تاریخ انتشار : ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۸:۳۸  ، 
کد خبر : ۲۶۶۲۱۳

ماهیت و مؤلفه‌های استراتژی نظامی


محمود عسگری

مقدمه و طرح مسئله

استراتژی نظامی که در طول تاریخ برپایه احتمالات و پیش‌بینی آینده صورت گرفته، به تعبیری محصول پیچیدگیهای زیست اجتماعی بشر است. شاید بتوان گفت جاه‌طلبی و قدرت‌طلبی‌های ذاتی بشر و ناامنی برآمده از وضعیت به اصطلاح «طبیعی»، بشر را وادار به واگذاری اختیاراتش به یک «لویوتان فرضی» که بعدها نام دولت گرفت و به عنوان تنه مرجع / کارگزار امنیت مطرح گردید، نمود. هرچند در دوره معاصر،‌استراتژی نظامی، «دولت» را به مثابه طراح / مجری، همواره ملازم خود داشته، لیکن قدمت مطرح شدن این قبیل راهبردها به دوره پیشامدرن (مرحله قبل از دولت‌سازی) برمی‌گردد. بدیهی است مفهومی با این پیشینه، همبسته با دگردیسی‌های جهانی در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، علمی، فنی و... دستخوش تحول شده و خواهد شد. به هر حال دولت‌ها، استراتژی نظامی را یکی از مکانیسم‌های دستیابی به اهداف ملی خود تلقی می‌نمایند. توجه به این نکته حایز اهمیت است که به دلیل ماهیت استراتژی نظامی، این قبیل راهبردها با خط‌مشی کشورهایی که سیاست تجدیدنظرطلبانه و تغییر وضع موجود را در دستور کار خود قرار داده‌اند، سنخیت بیشتری دارد. البته این گفته، ناقض این اصل اساسی نخواهد بود که استراتژی هر کشوری (به لحاظ نوع و ماهیت) ربط وثیقی با میزان قدرت آن واحد دارد. معنی این سخن آن است که اگر دولتی به میزان کافی مؤلفه‌های قدرت‌زا در خود داشته باشد و شرایط محیطی را مناسب تشخیص دهد (بدین معنی که نظام بین‌المللی اجازه اتخاذ چنین راهبردی را بدهد) به احتمال فراوان استراتژی نظامی را انتخاب خواهد کرد. پرواضح است اجرای موفق استراتژی نظامی می‌تواند پیامدهای مهمی در برداشته باشد. نظر به چنین اهمیتی، هدف این نوشتار بررسی ماهیت و مؤلفه‌های استراتژی نظامی است.

الف ـ مفهوم استراتژی نظامی

استراتژی در وهله نخست، پیش از آنکه واژه‌ای سیاسی باشد، اصطلاحی نظامی است. واژه استراتژی از ریشه یونانی Strategema است که خود از واژۀ Strategos به معنای ژنرال ارتش مشتق شده است. Stratos به معنای ارتش و ago به معنای هدایت است. بنابراین واژه مزبور به معنای هدایت ارتش می‌باشد. به لحاظ تاریخی نیز Strategos عنوان افسران عالیرتبه ارتش بیزانس بوده که یک منطقه نظامی ـ مترادف با یک سپاه نظامی مدرن ـ تحت فرمان آنها قرار داشته است.(1)

به باور بیشتر صاحب‌نظران نقطه عزیمت اندیشه‌ورزی پیرامون استراتژی نظامی به یونان باستان (حدود 5 قرن قبل از میلاد مسیح) برمی‌گردد. ویژگی برجسته این مطالعات آن است که تألیفات این دوره عمدتاً به «محتوا»1 و درون‌مایۀ استراتژی پرداخته‌اند و توجهی به فرآیند2 شکل‌گیری استراتژی ننموده‌اند. به عقیده‌ گراتان3 از اواسط قرن 16  می‌توان شواهد و نمونه‌هایی در مورد «فرایند» شکل‌گیری استراتژی بیابیم. در دوره معاصر نیز سیر تحول تفکر نظامی را می‌توان در قالب سه مقطع مورد بررسی قرار داد.

1- دوره مدرن: از قرن 19 تا پایان جنگ جهانی دوم

2- دوران مدرن متاخر: از اواسط قرن 20 تا پایان جنگ سرد در ابتدای دهه 1990.

3- دوران پست‌مدرن: که ناظر به تحولات دوره پس از جنگ سرد است.

در واقع بررسی سیر تحول اندیشه نظامی در این سه دوره بایستی ما را به این درک برساند که نقش نظامیان تا چه حدود و به چه سمت و سویی تحول یافته و این که چگونه ابعادی نظیر ساختار نیرو، تعریف مأموریت‌ها و تهدیدات درک شده در خلال این دوران تغییر یافته است. به نظر می‌رسد در کنار محتوا و فرآیند، آن چه که باید در تدوین استراتژی نظامی مورد نظر قرار گیرد، بستر4 می‌باشد.

توجه به این مؤلفه‌ها از آن رو حایز اهمیت است که طرح‌ریزی راهبردها در خلاء و به طور انتزاعی ممکن نبوده و در صورت امکان، کارآمد نخواهند بود. به عبارت روشن‌تر از عوامل مؤثر و بسیار تعیین‌کننده در شکل‌گیری استراژی نظامی، متغیرهای برآمده از محیط و بستر می‌باشد.(2)

اساساً تعریف واحد و مشخصی از مفهوم استراتژی نظامی که مورد توافق و اجماع کارشناسان و صاحب‌نظران علوم نظامی باشد؛ وجود ندارد.

به عنوان مثال در حالی که کلاوزویتس استراتژی را اینگونه تبین می‌کند:

«استراتژی هنر هماهنگی بین نیروهای گوناگون بوده و از نیروها برای رسیدن به هدف جنگ استفاده می‌کند. استراتژی مسئول آماده‌سازی دسته‌های نظامی، تهیه و حمل و نقل آذوقه لازم برای آنان و نیز ارایه طرحهایی برای حمله و دفاع است. در واقع استراتژی است که می‌گوید جنگ کجا، در چه زمانی و چگونه باید باشد. استراتژی اهداف عملیات نظامی را در ابتدای عمل مشخص می‌کند. استراتژی نبرد را سازوارمند می‌کند. استراتژی شکل رهبری نبرد را تعیین می‌کند.»(3)

بنا به نظر مارشال سوکولوفسکی و سرلشگر چرنینکو:

«استراتژی نظامی به مثابه یک علم عبارت است از تعیین ماهیت، خصوصیات و شرایط وقوع انواع جنگها؛ تئوری تشکیلات نیروهای مسلح، ساختار آنها و توسعه یک سیستم تجهیزات نظامی و تسلیحاتی؛ تئوری برنامه‌ریزی استراتژیکی؛ تئوری قشون‌آرایی استراتژیکی، برقراری گروه‌بندی استراتژیکی و حفظ آمادگی جنگی نیروهای مسلح؛ تئوری آمادگی اقتصادی کشور و به طور کلی برای جنگ در تمام جهات که شامل آماده ساختن مردم از جنبه‌های روحی و حفظ آرامش نیز می‌شود؛ همین‌طور تهیه ذخایر پشتیبانی از نظر اسلحه و مهمات، تجهیزات جنگ و سایر منابع مادی؛ توسعۀ روشهای رهبری و هدایت مبارزات نظامی و انواع و اشکال عملیات استراتژیکی؛ مشخص ساختن اشکال و روشهای رهبری استراتژیکی نیروهای مسلح و توسعه سیستمهای فرماندهی؛ مطالعه و تحلیل و شناخت دشمن احتمالی؛ تئوری جاسوسی استراتژیکی و بالاخره تئوری نتایج ممکن از جنگ.»(4)

از این رو ارایه یک تعریف و توضیح مشخصی از عناصر اساسی که استراتژی نظامی را تشکیل می‌دهد و نیز تحلیلی از روابط میان این عناصر، ضروری می‌باشد.

ژنرال «ماکسول تیلور»، استراتژی را به عنوان مجموعه‌ای شامل اهداف، راهها و ابزارهای نیل به این هدف توصیف کرد. این مفهوم عام می‌تواند مبنایی باشد برای تشکیل و ایجاد هر نوع استراتژی اعم از نظامی، سیاسی، اقتصادی و  غیره و بسته  به اینکه چه عاملی از قدرت ملی به کار گرفته شود، مورد استفاده قرار می‌گیرد.

استراتژی نظامی نباید با استراتژی ملی (در سطح کل کشور) اشتباه شود. استراتژی ملی عبارتست از:

«هنر و علم گسترش و استفاده از نیروهای سیاسی، اقتصادی و روانی یک ملت، همراه با نیروهای مسلح کشور در زمان صلح و جنگ به منظور حفظ اهداف ملی».

استراتژی نظامی فقط بخشی از این استراتژی ملی فراگیر را تشکیل می‌دهد. از بخش نظامی استراتژی ملی گاهی به عنوان استراتژی ملی نظامی یاد می‌شود که در سطحی بالاتر و متمایز از استراتژیهای عملیاتی به عنوان اساس برنامه‌ریزی نظامی و عملیاتها مورد استفاده قرار می‌گیرد. استراتژی نظامی باید پشتیبان استراتژی ملی باشد و با سیاست ملی همخوانی داشته باشد. به منظور روشن شدن اذهان در نمودار مقابل، فرآیند شکل‌گیری استراتژی ملی و جایگاه استراتژی نظامی در آن ترسیم شده است. اثرپذیری استراتژی از تئوری بازیها، نظریه احتمالات و دیگر محاسبات ریاضی پیشرفته، نشانه دیگری از متأثر شدن این مقوله از پیشرفتهای علمی ـ بینشی است. به عبارتی هر چند تئوری بازیها خود پدیده‌ای نسبتاً جدید است اما بر پژوهشهای فلاسفه و ریاضی‌دانان استوار است. دانشمندانی همچون کاردان، کپلر در قرن شانزدهم و گالیله و به خصوص فرما و پاسکال، روحیه و تمایل سلطه بر رویدادهای آتی را زا خود نشان دادند. به عنوان مثال پاسکال دغدغه خاطری مصلحت‌گرایانه در زمینه فراهم آوردن و شناخت عناصر و عوامل مؤثر در یک تصمیم‌گیری را از خود بروز داد. پژوهشهای پاسکال توسط ژاک برنولی، بنیانگذار حساب احتمالات، به صورت سیستماتیک درآمد و ریاضیدانان قرن 18 نظریات او را تعقیب کردند. لیکن این تفکرات تنها در قرن بیستم و به دنبال کوششهای امیل بورل و جان فون نیومن به ثمر نشست. با اثرگذاری این تئوریهای ریاضی، استراتژی همچون پی‌آمد تصمیم‌گیریهایی که تمامی وضعیتهای قابل فهم برای طرفین را شامل می‌شود مورد درک قرار گرفت.(5)

از منظری کلان‌نگر، استراتژی نظامی در واقع نوعی خط‌مشی گزینشی در سطح عالی است. در واقع وظیفه تدوین این قبیل راهبردها در حیطه شغلی نخبگانی است که در جایگاه‌های ممتاز تصمیم‌سازی قرار دارند.

از سوی دیگر از آنجا که استراتژی نظامی، ماهیتی تصمیم‌گیرانه دارد عدم وجود ساختارهای تصمیم‌گیری موازی ضرورتی اجتناب‌ناپذیر می‌باشد. این مراجع تصمیم‌گیری بایستی عوامل مادی / معنوی تأثیرگذار بر نوع و ماهیت تصمیمات را به خوبی شناخته و در مورد اهمیت و جایگاه آن اجماع نظر داشته باشند.

در مورد عوامل مادی / معنوی باید این نکته را افزود که ملاک تدوین اهداف هر استراتژی، «ارزشهای حیاتی» می‌باشد که هر جامعه‌ای بنا به مقتضیات خاص خود آنها را تعریف و تبیین می‌کند.

بدیهی است می‌توان به استراتژی نظامی با دیدگاه «هدف محور» و یا «ابزار محور» نگریست. نگرش از زاویه هدف محوری بدین معنوی است که «ابزارها و راه‌ها» باید متناسب با «اهداف» در نظر گرفته شوند. به عبارتی اهداف، اصالت دارند. در حالیکه دیدگاه ابزار محوری معتقد است در تدوین استراتژی نظامی، بایستی «اهداف» را براساس «ابزارها» تعیین نمود. در واقع مبنای تعیین اهداف، ابزارها خواهند بود. پر واضح است دیدگاه برتر، راه‌کار «تلفیقی» خواهد بود. در واقع یکی از اصول موفقیت هر راهبردی، برقراری توازن بین اهداف و ابزار می‌باشد.

اساساً نگاه به استراتژی نظامی بایستی از منظری پوزیتیویستی باشد.(6) با توجه به این نکته، رئالیسم و یا نئورئالیسم که در قالب یک رهیافت مطرح می‌باشند، تشکیل‌دهنده مبانی نظری استراتژی نظامی خواهد بود. در واقع از آنجا که جنگ نسبت به استراتژی نظامی خصلتی پیشینی دارد و اینکه اساساً یکی از عمده‌ترین دلایل و ضرورتهای طرح استراتژی نظامی، بازتاب تحولات بیرونی (تهدیدات) بر ذهن می‌باشد، فلذا رویکرد متناسب، با این وضعیت، واقع‌گرایی است. فراموش نخواهیم کرد به دلیل ماهیت این نوع راهبردها، دولت به مثابه یگانه کارگزار اصلی امنیت، مسئول تدوین و اجرای استراتژی نظامی خواهد بود.

به طورکلی هر راهبرد نظامی براساس یکی از تدابیر استراتژیک ذیل ساماندهی می‌شود:

تدابیر آفندی:

منظور از اتخاذ چنین تدبیری عبارتست از وادار کردن دشمن به تسلیم در برابر خواستها و اراده خودی از طریق:

1- انهدام مراکز و تأسیسات حیاتی اقتصادی، صنعتی و نظامی کشور هدف.

2- اشغال تمام یا بخشی از خاک کشور هدف.

3- انهدام نیروهای رزمی کشور هدف که اتخاذ چنین تدبیری مستلزم برخورداری از توان یا قدرت رزمی برتر می‌باشد.

تدابیر پدافندی:

هدف از اتخاذ چنین تدبیری، دفاع از منابع حیاتی کشور، تمامیت ارضی، استقلال و حاکمیت ملی، نهادهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و دیگر منافع حیاتی در داخل و خارج محدوده جغرافیایی کشور در برابر خطر تجاوز دشمن خارجی است.

تدابیر بازدارندگی:

غرض از اتخاذ چنین تدابیری متقاعد ساختن دشمن یا رقیب از عدم پیگیری سیاست‌های تهدیدآمیز، اجتناب از دست زدن به جنگ و خونریزی و جلوگیری از تشدید جنگ در صورت وقوع است.

بازدارندگی از نباید نوعی استراتژی جنگ تلقی نمود بلکه هدف از اتخاذ چنین تدبیری، دستیابی به صلح از طریق متقاعد کردن رقیب به پذیرش این واقعیت است که بدترین راههای ممکن برای رسیدن به هدف، جنگ و خونریزی است که دارای کمترین تأثیر و کارآیی می‌باشد.(7)

با عنایت به اینکه نظریه‌پردازی، تدوین و طرح‌ریزی راهبردهای نظامی یکی از جدی‌ترین مشغله‌های ذهنی، اندیشه‌گران در طول تاریخ بوده، مسلماً دیدگاه‌های بسیار متعدد و متنوعی در این رابطه مطرح می‌باشد که پرداختن به تمامی آنها کار آسانی نخواهد بود. چنانچه بخواهیم یک دسته‌بندی کلی از مجموع تئوری‌های مطرح شده در خصوص استراتژی نظامی، ارایه دهیم می‌توان به 3 یا 4 مکتب کلی اشاره کرد.

1- مکتب قاره‌ای: که در برگیرنده افرادی همچون ماکیاولی، کلاوزویتس، هنری، جومینی، سن‌تزو و لیدل هارت می‌باشد.

2- مکتب دریایی: نظریه‌پرداز مشخص این نوع استراتژیها، آلفرد ماهان است.

3- مکتب هوایی: افرادی همچون دوهه، میچل، ترنچارد و دوسورسکی از بارزترین چهره‌های این مکتب به شمار می‌آیند.

لازم به یادآوری است برخی از صاحب‌نظران به مکتب چهارمی (مکتب انقلابی) معتقدند که در آن تأکید اصلی بر جنگهای فروملی (درون‌کشوری) می‌باشد. هدف اصلی در جنگهای انقلابی، بدست آوردن قدرت سیاسی از طریق بکارگیری نیروی نظامی، از بین بردن نظام و نهادهای اجتماعی موجود و جایگزین نمودن ساختار دولت جدید، می‌باشد. مارکس، لنین، مائو، هوشی‌مین، چه‌گوارا از جمله افراد مطرح در این مکتب می‌باشند.(8)

البته جدا از این مکاتب، نمی‌توان نسبت به مطالب ذیل غفلت ورزید. در سالهای اخیر پیشرفتهای تکنولوژیکی منجر به انقلاب در امور نظامی5 شده است. این انقلاب شامل استفاده از فناوریهای پیشرفته مانند نظارت از بالا، نقشه‌برداری هوایی جهانی، فیلمبرداری ویدئویی مداوم، ارتباط‌های ماهواره‌ای، شبکه‌های فایبر اپتیک فعال، شبیه‌سازی‌های رایانه‌ای و مانند آن می‌شود. این امر موجب ایجاد توانایی فنی برای جنگ با حداقل تلفات شده است. قابلیت‌های آر.ام.ای، لااقل در تئوری، توانایی از میان برداشتن فاصلهها را با آوردن «آن جا» به «این جا» در یک زمان کوتاه و واقعی دارند.(9) تأثیرات چنین تحولاتی را می‌توان در مطرح شدن الگوهای انواع جدید کشمکش‌ها مشاهده کرد.(10)

همچنین پیشرفتهای حوزه تکنولوژیکی و کاربرد آن در امور نظامی منجر به مطرح شدن جنگهای نوینی تحت عنوان Cyber War شده است. این جنگ با هدف از هم گسیختگی سیستم‌های اطلاعاتی  و مخابراتی، سیستم‌های کنترل و فرماندهی، ارتباطات، خبرگیری و جاسوسی نیروهای نظامی دشمن و غیرعملیاتی کردن آنها در صحنه نبرد یا در حالت عادی صورت می‌گیرد.(11)

ب ـ طبقه‌بندی‌های استراتژی نظامی

در مطالعه استراتژی نظامی، تقسیم‌بندی آن بسیار حائز اهمیت است. برخی صاحبنظران به سه نوع استراتژی نظامی معتقدند: (12)‌

1- استراتژی نمایش:

این راهبرد براساس سرعت و تحرک طرح‌ریزی می‌شود. این دیدگاه معتقد است به هنگام حمله باید شکافی در خط مقدم نیروهای دشمن ایجاد کرد و با وارد کردن نیروهای کاملاً مجهز به پشت جبهه فرماندهی، کنترل و ارتباطات نیروهای دشمن را در هم ریخت. این استراتژی برخلاف دیگر جنگها از تخریب کامل طرف مقابل، خودداری می‌کند عملکرد ارتش آلمان در جنگ جهانی دوم و یا نبرد اسراییل در سال 1973 با اعراب، نمونه‌های کلاسیک این راهبرد محسوب می‌شوند.

2- استراتژی فرسایش:

هدف این استراتژی، تخریب کلیه نیروهای دشمن است. راهبرد مزبور می‌تواند از سوی طرف مهاجم و یا مدافع انتخاب شود. شیوه عملکرد عراق بعد از اشغال کویت در مقابل حملات نیروی آمریکایی، مطابق با این استراتژی بود.

3- استراتژی مجازات:

هدف در این راهبرد، شکست نظامی دشمن است. شیوه‌های عمده مطرح در این قالب بمباران مراکز غیرنظامی و جنگ‌های نامنظم می‌باشد.

ج ـ شناخت‌های لازم در طرح‌ریزی استراتژی نظامی

پیش از پرداختن به استراتژی نظامی باید به این نکته توجه نمود که در چند دهه اخیر تحولات رخ داده در حوزه ارتباطات، جوامع بشری را با پدیده‌ای تحت عنوان «سرعت تاریخ» مواجه کرده است. تأثیر این پدیده آن است که محیط تدوین و اجرای استراتژیها با سرعت بیشتری متحول می‌گردند و این نکته‌ای است که استراتژیست‌ها نباید از آن غفلت نمایند.

نگارنده معتقد است در تدوین استراتژی سه نوع شناخت بسیار حایز اهمیت است:

1- شناخت جهان

2- شناخت منطقه

3- شناخت خود

1- شناخت جهان

در تدوین استراتژی‌های نظامی شناخت نظام بین‌الملل اهمیت فراوانی دارد. بی‌توجهی به این موضوع و یا داشتن درکی ناصواب از شرایط و مناسبات جهانی می‌تواند منجر به آسیب‌هایی ساختارشکن گردد. نمونه بارز چنین وضعیتی، عراق است، در واقع یکی از «اشتباهات استراتژیک» صدام در حمله به کویت همین مطلب بود. رژیم بعث اینگونه محاسبه کرده بود که با توجه به حضور اتحاد جماهیر شوروی، بعد از اشغال کویت، غرب و به ویژه ایالات متحده نمی‌تواند اقدامی جدی انجام دهند. رسیدن به این شناخت که آیا جهان در حوزه‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و نیز در عرصه‌های داخلی و خارجی به هم متصل و یا منفصل می‌باشد، آیا فرایندهای جهانی مطابق الگوهای ژئوپلیتیکی (که میل عمومی آنها به واگرایی است) پیش می‌روند و یا در چارچوبهای ژئواکونومیکی (که گرایش اصلی آن همگرایی است) قابل تبیین هستند، اثر فراوانی در طرح‌ریزی استراتژی نظامی دارد. برداشت و درک استراتژیستها از روند فعلی جهانی چیست؟ آیا روندها را به سوی پروسه جهانی شدن می‌بینند و یا حرکت جهان را به سوی پروژه جهانی‌سازی تشخیص می‌دهند؟ نتیجه روشن هر یک از این قضاوتها در مدیریت امنیتی (استراتژی نظامی) حایز اهمیت فراوان است.(13)

2- شناخت منطقه

شناخت کشورها از ویژگیها و مشخصه‌های منطقه‌ای که در آن واقع شده‌اند نیز بسیار مهم است. علیرغم ظهور و بروز روندهایی جهانی، لیکن در هر منطقه یک فرایند جدی‌تر می‌باشد. وضعیت هر منطقه به عواملی از جمله پیشینه تاریخی مناسبات کشورهای منطقه، میزان اعتماد، نوع و سطح همکاریها، ساختارها و سازمانهای منطقه، ماهیت منطقه (به لحاظ مورد توجه قدرت‌های برون منطقه‌ای بودن یا نبودن)، وضعیت توازن قوای منطقه‌ای بستگی دارد. با توجه به این شاخصه‌هاست که در برخی مناطق همکاریهای اقتصادی اولویت دارد که بالطبع روندهای نظامی در حاشیه قرار خواهد گرفت و در مناطقی دیگر مسابقه تسلیحاتی و نظامی‌گری، روند غالب است. با توجه به این مطالب، به عنوان مثال نمی‌توان در منطقه خاورمیانه که ماهیتی بین‌المللی داشته، بحرانی‌ترین منطقه جهانی بوده، با بیشترین میزان خریدهای نظامی (به نسبت جمعیت) از بالاترین سرانه هزینه نظامی برخوردار بوده و بیشترین نظامیان را دارد (طبق آمار موجود از هر هزار نفر در خاورمیانه 11 نفر نظامی هستند که بیشترین درصد در جهان است)(14)، از مقوله استراتژیهای دفاعی / نظامی غافل بود. در واقع این رویکرد، برآیند وضعیت منطقه می‌باشد.

3- شناخت یک کشور از خود

بدین معنی که آن کشور خود را متعلق به کدام حوزه و منطقه جغرافیایی می‌داند، منافع ملی و حیاتی‌اش کدام است، خود را به لحاظ قدرت در چه سطحی تعریف می‌کند، منابع قدرتش از چه مولفه‌هایی تشکیل شده است، تهدیدات / فرصتها و نقاط ضعف / قوتش کدام است، توان خودترمیمی و روحیه و شخصیت ملی آن کشور در چه سطحی می‌باشد. رسیدن به یک جمع‌بندی نسبت به این مقولات در استراتژی نظامی اثربخشی فراوانی دارد.

علاوه بر این سه نوع شناخت، به نظر می‌رسد یک نوع شناخت دیگر (شناخت دیگران از آن کشور) نیز در مباحث استراتژیک جایگاه ویژه‌ای دارد. نظر به اهمیت موضوع در ادامه به آن اشاراتی می‌شود.

ـ شناخت دیگران از آن کشور

اهمیت این موضوع که بدانیم دیگران چه برداشتی از ما دارند در آن است که بسیاری از کشورها (از جمله ایران) زمانی مورد هجوم و تهدید قرار گرفته‌اند که بازیگران رقیب از دولت مورد نظرشان چهره‌ای ضعیف و شکننده در اذهان خود ترسیم کرده بودند. در واقع بحث بر سر بُعد پرستیژی قدرت یک ملت می‌باشد که محور اصلی در قابلیت بازدارندگی استراتژیها می‌باشد.

اساساً‌ در هر اقدام استراتژیک رابطه هزینه ـ فایده، از جمله دستورالعمل‌ها و راهنماهای کلیدی به شمار می‌آید. اگر کشوری بتواند با سیاستها و اقداماتی مناسب این شناخت را نزد سایر کشورهای ایجاد کند که هر گونه تهاجم دارای هزینه‌های جبران‌ناپذیری می‌باشد، ضمن آنکه ضریب بازدارندگی خود را ارتقاء بخشیده نوعی درآمد روانی6 را بین مردم خود توزیع کرده است. اهمیت این موضوع نیز در استراتژی نظامی به خوبی روشن و مبرهن می‌باشد.

د ـ متغیرهای دخیل در تدوین استراتژی نظامی

در کنار مؤلفه‌های شناختی، در تدوین استراتژی‌های نظامی متغیرهای تهدیدات7، دکترین‌های نظامی8، ساختار نیرو9 و ویژگی‌های اجتماعی دولت؛ را باید ملحوظ نظر داشت.

آنچه در خصوص «تهدیدات» اهمیت دارد آن است که دولتها باید براساس شاخص‌های «زمان» (آیا تهدیدات قریب‌الوقوع هستند یا اینکه زمان می‌برد تا شکل بگیرد و به مرحله عمل برسد)، «مکان» (نزدیک یا دور بودن کانون تهدید)، «سطح» (بدین معنی که تهدید در چه مرتبه‌ای است، چرا که سطح تهدید طیف گسترده‌ای را از آزار قایقهای ماهیگیری، حملات هشداردهنده، تصرف قلمرو، تهاجم کامل تا حمله به موجودیت مردم از طریق محاصره یا بمباران شامل می‌شود)، «هدف» (تهدید به چه منظور مطرح شده؛ براندازی. نظام، اشغال بخشی یا تمامی سرزمین، فشار برای تغییر سیاستها و...)، «عواقب» (پیامدهای تهدید آیا محلی خواهد بود و یا منطقه‌ای و یا جهانی)، «مشخص بودن» (آیا تهدیدات اشاعه یابنده و روندی هستند مثل تروریسم و یا دارای کانونی مشخص می‌باشند)، «قدمت» (آیا تهدید دارای پیشینه تاریخی می‌باشد و یا نوظهور است)، «تحول» (آیا تهدید به مرور زمان یکسان مانده و یا تغییر ماهیت و شکل داده)، «احتمال وقوع» (آیا درصد وقوع تهدید کم است یا زیاد)، تهدیدات متوجه خود را تشخیص داده و اولویت بندی نمایند.(15)

درباره تهدیدات یادآوری این نکته ضروری است که هر چند تهدیدات می‌تواند در برخی موارد به مثابه مکانیزمی وحدت‌زا عمل نموده و یا پوششی برای توجیه ضعف توان خود ترمیمی و یا سرپوشی بر بحرانهای داخلی (اعم از مشارکت، مشروعیت، نفوذ، یکپارچگی، هویت، توزیع) باشد ولی باید دانست که تراکم تهدیدات، هزینۀ بقا را افزایش می‌دهد.

کارویژه «دکترین‌های نظامی»، توصیف محیطی است که نیروهای مسلح باید در آن اقدام کنند. همچنین این آموزه‌ها شیوه‌ها و شرایط به کارگیری آن نیروها را مشخص می‌کند. در واقع بین دکترین نظامی از یک سو و استراتژی و تاکتیک از طرف دیگر، تعامل وجود دارد. بدین معنی که استراتژیها و تاکتیکها، اعمال و تطبیق دکترین با وضعیتهای خاص است. به عنوان مثال تعیین‌ اینکه در استراتژیها و یا تاکتیکها، اعمال و تطبیق دکترین با وضعیتهای خاص است. به عنوان مثال تعیین اینکه در استراتژیها و یا تاکتیکهای عملیاتی مراکز نظامی باید هدف باشند و یا حمله به تأسیسات حیاتی مانند سدها، نیروگاهها و... در اولویت اول قرار گیرد، بر عهده دکترین نظامی است. دولتها باید براساس شناخت دشمن و تهدید، توانمندیهای نیروهای خودی و... چنین آموزه‌هایی را مدون نمایند.

در مورد «ساختار نیروها»، دولت باید بداند که با توجه به توانمندیهای کانون یا کشور تهدیدکننده، چه نوع جنگی (متقارن یا نامتقارن) رخ خواهد داد، در آن نوع نبردها کدام نیروی دشمن نقش محوری را ایفاء خواهد نمود، متناسب با این وضعیت آیا نیروهای خودی توان مقابله با این نبردها را دارد، در صورت بروز چنین جنگی، کدام نیرو می‌تواند کارآمدتر باشد.با توجه به اینکه جامعه نظامی کشور منعکس‌کننده وضعیت کلی اجتماعی است آیا نیروهای نظامی، منسجم و یکپارچه‌اند و یا اینکه بخشی از نیروهای نظامی (به ویژه در دولتهایی که گرفتار بحران مشروعیت و نفوذ هستند) به دولت و قسمتی دیگر به حکومت وابسته هستند. همچنین خاستگاه اجتماعی و سطح کیفی نظامیان، میزان انطباق آنها با شرایط جدید، میزان اطاعت‌پذیری، تناسب وظایف با اختیارات نیروهای نظامی، یکپارچگی و یا انشقاق ساختاری نیروهای نظامی، چگونگی تقسیم وظایف نیروهای نظامی، همپوشانی داشتن یا نداشتن مأموریتهای نیروهای نظامی، چگونگی ارتباط رأس هرم ساختار با قاعده، حرفه‌ای بودن یا مردمی بودن سازمان دفاع در قاعده، خود اتکاء بودن یا نبودن اقتصاد دفاع و دسترسی یا عدم دسترسی به تجهیزات مدرن و تکنولوژیهای پیشرفته و... در میزان کارآمدی و موفقیت نیروهای نظامی بسیار مؤثر است.

در این بین فناوری‌های مدرن و پیشرفته جایگاه ویژه‌ای دارند. واقعیت آن است که امروزه ضریب موفقیت استراتژی‌های نظامی تا حدی تابعی از میزان دسترسی به تکنولوژی‌های پیچیده است. این اثرگذاری به مقداری افزایش یافته که در مقطع کنونی به واسطه نقش‌آفرینی فزاینده تکنولوژی‌ها، بحث بسیار جدی جنگ نامتقارن مطرح شده است. به بیان دیگر تکنولوژی، ماهیت جنگ‌ها را دستخوش دگرگونی نموده است. اگر بپذیریم سرعت،دقت و قدرت آتش از محورهای کلیدی اجرای موفق استراتژی نظامی هستند، کشور یا کشورهایی که با استفاده از فناوری‌های پیشرفته بتوانند به سطوح بالاتری در هر یک از این عوامل نایل شوند، در میدان‌های نبرد موفق‌تر خواهند بود. چرا که برتری تکنولوژی (نسبت به حریف) آنها را در سطح ناهمترازی از قدرت قرار می‌دهد.

بحث درباره «ویژگیهای اجتماعی دولت» حول مباحثی همچون، میزان مقبولیت مردمی دولت، برداشت مردم از اهداف استراتژی نظامی بدین معنی که آیا راهبرد مذکور در راستای منافع ملی است یا در خدمت مقاصد هیأت حاکمه است، میزان وفاداری مردم به نظام، دیدگاه مردم درخصوص هزینه فرصت(16)، وجود یا عدم وجود اپوزیسیونی برانداز با پایگاه قابل توجه مردمی، و... مطرح است.

شاید بتوان مطالب طرح شده را اینگونه طبقه‌بندی نمود که هر استراتژیستی باید در طرح‌ریزی یک استراتژی نظامی سه مقوله را مد نظر داشته باشد:

1- مقولات کمی: مانند نوع و تعداد جنگ‌افزارها، بودجه نظامی، تعداد نظامیان و ...

2- مقولات کیفی: مانند فرماندهی، روحیه نظامیان، ایدئولوژی و...

3- مقولات متحول: مانند تحولات روندی در سطوح منطقه‌ای و جهانی

نتیجه‌گیری:

براساس آن‌چه بیان شد از آن جا که برخی دولت‌ها استراتژی نظامی را به منزلۀ راه‌کاری جهت دستیابی به اهداف ملی مورد نظر قرار می‌دهند، پرداختن به این موضوع اهمیت خاصی دارد. اساس و جوهره استراژی نظامی، توان ملی است که اهداف و منافع ملی آن را جهت‌دهی می‌نمایند.

یافته‌های این نوشتار نشان می‌دهند علی‌رغم برخی تحولات، همچنان متغیرهایی نظیر ساختار نیرو، دکترین،‌ روندهای جهانی و منطقه‌ای و ویژگی‌های اجتماعی دولت در تدوین استراتژی نظامی حایز اهمیت هستند. البته تأثیرگذاری فناوری بر روی مؤلفه‌های قدرت، واقعیتی انکارناپذیر است.

در واقع فناوری است که قدرت و تهدید را ناهمطراز می‌نماید. با این وجود همان‌گونه برخی از استراتژیست‌های غربی نیز اذعان نموده‌اند، پیروزی نهایی تنها از طریق به کارگیری نیروی انسانی بدست می‌آید. بنابراین به نطر می‌رسد ویژگی‌های ساختار نیرو محوری‌ترین عامل در طرح‌ریزی استراتژی نظامی می‌باشد.

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۲
حسین دانا
United States
۱۳:۲۰ - ۱۳۹۷/۰۳/۲۶
0
1
لطفا منابع و ماخذ مقاله را به ایمیل من ارسال کنید
ناصر صدرا ابرقویی
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۲۴ - ۱۳۹۹/۰۲/۲۰
0
0
سلام
مطلب خوبی بود
لطفا منابع استفاده شده در این مقاله برای اینجانب ایمیل نمایید
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات