است اینجا دنبالش بگردید. سال ها است که این افسانه را می شنویم که فلسطینی ها فلسطین را به یهودی ها فروختند و بعد دبه درآوردند. در حالی که کل زمین هایی که در دوران های مختلف اززمان مونته فیوری و روچیلد تا امروز و به خوبی و خوشی یا به زور اسلحه و حکم دادگاه و با قیمت های خنده دار از فلسطینی ها خریدند، دو درصد اراضی اشغالی نمی شود. باقی را از کجا آوردند؟

سازمان ملل رای داد؟ سازمان ملل مگر صاحب سرزمین فلسطینی ها بود؟ بله. جناب عالی و شعفتان از کشف این که فلسطین هرگز «کشور» نبوده است را درک می کنم. اما یادتان باشد که در زمان رای گیری در سازمان ملل متحد اسرائیل از فلسطین کم تر کشور بود، چون «فلسطینی» در سرزمین «فلسطین» می زیست، اما اسرائیل و اسرائیلی  وجود نداشت. آن که بعدها اسرائیلی نامیدندش، آن زمان «مهاجر یهودی در سرزمین فلسطین» بود نه چیزی دیگر.

اما این که اسرائیل به ما چه. شما را آشنا می کنم با محقق شرق شناس نامی، دکتر برنارد لِویس. او مورخ خاورمیانه، و صاحب نظریه درباره  آینده خاورمیانه است و در مقاطع مختلف همواره مورد مشورت سران آمریکا و انگلیس و اسرائیل بوده است. او در ۱۸ ژانویه  ۱۹۹۹ برابر ۲۸ دی ۱۳۷۷ در مرکز موشه دایان دانشگاه تل آویو سخنرانی  کرد با نام Iran in History (ایران در تاریخ) و در این سخنرانی گفت Some have seen this difference as due to the possession by the Persians of a superior culture. A higher culture absorbs a lower culture. (بعضی این تفاوت ایران با باقی کشورها را در این دیده اند که ایرانیان از فرهنگی برتر هستند. فرهنگ برتر بر فرهنگ فرودست غلبه می کند).

این نگاهی است که از سال ها قبل از سخنرانی برنارد لویس هم بر اسرائیل در مورد ایران حاکم بوده است. جالب اینجا است که گستره  تاریخی سخنرانی لویس تا ایران باستان گسترده است و تنها شامل ایران پس از انقلاب نمی شود. به بیان دیگر اسرائیل با یک واحد ژئوپولیتیک در خاورمیانه روبه رو است که هرگز تسلیم فرهنگ مهاجم و بیگانه نشده و این واحد ژئوپولیتیک را با هر نظام حاکم و هر جهت گیری  موی دماغ و دشمن بالفعل یا بالقوه خود می داند. رفتار دوگانه  سرویس اطلاعاتی اسرائیل (موساد) با متحد منطقه ای اش نظام شاهنشاهی ایران در سال های قبل از انقلاب نشانی از این ترس و تردید همیشگی است. به همین دلیل است که اتفاقاتی مانند سفر پنهانی آریل شارون به تهران در آن زمان رخ می دهد و خشم دستگاه های امنیتی ایران (علی الخصوص ساواک) را برمی انگیزد.

حالا آقای لویس که متخصص بحث با ادوارد سعید هم بود و تنها کسی بود که از پس زبان و مستندات آن مرحوم برمی آمد، راه حل دیرینه اش را برای مهار خاورمیانه و ایران به طور رسمی بیست سال پیش از سخنرانی اش در دانشگاه تل آویو، در کنفرانس بیلدربرگ سال ۱۹۷۹ (بله، ۱۳۵۸ شمسی، چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران) بیان کرده بود. می خواهید راه ایشان را بدانید؟ او در سخنرانی  با عنوان بنیادگرایی اسلامی این طرح را رونمایی کرد. طرح شامل دو بخش بود:

1. تحریک اخوان المسلمین و اهل سنت به انقلاب علیه انقلاب شیعی ایران

2. بالکانیزه کردن و بخش بخش کردن ایران بر اساس خط های منطقه ای، قومیتی و زبانی. پروژه های کردستان بزرگ، پشتونستان بزرگ، و آذربایجان بزرگ از زیربخش های قسمت دوم طرح ادوارد لویس هستند.

بخش اول با کمی تغییر شکل به صورت تشکیل گروه های عرب – افغان و بعد القاعده و طالبان انجام یافت و بخش دوم نیز همواره در حال دنبال شدن است. اسرائیلی ها بر اساس این رهنمود هیچ فرصتی را برای حمایت از جدایی طلبان قومیتی، زبانی و منطقه ای در ایران از دست نمی دهند.

نمی دانم شما فرصت کرده اید اعترافات عبدالمجید ریگی (معروف به عبدالمالک، قاتل بیش از ۴۰۰ ایرانی) را دنبال کنید یا نه. عبدالمالک در بخشی از اعترافات خود می گوید من تنها پولی که از خارجی ها گرفتم هفتادهزار دلار بود که در سفر به کازابلانکا گرفتم. وی می گوید «مذاکره کننده ها خودشان را ماموران ناتو معرفی کردند، اما من بعد از مذاکرات وقتی با خودم فکر کردم، یقین کردم که این ها مامور ناتو نیستند. چون ماموران ناتو باید نگران امنیت مرز افغانستان که در آنجا نیرو دارند باشند. این ها هیچ توقعی درباره  مرز افغانستان نداشتند، فقط دائما از ما می خواستند عملیات تروریستی مان را به تهران توسعه بدهیم و می گفتند شما عملیات کنید ما حمایت مالی می کنیم. من مطمئن شدم که این ها اسرائیلی هستند.»

و لابد اگر فرصت کرده باشید و خبرها را دیده باشید می دانید اسرائیل با داشتن سیصد کلاهک هسته ایِ آماده، و عضو نبودن در قراردادها و مجامع کنترل کننده  سلاح های امحای جمعی، و سابقه  چندین جنگ در تاریخ شصت و چندساله اش، ایران را متهم به این می کند که برای اسرائیل «تهدید هسته ای» است و به خود این حق را می دهد که دست اندرکاران انرژی هسته ای ایران را ترور کند. به دوستانتان بسپارید مستند «از کورش تا احمدی نژاد» را که در بی بی سی ساخته شده برایتان بیاورند. در این مستند صحنه  باارزشی ثبت شده است. خبرنگار از موشه یعلون وزیر دفاع و معاون نخست وزیر می پرسد دانشمندان ایرانی را چه کسی ترور کرد؟ یعلون می خندد و می گوید خدا.

آقای دکتر زیباکلام مطمئن باشید به رسمیت شناختن یا نشناختن یک نظام سیاسی، یک وضعیت بین المللی است و اصلا در سطح افراد مطرح نیست که شما بخواهید اسرائیل را به رسمیت بشناسید یا نه. و باز مطمئن باشید اگر هم ما اسرائیل را رها کنیم، اسرائیل ما را رها نمی کند. زیستن در جهان بی دشمن خیلی خوشایند است، اما اکنون که واقعی نیست، باید برای مقابله با دشمن آماده بود، نه این که در خیال با دشمن ترک مخاصمه کنیم و هر که را از وجود دشمن خبر می دهد از سر بی اطلاعی خودمان جاعل تاریخ بخوانیم و چهار ورق نوشته  خودمان را وحی آسمانی تصور کنیم. موضوع کمی جدی تر و پیچیده تر از این حرف ها است.

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۲
حسنا
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۰۴ - ۱۴۰۰/۰۱/۲۴
1
1
من امروز 24فروردین 1400 جوابیه آقای علیانی به زیباکلام تاریخ ساز و سینه چاک رضاشاه پهلوی و اسرائیل کودک کش را خواندم. و چه بسیار لذت بردم از این همه دقت و منطق و دامنه اطلاعات.
واقعا کسی را که مرض خودتحقیری و خصم تقدیری دارد هیچگونه نمی توان به راه آورد.
کسی چه می داند شاید دکترپرکلام ما را! در ازاء یک خوشه انگور فاستوسی شیطان خریده باشد.!!!!!
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات