
پايگاه بصيرت؛ گروه سياسي / يکي از ضرورتهاي امروزين فعاليت سياسي در چارچوب نظام سياسي کشورمان توجه به جايگاه و اهميت نقد و آداب و الزامات آن است. تعريف نشدن چارچوب نقد موجب شده که در طول ادوار قريب به چهار دههي اخير همواره شاهد مناقشات و سوء تفاهمهايي باشيم که نه تنها نقد را در خدمت توسعه سياسي کشور قرار نداده، بلکه موجب واگرايي جريانهايي سياسي کشور نيز شده است.
با اين مقدمه ميتوان اظهارات رئيس جمهور محترم در مراسم افتتاحيه نمايشگاه بينالمللي کتاب تهران را مورد بررسي قرار داد. وي در در بخشي از بياناتشان ميگويند: «... امروز بيشترين نقد از دولت و دولتمردان انجام ميشود و من به دولتي که شرايطي را براي نقد فراهم آورده است، افتخار ميکنم. نقد حق همه گروه هاست، اما پسنديده نيست که با پول بيتالمال، دولتي که منتخب مردم است و با راي اکثريت مردم شروع به کار کرده، تخريب شود».
آقاي روحاني با بيان اينکه منتقدان دولت با نام خود و جناح خود سخن گويند، نه با نام ملت ايران، افزود: «راه ملت ايران روشن است و در عصر حاضر، به دنبال آرامش، اعتدال، پيشرفت و اخلاق است. اگر گروهي ميخواهند ذهن مردم را از تعالي اخلاقي بازدارند و با اتهام و تخريب، به افکار جامعه ضربه بزنند، يادشان باشد که امسال سال فرهنگ و اقتصاد است، نه سال تخريب و دروغ و نه سال مشغول کردن مردم به حوادث غيرواقعي و رويدادهاي تخيلي که از ذهن کوچک برخي بر ميخيزد.»
دقت در اين اظهارات بهانهي است تا نگاه کوتاهي به موضوع نقد و نقادي در جامعه داشته باشيم. موضوعي که با توجه به تازه کار بودن دولت يازدهم، ضرورت توجه به آن احساس ميشود.
در اولين نگاه بايستي گفت که رواج نقد، انتقاد و گفتگوهاي انتقادي در جامعه علاوه بر اينکه ميتواند ابعاد مختلف مسائل را به ما بنماياند، ضامن سلامتي، تعالي و پيشبرد امور است. از اين جهت، نقد نه تنها در تنوير افکار عمومي موثر است بلکه بسترساز تحقق پيشرفت براي جامعهاي است که ميل به پيشرفت دارد. بنابراين جامعهاي مانند ايران امروز که از يک سو ميل به پيشرفت دارد و از سوي ديگر دغدغه اين را دارد که اين پيشرفت در مسير درست و به گونهاي باشد که منجر به تعالي مادي و معنوي انسان و جامعه شود، گريزي از رواج فرهنگ صحيح نقد و گفتگو ندارد. اما در جامعه ما در ارتباط با رواج فرهنگ نقد دو مشکل عمده وجود دارد:
اول آنکه گاهي برخي منتقدين، بدون در نظر گرفتن همه جوانب مساله، به نقد ميپردازند و يا اينکه نقد را فقط به معناي منفي آن يعني بيان نکات منفي بدون اشاره به نکات و موارد مثبت در نظر ميگيرند. در صورتي که بايد گفت که اساسا نقد تنها زماني معنا پيدا ميکند که حاوي نکات مثبت و منفي باشد.
مشکل دوم به افرادي بر ميگردد که نقد متوجه عملکرد آنان ميباشد بدين معنا که اينان ميانه چنداني با نقد ندارند و آن را برنميتابند.
نکته ديگر اينکه نقد بايستي به دور از حب و بغضهاي فردي و گروهي باشد. نقاد بايد ديده باني براي جامعه باشد و بتواند نکات مثبت و منفي را توامان ببيند و بدانها بپردازد و هدف وي از نقد نيز بايد تعالي جامعه، ارتقاي وحدت ملي و استقلال کشور، تقويت ارکان نظام اسلامي، تقويت هويت اسلامي ايراني و... باشد. به عبارتي نقاد در هر جامعهاي هم بايد با احساس مسئوليت نسبت به سرنوشت جامعهاش به نقد بپردازد و هم خطوط قرمز آن جامعه را در نظر بگيرد.
از سوي ديگر، مسئولين و کساني که نقد متوجه عملکرد آنان است، نه تنها بايستي نقد را مانع نبينند بلکه حتي بايستي از نقد و نقادي استقبال کنند. از اين رو، شايسته است که رئيس جمهور محترم که به بيان خودشان دولتشان شرايطي براي نقد فراهم آورده است، به اين ميزان نسبت به نقد و منتقدين حساس نباشند و همه آنچه که از سوي منتقدين، در ارتباط با عملکرد ايشان و اعضاي کابينه گفته ميشود، را تخريب ندانند و با ديدي منصفانه به آنچه که آنان ميگويند بنگرند.
