در ابتدا مطلبی را نوشته شده توسط حسین شمسیان با عنوان«خورشیدی که غروب نمیکند»در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان میخوانید که به شرح زیر است:
حضور میلیونی و چشمگیر مردم در بیست وپنجمین مراسم سالگرد ارتحال امام راحل عظیمالشأن، سرشار از صحنههای عشق و دلدادگی بود که قلم را یارای توصیف آن نیست. خیل عاشقان و دلدادگانی که از سراسر کشور، به عشق مراد سفر کرده به تهران آمده بودند، ثابت کرد که انقلاب امام، جای خود را در دلهای مردم باز کرده و پرچمی که او برافراشته، به دست خلف صالحش و با حمایت مردم، همچنان در اهتزاز است. به جرأت میتوان گفت که در هیچ یک از نظامهای سیاسی جهان، با هر رویکرد و ادعایی، چنین عشق و دلدادگی- حتی در مقیاسهای بسیار بسیار کوچکتر- وجود ندارد و عشق مردم به مرادشان، نسخه منحصربهفردی است که بدلی ندارد و آکنده از راز و رمزی است که دشمنان ما هرگز به آن پی نخواهند برد.
آنها البته از همان اول نفهمیدند که چه خبر است و در ایران چه رخ داده و میدهد! به لحاظ محاسبات مادی، پیروزی مردمی دست خالی با رهبری دور از وطن و در تبعید بر نظامی مستقر و مسلح، که لقب ژاندارمی منطقه را به او داده بودند ممکن نبود اما امام(ره) آن را ممکن کرد! از دید آنها اداره کشوری نوپا و دست خالی در جنگی هشت ساله شدنی نبود! کدام محاسبه زمینی میپذیرد در یک سو یک کشور باشد و در اوج تنهایی و تحریم و فشار و در دیگر سو، کشوری به نمایندگی و با حمایت از همه کشورهای شرق و غرب! فرجام این جنگ از همان ابتدا مشخص بود و پیروزی ایران ممکن نبود اما امام(ره) پیروزی را ممکن ساخت! در نگاه مکاتب مادی، برخی از رخدادها و وقایع نظیر حادثه تروریستی انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخستوزیری که شهادت دهها مسئول برجسته نظام را در پی داشت، کافی بود تا یک نظام مقتدر را از درون متلاشی کند، از نظر آنها ادامه کار ایران بعد از آن وقایع ممکن نبود اما امام(ره) آن را ممکن ساخت! اگر فرصت باشد و مجال این مقال اجازه دهد از این دست توفیقات محیرالعقول و بر خلاف تمامی محاسبات مادی و بشری، صدها نمونه از دوران نورانی حیات امام(ره) و پس از آن در دوره زعامت رهبر معظم انقلاب میتوان نگاشت. اما، این نوشتار در پی آن نیست و لاجرم باید آن را واگذارد!
مراد از این یادآوریها چیست؟ همه حرف بر سر این است که اگر روزی مردی به خدا تکیه کرد و در حالی که میدانست حتی یک مدیر سابقهدار در امر اداره کشور در کنارش نیست، بزرگترین تحول بشری در سدههای اخیر را رقم زد و غرب و شرق را مبهوت و حیران برق نگاه نافذش و پیروزی برقآسا و غرورآفرینش کرد، و جهان را با طرحی جدید برای حاکمیت و اداره کشور آشنا کرد، یقینا نقشه راهی داشته و اندیشههای الهی در سر داشته وگرنه گشودن این فصل نوین در تاریخ بشریت، اتفاقی و از سر حادثه ممکن و میسر نبوده و نیست. اموری مثل تکیه تمام عیار به الطاف الهی، باور همه جانبه و عمیق مردم و تکیه بر آنها برای مدیریت امور، رشادت و شجاعت در برابر دشمنان، هوشمندی و پیشبینی تحرکات و تحولات جبهه دشمن و دهها و صدها ویژگی منحصر به فرد و ممتاز، همان صفاتی است که امام را رهبری بینظیر و انقلاب او را حرکتی امیدبخش برای مستضعفین جهان کرد.
25 سال پس از فراق جانگداز او، انقلاب هنوز در دلهای جهانیان نور امید میتاباند. فلسطین و لبنان، عراق و سوریه، دورترها آمریکای لاتین، مسلمانان اروپا و... از انقلاب ما الهام میگیرند و نگاهشان به ماست تا ببینند این الگوی خاص و این نمونه منحصر به فرد چه میکند! این ربع قرن استمرار و پیشرفت روزافزون انقلاب را مدیون کسی هستیم که همان ویژگیهای امام را دارد و با جان و دل و از سر اخلاص در تحقق آن آرمانها کوشیده است. رهبر عزیزی که به معنای واقع عز اسلام است و خار چشم دشمنان. به یقین ایستادگی منحصر به فرد او بود که انقلاب را پس از امام در طوفانی 25 ساله، از گردنهها و مهالک گوناگون عبور داد. بعضیها جا ماندند، برخی که مدعی بودند و هستند، سالهاست از راهی که آمدهاند پشیمان شدهاند! یا خستهاند یا چرب و شیرین دنیا چنان گرفتارشان کرده که نمیتوانند در الگوی ترسیم شده امام و رهبری ادامه دهند و اگر نبود ایستادگی آقا، آنها ریل انقلاب را عوض کرده بودند! اما چه باید کرد!؟ چه باید کرد تا انقلاب در تندباد حوادث و در ریزشها و رویشهایش، دچار قلب ماهیت و انحراف از مسیر نشود؟ چاره کار پنهان و پیچیده نیست، نقشه راه را باید از روی دست امام راحل و پس از او امام حاضر دید و با هر گونه انحرافی قاطعانه و هوشمندانه برخورد کرد.
سالها قبل رهبر معظم انقلاب در وصف آن عزیز سفر کرده فرموده بود: «حقیقتاً خدا میداند که آن بزرگوار در این دنیای تاریک ظلمانی، مثل یک خورشید، چند صباحی آمد، درخشید و رفت تا مردم بدانند که خورشیدی هم هست» این تعبیر بلند و دلنشین از خورشید انقلاب الزامات و اقتضائاتی دارد که سه روز قبل حضرت آقا به آن اشاراتی داشتند: «این واقعیت (نظام اسلامی) ساخته و پرداخته دست معمار بزرگ است... آنچه در اختیار ملت ایران و در معرض فکر و دید ملتها در سراسر عالم است، ساخته و پرداخته آن دست تواناست... نقشه او نقشهای نبود که فقط از ذهن انسان صادر بشود، قطعا مؤید من عندالله بود... ما مواظب باشیم آن نقشه را بشناسیم تا بتوانیم راه را ادامه بدهیم... برای این که به هدف برسیم باید راه را گم نکنیم. برای این که راه را گم نکنیم، باید نقشه اصلی و اساسی جلوی چشممان باشد» این کلام فصلالخطاب از زبان کسی است که درایت، تیزبینی، تقوا و توکلش، سالهاست که ما را از هر طوفانی عبور داده و شعله امید را در دلها زنده کرده است. اگر او میگوید راه فقط راه امام(ره) است حتما همین است و سعادت در سایه حرکت در راه او به اشاره دست جانشین اوست. همین معیار و شاخص است که تکلیف همه آنها که از راه امام برگشتهاند و سعی دارند تصویر دروغین و تحریف شدهای را به جای امام حقیقی بنشانند، روشن میکند. مدتهاست عدهای سعی دارند امام را مصادره کنند! خود را خط امامی مینامند و دیگران را از خط خارج شده! با دشمنان مردم و آرمانهای امام(ره) نرد عشق میبازند و با پررویی دَم از خط امام(ره) میزنند! آنها از نام امام(ره) نان میخورند! اما همزمان، آگاهانه یا ناخودآگاه سر در خط دشمنان دیرینه امام دارند! معیار شناسایی آنها هم به فرموده رهبر عزیز مقایسه قول و فعل آنهاست با قول و فعل امام(ره).
امام، آمریکا را دشمن شماره یک مردم ما میدانستند و او را شیطان بزرگ مینامیدند، اما برخی از اینان در تلاش برای پذیرش ابرقدرتی آمریکا و بدست آوردن دل اویند، به هر قیمتی، امام رمز پیروزی را در تکیه بر تودههای مردم و بکارگیری توان، سرمایه و ایمان آنان در مواجهه با مشکلات میدانستند، اینان راه همه گشایشها و راحتیها را در برقراری رابطه با آمریکا و به حساب نیاوردن توان و ظرفیت داخلی میدانند! امام مهمترین هدف انبیا و به تبع آنان، مهمترین هدف نظام اسلامی را تعالی فکری، فرهنگی و عقیدتی و اخلاقی مردم میدانستند و در این باره قاطعانه با هر انحراف و کژی برخورد میکردند (مانند برخورد در ماجرای سلمان رشدی) و اینان، صراحتا از وادادگی کامل و رها کردن فرهنگ و ترویج اباحیگری سخن میگویند و معتقدند هر کس آزاد است هر کاری بکند و حاکم اسلامی هم تماشاچی است! امام قاطعانه بر سر سادهزیستی و قناعت و عدم تطاول و دستدرازی به بیتالمال اصرار داشتند و هرگز سر سوزنی از بیتالمال را برای خود و اطرافیانشان صرف نکردند ولی برخی از این مدعیان دروغین، بیتالمال را مالالبیت میدانند و مانند اعیان و اشراف زندگی میکنند و در همان حال، ژست دروغین خط امامی به خود میگیرند! امام اجازه ذرهای تخطی از احکام اسلام و اهانت به آن را نمیدادند (مانند برخورد ایشان در ماجرای لایحه قصاص و جبهه ملی) و اینان احکام بدیهی اسلام را به بهانه آزادی و حقوقبشر و... نادیده میگیرند!
مقایسه روش و منش امام با مدعیان دروغین به درازا خواهد کشید و برای آنها آبرویی نخواهد گذاشت. باید قبول کرد که راه امام، چیزی نیست که با دروغ و تظاهر بتوان مدعی آن بود، راه نورانی او آنقدر روشن است که منحرفان از آن به سادگی و آسانی رسوا میشوند و در امتحانات گوناگون مانند سادهزیستی و ولایتپذیری مردود و مفتضح میشوند.
کورش شجاعی ستون سرمقاله روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«آقای رئیس جمهور صدای جوانان جویای کار را بشنوید»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:
آقای رئیس جمهور اساسی ترین خواست و مطالبه مردم از مجموعه حاکمیت و خصوصا دولت، اشتغال است گرچه مبارزه با غول گرانی و شکستن شاخ تورم، دیگر انتظار جدی مردم است اما شما و اعضای دولت و نمایندگان مجلس به خوبی می دانید که ایجاد اشتغال و پایین آوردن نرخ بیکاری و رونق فضای کسب و کار نه تنها می تواند بر مهار تورم و گرانی موثر باشد بلکه اشتغال عامل اساسی امید جوانان به آینده، ترغیب آنان به ازدواج و تشکیل خانواده است. همچنین کاملا بدیهی و روشن است که استفاده از سرمایه عظیم و گرانقدر جوانان در جهت رشد تولید، توسعه و پیشرفت کشور، علاوه بر افزایش احساس مفید بودن جوانان و تقویت اعتماد به نفس و عزت نفس آنان موجب کاهش بسیاری از ناهنجاری ها و کاهش گرایش به مصرف موادمخدر و اعتیاد می شود. بر این اساس موضوع مهم اشتغال باید به عنوان یکی از اساسی ترین نیازهای جامعه مورد توجه دولت و مجلس قرار گیرد و اگرچه مسئله یارانه ها بر سر بسیاری از مسائل و موضوعات کشور سایه انداخته است، اما رونق فضای کسب و کار و کاهش آمار بیکاری علاوه بر منافع پیش گفته می تواند تا حدودی سایه سنگین یارانه ها را از سر مسائل اساسی کشور بردارد.
البته مسلم است که معضل بیکاری به سادگی قابل حل نیست و نیازمند برنامه های اساسی و اجرای طرح های موثر و کارآمد میان مدت و بلندمدت است، اما پرواضح است تا این مسئله اساسی کشور و خصوصا نسل جوان برای مسئولان به دغدغه ای بسیار جدی تبدیل نشود مشکل همچنان به قوت خود باقی خواهد ماند. بنابراین لازم است دولت و مجلس با عزمی جزم و همفکری تمامی نخبگان و استفاده از ظرفیت و تجربه کارآفرینان و صاحبان طرح ها و ایده های نو و کارآمد برای فائق آمدن بر مشکل بیکاری طرحی نو دراندازن د که قطعا افزایش اشتغال ثمرات بسیاری برای کشور و جامعه به دنبال خواهد داشت.
۱ - در این راستا لازم است برای جذب سرمایه گذاران خارجی در کنار ایجاد و تقویت احساس امنیت هرچه بیشتر برای تولیدکنندگان و سرمایه گذاران داخلی و همچنین برای هزاران ایرانی دارای سرمایه های کلان که به دلایلی در خارج از کشور زندگی می کنند از جمله چند هزار تاجر و سرمایه گذار ایرانی که در شیخ نشین امارات مشغول فعالیت هستند و هزاران ایرانی سرمایه داری که در آمریکا، آلمان و برخی دیگر از کشورهای اروپایی مشغول فعالیت اند، تلاش جدی تر و موثرتری انجام شود.
۲ - گرچه کشور ما در منطقه خشک و نیمه خشک قرار دارد و بخش زیادی از آن با کم آبی مواجه است، اما در صورت استفاده بهینه از همین آب و جلوگیری از هدررفت هفتاددرصدی از نوددرصد آب کشور که در بخش کشاورزی مصرف می شود، می توانیم علاوه بر خودکفایی در تولید بسیاری از محصولات و حتی تبدیل شدن به صادر کننده محصولات کشاورزی، هزاران فرصت شغلی را در کشور ایجاد کنیم این در حالی است که در حال حاضر به خاطر غفلت از این ظرفیت گران بها تعداد قابل توجهی از کشاورزان دست از این کار کشیده اند و به سکونت در حاشیه شهرها و انجام کارهای کاذب تن داده اند.
۳ - اگر صنعت کشورمان در رشته های گوناگون مورد توجه اساسی قرار گیرد و مشکلات نقدینگی و مصرف بهینه انرژی در آن به دغدغه ای جدی تبدیل شود و افزایش کیفیت تولیدات داخلی وجهه همت تولیدکنندگان قرار گیرد، این بخش عظیم نیز می تواند علاوه بر تأمین بسیاری از نیازهای کشور، اشتغال قابل توجهی ایجاد کند در صورتی که بر اساس آمار، تعداد زیادی از واحدهای بزرگ و کوچک تولیدی با پنجاه درصد و حتی یک سوم ظرفیت خود مشغول به کارند. این وضعیت تا کی می تواند ادامه پیدا کند؟ وضعیتی که به خاطر نامناسب بودن شرایط و کارآمد و موثر نبودن برخی طرح ها و برنامه ها، بسیاری از تولیدکنندگان خرد و کلان از تولید دست کشیده اند و به سفته بازی و دلالی رو آورده اند.
۴ - آقای رئیس جمهور، شما، مسئولان و نمایندگان به خوبی از جایگاه کشورمان در برخورداری از منابع عظیم طبیعی مطلع هستید. گذشته از این که ایران مقام دوم جهان در برخورداری از ذخایر عظیم گاز و رتبه سوم برخورداری از ذخایر بزرگ نفتی را نیز دارد. اما متأسفانه پس از گذشت سال ها همچنان به جای فرآوری و تولید فرآورده های متنوع و با ارزش افزوده چند صد برابری نه تنها در بخش نفت و گاز در «خام فروشی» ید طولایی داریم، بلکه بسیاری از منابع طبیعی کشور نیز خام فروشی می شود این در حالی است که با ترغیب سرمایه گذاران داخلی و خارجی می توانیم کارخانه های متعددی برای فرآوری منابع طبیعی احداث کنیم تا نه تنها جلوی خام فروشی و «مفت فروشی» گرفته شود، بلکه با فرآوری این منابع پرارزش می توانیم هزاران فرصت شغلی برای جوانان و متخصصان کشور فراهم آوریم.
۵ - هیئت محترم دولت و نمایندگان محترم مجلس آیا واقعا نمی توان چاره ای اندیشید تا از ورود این همه کالای مصرفی و بی کیفیت از چین و برخی کشورهای دیگر به کشورمان جلوگیری کرد آن هم در شرایطی که تولیدکنندگان داخلی ما توان تولید با کیفیتِ تقریبا تمامی این کالاها را دارند؟ اما ظاهرا عزمی برای جلوگیری از واردات این حجم انبوه کالاهای بی کیفیت چینی و غیرچینی وجود ندارد واردات بی رویه ای که موجب تعطیل شدن برخی واحدهای تولیدی و بیکاری عده ای از شاغلان این واحدها شده و سرمایه تولید کنندگان نیز بیشتر به فضای دلالی و سفته بازی وارد شده است.
۶ - رئیس جمهور محترم گرچه برای رونق ساخت و ساز، کارهایی انجام شده اما به نظر می رسد باید طرح های موثرتری برای این بخش که بنا به اظهار کارشناسان باعث رونق بیش از چهارصد شغل به طور مستقیم و غیرمستقیم و ایجاد هزاران فرصت شغلی در کشور می شود، سامان یابد. روشن است که رونق ساخت و ساز نه تنها باعث کاهش نسبی قیمت مسکن و اجاره بها می شود، بلکه موجب می شود هزاران فرصت شغلی برای مهندسان، کارگران ماهر و غیرماهر فراهم آید و حتی زمینه صدور دانش فنی و تخصص کارشناسان کشورمان به دیگر کشورها و خصوصا کشورهای همسایه فراهم شود.
۷ - بدون تردید اگر وام های کلانی که در اختیار بعضی ها قرار می گیرد به بدنه صنعت، تولید، کشاورزی و کارآفرینی کشور تزریق شود، نه تنها شاهد شکوفایی این بخش ها خواهیم بود بلکه فرصت های فراوان شغلی برای جوانان کشورمان فراهم می شود. این در حالی است که سال هاست وام های کلان به این و آن داده می شود و از دل آن وام های کلان، فسادهای سه هزار میلیاردی و غیره بیرون می آید اما سهم صنعت، کشاورزی و تولید و کارآفرینی از حمایت های موثر دولت و وام های بانکی همچنان اندک است.
۸ - آقای رئیس جمهور از ظرفیت کم نظیر کشورمان در ترانزیت کالا و دسترسی به آب های آزاد جهان و ده ها و صدها مزیت کم نظیر دیگر که بگذریم حتی اگر از ظرفیت گردشگری ایران عزیز که به لحاظ برخورداری از جاذبه های توریستی جزو ده کشور مطرح جهان است و همچنین اگر از ظرفیت صنایع دستی وطن عزیزمان درست استفاده شود، علاوه بر سرازیر شدن مبالغ قابل توجهی ارز، فرصت های فراوان شغلی برای جوانان ایجاد می شود، ولی متأسفانه امروز سهم ما از ارزآوری چندصد میلیارددلاری گردشگری در جهان بسیار اندک و در مقایسه با بسیاری از کشورها در حد صفر است.
به هر صورت جناب آقای دکترروحانی، هیئت محترم دولت و نمایندگان محترم مجلس، شما هم از آمار و ظرفیت های کشورمان در عرصه های گوناگون اطلاع دارید و هم امکان و قدرت تصمیم گیری و برنامه ریزی دارید و هم از بخشی از مشکلات و نارضایتی های جوانان و خانواده های آنان به خاطر بیکاری مطلع هستید، اما بدانید که آن چه از بیکاری و تبعات آن به گوش شما می رسد بسیار کمتر از واقعیت های عینی موجود جامعه است، پس از نگارنده به عنوان یکی از اعضای خانواده و جامعه بزرگ ایرانی و یکی از نمایندگان افکار عمومی بپذیرید که بیکاری همچون موریانه بلکه خوره به جان جوانان و خانواده های آنان افتاده است و حل این معضل جدی، مطالبه و خواست اساسی جامعه، خانواده ها و جوانان از شما و قانون گذاران است. امیدواریم همان طور که با تدبیر و جدیت شما و دکترهاشمی وزیر لایق، کاربلد، دلسوز، مصمم و مردمی بهداشت، اقدامات اساسی برای حل مشکل بهداشت و سلامت و درمان مردم انجام شده، شاهد اقدامات جدی و موثر دولت تدبیر و امید در رفع معضل بیکاری نیز باشیم.
دکتر حامد حاجی حیدری در مطلبی با عنوان«مفهوم تاریخی کاریزمای امام (ره)»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه رسالت اینطور نوشت:
از زمان ماکس وبر، ما با تیپ کاریزماتیک از اقتدار آشنا شدهایم. به باور این متفکر کلاسیک جامعهشناسی، اقتدار کاریزماتیک، تنها ظرفیت برونرفت از درونمایههای متناقض دنیای مدرن تصویر شده است. در حالی که دنیای مدرن، ادعای دموکراسی و حکمرانی مردم را دارد، با تأکید بر عقل و علم، عملاً حکومت «گروه عقلا» را مستقر میسازد، و رفته رفته مردمی که با هزار امید در انتخابات شرکت میکنند، عملاً حکومت را در دست «گروه عقلا» میبینند. به باور ماکس وبر، این تناقض، ظرفیت رهاییبخش نهفته در انقلابهای مدرن را از نفس میاندازد. در چنین شرایطی است که از نظر این جامعهشناس، رهبران کاریزماتیک، صدای عصیان حکمت غنیتر فرهنگ عامه در مقابل خرد یک بعدی «گروه عقلا» میشوند، و ظرفیتهای شورانگیز ملت برای تاریخسازی را زنده میکنند. البته، به باور ماکس وبر، این برونرفت، به دلیل خصلت دوگانهای که در طول زمان مییابد، لاجرم، یک تشفی موقت خواهد بود. اما، مضمون تاریخی اقتدار آیت الله روح الله موسوی خمینی (ره)، ما را وامیدارد تا در مورد تحفظ وبر تأمل کنیم. ما با تیپ جدیدی از کاریزما مواجهیم.
به زعم وبر، اقتدار کاریزماتیک در طول زمان، دچار روزمرگی میشود، و به یکی از دو صورت اقتدار موروثی یا اقتدار «گروه عقلا» تقلیل مییابد، و در نتیجه، همه ظرفیتهای تاریخی که با ظهور کاریزما برای یک جامعه پر شور و پر تصمیم ظهور میکند، زوال مییابد.آنچه تیپ کاریزمای امام سید روح الله موسوی خمینی (ره)، را ویژگی میبخشد، و حتی ما را برمیانگیزد که فرجام سومی برای تیپ اقتدار کاریزماتیک وبر بیفزاییم، تلفیق این کاریزما با مفهوم نیرومند «جهاد» در اسلام شیعی است.حتی میخواهم این ادعای چالشبرانگیز را مطرح کنم که آن چه بویژه، به آیت الله سید روح الله موسوی خمینی (ره)، یک اقتدار کاریزماتیک میبخشید، نه ویژگیهای روانی و شخصیتی فردی ایشان، بلکه در درجه اول، تبلور درخشان مفهوم شیعی «جهاد»، در چهره ایشان بود، خصوصاً تجسم اَبَر تجربه شورانگیز جهاد در قیام امام حسین ابن علی علیهالسلام.
از این زاویه دید، آن چه بقای حیرتانگیز مستمر در توان تاریخسازی انقلاب اسلامی، حتی پس از امام خمینی (ره) را توضیح میدهد، به قدر زیادی مفهوم پر مایه «جهاد» است. پس از درگذشت امام خمینی (ره)، ولایت فقیه، به یک سنت و نسخهبرداری بیروح از منش امام خمینی (ره) تقلیل نیافت، و همچنین، گفتار امام خمینی به قواعد خشک یک بوروکراسی نوین در «گروه عقلا» تبدیل نشد. امام خمینی (ره)، در طول حیات خویش نیز مدام، مردم را به اَبَر الگوی امام حسین علیهالسلام ارجاع میداد، و مهمترین کلید واژه او در سرتاسر زندگیاش، «سید الشهدا» (با لهجه مؤثر خمینی) بود. امام خمینی (ره)، با اصرار بر این نکته که «محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است»، خود را به عنوان یک رهبر محبوب و کاریزماتیک حذف کرد، و به جای خود، یک الگوی تاریخی نیرومند را نهاد که هر ساله به مدت دو ماه، با حوصله و مشارکت عموم مردم، به نسخه روزآمد آن سال برای «جهاد» انقلابی تبدیل میشود، و بدینسان انقلاب میماند.
از این قرار، اگر از من بپرسید که ملت ایران، تا کی ظرفیت انقلابی و تاریخسازی خود را حفظ خواهد کرد؟ پاسخ من این نیست که تا وقتی امام خمینی (ره) یا یاد او زنده است، و به عنوان مرجع کاریزماتیک عواطف مردم انقلابی، به مردم، نیرو و توان عبور از سنتها و قواعد بوروکراتیک مزاحم «عظمت ملت» را میبخشد. بلکه، پاسخ من این خواهد بود که تا وقتی عاشورا به عنوان یک نسخه انقلابی فعال علیه «عار» و «نار» مدام به احوالات روز، فارغ از محافظهکاری و ملاحظه ترجمه میشود، و به مردم الهاماتی راجع به «عار» و «نار» روزگار میبخشد، انقلاب اسلامی توان تاریخسازی خود را حفظ خواهد کرد (اشاره به رجز مشهور سید الشهدا در وقت شهادت که میفرمود: الْمَوْتُ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الْعَارِ...وَالْعَارُ أَوْلَی مِنْ دُخُولِ النَّارِ؛ مرگ برتر از عار و عار برتر از نار).امام خمینی (ره) به رغم چهرههای تیپیک کاریزماتیک چون ناپلئون بناپارت، در شگرفترین اقدام تاریخی خود که از پرهیزگاری و سر و سادگی فوقالعادهاش برمیخواست، خود را از میان برداشت، و در جریان این حذف، اَبَر کاریزمای امام حسین علیهالسلام برای ملت تبلور یافت، طوری که ملت مسیر خود را حتی پس از درگذشت امام خمینی (ره) یافت.
روزنامه وطن امروز مطلبی را با عنوان«بشار از شارل دوگل هم مشروعتر است»در ستون یادداشت روز خود به قلم شروین طاهری به چاپ رساند:
۷۰ سال پیش در ۲۶ آگوست ۱۹۴۴، فرانسه ـ نخستین دموکراسی پارلمانی به شکل امروزی ـ شاهد رژه پیروزی به مثابه جشن پایان اشغال این کشور توسط آلمان نازی بود. در آن روز ژنرال شارل دوگل، رهبر مقاومت بهعنوان رئیس دولت موقت جمهوری فرانسه از الجزیره به پاریس پرواز کرد و مستقیما به انتهای خیابان شانزهلیزه رفت؛ جایی که در حضور چندین هزار پاریسی که اسکورتش میکردند زیر طاق نصرت به سربازان و قربانیان آزادی کشورش ادای احترام کرد.اما رژه پیروزی دوگل نه به لطف نیروهای پارتیزان فرانسوی بلکه با لشکرکشی متفقین به رهبری آمریکا و انگلیس به نورماندی(شمال فرانسه) و عقبراندن ارتش هیتلر محقق شد. با این وجود فرانسویها بلافاصله ورود دوگل به پاریس را به جشن نشستند و او را رئیسجمهور جدید خود خواندند، بدون حتی یک برگ رای! دلیل آنها این بود که وقتی قاطبه سیاستمداران سرزمین گل پس از اشغال کشورشان با اشغالگران نازی مصالحه کرده و رژیم دستنشانده ویشی را راه انداخته بودند، این «دوگل» بود که از سال ۱۹۴۰ جبهه مقاومت علیه نازیها را به راه انداخت. پس او بیش از دیگران لایق این بود که حمایل افتخار جمهوریت فرانسه را دریافت کند.
آن روز از نگاه رسانههای اروپایی- آمریکایی دو سوی آتلانتیک که عکس دوگل را بهعنوان قهرمان جنگ بر صفحه نخست خود زده بودند، ریاست فرمانده پیروز جنگ بر حکومت، عین دموکراسی بود اما با گذشت ۷ دهه گویا مصداق دموکراسی در غرب تغییر کرده، چون امروز «بشار حافظ اسد» را رئیسجمهور قانونی سوریه نمیشناسند، نه بهعنوان فرمانده پیروز جنگ تحمیلی به این کشور و نه بهعنوان منتخب ۸۸ درصد رایدهندگان انتخاباتی که با همان معیارهای غربی دموکراتیکترین انتخابات در میان تمام کشورهای عربی محسوب میشود.چرا دوگل بدون حتی یک رای رئیسجمهوری مشروع نام گرفت اما بشار با داشتن رای ۱۰ میلیون و ۳۹۰ هزار سوری آن هم در شرایطی که از ۱۵ میلیون و ۸۴۰ هزار سوری واجد شرایطرای دستکم ۳ میلیون نفر از ایشان یا به خاطر آوارگی یا قرار گرفتن در مناطق تحت تسلط کفتارهای تکفیری مورد حمایت غرب، به لحاظ اجرایی امکان نوشتن نام نامزد موردنظرشان روی برگه رای رسمی را نداشتهاند، رئیسجمهوری مشروع نیست؟!
با وجود غیبت اجباری این عده پای صندوقهاو بهرغم مصائبی که ۳ سال جنگ به ملت سوریه تحمیل کرده است، بازهم رقم مشارکت 42/73 درصدی در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۴ به ثبت میرسد. کافی است این رقم را که خواهناخواه برای منتخب نهایی مشروعیت ملی و سیاسی به همراه میآورد با مشارکت 47 درصدی انتخابات یک هفته جلوتر مصر در همان منطقه مقایسه کنیم که تازه از نظر حمدین صباحی تنها رقیب ژنرال السیسی در آن انتخابات درصد مشارکت واقعی حدود 25 درصد بوده است.مشارکت بالای 73 درصد سوریها در انتخابات سهشنبه هفته گذشته همچنین فراتر از مشارکت مدعیان اصلی دموکراسی است؛ بیشتر از مشارکت فرانسویها در ادوار مختلف انتخابات پارلمان اروپا از 1979 به این سو و بیش از همه انتخاباتی که از 1986 تاکنون در فرانسه انجام شده، فرانسهای که بالاترین نرخ مشارکت را تا یک دهه پیش میان ابرقدرتهای غربی داشت.
و این آمار دوران صلح اروپاست نه جنگ. در دوران صلح، اوج ثبات سیاسی مورد ادعای اتحادیه اروپایی بود که میانگین مشارکت اروپاییها در انتخابات پارلمانی اتحادیه در هیچ کشوری از مرز 50 درصد واجدین شرایط نگذشت و میانگین 43درصدی هم در شرایطی حاصل شد که در بعضی کشورهای شرقی مثل چک، تنها 13 درصد رای دادند ـ یا بهتر بگوییم سایرین به اتحادیه اروپا رای ندادند ـ اما در میانه جنگ خونین داخلی، ۱۱ میلیون و 600 هزار سوری پای صندوق رای رفتهاند. با اینکه بیش از 90 هزار مزدور آدمکش اجیرشده توسط آمریکا و متحدانش در گوشه و کنار شام پراکنده بودهاند و طبیعتا بسیاری از مراکز رایگیری میتوانست هدف حملات تروریستی آنها قرارگیرد. بله! مردم سوریه شجاع هستند و نماد شجاعت و ایستادگیشان، رهبر منتخبشان بشار اسد است که با رای آنها قانونا تا 7 سال دیگر یعنی سال 2021، رئیسجمهور خواهد بود و این چشمانداز پیروزی و ثبات در سوریه را قیاس کنید با چشمانداز رهبرانی دستنشانده مثل السیسی در مصر و پورشنکو در اوکراین که ظاهرا از دل 2 انتخابات هفتههای اخیر بیرون آمدهاند.
در همین حال رسانههای غربی و عربی نظیر بیبیسی، فرانس 24، فاکسنیوز، سیانان، الجزیره و العربیه مشروعیت انتخابات سوریه را به این خاطر زیر سوال میبرند که در شرایط جنگی برگزار شده است و بعد با وقاحت تمام در بخشهای خبری خود، خبر حمایت بیقید و شرط رهبران غربی از انتخابات اوکراین و افغانستان را مخابره میکنند که هر ناظر بیطرفی میداند همانقدر درگیر جنگ و نزاع داخلی هستند که سوریه. دست آخر، خندهدارترین و همزمان گریهدارترین نفی و انکارها در حق انتخابات باشکوه سوریه از طرف رسانههای عربی بویژه شیخنشینهاست. آنها در حالی از دموکراسی سوریه انتقاد میکنند که اساسا خود در فضایی ضددموکراتیک تنفس میکنند، بهطوری که میتوان گفت رسانههای عربستان سعودی، قطر، امارات، کویت، بحرین و اردن منتقد خود دموکراسی هستند نه آنچه با الگوی سوری یا ایرانی در منطقه جریان دارد. آیا ما در ایران حاضر به شنیدن انتقادات شبکههای الجزیره، العربیه، امبیسی یا تلویزیونهای دوبی از انتخابات خود هستیم؟ دموکراسی عربی امروز تنها در سوریه و لبنان تنفس میکند و سخت از شیوخ و سلاطین خلیجفارس دور است!
«انتظار بیجای ژنرال!بسمالله الرحمن الرحیم»عنوانی است که به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی اختصاص بافت:
ژنرال عبدالفتاح السیسی، که خود را رئیسجمهور مصر میداند، از رئیسجمهور کشورمان برای حضور در مراسم تحلیف و آغاز ریاست جمهوری خود دعوت کرده است. وی قصد دارد روز یکشنبه رسماً زمام امور کشور مصر را به دست بگیرد و با دعوت از سران کشورهای مختلف درصدد است حاکمیت خود را مشروع جلوه دهد.هر چند هنوز مسئولان ایرانی پاسخی به دعوت ژنرال ندادهاند، ولی صورت مسأله کاملاً روشن است. پذیرفتن این دعوت، به معنای به رسمیت شناختن دو واقعه خلاف در مصر است؛ یکی کودتای ارتش به فرماندهی ژنرال السیسی علیه دولت قانونی و دیگری انتخابات نمایشی و دروغینی که کودتاچیان ترتیب دادند تا برنامه از قبل طراحی شده خود را تکمیل کنند و حکومت مصر را با یک چرخش به عقب، به دست بقایای رژیم مبارک بسپارند و مسیر قبل از انقلاب را ادامه بدهند.
تردیدی وجود ندارد که حاکمیت ژنرال عبدالفتاح السیسی بر مصر، کاملاً نامشروع است و مردم مصر نه تنها زیر بار آن نخواهند رفت، بلکه به مبارزه با آن برخواهند خاست و تا سرنگونی آن از پا نخواهند نشست. هر چند دلایل نامشروع بودن این حکومت، واضح است ولی برای آنکه عدم پذیرش دعوت ژنرال توسط دولت جمهوری اسلامی ایران توجیه روشنی داشته باشد، این دلایل را بر میشمریم.اول آنکه ژنرال عبدالفتاح السیسی، با یک کودتا علیه دولت قانونی محمد مرسی، قدرت را در مصر به دست گرفت و پس از 10ماه نمایش حاکمیت غیرنظامی که البته خود وی و نظامیان همدست او گرداننده اصلی و پشت پرده حکومت بودند، با صحنه سازیهای کاملاً رسوا و فرمایشی زمینه رابرای رئیسجمهور شدن خود فراهم ساخت. دولت محمد مرسی، در عین حال که دارای ایرادات زیادی بود، اما از مشروعیت برخوردار بود زیرا با انتخابات آزاد و مردمی بر سر کار آمده بود. انتخابات ریاست جمهوری سال 1391 مصر آنقدر برای مردم این کشور ارزشمند بود که آن را اولین انتخابات آزاد و رئیسجمهور برآمده از آن را اولین رئیسجمهور غیرنظامی دانستند و از این بابت بسیار خرسند بودند. در عرف سیاسی بین المللی، کنار گذاشتن یک دولت درصورتی که مورد قبول عدهای از مردم نباشد فقط از طریق انتخابات و اخذ آراء مردم قابل قبول است، ولی درمصر به جای آنکه مردم در یک انتخابات اعلام کنند که محمد مرسی را قبول دارند یا نه، ژنرالها به جای مردم به صحنه آمدند و رئیسجمهور قانونی را برکنار کردند. این، مصداق روشن کودتاست و به همین دلیل تمام اقدامات دولت موقت مصر در 10 ماه گذشته، غیرقانونی و نامشروع بوده است.
دوم آنکه مردم مصر در مقابل کودتای ژنرالها ایستادگی کردند ولی ژنرال السیسی با کشتار هزاران نفر از مردم کشور خود، صدای اعتراض ملت را خفه کرد و با وضع مقررات غیرقانونی، منحل کردن مجلس، لغو قانون اساسی، تعطیل ساختن احزاب سیاسی و برقراری حکومت نظامی، حق اظهارنظر را از مردم سلب کرد. این وضعیت، به معنای محروم کردن مردم از حقوق قانونی خود و سپردن امور کشور به دست نظامیان و گماشتگان آنهاست، امری که با عرف سیاسی بین الملل در تضاد است و نمیتواند زمینهای برای مشروعیت سیاسی باشد.
و سوم آنکه درست در شرایطی که مردم از صحنه دور نگهداشته شده بودند، قانون اساسی تعطیل بود، احزاب حق فعالیت نداشتند، تمام مجاری امور دردست نظامیان کودتاچی بود و هیچیک از شرایط انتخابات آزاد فراهم نبود، ژنرال السیسی با نامزد کردن خود برای ریاست جمهوری اقدام به برگزاری یک انتخابات فرمایشی و نمایشی کرده و در میان اعتراض شدید اکثریت مردم، آمار و ارقامی جعلی از شرکت مردم در این انتخابات اعلام نموده و خود را نیز رئیسجمهور منتخب دانست! چنین روندی برای برگزاری انتخابات اصولاً فاقد پایههای قانونی است و کسی که خود را از دل چنین انتخاباتی رئیسجمهور بسازد، فاقد مشروعیت است.
علاوه بر اینها، ابراز خرسندی حسنی مبارک، رئیسجمهور مخلوع که از رهگذر حاکمیت ژنرالها بر مصر از زندان آزاد شد، ژنرال السیسی را بهترین فرد برای در اختیار گرفتن حاکمیت مصر دا نسته کما اینکه دولت آمریکا و ارتجاع عرب نیز از انتخابات فرمایشی مصر و اعلام ریاست جمهوری ژنرال السیسی ابراز خرسندی کردهاند. این ابراز خرسندیها و اعلام حمایتها کاملاً نشان میدهند که حکومت ژنرال السیسی یک حکومت ضد مردمی، وابسته به آمریکا و باز گرداننده حاکمیت به قبل از انقلاب مردم مصر در سال 1389 میباشد. چنین حکومتی البته توسط آمریکا و رژیم صهیونیستی و هم پیمانان آنها در منطقه به رسمیت شناخته خواهد شد، زیرا رژیمی ضد مردمی و ضد قانون است و اصولاً پیدایش آن با هدف مقابله با بیداری اسلامی و حاکمیت ملتها بر سرنوشت خود صورت گرفته است.
با توجه به این واقعیتهای غیرقابل انکار، طبیعی است که ژنرال السیسی نمیتواند از دولت جمهوری اسلامی ایران، که یک دولت مردمی است، انتظار داشته باشد دولت جعلی وی را به رسمیت بشناسد و رئیسجمهور ایران دعوت او را برای حضور در مراسم آغاز ریاست جمهوری غیرقانونی وی بپذیرد. زیرا دولت جمهوری اسلامی ایران اگر مرتکب چنین اشتباه بزرگی شود، قبل از هر چیز خود را زیر سؤال خواهد برد و از پاسخ دادن به اعتراضات مردم، چه در ایران و چه در کشورهای منطقه و مصر، عاجز خواهند ماند. بنابر این، انتظار ژنرال السیسی از رئیسجمهور ایرا ن، انتظار بیجائی است که نباید پذیرفته شود.
روزنامه دنیای اقتصاد ستون سرمقاله روزنامه خود را به مطلبی با عنوان«بهرهگیری از سیاستهای اقتصاد کلان برای خروج از رکود؛ آری یا خیر؟»نوشته شده توسط دکتر سیدمهدی برکچیان اختصاص داد:
اقتصاد ایران 9 فصل است که بهطور پیوسته با نرخهای رشد منفی مواجه است. بنابر برخی برآوردها در طول این دوره، میزان تولید در اقتصاد بیش از 10 درصد افت کرده است. برای این رکود به لحاظ عمق و دوام در تاریخ معاصر ایران کمتر نظیری میتوان پیدا کرد. از سوی دیگر بهدلیل سیاستهای غلط اقتصادی، این رکود با نرخهای بالای تورم همراه شده است؛ بهطوریکه نرخ تورم در دو سال پیاپی 91 و 92 فراتر از 30 درصد بوده است. ترکیب رکود عمیق و تورم بالا، شرایط بسیار بغرنجی ایجاد کرده و لزوم تامل و دقت در سیاستگذاریهای اقتصادی را دوچندان نموده است.
در میان اقتصاددانان کشور تقریبا اجماع وجود دارد که ریشه رکود، شوک سمت عرضه اقتصاد است. به این معنا که تحمیل تحریمهای بینالمللی بر اقتصاد ایران، هزینه تمامشده کالا برای تولیدکنندگان را افزایش داده و ضمن کاهش تولید تعادلی در اقتصاد، قیمتها را نیز افزایش داده است. با مرور تحولات اقتصادی سایر کشورها مشاهده میکنیم که بروز شرایط رکود تورمی ناشی از شوک طرف عرضه و همچنین ترکیب آن با اشتباهات سیاستگذاری در دهههای گذشته در برخی کشورها سابقه دارد. یکی از معروفترین آنها رکود تورمی دهه 70 میلادی در آمریکاست. بهدنبال آن تجربیات، دستهای از اقتصاددانان بر این توصیه سیاستی پافشاری میکنند که در شرایط رکود تورمی ناشی از شوک منفی عرضه، دولت بهتر است هیچ سیاست اقتصاد کلان خاصی را تمهید و اجرا نکند و اجازه دهد تا آثار شوک منفی عرضه در اقتصاد تخلیه شود و سپس اقتصاد بهطور طبیعی به نقطه تعادل جدید برسد.
بهطور خاص، هر نوع سیاست اقتصاد کلان که به تحریک تقاضا بینجامد، بیش از آنکه سبب تحرک در تولید شود به افزایش تورم منجر خواهد شد. در اینجا منظور از سیاست اقتصاد کلان (Macroeconomic Policy)، سیاستهای پولی، مالی، ارزی و تجاری است. در چند ماه گذشته که موضوع خروج از رکود اقتصادی در محافل سیاستگذاری و دانشگاهی مورد توجه قرار گرفته، انعکاس توصیه فوقالذکر در میان دستهای از اقتصاددانان داخلی مشهود بوده است. به عبارت دیگر، برخی از اقتصاددانان به دولت توصیه میکنند که هیچ سیاست اقتصاد کلانی را برای خروج از رکود تدوین و اجرا نکند و اجازه دهد که اقتصاد بهطور طبیعی فاز بعد از اصابت شوک منفی عرضه به اقتصاد را پشت سر بگذارد. به نظر میرسد که اتفاق نظر قابلتوجهی در میان اکثر اقتصاددانان داخلی وجود دارد که در شرایط فعلی، سیاستهای اقتصاد کلان معطوف به تحریک تقاضا که منجر به انبساط پولی شوند، سیاستهای مردودی هستند؛ چراکه آتش تورم را که در حال کنترل است، دوباره شعلهور خواهند کرد؛ بنابراین سیاستهایی از قبیل افزایش قدرت وامدهی بانکها از طریق تزریق منابع بانکمرکزی یا افزایش مخارج دولت که توسط منابع بانکمرکزی تامین مالی شده باشد سیاستهایی هستند که توصیه نمیشوند؛ اما تاکید قاطع بر پرهیز از اتخاذ هر نوع سیاست اقتصاد کلان برای خروج از رکود، برخی سیاستهای اقتصاد کلان دیگر را نیز کنار میگذارد؛ درحالیکه بیفایده بودن آنها در شرایط جاری محل سوال است. برای اینکه بتوان موثر بودن برخی سیاستهای اقتصاد کلان را برای خروج از رکود در شرایط جاری توضیح داد، مناسب است که برخی تفاوتهای شرایط اقتصادی امروز ایران با شرایط رکود تورمی در سایر کشورها (و بهطور خاص، مورد آمریکا در دهه 1970) مورد توجه قرار گیرد.
1- امسال انتظار میرود درآمدهای نفتی دولت بهطور قابلتوجهی افزایش یابد بهنحوی که درآمدهای نفتی بودجه محقق خواهد شد و حتی درآمدهای مازاد نفتی برای دولت حاصل خواهد شد. دولت آمریکا در شرایط رکود تورمی دهه 70 فاقد چنین امکان درآمدی بود. آن دسته از دوستانی که مدافع امتناع سیاست اقتصاد کلان برای خروج از رکود فعلی هستند باید به این سوال پاسخ دهند که دولت با مازاد درآمد نفتی بهدستآمده چه باید بکند؟ آیا نمیتواند آن را به ابزاری برای خروج از رکود تبدیل کند؟ بهعنوان مثال، آیا نمیتواند با اعمال تخفیفهای مالیاتی روی بنگاهها به ایجاد تحرک اقتصادی در بنگاهها کمک کند و کسری درآمد مالیاتی حاصل از تخفیفها را از طریق درآمد نفتی جبران کند؟ این طبیعتا یک سیاست مالی محسوب میشود. دیگر اینکه، آیا نمیتواند بخشی از درآمد مازاد نفتی را از طریق افزایش هزینههای عمرانی دولت و البته مشخصا از طریق به اتمام رساندن برخی پروژههای عمرانی خاص - بهویژه در بخشهایی که با کمبود سرمایهگذاری مواجهند و نرخ بازگشت سرمایهگذاری در آنها بالا است – به تولید و تحرک اقتصادی تبدیل کند؟ این نیز یک سیاست مالی و بودجهای است.
2- عمده درآمدهای ارزی کشور، درآمدهای حاصل از صادرات نفت است که مستقیما در اختیار دولت میباشد. چنین شرایطی در اقتصاد ایران، موقعیت ویژهای را برای دولت در زمینه قیمتگذاری ارز خارجی ایجاد میکند؛ یعنی اینکه دولت بهدلیل انحصار قابلتوجه بر عرضه ارز، نقش تعیینکنندهای در تعیین نرخ ارز در اقتصاد بازی میکند. به این لحاظ نیز، موقعیت دولت ایران در شرایط امروز متفاوت از مثلا آمریکا در شرایط رکود تورمی دهه 70 است. با توجه به این موضوع آیا جای بررسی و تامل ندارد که دولت از طریق سیاست ارزی به ایجاد تحرک اقتصادی کمک کند؟ یکی از درسهایی که از تجربه چند سال گذشته فراگرفتهایم این است که کاهش نرخ ارز حقیقی سبب میشود تا بسیاری از صنایع ما قدرت رقابت در مقابل کالاهای وارداتی را از دست بدهند و دچار آسیب شوند؛ بنابراین به نظر میرسد حفظ امکان رقابت کالاهای داخلی از طریق هدفگذاری نرخ ارز حقیقی، سیاست اقتصاد کلانی است که جای تامل دارد. البته در مورد نرخ ارز، نکته دیگری که واجد اهمیت است اصولا عدم شفافیت سیاست دولت است. عوامل اقتصادی نمیدانند که دولت در زمینه نرخ ارز چه سیاستی را میخواهد در پیش بگیرد. این نااطمینانی سبب میشود تا بنگاهها بسیاری از تصمیمات مربوط به سرمایهگذاری را به تاخیر اندازند؛ بنابراین اصولا فارغ از اینکه دولت چه سیاست ارزی در پیش بگیرد نفس شفاف کردن سیاست ارزی، خود سیاستی است که به خروج از رکود کمک میکند.
در زمینه سیاستهای تجاری هم میتوان بهطور مشابه، مواردی را مورد توجه قرار داد که برای رعایت اختصار، از اشاره به آن صرفنظر میکنیم؛ بنابراین اگر برخی به امتناع سیاستهای اقتصاد کلان در خروج از شرایط رکودی جاری معتقدند لازم است تا ابتدا برای سوالات بالا پاسخی ارائه کنند و بیفایده یا مضر بودن سیاستهای مالی و ارزی فوقالذکر را تبیین کنند. البته همه آنچه دولت میتواند در زمینه خروج از رکود انجام دهد منحصر به سیاستهای اقتصاد کلان نیست. اتفاقا تدابیر و اقدامات دولت در زمینههایی چون تشویق و هل دادن بخشهای پیشرو اقتصاد بهعنوان لکوموتیوهای خروج از رکود، رفع مشکلات موجود در تامین منابع مالی برای تولید، جذب سرمایه خارجی، تسهیل و تشویق صادرات و مواردی از این قبیل میتواند بسیار موثرتر از سیاستهای اقتصاد کلان باشد که تفصیل آن را به فرصت دیگری واگذار میکنیم.
مطلبی که روزنامه ابتکار با عنوان«»در ستون سرمقاله خود به قلم محمد علی وکیلی به چاپ رساند به شرح زیر است:
در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان اختصاص یافت:
ربع قرن از درگذشت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران گذشته است امّا همچنان جدال و اختلاف بر سر اینکه کدام فرد یا گروه در راه او گام برمیدارد یا به مکتب او وفادار مانده است، ادامه دارد. هنوز هم جریانهای سیاسی با استناد به سخنانی که امام درباره برخی از افراد، رخدادها یا موضوعات گوناگون مطرح کرده، میزانی برای سنجش دوری و نزدیکی خود به خطّ امام ترسیم میکنند.
اصلاحطلبان تأیید و تمجید امام از بعضی از سران سیاسی جناح چپ اسلامی که در آن دوره در مسوولیتهای سیاسی و اجرایی قرار داشتند را مصداقی برای خطّ امامی بودن خود میدانند و اصولگرایان که از این مزیّت بهره چندانی ندارند، تلاش میکنند برخی از مواضع امام در مبارزه با استکبار و نفی گروههای لیبرال و ملّیگرا را استنادی برای انحراف جناح مقابل و تأیید ادامه راه امام از سوی خود عنوان کنند در حالی که تحقیقی عالمانه و منصفانه در عملکرد دهساله رهبری آن بزرگوار به راحتی میتواند پاسخگوی شبههاندازان و مدّعیان باشد.
با این حال به نظر میرسد برای سنجش خطّ امام میتوان به پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی رجوع کرد. در حقیقت خطّ امام همان سه اصلی است که در مهمترین شعار جامعه انقلابی ایران در سالهای مبارزه با رژیم پهلوی نمود یافت:«استقلال؛ آزادی؛ جمهوری اسلامی». این سهگانه مهمترین آرمانهای انقلاب اسلامی و اصول جمهوری اسلامی است. استقلال از همه قدرتهای شرقی و غربی؛ آزادی از همه قیدوبندهای استبدادی و مدیریت دینی جامعه با مراجعه به آرای عمومی. با اندکی تأمّل در سخنان رهبر انقلاب و همچنین ریاست محترم جمهوری در بیستوپنجمین سالروز رحلت امام خمینی نیز میتوان به درستی این ادّعا پی برد.
رهبری در اوّلین بخش از سخنان خود با اشاره به الگوی مردمسالاری دینی آن را پدیدهای دانستند که همچنان دارای جاذبه و کشش برای دیگر جوامع منطقه است و برگزاری سیودو انتخابات با مشارکت بالا را بینظیر توصیف کرد و جمهوری اسلامی را «سپردن کار کشور به مردم از طریق مردمسالاری» و «در چارچوب شریعت اسلامی» تعریف نمود. اشاره ایشان به «وابسته» و «دیکتاتور» بودن رژیم پهلوی، تأیید صریح همان دو اصل استقلال و آزادی است که به گفته رهبری این «نظم مدنی و سیاسی» نظام جمهوری اسلامی «هم آزادی فردی را و هم آزادی ملّت را که اسمش استقلال است تضمین میکند». دکتر روحانی نیز در سخنانش با اشاره به اینکه امام «در برابر استبداد و استعمار سر فرود نیاورد» به مبارزه امام با استبداد از سال چهلودو و مقابله با استعمار از سال چهلوسه، اشاره کرد که پس از پیروزی انقلاب نیز در همه جا «نظر و آرای مردم را در کنار شریعت اسلامی به عنوان معیار قرار داد» و حکومت را «در چارچوب موازین شرع و آرای مردم» اداره نمود.
علاوه بر سخنان رهبری نظام و ریاستجمهوری، نیمنگاهی به شیوه رهبری امام خمینی نیز گویای این مطالب است. ایشان در دوره رهبری خود همواره بر تعیینکنندگی رأی مردم اشاره داشت و جمله تاریخی «میزان رأی ملّت است» همچنان در گوشهایمان طنینانداز است. امام حتّی در بحرانیترین شرایط جنگی نیز اجازه تعطیلی انتخابات را نداد و بر اجرای آن تأکید کرد. در زمینه استقلال نیز ضمن مقابله با اهداف استکباری آمریکا در آن دوره، بر عدم وابستگی به بلوک کمونیسم نیز اشاره میکردند و نکته مهمتر آنکه مقابله و حتّی مبارزه با آمریکا را دلیلی بر عدم راهبرد دیپلماتیک و نفی مذاکره نمیدانست.
در حوزه آزادیهای سیاسی نیز هرچند محدودیتهایی در آن دوره وجود داشت که ناشی از شرایط جنگ خارجی(تجاوز رژیم عراق) و داخلی(ترورهای گروههای مسلّح) بود که امام خود پس از پایان جنگ اشاره کردند تمامی امور پس از این به مدار قانونی خود بازمیگردد. بنابراین هر هدف دیگری مانند «انرژی هستهای» تنها با تطبیق با این سه اصل اساسی قابل پیگیری است و فینفسه دارای اهمیّت نیست. انرژی هستهای حقّ مسلّم ماست به شرطی که تضمینکننده استقلال؛ آزادی و حفظ جمهوری اسلامی باشد. همانگونه که رئیسجمهوری که در کنار انرژی هستهای به حقوق مسلّم دیگرمان نیز اشاره کرد:«صلح و ثبات حقّ ماست، بی شک علم و دانش حقّ مسلّم ماست، بیتردید نفوذ در منطقه و جهان حقّ مسلّم ماست، بیتردید وحدت و برادری حق مسلّم ملت ایران است. مردم ما مطمئن باشند در مسیر تدبیر، در مسیر اعتدال، در مسیر امید به این ملّت بزرگ، ما به تمام اهدافمان دست خواهیم یافت»