مقدمه
در دنیای مدرن امروزی، راهبرد دفاعی، ابتداییترین و مهمترین مؤلفه حفظ یک نظام مبتنی بر دولت ـ ملت است. این مسئله حتی در عصر باستان نیز، اهمیت ویژهای داشته و اندیشه احداث موانع و استحکامات در اطراف شهرها (مانند دیوار بزرگ چین) بر یک راهبرد دفاعی مبتنی بوده است.
انسانهای عهد باستان یا به تهاجم به حوزه استحفاظی دیگران یا به دفاع از حوزه نفوذ خود مشغول بودهاند و دغدغههای آنها همواره بر ملاحظات امنیتی مبتنی بوده است؛ دغدغههایی که در جهان مدرن امروز، همچنان، دیده میشوند و تنها ابزارهای آن تغییر کرده و بازیگری در این عرصه بر عقلانیت مدرن پیچیدهتر مبتنی شده است.
جهان امروز با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از نظم وستفالیایی عبور و به دوره جدیدی که هنوز به ثبات کامل نرسیده، قدم گذاشته است. به نظر میرسد در این نظام، سیاستمداران آمریکا میکوشند این کشور را به مؤلفه اصلی امنیت و عدم امنیت کشورهای جهان تبدیل کنند، اما اقتصاد و ارتش بسیاری از کشورهای جهان از نظر کمی و کیفی با ساختار مورد نظر ایالات متحده تطابق ندارند؛ موضوعی که مؤلفه جنگ نامتقارن را به معادلات جهانی وارد کرده است. هرچند تاریخ جنگ نامتقارن به زمان سون تزو، استراتژیست چینی و اندیشههای وی برمیگردد که استفاده از عنصر خدعه و فریب در جنگ را مشروع میدانست، اما این بن لادن که با خلق حادثه 11 سپتامبر فصل جدید جنگهای نامتقارن را در عصر حاضر رقم زد.
اینکه آمریکا همواره حضور مؤثری در حوزه استحفاظی ایران داشته است و در حال حاضر نیز، کشورهای همسایه ایران یا به اشغال آمریکا درآمدهاند یا دوست و همپیمان این کشورند، به مؤلفه اصلی و اساسی امنیت کشور ما تبدیل شده است و در این میان، جنگ نامتقارن گزینه مناسبی برای رویارویی احتمالی با این کشور تلقی میشود.
از سوی دیگر، جنگ سوم خلیج فارس، عزم آمریکا را در آغاز روند سلطهگری جدیدی مبتنی بر اشغال کشورها و تغییر رژیم آنها به تصویر کشید. البته، یادآوری این نکته نیز لازم است که نظام حاکم بر آمریکا همواره، نظام کلیتگرایی است که بخشی از هویت خود را مدیون دشمنی با دیگران بوده است؛ نقشی که زمانی به عهده کمونیسم بوده و اینک، به عهدۀ تروریسم و بنیادگرایی در جهان است.
در مقاله حاضر، ضمن پرداختن به موضوع جهانی شدن و جنگهای نامتقارن، برخی از ابعاد جنگهای نامتقارن را بررسی خواهیم کرد و سپس، به ملاحظات دفاعی نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران در چنین جنگی اشاره خواهیم کرد.
1) جهانی شدن و وقوع جنگهای نامتقارن
جنگ سرد، که در پایان جنگ جهانی دوم بین دو ابرقدرت شرق و غرب آغاز شد، در دهۀ آخر قرن بیستم با شکست جهان کمونیزم به پایان رسید. این امر، با آغاز نظم نوین جهانی و فرآیند تسریع مدرنیزاسیون و افزایش وابستگی متقابل جهانی از نظر فرهنگی و سیاسی همزمان بود.1
در این بین، پدیدۀ جهانی شدن که دولتها را به سازگاری و انطباق میکشاند، با افزایش وابستگی متقابل، گستره استقلال کشورها را کاهش میدهد. به همین دلیل، یکی شدن فرهنگها، سوق دادن کشورها به سوی یک نظام بینالمللی رقابتی و نابرابر و کاهش استقلال دولتها، ترسهای مهم از جهانی شدن است. ظهور این پدیده همزمان با تکقطبی شدن نظام بینالملل و نیز حمایتهای آمریکا از جهانی شدن، این کشور را به عنوان پرچمدار حرکت جدید مطرح کرده است. قدرت اصلی آمریکا از نیروی نظامی، سلطه بر مطبوعات، فرهنگ و قدرت نرمافزاری آن ناشی میشود و عامل فشار بر کشورهاست. در واقع آمریکا با طرح جهانی شدن پایههای نظم وستفالیایی را ویران میکند؛ موضوعی که کشورهای خاورمیانه را با مشکل روبهرو خواهد کرد. البته این موضوع، [انطباق با واقعیت] نباید از نظر این کشورها دور بماند؛ زیرا، انطباق با واقعیتها به معنای افزایش کارآیی اقتصادی و اصلاحات سیاسی است. هرچند بسیاری از کشورهای خاورمیانه در معرض تغییر قرار دارند، اما مشکلات امنیتی سنتی آنها همچنان پابرجاست و به دلیل آنکه بسیاری از دولتهایشان پس از استعمار تشکیل شدهاند، همچنان، دستور کار قدیمی تسلیحات، سرزمین، منابع و دفاع از حاکمیت مورد توجه رهبران آنهاست. در کنار نگاه سنتی کشورهای منطقه به مسئله امنیت، دو منازعه حل نشده سلاحهای کشتار جمعی و نابرابری قدرت نظامی نیز منطقه را ناامن کرده است؛ مشکلی که غلبه بر آن، مستلزم نیروهای مسلح قوی، قدرت بازدارندگی، ایجاد اتحاد و ائتلاف، کنترل تسلیحات و تصمیمهای امنیتی خواهد بود، ضمن آنکه حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس، نظام امنیت دستهجمعی منطقه را تحت تأثیر قرار داده است و کشورهایی همچون ایران را که خواهان حفظ استقلال خود میباشند، با مشکلاتی روبهرو کرده است. افزون بر این، با جهانی شدن، شکاف رو به گسترش در زمینه تواناییهای نظامی تشدید خواهد شد. در نتیجه، دولتها به سوی نبرد نامتقارن پیش خواهند رفت و بدین ترتیب، علیه آمریکا از فناوری ساده، اما مؤثر استفاده خواهند کرد. در قرن بیست و یکم، آمریکا به طور فزآینده، با تهدیدهای نامتقارن روبهرو خواهد بود؛ بنابراین، شناخت ابعاد گوناگون جنگ نامتقارن برای تمامی کشورها ضروری است.
1-1) عدم تقارن راهبردی
عدم تقارن راهبردی، یعنی بهرهگیری از نوعی تفاوت که به غلبه بر دشمن منجر میشود. ارتش ایالات متحده در جنگ خلیج فارس اغلب از تحرکات بالا، سرعت عمل، جاسوسی، همزمانی اقدامات، آموزش و روحیۀ خوب بهره میگرفت. در گذشته نیز، نیروهای انقلابی در عملیات ضد استعماری خود بر روشهای نامتقارن، عملیات چریکی، جنگ درازمدت فرسایشی، نبرد سیاسی و تمایل به شهادت متکی بودهاند. آنها به این دلیل که توزیع جهانی قدرت همواره نامتعادل بوده است، از راهبردهای نظامی نامتقارن استفاده کردهاند. آموزۀ جنگ نامتقارن که در دهه 50، بر آن تأکید شد، به صراحت عنوان میکرد که درگیریهای نامتقارن را به مثابه درگیری میان نیروهای ناهمانند، به ویژه نیروی هوایی علیه نیروی زمینی و دریایی میداند. این مفهوم در راهبرد نظامی ملی 1995 آمریکا مجدداً مورد تأکید قرار گرفت و نظریهپردازان این کشور همراه با تعریف تروریسم، کاربرد یا تهدید به کاربرد سلاحهای کشتار جمعی را به منزله چالشهای مربوط به عدم تقارن دانستند.
نشریۀ Joint Strategic survey در سال 1999 در تعریف عدم تقارن چنین مینویسد:
«رهیافت نامتقارن تلاشهایی در راستای دور زدن یا تحت شعاع قرار دادن تواناییهای ایالات متحده در عین بهرهگیری از ضعفهای آن و سودجویی از روشهایی است که تا حد زیادی با روشهای مورد انتظار این کشور تفاوت دارند. این رهیافتها بیشتر در پی ایجاد تأثیر روانشناختی عمدهای، مانند ایجاد شوک، اخلال و آشفتگی بر ابتکار، آزادی عمل و اراده طرف مقابلاند. روشهای نامتقارن مستلزم افزایش نقاط ضعف و گستره آسیبپذیریهای حریف میباشند که اغلب، از فناوریها، تاکتیکها و سلاحهای ابتکاری و غیررسمی بهره میبرند و میتوانند در تمامی سطوح جنگ، اعم از استراتژیک، عملیاتی و تاکتیکی در سراسر طیف عملیات نظامی کاربرد داشته باشند».
2-1) ابعاد عدم تقارن
عدم تقارن در سه سطح استراتژیک، عملیاتی و تاکتیکی قابلیتهای متفاوتی دارد و ابعاد متضادی را به نمایش میگذارد، اما مهمترین بعد آن عدم تقارن استراتژیک است. عدم تقارن استراتژیک میتواند مثبت یا منفی باشد. عدم تقارن مثبت متضمن استفاده از ناهمانندیهایی برای دستیابی به برتری است. برای نمونه، استراتژی نظامی ایالات متحده ارزش بالایی برای آموزش و رهبری و فناوری بالاتر قایل است؛ مزیتی که دسترسی بدان، شاید برای بسیاری از رقیبان آمریکا امکانپذیر نباشد.
عدم تقارن منفی تفاوتی است که شاید یک حریف در استفاده از نقاط ضعف و آسیبپذیر دشمن، برای کسب برتری بر وی از آن سود میجوید. به عبارت دیگر، شکلی از تهدید است.
عدم تقارن سیاسی ـ استراتژیک، کاربرد ابزار غیر نظامی برای دستیابی به یک برتری استراتژیک است. از آنجا که پدیده جهانی شدن و انقلاب اطلاعاتی، ارتباط جهانی را بیشتر میکند و دولتها را بیش از پیش در معرض فشارهای سیاسی و روانی قرار میدهد، عدم تقارن سیاسی ـ استراتژیک اهمیت بیشتری مییابد.
3-1) اشکال عدم تقارن
در قلمرو امنیت ملی و جنگ، دست کم، شش نوع عدم تقارن مطرح است:
الف) عدم تقارن در روش کاربرد مفاهیم مختلف عملیاتی که نمونه آن، جنگ پارتیزانی و دیگر مفاهیم غیر خطی است.
ب) عدم تقارن فناوری در جنگهای گذشته، به ویژه در جنگهایی که یک دولت پیشرفته صنعتی علیه یک دولت عقب مانده وارد عمل میشود.
ج) عدم تقارن در نیت (عزم، تصمیم و اراده)، به ویژه هنگامی که حریفی بقا یا منافع حیاتی خود را در معرض خطر ببیند و حریف دیگر به دنبال حفظ یا استمرار منافعی باشد که از منافع حیاتی کماهمیتتر است. عدم تقارن در نیت، حریفی را که در معرض خطر بیشتر است، وامیدارد تا با تحمل بیشترین هزینه، به اقداماتی دست زند که هر دشمن دیگری ممکن است از نظر اخلاقی یا منطقی، از پذیرش آنها خودداری کند، مانند درگیری ایالات متحده در ویتنام، سومالی و عراق.
د) عدم تقارن هنجاری که به هنگام درگیری با دشمنانی با استانداردهای اخلاقی و منطقی متفاوت رخ میدهد و هنگامی اهمیت مییابد که با نیت و قصد دشمنانی روبهرو باشیم که مایلاند از تروریسم و سپرهای انسانی و نظایر آن استفاده کنند.
ه) عدم تقارن سازمانی، بدین معنی که ممکن است در آینده، ارتشهای دولتی بیشتر با دشمنانی غیر دولتی به صورت شبکههای سازمان یافته روبهرو باشند تا با بلندپایگان.
و) عدم تقارن صبر که بیشتر در درگیری میان فرهنگها دیده میشود. این نوع عدم تقارن در جنگهایی است که حساسیت زمانی نسبت به اختتام جنگ در یکی از دو طرف جنگ مشاهده شود. برای نمونه، عدم تقارن، هنگامی روی دهد که حریفی به جنگ وارد شود که تمایل دارد جنگ به درازا بینجامد، در حالی که طرف مقابل آن، تنها در کوتاهمدت میتواند به هدف خود برسد، مانند ایالات متحده که به دلایل گوناگون ترجیح میدهد درگیریهای مسلحانه به سرعت پایان یابند.
در جنگ نامتقارن، کشورها یا سازمانهای ضعیفتر میکوشند تا حداکثر استفاده را از آسیبپذیری دولتهای مدرن ببرند، ضمن آنکه باید یادآور شد هنوز هیچ کشوری مدعی مقابله با شیوه جنگ نامتقارن نشده است.2
شکاف کیفی بین ارتشهای جهان با ارتشی، مانند ارتش آمریکا و دیگر ارتشهای مشابه، وسیع و فزآینده است؛ بنابراین، راه برخورد با ارتشی همچون ارتش آمریکا، تنها بازدارندگی یا جنگ نامتقارن است.
«راه مقابله با ارتش آمریکا استفاده از استراتژی ضد درگیری است که در آن، سلاحهای دقیق هدایت شونده و موشکهای بالستیک برای یورش به پایگاههای آمریکایی به کار گرفته میشود».3
در این نوع مقابله، حریفی که رودرروی آمریکا قرار میگیرد با استفاده از استراتژی ضد درگیری مجبور است با ترکیبی از قدرت هوایی استراتژیک، نیروهای ضربتی دریایی، برتری هوایی در صحنه عملیات، دفاع موشکی صحنه نبرد، پشتیبانیهای تمرکزیافته برای به حداقل رساندن نیازهای تدارکاتی صحنه نبرد و مجموعهای از روشها برای محدود کردن نیاز به توسعه طولی نیروها، تجهیزات و تدارکات با طرف مقابل خود برخورد کند.
4-1) تروریسم
تروریسم یکی از شیوههای جنگ نامتقارن است که احتمال دارد هر نظام سیاسی با آن روبهرو شود. شیوههای مقابله با این پدیده به شرح زیر است:
الف) از طریق سیستم اطلاعاتی و تقویت آن تحقق اهداف تروریستی را با مشکل روبهرو کنیم.
ب) با اتخاذ استراتژی ایجاد و تأسیس یک سیستم اعلامی، ضربات تروریستی علیه نظام را به جنگ همگانی علیه تروریستها تبدیل کنیم.
ج) پشتیبانی افکار عمومی را از جنگ علیه تروریسم به دست آوریم.
باید توجه داشت که افزون بر تروریسم، اختلال در شبکۀ اینترنت، هدف قرار دادن نهادهای مالی، سوء قصد به جان مولدان اقتصادی، استفاده از رسانههای جمعی، انجام جنگهای شهری، عملیات چریکی و استفاده از تسلیحات کشتار جمعی از دیگر تاکتیکها و جنگافزارهای نامتعارف محسوب میشوند.4
3) ملاحظات دفاعی نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران
از آنجا که ملاحظات دفاعی نیروی هوایی ایران در چهارچوب استراتژی امنیت ملی است، نخست، باید استراتژی امنیت ملی تبیین شود. «استراتژی ملی به دنبال تحقق اهداف و سیاستهای ملی با توجه به امکانات و محدودیتهای ملی است؛ بنابراین، تعیین و تدوین استراتژی امنیت ملی دست کم، به سیاستها، اهداف، امکانات و محدودیتهای هر واحد سیاسی نیازمند است که بدون شناخت هر یک از آنها شناخت و تدوین استراتژی امنیت ملی ناممکن میباشد».5
افزون بر این، شناخت قدرت ملی، به ویژه در ابعاد نظامی نیز بسیار مهم است. توان و قدرت مسلحانه یک کشور در برخورد با دشمن خارجی از جمله مؤلفههای اساسی قدرت ملی است که تعداد نیروهای مسلح، توانایی رهبری و فرماندهی، فناوری نظامی ـ دفاعی و تسلیحات دفاعی و آموزشهای نظامی هر واحد سیاسی را شامل میشود.
برای تبیین راهبرد دفاعی نیروی هوایی به عنوان یک واحد نظامی، توجه به موقعیت استراتژیک ایران، سیاست خارجی و سیاست دفاعی آن و راهبرد عملی نیروی هوایی به منزله یکی از واحدهای اجرایی سیاست دفاعی، لازم و ضروری است. موقعیت استراتژیک موقعیتی است که دارنده آن در مقابل رقیبانش از مزایای قاطع سیاسی، اقتصادی و نظامی برخوردار است. طمع به ایران در موقعیتهای تاریخی مختلف اهمیت است��اتژیک این کشور را نشان میدهد که عبارت است از: 1) اتصال مرکز و شرق آسیا به اروپا از طریق جاده ابریشم؛ 2) اتصال شبه قاره هند به اروپا؛ و 3) کشف نفت و دارا بودن ذخایر نفتی (110 میلیارد بشکه ذخایر نفتی 10/4 درصد نفت جهان، 14/4 درصد نفت منطقه و 15 درصد گاز جهان)6.
سیاست خارجی ایران نیز متغیر محوری و تأثیرگذار بر سیاستهای دفاعی این کشور است. در زمان شاه سیاست خارجی کشور در چهارچوب نظم دوقطبی بود، اما بعد از انقلاب شعار نه شرقی و نه غربی محور قرار گرفت. در سالهای 1359-1368، متغیر جنگ در شکل دادن به رفتار ایران در قبال محیط بینالملل مهمترین عامل تعیینکننده بوده است. ویژگی دیگر سیاست خارجی این کشور را در دوره پس از انقلاب میتوان آرمانگرایی و اخلاقگرایی عنوان کرد.
اهداف سیاست خارجی ایران در قانون اساسی تلاش برای تشکیل امت واحد جهانی، حمایت از مستضعفین در مقابل مستکبرین، دفاع از حقوق مسلمانان و دفاع از استقلال و تمامیت ارضی ایران را شامل میشود. باید یادآور شد که در زمان جنگ، تلفیق اهداف آرمانگرایانه انقلاب با واقعیت جنگ سیاست خارجی ایران را پیچیدهتر کرد.
پس از وقوع انقلاب اسلامی، آمریکا با تحریک مخالفان داخلی و وسوسۀ صدام برای حمله به ایران، اقدام به براندازی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران کرد. در اواخر جنگ نیز عملاً، در خلیج فارس به مقابله رودررو با ایران پرداخت و پس از پایان جنگ نیز، سیاست مهار دوجانبه را تدوین کرد.
مهار و انزوای ایران و عراق در شرق و پیشبرد صلح خاورمیانه مهمترین اهداف سیاست مهار دوجانبه و انزوای دیپلماتیک، جلوگیری از دستیابی به تسلیحات نظامی مدرن و اعمال تحریم اقتصادی و جلوگیری از مراودات فرهنگی این دو کشور با جهان و در نهایت، تضعیف ایران و عراق از جمله دیگر اهداف این سیاست بود.
بعد از عملیات 11 سپتامبر، دولت بوش تجدیدنظر در سیاست مهار دوجانبه را سرلوحه کار خود قرار داد و بدین ترتیب، سه کشور ایران، عراق و کره شمالی را محور شرارت نامید.
برای کشوری چون ایران نوع رویارویی با آمریکا مهمترین موضوع سیاست دفاعی است. نیروی هوایی چگونه میتواند در این رویارویی با استفاده از فرصتهای موجود، بهترین وضعیت دفاعی را برای عملیاتی کردن اهداف استراتژیک اتخاذ کند؛ وضعیتی که بتواند بر حوادث احتمالی جنگ آینده غلبه کند و بر محیط امنیت ملی نیز تأثیر مثبتی بگذارد.
دشوارترین چالش نیروی هوایی مقابله با عدم قطعیت جغرافیایی، سیاسی، فنی و بودجهای است. از آنجا که محیط بینالمللی و نظامی و احتمالاً، اولویتهای کلی، کماکان متغیرند، وضعیت دفاعی، نه تنها ممتاز، بلکه از نظر استراتژیکی نیز باید انطباقپذیر باشد؛ موضوعی که رویکرد مدیریتی فوری را میطلبد.
در این راستا، نیروی هوایی به برنامهریزی دفاعی احتیاج دارد. اگر این برنامهریزی تهدیدمحور باشد، بر فرض تهدید دشمن استوار است، به ویژه هنگامی که تهدیدها واقعی و آشکار است؛ بنابراین، نیروی هوایی باید با دیگر نیروها هماهنگ شود و در مقابل دو تهدید امروزی از جانب دشمنان، یعنی ائتلاف منطقهای و فناوریها، کارآیی لازم را داشته باشد.
خودداری از درگیری، بازدارندگی و در نهایت، جلوگیری از تجاوز در صورت تهدید شدن و شکست آن در صورت وقوع جنگ باید سرلوحه کار نیروی هوایی قرار گیرد. فعالیت بلندمدت نیروی هوایی و وضعیت این نیرو برای تحقق اهداف استراتژی امنیت ملی باید به شرح زیر باشد:
1) قابلیت مقابله با حوادث احتمالی نظامی، حوادث احتمالی منطقهای خرد و کلان، بحرانها و دیگر فوریتهای ممکن برای کشور را داشته باشد.
2) فعالیتهای مربوط به شکلدهی محیط امنیتی برای کشور، ثبات منطقهای، بازدارندگی و تضعیف روحیه رقیبان را داشته باشد.
3) از نظر فناوری؛ دکترین نظامی؛ اندازه نیروها؛ و الگوهای عملیاتی انطباقپذیری استراتژیک داشته باشد و برای هر پیشامد احتمالی سیاسی ـ نظامی سناریوی کاملی از شرایط عملیاتی را دارا باشد.
نیروی هوایی باید از منطق برنامهریزی استراتژیک پیروی کند که در شرایط عدم قطعیت به شرح زیر است:
1) محیطی برای آینده ترسیم و شوکهای احتمالی را مشخص کند؛
2) برای آینده یک استراتژی اصلی در نظر بگیرد؛
3) استراتژیهای فرعی را برای استراتژی اصلی تهیه کند؛
4) با توجه به شوکها، قابلیتها و استراتژیهای دفاعی را معین کند و
5) برای افزایش احتمال وقوع پیشبینیها در آینده، استراتژی شکلدهی محیط را تهیه کند.
با توجه به توان بالای فناوری نیروی هوایی و وجود تهدید تروریسم داخلی و دشمن خارجی برای جمهوری اسلامی ایران مأموریتهای دیگری نیز برای این نیرو متصور است:
1) تقویت و افزایش ایمنی فرودگاهها و هواپیماها، یعنی گسترش دکترین نیروی هوایی از دفاع در مقابل تهاجم خارجی به دفاع در حوزه امنیت داخلی؛
2) استفاده از تواناییهای اطلاعاتی و شناسایی نیروی هوایی، مانند کشف و شناسایی، جمعآوری اطلاعات و مقابله با تروریسم و تهدیدهای ضد امنیتی؛
3) عملیات جستوجو و نجات و ارتباط با مقامات کشوری؛ و
4) اقدامات پیشگیرانه برای منفعل کردن گروههای برانداز داخلی و خارجی و حملات تروریستی.
نیروی هوایی برای رویارویی با دشمن خارجی باید موارد و تجربههای مزبور را مدنظر داشته باشد و برای وادار کردن طرف مقابل به تسلیم، دندانهای تیز آن کشور را که قدرت بازدارندگی کشور مربوطه است، بکشد، مانند نشان دادن توانایی برای انهدام هواپیماها، فرودگاهها، سایتهای موشکی و سایتهای راداری.
اگر طرف مقابل از نظر نیروی هوایی برتری مطلق داشته باشد، بهترین استراتژی مقابله، دفاع از سرمایههای ملی است؛ زیرا، سایتهای موشکی، فرودگاهها و زیرساختهای اقتصادی را نمیتوان از دید دشمن پوشیده نگه داشت. اینجا، حفظ سرمایههای ملی از راهکارهای پیروزی سیاسی است و شاید کشوری با استفاده از همین امکانات فرصت پیروزی در آینده را به دست آورد.
اما اگر کشور مقابل از برتری نسبی هوایی برخوردار باشد، انجام اقدامات زیر ضروری است:
1) باید بکوشیم این برتری نسبی به برتری مطلق تبدیل نشود، کنترل کامل فضای هوایی به دست دشمن نیفتد و حداکثر سرمایهگذاری روی دفاع هوایی انجام شود.
2) باید در دفاع متقابل، توانایی استراتژیک دشمن، یعنی فرودگاهها هدف قرار گیرند. سپس، مراکز فرماندهی، ناوگان هوایی و سایتهای موشکی آن هدف واقع شوند و پس از آن، فرماندهی سیاسی دشمن تحت فشار قرار گیرد.
3) در این مرحله، باید مقرهای نظامی دشمن را از فعالیت بازداریم. سپس، مراکز فرماندهی و کنترل نظامی هدف بمباران و موشکباران واقع شوند. پس از آن، مراکز اقتصادی و تأسیسات نظامی و در پایان، مراکز سیاسی هدف قرار گیرد. علت این مرحلهبندی آن است که نخست، امکان دفاع و سپس، امکان بازسازی از طرف مقابل سلب و پس از آن، به رهبری سیاسی فشار وارد شود تا در نهایت، ناامید از دفاع تسلیم گردند، حتی اگر چنین امری محقق نشود، دست کم، زمینه برای مداخله زمینی فراهم میآید.
آمریکا در جنگ اخیر خود با عراق، از این استراتژی (بند 3) به صورت موفقیتآمیز استفاده کرد. در این نوع از جنگ، نیروی زمینی گسترده، عامل قدرت محسوب نمیشود؛ زیرا، در صورت برتری هوایی دشمن، پادگانها و مراکز استقرار نیرو در معرض تهاجم هوایی قرار میگیرد و تلفات زیادی را متحمل میشود؛ بنابراین، پیش از آغاز جنگ زمینی، نیروی زمینی نیز از بین میرود. بدین ترتیب، میتوان نتیجه گرفت که در این گونه جنگها، برای دفاع از خود باید به جای نگهداری یک نیروی زمینی وسیع، استراتژی حفظ و نگهداری نیروی چریکی کوچک، مجهز و پرتحرک را دنبال کرد و تا حد امکان، نیروی زمینی را از دسترس تهاجم هوایی دور نگه داشت. نیروهای کماندویی کوچک در شهرهای خط مقدم مستقر و برای ماهها مقاومت میکنند. تجربه شکست شوروی در افغانستان و چچن معرف این استراتژی است.
نتیجهگیری
در رویارویی با قدرتهای سلطهگر و یکجانبهگرا باید به عنوان یک راهبرد امنیت ملی، نظامی مردمسالار با پشتوانههای دینی داشته باشیم و با سلاح بازدارندگی سیاسی و نظامی قدرت چانهزنی برای تأمین امنیت ملی را افزایش دهیم. نیروی هوایی نیز به عنوان ساختاری نظامی باید با ساختار سیاسی کشور توازن داشته باشد. به بیان دیگر، باید بین تفکر سیاسی و تفکر نظامی توازن برقرار باشد.
از نظر بازدارندگی نظامی نیز، نیروی هوایی باید دو عنصر داشته باشد: 1) بازدارندگی کلی که هدفش محو یا خنثی کردن تهدید بالقوهای است که دشمن به طور کلی مطرح میکند؛ و 2) بازدارندگی فوری که توانایی از بین بردن این شکل ویژه از تهدید را دارد. بازدارندگی نیروی هوایی امری دووجهی است که یک وجه آن، در مقابله با کشورهای منطقه است که قدرت برابر یا ضعیفتری دارند و دیگری، بازدارندگی در مقابل کشورهای سلطهگر و فرامنطقهای است که حضور فیزیکی در منطقه دارند و یا تهدیدی دایمیاند. نیروی هوایی ایران در اولین اقدام خود باید دفاع هوایی را توسعه دهد و توانایی پدافند از زیرساختهای اساسی کشور را داشته باشد. دومین اقدام نیروی هوایی آمادگی پاسخ به ضربه نخست است. این نیرو باید بتواند در مقابل حملات غافلگیرانه هوایی یا موشکی دشمن (مانند بمباران نیروگاه بوشهر توسط اسرائیل) واکنش لازم و سریع را از خود نشان دهد. سومین اقدام نیروی هوایی شامل بمباران تأسیسات و نیروهای نظامی دشمن است. نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران برای انجام اقدامات مزبور به یک استراتژی همهجانبه نیاز دارد. برای دستیابی به چنین استراتژیای تجربهها و درسهای جنگ هشت ساله بسیار مفید خواهد بود؛ درسهایی که با شهادت دلیرمردانی همچون شهید ستاری، شهید بابایی و شهید اردستانی به دست آمدهاند و ملت ایران بهای گزافی را برای آن پرداخت کرده است.