سجاد خداکرمی
یک سال از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم سپری میشود. انتخاباتی که با اجماع فراگیر اصلاحطلبان و ترغیب آحاد جامعه به مشارکت هدفمند توانست به هشت سال نابسامانی و ناکارآمدی مهر خاتمه بزند. اگرچه عدم ثبتنام سیدمحمد خاتمی و رد صلاحیت آیتالله هاشمیرفسنجانی میرفت که انتخاباتی بسیار سرد و قهر جدی مردم با صندوقهای رای و به تبع آن پیروزی مدعیان اصولگرایی و مهرورزی را رقم بزند اما در کمتر از یک هفته پژواک گفتمانی اصلاحطلبی و در واقع جامعه محوری و اعتدالگرایی در کنار انصراف محمدرضا عارف به نفع روحانی همه چیز را دگرگون ساخت.
بر سر کار آمدن دولت حسن روحانی با کمک اصلاحطلبان و شخصیتهای اعتدالگرا که به بازگشت برخی از چهرهها و فعالین اصلاحطلب به عرصه دولت انجامید، همچنین تاحدودی محدود شدن فضای امنیتی پیش از آن و گشایش در عرصه فعالیت سیاسی مجموعه دلایلی هستند برای کثیری از اصلاحطلبان که در عین مرور دوباره آنچه که یک سال قبل اتفاق افتاد با جدیت به «آینده» و اینکه «چه باید کرد ؟» بیندیشند.
24 خرداد چرا و چگونه؟!
اگر اعتراض به رویه اصولگرایان را تنها مبنای رای به حسن روحانی بدانیم سخنی به گزاف نگفتهایم، اما این تمام واقعیت نیست. با رصد نوع و جهتگیری حمایت رایدهندگان طی همایشهای انتخاباتی روحانی که دست کم در چندین استان و همین طور حسینیه جماران علنی شدند، میتوان فهمید چیزی که منجر به عهد و پیمان رایدهندگان با حسن روحانی طی آخرین هفته تبلیغات انتخاباتی شد در واقع رویکرد اصلاحطلبانه و مشخص وی بود که اگرچه عمدتا متمرکز بر دو حوزه اقتصاد و سیاست خارجی کشور در جهت تنشزدایی بود، اما در سیاست داخلی نیز به روشنی هم در تبلیغات انتخاباتی روحانی و هم در حضور هدفمند مردم در همایشهای انتخاباتی، وی شعارهای اصلاحطلبانهای چون بازگشت به قانون و حفظ کرامت انسانی را مورد تاکید قرار داد.
داوود سلیمانی فعال سیاسی اصلاحطلب معتقد است: « اساسا در حوزه سیاست داخلی یکی از دغدغههای اصلی رأی دهندگان،که نمایندگی بیش از نیمی از جامعه را داشتند، اصلاح فضای حاکم بر کشور و حل مشکلات و مسائل پس از انتخابات 88 و آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر بود. وعدهای انتخاباتی که در شعارهای آقای روحانی به مناسبتهایی تلویحا یا تصریحا بیان شده بود.
من فکر میکنم که آقای روحانی به این عهدی که با رأی مردم محکم شد کماکان پایبند است و در این جهت نیز تلاشهایی که رسانهای هم نشده داشتهاند، ولی عدم یا کندی پیشرفت آن را نه در اراده آقای روحانی، بلکه باید در نوع مناسبات موجود میان سران حاکمیت دستگاهها و قوا دانست. این امر به کندی تلاشهای دولت در این زمینه میانجامد و از آن جا که آقای روحانی مستحضر به پیمان با ملت است و اخلاقا این امر را زیر پا نمیگذارد، از این رو فکر میکنم کماکان حل این مسأله یکی از دغدغههای اصلی در سیاست داخلی دولت ایشان است و به نظر من اینها در کلیت خودشان، در عرض همدیگر بوده و اولویتی نسبت به همدیگر ندارند بلکه همسنگاند. از این رو به موازات پرداختن به حوزه سیاست خارجی،میتوان به اقتصاد و سیاست داخلی نیز پرداخت. هرچند میتوان در موضوعاتی در این حوزهها، به تقدم و تأخر رتبی یا زمانی نیز قائل بود».
بر این مبنا شکل گیری حماسه سیاسی در 24 خرداد تصویری روشن از ایستارهای ارزشی و عقلانی اصلاحطلبانه در ملت ایران بوده و البته این ایستارهای عقلانی بیش از آنکه خواستار هماوردطلبی و ستیزهجویی با تاکید صرف بر شعارهای سیاسی باشند، دائر بر ترمیم آسیبهای جامعه و دگرگونی در مناسبات دولت و ملت هستند. این دقیقا همان رویکردی است که سیدمحمد خاتمی در توضیح چرایی حمایت خود از حسن روحانی بارها بر آن تاکید کرده است.
اعتدالگرایی به مثابه اصلاحطلبی جامعهمحور
هرچند از منظر تشکیلاتی سابقه عضویت حسن روحانی در جامعه روحانیت مبارز همواره این گمانه را در ذهن تحلیلگران برجسته ساخته است که او یک اصولگرای معتدل است، اما به نظر میرسد فضای گفتمانی که از بهار 92 شکل گرفت سبب شده تا روایتی جدیدتر و روزآمدتر از اصلاحات بتواند سرنوشت انتخابات 92 و البته تحولات پس از آن را رقم بزند. با این همه نسبت بین اصلاحطلبی و اعتدالگرایی در عین گره خوردن در تجربه 24 خرداد هنوز هم محل پرسش برخی تحلیلگران است.
در این رابطه مرتضی الویری میگوید: « نسبتی که بین اصلاحطلبی و اعتدالگرایی میتواند وجود داشته باشد این است که جریان اعتدالگرایی میتواند جریانهای میانه در درون اصلاحطلبان و اصولگراها را به خود جذب کند. اگر طیف مورد بحث را در نظر بگیرید جریانهای وجود دارند که به شدت موافق تکیه کردن بر اصول و نادیده گرفتن واقعیتهای موجود هستند. در مقابل جریانهای تند اصلاحطلبی هستند که معتقدند ما از چارچوبهای قانون اساسی و حتی چارچوبهای نظام هم باید عبور کنیم تا بتوانیم به توسعه برسیم. در این تقابلی که وجود دارد به جمعیت گسترده ای بر میخوریم. بخشی از آن در درون طیف اصولگرا معتقد هستند باید به برخی از واقعیتهای موجود تن بدهیم و تا جایی بر آنچه تصور میکنیم اصول است تکیه کنیم که تعارضی با تحولات دنیا و جامعه نداشته باشد.
در این سوی طیف اصلاحطلب هم جمعیت زیادی وجود دارند که معتقد هستند ما نمیتوانیم برای حصول به توسعه سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه اصول و مبانی را نادیده بگیریم و باید به چارچوبی پایبند باشیم و این پایبندی به نفع جامعه است. مجموعه ای که این بخش عظیم از اصولگرایان و اصلاحطلبان را در بر میگیرد مخاطب اصلی صدای اعتدال طلبی جامعه امروز است».
در واقع به نظر می رسد چگونگی انتخاب انواع الگوهای سیاست ورزی توسط اصلاحطلبان و متحدین آنها بر دو مبنای «سیاستورزی جامعهمحور» و «سیاستورزی پارلمانتاریستی» یا به تعبیر محافظهکارانهای «آرامش فعال» یاد کرد . در این میان اما برای بسیاری از اصلاحطلبان مجموعه اتفاقات انتخابات 92 و ماههای منتهی به آن یادآوری دوباره ارزش سازماندهی مدنی و اجتماعی و همچنین لزوم ارتباط نزدیک سیاسیون با خواستهای جامعه خویش بود .
در اینجا شاید اهمیت فهم آن روایت مقبول جامعه از اصلاحات بیشتر مشخص شود، چرا که آنچه در قامت اعتدالگرایی عرضه شده است نوعی تمرکز غیر ابزاری و بلکه اندیشگی و عملگرایانه بر دغدغهها و مطالبات جامعه ایران است. چنان که مرتضی الویری میگوید: « اعتدالطلبی در واقع ایده اصلاحطلبی است که اصول مورد اجماع جامعه را پاس میدارد و احترام میگذارد. مقصودم از اصول مورد اجماع این است که ممکن است بعضی از موارد وجود داشته باشد که برای برخیها اصول تلقی شود ولی اجماعی در این زمینه وجود نداشته باشد.
مثلا در مورد دشمنی با آمریکا و تقابل با غرب که به هر حال برخی از اصولگرایان اینها را اصول تلقی میکنند اما بسیاری اینها را اصول نمیدانند. ولی درمورد اصول اخلاقی و یا برخی از ارزشهای دینی اجماعی وجود دارد که نمیتوانید شبههای به آن وارد کنید و دیدگاه مشترکی وجود دارد».
از سوی دیگر غلامرضا ظریفیان نیز با تاکید بر اهمیت توجه دوباره به جامعه از سوی اصلاحطلبان و تاثیرات آن در انتخابات ریاست جمهوری 92، معتقد است آنچه که در بیست و چهارم خرداد ماه به وقوع پیوسته است نتیجه رویکرد اصلاحطلبان به جامعه محوری است. ظریفیان میگوید: « اگر بخواهیم مساله نواصلاحطلبی را به عنوان یک مفهوم جدی و اساسی مطرح کنیم، ما مفهوم اصلاحات سیاست محور را باید ببریم به سمت یک Shift Paradim و کنش بر مبنای اصلاحات جامعه محور.
البته در اصلاحات جامعه محور هم سیاست بخشی از کنش اصلاح گرایانه است اما همه آن نیست. متاسفانه طی دوران قبل ما بخش عظیمیاز سرمایههای خود را در رابطه با امر قدرت صرف کرده ایم؛ یا برای دستیابی به قدرت، یا برای نقد قدرت و گاهی هم برای تاسیس آن اما در عرصههای عمومی، حقوقی، جامعه مدنی و فرهنگ اصلاحات کمتر ورود پیدا کردیم و اگر هم بوده در حد اتود ابتدایی بوده است و از حد طرح مساله جلوتر نرفته است در حالی که تحولات گفتمانی جهانی و متاثر از آن متن جامعه ما در بین نسلهای سوم و چهارم بیش از آنکه سیاست محور باشد، رفته به سمت حقوق اجتماعی وعمومی و زیست جهان خاص و به رغم اینکه دین و مذهب برایش مهم است اما حتی رویکرد این نسل به مساله دین و مذهب فاصله گرفته از نگاه سیاست محور و دین رفته است به حوزههای مفهومیتر و بیش از اینکه بدنبال دین در حوزههای اجتماعی باشد در پی جریان یافتن دین در زندگی خودش هست و بیشتر شکل اخلاقی پیدا کرده است.
روی هم رفته تصور من این است که تدوین و تبیین نو اصلاحطلبی ایجاب میکرد که وارد جامعه شده و با مفاهیم بسیار گسترده ای که در جامعه هست روبرو بشویم و مساله ما هم متاثر از همین مفاهیم باشد و تولید داشته باشیم و در عرصه نظری هم متوقف نشویم بلکه باید اصلاحات در این بخش با همان مولفههای بنیادین با روشها و کنشهای اجتماعی همراه شود.
اگر بخواهیم مثال بزنیم الان یکی از شکافهای بزرگ جامعه ما شکاف طبقاتی است و اصلاحات نمیتواند نسبت به رفاه اجتماعی بی تفاوت باشد و حتما باید ورود داشته باشیم و به جامعه بگوییم نسبت به مساله شما نه تنها بیتوجه نیستیم بلکه حساس هستیم و برای خروج از این وضعیت ایده و راهکار داریم. اصلاحات نمیتواند نسبت به فرهنگ عمومی بیتفاوت باشد؛ بخش عظیمی از کنشهای جامعه متاثر از فرهنگ عمومی آن و رویکردهایی نظیر نظم پذیری یا قانونگریزی است و نوعی رهاشدگی نسبت به کار و تلاش و مبحث محیط زیست و آلودگی هوا که جزئی از نیازها و زیست این جامعه شدهاند حتما باید حیطه ورود و طرح راهکارهای اصلاحطلبانه باشند».
آنچه که ظریفیان بر آن دست میگذارد، راهی است که پس از سال 88 هم به اقتضاء افزایش محدودیتها برای اصلاحطلبان به مثابه راه برون رفت در عینیت کنش سیاسی آنها آغاز شد و هم در قالب حضور کاندیداهای اصلاحطلب چون مصطفی کواکبیان و محمدرضا عارف در فضای انتخابات سال 92 بیشتر مطرح شد، یعنی اصلاحطلبی جامعه محور. این گفتمان اگرچه با وجود ردصلاحیت کواکبیان و برخی کاندیداهای اصلاحطلب، نهایتا انصراف عارف با نمایندگی حسن روحانی و گفتمان اعتدال در روز رای گیری مورد اقبال مردم واقع شد، اما پاسخ مردم همان بود که در داخل و خارج از کشور بدرستی « رای آری به اصلاحات» نام گرفت.
در واقع «اصلاحطلبی جامعه محور» از آن دست ابداعات واژگانی جوشیده از تب و تاب و شعار زدگی انتخاباتی نبوده که خاصیت و ماهیتی تبلیغی داشته باشد، بلکه از دل مجموعه تجارب و تحلیلهای واقعگرایانه طی 16 سال گذشته اهمیت و لزوم هرچه بیشتر کاربست آن احساس شده و آخرین نمونه از توجه و نه الزاما کاربست کیفی آن نیز در تجربه انتخابات 92 هویدا گشت. این تجربه چندباره، گامی بود که باز هم ظرفیت انباشت اجتماعی را در جامعه به رخ کشید و همچنین میزان و امکان تحقق این الگو از سیاست ورزی را در دسترس قرار داد .
داوود سلیمانی در این زمینه باور دارد: « کمک به آرامش جامعه از طریق توجه به رفاه و آسایش مردم، پاسداری از حقوق قانونی شهروندان در برابر دستاندازی به آنان، کمک دولت و مسوولان به رفع محدودیتها در حوزه آزادی بیان و نقد، تأمین امنیت منتقدان و مخالفان قانونی در حوزههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی وجریانهای قانونی که در قالب نهادهای مدنی و سازمانهای مردم نهاد و احزاب و تشکلهای سیاسی فعالیت میکنند؛ و ترویج گفتمان اعتدال در رسانهها بویژه رسانه ملی و شبکههای مجازی توسط همگان به خصوص نخبگان، از جمله راههایی است که میتوان آن را پیمود . این امر میتواند در قالب آثارهنری و کارهای نوشتاری و تصویری و امثال آن، به تقویت این گفتمان مدد رساند».
بدون شک سیاست ورزی جامعه محور که در متن آن مردم و طبقات اجتماعی حضور دارند دارای وجوه ممیزه ای با روشهای پارلمانتاریستی و صرف رفتار سیاسی در عرصه حاکمیت است که این گونه دوم در دو دهه اخیر بی ثمر بودن خود را نشان داد و ثابت کرد حتی بقا در قدرت برای پیشبرد اهداف توسعه همه جانبه کشور توسط اصلاحطلبان تنها از دریچه حضور در دولت و پارلمان امکان پذیر نیست پس باید انتخابات به عنوان یکی از عوامل در کنار دهها عامل دیگر تعریف شود یا به عبارتی این گفتمان برای پیشبرد اهداف خود نگاه ابزاری به انتخابات داشته و ابزار انتخابات را در این زمینه به کار گیرد، تعبیری از سعید حجاریان زاویه روشنتری از این مساله را می نمایاند آنجا که او معتقد است «جز با گسترش پایگاههای اجتماعی و تودهای و توانمندسازی تشکیلاتی میسر نخواهد بود و در چارچوبهای نخبهگرایانه و چشماندازهای صرفاً انتخاباتی ممکن نخواهد شد» .
همچنین اگر خود را به این زمان محدود نکنیم میتوانیم ببینیم که در درازای 130 سال گذشته نیز همه تلاشهای اصلاحطلبانه سیاست ورزیهای پارلمانتاریستی و نخبهگرا در ایران شکست خوردهاند. میرزا تقی خان فراهانی، فروغی و مصدق کم و بیش اصلاحطلبانی بودند که در پیشبرد پروژه اصلاحات ناکام ماندند.
اما در این دوره طولانی، هسته اصلی حاکمیت سیاسی در برابر جنبشهای مردمی یعنی سیاستی که مبنای آن بسیج و تکیه به مردم بوده خود را مجبور به عقب نشینی دیده اند. که سه مورد برجسته آن پیروزی مشروطه خواهان بر محمد علی شاه، عقب نشینی پهلوی دوم در 30 تیر 1331 و بالاخره پیروزی انقلاب اسلامی است. در عین حال نباید از نظر نیز دور داشت که در گرماگرم انتخابات 92 و بسیاری مقاطع پس از دوم خرداد 76 سیاست ورزی اصلاحطلبانه نشان داده واجد زمینههای سیاسی و مخاطبان فکری بسیاری است و از همین رو با آنکه وجه اصلاحطلبی جامعه محور آنگونه که انتظار می رفت محقق نشد بود اما توان موجآفرینی درخوری را نشان داد و نیروهای اجتماعی بسیاری از طبقات اجتماعی گوناگون را با خود همراه ساخت.
همین زمینه رهاوردی است برای به فعلیت درآمدن نیاز جدی جامعه محوری در بطن سیاست ورزی اصلاحطلبانه در حالی که شرایط کشور در نقطه ای قرار دارد که می توان از آن با عنوان نقطه «نه مثبت نه منفی» نام برد .
سیاست ورزی پارلمانتاریستی و الگویی چون آرامش فعال منجر به انحصار کنش سیاسی در بین گروهها و شخصیتهای سیاسی و عدم به کارگیری کلید طلایی اصلاحات جامعه محور میشود، الگویی از اصلاحطلبی که در پی عمومی شدن امر سیاست است و همچنین در پی سازمان دهی به نیروهای مختلف علاقمند و پیگیر در جامعه در قالب انجمنها، احزاب، سندیکاها و دیگر تشکلها است که در صورت تحقق موجب خواهد شد در جامعه دستهای پراکنده ایی که میل به شدن و آفرینش تغییر و در یک کلام توسعه همه جانبه کشور را داشته باشند دیگر در شرایط پراکندگی، ضعف نظری و همچنین ضعف در عمل منسجم که مانع از تحقق اراده آنها است قرار نگیرند.
البته همه آنچه که از سبک سیاست ورزی اصلاحطلبانه جامعه محور گفته شد در حالی چهره زیبایی از خود می نمایاند که به صورت توده گرایانه و عمل اجتماعی صرف نبوده، در عین حال با کمک نخبگان محمل و بستری برای نهادمند شدن آن فراهم گردد البته به موازات کمک به سامان دادن افکار و مشخص کردن تمایزها توسط آنها، همچنین در همین مجال نخبگان نیز خود نیازمند توجه بیشتر به جامعهشناسی سیاسی هستند تا در این مسیر به درک و عمل صحیح نزدیکتر شوند، گرچه در این ارتباط و با توجه به شرایط نه چندان مناسب حاضر در این زمینه نیاز به تقویت جامعهشناسی سیاسی از لحاظ سیاست نظری نیز بسیار ملموس می نماید . در نهایت برای نیل به توسعه همه جانبه از دریچه اصلاحطلبی جامعه محور باید فضای قابل اتکا و تعریف شده و نهادمند مقتدری برای جامعه مدنی و سیاست در عرصه عمومی در عین تلاش در راستای تقویت استحکامات اجتماعی مهیا شود که بتواند نقش اهرم فشار و پشتوانه اجتماعی را برای اصلاحطلبان و متحدان آنها بازی کند.
فصل جدید برای اصلاح
نباید از نظر دور داشت سر رسیدن فصل سرد اصلاحطلبی و به اغما رفتن آنچه که در یک سال نیم گذشته دوباره نیمه جانی گرفته با بهره نبردن از نیروهای اجتماعی نزدیک خواهد بود . دولت، سیاست ورزان اصلاحات و اعتدال و همچنین زعمای قوم باید از این واهمه داشته باشند که تکالیف اجتماعیشان را در این گذر فراموش نکنند و همچون تبی تند به عرق ننشینند که از همین گذر دیری نخواهد پایید که جرقه به حاشیه رانده شدن دوباره شان توسط افراطیون را به دست خود خواهند زد .
در این حال پیش شرط و همچنین ظرف تحقق آنچه که از اصلاحطلبی منطبق با سیاست ورزی جامعه محور یا به تعبیری متکی بر جامعه گفته شد تقویت جامعه مدنی و در راس آن احزاب خواهند بود تا الگویی متوازن از اینگونه سیاست ورزی امکان تحقق یابد . البته بخش مهمی از این مساله در گرو همت عالیه گروه سیاسی اعتدالگرای ساکن دولت و پس از آن همه نیروهای سیاسی اجتماعی اصلاحطلبان خارج از دایره دولت و اقمار آنها است.