
پایگاه بصیرت، گروه حماسه و جهاد/ ارتش عراق پس از تقویت های فراوان توسط ابرقدرت های آن زمان و استفاده بیش از پیش از سلاح های نامتعارف شیمیایی توانسته بود فاو را پس بگیرد،شلمچه را نیز پس گرفت. لذا لازم بود برای عقب زدن و دور کردن تهدید، ارتش عراق پس زده شود.
پس از تقویت دوباره ارتش عراق توسط حامیان غربی صدام و هزینههایی که کشورهای عربی خلیج فارس، صرف حمایت از رژیم عراق در رویارویی با ایران میکردند، قوای مسلح این کشور دست به تهاجماتی قابل توجه در محورهای جنوبی جنگ زدند.
در حالی که ایران آماده میشد تا قطعنامه598 سازمان ملل را به عنوان معاهدهای برای پایان جنگ92 ماهه تحمیلی بپذیرد، نیروهای دشمن با پیشروی در خطوط ایران و حتی اشغال برخی مناطق، از جمله بازپس گیری شبه جزیره فاو و شلمچه عراق، وضعیت فوقالعادهای را به وجود آوردند.
این در حالی بود که بسیج عمومی مردم برای تهاجمات مجدد ارتش صدام در حد بالایی بود و میبایست امتیازاتی را که رژیم عراق قصد داشت با قبول حالت نه صلح، نه جنگ از ایران بگیرد، پس گرفته میشد.
بنابراین سیاست و این تاکتیک، عملیات «بیتالمقدس7» که یک عملیات ویژه در نوع خود بود، به منظور پس زدن دشمن از این سوی خطوط بینالمللی در منطقه عمومی «شلمچه» خرمشهر و در نخستین ساعات بامداد23 خردادماه1367 با رمز «یا اباعبدالله(ع)» آغاز شد.
رزمندگان اسلام در قالب چندین گردان بسیجی با فرماندهی نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، توانستند شماری از یگانهای ویژه و آماده دشمن را متلاشی نمایند و علاوه برکشته و زخمی و اسیر نمودن20400 تن از نیروهای دشمن، یک فروند هواپیما را ساقط و60 دستگاه تانک و نفربر زرهی،40 قبضه توپ،200 دستگاه خودروی نظامی و چندین زاغه مهمات دشمن را منهدم سازند و شمار بالایی از تجهیزات و ادوات نظامی، چند قبضه توپ و تعدادی زاغه بزرگ مهمات دشمن را به غنیمت خود درآورند. اما این عملیات نیز با عدم الفتح روبرو بود.

در ادامه خاطره ای از «رحیم قنبری» یکی از رزمندگان حاضر در این عملیات را می خوانید، وی در همین عملیات به اسارت ارتش بعث عراق در می آید.
«28 فروردین ماه سال 1367 مقارن با اول ماه مبارک رمضان عراقی ها با کمک گرفتن از آمریکا و با در اختیار داشتن جزیره بوبیان کویت و استفاده از سلاحهای شیمیایی از فرصت استفاد کرده و شبه جزیره فاو را از ما پس گرفتند.
در تاریخ چهارم خرداد 67 دشمن شلمچه را نیز از ما پس گرفت و ما به اهواز فرا خوانده شدیم در آن زمان گردان ما در خاک عراق در شهر حلبچه در حال پدافند بود و عقبه گردان ثارالله در تنگه چهار زبر کرمانشاه مستقر بودند.
گردان ما برای حضور در عملیات آینده در خاک دشمن اعلام آمادگی کرده بود بعداز شناسایی داخلی منطقه عملیاتی و چندین بار جلسه در قرارگاه کل لشکر ما برای یک عملیات بزرگ در خاک دشمن آماده شدند. عمدتا بیشترین عملیات های ما بسیجی ها شبانه بود ما از اصل غافلگیری استفاده می کردیم و تا صبح کار دشمن را تمام می کردیم خورشید که طلوع می کرد پا تکهای سنگین دشمن شروع می شد.
در تاریخ 21/3/67 نزدیک پادگان حمید کنار جاده اهواز به خرمشهر مستقر شدیم . روز بعد ساعت 22 وارد منطقه عملیاتی شلمچه شدیم. بامداد روز 23 خرداد عملیات آغاز شد حدودا ساعت ۷صبح دشمن روی نیروهای خط شکن پاتک کرد. من داخل سنگر فرماندهی لشکر نشسته بودم که فرمانده لشکر گفت: رحیم سریع گردان ثارالله را وارد کن که پاتک دشمن سنگین شده است دارند بطرف ما پیشروی می کنند.
سریعا گردان را حرکت دادم. همینکه از پاسگاه بوبیان عراق رد شدیم با تانک های پیشرفته دشمن درگیر شدیم. گردانهای خط شکن در حالی که تعدادی شهید و مجروح داده بودند در حال عقب نشینی بودند.
اما بچه های ما تاز نفس بودند حالا تنها گردان ما جلو تانک های پیشرفته دشمن ایستاده بود و ایستادگی می کرد. درگیری سختی بین بچه ها گردان ثارالله و نیروهای زرهی دشمن در گرفته بود آنروز ما با دو نیروی قدر و آزار دهنده می جنگیدیم یکی دشمن بعثی متکی به سلاح های پیشرفته و دیگری گرمای شدید و طاقت فرسای منطقه جنوب در خرما پزان خردادماه.
بیسیم چی از گرما فریاد می زد که قنبری سوختم! جنس فلزی بیسیم موجب می شد که پشت کمر بیسیم چی ها بد جوری بسوزد. هرچند بچه ها سعی می کردند که با ریختن آب قمقمه هایشان به پشت آن ها کمی آن ها را آرام کنند اما چند دقیقه ای نمی گذشت که دوباره فریادشان بلند می شد و می گفتند سوختیم سوختیم. چون می دیدم خیلی زجر می کشند، گفتم که بیسیم ها را از پشتتان باز کنید و بر زمین بگذارید. در این هنگامه خبر رسید که «محمد پیروزی» بهترین آر پی جی زن گردان به شهادت رسید نحوه شهادت محمد پیروزی به این صورت بود که ترکش گلوله خمپاره به کوله پشتی وی که حاوی خرج موشک آر پی جی بوده اصابت می کند و باعث سوختن محمد می شود.
درگیری بسیار شدید بود بطوریکه دستور عقب نشینی از قرار گاه صادر شد. تیپ ۱۸ الغدیر که بچه های یزد بودند، از جناح راست ما عقب نشینی کرد و لشکر۴۱ ثارلله از جناح چپ ما و این در حالی بود که گردان ثارلله داشت از دشمن زمان می گرفت تا یگان های هم جوار بتوانند با مجروحین و شهدا عقب نشینی کنند. در حالی که تنها ما در کنار کانال پرورش ماهی در شلمچه با دشمن درگیر هستیم.
بچه ها تقاضای آب می کردند. تعدادی رفتند آب بیاورند. چند نفر از آن ها در مسیر آوردن آب به شهادت رسیدند. در کل دو کلمن آب بدست رزمنده ها رسید به هر حال این آب بین همه تقسیم شد. اما بچه ها آن روز همچنان از تشنگی رنج می بردند...»
به کوشش علیرضا جلالیان